شرح دعای صنمی قریش - جلسه 2
شرح دعای صنمی قریش
جلسه: 2
أعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین
ولعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین
برائت و ولایت دو اصل اسلامی و مکتب شیعه و لزوم وجوب جدّیت در تقویّت آنها
در جلسه قبل عرض شد، ولایت و برائت، دو اصل مکتب اسلام و مذهب تشیّع است.
و هر سستیای که انسان در برائت اِعمال کند، آهسته آهسته به از دست دادن برائت میانجامد و اِعمال هر سستیای در ولایت، آهسته آهسته به ترک ولایت میانجامد. پس بدین علّت است که انسان همواره باید جهت برائت و ولایتش را تقویت کند تا در طول حیاتش در هر دو امر قویتر و مستحکمتر شده و بدین دو امر شناخت بیشتری یابد تا خدای متعال او را حفظ کند و این دو امر را از دست ندهد.
چنانکه امام باقر علیه السلام فرمودند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا يَكُونَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ حَتَّى يَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ وَيَنْظُرَ اللَّهُ إِلَيْهِ، فَلْيَتَوَلَّ آلَ مُحَمَّدٍ وَيَبْرَأَ مِنْ عَدُوِّهِمْ؛[1] هرکس دوست دارد تا بین او و خداوند حجابی نباشد تا آنجا که به خداوند نظر کند و خداوند نیز به او نظر کند؛ پس باید ولایت و محبّت آل محمّد و برائت و بیزاری دشمنان ایشان را داشته باشد».
و امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَنْ وَالَى لَنَا عَدُوّاً أَوْ عَادَى لَنَا وَلِيّاً؛ فَقَدْ كَفَرَ بِالَّذِي أَنْزَلَ السَّبْعَ الْمَثانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيم؛[2] هرکس دشمن ما را دوست بدارد و دوست ما را دشمن بدارد؛ پس به تحقیق به خداوندی که سبع مثانی و قرآن عظیم را نازل کرده کافر شده است».
و امام رضا علیه السلام فرمودند: «كَمَالُ الدِّينِ وَلَايَتُنَا وَالْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا؛[3] کمال دین در ولایت ما اهل بیت و برائت و بیزاری جستن از دشمنان ماست».
و روایات فراوانی که در این مطلب از اهل بیت علیهم السلام وارد شده است.[4]
علّت عظمت ولایت و برائت
مطلب دیگری که مطرح میشود این است که چرا برائت و ولایت آن قدر عظیم هستند که اگر انسان در آنها سستی و کوتاهی کند رفته رفته به از دست دادن ایمانش منجر میشود و بدین شکل، ایمان، توحید، ولایت و بطور کلّی تمام معنویّاتش را از دست میدهد و دیگر نه توحید، اسلام، رسالت، ولایت و ارکان دیگر دینش از قبیل اصول و فروع آن را دارد!
راه توحیدی ولائی یافتن علّت عظمت ولایت و برائت
زمانی که انسان قصد کند این مطلب را دریابد و به چرایی آن برسد؛ باید از توحید الهی شروع کند، همان طوری که بارها عرض کردهایم که تمام حقایق عالم به توحید الهی باز میگردند و توحید الهی اصل و ریشه تمام مطالب تمام ادیان الهی است و هیچ مطلبی از مطالب هیچ دینی از ادیان الهی نیست که از دایره اصالت یا فرعیّت یا پرتویّت یا شعاعیّت و یا جزئیّت حقیقت توحید الهی بیرون باشد.
پس اصل تمام حقایق؛ توحید خدای منّان است و باید بدانیم که در مقابل توحید، شرک به خدای متعال است، شخص به هر اندازهای که در توحید الهی قوی و مستحکم شود؛ به همان میزان در برابر شرک الهی قوی و استوار میگردد و آن را میشناسد، و هر قدر شناختش نسبت به شرک بالا رود و نسبت به آن استقامت نشان دهد؛ به همان میزان در توحید خدای سبحان ثابت و استوار خواهد بود و آن را خواهد شناخت، و به هر میزان که در هر کدام از این دو امر، از خود سستی نشان دهد؛ این سستی به دیگری سرایت میکند، بدین معنی که سستی در توحید الهی و نفاق در آن، آهسته آهسته موجب میشود که توحید خدای متعال، ارزش و اصالت والا و عظیم خود را نزد انسان از دست دهد و در این صورت شرک به خداوند، آن قباحت، خباثت، پلیدی و زشتیای که نزد انسان باید داشته باشد را نخواهد داشت، پس در شرک نیز سست میشود، و همین طور وقتی در شرک سست و ضعیف شد؛ در توحید سست و ضعیف میشود.
اوّل واجب بر انسان؛ شناخت توحید و شرک است
پس اوّلین چیزی که بر انسان واجب و لازم است و باید در آن استوار، پایدار و قوی باشد و بطور مداوم کوشش در حفظ و شناخت آن کند و شناختش را نسبت به آن افزایش دهد؛ توحید و شرک الهی است.
لزوم وجود اولیای الهی که جایگاه ظهور شوند
و چون انسان به توحید الهی بدون آنکه توحید جایگاهی داشته باشد و در آن آشکار شود و از آن، خودنمایی و تجلّی کند، دست نمییابد، همیشه باید جایگاههایی باشند تا توحید الهی در آن جایگاهها تجلّی کند و کمالات توحیدی خدای منّان در آنها آشکار شود تا انسان آن کمالات را در جایگاهش نظاره کرده و آنها را بیابد و آهسته آهسته معرفت و شناختش را نسبت به توحید خدا تقویت کند.
برای فهم این مطلب میتوانید به عنوان مثال، نور خورشید را در نظر بگیرید که در مقابل نور خورشید اگر دیوار و کوه و بطور کلّی جسمی نباشد که خورشید بدان بتابد و تماماً فضا باشد، در این صورت هیچ گاه نمیتوانید نور خورشید را ببینید و نمیتوانید آن را بیابید و به خواص، ویژگیها، فواید و ارزشهایش دست نمییابید. پس نور خورشید همیشه خواهان جایگاهی است که محل آشکاری نور آن باشد، بخاطر همین مشاهده میکنید که اگر نور خورشید به دیواری بتابد، از تابش خورشید بدان دیوار، نورش آشکار میشود و بخاطر همین آشکاری نور خورشید است که پی به فواید، ارزشها، آثار و برکات خورشید میبرید. حال هرچه دیوار و شیئی که خورشید بدان میتابد لطیفتر، زیباتر و صافتر باشد؛ نور خورشید در آن دیوار زیباتر، صافتر و روشنتر خودنمایی میکند، و به هر میزان که آن دیوار سیاه و غبار آلود باشد و صیقلی و صاف نباشد؛ به همان اندازه نور خورشید را ضعیف خواهید دید و از معرفت و شناخت شما به حقیقت نور خورشید کاسته خواهد شد.
آیه نور و لزوم جایگاهها و اولیای الهی برای ظهور نور الهی
و به همین دلیل است که میبینید خدای تبارک و تعالی در قرآن کریم در سوره نور در آیهای که معروف به آیه نور است میفرماید: {اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَلا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليم}[5]؛ «خدا نور آسمانها و زمین است و مثل نورش همچون چراغدانی است که در چراغی است و چراغ در شیشهای است و شیشه انگار کوکب دریّ است که میدرخشد از درخت مبارک زیتون که شرقی و غربی نیست و نزدیک است که روغنش آتش گیرد اگرچه آتش را لمس نکرده باشد، نور علی نور است و خدا بواسطه نورش هدایت میکند هر آنکس را که بخواهد و خداوند مثالها را برای مردم میزند و او به همه چیز عالم است».
