جایگاه اهل بیت علیهم السلام در صفات توحیدی - جلسه هشتم
جایگاه اهل بیت علیهم السلام در صفات توحیدی
جلسه 8
أعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین
ولعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین
اجمال مطالب گذشته و مخصوص خداوند بودن صفات توحیدی به معنای خاص و شرک بودن در خلق
در جلسات گذشته با سیر مطالب طی شده بدینجا رسیدیم که صفات توحیدی الهی به معنا و حقیقتی که دربارۀ خداوند متعال استعمال گشته و توحید الهی میباشد؛ در خداوند رحمن منحصر بوده و اطلاقشان به غیر او بدان معنا، شرک، کفر و خلاف توحيد الهی میباشد و در حق اولیای الهی، خصوصاً اهل بیت علیهم السلام استعمال نشده و در سوی مقابل؛ این صفات به معنایی که در حق اهل بیت علیهم السلام استعمال شده و در موردشان صدق مینماید، در خداوند متعال صدق ننموده و جایگاهی ندارد؛ مگر در جهتی که معنای آن جهت نیز به اولیای الهی باز میگردد.
ثبوت صفات در اهل بیت علیهم السلام و راه رسیدن به آن
سیر مطالب ادامه یافت تا در جلسه گذشته بیان کردیم که باید به جایگاه این صفات در دایرۀ توحید الهی و ولایت اولیای الهی رسید و دریافت که این صفات به چه معنا به خداوند منّان و به چه معنا به اولیای الهی اطلاق گشته است و راه فهم استعمال این صفات در این دو جایگاه را نیز بیان نمودیم که انسان پیگیر، تنها باید این حقایق را از قرآن کریم و سخنان اهل بیت علیهم السلام استخراج نماید و از هیچ راه دیگری توان رسیدن به این حقایق را ندارد. این مطلب را نیز در موارد متعدّد عرض نموده و در جلسات گذشته نیز روایاتی چند از اهل بیت علیهم السلام در این موضوع را متذکّر گشتیم.
اولیای الهی و جهت ربوبیّت و عبودیّت
اوّلین مطلبی که باید انسانی که با این ملاک و میزان وارد فرمایشات اهل بیت علیهم السلام شده و قصد رسیدن به این حقیقت الهيه؛ یعنی جایگاه توحیدی و ولایی این صفات را تنها از راه قرآن کریم و فرمایشات اهل بیت علیهم السلام دارد؛ بداند این است که اولیای الهی دارای دو جهت و حیثیّت هستند امّا توحید خداوند متعال اینگونه نمیباشد، پس این صفات، کلمات و اسمائی که برای خداوند منّان گفته شده و بر مقامات توحيد الهی صدق مینماید؛ دو حیثی نیستند، امّا با صدق بر اولیای الهی و اهل بیت علیهم السلام؛ دارای دو جهت میباشند که عبارت است از عبودیّت و ربوبیت، آنها از حیث بندگی و خدایی مرکب میباشند، از جهت بندگی؛ نادان، فقیر و عاجز محض و امثال اینها بوده و از جهت الهی؛ غناء، قدرت و علم محض و امثال اینها هستند.
پس اگر جهت بندگیشان را در نظر گرفته و در این جهت حرکت نموده و قصد شناخت ایشان را در این جهت داشته باشیم؛ تنها برایشان، صفات بندگی، خضوع، خشوع و فقر را اثبات مینماییم. و در مقابل اگر قصد حرکت در جهت الهی و ربوبی آنها و بررسی این سمت را داشته باشیم؛ کمالات الهيه و مقامات ربوبیه خداوند متعال را برای آنها اثبات میکنیم. پس اولیای الهی دارای دو حیثیّت میباشند؛ حیثیّت اوّل: حیث بندگی، فقر و تهی دستی، و حیثیّت دوّم: حيث دارایی و كمال.
اصل بودن حیث بندگی در رسیدن به مقامات الهی
به همین خاطر است که در سخنان اهل بیت علیهم السلام مقام بندگی به اشکال گوناگون تعظیم و تکریم گشته و دستیابی به کمالات الهی را در انسان و غیر او منوط به طی مدارج بندگی دانستهاند، هرکس دارای بندگی بیشتری نسبت به خداوند متعال باشد؛ الهیتر و کاملتر است. همانند سخن رسول خدا و ائمّۀ اطهار علیهم السلام که بیان داشتهاند: خداوند رحمن فرموده: «لَا يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِي حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَإِنِ اسْتَعَاذَنِي أَعَذْتُه»[1]؛ بندۀ من همچنان توسّط نوافل، امور خیر، درست و محبوبم بسوی من تقرّب میجوید تا اینکه او را دوست میدارم و هنگامی که او را دوست داشتم؛ گوش او میشوم که به آن میشنود و چشم او میشوم که به آن میبیند و دست او میگردم که به آن امورش را انجام میدهد، اگر از من بخواهد به او عطا میکنم و اگر از من کمک خواهی کند او را کمک میکنم.
پاداش بندگی؛ صفات الهی است
هنگامی که حیثیّت عبودی در بنده رخ داده و بسوی کمال بندگی حرکت میکند؛ اجر، مزد و پاداشش از خداوند متعال، كمالات، اسماء و صفات الهیه است که خداوند متعال، این اسماء و صفات را در صفات یا ذات او قرار داده و بواسطۀ او در عالم آشکار میگرداند، با قرار دادن این صفات در ذات بنده و آشکاریشان از او خواص و ویژگیهای این صفات از ذات و صفات بنده آشکار میگردد.
قرآن کریم سبب رسیدن همه اولیاء به ربوبیّت را عبودیّت معرّفی کرده
به همین خاطر قرآن کریم در بسیاری از آیات خویش تمام انبیا و اولیای الهی که در عالم برای آشکاری، وصال و نمایان کردن صفات الهیه صاحب مقامات ربوبیه شده، صفات الهیه از آنها سر زده و قائم مقام خداوند متعال گشتهاند را اینگونه میستاید که حقیقت، پایۀ اوّلیه، مبدأ و منتهای سیر ایشان، عبودیّت خداوند متعال میباشد.
یکی از کمالات بسیار عظیم الهیه، عبودیّت انبیاء است که خداوند متعال در آیات فراوانی آنها را به گونۀ بنده خودم یاد کرده و فرموده: {وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ}[2] یا {وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ}[3] و یا {وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ}[4] و امثال اینگونه نسبتها که در حق رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز بیان گشته است[5].
هنگامی که خداوند متعال در شب معراج قصد بردن رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم به مقامات عاليۀ فوق عرش را داشت فرمود: {سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّه هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ}[6]؛ «پاك و منزّه است خدايى كه بندهاش را در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصى كه گرداگردش را پربركت ساختهايم برد، تا برخى از آيات خود را به او نشان دهيم؛ چرا كه او شنوا و بيناست»، از ایشان به عنوان عبد یاد نموده و (اسراء) را به (عبد) نسبت داده، همچنین در تشهّد، هنگام شهادت به رسالت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز در ابتدا اقرار به عبودیّت ایشان نموده و میگوییم: (وأشهد أنّ محمّداً عبده ورسوله).
عبودیّت اوّلین مقام حضرت ابراهیم علیه السلام
به همین خاطر است که امام صادق علیه السلام نسبت به حضرت ابراهیم علیه السلام فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَإِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولاً وَإِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلاً وَإِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ خَلِيلاً قَبْلَ أَنْ يَجْعَلَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ الْأَشْيَاءَ قَالَ: {إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً}[7]؛[8] همانا خداى تبارك و تعالى ابراهيم را بندۀ خود گرفت پيش از آنكه پيغمبرش نمايد و او را به پيغمبرى برگزيد پيش از آنكه رسولش كند، و او را رسول خود ساخت پيش از آنكه خليلش گرداند و خليلش گرفت پيش از آنكه امامش قرار دهد، پس چون همه اين مقامات را برايش گرد آورد فرمود: (همانا من تو را امام مردم قرار دادم)».
پس عبودیّت و بندگی اوّلین جایگاه حضرت ابراهیم علیه السلام میباشد، ابتدا عبد گشت و در اثر عبودیّت به نبوّت رسید، بواسطه نبوّت به رسالت دست یافت و بعد از آن به خلیل بودن مفتخر گردید، سپس به مقام امامت رسید، ایشان این چهار مقام را طی نموده و اوّلین مقام او عبودیّت و بندگی میباشد.
شرط رسیدن به مقام ربوبیّت؛ پاکی از شیطنتهای شیطان است
به همین خاطر خداوند متعال در قرآن کریم در حق اشخاصی که قصد این را داشته که تنها برای او بوده و جز او در آنها راه نداشته باشد و ولی خدا و قائم مقام الهی شده تا امور الهی از آنها سر زند را نموده اوّلین کاری کرده این است که آنها را از شیطنتها و غیر خداییها پاک و پاکیزه گردانیده و راه نفوذ شیطان را بر آنها مسدود نموده است، این است که خداوند منّان در آیات متعدّد و به گونههای مختلف این مطلب را بیان کرده و از زبان شیطان فرموده: {قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ}[9]؛ «گفت: پروردگارا، چون مرا گمراه ساختى، من (نعمتهاى مادّى را) در زمين در نظر آنها زينت مىدهم و همگى را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان مخلصت را».
و در موضعی دیگر فرموده: {إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ}[10]؛ «چرا كه او بر كسانى كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكّل مىكنند تسلّطى ندارد. تسلّط او تنها بر كسانى است كه او را به سرپرستى خود برگزيدهاند و آنها كه نسبت به او (خدا) شرك مىورزند».
همچنین فرموده: {إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلًا}[11]؛ «(امّا بدان) تو هرگز سلطهاى بر بندگان من نخواهى يافت (و آنها هيچ گاه به دام تو گرفتار نمىشوند)! همين قدر كافى است كه پروردگارت حافظ آنها باشد».
و امثال این آیات که ابتدا در آنها مقام عبودیّت انبیای خویش را تثبیت نموده و سپس آنها را صاحب مقامات معرّفی فرموده است، همانند اینکه در حق حضرت یوسف علیه السلام فرموده: {وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ}[12]؛ «آن زن قصد او كرد و او نيز اگر برهان پروردگار را نمىديد قصد وى مىنمود، اينچنين كرديم تا بدى و فحشا را از او دور سازيم؛ چرا كه او از بندگان مخلص ما بود».
عبودیّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و دارایی همه کمالات و مقامات الهی
امیر المؤمنین علیه السلام در خطبۀ خود نیز همین کار را انجام دادند و عبودیّت را به عنوان اوّلین مطلب ذکر کرده و فرمودند: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ» و سپس فرمودند: «أَقَامَهُ فِي سَائِرِ عَالَمِهِ فِي الْأَدَاءِ مَقَامَهُ»[13] و پس از آن مقامات، فضائل و کرامات دیگر را شمردهاند.
بندگی اوّلین مقام همه اولیاء و انبیاء
بنابراین از دید قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام اولین مقام انبیاء؛ عبودیّت است؛ یعنی مقام اعتراف به فقر ـ در حقیقت نه به دروغ! ـ. اوّلین مقام انبیاء، اولیاء، اوصیاء و اهل بیت علیهم السلام؛ فقر و تهی دستی میباشد. خداوند متعال در قران کریم میفرماید: {يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ}[14]؛ «اى مردم شما (همگى) نيازمند به خدایيد؛ تنها خداوند است كه بىنياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است»، این فقر حقیقی، اوّلین مقام آنها میباشد، این فقر؛ حقیقت ذاتی آنها بوده و در گفتار، عمل، معرفت، اعتقاد، اخلاق، رفتار، حالات و تمام جوانب وجودی ذاتی، صفاتی، غیبی، شهادتی، علوی، سفلی، معنوی و مادی خویش به این جهت اعتراف مینمایند و کمالشان در همین است که معترف بدین جهت باشند، اگر ذرّهای ادّعای ربوبیت و خودیت کنند؛ خداوند متعال آنها را دچار عذاب خواهد نمود.
خدای رحمن در رابطه با عبودیّت میفرماید: {وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ * يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ}[15]؛ «آنها گفتند: خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب كرده است، او منزّه است (از اين عيب و نقص)؛ آنها بندگان شايسته اويند. هرگز در سخن بر او پيشى نمىگيرند؛ و (پيوسته) به فرمان او عمل مىكنند. او اعمال امروز و آينده و اعمال گذشته آنها را مىداند و آنها جز براى كسى كه خدا راضى (به شفاعت براى او) است شفاعت نمىكنند؛ و از ترس او بيمناكاند».
