نظم الهی آیات/ حضرت عیسی‌ و روح‌القدس جلسه 8 (114)

از شجره طوبی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

نظم الهی آیات/ حضرت عیسی‌ علیه السلام و روح‌القدس جلسه 8 (114)

افضلیت امیرالمؤمنین‌ علیه السلام بر حضرت عیسی‌ علیه السلامدر تأیید به روح‌القدس و در آثار و نتایج آن

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين

و صلى الله على محمد و آله الطاهرين

و لعنة الله على أعدائهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين

فراگیری تأیید روح‌القدس در عالم و نسبتش با وجود مقدس امیرالمؤمنین‌ علیه السلام

در جلسه قبل عرض کردیم که چون خداوند متعال حضرت عیسی‌ علیه السلام را مؤید به روح‌القدس فرمود، آن کمالات را به ایشان عنایت کرد. به طور کلی، تمام مقامات و فضائل و کرامات و عظمت‌هایی که حضرت عیسی داراست، چه آنچه مربوط به خودش می‌شود و چه آنچه مربوط به اطراف وجود مبارکش می‌شود، چه آنچه در این آیات ذکر شده و چه آنچه در آیات دیگر قرآن کریم آمده، همگی به تأیید روح‌القدس است.

روح‌القدس، مبدأ تمام کمالات و مقامات انبیاء الهی

امیرالمؤمنین‌ علیه السلام در آن حدیثی که انبیاء‌ علیهم السلام را دارای پنج روح معرفی می‌کنند، می‌فرمایند: «فَبِرُوحِ الْقُدُسِ بُعِثُوا أَنْبِيَاءَ مُرْسَلِينَ وَ غَيْرَ مُرْسَلِينَ وَ بِهَا عَلِمُوا الْأَشْيَاءَ؛[1] به‌واسطه روح‌القدس است که انبیاء به مقام نبوت ـ چه مرسل و چه غیر مرسل ـ مبعوث شدند و به‌واسطه همان است که صاحب علم گشتند». پس اصل و حقیقت اینکه انبیاء‌ علیهم السلام دارای مقامات و عظمت‌ها شدند، روح‌القدس است؛ به روح‌القدس است که حقایق الهیه را می‌فهمند و هدایت الهی را دارا می‌شوند. روح‌های دیگر، اگر خودشان باشند و خودشان، و روح‌القدس نباشد، خطا و اشتباه می‌کنند و به سمت گناه و معصیت می‌روند؛ لکن روح‌القدس نمی‌گذارد.[2] حقیقت روح‌القدس، حقیقتی الهیه است که صفاتش صرفاً الهیه است و هدایت برای خلق است؛ هر کسی، هر مقداری که این تأیید روح‌القدس در او باشد، به همان مقدار به حفظ الهی محفوظ می‌شود.

نسبت روح‌القدس با اهل‌بیت‌ علیهم السلام

روح‌القدس، در اهل‌بیت‌ علیهم السلام به حقیقت و در انبیاء‌ علیهم السلام به شعاعیت

در این آیه شریفه،[3] خداوند نفرموده «ما روح‌القدس را در تو قرار دادیم»، بلکه فرموده «ما تو را به روح‌القدس تأیید کردیم». اهل‌بیت‌ علیهم السلام فرموده‌اند که روح‌القدس، به حقیقت وجودی خودش، در مقامات و مراتب خود آن بزرگواران است، ولی به تأییدش و به پرتوش، در انبیاء الهی قرار دارد.[4] هر پیامبری که عظیم‌تر و الهی‌تر است، پرتو و شعاع روح‌القدس در او قوی‌تر است. آن روح‌القدسی که در یک پیامبر هست، یک روح‌القدس جزئی است، که شعاعی است از آن روح‌القدس کلی که در اهل‌بیت‌ علیهم السلام است.

دو جایگاه وجودی اهل‌بیت‌ علیهم السلام نسبت به روح‌القدس

البته تفصیل مطلب را باید از آیات کریمه قرآن و روایات اهل‌بیت‌ علیهم السلام و از سخنان بزرگوارانی که پیرو اهل‌بیت‌ علیهم السلام و اهل دقت و حکمت و تفقه در فرمایشات اهل‌بیت‌ علیهم السلام بوده‌اند و لذا به بسیاری از مقامات و حقایق فرمایشات ایشان رسیده‌اند، جستجو کرد؛ ولی اجمالاً اهل‌بیت‌ علیهم السلام نسبت به روح‌القدس، دو جایگاه وجودی دارند:

یک جایگاه وجودیِ تقدم بر روح‌القدس دارند که در این جایگاه، روح‌القدس شعاع و شیعه ایشان است، چه این روح‌القدس به معنای حضرت جبرئیل باشد،[5] چه به معنای مَلَکی که اعظم از تمام ملائکه است،[6] چه به معنای یک حقیقت دیگر؛ در این جایگاه، روح‌القدس از شیعیان و پیروان اهل‌بیت‌ علیهم السلام است، نوری از انوار اهل‌بیت‌ علیهم السلام است. لذا در آن حدیث شریف امام حسن عسکری‌ علیه السلام آمده: «وَ رُوحُ الْقُدُسِ فِي جِنَانِ الصَّاقُورَةِ ذَاقَ مِنْ حَدَائِقِنَا الْبَاكُورَة؛[7] و روح‌القدس در جنت‌های بلندبالا، از نوباوه‌های باغات ما اهل‌بیت‌ علیهم السلام چشیده». همچنین آقا امیرالمؤمنین‌ علیه السلام مکرر می‌فرمودند: «أَنَا قَسِيمُ اللَّهِ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَنَا الْفَارُوقُ الْأَكْبَرُ وَ أَنَا صَاحِبُ الْعَصَا وَ الْمِيسَمِ وَ لَقَدْ أَقَرَّتْ‏ لِي‏ جَمِيعُ‏ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحُ وَ الرُّسُلُ بِمِثْلِ مَا أَقَرُّوا بِهِ لِمُحَمَّدٍ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ لَقَدْ حُمِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَمُولَتِهِ وَ هِيَ حَمُولَةُ الرَّبِّ»؛[8] «من از طرف خدا بهشت و دوزخ را تقسيم كنم، من فاروق اكبرم، من صاحب عصا و ميسم هستم؛ تمام ملائک و روح و رسولان، در حق من اقرار كردند، چنانکه در حق محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم اقرار كردند؛ بر دوش من گذاشته شده، مانند آنچه بر دوش محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم گذاشته شده، و آن همان بار الهی است».[9] یک جایگاه هم، جایگاه تأیید اهل‌بیت‌ علیهم السلام به روح‌القدس است؛ یعنی وجود مبارک روح‌القدس‌ علیه السلام در اهل‌بیت‌ علیهم السلام قرار می‌گیرد و آثار وجودی‌اش از اهل‌بیت‌ علیهم السلام آشکار می‌شود.[10]

اشراق صبح ازل روح‌القدس، بر هیاکل انبیاء و اولیاء و مؤمنان کامل و ناقص

خلاصه اینکه هر آنچه حق و حقیقت و درستی در تمام عالم هست، همگی از روح‌القدس است، حالا یا با وجود مبارک خودش (که گفتیم فقط در اهل‌بیت‌ علیهم السلام قرار دارد) و یا با پرتو و تأیید و انوار و اشراقاتش. به یک معنا، همان صبح ازل است که در فرمایش امیرالمؤمنین‌ علیه السلام آمده است: «نور يشرق من صبح الأزل فيلوح على هياكل التوحيد آثاره؛[11] نوری که از صبح ازل طلوع می‌کند و آثارش بر هیکل‌های توحید نمایان می‌شود». آن نوری که از صبح ازل می‌دمد، همان نورِ روح‌القدس است و هیکل‌های توحید هم عبارت‌اند از انبیاء و اولیاء الهی و مؤمنین کامل و هر کسی در عالم که قابلیت داشته باشد در جایگاه تأیید روح‌القدس قرار بگیرد؛ آن نور روح‌القدس، در این هیکل‌های توحید آشکار می‌شود.

به‌خاطر همین می‌بینید که اهل‌بیت‌ علیهم السلام این مطلب (تأیید به روح‌القدس) را به گونه‌های مختلف، در جاهای مختلف، در امور مختلف و نسبت به افراد مختلف، بیان فرموده‌اند. نمونه‌اش هشام بن حکم است؛ می‌فرماید: «وَرَدَتْ عَلَيَّ مَسْأَلَةٌ لَمْ أَكُنْ سُئِلْتُ عَنْهَا قَبْلَ ذَلِكَ الْوَقْتِ وَ لَا أَعْدَدْتُ لَهَا جَوَاباً فَذَكَرْتُ قَوْلَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام وَ هُوَ يَقُولُ لِي "يَا هِشَامُ لَا تَزَالُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ" فَعَلِمْتُ أَنِّي لَا أُخْذَلُ وَ أَنَّ لِي الْجَوَابَ فِي الْحَالِ»؛[12] «سؤالی بر من وارد شد که قبلاً کسی از من نپرسیده بود و جوابی برایش آماده نداشتم؛ یادم آمد که آقا امام صادق‌ علیه السلام فرمودند "مادامی که ما اهل‌بیت را با زبانت یاری می‌کنی، مؤید به روح‌القدس هستی». حتی گاهی اهل‌بیت‌ علیهم السلام در مورد کسانی که اشعاری را در حق ایشان سروده‌اند، امثال همین تعابیر را فرموده‌اند.[13]

روح‌القدس یا همان عقل، اولین مخلوق در عالم مقیدات

پس تأیید روح‌القدس، اجمالاً یک امر عام در مجموعه عالم خلقت است. چرا که به یک معنای دقیق الهی، روح‌القدس همان عقلی است که اولین مخلوق عالم است، یعنی اولین وجود مقید عالم است؛ به‌خاطر همین هم از بهشت‌های اهل‌بیت‌ علیهم السلام (جِنَانِ الصَّاقُورَةِ)، نوباوه را چشیده، یعنی اولین حقیقت از حقایق عالم وجود مقید را چشیده. این نوباوه چیست؟ اولین حقیقت از حقایق عالم وجود مقید چیست؟ اولینش همان موجودشدن به وجود مقید است و دومینش هم عبارت است از داراشدنِ کمالاتِ صفاتِ الهیِ مراحل و مراتب وجود مقید؛ این اولین جایگاه آن میوه است، برترین جایگاه آن میوه است.