میبینید خداوند متعال وقتی از نور وحدانیّت توحیدی خود سخن میگوید در ابتدا میفرماید؛ خداوند نور آسمانها و زمین است که نور خداوند سبحان، همان توحید و وحدانیّت خداوند است که خداوند منّان، توحید خود را در آسمانها و زمین قرار داده است. و بعد از این مطلب، برای اینکه نور الهی برای خلق آشکار شود و خلق بتوانند این نور الهی را بیابند، میفرماید: {مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ...} و مشاهده میکنید که خدای رحمن صحبت از مشکات، مصباح، زجاجه، کوکب درّی و زیتون را به میان آورده که جایگاههایی هستند که نور توحید خدا به این جایگاهها میتابد و بوسیلِۀ این جایگاهها خودنمایی میکند تا انسانها در این جایگاهها نور توحید الهی را بیابند و به توحید الهی معتقد شوند.
آیات بعد از آیه نور و جایگاههای آشکاری شرک به خدا
و به همین شکل در طرف مقابل اعتقاد داریم؛ شرک به خدا که اصل تمام ظلمتها، پلیدیها و زشتیهای عالم است، به خودی خود و بدون جایگاههای خودنمایی نمایان نمیشود و انسان بدان پی نخواهد برد و آن را نخواهد شناخت. پس شرک به خدا، همانند توحید الهی نیاز به جایگاهی دارد که در آن جایگاه خودنمایی کند و آن جایگاه، شرک به خدا را از خود نمایان کند تا انسانها به سمت شرک گرایش پیدا کنند.
پس هر دو طرف که عبارتاند از توحید و شرک و از آنها به دو امر اصیل اوّلیه عالم خلقت تعبیر میشود که خدای متعال امر کرده تا در توحید الهی مستحکم باشیم و خود را در نگه داری آن تقویت کنیم و از شرک پرهیز کنیم و به مقابله با آن بپردازیم، در عالم آشکار نمیشوند، مگر بوسیله جایگاههایی که از آن جایگاهها خودنمایی کنند و بخاطر همین است که در سوره ی نور، همان طوری که خدای متعال در طرف توحیدی، مطالبی را فرموده، میبینید که در طرف مقابل که شرک به خدای رحمن است هم در ادامه آیات شریفه در بیان آن میفرماید: {وَالَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَاللَّهُ سَريعُ الْحِساب}[6]؛ «كسانى كه كافر شدند، اعمالشان همچون سرابى است در يك كوير كه انسان تشنه از دور آن را آب مىپندارد امّا هنگامى كه به سراغ آن مىآيد چيزى نمىيابد، و خدا را نزد آن مىيابد كه حساب او را بطور كامل مىدهد و خداوند سريع الحساب است»، و در آیه بعد میفرماید: {أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور}[7]؛ «يا همچون ظلماتى در يك درياى عميق و پهناور كه موج آن را پوشانده، و بر فراز آن موج ديگرى، و بر فراز آن ابرى تاريك است ظلمتهايى است يكى بر فراز ديگرى، آنگونه كه هرگاه دست خود را خارج كند ممكن نيست آن را ببيند، و كسى كه خدا نورى براى او قرار نداده، نورى براى او نيست»، و این واضح است که باید بحر لجّی و موج و موج بعد موج وجود داشته باشد و ظلماتی نیز وجود داشته باشد و این ظلمات یکی بعد از دیگری باشد تا شرک و کفر از درون اینها بواسطه اینها خودنمایی کند.
از این جایگاهها به حقیقت اوّلیهای تعبیر میشود که توحید و شرک بواسطه آنها خودنمایی میکنند و باید بدانید که به هر میزانی که در عالم وجود توحید ببینید؛ به همان میزان میتوانید شرک و کفر را مشاهده کنید و به هر میزانی که شرک ببینید؛ میتوانید توحید الهی را نظاره کنید.
کلمة لا اله الا الله و حقیقت توحید و شرک و ولایت و برائت
و بر همین اصل است که میبینید در کلمه مقدّس (لا إله إلا الله)، در ابتدا (لا إله) و بعد از آن (إلا الله) بیان شده است که هر دوی آنها دو کلمه هستند و به هر میزانی که به (لا إله) معرفت و شناخت پیدا کنید به همان میزان، عارف به (إلا الله) خواهید بود و همین طور به هر میزانی که در راه شناخت (إلا الله) قدم بردارید به همان میزان (لا إله) را خواهید شناخت.
همگامی شناخت توحید و شرک و جایگاههای آن دو
پس به هر میزان به جایگاه (إلا الله) که جایگاه توحید است معرفت یابید؛ به همان میزان به توحید الهی شناخت پیدا میکنید، و به هر میزان به این دو حقیقت شناخت پیدا کنید؛ به جایگاه توحید و بوسیلۀ جایگاه توحید به توحید الهی و در طرف مقابل به جایگاه شرک و شرک عرفان مییابید، یعنی به بحر لجّی و موج آن و موج فوق آن موج و سحاب و ظلمات آن شناخت پیدا میکنید و به همان میزان، به کفر و شرکی که در جایگاه بحر لجّی و جایگاههای بعدی آن قرار گرفته و بواسطه آنها خودنمایی کرده است شناخت پیدا میکنید.
پس هیچ گاه شناخت یکی از دو طرف نسبت به طرف دیگر، بیشتر یا کمتر نمیشود و به هر قدر در طرفی شناخت حاصل شود به همان میزان در طرف مقابل شناخت حاصل خواهد شد، پس هر قدر، نور تصدیق، ایمان، شناخت، پیروی و هم یاریتان نسبت به توحید خدای رحمن شدّت گیرد؛ همان قدر نور انکار، مقابله و تضعیفتان نسبت به شرک شدّت میگیرد، و به همین خاطر است که میبینید ائمّه هدی علیهم السلام در فرمایشات خود فرمودهاند: در وجود انسان دو نور قرار گرفته ـ که از آن به نور خوف و رجاء تعبیر میشود ـ که اگر این دو نور در ترازو قرار گیرند و سنجیده شوند؛ هیچ کدام نسبت به دیگری سنگینتر یا سبکتر نخواهد بود.[8]
توحید و شرک و نور رجاء و خوف و جایگاههای خودنمایی توحید و شرک
و واضح است که منظور از نور رجاء؛ نور توحید الهی و منظور از نور خوف؛ نور شرک به خدای متعال است، و واضح است که انسان بطور مداوم از شرک هراس داشته و میترسد و از آن میگریزد و در طرف مقابل نسبت به توحید خدای رحمن امید دارد و به سوی آن رو میکند و شناختش را نسبت به آن زیاد میکند.
پس اجمالاً بیان شد؛ که توحید الهی و شرک به خدا، اوّلین اصل اصول تمام ادیان الهی است و هیچ دینی از ادیان الهی نیست که توحید و شرک، حرف اوّل را در آن دین نزنند و پایه و زیربنای اوّلیه آن دین نباشند. و بیان شد که جایگاههای توحید و شرک که توحید الهی از جایگاههای توحیدی و شرک از جایگاههای شرکی خودنمایی میکنند، در دایره خلق، حرف اوّل را میزنند، همان طوری که توحید در دایره خدای متعال، حرف اوّل را میزند و زیربنای اصلی است. و به همین خاطر جایگاههای توحیدی در نشان دادن توحید الهی زیربنای اصلی هستند و حرف اوّل را میزنند، و در مقابل همان طوری که شرک، در مقابل خدای منّان زیربنای اصلی است، جایگاههای شرک الهی نیز زیر بنای اصلی و زننده حرف اوّل در برابر جایگاههای توحید الهی هستند که همان مصباح و زجاجه و کوکب درّی و آنچه ذکر شدند. پس همان طوری که همیشه توحید و شرک در برابر یکدیگرند، ظرفها و جایگاههای توحید و شرک نیز در برابر یکدیگرند و این چهار اصل، هماهنگ با یکدیگر حرکت میکنند.