در این آیۀ شریفه نیز اوّلین چیزی که ذکر گشته است؛ عبودیّت بوده و بندگانی هستند که اکرام شدهاند، پس تهی دستی و بندگی، حقیقت اوّلیۀ آنها بوده و اوّلین مقام حرکتشان به سوی خداوند متعال اعتراف به این تهی دستی میباشد.
این مطلب بیانگر معنای سخن امام صادق علیه السلام است که فرمودند: «الْعُبُودِيَّةُ جَوْهَرٌ كُنْهُهَا الرُّبُوبِيَّةُ فَمَا فُقِدَ مِنَ الْعُبُودِيَّةِ وُجِدَ فِي الرُّبُوبِيَّةِ وَمَا خَفِيَ عَنِ الرُّبُوبِيَّةِ أُصِيبَ فِي الْعُبُودِيَّة. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: {سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُ أَوَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}[16] أَيْ مَوْجُودٌ فِي غَيْبَتِكَ وَفِي حَضْرَتِكَ وَتَفْسِيرُ الْعُبُودِيَّةِ بَذْلُ الْكُلِّ وَسَبَبُ ذَلِكَ مَنْعُ النَّفْسِ عَمَّا تَهْوَى وَحَمْلُهَا عَلَى مَا تَكْرَهُ وَمِفْتَاحُ ذَلِكَ تَرْكُ الرَّاحَةِ وَحُبُّ الْعُزْلَةِ وَطَرِيقَةُ الِافْتِقَارِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى. قَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم: اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ. وَحُرُوفُ الْعَبْدِ ثَلَاثَةٌ: (ع ب د) فَالْعَيْنُ عِلْمُهُ بِاللَّهِ وَالْبَاءُ بَوْنُهُ عَمَّنْ سِوَاهُ وَالدَّالُ دُنُوُّهُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى بِلَا كَيْفٍ وَلَا حِجَاب»[17]؛ «بندگى جوهرهای است كه اساس و ذات آن ربوبيّت است، پس آنچه از مقام عبوديّت كم و ناپيدا شد؛ در مقام ربوبيّت پيدا و هويدا گردد، و هر مقدارى كه از مراتب و صفات ربوبيّت مخفى و پوشيده گشت؛ در مراحل عبوديّت جلوه گر و آشكار شود. خداوند متعال میفرمايد: (ما آيات و نشانیهاى خود را در آفاق و انفس ارائه و نشان میدهيم تا اصل حق روشن گردد و آيا براى آنان كافى نيست كه خداوند جهان بر همه و بر بالاى همۀ اشياء و موجودات حاضر و شاهد است)، یعنی وجود دارد در غیبت و حضور تو، و تفسير حقيقت عبوديت: در گذشتن از همۀ علایق و بخشيدن هر چيزى در راه اوست، و مقدّمه و سبب آن: باز داشتن نفس از خواستهاى شخصى اوست و واداشتن به آن امورى كه موافق ميل و هواى او نيست. و يگانه كليد اين معانى؛ ترك راحت طلبى و خوشیها و عادت كردن به كناره گيرى از معاشرتهاى مادى و نفسانى است. و راه و صراط اين برنامه؛ دريافتن و ايمان به آنكه سراپا وجود او محتاج به خداوند متعال است، و به هر حال بايد رضاى او را تحصيل كند، و هر مقصد و خواسته اى داشته باشد بايد از او بگير. رسول اكرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: خداى عزيز را بندگى كن چنان كه گويى تو او را میبينى، و هرگاه نتوانستى اين حالت را دريابى بدان كه او حاضر و ناظر بر تو است. و كلمۀ عبد مركب از سه حرف است: عين، باء، دال. امّا عين: اشاره و دلالت میكند به علم و شناسايى بنده پروردگار خود را. و امّا با: اشاره میشود به بون يعنى دور شدن قلب او از غير خداى متعال. و امّا دال: دلالت میكند به دنو يعنى نزديكى و قرب او از خداوند عزيز، و اين نزديكى از جهت كيفيت و چگونگى و يا از جهت حجاب داشتن نيست».
پس عبودیّت به معنای فقر و ربوبیّت به معنای بینیازی است، و توسّط عبودیّت؛ انسان به ربوبیت میرسد.
عبودیّت اهل بیت علیهم السلام و تحریف منحرفان در حقیقت آن
به همین خاطر است که اهل بیت علیهم السلام در روایات فراوانی که همانند بدیهیات اسلامی میباشد، در مورد عبودیّت خود و به ربوبیّت رسیدنشان بواسطۀ عبودیّت صحبت نمودهاند، امّا انسانها این بدیهیات اسلامی را با یافتههای شیطانی خود مخلوط کرده و تحریف مینمایند، ایشان در مواضع فراوانی فرمودهاند: ما به هرچه رسیدهایم بواسطۀ بندگی رسیدهایم، اگر بندۀ او نباشیم؛ ما را نیز در آتش جهنّم میسوزاند[18].
پس اولیای الهی دارای دو حیثیّت هستند؛ حیث بندگی و حيث الهی، خداوند متعال حيث بندگی ایشان را به قدری واضح و روشن قرار داده که برای هیچ کس جای شکّی باقی نمیگذارد.
انحراف صوفیها و پیروانشان در عبودیّت و ربوبیّت
به همین جهت آنانی که صوفی گرا و ملحد میشوند از مقامات توحیدی بیرون رفته و به جایی میرسند که عبودیّت و بندگی خود را فراموش کرده و میگویند: (أنا الحق بلا أنا) یا (لیس في جبّتي سوى الله)[19] و امروزیهایشان نیز که مطالبی سختتر، بالاتر، سخیفتر و کفرانیتری میگویند، وقتی حقیقت تمام آنها را نیز بشکافید؛ مرحلۀ پایانی این است که به حقیقت و قیامت کبری رسیدهایم و غیر خداوند رحمن چیزی نیست؛ نه اینکه غیر خدایی وجود داشته و ما خداوند منّان هستیم، بلکه غیر خداوند متعال هیچ چیزی وجود ندارد و هرچه هست خداست!
این افراد نیز مطلب را به خداوند متعال ختم مینمایند، ذات بندگان را پوچ، عدمی صرف اعتباری محض و کثرتهای بیحقیقت نمیبینند و این مطلب که به کثرت اعتباری و پوچ و به وحدت حقیقی خلق معتقد هستند و وحدت حقیقی را یک دیده و آن را ذات خداوند متعال میدانند، چکیده مطالبشان است. امّا این مطلب را در موضعی فیلسوفانه بیان نموده و به شکل فیلسوفانه پیش میروند، امثال ملاصدرای شیرازی که در اسفار و بعضی کتب دیگرش در این مطلب فیلسوفانه حرکت نموده و به جهت (بسيط الحقيقة كلّ الأشياء)[20] و علم خداوند متعال به خلق و حل و رسیدن به معنای درست علم خداوند به خلق پیش رفته است و مدّعی این است که به جایگاه بزرگی رسیده و چیزی را یافته که گذشتگان نیافتهاند و آن چیز؛ وحدت حقیقی در کثرت اعتباری و کثرت اعتباری در وحدت حقیقی است.
ممکن است شخصی از آنها دوگانه باشد؛ جهت فیلسوفی خویش را در کتابی آورده و جهت عارفانه صوفی خویش را نیز در جایی دیگر بیان نموده باشد، در مواضعی که قصد عارفانه حرف زدن را دارند؛ مانند خواجه عبدالله انصاری، سطحی حرف زده، بیدلیل صحبت کرده و به حالت مناجات نامه سخن میگویند، در گذشته نیز به همین شکل بوده و امروزیهایشان نیز راه گذشتگان خویش را ادامه میدهند، حال برخی از امروزیهایشان استعداد مناجات نامه نویسی و به گونه مناجات سخن راندن را دارند و بعضی دیگر ندارند، در همین امروزیها نیز وجود دارد که استاد و شاگرد نیز هستند؛ استاد توان مناجاتی حرف زدن را دارد امّا شاگرد این توان را نداشته و فیلسوفانه سخن میگوید، ولی باید توجّه داشت که مطلب هر دوی آنها یکی بوده و دوتا نیست و در آنجا که استاد گفت: شاگرد ما حرفمان را نفهمیده، درست میگوید، حرفش را نفهمیده امّا راهش را فهمیده، راه همان راه است، شکل پیاده سازی آن را نفهمیده که امروز زمان این حرف نیست!
پس آنانی که بدین شکل سخن میگویند؛ اینگونه نیست که بندگی را با خدایی یکی دانند، بلکه بندگی را رها میکنند، همچنان که شخصی تعریف مینمود: هرچه تلاش نمودیم تا بدان پیرمرد بفهمانیم؛ آخر در مسألۀ معراج نفهمید که معراج جسمانی نبوده و روحانی است. پس مربوط به حال حاضر نیست، بلکه مربوط به سال ششصد هجری است.
انحراف صوفیان و دنباله روان آنان در موضوع قیامت
در آن دوران بود که فصوص ابن عربی نوشته شد و شاگردان او شرحش را نوشتند، در همان دوران این مطلب را بیان نمودند که همگان در قیامت کبری به خدایی رسیده و خدا میشوند، در قیامت کبرایی که به قول سیّد حیدر آملی به جایی میرسد که عبد در طریقت، شریعت و حقیقت در مقام حقیقت، مراتب ذات، صفات حقیقت و مراتب فناهای چهارگانه در مدار حقیقت؛ فانی میشود و در آنجا قیامت کبری ویگانگی رخ داده و یک میشوند، آنجا جایگاه (أنا الحق) و (بلا أنا) است، سخنان آنها بدین شکل است، گمان نکنید اگر پیرمرد حواس پرتی، حرفهایی را میزند، بدین معنا است که به مقام و مرتبهای رسیده و چشمش باز شده است، خیر تمامش توهّمات و خزعبلات محض است، انسان به یک باره فکر میکند که ایشان حتماً به جایی رسیده و چیزی را یافتهاند که ما نیافتهایم، خیر، همین صغری کبریها و بافتههای اسفار ملاصدرا و صورت برهان به آن دادن و دلیلی جلوه دادن خزعبلات صوفیه که ابن عربی انجام داده میباشد که به شکلی دیگر در آورده است.
خیالاتی شدن صوفیه و سیر در بافتههای آن نمودن بجای حقیقت
و آنگونه نیست که او عوالمی را طی نموده، نه در هیچ عالمی در حال سیر نیست! بلکه خیالاتی گشته و در عوالم خیالات پیش میرود، امروزه در دنیا این برنامه را ساختهاند، حتی سازمانهایی هستند که از پیرمردانی که قصد در خوشی مردن را دارند، پول میگیرند و آنها را در اتاقهایی برده و دستگاههایی را به آنها وصل میکنند و به مغزشان چیزهایی را انتقال میدهند که حالات خوبی را میبینند و در حالی که در آن حالات محو شده میمیرند و گمان مینمایند که به ملکوت دست یافتهاند، امّا تمام اینها خیال بافی کسی است که با این دستگاه به مغز فشار آورده و رنگها و صداهای زیبا را در مغز آنها ایجاد میکند، همانند آنچه ملاطاهر قمّی نقل میکند که صوفیای به صوفی دیگری گفت: شب گذشته میان آسمان و زمین به عرش الهی رفته و با خداوند متعال در عرش نشسته بودم، فرد مقابل گفت: آیا با من نزد فلاس کس میآیی؟ گفت: بله برویم، پیش شخصی رفتند، گفت: چنین چیزی است، آن حدیث پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را نقل نمایید، او نیز گفت: شیطان دارای عرشی میان زمین و آسمان است، اگر کسی را بسیار دوست بدارد، به عرش خود برده و با او گفتگو مینماید، شما با شیطان نشستی.
عجیب اینجاست که همین داستان که ملاطاهر بر ضد صوفیه بیان داشته بود را صوفی دیگری در کتاب خود دلیل بر حقّانیّت آورده بود و دلیل آورده بود؛ چون بدون پیر حرکت نموده، اشتباه رفته است، باید دنبال پیر حرکت کند و نیازمند مرشد و پیر طریقت است، حتی اگر از تو جوانتر بوده ولی پیر طریقت باشد، باید از او دنباله روی کنی، چون او از پیر طریقت اطاعت ننموده به عرش خداوند رحمن نرفته و به عرش شیطان پا نهاده است، دست به ساخت تمام این بافتهها، ساختهها و تحریفها زدهاند تا بندگان خدا را منحرف کنند، امّا حقیقت این است که حقیقت ذاتی بنده، بندگی میباشد، با حذف بندگی، چیزی در میان نمیماند که مورد بحث قرار گیرد، در این صورت نمیتوان گفت که من خدا هستم و (سبحاني سبحاني ما أعظم شأني)[21].