فراگیری روح‌القدس در عالم مقیدات، از انبیاء تا مؤمنین گنهکار، با تفاوت درجه

وقتی این‌طور شد، در همه عالم خلقت فراگیر می‌شود. عالم خلقتِ وجودات مقیده، تمامش به تأیید روح‌القدس است؛ هر کس به هر جایی رسیده، به تأیید روح‌القدس رسیده. حضرت عیسی‌ علیه السلام هم به اندازه مقام نبوتش و به اندازه آن خلوص و حقیقت وجودی خودش، مؤید به روح‌القدس است. همین‌طور حضرت موسی‌ علیه السلام مؤید است، انبیاء الهی‌ علیهم السلام مؤید هستند، تا برسد به یک مؤمنی که و لو اهل گناه و معصیت است، اما درباره عظمت اهل‌بیت‌ علیهم السلام یا در مصیبات اهل‌بیت‌ علیهم السلام شعر می‌گوید.[14] اینکه کسی گنهکار باشد، منافاتی ندارد با اینکه مؤید به روح‌القدس باشد؛ چون اندازه مؤیدبودنش ملاک است؛ هر اندازه‌ای که مؤید به روح‌القدس است، به همان اندازه، از گناه و معصیت و خطا و اشتباه و سهو و نسیان و جهل و نادانی معصوم می‌شود.

مؤمنان ناقص و خلط تأثیر روح‌القدس و شیطان در آنان

آن طرف مطلب را نگاه کنید؛ این طرف روح‌القدس است که تمامش الهی و خدایی است، آن طرف شیطان است که تمامش شیطنت و ضدخدایی است. در آن طرف هم می‌شود کسی زبان شیطان شود؛ در انتهای حدیث همام، بعد از اینکه حضرت امیر‌ علیه السلام صفات مؤمن را شمردند، آمده:

«فَصَاحَ هَمَّامٌ‏ صَيْحَةً ثُمَّ وَقَعَ مَغْشِيّاً عَلَيْهِ؛ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام: أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَخَافُهَا عَلَيْهِ. وَ قَالَ: هَكَذَا تَصْنَعُ الْمَوْعِظَةُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا. فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ: فَمَا بَالُكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟! فَقَالَ: إِنَّ لِكُلٍّ أَجَلًا لَا يَعْدُوهُ وَ سَبَباً لَا يُجَاوِزُهُ فَمَهْلًا لَا تُعِدْ فَإِنَّمَا نَفَثَ عَلَى لِسَانِكَ شَيْطَانٌ»؛[15] «همام فریادی کشید و بی‌هوش بر زمین افتاد؛ امیرالمؤمنین‌ علیه السلام فرمود: به خدا قسم که خوف همین را بر او داشتم. پس فرمود: موعظه رسا، با اهلش چنین کند. یکی گفت: پس خودت چونی یا امیرالمؤمنین؟! حضرت فرمود: هرکسی را اجلی است که از آن درنگذرد و سببی است که از آن تجاوز نکند؛ آرام باش و باز مگو، که شیطان بر زبانت چنین دمید».

کسی که دروغ می‌گوید، شیطان دارد به زبانش حرف می‌ زند؛ کسی که تهمت می‌زند، شیطان دارد به زبانش حرف می‌زند. اما همین کسی که گنهکار است و شیطان به زبانش حرف می‌زند، ممکن است مؤمن باشد و اهل ولایت اهل‌بیت‌ علیهم السلام باشد. چرا؟ چون به اندازه نقص و عیبش، به اندازه ضعف ایمانی‌اش، شیطان در او کارایی دارد.

در این طرف هم این‌طور است؛ به همان اندازه‌ای که ایمان دارد و عظمت ایمانی دارد، خاصیت انبیاء و اوصیاء و اولیاء در او رخ می‌دهد. برای همین است که در حدیث شریف عقل، که حضرت 75 لشکر (75 صفت) را برای عقل می‌شمارند، در آخر می‌فرمایند: «فَلَا تَجْتَمِعُ هَذِهِ الْخِصَالُ كُلُّهَا مِنْ أَجْنَادِ الْعَقْلِ إِلَّا فِي نَبِيٍّ أَوْ وَصِيِّ نَبِيٍّ أَوْ مُؤْمِنٍ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَ أَمَّا سَائِرُ ذَلِكَ مِنْ مَوَالِينَا فَإِنَّ أَحَدَهُمْ لَا يَخْلُو مِنْ أَنْ يَكُونَ فِيهِ بَعْضُ هَذِهِ الْجُنُودِ حَتَّى يَسْتَكْمِلَ وَ يَنْقَى مِنْ جُنُودِ الْجَهْلِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَكُونُ فِي الدَّرَجَةِ الْعُلْيَا مَعَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ وَ إِنَّمَا يُدْرَكُ ذَلِكَ بِمَعْرِفَةِ الْعَقْلِ وَ جُنُودِهِ وَ بِمُجَانَبَةِ الْجَهْلِ وَ جُنُودِهِ وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ لِطَاعَتِهِ وَ مَرْضَاتِهِ»؛[16] «پس تمام اين صفات، که از لشکرهای عقل‌اند، جمع نشوند جز در پيغمبر یا جانشين او و یا مؤمنى كه خدا دلش را به ايمان آزموده باشد؛ اما دوستان ديگر ما هرکدام برخى از اينها را دارند تا به تدریج کمال یابند و از لشكريان جهل، پاک شوند که آنگاه در مقام اعلى با انبیا و جانشینان ایشان همراه شوند و اين تنها با شناختن عقل و لشكريانش و دورى از جهل و لشكريانش حاصل می‌شود. خدا ما و شما را به فرمانبرى و کسب رضایتش موفق دارد». اینکه انسان استکمال پیدا کند و به سمت کمال عقلش برود یعنی چه؟ یعنی به‌واسطه انبیاء و مرسلین و اهل‌بیت‌ علیهم السلام و معلمینی که اهل‌بیت‌ علیهم السلام از شیعیانشان برای او قرار داده‌اند، رشد کند و جلو برود و آن پنهانی‌های عقلش و نسیان‌شده‌های وجودی‌اش یادش بیاید و به فعلیت برسد؛ اگر این‌طور شود، به استکمال عقلش می‌رسد و آن وقت همراه انبیاء و مرسلین قرار می‌گیرد.

پس این مطلب، اینکه هر خیری از هر کسی سر بزند به تأیید روح‌القدس است، رشته‌ای بسیار طولانی است که کل عالم خلقت را فرا گرفته.

تفاوت انبیاء با دیگر مؤمنان در بهره‌مندی از تأیید روح‌القدس

در مورد انبیاء الهی‌ علیهم السلام، آن پرتو روح‌القدس مستقیماً وجود مبارک آن بزرگواران را می‌گیرد، چون ایشان با مؤمنین متفاوت‌اند. در مورد مؤمنین، مقبول همه قابل‌های آنها ایمان است و از ایمان جلوتر نمی‌روند؛ یعنی به جز روح‌الایمان، هرچه دارند مقام قابلیت است، یعنی «للغیر» است. اگر جمادیتشان منظم می‌شود، اگر نباتیتشان منظم می‌شود، اگر حیوانیتشان منظم می‌شود، اگر روح انسانی‌شان منظم می‌شود، همه به‌خاطر این است که روح‌الایمان در اینها جلوه کند و اینها آینه‌های کامل نشان‌دهنده روح‌الایمان بشوند؛ روح‌الایمان، مقبول تمام اینهاست، یعنی آن حقیقت الهیه‌ای است که بر اینها می‌تابد. این روح‌الایمان، از آثار روح‌القدس است؛ هرچه آن جهت روح‌القدس قوی‌تر باشد، این روح‌الایمان قوی‌تر است.

اما در انبیاء‌ علیهم السلام این‌گونه نیست؛ در انبیاء‌ علیهم السلام، تمام جمادیت و نباتیت و حیوانیت و انسانیت و همین‌طور روح‌الایمان، همگی مقام قابلیت هستند، یعنی للغیر هستند، یعنی برای این هستند که آینه قوی شوند. جمادیتشان باید آینه شود، همین‌طور نباتیت و حیوانیت و جنیت و معدنیت و وجود انسانی و نفس ناطقه انسانی و روح‌الایمان؛ همگی باید آینه بشوند. پس در انبیاء‌ علیهم السلام، مقام روح‌الایمان هم مقام قابلیتشان است و پذیرنده است. چه چیزی را باید بپذیرد؟ نور و تأیید روح‌القدس را که همان روح نبوت است. در تمام این مراتب، از جمله در روح‌الایمان، باید روح نبوت قرار بگیرد. پس در انبیاء‌ علیهم السلام، مقصدْ روح نبوت است، مقبولْ روح نبوت است؛ روح نبوت، همان حقیقتی است که در آینه مراتب وجودی این بزرگواران می‌افتد و جلوه می‌کند و خودش را نشان می‌دهد و تمام آن مراتب را در خدمت خودش می‌گیرد. آن مراتب، دیگر به میل خودشان عملی را انجام نمی‌دهند، به خواست خودشان و به شهوت خودشان و به غضب خودشان و به دوست‌داشتن و دشمن‌داشتن خودشان و به مباینت و منافرت و ملایمت و مناسبت خودشان کاری را انجام نمی‌دهند، خودشان را فراموش کرده‌اند و فقط روح نبوت را نشان می‌دهند. در روح نبوت هم خطا و اشتباه و نادرستی و کسری وجود ندارد؛ پس انبیاء‌ علیهم السلام همه چیزشان محفوظ به حفظ‌الله می‌شود؛ لذا از گناه‌ها و معصیت‌ها و خطاها و اشتباه‌ها معصوم می‌شوند. پس وقتی روح‌القدس می‌خواهد انبیاء را تأیید کند، تأییدش فوق روح ایمان است، تأییدِ روح نبوت است؛ به آن تأیید، روح نبوت وارد مراتب وجودی آن بزرگواران می‌شود و خودش را از آن مراتب نشان می‌دهد.