اهل بیت علیهم السلام اوّلین جایگاه آشکاری توحیدند
و به هر میزان که در توحید الهی شناخت حاصل کنید؛ به همان میزان نسبت به جایگاهها و آینههای نشان دهنده توحید و اولیاء الهیای که رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هستند شناخت پیدا میکنید، و این نشدنی است که نسبت به توحید الهی شناخت حاصل کنید امّا معرفتتان نسبت به ظروف و آینههای توحیدی و اهل بیت علیهم السلام شدّت نیابد.
چنانکه برید عجلی گوید: شنیدم که امام باقر علیه السلام میفرمودند: «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَبِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَبِنَا وُحِّدَ اللَّهُ وَمُحَمَّدٌ حِجَابُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى؛[9] بوسيله ما خدا پرستش شد و بوسيله ما خدا شناخته شد و بوسيله ما خداوند را يگانه شناختند و محمّد پردهدار و واسطه خداى تبارك و تعالى و مخلوقات اوست».
و همچنین آن بزرگوار فرمودند: «فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ إِخْرَاجَ ذُرِّيَّةِ آدَمَ علیه السلام لِأَخْذِ الْمِيثَاقِ سَلَكَ ذَلِكَ النُّورَ فِيهِ ثُمَّ أَخْرَجَ ذُرِّيَّتَهُ مِنْ صُلْبِهِ يُلَبُّونَ فَسَبَّحْنَاهُ فَسَبَّحُوا بِتَسْبِيحِنَا وَلَوْ لَا ذَلِكَ لَا دَرَوْا كَيْفَ يُسَبِّحُونَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ ثُمَّ تَرَاءَى لَهُمْ بِأَخْذِ الْمِيثَاقِ مِنْهُمْ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَكُنَّا أَوَّلَ مَنْ قَالَ بَلى عِنْدَ قَوْلِهِ: {أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ}[10] ثُمَّ أَخَذَ الْمِيثَاقَ مِنْهُمْ بِالنُّبُوَّةِ لِمُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَلِعَلِيٍّ علیه السلام بِالْوَلَايَةِ فَأَقَرَّ مَنْ أَقَرَّ وَجَحَدَ مَنْ جَحَدَ. ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: فَنَحْنُ أَوَّلُ خَلْقِ اللَّهِ وَأَوَّلُ خَلْقٍ عَبَدَ اللَّهَ وَسَبَّحَهُ وَنَحْنُ سَبَبُ خَلْقِ الْخَلْقِ وَسَبَبُ تَسْبِيحِهِمْ وَعِبَادَتِهِمْ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَالْآدَمِيِّينَ، فَبِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَبِنَا وُحِّدَ اللَّهُ وَبِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَبِنَا أَكْرَمَ اللَّهُ مَنْ أَكْرَمَ مِنْ جَمِيعِ خَلْقِهِ وَبِنَا أَثَابَ مَنْ أَثَابَ وَبِنَا عَاقَبَ مَنْ عَاقَبَ، ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى: {وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ * وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ}[11]؛[12] وقتى خداوند اراده اخراج ذريه آدم را براى گرفتن پيمان كرد؛ اين نور را در او راه داد، آنگاه ذرّيه او را از صلبش خارج كرد در حالی که لبّيك میگفتند، پس ما خدا را تسبيح كرديم و بواسطه تسبيح ما آنها تسبيح نمودند در غير اين صورت نمیدانستند چگونه خداوند سبحان را تسبيح كنند، آنگاه خداوند براى پيمان گرفتن به ربوبيّت خود از آنها خود را به آنها معرّفى نمود، و ما اوّلين كسانى بوديم كه آرى گفتيم وقتى فرمود: "آيا من پروردگار شما نيستم"، سپس از آنها برای محمّد به نبوّت و براى علي به ولايت پيمان گرفت، پس هركس خواست اقرار كرد و هركس خواست انكار نمود. سپس امام باقر علیه السلام فرمودند: پس ما اوّلين مخلوق خدا و اوّلين پرستنده او و تسبيحكننده او بوديم، و ما سبب آفرينش و موجب تسبيح و عبادت ملائكه و انسانها بوديم، پس بوسيله ما خدا شناخته شد و بوسيله ما خداوند به وحدانيّت پرستش گرديد، و بواسطه ما گرامى شد هركس از مخلوقات که مقامى يافت، ما سبب پاداش پاداش گيران و كيفر تبهكاران هستيم. سپس اين آيه را تلاوت نمودند: "و ما همگى به صف ايستادهايم و ما همه تسبيحگوى او هستيم"».
و امام صادق علیه السلام فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا فَأَحْسَنَ خَلْقَنَا وَصَوَّرَنَا فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا وَجَعَلَنَا عَيْنَهُ فِي عِبَادِهِ وَلِسَانَهُ النَّاطِقَ فِي خَلْقِهِ وَيَدَهُ الْمَبْسُوطَةَ عَلَى عِبَادِهِ بِالرَّأْفَةِ وَالرَّحْمَةِ وَوَجْهَهُ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ وَبَابَهُ الَّذِي يَدُلُّ عَلَيْهِ وَخُزَّانَهُ فِي سَمَائِهِ وَأَرْضِهِ بِنَا أَثْمَرَتِ الْأَشْجَارُ وَأَيْنَعَتِ الثِّمَارُ وَجَرَتِ الْأَنْهَارُ وَبِنَا يَنْزِلُ غَيْثُ السَّمَاءِ وَيَنْبُتُ عُشْبُ الْأَرْضِ وَبِعِبَادَتِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَلَوْ لَا نَحْنُ مَا عُبِدَ اللَّهُ؛[13] خداوند ما را آفريد و آفرينش ما را نيكو ساخت و ما را صورتگرى كرد و نيكو صورتگرى كرد و ما را در ميان بندگان ديده خويش قرار داد و در ميان خلقش زبان گويا قرار داد و دست مهر و رحمت گشوده بر سر بندگانش ساخت و وجه خود قرار داد كه از آن سوى به او گرايند و ما را درى كه او را نشان دهد قرار داد و گنجينهدار ميان آسمان و زمينش نمود و بوسيله ما درختان بارور گردند و ميوهها برسند و نهرها جارى شوند و بوسيله ما باران از آسمان ببارد و گياه از زمين برويد و بوسيله عبادت ما خدا پرستش شد و اگر ما نبوديم خدا پرستش نمیگشت».
پس این دو امر، لازم و ملزوم یکدیگرند. به همین شکل در طرف مقابل معتقدیم که در شرک به خدا، محال است که شرک را بشناسید امّا جایگاههایی که زیر بنای تبلیغ شرک هستند و شرک از آنها خودنمایی میکند را نشناسید، پس به هرقدر شرک به خدا را بشناسید، نسبت به دشمنان انبیا، اولیاء و اهل بیت علیهم السلام و نسبت به اوّلی، دوّمی و سوّمی و تابعین آنها شناخت مییابید، و به هر میزان که شناختتان به این سه کس و تابعین و شیعیان آنها و ظروف آشکاری شرک افزایش یابد؛ شرک را بیشتر میشناسید.