باطل بودن گفته: (سبحان ما أعظم شأنی)
در این حال (نی) و ضمیری باقی نمیماند، خدا گشته و (نی) رفته است، حقیقت بنده، بندگی بوده و با خروج از بندگی، بنده در میان نخواهد بود؛ همانند جسم که حقیقت آن، جسمانیّت است اگر آن را به چیزی دیگر تبدیل گردانید و خود را چیز دیگری دریابد؛ در این صورت جسم و آن چیزی دیگر نیست، یا اینکه عسل را به سرکه تبدیل گردانید؛ آن حقیقت، سرکه بوده و عسل نیست، در این زمان، عسل نمیگوید؛ من ترش هستم، بلکه سرکه میگوید؛ ترش میباشم، زیرا عسل را تبدیل به سرکه نمودهاید.
عبد بودن ذات اولیاء در هر مقام و هر سیری
پس حقیقت ذاتی اولیای الهی، بندگی بوده و بندگی هیچگاه از ذات آنها زائل نمیشود، زیرا ذاتشان همان بندگی و بندگی آنها برابر ذاتشان میباشد، با حذف ذات، بندگیای باقی نمانده و با حذف بندگی، ذاتی باقی نمیماند، پس بنده هر قدر در این بندگی حرکت نموده و به سوی کمالات خضوع و خشوع بندگی حرکت نماید؛ واجد صفات و کمالات الهیه میشود، این مطلب از مسلّمیّات قرآن کریم و فرمایشات اهل بیت علیهم السلام است، به داستان حضرت موسی و خضر علیهما السلام نگاه کنید، وقتی حضرت موسی با آن عظمت، قصد دستیابی به مقامی را دارد، نزد بندهای از بندگان خدا میرود که خداوند متعال میفرماید: {فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا}[22]؛ «(در آنجا) بندهاى از بندگان ما را يافتند كه رحمت (و موهبت عظيمى) از سوى خود به او داده و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بوديم»، سراغ این بنده برو، او یکی از بندگان ما میباشد، حضرت موسی نیز وقتی نزد حضرت خضر میرود میفرماید: {هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا}[23]؛ «موسى به او گفت: آيا از تو پيروى كنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده و مايه رشد و صلاح است به من بياموزى؟»، اینگونه است، حضرت موسی؛ عبد و حضرت خضر نیز همینگونه میباشد، خداوند متعال به او چون دارای بندگی میباشد، علم ربوبی عطا فرموده است.
طرف مقابل آن، بلعم باعورا است که خداوند منّان میفرماید: {وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذَلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ}[24]؛ «و بر آنها بخوان سرگذشت آن كس را كه آيات خود را به او داديم؛ ولى (سرانجام) خود را از آن تهى ساخت و شيطان در پى او افتاد و از گمراهان شد. و اگر مىخواستيم (مقام) او را با اين آيات (و علوم و دانشها) بالا مىبرديم؛ (امّا اجبار، بر خلاف سنّت ماست؛ پس او را به حال خود رها كرديم) و او به پستى گراييد و از هواى نفس پيروى كرد، مثل او همچون سگ (هار) است كه اگر به او حمله كنى؛ دهانش را باز و زبانش را برون مىآورد، و اگر او را به حال خود واگذارى؛ باز همين كار را مىكند؛ (گويى چنان تشنه دنياپرستى است كه هرگز سيراب نمىشود!) اين مثل گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند؛ اين داستانها را (براى آنها) بازگو كن شايد بينديشند (و بيدار شوند)».
در آنجا نیز همین گونه است، خداوند رحمن آیات را در او قرار داده، آیات؛ ذات او نیستند، بلکه حقیقت ذاتی او فقر و پوچی میباشد، اگر خداوند متعال اراده مینمود؛ او را با این آیات بالا برده و صاحب کمالات الهیه مینمود، امّا {وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ} حاصل گشته است، زیرا بندگی نکرده و در مقابل بندگی، تکبّر و در مقابل حضرت موسی علیه السلام ایستادگی نمود!
پس حقیقت خلق و اولیای الهی؛ بندگی است، هر ولیای هر قدر بندگیش، بزرگتر باشد؛ الهیتر بوده، بیشتر دارای قائم مقامی خداوند متعال بوده و صفات الهیه در ذات مقدسش، بیشتر قرار میگیرد.
پس اولیای الهی دارای دوگانگی وجودی هستند که ترکیب وجودی آنها میباشد ترکیب شده از حیث هستند حیث خودی و حیث الهی، حیث خودی و حقیقت وجودی خودی آنها بندگی است و حیث الهی حقیقت الهیشان است که حقایق ربوبی میباشد.
میزان فرق و جدایی افعال و صفات توحیدی و افعال و صفات اولیای الهی
پس در این مقام که سخن ما در آن است که فرق و جدایی میان افعال و صفات و کمالات الهی و افعال و صفات و کمالات اولیای خداست؛ اوّلین چیزی که انسان باید از یکدیگر جدا سازد این است که در طرف خداوند متعال تنها الوهیّت، توحید، کمال و دارایی است و نقص، فقر، ضعف، عجز، جهل و امثال اینها هیچ معنایی ندارد، حقیقتش، حقیقت این کمالات و حقیقت این کمالات، حقیقت اوست، در خداوند متعال وجود دو طرف ندارد، امّا در سوی اولیای الهی، دو طرف وجود دارد؛ بندگی، فقر و غناء، جهل و علم، عجز و قدرت، امّا عجز، جهل، فقر و به صورت کلّی بندگیشان، حقیقت وجودی آنها بوده و غناء، علم، قدرت و کمال آنها؛ عطای الهی است، عطای الهی؛ یعنی تجلّی همان صفات الهیای که یک طرفه میباشد؛ صرف علم، قدرت، کمال، نور، عظمت، کبریا و علو است، آن حقایق، حقایق الهیّه و توحیدیّه بوده و در ذات عبودی این بنده که ولی خدا است، تجلّی میکند.
پس ولی خدا، اوّلاً: دارای دوگانگی میباشد، سپس اصالت در این دو گانگی با بندگی بوده و طرف الهی او عطای خداوند منّان است، پس اوّلین جایگاه جدایی صفات الهیه و خلقیه این است که انسان خداوند منان را صرف توحید و اولیای الهی را صرف عبودیّت بداند، زیرا خداوند متعال صرف توحید است؛ یعنی صفات و کمالات و احدیت توحيد الهی؛ نقص بردار، عیب بردار و ضعف بردار نیست؛ یعنی جهل، عجز، عیب و فقر ندارد، این کمالات در ذات بنده تجلّی میکند و بنده که ولی خدا بوده و ذاتش؛ جهل، عجز، فقر و تهی دستی است به عنایت الهی مورد رحمت، لطف و کرم خداوند رحیم قرار گرفته و صفات توحیدیّه او در ذات عبودی این بنده قرار میگیرد و جهلش را تبدیل به علم، عجزش را تبدیل به قوّت و فقرش را تبدیل به غناء میکند.
نتیجه الهی ولایی یگانگی تجلّی توحیدی ودوگانگی ذات بنده
پس اوّلین مطلب؛ این است که انسان این مقامات را از یکدیگر جدا سازد، زیرا این جدایی بسیار بزرگ است، طرفی یگانه میباشد؛ زیرا توحید بوده و توحید یک است. و طرف دیگر دوگانه است؛ زیرا بنده بوده و بنده دو است. در این حال، صدور صفات یگانگی و صفات توحیدی خداوند متعال از این بنده بیمعنا میباشد، زیرا ذات او دوگانه است و آن صفات یگانه از خداوند متعال که یگانه است صادر میگردد، چون اولیاء او دو گانه هستند؛ صفات صادر شده از آنها نیز باید دوگانه باشند و صدور صفات یگانه از آنها بیمعنا میباشد.
مطلب جامع تر، حاویتر و کاملتر از این است، حقیقت تمام صفات الهیهای که برای خداوند منان است و از اولیاء او صادر میگردد؛ دو گانه است و معنا ندارد که این صفات، همانگونه که از خداوند متعال صادر میگردد، از آنها نیز صادر شود و حقیقت خالق، رازق، محیی، ممیت و رب به گونهای که از خداوند متعال صادر میگردد از اولیای الهی سر نمیزند؛ زیرا آن معنا، معنای توحیدی و حقیقت اولیای الهی؛ بندگی است، با یافتن ربوبیّت، ربوبیّت همراه عبودیّت گشته، ترکیب و همگون شده و با یکدیگر ازدواج مینمایند، پس صدور این افعال از اولیای الهی بدان معنا که از خداوند متعال صادر میگردد نیست.
نسبت دادن صفات و افعال توحیدی خاص خداوند به اولیای کفر و شرک است
نسبت دادن چنین صفات و کمالاتی بدین معنای توحیدی به اولیای خدا گمراهی و شرک و کفر و غیر ممکن بوده و امکان پذیر نمیباشد، امکان پذیر نبودن آن بدین معنا نیست که نسبتش ممكن است امّا نباید نسبت داد!
فعل و کمال و شأنی را میتوان به اهل بیت علیهم السلام نسبت داد که در ایشان امکان دارد
بلکه برای این است که حقیقت و کمال و صفات و امری را میتوان به خلقی نسبت داد که برای او ممکن است، در آینده حدیث مفضّل بن عمر را بیان میکنیم که وقتی امام صادق علیه السلام قصد جداسازی غلو و تفویض را از حقیقت ولایت داشتند، مطلبی را فرمودند که خلاصه آن این است که هر آنچه جایز و روا شدنی است که در خلق باشد در ماست و بدان اعتقاد ورزید و بدان چه که روا و جایز نبوده و امکان ندارد اعتقاد نورزید، بدین خاطر که آن جایگاه توحید و صفات توحیدی (لا يجوز) است، یعنی چون ممکن نیست و محال است در ما اهل بیت باشد و انسان هم نباید به امری محال و باطل اعتقاد ورزد، باید به امری معتقد گردد که امکان داشته و محقّق گردد.
به همین خاطر اهل بیت علیهم السلام ربوبیت (إذ مربوب کوني) و ربوبیت (إذ لا مربوب کوني) و (إذ مربوب امکاني) را دارایند؛ امّا ربوبیّت (إذ لا مربوب امکاني) را دارا نیستند! (که انشاء الله این حقایق توحیدی و ولایی را در جایگاه مناسب خود توضیح و تبیین میکنیم) و به همین جهت فرمودند: «نَزِّلُونَا عَنِ الرُّبوبيَّة وَقُولُوا فينَا مَا شِئْتُم»[25].
و یا اینکه کامل تمّار میگوید: امام صادق علیه السلام فرمودند: «اجْعَلُوا لَنَا رَبّاً نَئُوبُ إِلَيْهِ، وَقُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ». قَالَ: فَقُلْتُ: نَجْعَلُ لَكُمْ رَبّاً تَئُوبُونَ إِلَيْهِ وَنَقُولُ فِيكُمْ مَا شِئْنَا؟ قَالَ: فَاسْتَوَى جَالِساً، فَقَالَ: «مَا عَسَى أَنْ تَقُولُوا، وَاللَّهِ مَا خَرَجَ إِلَيْكُمْ مِنْ عِلْمِنَا إِلَّا أَلْفاً غَيْرَ مَعْطُوفَةٍ»[26].
و در موضعی دیگر فرمودند: تا به امروز دو حرف از بیست و هفت حرف بیان شده و باقی آن را امام عصر علیه السلام بیان میکنند.[27]
دوگانگی ربوبی و عبودی در اهل بیت علیهم السلام حقیقی است نه حقیقی و اعتباری
پس اوّلین چیزی که بر انسان لازم است؛ یافتن این دوگانگی است، در ابتدا باید این دوگانگی حقیقی را یابد؛ دو گانگی حقیقی، نه دوگانگیای که طرفی از آن حقیقی بوده و طرف دیگرش اعتباری است.