لکن در مؤمنین، آن روح‌القدس در وادی ایمان می‌آید. حقیقت روح‌القدس در اهل‌بیت‌ علیهم السلام قرار می‌گیرد؛ پرتو اولش که تأیید اولش است، در عرصه انبیاء الهی و نسبت به آن بزرگواران رخ می‌دهد؛ پرتو این پرتو هم به پرتویت انبیاء (پرتو انبیاء، عرصه مؤمنین است، یعنی عرصه ایمان است) در مؤمنین قرار می‌گیرد، یعنی به «روح‌الایمان» در مؤمنین قرار می‌گیرد. لذا هر کسی هر اندازه روح‌الایمانش قوی‌تر و الهی‌تر و نورانی‌تر باشد، تأییدش به روح‌القدس هم بیشتر و عظیم‌تر و الهی‌تر است و هر اندازه ایمانش ضعیف‌تر باشد، تأییدش به روح‌القدس هم کمتر است؛ همچنان که هر کسی هر اندازه ایمانش قوی‌تر باشد، کمتر دچار گناه و معصیت و پیروی شیطان می‌شود و هر اندازه جنبه ایمانی‌اش ضعیف‌تر باشد، بیشتر گرفتار خطاها و اشتباه‌ها و گناه‌ها و فرمانبرداری شیطان می‌شود و خواسته‌های شیطان را نشان می‌دهد.

تأیید حضرت عیسی‌ علیه السلام و اطرافیانش به روح‌القدس

پس می‌بینید که به این معنا، «تأیید روح‌القدس» یک امر فراگیر است و همه عالم از جمله حضرت عیسی‌ علیه السلام را در بر گرفته است. پرتو روح‌القدس، به گونه‌ای حضرت عیسی‌ علیه السلام را در وادی نبوت فرا گرفت که اطرافیانش را هم پاک و پاکیزه کرد، نسبش را هم پاک و پاکیزه کرد، رحم جایگاه نسبش را هم پاک و پاکیزه کرد. ابتدا پاک و پاکیزه می‌کند، بعد خودش را در آن نشان می‌دهد. همچنان که در مورد اهل‌بیت‌ علیهم السلام، در روایات و زیارات متعدد وارد شده که پشت‌های پدران و رحم‌های مادرانشان همگی طیب و طاهر و پاکیزه بوده‌اند؛ یک موردش همین عبارت زیارت وارث آقا امام حسین‌ علیه السلام است: «أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تَلْبِسْكَ مِنْ مُدْلَهِمَّاتِ‏ ثِيَابِهَا»؛ «شهادت می‌دهم که شما نوری بودی در صلب‌های بلندمرتبه و رحم‌های تطهیرشده؛ جاهلیت، نه با نجاست‌هایش شما را آلوده کرد و نه لباس‌های تیره و ناپاکش را بر شما پوشاند».[17]

پس حضرت عیسی‌ علیه السلام به همان اندازه‌ای که مؤید روح‌القدس قرار گرفت، اطراف وجود مبارکش پاک و پاکیزه شد. لذا والده مکرمه‌اش، حضرت مریم، به همان اندازه تحت تربیت ملائکه الهی و خطاب آنها قرار گرفت و به همان اندازه مقرب به درگاه الهی و دارای آن مقامات شد. همین‌طور بزرگان از شیعیان و پیروان حضرت عیسی‌ علیه السلام، به همان اندازه دارای مقام و منزلت شدند. همین‌طور گنهکاران از دوستان و شیعیان حضرت، به همان اندازه دارای مقام شدند. همه اینها به پرتویت این نبی گرامی خودشان، به آن مقام و منزلت رسیدند. پس اندازه تأیید، ملاک و میزان است.

عظمت و افضلیت امیرالمؤمنین‌ علیه السلام و اطرافیانش در تأیید به روح‌القدس

وقتی این مطلب را در امیرالمؤمنین‌ علیه السلام پیاده می‌کنیم، با تمام جوانبش پیاده می‌شود، نه از یک جانب و یک جهت. پس مادر مکرمه امیرالمؤمنین‌ علیه السلام، به همان تأیید روح‌القدس الهی، پاک و پاکیزه شد و رحم مبارکش جایگاه امیرالمؤمنین‌ علیه السلام قرار گرفت؛ یعنی تمام وجود مبارک جسمانی آن بانوی بزرگوار، جایگاه این قرار گرفت که آنچه را امیرالمؤمنین‌ علیه السلام در وجود مبارک جسمانی‌اش برای ولیّ خدا بودن لازم دارد، از همه اطراف مبارک خودش به حضرت امیر‌ علیه السلام برساند و با همه وجود مبارک خودش، حضرت را حفظ و هواداری فرماید و جایگاه رسیدن خوراک به حضرت شود.

برتری خانم فاطمه بنت اسد‌ سلام الله علیها بر حضرت مریم‌ سلام الله علیها

در همین جهت، امیرالمؤمنین‌ علیه السلام و مادر حضرت بر حضرت عیسی‌ علیه السلام و مادرش برتری دارند؛ چرا؟ چون حضرت عیسی‌ علیه السلام در بیت‌المقدس به دنیا نیامد، خداوند امر کرد که حضرت مریم از آنجا بیرون برود (البته به کربلا رفتن آن حضرت[18] و شیعه امام حسین‌ علیه السلام بودن ایشان مطلب دیگری است)؛ لکن امیرالمؤمنین‌ علیه السلام در بالاترین جایگاه عبودیتی که باید خلوص داشته باشد و غش نداشته باشد، متولد شدند.[19] همه میزان عبودیت، مکه مکرمه است. به‌خاطر همین است که عبادت‌های بزرگ به سمت مکه است. بالاترین عبادت که نماز است، یا در خانه کعبه و اطراف خانه کعبه و در مسجد الحرام است ـ که بر غیر خدایی‌ها حرام است ـ و یا رو به خانه کعبه و مسجدالحرام است. امیرالمؤمنین‌ علیه السلام در آن خانه‌ای به دنیا آمدند که مطهر به طهارت غیبیه الهیه است.

بنابراین وقتی می‌خواهید اطراف امیرالمؤمنین‌ علیه السلام را بسنجید، باید این‌گونه بسنجید؛ همه اطراف حضرت امیر‌ علیه السلام را با همه اطراف حضرت عیسی‌ علیه السلام بسنجید و همه مراتب حقایق وجودی امیرالمؤمنین‌ علیه السلام را با حضرت عیسی‌ علیه السلام بسنجید و بعد وارد میدان شناخت و استفاده و نتیجه‌گیری از این آیات شوید و ببینید چقدر می‌توانید جلو بروید.

برتری تکلم امیرالمؤمنین‌ علیه السلام بر تکلم حضرت عیسی‌ علیه السلام

وقتی حضرت عیسی‌ علیه السلام به تأیید روح‌القدس تکلم کردند، از تورات و انجیل سخن نگفتند، بلکه از خودشان سخن گفتند و فرمودند: إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني‏ نَبِيًّا * وَ جَعَلَني‏ مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصاني‏ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا * وَ بَرًّا بِوالِدَتي‏ وَ لَمْ يَجْعَلْني‏ جَبَّاراً شَقِيًّا * وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا ؛[20] «منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است، و هر جا كه باشم مرا با بركت ساخته، و تا زنده‏ام مرا به نماز و زكات سفارش كرده است، و مرا نسبت به مادرم نيكوكار كرده و زورگو و نافرمانم نگردانيده است، و درود بر من، روزى كه زاده شدم و روزى كه مى‏ميرم و روزى كه زنده برانگيخته مى‏شوم». یک مقدار از دارایی‌هایشان را بیان کردند و یک مقدار هم وظایفی که در آینده باید انجام بدهند را گفتند، که هر دوی اینها بسیار بسیار عظیم بود. در مقام اول، درباره دارایی‌هایشان، چهار چیز را فرمودند: من بنده خدا هستم؛ خدا به من کتاب داده؛ به من نبوت داده؛ مرا مبارک گردانده، هر جا که باشم. در مقام دوم، درباره وظایفشان، سه چیز را فرمودند: نماز؛ زکات؛ برّ والدین. یعنی حضرت در این آیات، مهمترین [امورِ] مکتب الهی را بیان فرمودند. در هر صورت، هرچه سخن گفتند، از خودشان بود؛ فرمودند که من این‌گونه هستم.

اما آقا امیرالمؤمنین‌ علیه السلام وقتی متولد شدند، قرآن خواندند، در حالی که هنوز سی سال تا بعثت آقا رسول‌خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم مانده بود. رسول‌خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم در هنگام تولد امیرالمؤمنین‌ علیه السلام سی ساله بودند و در چهل سالگی مبعوث شدند و آقا امیرالمؤمنین‌ علیه السلام در ده سالگی، یعنی در همان اول بعثت آقا رسول‌خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم، به ایشان ایمان آوردند، لذا اولین مؤمن هستند.[21] وقتی خانم فاطمه بنت اسد امیرالمؤمنین‌ علیه السلام را از کعبه بیرون آوردند، حضرت در آغوش مادرشان قرآن نخواندند؛ آن وقتی که آقا رسول‌خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم حضرت را گرفتند، ایشان به رخ مبارک آقا رسول‌خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم نظر کردند و آنجا شروع به خواندن قرآن کردند، حالا یا آیات اول سوره مبارکه مؤمنون را خواندند[22] و یا اینکه همه قرآن و تورات و انجیل و زبور را خواندند.[23] حداقل مطلب، که ولایت و عظمت و بزرگی امیرالمؤمنین‌ علیه السلام را اثبات می‌کند، این است که حضرت در حالی که هنوز سوره‌ای نازل نشده، آیات اول سوره مبارکه مؤمنون را خواندند:

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذينَ هُمْ في‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ * إِلاَّ عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ * فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ * أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ * الَّذينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فيها خالِدُونَ ؛[24]

«به راستى كه مؤمنان رستگار شدند، همانان كه در نمازشان فروتن‌اند، و آنان كه از بيهوده رويگردان‌اند، و آنان كه زكات مى‏پردازند، و كسانى كه پاكدامن‌اند ـ مگر در مورد همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آورده‏اند، كه در اين صورت بر آنان نكوهشى نيست. پس هر كه فراتر از اين جُويد، آنان از حد درگذرندگان‌اند ـ و آنان كه امانت‌ها و پيمان خود را رعايت مى‏كنند، و آنان كه بر نمازهايشان مواظبت مى‏نمايند، آنان‌اند كه خود وارثان‌اند، همانان كه بهشت را به ارث مى‏برند و در آنجا جاودان مى‏مانند».