و همچنین عرض شد که هر قدر نسبت به توحید خدای رحمن شناخت حاصل نمایید؛ به همان میزان نسبت به شرک شناخت مییابید، و هر قدر نسبت به ظرفها و جایگاههای تجلّی توحید الهی که ائمّه هدی علیهم السلام هستند معرفت یابید؛ به همان میزان نسبت به دشمنان اهل بیت علیهم السلام که ظرفهای شرک هستند شناخت خواهید داشت، با این تفاوت که معرفتتان نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام معرفتی ثبوتی است و اعتقادی از نور آنان، متنوِّر میشوید و از آن نور هواداری میکنید و نسبت به آن محبّت میورزید، ولی معرفتتان نسبت به جایگاههای شرک، انکاری است و در آنها تاریکی و ظلمات بیشتری میبینید و بیش از پیش به مقابله با آنها میپردازید و خود را بریّ از آنها میدانید.
لازم و ملزوم هم بودن چهار حقیقت
پس این چهار اصل و حقیقت به صورت دوتا دوتا، لازم و ملزوم هم هستند.
و کسی که قصد دارد روال و راه صحیح دست یابی به توحید الهی را بیابد، صحیح نیست که مدّعی شود؛ شرک را نمیشناسد و در راه شناخت شرک و کفر قدم بر نمیدارد و تنها، قصد شناخت توحید را دارد![14]
و همچنین صحیح نیست که مدّعی شود در راه شناخت توحید قدم بر میدارد؛ امّا التفاتی به جایگاههای توحیدی که رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت او علیهم السلام هستند ندارد و نسبت به آنها محبّتی ندارد!
و همچنین صحیح نیست که بگوید در مسیر شناخت شرک حرکت کرده و با آن مقابله میکند امّا التفاتی به جایگاههایی که مبلّغین شرکاند و شرک و کفر در آنها استقرار یافته و از آنها به بیرون سرایت کرده که همان دشمنان اهل بیت علیهم السلام هستند ندارد![15]
پس به هر میزان که قصد شناخت توحید را دارید؛ باید جایگاههای آن را بشناسید، و هر قدر که قصد شناخت شرک را دارید؛ باید جایگاههایش را نیز بشناسید، و به هر میزان که قصد شناخت توحید و جایگاههایش را دارید؛ باید به شرک و جایگاههای شرکی نیز شناخت حاصل نمایید.
ضد صفات و کمالات توحید در شرک و صفات و احوال جایگاه توحید در جایگاه شرک
زمانی که انسان این حقیقت اوّلیه را دریافت و تصدیق کرد که در عالم دو حقیقت وجود دارد: یکی حقیقت توحیدی و جایگاههای خودنمایی آن ـ که اهل بیت علیهم السلام و انبیای الهی هستند ـ و دیگری حقیقت شرک الهی و جایگاههای تجلّی آن ـ که شیاطین جنی و انسی و دشمنان اهل بیت علیهم السلام و انبیای الهیاند ـ؛ خواهد دید که توحید با شرک مقابله میکند.
بدین معنا که ضد هر آنچه از صفات، کمالات، خواص و عظمتهایی که در توحید است؛ در شرک جمع شده، و ضد هرآنچه از درکات، پلیدیها، ظلمات و شرهایی که در شرک است؛ در توحید جمع شده است. پس این دو حقیقت، مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند و به همین علّت، ضدّ هرآنچه از عظمتها، خیرها، کمالات و ارزشها که در ظرفهای توحید که انبیا و اولیاء هستند وجود دارد؛ در ظرفهای شرک که دشمنان اهل بیت و انبیاء هستند قرار گرفته است، پس عظمتها و بزرگیها برای توحید الهی و پستیها و درکات برای شرک است. و به همین خاطر طرف توحید را اعلی علّیّین و طرف شرک را اسفل سافلین مینامیم و طرف توحیدی را علّیّین و مقابل آن را سجّین میخوانیم، زیرا این دو در مقابل یکدیگر قرار دارند.
و با این مطلب است که انسان، متوجّه مطلبی دیگر میشود که توحید الهی، اوّلاً؛ دارای اصل اوّلیهای است که پایۀ توحید است و ثانیاً؛ دارای شئونات، صفات و انواری است. و در طرف مقابل، شرک الهی، اوّلاً؛ دارای حقیقت اوّلیهای است که پایه شرک را در برابر توحید ایجاد میکند و ثانیاً؛ دارای خواص و آثار و پیامدهایی است که با آثار و کمالات و خواص توحید معارضه میکند.
به همین دلیل ظرفهای توحیدی دارای یک سری ظروف اوّلیهای هستند که پایه ی اوّلیه در نشان دادن توحید الهی هستند، و همچنین دارای ظرفها و انسانهای دوّمی و سوّمی و چهارمیای هستند که نشانگر توحید الهیاند، به همین شکل در سوی شرک الهی، یک سری جایگاهها و انسانهایی قرار دارند که ظروف اوّلیه شرک خداوند رحمناند و یک سری جایگاههای دیگری وجود دارند که پیروان و ظروف دوّمی و سوّمی و چهارمی ظرفهای اوّلیه هستند که آنها نیز ظرف نشان دهنده شرک الهی هستند.
اقسام جایگاههای توحید و شرک
با این تفاوت که جایگاهشان پایینتر و کوچکتر است.
جایگاههای اصلی و فرعی توحید و ائمّه و شیعیانشان
پس در نتیجه؛ انسانهایی که در جایگاه توحید قرار میگیرند به دو دسته تقسیم میشوند؛ اوّل: انسانهایی که در نشان دادن توحید الهی اصل و پایهاند، و دوّم: انسانهایی که پیرو و شیعه ی انسانهای اوّلیهاند.
و مشخّص است که در طرف توحیدی، انسانهای اوّلیهای که در اوّلین جایگاه توحید قرار دارند، ائمّه هدی علیهم السلام هستند و ظرفهای بعدی که بعد از آنها قرار میگیرند، پیروان و شیعیان ایشان هستند که شامل انبیاء، ملائکه مقرّبین، مؤمنین ممتحنین و محبّان آن بزرگواران میشوند که همگی طرفداران توحید الهی و آشکاری جایگاه توحید الهی هستند، با این تفاوت که اهل بیت علیهم السلام در اوّلین جایگاه قرار داشته و اصل اوّلیه هستند و جایگاهها و افراد بعدی، پشت سر ایشان قرار دارند و هر کدام در جایگاه خویش سنجیده میشوند.[16]
جایگاههای اصلی و فرعی شرک یعنی دشمنان ولایت و پیروانشان
و در طرف مقابل یعنی شرک نیز به همین شکل خواهد بود، بدین معنا که جایگاههای شرک به دو دسته تقسیم میشوند؛ اوّل: شیاطین و انسانهای اوّلیهای که شرک را تبلیغ میکنند و طرفدار شرک الهی هستند، و دوّم: پیروان آنها، که انسانهای اوّلیۀ آنها بنابر اعتقاد شیعه که مبتنی بر فرمایشات اهل بیت علیهم السلام است، اوّل آنها؛ اوّلی و دوّم آنها؛ دوّمی و سوّم آنها؛ سوّمی و چهارم آنها؛ چهارمی و پنجم و ششم و هفتم، پیروان آنها هستند. و همچنین عرض کردیم که صفات این دو در برابر هم قرار دارند.