صوفیه و اعتباری و عدمی بودن خودیت و عبودیّت
وگرنه صوفیه نیز میگویند: همگان از ضعف و کمال، خودت و خداییت و وجود و ماهیت، مرکب هستند، منظورشان از خودیت، ماهیت است که کثرت، تعدّد، عدمیت و حدمی باشد، هر سخنی گویی، همان را گفته و غیر از آن چیزی بلد نیستند، اگر سؤال از معنای ماهیت شود، میگویند: عدمیّت و اگر از معنای عدمیّت سؤال گردد، میگویند: ماهیت، ماهیت چیست؟ عدمیّت، هریک را به دیگری حواله میکنند!
منظور ما چنین ترکیبی نیست که طرفی از آن، وجود و حقیقی بوده و طرفی دیگر، ماهیت و اعتباری باشد! ما به پیروی از اهل بیت علیهم السلام به چنین ترکیبی معتقد نیستیم. اینها در توحيد الهی گرفتار شرک و کفر شدهاند و هرچه گرفتار میشوند در جامعه نیز بزرگتر میشوند و طرفدارانشان آنها را بزرگتر جلوه میدهند. اطلاع دارید که بعضی از صوفیه هرچه بزرگانشان سخیفتر عمل میکردند؛ بزرگتر میشدند و پیروانشان میگفتند: ایشان به مقامی بالاتر رسیده که دست به چنین عمل بزرگی میزند و اگر کسی اعتراض مینمود، میگفتند: اینها برای تو قابل درک نیست، تو بدین مقام نرسیدهای، ما خود میدانیم چه میکنیم و بزرگ ما میداند چه میکند. گفت: چرا از بیرون آمدم، پریشان گشتهای؟ گفت: بدین خاطر که ظاهرم برای تو امّا ظاهر و باطنم برای آقا است، تو نمیفهمی و آقا میفهمد که چه میکند.
تمام سخنان فلاسفه صوفی گرا و صوفیه بدین خاطر است که طرفی را حقیقی و طرف دیگر را اعتباری میدانند، اینگونه نیست، ما به بندگی و خداییای اعتقاد داریم که هر دو حقیقی هستند، دید اهل بیت علیهم السلام اینگونه است که توحید، حق خداوند رحمن و خلق نیز حق او است، منظورمان از بندگی و خدایی؛ بندگیای است که حقیقی بوده و اعتباری، پوچ، وهمی و علمی نیست و خداییای است که حقیقی میباشد، این دو با یکدیگر هستند.
پس حقیقت وجودی اولیای الهی، مرکّب از این دو حقیقت میباشد، هرکدام از این دو حقیقت به تنهایی در نظر گرفته شود، چیزی در میان نخواهد بود، زیرا وجود آن حقیقت بدین دو بسته است، امّا خداوند متعال، یک طرفه، توحید و یک میباشد. پس این اوّلین چیزی است که باید مورد اعتقاد انسان قرار گیرد، سپس به دنبال این یک، حرکت مینماید و چگونگی صفات و افعالش را بررسی مینماید، زیرا یک است.
توحید همچنان یگانه و یگانه دار و خلق دوگانه و دوگانه دار است
وقتی صفات خالق، رازق، رئوف، عليم، رحمن، رحیم، غفور، کریم، منتقم و... را به او نسبت میدهیم، به چه معناست؟ و چون یک است، تمام اینها باید به یک معنا باشند، امّا وقتی به ترکیب در اولیای الهی رسیدیم میدانیم که هرچه به آنها نسبت میدهیم، باید دو جهت داشته باشد، پس آن طرف همیشه دو بوده و این طرف همیشه یک است، در آن طرف هرچه پیش روی کنید، دوئیت سر جای خود باقی و در این طرف هرچه پایین روید، یگانگی باقی میباشد. خداوند متعال از یگانگی و اولیای الهی از دو گانگی بیرون نمیروند؛ زیرا با خروج خداوند رحمن از یگانگی، توحیدی باقی نمیماند که قصد نسبتش را به دیگری داشته باشیم، وقتی انسان از توحید خارج شده و صفتی را به گونهای فهمید که فهمش توحیدی نبوده و شرک است؛ بیمعنا است که نسبتش را به خلق، شرک تلقّی کند، بلکه اگر به خداوند متعال نسبت دهد، مشرک گشته است.
بیان نمودیم که اگر انسان به یک معنا همین صفات را به خداوند متعال نسبت دهد شرک است، زیرا به چهار تقسیم رسیدیم که در ادامه به هشت تقسیم دست یافتیم:
صفاتی که تنها به خداوند متعال میتوان نسبت داد و نسبت دادنش به غیر او شرک است.
صفاتی که میتوان به غیر خداوند منّان نسبت داد و به او نمیتوان و نسبت دادنش کفر است. همین صفات رحمت، فضیلت، رأفت، کرم و دیگر صفات.
همین طور این صفات را در حق اولیای الهی تقسیم کردیم؛ به آنچه به خداوند متعال میتوان نسبت داد امّا به اولیای الهی نمیتوان. و آنچه تنها به اولیای الهی میتوان نسبت داد، البته گفتیم ظاهراً در جایگاهی هم میتوان به خدا و هم به اولیای الهی نسبت داد.
پس اوّلین چیزی که لازم است؛ این دوئیت حقیقی وجودی است، جهت توحید با جهت اولیای الهی که مظاهر، تجلّی گاهها و آینههای توحید هستند، اگر انسان این جایگاه را به درستی دریابد و این دوئیت را حفظ نماید، اولیای خدا را خدا و خدا را اولیاء او نداند، در اولیای الهی غلو نکرده و در آنها اعتقاد خدایی ننماید و در خداوند منّان، تقصر ننموده، خدا را در مقام اولیای الهی ندانسته و این دوگانگی را حفظ نماید، به حقیقت چگونگی این صفات که هم در حق اولیای الهی تثبیت و نفی شده و هم به خداوند متعال منحصر بوده و هم خداوند متعال آنها را به اولیای خود نسبت داده میرسد.
الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین
[1]. إرشاد القلوب، ج1، ص91: وَقَالَ صلّی الله علیه و آله و سلّم: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُول:... .
الكافي، ج2، ص352، ح7: عَنْ حَمَّادِ بْنِ بَشِيرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي وَمَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَلِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَإِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَمَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ مَوْتِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَأَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ.
التوحيد، ص399: عَنْ أَنَسٍ، عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم، عَنْ جَبْرَئِيلَ، عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى: مَنْ أَهَانَ وَلِيّاً لِي فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَمَا تَرَدَّدْتُ فِي شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ مِثْلَ مَا تَرَدَّدْتُ فِي قَبْضِ نَفْسِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْت وَأَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ وَلَا بُدَّ لَهُ مِنْهُ وَمَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِي بِمِثْلِ أَدَاءِ مَا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَلَا يَزَالُ عَبْدِي يَتَنَفَّلُ لِي حَتَّى أُحِبَّهُ وَمَتَى أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَبَصَراً وَيَداً وَمُؤَيِّداً إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَإِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَإِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ يُرِيدُ الْبَابَ مِنَ الْعِبَادَةِ فَأَكُفُّهُ عَنْهُ لِئَلَّا يَدْخُلَهُ عُجْبٌ فَيُفْسِدَهُ ذَلِكَ وَإِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ لَا يَصْلُحُ إِيمَانُهُ إِلَّا بِالْفَقْرِ وَلَوْ أَغْنَيْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِكَ وَإِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ لَا يَصْلُحُ إِيمَانُهُ إِلَّا بِالْغِنَاءِ وَلَوْ أَفْقَرْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِكَ وَإِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ لَا يَصْلُحُ إِيمَانُهُ إِلَّا بِالسُّقْمِ وَلَوْ صَحَّحْتُ جِسْمَهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِكَ وَإِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ لَا يَصْلُحُ إِيمَانُهُ إِلَّا بِالصِّحَّةِ وَلَوْ أَسْقَمْتُهُ لَأَفْسَدَهُ ذَلِكَ إِنِّي أُدَبِّرُ عِبَادِي لِعِلْمِي بِقُلُوبِهِمْ فَإِنِّي عَلِيمٌ خَبِيرٌ.
المعجم الكبير، ج8، ص206، ح7833: عَنْ أَبِي أُمَامَةَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ، عَنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ: مَا يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّى أُحِبَّهُ، فَأَكُونَ أَنَا سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ، وَلِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ، وَقَلْبَهُ الَّذِي يَعْقِلُ بِهِ، فَإِذَا دَعَا أَجَبْتُهُ، وَإِذَا سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ، وَإِذَا اسْتَنْصَرَنِي نَصَرْتُهُ، وَأَحَبُّ مَا تَعَبَّدَ لِي عَبْدِي بِهِ النُّصْحُ لِي.
عدّة الداعي، ص311: وَعَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى دَاوُدَ أَنْ بَلِّغْ قَوْمَكَ أَنَّهُ لَيْسَ عَبْدٌ مِنْهُمْ آمُرُهُ بِطَاعَتِي فَيُطِيعُنِي إِلَّا كَانَ حَقّاً عَلَيَّ أَنْ أُطِيعَهُ وَأُعِينَهُ عَلَى طَاعَتِي وَإِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَإِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَإِنِ اعْتَصَمَ بِي عَصَمْتُهُ وَإِنِ اسْتَكْفَانِي كَفَيْتُهُ وَإِنْ تَوَكَّلَ عَلَيَّ حَفِظْتُهُ مِنْ وَرَاءِ عَوْرَاتِهِ وَإِنْ كَادَهُ جَمِيعُ خَلْقِي كُنْتُ دُونَهُ.
مصباح الشريعة، ص7: قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: الْعُبُودِيَّةُ جَوْهَرٌ كُنْهُهَا الرُّبُوبِيَّةُ فَمَا فُقِدَ مِنَ الْعُبُودِيَّةِ وُجِدَ فِي الرُّبُوبِيَّةِ وَمَا خَفِيَ عَنِ الرُّبُوبِيَّةِ أُصِيبَ فِي الْعُبُودِيَّة.
إرشاد القلوب، ج1، ص75: وَرُوِيَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ فِي بَعْضِ كُتُبِهِ يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا حَيٌ لَا أَمُوتُ أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ حَيّاً لَا تَمُوتُ يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ* أَطِعْنِي فِيمَا أَمَرْتُكَ أَجْعَلْكَ تَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ.