آنچه حضرت خواندند، فقط نسبت به خودشان نبود، بلکه نسبت به کل شیعیانشان بود (اینکه تفاوتش در چیست، صحبت خودش را دارد). تمام این آیات، به ایمان به رسول‌خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم مربوط است؛ یعنی می‌فرماید: کسانی که به رسول‌خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم ایمان می‌آورند، این‌گونه هستند و این مراحل را طی می‌کنند. پس امیرالمؤمنین‌ علیه السلام در میزانیتِ ایمانِ به رسول‌خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم، سخن گفتند.

علی‌أی‌حال هرکسی به مقدار مؤیدبودن به روح‌القدس، دارای این جهات می‌شود. پس اگر کسی بخواهد از این آیات برای آقا امیرالمؤمنین‌ علیه السلام نتیجه‌ای بگیرد، باید نسبت‌ها را در نظر داشته باشد، یعنی باید لحاظ کند که از روح‌القدس، در امیرالمؤمنین‌ علیه السلام چه هست و در حضرت عیسی‌ علیه السلام چه بوده، و همین‌طور نسبت به اطراف حضرت امیر‌ علیه السلام چطور است و نسبت به اطراف حضرت عیسی‌ علیه السلام چطور بوده. مثلاً یک محبّ اهل‌بیت‌ علیهم السلام، که یک حدیث را در فضائل امیرالمؤمنین‌ علیه السلام می‌خواند، مؤید به روح‌القدس است؛ وقتی رسول‌خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به «حسّان بن ثابت» که یک بند شعر در ولای آقا امیرالمؤمنین‌ علیه السلام سروده می‌فرمایند «لَا تَزَالُ يَا حَسَّانُ‏ مُؤَيَّداً بِرُوحِ‏ الْقُدُسِ‏ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ؛[25] ای حسان، مادامی که با زبانت ما را یاری می‌کنی، مؤید به روح‌القدس هستی»، دیگر شک و ریبی نمی‌ماند که آن کسی که ده‌ها حدیث در فضائل اهل‌بیت‌ علیهم السلام و در پیروی از ایشان و در احکام ایشان می‌گوید هم یقیناً مؤید به روح‌القدس است. پس انسان باید این نسبت‌ها را در نظر بگیرد، تا بتواند نتیجه‌گیری کند.

 سیر تکلم به عبودیت از مهد تا پیری، نتیجه تأیید روح‌القدس

در آیه شریفه مربوط به حضرت عیسی‌ علیه السلام، اولین نتیجه‌ای که برای تأیید به روح‌القدس بیان شده، سخن‌گفتن در مهد است. وجود مبارک حضرت عیسی‌ علیه السلام در سیر رشد تکاملی خودش، از آن جایگاهی که از پشت پرده‌های عالم غیب شروع کرد به آشکارشدن در عالم شهادت، یعنی از مقام نطفگی،[26] مؤید به روح‌القدس بود. البته آن تأیید، در پشت پرده‌های غیب انجام شد، تا بتواند در بیرون آشکار شود. آن حقیقتی که از روح‌القدس در حضرت عیسی‌ علیه السلام آمد و خودش را آشکارا در بیرون نشان داد، همین بود که حضرت تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ شد.

می‌دانید که فعل مضارع همیشه معنای تکرار آینده دارد. خداوند نفرموده «كَلَّمْتَ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ»، بلکه فرموده تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ . بعد هم با تأکید بیان کرده که این تکلم تا آخر ادامه دارد؛ فرموده وَ كَهْلاً ؛ یعنی ما این تکلم را از همان موقع تولد تا موقع بزرگسالی برای تو قرار دادیم.

سخن‌گفتن خدا با حضرت مریم، به وساطت حضرت عیسی‌ علیه السلام

وقتی حضرت عیسی‌ علیه السلام متولد شد، خداوند از طریق آن حضرت با مادرش سخن گفت؛ قرآن می‌فرماید:

فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى‏ جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ يا لَيْتَني‏ مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا * فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلاَّ تَحْزَني‏ قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا * وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيًّا * فَكُلي‏ وَ اشْرَبي‏ وَ قَرِّي عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولي‏ إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيًّا * فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا * يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا * فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا * قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني‏ نَبِيًّا * وَ جَعَلَني‏ مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصاني‏ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا * وَ بَرًّا بِوالِدَتي‏ وَ لَمْ يَجْعَلْني‏ جَبَّاراً شَقِيًّا * وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا ؛[27]

«تا درد زايمان، او را به سوى تنه درخت خرمايى كشانيد. گفت: "اى كاش، پيش از اين مرده بودم و يكسر فراموش شده بودم." پس، از زير او، وى را ندا داد كه: غم مدار، پروردگارت زير [پاى‏] تو چشمه آبى پديد آورده است. و تنه درخت خرما را به طرف خود [بگير و] بتكان، تا بر تو خرماى تازه مى‏ريزد. و بخور و بنوش و ديده روشن دار. پس اگر كسى از آدميان را ديدى، بگوى: "من براى [خداى‏] رحمان روزه نذر كرده‏ام، و امروز مطلقاً با انسانى سخن نخواهم گفت." پس [مريم‏] در حالى كه او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد. گفتند: "اى مريم، به راستى كار بسيار ناپسندى مرتكب شده‏اى." اى خواهر هارون، پدرت مرد بدى نبود و مادرت [نيز] بدكاره نبود. [مريم‏] به سوى [عيسى‏] اشاره كرد. گفتند: چگونه با كسى كه در گهواره [و] كودک است سخن بگوييم؟" [كودک‏] گفت: منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است، و هر جا كه باشم مرا با بركت ساخته، و تا زنده‏ام به نماز و زكات سفارش كرده است، و مرا نسبت به مادرم نيكوكار كرده و زورگو و نافرمانم نگردانيده است، و درود بر من، روزى كه زاده شدم و روزى كه مى‏ميرم و روزى كه زنده برانگيخته مى‏شوم».

بنا بر فرمایشات اهل‌بیت‌ علیهم السلام، آن کسی که از زیر حضرت مریم آن ندا را به ایشان داد و فرمود «با هیچ کس سخن مگو»، حضرت عیسی‌ علیه السلام بود؛[28] یعنی به‌وساطت حضرت عیسی‌ علیه السلام، این تکلم الهی با حضرت مریم رخ داد. لذا وقتی حضرت مریم فرزند خود را در میان قومش آورد و آنها ایشان را سرزنش کردند، حضرت دیگر در آنجا سخن نگفت، چون بنا بر این بود که ایشان روزه سخن بگیرد و به تعبیری بگذارد که ولیّ و پیامبرش (حضرت عیسی‌ علیه السلام) حرف بزند؛ برای همین، ایشان به حضرت عیسی‌ علیه السلام اشاره کرد. آنها هم بلافاصله از این اشاره فهمیدند که حضرت دارد می‌گوید «از این طفل بپرسید»؛ اینها چیزهایی بود که خدا قرار داده بود، و گرنه آنها از کجا این مقصود را فهمیدند؟ آنها هم گفتند: بچه در مهد، که تازه یک ساعت پیش به دنیا آمده، چه می‌فهمد که ما با او حرف بزنیم؟! بعد هم حضرت عیسی‌ علیه السلام سخن گفتند و خودشان را معرفی کردند.

سخن‌گفتن امیرالمؤمنین‌ علیه السلام در مهد، در موارد متعدد

در آقا امیرالمؤمنین‌ علیه السلام هم این سیر تکلّم، از همان طفولیّت جریان دارد. سخن‌گفتن حضرت در مهد، در روایات و نقل‌های تاریخی گوناگون آمده است.[29] خانم فاطمه بنت اسد‌ سلام الله علیها حضرت را قنداق کرد و حضرت دستان مبارکشان را بیرون آوردند؛ وقتی چند بار این امر تکرار شد، لازم شد حضرت به زبان بیایند؛ فرمودند «دست من را نبندید، چون من با دستم می‌خواهم برای خدای خودم تضرع و زاری کنم».[30] درباره این وضعیت جسمی و دستان نیرومند حضرت، در نقل دیگر آمده که وقتی در گهواره قنداق بودند، یک مار عظیم به سمتشان آمد، حضرت دستشان را بیرون آوردند و گردن مار را گرفتند و آن قدر نگه داشتند تا مرد.[31] خلاصه امیرالمؤمنین‌ علیه السلام هم از مهد، تکلّم داشتند و سخن می‌گفتند.

سخن‌گفتن به عبودیت محض، مراد از تکلم در بزرگسالی

اما وَ كَهْلاً را برای چه فرموده؟ معلوم است که انسان وقتی بزرگ می‌شود، حرف می‌زند دیگر! نه، میزانْ صرفِ سخن‌گفتن نیست، بلکه میزانْ گونه سخن‌گفتن است؛ یعنی می‌فرماید: سخن‌گفتن شما، سخن‌گفتن مؤیدبودن به روح‌القدس است؛ همان طوری که در مهد سخن می‌گویی، در بزرگسالی هم سخن می‌گویی.

عبودیت الهی، اولین جایگاه تکلم در مهد حضرت عیسی‌ علیه السلام و امیرالمؤمنین‌ علیه السلام

سخنی که در مهد می‌گویی چیست؟ آیا حرف‌های معمولی می‌زنی؟ آیا گریه می‌کنی و داد می‌زنی؟ نه، سخن‌گفتن مهدت این است: إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني‏ نَبِيًّا * وَ جَعَلَني‏ مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصاني‏ بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا * وَ بَرًّا بِوالِدَتي‏ وَ لَمْ يَجْعَلْني‏ جَبَّاراً شَقِيًّا * وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا ؛[32] «منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است، و هر جا كه باشم مرا با بركت ساخته، و تا زنده‏ام مرا به نماز و زكات سفارش كرده است، و مرا نسبت به مادرم نيكوكار كرده و زورگو و نافرمانم نگردانيده است، و درود بر من، روزى كه زاده شدم و روزى كه مى‏ميرم و روزى كه زنده برانگيخته مى‏شوم». اولین جایگاه سخن گفتنت در مهد، إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ است، عبودیت الهیه است. مراحل بعدش این است که خدا به تو کتاب داده و تو را نبی کرده و مبارک گردانده و به نماز و زکات و نیکی به مادرت وصیت فرموده؛ اینها مراحل بعدش است. اما مرحله اول، همان عبودیت است. پس سخنت، سخن بندگی و عبودیت است، که در مهد شروع می‌شود و تا بزرگسالی ادامه دارد.

لذا اینکه امیرالمؤمنین‌ علیه السلام می‌فرماید «دستم را باز بگذار، می‌خواهم دعا کنم»، مطابق این آیه شریفه است، بیان این آیه شریفه است، دلیلش همین آیه شریفه است. وقتی حضرت عیسی‌ علیه السلام می‌گوید إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ ، حتماً عبدالله بودن را دارد، و آن کسی عبدالله بودن را دارد که بر درگاه خداوند متعال دعا و استغاثه و ناله و تضرع و زاری کند. پس این تعبیری که در حق امیرالمؤمنین‌ علیه السلام نقل شده، شاهد صدقش قرآن کریم است.

ادامه سیر تکلم به عبودیت تا آخر عمر، برای حضرت عیسی‌ علیه السلام و امیرالمؤمنین‌ علیه السلام

مرحله بعدش وَ كَهْلاً است؛ یعنی آن سیر تا كَهْلاً ادامه دارد؛ یعنی شما تا بزرگسالی، فقط الهی سخن می‌گویی. در اولین جایگاه وجودی‌ات که در این عالم آمده‌ای، آنچه ابراز کرده‌ای عبارت است از عبدبودن خودت و رب‌بودن منِ خداوند و اینکه هر آنچه داری از من داری، یعنی کتاب را از من داری، حکمت را از من داری، نبوت را از من داری؛ پس در ادامه هم هر سخنی را که می‌گویی، در جوانی و میانسالی و پیری، تمامش وحی است، سخن من است، گفتار من است، مال خودت نیست. پس این است حیثیت جمله مبارکه تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً .

در آقا امیرالمؤمنین‌ علیه السلام هم این گونه تکلم، با آن معنای عظیم الهی خودش تحقق دارد؛ هم در مهد، هر سخنی را که می‌گوید، فقط عبودیت الهی و علم الهی و حقایق الهیه است، هم در بزرگی و بزرگی و بزرگی (تا وقت شهادتشان) هرچه از ایشان رخ می‌دهد، همان سخن الهی و حقایق الهیه است. پس این تعبیرِ آیه شریفه، یکی از بزرگترین دلیل‌هاست بر عصمت امیرالمؤمنین‌ علیه السلام و بندگی خالص ایشان نسبت به خداوند متعال؛ یعنی هیچ غشی در بندگی امیرالمؤمنین‌ علیه السلام نیست و تمام دارایی‌هایشان الهی و خدایی است و در نتیجه، از هر زشتی و بدی و پلیدی و اشتباه و خطا و سهو و نسیان و امثال اینها معصوم هستند.

 افضلیت امیرالمؤمنین‌ علیه السلام در علم به کتاب و حکمت و تورات و انجیل

در مرحله بعد این جمله مبارکه، وقتی کهولت هم تمام شد، می‌فرماید: وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ ؛ من این چهارتا را به تو یاد دادم: کتاب؛ حکمت؛ تورات؛ انجیل. اولینش علم کتاب است که خداوند به حضرت عیسی‌ علیه السلام یاد داده و ایشان بیان می‌کند. رسول‌خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم هم کارشان این است که کتاب و حکمت را تعلیم می‌کنند؛ در چهار جای قرآن کریم، این مضمون در حق حضرت آمده: يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ‏ وَ يُعَلِّمُهُمُ‏ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ ؛[33] «آیاتش را بر آنان می‌خواند و پاکشان می‌گرداند و به آنان کتاب و حکمت را می‌آموزد».

کتاب عبارت است از علوم ظاهریه‌ای که به ظاهر انسان مربوط می‌شود و حکمت عبارت است از علوم غیبیه سریه‌ای که به مراحل باطن انسان مربوط می‌شود. لذا کتاب و حکمت، نسبی هستند؛ هرچیزی که در پایین هست، نسبت به بالایی کتاب است و هرچیزی که در بالا هست نسبت به پایینی حکمت است؛ یعنی آن که پایین هست، نسبت به بالایی‌اش علم ظاهر است و آن که بالا هست، نسبت به پایینی‌اش علم باطن و سرّ است. پس خداوند این دو تا را به حضرت عیسی‌ علیه السلام آموخته: علم کتاب (علوم ظاهریه) و علم حکمت (علوم باطنیه).

قرآن، کتاب امیرالمؤمنین‌ علیه السلام و انجیل، کتاب حضرت عیسی‌ علیه السلام

آقا امیرالمؤمنین‌ علیه السلام هم این مطلب را به آن گونه بی‌نهایت عظیم‌ترش دارند. کتابی که حضرت عیسی‌ علیه السلام دارند، بر مقتضای تورات و انجیل است؛ یعنی آن کتابی که از طرف خداوند به حضرت عیسی‌ علیه السلام تعلیم داده شده، یکی تورات است و یکی انجیل. البته تورات اصل است و انجیل فرع است؛ چون انجیل در حقیقت، تکمیل تورات است برای زمان حضرت عیسی‌ علیه السلام. اما کتابی که امیرالمؤمنین‌ علیه السلام دارد، قرآن کریم است که همه علوم اولین و آخرین در آن هست.[34] همین‌طور حکمتی که امیرالمؤمنین‌ علیه السلام دارد، حکمتِ کتابی است که قرآن کریم است. کتاب حضرت، که علوم ظاهریه هست، قرآن کریم است و حکمتش هم که علوم باطنیه هست، حکمت کتابی است که قرآن کریم است. پس آقا امیرالمؤمنین‌ علیه السلام هرگز قابل سنجش نیست با حضرت عیسی‌ علیه السلام، چون قرآن کریم هرگز قابل سنجش نیست با تورات و با انجیل و امثال اینها.

قرآن کریم، مهیمن بر تمام کتب انبیاء

در جای خودش ثابت شده که تورات و انجیل و تمام کتب انبیاء، همگی انوار و اشراقاتی از قرآن کریم هستند که در آینه‌های وجودی آن انبیاء افتاده‌اند؛ صحف حضرت ابراهیم، الواح حضرت موسی، تورات حضرت موسی، انجیل حضرت عیسی و... هرکدام درخششی از قرآن کریم هستند. لذا خداوند در قرآن کریم فرموده: وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ ؛[35] «ما این کتاب (قرآن) را به حقّ به سوی تو نازل کردیم، در حالی که تصدیق‌کننده کتاب‌های پیشین و مهیمن و حاکم و شاهد بر آنهاست».[36] به همین معناست که آقا رسول‌خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم مهیمن بر تمام انبیاء الهی است.[37]

علم حضرت عیسی‌ علیه السلام به جایگاه وقوعیِ تابش قرآن بر انجیل

پس تعلیم کتاب و حکمتی که به امیرالمؤمنین‌ علیه السلام شده، آن تعلیم کتاب و حکمتی نیست که به حضرت عیسی‌ علیه السلام شده؛ چرا؟ چون این انجیل، تابشی از نور مبارک قرآن کریم است به وجود مبارک حضرت عیسی‌ علیه السلام؛ آنچه حضرت عیسی‌ علیه السلام خبر دارد، عبارت است از آنچه بر ایشان واقع شده، نه آنچه از قرآن کریم صادر شده. جایگاه صدور، همیشه جایگاه وحدت شیء است و جایگاه وقوع، همیشه جایگاه کثرت شیء است؛ جایگاه صدور، همیشه جایگاه بی‌حدی شیء است و جایگاه وقوع، همیشه جایگاه حد پیدا کردن شیء است. پس آنچه حضرت عیسی‌ علیه السلام می‌داند، جهت صدور از قرآن کریم نیست، بلکه جهتی است که بر خود حضرت واقع شده و در قلب مبارکش قرار گرفته؛ این می‌شود انجیل حضرت عیسی‌ علیه السلام. اما آقا امیرالمؤمنین‌ علیه السلام کتابش قرآن کریم است (از حیث ظاهر قرآن کریم) و حکمتش هم حکمت قرآن کریم است (از حیث باطن قرآن کریم)؛ پس قرآن کریم را، هم از حیث ظاهر و هم از حیث باطن (از همه جهات وجودی) می‌داند.

علم امیرالمؤمنین و ائمه‌ علیهم السلام به تمام قرآن

خداوند متعال در قرآن فرموده: وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني‏ وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ‏ عِلْمُ‏ الْكِتابِ‏ ؛[38] «و كسانى كه كافر شدند مى‏گويند: "تو فرستاده نيستى." بگو: كافى است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، ميان من و شما گواه باشد». در روایات متعدد شیعه و عامه آمده است که مَنْ عِنْدَهُ‏ عِلْمُ‏ الْكِتابِ امیرالمؤمنین‌ علیه السلام هستند.[39] البته واضح است که در اعتقاد شیعه، این امر در سایر ائمه‌ علیهم السلام نیز جاری است.[40] شریف رضی، در کتاب خصائصش می‌نویسد:

«رُوِيَ‏ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً‌ علیه السلام كَانَ جَالِساً فِي الْمَسْجِدِ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلَانِ فَاخْتَصَمَا إِلَيْهِ وَ كَانَ أَحَدُهُمَا مِنَ الْخَوَارِجِ فَتَوَجَّهَ الْحُكْمُ إِلَى الْخَارِجِيِّ فَحَكَمَ عَلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ لَهُ الْخَارِجِيُّ: وَ اللَّهِ مَا حَكَمْتَ بِالسَّوِيَّةِ وَ لَا عَدَلْتَ فِي الْقَضِيَّةِ وَ مَا قَضِيَّتُكَ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى بِمَرْضِيَّةٍ. فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام وَ أَوْمَأَ إِلَيْهِ: اخْسَأْ عَدُوَّ اللَّهِ! فَاسْتَحَالَ كَلْباً أَسْوَدَ فَقَالَ مَنْ حَضَرَهُ: فَوَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْنَا ثِيَابَهُ تَطَايَرُ عَنْهُ فِي الْهَوَاءِ وَ جَعَلَ يُبَصْبِصُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام وَ دَمَعَتْ عَيْنَاهُ فِي وَجْهِهِ وَ رَأَيْنَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام وَ قَدْ رَقَّ فَلَحَظَ السَّمَاءَ وَ حَرَّكَ شَفَتَيْهِ بِكَلَامٍ لَمْ نَسْمَعْهُ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْنَاهُ وَ قَدْ عَادَ إِلَى حَالِ الْإِنْسَانِيَّةِ وَ تَرَاجَعَتْ ثِيَابُهُ مِنَ الْهَوَاءِ حَتَّى سَقَطَتْ عَلَى كَتِفَيْهِ فَرَأَيْنَاهُ وَ قَدْ خَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ أَنَّ رِجْلَيْهِ لَتَضْطَرِبَانِ. فَبُهِتْنَا نَنْظُرُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام فَقَالَ لَنَا: مَا لَكُمْ تَنْظُرُونَ وَ تَعْجَبُونَ؟ فَقُلْنَا: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَيْفَ لَا نَتَعَجَّبُ وَ قَدْ صَنَعْتَ مَا صَنَعْتَ؟ فَقَالَ‌ علیه السلام: أَ مَا تَعْلَمُونَ أَنَّ آصَفَ بْنَ بَرْخِيَا وَصِيَّ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ‌ قَدْ صَنَعَ مَا هُوَ قَرِيبٌ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ فَقَصَّ اللَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قِصَّتَهُ حَيْثُ‏ يَقُولُ: أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ * قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ * قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَريمٌ ؛[41] فَأَيُّمَا أَكْرَمُ عَلَى اللَّهِ نَبِيُّكُمْ أَمْ سُلَيْمَانُ؟ فَقَالُوا بَلْ نَبِيُّنَا‌ أَكْرَمُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! قَالَ‌ علیه السلام: فَوَصِيُّ نَبِيِّكُمْ أَكْرَمُ مِنْ وَصِيِّ سُلَيْمَانَ وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ وَصِيِّ سُلَيْمَانَ‌ مِنِ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ حَرْفٌ وَاحِدٌ فَسَأَلَ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ فَخَسَفَ لَهُ الْأَرْضَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ فَتَنَاوَلَهُ فِي أَقَلَّ مِنْ طَرْفِ الْعَيْنِ وَ عِنْدَنَا مِنِ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ دُونَ خَلْقِهِ. فَقَالُوا لَهُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! فَإِذَا كَانَ هَذَا عِنْدَكَ فَمَا حَاجَتُكَ إِلَى الْأَنْصَارِ فِي قِتَالِ مُعَاوِيَةَ وَ غَيْرِهِ وَ اسْتِنْفَارِكَ النَّاسَ إِلَى حَرْبِهِ ثَانِيَةً؟ فَقَالَ‏‌ علیه السلام: بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ ؛[42] إِنَّمَا أَدْعُو هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ إِلَى قِتَالِهِ لِثُبُوتِ الْحُجَّةِ وَ كَمَالِ الْمِحْنَةِ وَ لَوْ أُذِنَ لِي فِي إِهْلَاكِهِ لَمَا تَأَخَّرَ لَكِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَمْتَحِنُ خَلْقَهُ بِمَا شَاءَ. فَنَهَضْنَا مِنْ حَوْلِهِ وَ نَحْنُ نُعَظِّمُ مَا أَتَى بِهِ‌ علیه السلام»؛[43]

«روایت شده امیر مؤمنان‌ علیه السلام در مسجد نشسته بودند که دو مرد وارد شدند و نزاع خود نزد حضرت آوردند. یکی از آن دو از خوارج بود که حکم متوجه او بود و حضرت او را محکوم فرمود. پس به حضرت گفت: به خدا سوگند که به برابری حکم نراندی و در داوری عدالت نداشتی و قضاوتت در پیشگاه خداوند مورد رضایت نباشد. حضرت بدو اشاره کرد و فرمود: چِخ ای دشمن خدا! آن مرد به سگی سیاه تبدیل شد و کسی که نزدش بود گفت: به خدا سوگند دیدیم لباس‌هایش از تنش بیرون شد و در هوا پخش شد و شروع کرد به دم تکان دادن برای امیر مؤمنان در حالی که از دو چشمش اشک بر صورتش می‌ریخت و امیر مؤمنان را دیدیم که با نرمی به آسمان نظر فرمود و لب‌ به کلامی گشود که نشنیدیم. پس به خدا قسم دیدیم به حالت انسانی برگشت و لباس‌هایش از هوا بازگشت و بر شانه‌هایش افتاد و دیدیمش که از مسجد بیرون شد در حالی که پاهایش می‌لرزید. ما مات و مبهوت به امير مؤمنان‌ علیه السلام نگاه می‌کردیم كه به ما فرمود: شما را چه شده که نگاه می‌کنید و به شگفت آمده‌اید؟ عرض کردیم: ای امیر مؤمنان! با آنچه شما کردی چگونه در شگفت نباشیم؟ حضرت فرمود: آیا ندانید که آصف بن برخیا، جانشین سلیمان بن داوود، کاری نزدیک به این کرد و خداوند ـ که نامش جلیل است ـ داستانش را بیان کرد آنجا که فرماید: "(سلیمان به سران حکومتش گفت) كدام يک از شما تخت او را ـ پيش از آنكه مطيعانه نزد من آيند ـ براى من مى‏آورد؟ عفريتى از جنّ گفت: من آن را پيش از آنكه از مجلس خود برخيزى براى تو مى‏آورم و بر اين (كار) سخت توانا و مورد اعتمادم؛ كسى كه نزد او دانشى از كتاب بود، گفت: من آن را پيش از آنكه چشم خود را بر هم زنى برايت مى‏آورم! پس چون (سليمان‏) آن را نزد خود مستقر ديد، گفت: اين از فضل پروردگار من است، تا مرا بيازمايد كه آيا سپاسگزارم يا ناسپاسى مى‏كنم و هر كس سپاس گزارد، تنها به سود خويش سپاس مى‏گزارد، و هر كس ناسپاسى كند، بى‏گمان پروردگارم بى‏نياز و كريم است." حال، پیامبر شما نزد خداوند گرامی‌تر است یا سلیمان؟ عرض کردند: پیامبر ما گرامی‌تر است ای امیر مؤمنان! حضرت فرمود: پس وصیّ پیامبر شما از وصیّ سلیمان گرامی‌تر است و نزد وصیّ سلیمان تنها یک حرف از اسم اعظم خداوند بود که از خداوند ـ که نامش جلیل است ـ درخواست کرد و خدا زمین میان او و تخت بلقیس را فرو داشت و در کمتر از چشم بر هم زدنی به تخت دسترسی یافت. حال آنکه هفتاد و دو حرف از اسم اعظم خداوند در اختیار ماست و یک حرف در پیشگاه خدا و مخصوص او باشد و در خلقش نباشد. عرض کردند: وقتی این در اختیارت است، چه نیازت به یاران باشد در جنگ با معاویه و دیگران و چه حاجت به اینکه باز از مردمان خواهی که به جنگ با او روانه گردند؟ حضرت این عبارات را تلاوت کرد: "بلکه بندگانی گرامی‌اند که در سخن بر او پیشی نگیرند و به فرمان او عمل کنند؛" سپس فرمود: این قوم را تنها بدین خاطر به جنگ با او فرا می‌خوانم که حجت ثابت گردد و امتحان به انجام رسد و اگر برای هلاکتش رخصت داشتم هرگز به تأخیر نمی‌افتاد، اما خداوند متعال آفریدگانش را بدانچه خواهد امتحان می‌کند. پس ما از گرد حضرت برخاستیم در حالی که کارش را ستایش و تجلیل می‌کردیم».

علم امیرالمؤمنین‌ علیه السلام به حیثیت وقوعی و صدوری و اجمالی انجیل

آن حیثیت انجیلی که امیرالمؤمنین‌ علیه السلام می‌داند، هم حیثیت وقوعی آن است، هم حیثیت صدوری آن، و هم حیثیت اجمالی آن در قرآن کریم. آن حقایقی که می‌خواهد به نام انجیل در بیرون برای حضرت عیسی‌ علیه السلام آشکار شود، به حالت اندماج و اجمال در قرآن کریم هست؛ به گونه بی‌حدی، از قرآن کریم صادر می‌شود و به گونه حد، در حضرت عیسی‌ علیه السلام قرار می‌گیرد. لذا این پیامبر الهی، فقط آنچه بر خودش واقع شده را می‌داند، فقط آنچه در قلبش آمده را می‌داند، فوق وجود خودش را که نمی‌داند. اما امیرالمؤمنین‌ علیه السلام، قرآن کریم و حکمت قرآن کریم را دارد؛ پس آن حقایقی که حضرت به نام تورات و انجیل دارا هست، حداقل در دو مقام برتری دارد که این دو مقام بسیار عظیم است: یکی مقام جهت صدور؛ یکی مقام وجود اجمالی در قرآن کریم. این وجود اجمالی، به گونه یک نور وحدانی از قرآن کریم ساطع می‌شود و این نور وحدانی در وجود مقدس حضرت موسی‌ علیه السلام و حضرت عیسی‌ علیه السلام (در قلب آنها، در فؤاد آنها، در نفس ناطقه قدسیه آنها یا هر نام دیگری)[44] واقع می‌شود و دوگانگی پیدا می‌کند؛ یعنی آنچه صادر می‌شود یگانه است و دوگانگی مربوط به تفصیلی است که در وجود مبارک آن بزرگواران رخ می‌دهد.