برابری صفات و کمالات اهل بیت علیهم السلام با رذائل و زشتیهای دشمنانشان
یعنی کمالات ظرفهای توحیدی که اهل بیت علیهم السلام هستند در مقابل زشتیها و پلیدیهای ظروف شرک الهی که اوّلی و دوّمی و سوّمی و تابعین آنها هستند قرار دارد، پس هرگونهای که اهل بیت علیهم السلام را تعریف و توصیف کنید؛ برابرش در وصف دشمنان آنها ثابت خواهد بود، و به هر شکل که از پستیها و خباثتهای دشمنان اهل بیت علیهم السلام را تعریف کنید؛ خواهید توانست برابر آن را از فضائل در اهل بیت علیهم السلام و تابعینشان بیان کنید.
به همین خاطر است که بعض از علما مقابل زیارت جامعه کبیرهای که از امام هادی علیه السلام نقل شده و در حق اهل بیت علیهم السلام بیان شده را در حق دشمنان ایشان تنظیم کردهاند که از آن جمله؛ مرحوم میرزا حسین نوری است که زیارت نامهای را در حق دشمنان اهل بیت تنظیم کرده که جملات زیارت جامعه که در بیان فضائل اهل بیت علیهم السلام است را در حق دشمنان ایشان برگردانده، بدین شکل که اگر طرف اهل بیت توحید است، در طرف دشمنانشان، شرک آورده، و اگر در طرف اوّل، ایمان و فضیلت است در طرف مقابل، نفاق و رذیلت آورده است. و این عمل بدین علّت است که طرف شرک و توحید، کم و کاستیای نسبت به یکدیگر ندارند و در برابر هم قرار گرفتهاند.
دعای صنمی قریش در برابر زیارت جامعه کبیره
و همچنین عرض کردیم فرمایشی که امیر المؤمنین علیه السلام در حق صنمی قریش در دعایشان فرمودهاند، در مقابل زیارت جامعه کبیره قرار دارد، چرا که در بین فرمایشات اهل بیت علیهم السلام، تنها فرمایشی است که در آن امیر المؤمنین علیه السلام بطور جامع و از حیثهای گوناگون دشمنانشان را تعریف کرده و نشان دادهاند که جایگاه آنها در برابر توحید و شرک و رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و احکام دینی و در مقابل اهل بیت علیهم السلام و دوستان ایشان چیست و چگونه است. و میبینید که امیر المؤمنین علیه السلام در این حدیث از اوّل تا پایان ـ که حدود صد مطلب در آن بیان شده ـ جهات گوناگون اصل اوّلی و دوّمی و سوّمی و جزئیّاتشان را به گونۀ مثال بیان فرمودهاند، زیرا این دو طرف باید در برابر یکدیگر قرار گیرند.
پس اجمالاً انسان مطلبی را مییابد و آن این است که حدیث امیر المؤمنین علیه السلام بسیار عظیم و دقیق است و در برابر آن مطلبی است که حضرت صادق علیه السلام فرمودند: بنی امیّه مردم را در ایمان آزاد گذاشتند که به هرگونه خواستند عمل کنند، امّا مردم را در وارد شدن به شرک و شئونات آن رها نکردند[17]، بطور مثال نگذاشتند در شئونات خمر خوردن وارد شوند که خمر خوردن فلان و فلان است و کسی که خمر میخورد نیز فلان و فلان است، زیرا این مطلب بازگشت به خلیفه ثانی میکرد! پس چرا بنی امیّه مردم را در کفر آزاد نگذاشتند تا کفر و شئوناتش را بشناسند؟ زیرا ایمانی که برابر آن مقابله با کفر نباشد؛ اصولاً ایمان نیست، و توحیدی که برابرش، ضدّیت با شرک قرار نگیرد؛ توحید نیست، و ولایت امیر المؤمنین علیه السلام اگر در برابرش برائت و بیزاری از خلافت غاصبانه ابابکر و عمر نباشد؛ ولایت امیر المؤمنین علیه السلام نخواهد بود.
پس در یک نتیجه گیری؛ انسان این مطلب را مییابد که فرمایش مولی الموحّدین علیه السلام همانند فرمایش امام هادی علیه السلام بسیار دقیق، عظیم و لطیف است.
الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین
دریافت فایل (MP3) (PDF)
[1]. قرب الاسناد، ص351: وَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا يَكُونَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ حَتَّى يَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ وَيَنْظُرَ اللَّهُ إِلَيْهِ، فَلْيَتَوَلَّ آلَ مُحَمَّدٍ وَيَبْرَأَ مِنْ عَدُوِّهِمْ، وَيَأْتَمَّ بِالْإِمَامِ مِنْهُمْ، فَإِنَّهُ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ وَنَظَرَ إِلَى اللَّهِ، الخبر.
[2]. الأمالي (للصدوق)، ص56، ح7: عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: مَنْ جَالَسَ لَنَا عَائِباً أَوْ مَدَحَ لَنَا قَالِياً أَوْ وَاصَلَ لَنَا قَاطِعاً أَوْ قَطَعَ لَنَا وَاصِلاً أَوْ وَالَى لَنَا عَدُوّاً أَوْ عَادَى لَنَا وَلِيّاً فَقَدْ كَفَرَ بِالَّذِي أَنْزَلَ السَّبْعَ الْمَثانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيم.
[3]. السرائر، ج3، ص640.
[4]. الكافي، ج2، ص22، ح13: عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ قَالَ: دَخَلَ رَجُلٌ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام وَمَعَهُ صَحِيفَةٌ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام هَذِهِ صَحِيفَةُ مُخَاصِمٍ يَسْأَلُ عَنِ الدِّينِ الَّذِي يُقْبَلُ فِيهِ الْعَمَلُ فَقَالَ رَحِمَكَ اللَّهُ هَذَا الَّذِي أُرِيدُ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلّی الله علیه و آله و سلّم عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَتُقِرَّ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَالْوَلَايَةُ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَالْبَرَاءَةُ مِنْ عَدُوِّنَا وَالتَّسْلِيمُ لِأَمْرِنَا وَالْوَرَعُ وَالتَّوَاضُعُ وَانْتِظَارُ قَائِمِنَا فَإِنَّ لَنَا دَوْلَةً إِذَا شَاءَ اللَّهُ جَاءَ بِهَا.
تفسير القمي، ج2، ص171: وَفِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام فِي قَوْلِهِ: «ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ» قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام: لَا يَجْتَمِعُ حُبُّنَا وَحُبُّ عَدُوِّنَا فِي جَوْفِ إِنْسَانٍ إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَجْعَلْ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ فَيُحِبُ هَذَا وَيُبْغِضُ هَذَا فَأَمَّا مُحِبُّنَا فَيُخْلِصُ الْحُبَّ لَنَا كَمَا يُخْلَصُ الذَّهَبُ بِالنَّارِ لَا كَدَرَ فِيهِ فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ حُبَّنَا فَلْيَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَإِنْ شَارَكَهُ فِي حُبِّنَا حُبُّ عَدُوِّنَا فَلَيْسَ مِنَّا وَلَسْنَا مِنْهُ وَاللَّهُ عَدُوُّهُمْ وَجَبْرَئِيلُ وَمِيكَائِيلُ وَاللَّهُ عَدُوٌّ لِلْكافِرِينَ.
قرب الاسناد، ص351: وَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا يَكُونَ بَيْنَهُ وَبَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ حَتَّى يَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ وَيَنْظُرَ اللَّهُ إِلَيْهِ، فَلْيَتَوَلَّ آلَ مُحَمَّدٍ وَيَبْرَأَ مِنْ عَدُوِّهِمْ، وَيَأْتَمَّ بِالْإِمَامِ مِنْهُمْ، فَإِنَّهُ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ وَنَظَرَ إِلَى اللَّهِ، الخبر.