كفاية الأثر، ص255: عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الصَّادِقِ علیه السلام فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي دَخَلْتُ عَلَى مَالِكٍ وَأَصْحَابِهِ فَسَمِعْتُ بَعْضُهُمْ يَقُولُ إِنَّ الله له [لِلَّهِ] وَجْهاً كَالْوُجُوهِ وَبَعْضُهُمْ يَقُولُ لَهُ يَدَانِ وَاحْتَجُّوا بِذَلِكَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ وَبَعْضُهُمْ يَقُولُ هُوَ كَالشَّابِّ مِنْ أَبْنَاءِ ثَلَاثِينَ سَنَةً فَمَا عِنْدَكَ فِي هَذَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ فَكَانَ مُتَّكِئاً فَاسْتَوَى جَالِساً وَقَالَ اللَّهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ ثُمَّ قَالَ يَا يُونُسُ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لِلَّهِ وَجْهاً كَالْوُجُوهِ فَقَدْ أَشْرَكَ وَمَنْ زَعَمَ أَنَّ لِلَّهِ جَوَارِحَ كَجَوَارِحِ الْمَخْلُوقِينَ فَهُوَ كَافِرٌ بِاللَّهِ فَلَا تَقْبَلُوا شَهَادَتَهُ وَلَا تَأْكُلُوا ذَبِيحَتَهُ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يَصِفُهُ الْمُشَبِّهُونَ بِصِفَةِ الْمَخْلُوقِينَ فَوَجْهُ اللَّهِ أَنْبِيَاؤُهُ وَقَوْلُهُ خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ فَالْيَدُ الْقُدْرَةُ كَقَوْلِهِ وَأَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ فِي شَيْءٍ أَوْ عَلَى شَيْءٍ أَوْ تَحَوَّلَ مِنْ شَيْءٍ إِلَى شَيْءٍ أَوْ يَخْلُو مِنْهُ شَيْءٌ أَوْ يَشْغَلُ بِهِ شَيْءٌ فَقَدْ وَصَفَهُ بِصِفَةِ الْمَخْلُوقِينَ وَاللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ لَا يُقَاسُ بِالْقِيَاسِ وَلَا يُشَبَّهُ بِالنَّاسِ لَا يَخْلُو مِنْهُ مَكَانٌ وَلَا يَشْغَلُ بِهِ مَكَانٌ قَرِيبٌ فِي بُعْدِهِ بَعِيدٌ فِي قُرْبِهِ ذَلِكَ اللَّهُ رَبُّنَا لَا إِلَهَ غَيْرُهُ فَمَنْ أَرَادَ اللَّهَ وَأَحَبَّهُ بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَهُوَ مِنَ الْمُوَحِّدِينَ وَمَنْ أَحَبَّهُ بِغَيْرِ هَذِهِ الصِّفَةِ فَاللَّهُ مِنْهُ بَرِيءٌ وَنَحْنُ مِنْهُ بُرَآءُ ثُمَّ قَالَ علیه السلام إِنَّ أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ عَمِلُوا بِالْفِكْرَةِ حَتَّى وَرِثُوا مِنْهُ حُبَّ اللَّهِ فَإِنَّ حُبَّ اللَّهِ إِذَا وَرِثَهُ الْقَلْبُ اسْتَضَاءَ بِهِ وَأَسْرَعَ إِلَيْهِ اللُّطْفُ فَإِذَا نَزَلَ مَنْزِلاً صَارَ مِنْ أَهْلِ الْفَوَائِدِ فَإِذَا صَارَ مِنْ أَهْلِ الْفَوَائِدِ تَكَلَّمَ بِالْحِكْمَةِ فَإِذَا تَكَلَّمَ بِالْحِكْمَةِ صَارَ صَاحِبَ فِطْنَةٍ فَإِذَا نَزَلَ مَنْزِلَةَ الْفِطْنَةِ عَمِلَ فِي الْقُدْرَةِ فَإِذَا عَمِلَ بِهِ مَا فِي الْقُدْرَةِ عَرَفَ الْأَطْبَاقَ السَّبْعَةَ فَإِذَا بَلَغَ هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ جَعَلَ شَهْوَتَهُ وَمَحَبَّتَهُ فِي خَالِقِهِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ نَزَلَ مَنْزِلَةَ الْكُبْرَى فَعَايَنَ رَبَّهُ فِي قَلْبِهِ وَوَرِثَ الْحِكْمَةَ بِغَيْرِ مَا وَرِثَهُ الْحُكَمَاءُ وَرِثُوا الْحِكْمَةَ بِالصَّمْتِ وَإِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرِثُوا الْعِلْمَ بِالطَّلَبِ وَإِنَّ الصِّدِّيقِينَ وَرِثُوا الصِّدْقَ بِالْخُشُوعِ وَطُولِ الْعِبَادَةِ فَمَنْ أَخَذَهُ بِهَذِهِ السِّيرَةِ إِمَّا أَنْ يَسْفُلَ وَإِمَّا أَنْ يُرْفَعَ وَأَكْثَرُهُمْ الَّذِي يَسْفُلُ وَلَا يُرْفَعُ إِذَا لَمْ يَرْعَ حَقَّ اللَّهِ وَلَمْ يَعْمَلْ بِمَا أُمِرَ بِهِ فَهَذِهِ صِفَةُ مَنْ لَمْ يَعْرِفِ اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ فَلَمْ يُحِبَّهُ حَقَّ مَحَبَّتِهِ فَلَا يَغُرَّنَّكَ صَلَاتُهُمْ وَصِيَامُهُمْ وَرِوَايَاتُهُمْ وَعُلُومُهُمْ فَإِنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ ثُمَّ قَالَ يَا يُونُسُ إِذَا أَرَدْتَ الْعِلْمَ الصَّحِيحَ فَعِنْدَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِنَّا وَرِثْنَا وَأُوتِينَا شَرْعَ الْحِكْمَةِ وَفَصْلَ الْخِطَابِ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَكُلُّ مَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ وَرِثَ كَمَا وَرِثْتُمْ مَنْ كَانَ مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ وَفَاطِمَةَ علیهما السلام فَقَالَ مَا وَرِثَهُ إِلَّا الْأَئِمَّةُ الِاثْنَا عَشَرَ قُلْتُ سَمِّهِمْ لِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَبَعْدَهُ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَبَعْدَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ وَمُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ أَنَا وَبَعْدِي مُوسَى وَلَدِي وَبَعْدَ مُوسَى عَلِيٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِيِّ مُحَمَّدٌ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِيٌّ وَبَعْدَ عَلِيٍّ الْحَسَنُ وَبَعْدَ الْحَسَنِ الْحُجَّةُ اصْطَفَانَا اللَّهُ وَطَهَّرَنَا وَأُوتِينَا ما لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ ثُمَّ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ سَعْدٍ دَخَلَ عَلَيْكَ بِالْأَمْسِ فَسَأَلَكَ عَمَّا سَأَلَكَ فَأَجَبْتَهُ بِخِلَافِ هَذَا فَقَالَ يَا يُونُسُ كُلُّ امْرِئٍ وَمَا يَحْتَمِلُهُ وَلِكُلِّ وَقْتٍ حَدِيثُهُ وَإِنَّكَ لَأَهْلٌ لِمَا سَأَلْتَ فَاكْتُمْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ وَالسَّلَام.
[2]. ص: 45.
[3]. ص: 41.
[4]. ص: 17.
[5]. البقرة: 23 (وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ).
يوسف: 24 (وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ).
الصافات: 79 ـ 81 (سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ * إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ).
الصافات: 109 ـ 111 (سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ * كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ).
الصافات: 120 ـ 122 (سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ * إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ).
ص: 30 (وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ).
[6]. الإسراء: ۱.
[7]. البقرة: 124 (وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ).
[8]. الكافي، ج1، ص175، ح2: عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ:... قَالَ: (إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً) قَالَ: فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ: (وَمِنْ ذُرِّيَّتِي) قالَ: (لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ) قَالَ: لَا يَكُونُ السَّفِيهُ إِمَامَ التَّقِيِ.
[9]. الحجر: 39 و40.
[10]. النحل: 99 و100.
[11]. الإسراء: 65.
[12]. یوسف: 24.
[13]. مصباح المتهجّد، ج2، ص752: حَدَّثَنَا الْفَيَّاضُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الطَّرَسُوسِيُ بِطُوسَ سَنَةَ تِسْعٍ وَخَمْسِينَ وَمِائَتَيْنِ وَقَدْ بَلَغَ التِّسْعِينَ أَنَّهُ شَهِدَ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام فِي يَوْمِ الْغَدِيرِ وَبِحَضْرَتِهِ جَمَاعَةٌ مِنْ خَاصَّتِهِ قَدِ احْتَبَسَهُمْ لِلْإِفْطَارِ وَقَدْ قَدَّمَ إِلَى مَنَازِلِهِمْ الطَّعَامَ وَالْبِرَّ وَالصِّلَاتِ وَالْكِسْوَةَ حَتَّى الْخَوَاتِيمَ وَالنِّعَالَ وَقَدْ غَيَّرَ مِنْ أَحْوَالِهِمْ وَأَحْوَالِ حَاشِيَتِهِ وَجُدِّدَتْ لَهُ آلَةٌ غَيْرُ الْآلَةِ الَّتِي جَرَى الرَّسْمُ بِابْتِذَالِهَا قَبْلَ يَوْمِهِ وَهُوَ يَذْكُرُ فَضْلَ الْيَوْمِ وَقِدَمَهُ فَكَانَ مِنْ قَوْلِهِ علیه السلام حَدَّثَنِي الْهَادِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنِي جَدِّي الصَّادِقُ قَالَ حَدَّثَنِي الْبَاقِرُ قَالَ حَدَّثَنِي سَيِّدُ الْعَابِدِينَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي الْحُسَيْنُ قَالَ اتَّفَقَ فِي بَعْضِ سِنِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام الْجُمُعَةُ وَالْغَدِيرُ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ عَلَى خَمْسِ سَاعَاتٍ مِنْ نَهَارِ ذَلِكَ الْيَوْمِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ حَمْداً لَمْ يُسْمَعْ بِمِثْلِهِ وَأَثْنَى عَلَيْهِ ثَنَاءً لَمْ يَتَوَجَّهْ إِلَيْهِ غَيْرُهُ فَكَانَ مَا حُفِظَ مِنْ ذَلِكَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْحَمْدَ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَى حَامِدِيهِ طَرِيقاً مِنْ طُرُقِ الِاعْتِرَافِ بِلَاهُوتِيَّتِهِ وَصَمَدَانِيَّتِهِ وَرَبَّانِيَّتِهِ وَفَرْدَانِيَّتِهِ وَسَبَباً إِلَى الْمَزِيدِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَمَحَجَّةً لِلطَّالِبِ مِنْ فَضْلِهِ وَكَمَّنَ فِي إِبْطَانِ اللَّفْظِ حَقِيقَةَ الِاعْتِرَافِ لَهُ بِأَنَّهُ الْمُنْعِمُ عَلَى كُلِّ حَمْدٍ بِاللَّفْظِ وَإِنْ عَظُمَ وَأَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ شَهَادَةً نُزِعَتْ عَنْ إِخْلَاصِ الطَّوِي وَنُطْقَ اللِّسَانِ بِهَا عِبَارَةً عَنْ صِدْقٍ خَفِيٍّ أَنَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ إِذْ كَانَ الشَّيْءُ مِنْ مَشِيَّتِهِ فَكَانَ لَا يُشْبِهُهُ مُكَوَّنُهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ اسْتَخْلَصَهُ فِي الْقِدَمِ عَلَى سَائِرِ الْأُمَمِ عَلَى عِلْمٍ مِنْهُ انْفَرَدَ عَنِ التَّشَاكُلِ وَالتَّمَاثُلِ مِنْ أَبْنَاءِ الْجِنْسِ وَانْتَجَبَهُ آمِراً وَنَاهِياً عَنْهُ أَقَامَهُ فِي سَائِرِ عَالَمِهِ فِي الْأَدَاءِ مَقَامَهُ إِذْ كَانَ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَلَا تَحْوِيهِ خَوَاطِرُ الْأَفْكَارِ وَلَا تُمَثِّلُهُ غَوَامِضُ الظِّنَنِ فِي الْأَسْرَارِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْجَبَّارُ قَرَنَ الِاعْتِرَافَ بِنُبُوَّتِهِ بِالاعْتِرَافِ بِلَاهُوتِيَّتِهِ وَاخْتَصَّهُ مِنْ تَكْرِمَتِهِ بِمَا لَمْ يَلْحَقْهُ فِيهِ أَحَدٌ مِنْ بَرِيَّتِهِ فَهُوَ أَهْلُ ذَلِكَ بِخَاصَّتِهِ وَخَلَّتِهِ إِذْ لَا يَخْتَصُّ مَنْ يَشُوبُهُ التَّغْيِيرُ وَلَا يُخَالِلُ مَنْ يَلْحَقُهُ التَّظْنِينُ وَأَمَرَ بِالصَّلَاةِ عَلَيْهِ مَزِيداً فِي تَكْرِمَتِهِ وَطَرِيقاً لِلدَّاعِي إِلَى إِجَابَتِهِ فَصَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَكَرَّمَ وَشَرَّفَ وَعَظَّمَ مَزِيداً لَا يَلْحَقُهُ التَّنْفِيدُ وَلَا يَنْقَطِعُ عَلَى التَّأْبِيدِ وَأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى اخْتَصَّ لِنَفْسِهِ بَعْدَ نَبِيِّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم مِنْ بَرِيَّتِهِ خَاصَّةً عَلَّاهُمْ بِتَعْلِيَتِهِ وَسَمَا بِهِمْ إِلَى رُتْبَتِهِ وَجَعَلَهُمُ الدُّعَاةَ بِالْحَقِّ إِلَيْهِ وَالْأَدِلَّاءَ بِالْإِرْشَادِ عَلَيْهِ لِقَرْنٍ قَرْنٍ وَزَمَنٍ زَمَنٍ أَنْشَأَهُمْ فِي الْقِدَمِ قَبْلَ كُلِّ مَذْرُوٍّ وَمَبْرُوٍّ أَنْوَاراً أَنْطَقَهَا بِتَحْمِيدِهِ وَأَلْهَمَهَا شُكْرَهُ وَتَمْجِيدَهُ وَجَعَلَهَا الْحُجَجَ عَلَى كُلِّ مُعْتَرِفٍ لَهُ بِمَلَكَةِ الرُّبُوبِيَّةِ وَسُلْطَانِ الْعُبُودِيَّةِ وَاسْتَنْطَقَ بِهَا الْخَرَسَاتِ بِأَنْوَاعِ اللُّغَاتِ بُخُوعاً لَهُ فَإِنَّهُ فَاطِرُ الْأَرَضِينَ وَالسَّمَاوَاتِ وَأَشْهَدَهُمْ خَلْقَهُ وَوَلَّاهُمْ مَا شَاءَ مِنْ أَمْرِهِ جَعَلَهُمُ تَرَاجِمَ مَشِيَّتِهِ وَأَلْسُنَ إِرَادَتِهِ عَبِيداً لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَما خَلْفَهُمْ وَلا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى وَهُمْ مِنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ يَحْكُمُونَ بِأَحْكَامِهِ وَيَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِهِ وَيَعْتَمِدُونَ حُدُودَهُ وَيُؤَدُّونَ فَرْضَهُ وَلَمْ يَدَعِ الْخَلْقَ فِي بُهَمٍ صُمّاً وَلَا فِي عَمْيَاءَ بُكْماً بَلْ جَعَلَ لَهُمْ عُقُولاً مَازَجَتْ شَوَاهِدَهُمْ وَتَفَرَّقَتْ فِي هَيَاكِلِهِمْ وَحَقَّقَهَا فِي نُفُوسِهِمْ وَاسْتَعْبَدَ لَهَا حَوَاسَّهُمْ فَقَرَّرَ بِهَا عَلَى أَسْمَاعٍ وَنَوَاظِرَ وَأَفْكَارٍ وَخَوَاطِرَ أَلْزَمَهُمْ بِهَا حُجَّتَهُ وَأَرَاهُمْ بِهَا مَحَجَّتَهُ وَأَنْطَقَهُمْ عَمَّا شَهِدَ بِأَلْسُنٍ ذَرِبَةٍ بِمَا قَامَ فِيهَا مِنْ قُدْرَتِهِ وَحِكْمَتِهِ وَبَيَّنَ عِنْدَهُمْ بِهَا لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ بَصِيرٌ شَاهِدٌ خَبِيرٌ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَمَعَ لَكُمْ مَعْشَرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي هَذَا الْيَوْمِ عِيدَيْنِ عَظِيمَيْنِ كَبِيرَيْنِ لَا يَقُومُ أَحَدُهُمَا إِلَّا بِصَاحِبِهِ لِيُكْمِلَ عِنْدَكُمْ جَمِيلَ صَنِيعَتِهِ وَيَقِفَكُمْ عَلَى طَرِيقِ رُشْدِهِ وَيَقْفُو بِكُمْ آثَارَ الْمُسْتَضِيئِينَ بِنُورِ هِدَايَتِهِ وَيَشْمَلَكُمْ مِنْهَاجَ قَصْدِهِ وَيُوَفِّرَ عَلَيْكُمْ هَنِيءَ رِفْدِهِ فَجَعَلَ الْجُمُعَةَ مَجْمَعاً نَدَبَ إِلَيْهِ لِتَطْهِيرِ مَا كَانَ قَبْلَهُ وَغَسْلِ مَا كَانَ أَوْقَعَتْهُ مَكَاسِبُ السَّوْءِ مِنْ مِثْلِهِ إِلَى مِثْلِهِ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ وَتِبْيَانِ خَشْيَةِ الْمُتَّقِينَ وَوَهَبَ مِنْ ثَوَابِ الْأَعْمَالِ فِيهِ أَضْعَافَ مَا وَهَبَ لِأَهْلِ طَاعَتِهِ فِي الْأَيَّامِ قَبْلَهُ وَجَعَلَهُ لَا يَتِمُّ إِلَّا بِالايْتِمَارِ لِمَا أُمِرَ بِهِ وَالِانْتِهَاءِ عَمَّا نُهِيَ عَنْهُ وَالْبُخُوعِ بِطَاعَتِهِ فِيمَا حَثَّ عَلَيْهِ وَنَدَبَ إِلَيْهِ فَلَا يَقْبَلُ تَوْحِيدَهُ إِلَّا بِالاعْتِرَافِ لِنَبِيِّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم بِنُبُوَّتِهِ وَلَا يَقْبَلُ دَيْناً إِلَّا بِوَلَايَةِ مَنْ أَمَرَ بِوَلَايَتِهِ وَلَا تَنْتَظِمُ أَسْبَابُ طَاعَتِهِ إِلَّا بِالتَّمَسُّكِ بِعِصَمِهِ وَعِصَمِ أَهْلِ وَلَايَتِهِ فَأَنْزَلَ عَلَى نَبِيِّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فِي يَوْمَ الدَّوْحِ مَا بَيَّنَ بِهِ عَنْ إِرَادَتِهِ فِي خُلَصَائِهِ وَذَوِي اجْتِبَائِه وَأَمَرَهُ بِالْبَلَاغِ وَتَرْكِ الْحَفْلِ بِأَهْلِ الزَّيْغِ وَالنِّفَاقِ وَضَمِنَ لَهُ عِصْمَتَهُ مِنْهُم وَكَشَفَ مِنْ خَبَايَا أَهْلِ الرَّيْبِ وَضَمَائِرِ أَهْلِ الِارْتِدَادِ مَا رَمَزَ فِيهِ فَعَقَلَهُ الْمُؤْمِنُ وَالْمُنَافِقُ فَأَعَزَّ مُعِزٌّ وَثَبَتَ عَلَى الْحَقِّ ثَابِتٌ وَازْدَادَتْ جَهْلَةُ الْمُنَافِقِ وَحَمِيَّةُ الْمَارِقِ وَوَقَعَ الْعَضُّ عَلَى النَّوَاجِدِ وَالْغَمْزُ عَلَى السَّوَاعِدِ وَنَطَقَ نَاطِقٌ وَنَعَقَ نَاعِقٌ وَنَشَقَ نَاشِقٌ وَاسْتَمَرَّ عَلَى مَارِقَتِهِ مَارِقٌ وَوَقَعَ الْإِذْعَانُ مِنْ طَائِفَةٍ بِاللِّسَانِ دُونَ حَقَائِقِ الْإِيمَانِ وَمِنْ طَائِفَةٍ بِاللِّسَانِ وَصِدْقِ الْإِيمَانِ وَكَمَّلَ اللَّهُ دِينَهُ وَأَقَرَّ عَيْنَ نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُتَابِعِينَ وَكَانَ مَا قَدْ شَهِدَهُ بَعْضُكُمْ وَبَلَغَ بَعْضَكُمْ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ اللَّهِ الْحُسْنَى الصَّابِرِينَ وَدَمَّرَ اللَّهُ مَا صَنَعَ فِرْعَوْنُ وَهَامَانُ وَقَارُونُ وَجُنُودُهُ وَما كانُوا يَعْرِشُونَ وَبَقِيَتْ خُثَالَةٌ مِنَ الضَّلَالِ لَا يَأْلُونَ النَّاسَ خَبَالًا يَقْصِدُهُمْ اللَّهُ فِي دِيَارِهِمْ وَيَمْحُو اللَّهُ آثَارَهُمْ وَيُبِيدُ مَعَالِمَهُمْ وَيُعْقِبُهُمْ عَنْ قُرْبِ الْحَسَرَاتِ وَيُلْحِقُهُمْ بِمَنْ بَسَطَ أَكُفَّهُمْ وَمَدَّ أَعْنَاقَهُمْ وَمَكَّنَهُمْ مِنْ دِينِ اللَّهِ حَتَّى بَدَّلُوهُ وَمِنْ حُكْمِهِ حَتَّى غَيَّرُوهُ وَسَيَأْتِي نَصْرُ اللَّهِ عَلَى عَدُوِّهِ لِحِينِهِ وَاللَّهُ لَطِيفٌ خَبِيرٌ وَفِي دُونِ مَا سَمِعْتُمْ كِفَايَةٌ وَبَلَاغٌ فَتَأَمَّلُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ مَا نَدَبَكُمُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَحَثَّكُمْ عَلَيْهِ وَاقْصِدُوا شَرْعَهُ وَاسْلُكُوا نَهْجَهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ إِنَّ هَذَا يَوْمٌ عَظِيمُ الشَّأْنِ فِيهِ وَقَعَ الْفَرَجُ وَرُفِعَتِ الدَّرَجُ وَوَضَحَتِ الْحُجَجُ وَهُوَ يَوْمُ الْإِيضَاحِ وَالْإِفْصَاحِ عَنِ الْمَقَامِ الصُّرَاحِ وَيَوْمُ كَمَالِ الدِّينِ وَيَوْمُ الْعَهْدِ الْمَعْهُودِ وَيَوْمُ الشَّاهِدِ وَالْمَشْهُودِ وَيَوْمُ تِبْيَانِ الْعُقُودِ عَنِ النِّفَاقِ وَالْجُحُودِ وَيَوْمُ الْبَيَانِ عَنْ حَقَائِقِ الْإِيمَانِ وَيَوْمُ دَحْرِ الشَّيْطَانِ وَيَوْمُ الْبُرْهَانِ هَذَا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ هَذَا يَوْمُ الْمَلَإِ الْأَعْلَى الَّذِي أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ هَذَا يَوْمُ الْإِرْشَادِ وَيَوْمُ مِحْنَةِ الْعِبَادِ وَيَوْمُ الدَّلِيلِ عَلَى الْرُّوَّادِ هَذَا يَوْمُ أَبْدَى خَفَايَا الصُّدُورِ وَمُضْمَرَاتِ الْأُمُورِ هَذَا يَوْمُ النُّصُوصِ عَلَى أَهْلِ الْخُصُوصِ هَذَا يَوْمُ شِيثٍ هَذَا يَوْمُ إِدْرِيسَ هَذَا يَوْمُ يُوشَعَ هَذَا يَوْمُ شَمْعُونَ هَذَا يَوْمُ الْأَمْنِ الْمَأْمُونِ هَذَا يَوْمُ إِظْهَارِ الْمَصُونِ مِنَ الْمَكْنُونِ هَذَا يَوْمُ إِبْلَاءِ السَّرَائِرِ فَلَمْ يَزَلْ علیه السلام يَقُولُ هَذَا يَوْمُ هَذَا يَوْمُ فَرَاقِبُوا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَاتَّقُوهُ وَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِيعُوهُ وَاحْذَرُوا الْمَكْرَ وَلَا تُخَادِعُوهُ وَفَتِّشُوا ضَمَائِرَكُمْ وَلَا تُوَارِبُوهُ وَتَقَرَّبُوا إِلَى اللَّهِ بِتَوْحِيدِهِ وَطَاعَةِ مَنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تُطِيعُوهُ وَلا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوافِرِ وَلَا يُجَنِّحُ بِكُمُ الْغَيُّ فَتَضِلُّوا عَنْ سَبِيلِ الرَّشَادِ بِاتِّبَاعِ أُولَئِكَ الَّذِينَ ضَلُّوا وَأَضَلُّوا قَالَ اللَّهُ عَزَّ مِنْ قَائِلٍ فِي طَائِفَةٍ ذَكَرَهُمْ بِالذَّمِّ فِي كِتَابِهِ إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَكُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً وَقَالَ تَعَالَى وَإِذْ يَتَحاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَيْناكُمْ أَ فَتَدْرُونَ الِاسْتِكْبَارُ مَا هُوَ هُوَ تَرْكُ الطَّاعَةِ لِمَنْ أُمِرُوا بِطَاعَتِهِ وَالتَّرَفُّعُ عَلَى مَنْ نَدَبُوا إِلَى مُتَابَعَتِهِ وَالْقُرْآنُ يَنْطِقُ مِنْ هَذَا عَنْ كَثِيرٍ أَنْ تُدَبِّرَهُ مُتَدَبِّرٌ زَجْرَهُ وَوَعْظَهُ وَاعْلَمُوا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ أَ تَدْرُونَ مَا سَبِيلُ اللَّهِ وَمَنْ سَبِيلُهُ وَمَنْ صِرَاطُ اللَّهِ وَمَنْ طَرِيقُهُ أَنَا صِرَاطُ اللَّهِ الَّذِي مَنْ لَمْ يَسْلُكْهُ بِطَاعَةِ اللَّهِ فِيهِ هُوِيَ بِهِ إِلَى النَّارِ وَأَنَا سَبِيلُهُ الَّذِي نَصَبَنِي لِلِاتِّبَاعِ بَعْدَ نَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ أَنَا قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ وَأَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْفُجَّارِ وَنُورُ الْأَنْوَارِ فَانْتَبِهُوا عَنْ رَقْدَةِ الْغَفْلَةِ وَبَادِرُوا بِالْعَمَلِ قَبْلَ حُلُولِ الْأَجَلِ وَسابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ قَبْلَ أَنْ يُضْرَبَ بِالسُّورِ بِبَاطِنِ الرَّحْمَةِ وَظَاهِرِ الْعَذَابِ فَتُنَادَوْنَ فَلَا يَسْمَعُ نِدَاؤُكُمْ وَتَضِجُّونَ فَلَا يُحْفَلُ بِضَجِيجِكُمْ وَقَبْلَ أَنْ تَسْتَغِيثُوا فَلَا تُغَاثُوا سَارِعُوا إِلَى الطَّاعَاتِ قَبْلَ فَوْتِ الْأَوْقَاتِ فَكَانَ قَدْ جَاءَكُمْ هَادِمُ اللَّذَّاتِ فَلَا مَنَاصَ نَجَاءٍ وَلَا مَحِيصَ تَخْلِيصٍ عُودُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ بَعْدَ انْقِضَاءِ مَجْمَعِكُمْ بِالتَّوْسِعَةِ عَلَى عِيَالِكُمْ وَالْبِرِّ بِإِخْوَانِكُمْ وَالشُّكْرِ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى مَا مَنَحَكُمْ وَأَجْمِعُوا يَجْمَعِ اللَّهُ شَمْلَكُمْ وَتَبَارُّوا يَصِلِ اللَّهُ أُلْفَتَكُمْ وَتَهَادَوْا نِعَمَ اللَّهِ كَمَا مَنَّاكُمْ بِالثَّوَابِ فِيهِ عَلَى أَضْعَافَ الْأَعْيَادِ قَبْلَهُ وَبَعْدَهُ إِلَّا فِي مِثْلِهِ وَالْبِرُ فِيهِ يُثْمِرُ الْمَالَ وَيَزِيدُ فِي الْعُمُرِ وَالتَّعَاطُفُ فِيهِ يَقْتَضِي رَحْمَةَ اللَّهِ وَعَطْفَهُ وَهَيِّئُوا لِإِخْوَانِكُمْ وَعِيَالِكُمْ عَنْ فَضْلِهِ بِالْجُهْدِ مِنْ جُودِكُمْ وَبِمَا تَنَالُهُ الْقُدْرَةُ مِنِ اسْتِطَاعَتِكُمْ وَأَظْهِرُوا الْبِشْرَ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَالسُّرُورَ فِي مُلَاقَاتِكُمْ وَالْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا مَنَحَكُمْ وَعُودُوا بِالْمَزِيدِ مِنَ الْخَيْرِ عَلَى أَهْلِ التَّأْمِيلِ لَكُمْ وَسَاوُوا بِكُمْ ضُعَفَاءِكُمْ فِي مَآكِلِكُمْ وَمَا تَنَالُهُ الْقُدْرَةُ مِنِ اسْتِطَاعَتِكُمْ وَعَلَى حَسَبِ إِمْكَانِكُمْ فَالدِّرْهَمُ فِيهِ بِمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ وَالْمَزِيدُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَصَوْمُ هَذَا الْيَوْمِ مِمَّا نَدَبَ اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ وَجَعَلَ الْجَزَاءَ الْعَظِيمَ كَفَالَةً عَنْهُ حَتَّى لَوْ تَعَبَّدَ لَهُ عَبْدٌ مِنَ الْعَبِيدِ فِي الشَّبِيبَةِ مِنِ ابْتِدَاءِ الدُّنْيَا إِلَى تَقَضِّيهَا صَائِماً نَهَارَهَا قَائِماً لَيْلَهَا إِذَا أَخْلَصَ الْمُخْلِصُ فِي صَوْمِهِ لَقَصُرَتْ إِلَيْهِ أَيَّامُ الدُّنْيَا عَنْ كِفَايَةٍ وَمَنْ أَسْعَفَ أَخَاهُ مُبْتَدِئاً وَبَرَّهُ رَاغِباً فَلَهُ كَأَجْرِ مَنْ صَامَ هَذَا الْيَوْمَ وَقَامَ لَيْلَتَهُ وَمَنْ فَطَّرَ مُؤْمِناً فِي لَيْلَتِهِ فَكَأَنَّمَا فَطَّرَ فِئَاماً وَفِئَاماً يَعُدُّهَا بِيَدِهِ عَشَرَةً، الخبر.
[14]. فاطر: 15.
[15]. الأنبياء: ۲۶ ـ ۲۸.
[16]. فصّلت: 53.
[17]. مصباح الشريعة، ص7.
[18]. بصائر الدرجات، ج1، ص241، ح25: عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِيحٍ الجوار [الْجَوَّازِ] قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَعِنْدَهُ خَلْقٌ فَقَنَّعْتُ رَأْسِي فَجَلَسْتُ فِي نَاحِيَةٍ وَقُلْتُ فِي نَفْسِي وَيْحَكُمْ مَا أَغْفَلَكُمْ عِنْدَ مَنْ تَكَلَّمُونَ عِنْدَ رَبِّ الْعَالَمِينَ قَالَ فَنَادَانِي وَيْحَكَ يَا خَالِدُ إِنِّي وَاللَّهِ عَبْدٌ مَخْلُوقٌ لِي رَبٌّ أَعْبُدُهُ إِنْ لَمْ أَعْبُدْهُ وَاللَّهِ عَذَّبَنِي بِالنَّارِ فَقُلْتُ لَا وَاللَّهِ لَا أَقُولُ فِيكَ أَبَداً إِلَّا قَوْلُكَ فِي نَفْسِكَ.
اختيار معرفة الرجال، ج2، ص491، ح403: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَوْماً لِأَصْحَابِهِ: لَعَنَ اللَّهُ الْمُغِيرَةَ بْنَ سَعِيدٍ وَلَعَنَ يَهُودِيَّةً كَانَ يَخْتَلِفُ إِلَيْهَا يَتَعَلَّمُ مِنْهُ السِّحْرَ وَالشَّعْبَذَةَ وَالْمَخَارِيقَ! إِنَّ الْمُغِيرَةَ كَذَبَ عَلَى أَبِي علیه السلام فَسَلَبَهُ اللَّهُ الْإِيمَانَ، وَإِنَّ قَوْماً كَذَبُوا عَلَيَّ مَا لَهُمْ أَذَاقَهُمُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِيدِ! فَوَ اللَّهِ مَا نَحْنُ إِلَّا عَبِيْدَ الَّذِي خُلِقْنَا وَاصْطَفَانَا مَا نَقْدِرُ عَلَى ضُرٍّ وَلَا نَفْعٍ إِنْ رُحِمْنَا فَبِرَحْمَتِهِ وَإِنْ عُذِّبْنَا فَبِذُنُوبِنَا، وَاللَّهِ مَا لَنَا عَلَى اللَّهِ مِنْ حُجَّةٍ وَلَا مَعَنَا مِنَ اللَّهِ بَرَاءَةٌ وَإِنَّا لَمَيِّتُونَ وَمَقْبُورُونَ وَمُنْشَرُونَ وَمَبْعُوثُونَ وَمَوْقُوفُونَ وَمَسْئُولُونَ، وَيْلَهُمْ مَا لَهُمْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَلَقَدْ آذَوُا اللَّهَ وَآذَوْا رَسُولَهُ صلّی الله علیه و آله و سلّم فِي قَبْرِهِ وَأَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَفَاطِمَةَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ وَعَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ) وَها أَنَا ذَا بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ لَحْمُ رَسُولِ اللَّهِ وَجِلْدُ رَسُولِ اللَّهِ أَبِيتُ عَلَى فِرَاشِي خَائِفاً وَجِلًا مَرْعُوباً، يَأْمَنُونَ وَأَفْزَعُ وَيَنَامُونَ عَلَى فُرُشِهِمْ وَأَنَا خَائِفٌ سَاهِرٌ وَجِلٌ أَتَقَلْقَلُ بَيْنَ الْجِبَالِ وَالْبَرَارِي، أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ مِمَّا قَالَ فِيَّ الْأَجْدَعُ الْبَرَّادُ عَبْدُ بَنِي أَسَدٍ أَبُو الْخَطَّابِ لَعَنَهُ اللَّهُ، وَاللَّهِ لَوِ ابْتُلُوا بِنَا وَأَمَرْنَاهُمْ بِذَلِكَ لَكَانَ الْوَاجِبُ أَلَّا يَقْبَلُوهُ فَكَيْفَ وَهُمْ يَرَوْنِي خَائِفاً وَجِلًا أَسْتَعْدِي اللَّهَ عَلَيْهِمْ وَأَتَبَرَّأُ إِلَى اللَّهِ مِنْهُمْ، أُشْهِدُكُمْ أَنِّي امْرُؤٌ وَلَدَنِي رَسُولُ اللَّه صلّی الله علیه و آله و سلّم وَمَا مَعِي بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ، إِنْ أَطَعْتُهُ رَحِمَنِي وَإِنْ عَصَيْتُهُ عَذَّبَنِي عَذَاباً شَدِيداً أَوْ أَشَدَّ عَذَابِهِ.
اختيار معرفة الرجال، ج2، ص632، ح632: عَنْ صَالِحِ بْنِ سَهْلٍ قَالَ: كُنْتُ أَقُولُ فِي أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام بِالرُّبُوبِيَّةِ، فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيَّ قَالَ: يَا صَالِحُ إِنَّا وَاللَّهِ عَبِيدٌ مَخْلُوقُونَ لَنَا رَبٌ نَعْبُدُهُ وَإِنْ لَمْ نَعْبُدْهُ عَذَّبَنَا.
اختيار معرفة الرجال، ج2، ص804، ح997: عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ الْآدَمِيِّ قَالَ: كَتَبَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيِّ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا سَيِّدِي إِنَّ عَلِيَّ بْنَ حَسَكَةَ يَدَّعِي أَنَّهُ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَأَنَّكَ أَنْتَ الْأَوَّلُ الْقَدِيمُ وَأَنَّهُ بَابُكَ وَنَبِيُّكَ أَمَرْتَهُ أَنْ يَدْعُوَ إِلَى ذَلِكَ وَيَزْعُمُ أَنَّ الصَّلَاةَ وَالزَّكَاةَ وَالْحَجَّ وَالصَّوْمَ كُلُّ ذَلِكَ مَعْرِفَتُكَ وَمَعْرِفَةُ مَنْ كَانَ فِي مِثْلِ حَالِ ابْنِ حَسَكَةَ فِيمَا يَدَّعِي مِنَ الْبَابِيَّةِ وَالنُّبُوَّةِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ كَامِلٌ سَقَطَ عَنْهُ الِاسْتِعْبَادُ بِالصَّوْمِ وَالصَّلَاةِ وَالْحَجِّ وَذَكَرَ جَمِيعَ شَرَائِعِ الدِّينِ أَنَّ مَعْنَى ذَلِكَ كُلِّهِ مَا ثَبَتَ لَكَ وَمَا إِلَيْهِ نَاسٌ كَثِيرٌ فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تَمُنَّ عَلَى مَوَالِيكَ بِجَوَابٍ فِي ذَلِكَ تُنْجِيهِمْ مِنَ الْهَلَكَةِ قَالَ فَكَتَبَ علیه السلام كَذَبَ ابْنُ حَسَكَةَ عَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَبِحَسْبِكَ أَنِّي لَا أَعْرِفُهُ فِي مَوَالِيَّ مَا لَهُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَوَ اللَّهِ مَا بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً وَالْأَنْبِيَاءَ مِنْ قَبْلِهِ إِلَّا بِالْحَنِيفِيَّةِ وَالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَالْحَجِّ وَالصِّيَامِ وَالْوَلَايَةِ وَمَا دَعَا مُحَمَّدٌ صلّی الله علیه و آله و سلّم إِلَّا إِلَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَكَذَلِكَ نَحْنُ الْأَوْصِيَاءَ مِنْ وُلْدِهِ عَبِيدُ اللَّهِ لَا نُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً إِنْ أَطَعْنَاهُ رَحِمَنَا وَإِنْ عَصَيْنَاهُ عَذَّبَنَا مَا لَنَا عَلَى اللَّهِ مِنْ حُجَّةٍ بَلِ الْحُجَّةُ لِلَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ مِمَّنْ يَقُولُ ذَلِكَ وَأَنْتَفِي إِلَى اللَّهِ مِنْ هَذَا الْقَوْلِ فَاهْجُرُوهُمْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَأَلْجِئُوهُمْ إِلَى أَضْيَقِ الطَّرِيقِ وَإِنْ وَجَدْتَ مِنْ أَحَدٍ مِنْهُمْ خَلْوَةً فَاشْدَخْ رَأْسَهُ بِالصَّخْرَةِ.