پس آن علم تورات و انجیل امیرالمؤمنین‌ علیه السلام، با تورات و انجیل حضرت عیسی‌ علیه السلام قابل قیاس نیست. به همین جهت است که می‌بینید امیرالمؤمنین‌ علیه السلام در روایات فراوان فرمودند: اگر برای من مسندی قرار داده می‌شد که حرف‌هایم را بزنم و دیگران هم دخالت نکنند و مانع نشوند، آن‌وقت میان اهل تورات با توراتشان قضاوت می‌کردم، میان اهل انجیل با انجیلشان، میان اهل زبور با زبورشان و میان اهل قرآن با قرآنشان؛[45] یعنی هر کسی که وجودش انجیلی است و قابلیت وجودی‌اش این است که حقایق انجیلی را می‌تواند دارا شود، با انجیل با او سخن می‌گفتم و هر کسی که وجودش توراتی است و قابلیت وجودی‌اش این است که حقایق توراتی را می‌تواند دارا شود، با تورات با او سخن می‌گفتم و آن کسی هم که اهل قرآن است و به این مقام و عظمت الهی رسیده که می‌شود که با زبان قرآنی با او سخن گفت، به زبان قرآنی با او سخن می‌گفتم.

الحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على أعدائهم أجمعين.

دریافت فایل (P علیهم السلامF) ( P3)


[1]. «عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام فَقَالَ‏: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ نَاساً زَعَمُوا أَنَّ الْعَبْدَ لَا يَزْنِي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يَشْرَبُ الْخَمْرَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يَأْكُلُ الرِّبَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يَسْفِكُ الدَّمَ الْحَرَامَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَقَدْ ثَقُلَ عَلَيَّ هَذَا وَ حَرِجَ مِنْهُ صَدْرِي حِينَ أَزْعُمُ أَنَّ هَذَا الْعَبْدَ يُصَلِّي صَلَاتِي وَ يَدْعُو دُعَائِي وَ يُنَاكِحُنِي وَ أُنَاكِحُهُ وَ يُوَارِثُنِي وَ أُوَارِثُهُ وَ قَدْ خَرَجَ مِنَ الْإِيمَانِ مِنْ أَجْلِ ذَنْبٍ يَسِيرٍ أَصَابَهُ. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام: صَدَقْتَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم يَقُولُ وَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِ كِتَابُ اللَّهِ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّاسَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ وَ أَنْزَلَهُمْ ثَلَاثَ مَنَازِلَ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْكِتَابِ‏ فَأَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ... وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ... وَ السَّابِقُونَ‏ فَأَمَّا مَا ذَكَرَ مِنْ أَمْرِ السَّابِقِينَ فَإِنَّهُمْ أَنْبِيَاءُ مُرْسَلُونَ وَ غَيْرُ مُرْسَلِينَ جَعَلَ اللَّهُ فِيهِمْ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُدُسِ وَ رُوحَ الْإِيمَانِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ فَبِرُوحِ الْقُدُسِ بُعِثُوا أَنْبِيَاءَ مُرْسَلِينَ وَ غَيْرَ مُرْسَلِينَ وَ بِهَا عَلِمُوا الْأَشْيَاءَ وَ بِرُوحِ الْإِيمَانِ عَبَدُوا اللَّهَ وَ لَمْ يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِرُوحِ الْقُوَّةِ جَاهَدُوا عَدُوَّهُمْ وَ عَالَجُوا مَعَاشَهُمْ وَ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ أَصَابُوا لَذِيذَ الطَّعَامِ وَ نَكَحُوا الْحَلَالَ مِنْ شَبَابِ النِّسَاءِ وَ بِرُوحِ الْبَدَنِ دَبُّوا وَ دَرَجُوا فَهَؤُلَاءِ مَغْفُورٌ لَهُمْ مَصْفُوحٌ عَنْ ذُنُوبِهِمْ‏ ثُمَّ قَالَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ تِلْكَ الرُّسُلُ‏ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ‏ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ‏ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ‏ وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ‏ وَ أَيَّدْناهُ‏ بِرُوحِ الْقُدُسِ‏ ثُمَّ قَالَ فِي جَمَاعَتِهِمْ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ‏ يَقُولُ أَكْرَمَهُمْ بِهَا فَفَضَّلَهُمْ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ فَهَؤُلَاءِ مَغْفُورٌ لَهُمْ مَصْفُوحٌ عَنْ ذُنُوبِهِمْ ثُمَّ ذَكَرَ أَصْحَابَ الْمَيْمَنَةِ وَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا بِأَعْيَانِهِمْ جَعَلَ اللَّهُ فِيهِمْ أَرْبَعَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْإِيمَانِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ فَلَا يَزَالُ الْعَبْدُ يَسْتَكْمِلُ هَذِهِ الْأَرْوَاحَ الْأَرْبَعَةَ حَتَّى تَأْتِيَ عَلَيْهِ حَالاتٌ فَقَالَ الرَّجُلُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا هَذِهِ الْحَالاتُ فَقَالَ أَمَّا أُولَاهُنَّ فَهُوَ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً فَهَذَا يَنْتَقِصُ مِنْهُ جَمِيعُ الْأَرْوَاحِ وَ لَيْسَ بِالَّذِي يَخْرُجُ مِنْ دِينِ اللَّهِ لِأَنَّ الْفَاعِلَ بِهِ رَدَّهُ إِلَى أَرْذَلِ عُمُرِهِ فَهُوَ لَا يَعْرِفُ لِلصَّلَاةِ وَقْتاً وَ لَا يَسْتَطِيعُ التَّهَجُّدَ بِاللَّيْلِ وَ لَا بِالنَّهَارِ وَ لَا الْقِيَامَ فِي الصَّفِّ مَعَ النَّاسِ فَهَذَا نُقْصَانٌ مِنْ رُوحِ الْإِيمَانِ وَ لَيْسَ يَضُرُّهُ شَيْئاً وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَقِصُ مِنْهُ رُوحُ الْقُوَّةِ فَلَا يَسْتَطِيعُ جِهَادَ عَدُوِّهِ وَ لَا يَسْتَطِيعُ طَلَبَ الْمَعِيشَةِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَقِصُ مِنْهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ فَلَوْ مَرَّتْ بِهِ أَصْبَحُ بَنَاتِ آدَمَ لَمْ يَحِنَّ إِلَيْهَا وَ لَمْ يَقُمْ وَ تَبْقَى رُوحُ الْبَدَنِ فِيهِ فَهُوَ يَدِبُّ وَ يَدْرُجُ حَتَّى يَأْتِيَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ فَهَذَا الْحَالُ خَيْرٌ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ الْفَاعِلُ بِهِ وَ قَدْ تَأْتِي عَلَيْهِ حَالاتٌ فِي قُوَّتِهِ وَ شَبَابِهِ فَيَهُمُّ بِالْخَطِيئَةِ فَيُشَجِّعُهُ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ يُزَيِّنُ لَهُ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ يَقُودُهُ رُوحُ الْبَدَنِ حَتَّى تُوْقِعَهُ فِي الْخَطِيئَةِ فَإِذَا لَامَسَهَا نَقَصَ مِنَ الْإِيمَانِ وَ تَفَصَّى مِنْهُ‏ فَلَيْسَ يَعُودُ فِيهِ حَتَّى يَتُوبَ فَإِذَا تَابَ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ إِنْ عَادَ أَدْخَلَهُ اللَّهُ نَارَ جَهَنَّمَ فَأَمَّا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ فَهُمُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ‏ يَعْرِفُونَهُ‏ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ‏ يَعْرِفُونَ مُحَمَّداً وَ الْوَلَايَةَ فِي التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ فِي مَنَازِلِهِمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ‏ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ‏ أَنَّكَ الرَّسُولُ إِلَيْهِمْ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ فَلَمَّا جَحَدُوا مَا عَرَفُوا ابْتَلَاهُمُ اللَّهُ بِذَلِكَ فَسَلَبَهُمْ رُوحَ الْإِيمَانِ وَ أَسْكَنَ أَبْدَانَهُمْ ثَلَاثَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ وَ رُوحَ الْبَدَنِ ثُمَّ أَضَافَهُمْ إِلَى الْأَنْعَامِ فَقَالَ‏ إِنْ هُمْ‏ إِلَّا كَالْأَنْعامِ لِأَنَّ الدَّابَّةَ إِنَّمَا تَحْمِلُ بِرُوحِ الْقُوَّةِ وَ تَعْتَلِفُ بِرُوحِ الشَّهْوَةِ وَ تَسِيرُ بِرُوحِ الْبَدَنِ. فَقَالَ لَهُ السَّائِلُ: أَحْيَيْتَ قَلْبِي بِإِذْنِ اللَّهِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ»؛ الكافي، ج2، ص281ـ284.

[2]. «عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ‌ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْعَالِمِ فَقَالَ لِي: يَا جَابِرُ إِنَّ فِي الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ‏ الْقُدُسِ‏ وَ رُوحَ الْإِيمَانِ وَ رُوحَ الْحَيَاةِ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِرُوحِ الْقُدُسِ يَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَى مَا تَحْتَ الثَّرَى. ثُمَّ قَالَ: يَا جَابِرُ إِنَّ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ أَرْوَاحٌ يُصِيبُهَا الْحَدَثَانُ إِلَّا رُوحَ‏ الْقُدُسِ‏ فَإِنَّهَا لَا تَلْهُو وَ لَا تَلْعَبُ»؛ الكافي، ج1، ص272. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ‌ علیه السلام قَالَ: فِي الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَوْصِيَاءِ خَمْسَةُ أَرْوَاحٍ رُوحُ الْبَدَنِ وَ رُوحُ الْقُدُسِ وَ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ رُوحُ الْإِيمَانِ وَ فِي الْمُؤْمِنِينَ أَرْبَعَةُ أَرْوَاحٍ أَفْقَدُهَا رُوحُ الْقُدُسِ وَ رُوحُ الْبَدَنِ وَ رُوحُ الشَّهْوَةِ وَ رُوحُ الْإِيمَانِ وَ فِي الْكُفَّارِ ثَلَاثَةُ أَرْوَاحٍ رُوحُ الْبَدَنِ وَ رُوحُ الْقُوَّةِ وَ رُوحُ الشَّهْوَةِ ثُمَّ قَالَ رُوحُ الْإِيمَانِ يُلَازِمُ الْجَسَدَ مَا لَمْ يَعْمَلْ بِكَبِيرَةٍ فَإِذَا عَمِلَ بِكَبِيرَةٍ فَارَقَهُ الرُّوحُ وَ رُوحُ الْقُدُسِ مَنْ سَكَنَ فِيهِ فَإِنَّهُ لَا يَعْمَلُ بِكَبِيرَةٍ أَبَداً»؛ بصائر الدرجات، ص447ز

[3]. إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتي‏ عَلَيْكَ‏ وَ عَلى‏ والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني‏ فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني‏ وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني‏ وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى‏ بِإِذْني‏ وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني‏ إِسْرائيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ ؛ (5) المائدة: 110.