الخصال، ج2، ص608، ح9: عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: هَذِهِ شَرَائِعُ الدِّينِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يَتَمَسَّكَ بِهَا وَأَرَادَ اللَّهُ هُدَاه... وَحُبُّ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَالْوَلَايَةُ لَهُمْ وَاجِبَةٌ وَالْبَرَاءَةُ مِنْ أَعْدَائِهِمْ وَاجِبَةٌ وَمِنَ الَّذِينَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ علیهم السلام وَهَتَكُوا حِجَابَهُ فَأَخَذُوا مِنْ فَاطِمَةَ سلام الله علیها فَدَكَ وَمَنَعُوهَا مِيرَاثَهَا وَغَصَبُوهَا وَزَوْجَهَا حُقُوقَهُمَا وَهَمُّوا بِإِحْرَاقِ بَيْتِهَا وَأَسَّسُوا الظُّلْمَ وَغَيَّرُوا سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ وَالْبَرَاءَةُ مِنَ النَّاكِثِينَ وَالْقَاسِطِينَ وَالْمَارِقِينَ وَاجِبَةٌ وَالْبَرَاءَةُ مِنَ الْأَنْصَابِ وَالْأَزْلَامِ أَئِمَّةِ الضَّلَالِ وَقَادَةِ الْجَوْرِ كُلِّهِمْ أَوَّلِهِمْ وَآخِرِهِمْ وَاجِبَةٌ وَالْبَرَاءَةُ مِنْ أَشْقَى الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ شَقِيقِ عَاقِرِ نَاقَةِ ثَمُودَ قَاتِلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَاجِبَةٌ وَالْبَرَاءَةُ مِنْ جَمِيعِ قَتَلَةِ أَهْلِ الْبَيْتِ علیهم السلام وَاجِبَةٌ وَالْوَلَايَةُ لِلْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ لَمْ يُغَيِّرُوا وَلَمْ يُبَدِّلُوا بَعْدَ نَبِيِّهِمْ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَاجِبَةٌ مِثْلِ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ وَأَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ وَالْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ الْكِنْدِيِّ وَعَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ وَجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ وَحُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ وَأَبِي الْهَيْثَمِ بْنِ التَّيِّهَانِ وَسَهْلِ بْنِ حُنَيْفٍ وَأَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ وَعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّامِتِ وَعُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ وَخُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ ذِي الشَّهَادَتَيْنِ وَأَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ وَمَنْ نَحَا نَحْوَهُمْ وَفَعَلَ مِثْلَ فِعْلِهِمْ وَالْوَلَايَةُ لِأَتْبَاعِهِمْ وَالْمُقْتَدِينَ بِهِمْ وَبِهُدَاهُمْ وَاجِبَةٌ، الخبر.
عيون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص291، ح41: عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ ذَاتَ يَوْمٍ يَا عَبْدَ اللَّهِ أَحْبِبْ فِي اللَّهِ وَأَبْغِضْ فِي اللَّهِ وَوَالِ فِي اللَّهِ وَعَادِ فِي اللَّهِ فَإِنَّهُ لَا تُنَالُ وَلَايَةُ اللَّهِ إِلَّا بِذَلِكَ وَلَا يَجِدُ رَجُلٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ وَإِنْ كَثُرَتْ صَلَاتُهُ وَصِيَامُهُ حَتَّى يَكُونَ كَذَلِكَ وَقَدْ صَارَتْ مُوَاخَاةُ النَّاسِ يَوْمَكُمْ هَذَا أَكْثَرُهَا فِي الدُّنْيَا عَلَيْهَا يَتَوَادُّونَ وَعَلَيْهَا يَتَبَاغَضُونَ وَذَلِكَ لَا يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً فَقَالَ لَهُ وَكَيْفَ لِي أَنْ أَعْلَمَ أَنِّي قَدْ وَالَيْتُ وَعَادَيْتُ فِي اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَمَنْ وَلِيُّ اللَّهِ حَتَّى أُوَالِيَهُ وَمَنْ عَدُوُّهُ حَتَّى أُعَادِيَهُ فَأَشَارَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم إِلَى عَلِيٍّ علیه السلام فَقَالَ أَ تَرَى هَذَا فَقَالَ بَلَى قَالَ وَلِيُّ هَذَا وَلِيُّ اللَّهِ فَوَالِهِ وَعَدُوُّ هَذَا عَدُوُّ اللَّهِ فَعَادِهِ وَوَالِ وَلِيَّ هَذَا وَلَوْ أَنَّهُ قَاتِلُ أَبِيكَ وَوُلْدِكَ وَعَادِ عَدُوَّ هَذَا وَلَوْ أَنَّهُ أَبُوكَ وَوَلَدُكَ.
تفسير الإمام العسكري علیه السلام، ص583: قَالَ الْإِمَامُ علیه السلام: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَ وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِبَادَتِهِمْ لِلْأَصْنَامِ، وَاتِّخَاذِهِمْ لِلْأَنْدَادِ مِنْ دُونِ مُحَمَّدٍ وَعَلِيٍّ علیهما السلام كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَنِداءً لَا يَفْهَمُ مَا يُرَادُ مِنْهُ فَيُغِيثَ الْمُسْتَغِيثَ، وَيُعِينَ مَنِ اسْتَعَانَهُ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ عَنِ الْهُدَى فِي اتِّبَاعِهِمُ الْأَنْدَادَ مِنْ دُونِ اللَّهِ، وَالْأَضْدَادَ لِأَوْلِيَاءِ اللَّهِ الَّذِينَ سَمَّوْهُمْ بِأَسْمَاءِ خِيَارِ خَلَائِفِ اللَّهِ، وَلَقَّبُوهُمْ بِأَلْقَابِ أَفَاضِلِ الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ نَصَبَهُمُ اللَّهُ لِإِقَامَةِ دِينِ اللَّهِ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ. قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیهما السلام: هَذَا فِي عُبَّادِ الْأَصْنَامِ، وَفِي النُّصَّابِ لِأَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم نَبِيِّ اللَّهِ، هُمْ أَتْبَاعُ إِبْلِيسَ وَعُتَاةُ مَرَدَتِهِ، سَوْفَ يَصِيرُونَ إِلَى الْهَاوِيَةِ. ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم تَعَوَّذُوا بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ، فَإِنَّ مَنْ تَعَوَّذَ بِاللَّهِ مِنْهُ أَعَاذَهُ اللَّهُ وَتَعَوَّذُوا مِنْ هَمَزَاتِهِ وَنَفَخَاتِهِ وَنَفَثَاتِهِ. أَ تَدْرُونَ مَا هِيَ أَمَّا هَمَزَاتُهُ: فَمَا يُلْقِيهِ فِي قُلُوبِكُمْ مِنْ بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ. قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَكَيْفَ نُبْغِضُكُمْ بَعْدَ مَا عَرَفْنَا مَحَلَّكُمْ مِنَ اللَّهِ وَمَنْزِلَتَكُمْ قَالَ صلّی الله علیه و آله و سلّم: بِأَنْ تُبْغِضُوا أَوْلِيَاءَنَا وَتُحِبُّوا أَعْدَاءَنَا، فَاسْتَعِيذُوا بِاللَّهِ مِنْ مَحَبَّةِ أَعْدَائِنَا وَعَدَاوَةِ أَوْلِيَائِنَا، فَتَعَاذُوا مِنْ بُغْضِنَا وَعَدَاوَتِنَا، فَإِنَّ مَنْ أَحَبَّ أَعْدَاءَنَا فَقَدْ عَادَانَا وَنَحْنُ مِنْهُ بِرَاءٌ، وَاللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْهُ بَرِيءٌ.