[19]. الفتوحات المكية، ج1، ص618: قال أبو يزيد في تحقق هذا المقام مشيرا تاليا: إني أنا الله لا إله إلا أنا فاعبدني.
الفتوحات المكية، ج3، ص80: قال بعض الرجال: ما في الجبة إلا الله وأراد هذا المقام يريد أنه ما في الوجود إلا الله كما لو قلت ما في المرآة إلا من تجلى لها لصدقت مع علمك أنه ما في المرآة شئ أصلا ولا في الناظر من المرآة شئ مع إدراك التنوع والتأثر في عين الصورة من المرآة.
الفتوحات المكية، ج2، ص410: ومن أعجب ما رأيت من بعض الشيوخ من أهل الله ممن كان مثل أبي يزيد في الحال وربما أمكن منه فيه فقعدت مع هذا الشخص يوما بجامع دمشق وهو يذكر لي حاله مع الله وما يجري له معه في وقائعه فقال لي إن الحق ذكر له عظم ملكه قال الشيخ فقلت له يا رب ملكي أعظم من ملكك فقال لي كيف تقول وهو أعلم فقلت له يا رب لأن مثلك في ملكي فإنك لي تجيبني إذا دعوتك وتعطيني إذا سألتك وما في ملكك مثلك قال فقال لي صدقت وما رأيت أحدا ذهب إلى ما يقارب هذا المذهب أو هو هو سوى محمد بن علي الترمذي الحكيم فإنه يقول في هذا المقام مقام ملك الملك وقد شرحناه في مسائل الترمذي في هذا الكتاب التي سأل عنها أهل الله في كتاب ختم الأولياء ثم بكى هذا الشيخ أدبا مع الله ويقول يا أخي هو يجزئني عليه ويباسطني فكنت أقول له إذا كان يفرح بتوبة عبده كما قاله عنه رسوله صلّی الله علیه و آله و سلّم فكيف يكون نظره إلى العارفين به.
الفتوحات المكية، ج1، ص658: والله سبحانه قد أمرني على لسان نبيه صلى الله عليه وسلم بالنصيحة لله ولرسوله ولأئمة المسلمين وعامتهم خطابا عاما ثم خاطبني على الخصوص من غير واسطة غير مرة بمكة وبدمشق فقال لي أنصح عبادي في مبشرة أريتها فتعين على الأمر أكثر مما تعين على غيري فالله يجعل ذلك لي من الله عناية وتشريفا لا ابتلاء وتمحيصا.
الفتوحات المكية، ج1، ص334: وما جعلني أن أعرفك بمنزلته إلا أني رأيت الحق في النوم مرتين وهو يقول لي أنصح عبادي وهذا من أكبر نصيحة نصحتك بها والله الموفق وبيده الهداية.
تفسير ابن عربي، ج2، ص233: فأما المؤمن بالإيمان الحقيقي الموحد التام الاستعداد، المحب الغالب المحبة، فيصيبه كهيئة الزكمة، أي: السكرة التي قال فيها أبو یزيد قدس الله روحه: سبحاني ما أعظم شأني. والحسين بن منصور رحمه الله: أنا الحق. ثم يرتفع عنه سريعا لمزيد العناية الإلهية وقوة الاستعداد الفطرية وشدة المحبة الحقيقية، فيتنبه لذلك ويتعذب به غاية التعذب ويشتاق إلى الانطماس في عين الجمع غاية الشوق، فيقول: هذا عذاب أليم، ويطلب الفناء الصرف، كما قال الحلاج قدس الله روحه: * بيني وبينك أني ينازعني * فارفع بفضلك أني من البين.
شرح فصوص الحكم (للجندي)، ص315: قال أبو يزيد البسطاميّ - سلام الله عليه - في مناجاته إيّاه ومحاضرته لمولاه - وقد تجلَّي له المليك المقتدر -: «ملكي أعظم من ملك، لكونك لي وأنا لك، فأنا ملكك وأنت ملكي، وأنت العظيم الأعظم وملكي أنت، فأنت أعظم من ملكك وهو أنا»، فافهم.
مثنوى مولوی، ص571: با مريدان آن فقير محتشم * بايزيد آمد كه نك يزدان منم. گفت مستانه عيان آن ذوفنون * لاإله إلاّ أناها فاعبدون.
مثنوى مولوی، ص572: نيست اندر جبّه ام غير خدا * چند جويى در زمين و در سماء.
[20]. الحكمة المتعالية، ج8، ص110.
[21]. تفسير ابن عربي، ج2، ص233: فأما المؤمن بالإيمان الحقيقي الموحد التام الاستعداد، المحب الغالب المحبة، فيصيبه كهيئة الزكمة، أي: السكرة التي قال فيها أبو یزيد قدس الله روحه: سبحاني ما أعظم شأني.
إحياء علوم الدين، ج1، ص60: وبما حكى عن أبي يزيد البسطامي أنه قال: سبحانى سبحانى.
[22]. الكهف: 6۵.
[23]. الکهف: 66 (قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ...).
[24]. الاعراف: 175 و176.
[25]. كشف الغمة، ج2، ص197: عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيِّ قَالَ: كُنَّا بِالْمَدِينَةِ حِينَ أُجْلِبَتِ الشِّيعَةُ وَصَارُوا فِرَقاً فَتَنَحَّيْنَا عَنِ الْمَدِينَةِ نَاحِيَةً ثُمَّ خَلَّوْنَا فَجَعَلْنَا نَذْكُرُ فَضَائِلَهُمْ وَمَا قَالَتْ الشِّيعَةُ إِلَى أَنْ خَطَرَ بِبَالِنَا الرُّبُوبِيَّةُ فَمَا شَعَرْنَا بِشَيْءٍ إِذَا نَحْنُ بِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَاقِفٌ عَلَى حِمَارٍ فَلَمْ نَدْرِ مِنْ أَيْنَ جَاءَ فَقَالَ يَا مَالِكُ وَيَا خَالِدُ مَتَى أَحْدَثْتُمَا الْكَلَامَ فِي الرُّبُوبِيَّةِ فَقُلْنَا مَا خَطَرَ بِبَالِنَا إِلَّا السَّاعَةَ فَقَالَ اعْلَمَا أَنَّ لَنَا رَبّاً يَكْلَؤُنَا بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ نَعْبُدُهُ يَا مَالِكُ وَيَا خَالِدُ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَاجْعَلُونَا مَخْلُوقِينَ فَكَرَّرَهَا عَلَيْنَا مِرَاراً وَهُوَ وَاقِفٌ عَلَى حِمَارِهِ.
مشارق أنوار اليقين، ص105: وَعَنهُمْ علیهم السلام أنَّهُمْ قَالُوا نَزِّهُونَا عَنِ الرُّبُوبِيَّةِ وَارْفَعُوا عَنَّا حُظُوظَ الْبَشَرِيَّةِ ـ يَعْنِي الخُطُوطَ الَّتِي تَجُوزُ عَلَيْكُمْ ـ فَلاَ يُقَاسُ بِنَا أَحَدٌ مِنَ اَلنَّاسِ فَإِنَّا نُحْسِنُ الأسرارَ الإلهية لَمُوَدَّعَةٌ فِي الهَياكِلِ البَشَرِيَّةِ وَالكَلِمَةُ الرَّبَّانِيَّةُ النّاطِقَةُ فِي الْأَجْسَادِ التُّرَابِيَّةُ وقُولُوا بَعْدَ ذاكَ ما اسْتَطَعْتُمْ فَإِنَّ اَلْبَحْرَ لاَ يُنْزَفُ وعَظَمَةُ اَللَّهِ لاَ تُوصَفُ.
بصائر الدرجات، ج1، ص241، ح22: عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: ضَعْ لِي فِي الْمُتَوَضَّإِ مَاءً قَالَ فَقُمْتُ فَوَضَعْتُ لَهُ فَدَخَلَ قَالَ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي أَنَا أَقُولُ فِيهِ كَذَا وَكَذَا وَيَدْخُلُ الْمُتَوَضَّأَ فَلَمْ يَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فَقَالَ يَا إِسْمَاعِيلَ بْنَ عَبْدِ الْعَزِيزِ لَا تَرْفَعُوا الْبِنَاءَ فَوْقَ طَاقَتِنَا فَيَنْهَدِمَ اجْعَلُونَا عَبِيداً مَخْلُوقِينَ وَقُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ قَالَ إِسْمَاعِيلُ كُنْتُ أَقُولُ فِيهِ وَأَقُولُ حَدَّثَنَا.
الاحتجاج، ج2، ص438: وَرَوَيْنَا أَيْضاً بِالْإِسْنَادِ الْمُقَدَّمِ ذِكْرُهُ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِّ علیه السلام أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: إِنَّ مَنْ تَجَاوَزَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام الْعُبُودِيَّةَ فَهُوَ مِنَ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَمِنَ الضَّالِّينَ وَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام: لَا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِيَّةَ ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ وَلَنْ تَبْلُغُوا وَإِيَّاكُمْ وَالْغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصَارَى فَإِنِّي بَرِيءٌ مِنَ الْغَالِينَ، الخبر.
بحار الأنوار، ج26، ص6:... يَا سَلْمَانُ وَيَا جُنْدَبُ قَالا لَبَّيْكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ قَالَ علیه السلام: أَنَا أَمِيرُ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ مِمَّنْ مَضَى وَمِمَّنْ بَقِيَ وَأُيِّدْتُ بِرُوحِ الْعَظَمَةِ وَإِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ اللَّهِ لَا تُسَمُّونَا أَرْبَاباً وَقُولُوا فِي فَضْلِنَا مَا شِئْتُمْ فَإِنَّكُمْ لَنْ تَبْلُغُوا مِنْ فَضْلِنَا كُنْهَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَنَا وَلَا مِعْشَارَ الْعُشْرِ. لِأَنَّا آيَاتُ اللَّهِ وَدَلَائِلُهُ وَحُجَجُ اللَّهِ وَخُلَفَاؤُهُ وَأُمَنَاؤُهُ وَأَئِمَّتُهُ وَوَجْهُ اللَّهِ وَعَيْنُ اللَّهِ وَلِسَانُ اللَّهِ بِنَا يُعَذِّبُ اللَّهُ عِبَادَهُ وَبِنَا يُثِيبُ وَمِنْ بَيْنِ خَلْقِهِ طَهَّرَنَا وَاخْتَارَنَا وَاصْطَفَانَا وَلَوْ قَالَ قَائِلٌ لِمَ وَكَيْفَ وَفِيمَ لَكَفَرَ وَأَشْرَكَ لِأَنَّهُ لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ، الخبر.
مشارق الأمان، 75: قالَ الصَّادِقُ علیه السلام: جَنبُونا آلِهَةً تُعبَدُ وَاجْعَلُوا لَنَا رَبّاً نَؤُوبُ إلَيهِ وَقُولُوا مَا اِسْتَطَعْتُمْ.
[26]. مختصر البصائر، ص188: عَنْ كَامِلٍ التَّمَّارِ، قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ذَاتَ يَوْمٍ، فَقَالَ لِي: يَا كَامِلُ... .
[27]. الخرائج والجرائح، ج2، ص841، ح59: عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَعِشْرُونَ جُزْءاً فَجَمِيعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ جُزْءَانِ فَلَمْ يَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْيَوْمِ غَيْرَ الْجُزْءَيْنِ فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَالْعِشْرِينَ جُزْءاً. فَبَثَّهَا فِي النَّاسِ وَضَمَّ إِلَيْهَا الْجُزْءَيْنِ حَتَّى يَبُثَّهَا سَبْعَةً وَعِشْرِينَ جُزْءاً.
مختصر البصائر، ص320: عَنْ أَبَانٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: «الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَعِشْرُونَ حَرْفاً، فَجَمِيعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ حَرْفَانِ، فَلَمْ يَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّى الْيَوْمِ غَيْرَ الْحَرْفَيْنِ، فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ علیه السلام أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَالْعِشْرِينَ حَرْفاً فَبَثَّهَا فِي النَّاسِ، وَضَمَّ إِلَيْهَا الْحَرْفَيْنِ حَتَّى يَبُثَّهَا سَبْعَةً وَعِشْرِينَ حَرْفاً».