كنز الفوائد، ج2، ص12: عَنْ سُلَيْمَانُ الْأَعْمَشُ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ أَبِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: يَا عَلِيُّ أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَإِمَامُ الْمُتَّقِينَ يَا عَلِيُّ أَنْتَ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَوَارِثُ عِلْمِ النَّبِيِّينَ وَخَيْرُ الصِّدِّيقِينَ وَأَفْضَلُ السَّابِقِينَ يَا عَلِيُّ أَنْتَ زَوْجُ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَخَلِيفَةُ خَيْرِ الْمُرْسَلِينَ يَا عَلِيُّ أَنْتَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْحُجَّةُ بَعْدِي عَلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ اسْتَوْجَبَ الْجَنَّةَ مَنْ تَوَلَّاكَ وَاسْتَوْجَبَ دُخُولَ النَّارِ مَنْ عَادَاكَ يَا عَلِيُّ وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ وَاصْطَفَانِي عَلَى جَمِيعِ الْبَرِيَّةِ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللَّهَ تَعَالَى أَلْفَ عَامٍ مَا قَبِلَ اللَّهُ ذَلِكَ مِنْهُ إِلَّا بِوَلَايَتِكَ وَوَلَايَةِ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ وَأَنَّ وَلَايَتَكَ لَا تُقْبَلُ إِلَّا بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِكَ وَأَعْدَاءِ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ ذَلِكَ أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ علیه السلام فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شاءَ فَلْيَكْفُرْ.
تفسير القمي، ج2، ص155: حَدَّثَنَا الْهَيْثَمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الرُّمَّانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ علیهم السلام فِي قَوْلِهِ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها قَالَ هُوَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيُّ اللَّهِ إِلَى هَاهُنَا التَّوْحِيد.
[5]. النور: 35.
[6]. النور: 39.
[7]. النور: 40.
[8]. الكافي، ج2، ص67، ح1: عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ أَوْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا كَانَ فِي وَصِيَّةِ لُقْمَانَ قَالَ كَانَ فِيهَا الْأَعَاجِيبُ وَكَانَ أَعْجَبَ مَا كَانَ فِيهَا أَنْ قَالَ لِابْنِهِ خَفِ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ خِيفَةً لَوْ جِئْتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَيْنِ لَعَذَّبَكَ وَارْجُ اللَّهَ رَجَاءً لَوْ جِئْتَهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَيْنِ لَرَحِمَكَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام كَانَ أَبِي يَقُولُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَفِي قَلْبِهِ نُورَانِ نُورُ خِيفَةٍ وَنُورُ رَجَاءٍ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا وَلَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ يَزِدْ عَلَى هَذَا.
[9]. الكافي، ج1، ص145، ح10.
[10]. الأعراف: 172 (وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آَدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ).
[11]. الصافّات: 165 و166.
[12]. بحار الأنوار، ج25، ص20، ح31.
[13]. الكافي، ج1، ص144، ح5.
[14]. التمحيص، ص69، ح167: عَنِ الْمُفَضَّلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَ: افْتَرَضْتُ عَلَى عِبَادِي عَشَرَةَ فَرَائِضَ إِذَا عَرَفُوهَا أَسْكَنْتُهُمْ مَلَكُوتِي وَأَبَحْتُهُمْ جِنَانِي أَوَّلُهَا مَعْرِفَتِي وَالثَّانِيَةُ مَعْرِفَةُ رَسُولِي إِلَى خَلْقِي وَالْإِقْرَارُ بِهِ وَالتَّصْدِيقُ لَهُ وَالثَّالِثَةُ مَعْرِفَةُ أَوْلِيَائِي وَأَنَّهُمُ الْحُجَجُ عَلَى خَلْقِي مَنْ وَالاهُمْ فَقَدْ وَالانِي وَمَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ عَادَانِي وَهُمُ الْعَلَمُ فِيمَا بَيْنِي وَبَيْنَ خَلْقِي وَمَنْ أَنْكَرَهُمْ أَصْلَيْتُهُ [أَدْخَلْتُهُ] نَارِي وَضَاعَفْتُ عَلَيْهِ عَذَابِي وَالرَّابِعَةُ مَعْرِفَةُ الْأَشْخَاصِ الَّذِينَ أُقِيمُوا مِنْ ضِيَاءِ قُدْسِي وَهُمْ قُوَّامُ قِسْطِي وَالْخَامِسَةُ مَعْرِفَةُ الْقُوَّامِ بِفَضْلِهِمْ وَالتَّصْدِيقُ لَهُمْ وَالسَّادِسَةُ مَعْرِفَةُ عَدُوِّي إِبْلِيسَ وَمَا كَانَ مِنْ ذَاتِهِ وَأَعْوَانِهِ وَالسَّابِعَةُ قَبُولُ أَمْرِي وَالتَّصْدِيقُ لِرُسُلِي وَالثَّامِنَةُ كِتْمَانُ سِرِّي وَسِرِّ أَوْلِيَائِي وَالتَّاسِعَةُ تَعْظِيمُ أَهْلِ صَفْوَتِي وَالْقَبُولُ عَنْهُمْ وَالرَّدُّ إِلَيْهِمْ فِيمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ حَتَّى يَخْرُجَ الشَّرْحُ مِنْهُمْ وَالْعَاشِرَةُ أَنْ يَكُونَ هُوَ وَأَخُوهُ فِي الدِّينِ شَرَعاً سَوَاءً فَإِذَا كَانُوا كَذَلِكَ أَدْخَلْتُهُمْ مَلَكُوتِي وَآمَنْتُهُمْ مِنَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ وَكَانُوا عِنْدِي فِي عِلِّيِّينَ.
[15]. ثواب الأعمال، ص208: عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مَنْ لَمْ يَعْرِفْ سُوءَ مَا أُوتِيَ إِلَيْنَا مِنْ ظُلْمِنَا وَذَهَابِ حَقِّنَا وَمَا نُكِبْنَا بِهِ فَهُوَ شَرِيكُ مَنْ أَبَى إِلَيْنَا فِيمَا وَلَّيْنَاهُ.
[16]. الكافي، ج1، ص402، ح5: عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ عِنْدَنَا وَاللَّهِ سِرّاً مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَعِلْماً مِنْ عِلْمِ اللَّهِ وَاللَّهِ مَا يَحْتَمِلُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَلَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَلَا مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَاللَّهِ مَا كَلَّفَ اللَّهُ ذَلِكَ أَحَداً غَيْرَنَا وَلَا اسْتَعْبَدَ بِذَلِكَ أَحَداً غَيْرَنَا وَإِنَّ عِنْدَنَا سِرّاً مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَعِلْماً مِنْ عِلْمِ اللَّهِ أَمَرَنَا اللَّهُ بِتَبْلِيغِهِ فَبَلَّغْنَا عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مَا أَمَرَنَا بِتَبْلِيغِهِ فَلَمْ نَجِدْ لَهُ مَوْضِعاً وَلَا أَهْلاً وَلَا حَمَّالَةً يَحْتَمِلُونَهُ حَتَّى خَلَقَ اللَّهُ لِذَلِكَ أَقْوَاماً خُلِقُوا مِنْ طِينَةٍ خُلِقَ مِنْهَا مُحَمَّدٌ وَآلُهُ وَذُرِّيَّتُهُ علیهم السلام وَمِنْ نُورٍ خَلَقَ اللَّهُ مِنْهُ مُحَمَّداً وَذُرِّيَّتَهُ وَصَنَعَهُمْ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ الَّتِي صَنَعَ مِنْهَا مُحَمَّداً وَذُرِّيَّتَهُ فَبَلَّغْنَا عَنِ اللَّهِ مَا أَمَرَنَا بِتَبْلِيغِهِ فَقَبِلُوهُ وَاحْتَمَلُوا ذَلِكَ فَبَلَغَهُمْ ذَلِكَ عَنَّا فَقَبِلُوهُ وَاحْتَمَلُوهُ وَبَلَغَهُمْ ذِكْرُنَا فَمَالَتْ قُلُوبُهُمْ إِلَى مَعْرِفَتِنَا وَحَدِيثِنَا فَلَوْ لَا أَنَّهُمْ خُلِقُوا مِنْ هَذَا لَمَا كَانُوا كَذَلِكَ لَا وَاللَّهِ مَا احْتَمَلُوهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ أَقْوَاماً لِجَهَنَّمَ وَالنَّارِ فَأَمَرَنَا أَنْ نُبَلِّغَهُمْ كَمَا بَلَّغْنَاهُمْ وَاشْمَأَزُّوا مِنْ ذَلِكَ وَنَفَرَتْ قُلُوبُهُمْ وَرَدُّوهُ عَلَيْنَا وَلَمْ يَحْتَمِلُوهُ وَكَذَّبُوا بِهِ وَقَالُوا ساحِرٌ كَذَّابٌ فَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَأَنْسَاهُمْ ذَلِكَ ثُمَّ أَطْلَقَ اللَّهُ لِسَانَهُمْ بِبَعْضِ الْحَقِّ فَهُمْ يَنْطِقُونَ بِهِ وَقُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ لِيَكُونَ ذَلِكَ دَفْعاً عَنْ أَوْلِيَائِهِ وَأَهْلِ طَاعَتِهِ وَلَوْ لَا ذَلِكَ مَا عُبِدَ اللَّهُ فِي أَرْضِهِ فَأَمَرَنَا بِالْكَفِّ عَنْهُمْ وَالسَّتْرِ وَالْكِتْمَانِ فَاكْتُمُوا عَمَّنْ أَمَرَ اللَّهُ بِالْكَفِّ عَنْهُ وَاسْتُرُوا عَمَّنْ أَمَرَ اللَّهُ بِالسَّتْرِ وَالْكِتْمَانِ عَنْهُ قَالَ ثُمَّ رَفَعَ يَدَهُ وَبَكَى وَقَالَ اللَّهُمَ إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ فَاجْعَلْ مَحْيَانَا مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتَنَا مَمَاتَهُمْ وَلَا تُسَلِّطْ عَلَيْهِمْ عَدُوّاً لَكَ فَتُفْجِعَنَا بِهِمْ فَإِنَّكَ إِنْ أَفْجَعْتَنَا بِهِمْ لَمْ تُعْبَدْ أَبَداً فِي أَرْضِكَ وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ وَسَلَّمَ تَسْلِيماً.
المحاسن، ج1، ص147، ح55: عَنْ حَبَابَةَ الْوَالِبِيَّةِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَيْهَا فَقَالَتْ مَنْ أَنْتَ قُلْتُ ابْنُ أَخِيكَ مِيثَمٌ فَقَالَتْ أَخِي وَاللَّهِ لَأُحَدِّثَنَّكَ بِحَدِيثٍ جَمَعْتُهُ مِنْ مَوْلَاكَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام إِنِّي سَمِعْتُهُ يَقُولُ وَالَّذِي جَعَلَ أَحْمَسَ خَيْرَ بَجِيلَةَ وَعَبْدَ الْقَيْسِ خَيْرَ رَبِيعَةَ وَهَمْدَانَ خَيْرَ الْيَمَنِ إِنَّكُمْ لَخَيْرُ الْفِرَقِ ثُمَّ قَالَ مَا عَلَى مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا نَحْنُ وَشِيعَتُنَا وَسَائِرُ النَّاسِ مِنْهَا بُرَآءُ.
المحاسن، ج1، ص147، ح57: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام يَقُولُ إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ قَالَ أَنْتُمْ وَاللَّهِ عَلَى دِينِ إِبْرَاهِيمَ وَمِنْهَاجِهِ وَأَنْتُمْ أَوْلَى النَّاسِ بِهِ.
الكافي، ج8، ص242، ح336: عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَمِنْ فُرُوعِنَا كُلُ بِرٍّ فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ وَالصَّلَاةُ وَالصِّيَامُ وَكَظْمُ الْغَيْظِ وَالْعَفْوُ عَنِ الْمُسِيءِ وَرَحْمَةُ الْفَقِيرِ وَتَعَهُّدُ الْجَارِ وَالْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ وَعَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَمِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَفَاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ الْكَذِبُ وَالْبُخْلُ وَالنَّمِيمَةُ وَالْقَطِيعَةُ وَأَكْلُ الرِّبَا وَأَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ بِغَيْرِ حَقِّهِ وَتَعَدِّي الْحُدُودِ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ وَرُكُوبُ الْفَوَاحِشِ ما ظَهَرَ مِنْها وَما بَطَنَ* وَالزِّنَا وَالسَّرِقَةُ وَكُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِكَ مِنَ الْقَبِيحِ فَكَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَهُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَيْرِنَا.
الكافي، ج1، ص390، ح4: عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ أَعْلَى عِلِّيِّينَ وَخَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِنَا مِمَّا خَلَقَنَا وَخَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِي إِلَيْنَا لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقْنَا ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ. وَما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ. كِتابٌ مَرْقُومٌ. يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ وَخَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ سِجِّينٍ وَخَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِهِمْ مِمَّا خَلَقَهُمْ مِنْهُ وَأَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِي إِلَيْهِمْ لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقُوا مِنْهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: كَلَّا إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ. وَما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ. كِتابٌ مَرْقُومٌ.
بصائر الدرجات، ج1، ص18، ح16: عَنْ فُضَيْلِ بْنِ الزُّبَيْرِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: يَا فُضَيْلُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَالَ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ خُلِقْنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَخُلِقَ قُلُوبُنَا مِنَ الَّذِي خُلِقْنَا مِنْهُ وَخُلِقَ شِيعَتُنَا مِنْ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِكَ وَخُلِقَ قُلُوبُ شِيعَتِنَا مِنْهُ وَإِنَّ عَدُوَّنَا خُلِقُوا مِنْ سِجِّينٍ وَخُلِقَ قُلُوبُهُمْ مِنَ الَّذِي خُلِقُوا مِنْهُ وَخُلِقَ شِيعَتُهُمْ مِنْ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِكَ وَخُلِقَ قُلُوبُ شِيعَتِهِمْ مِمَّا خُلِقُوا مِنْهُ فَهَلْ يَسْتَطِيعُ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ عِلِّيِّينَ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَهْلِ سِجِّينٍ وَهَلْ يَسْتَطِيعُ أَهْلُ سِجِّينٍ أَنْ يَكُونُوا مِنْ أَهْلِ عِلِّيِّينَ.
[17]. الكافي، ج2، ص415، ح1: عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِيمَ الْإِيمَانِ وَلَمْ يُطْلِقُوا تَعْلِيمَ الشِّرْكِ لِكَيْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَيْهِ لَمْ يَعْرِفُوهُ.