[4]. برای نمونه: «وَ قَولُه: رَفِيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ‏ قَالَ رُوحُ‏ الْقُدُسِ‏ وَ هُوَ خَاصٌّ لِرَسُولِ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ الْأَئِمَّةِ‌ علیهم السلام»؛ تفسير القمي، ج2، ص256. «عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ‌ علیه السلام يَا جَابِرُ إِنَّ اللَّهَ أَوَّلَ مَا خَلَقَ خَلَقَ مُحَمَّداً ص وَ عِتْرَتَهُ الْهُدَاةَ الْمُهْتَدِينَ فَكَانُوا أَشْبَاحَ نُورٍ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ قُلْتُ وَ مَا الْأَشْبَاحُ قَالَ ظِلُّ النُّورِ أَبْدَانٌ نُورَانِيَّةٌ بِلَا أَرْوَاحٍ وَ كَانَ مُؤَيَّداً بِرُوحٍ وَاحِدَةٍ وَ هِيَ رُوحُ‏ الْقُدُسِ‏ فَبِهِ كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ وَ عِتْرَتُهُ وَ لِذَلِكَ خَلَقَهُمْ حُلَمَاءَ عُلَمَاءَ بَرَرَةً أَصْفِيَاءَ يَعْبُدُونَ اللَّهَ بِالصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ السُّجُودِ وَ التَّسْبِيحِ وَ التَّهْلِيلِ وَ يُصَلُّونَ الصَّلَوَاتِ وَ يَحُجُّونَ وَ يَصُومُونَ»؛ الكافي، ج1، ص442. «عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ رَفَعَهُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام: إِنَّ لِلَّهِ نَهَراً دُونَ عَرْشِهِ وَ دُونَ النَّهَرِ الَّذِي دُونَ عَرْشِهِ نُورٌ نَوَّرَهُ وَ إِنَّ فِي حَافَتَيِ النَّهَرِ رُوحَيْنِ مَخْلُوقَيْنِ رُوحُ الْقُدُسِ وَ رُوحٌ مِنْ أَمْرِهِ وَ إِنَّ لِلَّهِ عَشْرَ طِينَاتٍ خَمْسَةً مِنَ الْجَنَّةِ وَ خَمْسَةً مِنَ الْأَرْضِ فَفَسَّرَ الْجِنَانَ وَ فَسَّرَ الْأَرْضَ ثُمَّ قَالَ مَا مِنْ نَبِيٍّ وَ لَا مَلَكٍ مِنْ بَعْدِهِ جَبَلَهُ إِلَّا نَفَخَ فِيهِ مِنْ إِحْدَى الرُّوحَيْنِ وَ جَعَلَ النَّبِيَّ مِنْ إِحْدَى الطِّينَتَيْنِ. قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الْأَوَّلِ‌ علیه السلام مَا الْجَبْلُ فَقَالَ الْخَلْقُ غَيْرَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَنَا مِنَ الْعَشْرِ طِينَاتٍ وَ نَفَخَ فِينَا مِنَ الرُّوحَيْنِ جَمِيعاً فَأَطْيِبْ بِهَا طِيباً وَ رَوَى غَيْرُهُ عَنْ أَبِي الصَّامِتِ قَالَ طِينُ الْجِنَانِ جَنَّةُ عَدْنٍ وَ جَنَّةُ الْمَأْوَى وَ جَنَّةُ النَّعِيمِ وَ الْفِرْدَوْسُ وَ الْخُلْدُ وَ طِينُ الْأَرْضِ مَكَّةُ وَ الْمَدِينَةُ وَ الْكُوفَةُ وَ بَيْتُ الْمَقْدِسِ وَ الْحَائِرُ»؛ الكافي، ج1، ص389.

[5]. برای نمونه: «و قَوْلُهُ‏ وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ قَالَ كَانَتْ إِذَا نُسِخَتْ آيَةٌ قَالُوا لِرَسُولِ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَنْتَ مُفْتَرٍ فَرَدَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ فَقَالَ: قُلْ‏ لَهُمْ يَا مُحَمَّدُ نَزَّلَهُ رُوحُ‏ الْقُدُسِ‏ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِ‏ يَعْنِي جَبْرَئِيلَ‏‌ علیه السلام و فِي رِوَايَةِ أَبِي الْجَارُودِ فِي قَوْلِهِ‏ رُوحُ‏ الْقُدُسِ‏ قَالَ هُوَ جَبْرَئِيلُ‏‌ علیه السلام وَ الْقُدُسُ الطَّاهِرُ»؛ تفسير القمي، ج1، ص390.

[6]. برای نمونه: «عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام يَقُولُ‏ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ‏ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي‏ قَالَ: مَلَكٌ‏ أَعْظَمُ‏ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ لَمْ يَكُنْ مَعَ أَحَدٍ مِمَّنْ مَضَى غَيْرِ مُحَمَّدٍ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ وَ لَيْسَ كُلَّمَا طُلِبَ وُجِدَ»، بصائر الدرجات، ص461.

[7]. «قَالَ بَعْضُ الثِّقَاتِ وَجَدْتُ بِخَطِّهِ‌ علیه السلام مَكْتُوباً عَلَى ظَهْرِ كِتَابٍ: قَدْ صَعِدْنَا ذُرَى الْحَقَائِقِ بِأَقْدَامِ النُّبُوَّةِ وَ الْوَلَايَةِ وَ نَوَّرْنَا السَّبْعَ الطَّرَائِقَ بِأَعْلَامِ الْفُتُوَّةِ فَنَحْنُ لُيُوثُ الْوَغَى وَ غُيُوثُ النَّدَى وَ فِينَا السَّيْفُ وَ الْقَلَمُ فِي الْعَاجِلِ وَ لِوَاءُ الْحَمْدِ وَ الْعَلَمُ فِي الْآجِلِ وَ أَسْبَاطُنَا خُلَفَاءُ الدِّينِ وَ حُلَفَاءُ الْيَقِينِ وَ مَصَابِيحُ الْأُمَمِ وَ مَفَاتِيحُ الْكَرَمِ فَالْكَلِيمُ أُلْبِسَ حُلَّةَ الِاصْطِفَاءِ لَمَّا عَهِدْنَا مِنْهُ الْوَفَاءَ وَ رُوحُ الْقُدُسِ فِي جِنَانِ الصَّاقُورَةِ ذَاقَ مِنْ حَدَائِقِنَا الْبَاكُورَةِ وَ شِيعَتُنَا الْفِئَةُ النَّاجِيَةُ وَ الْفِرْقَةُ الزَّاكِيَةُ صَارُوا لَنَا رِدْءاً وَ صَوْناً وَ عَلَى الظَّلَمَةِ أَلْباً وَ عَوْناً وَ سَيَنْفَجِرُ لَهُمْ يَنَابِيعُ الْحَيَوَانِ بَعْدَ لَظَى النِّيرَانِ لِتَمَامِ الطَّوَاوِيَةِ وَ الطَّوَاسِينِ مِنَ السِّنِينَ»؛ بحار الانوار، ج75، ص378.

[8]. «عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام قَالَ: مَا جَاءَ بِهِ عَلِيٌّ‌ علیه السلام آخُذُ بِهِ وَ مَا نَهَى عَنْهُ أَنْتَهِي عَنْهُ جَرَى لَهُ مِنَ الْفَضْلِ مِثْلُ مَا جَرَى لِمُحَمَّدٍ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ لِمُحَمَّدٍ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم الْفَضْلُ عَلَى جَمِيعِ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُتَعَقِّبُ عَلَيْهِ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْ أَحْكَامِهِ كَالْمُتَعَقِّبِ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ وَ الرَّادُّ عَلَيْهِ فِي صَغِيرَةٍ أَوْ كَبِيرَةٍ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام بَابَ اللَّهِ الَّذِي لَا يُؤْتَى إِلَّا مِنْهُ وَ سَبِيلَهُ الَّذِي مَنْ سَلَكَ بِغَيْرِهِ هَلَكَ وَ كَذَلِكَ يَجْرِي الْأَئِمَّةُ الْهُدَى وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ جَعَلَهُمُ اللَّهُ أَرْكَانَ الْأَرْضِ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا وَ حُجَّتَهُ الْبَالِغَةَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام كَثِيراً مَا يَقُولُ أَنَا قَسِيمُ اللَّهِ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَنَا الْفَارُوقُ الْأَكْبَرُ وَ أَنَا صَاحِبُ الْعَصَا وَ الْمِيسَمِ وَ لَقَدْ أَقَرَّتْ لِي جَمِيعُ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحُ وَ الرُّسُلُ بِمِثْلِ مَا أَقَرُّوا بِهِ لِمُحَمَّدٍ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ لَقَدْ حُمِلْتُ عَلَى مِثْلِ حَمُولَتِهِ وَ هِيَ حَمُولَةُ الرَّبِّ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم يُدْعَى فَيُكْسَى وَ أُدْعَى‏ فَأُكْسَى وَ يُسْتَنْطَقُ وَ أُسْتَنْطَقُ فَأَنْطِقُ عَلَى حَدِّ مَنْطِقِهِ وَ لَقَدْ أُعْطِيتُ خِصَالًا مَا سَبَقَنِي إِلَيْهَا أَحَدٌ قَبْلِي عُلِّمْتُ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ الْأَنْسَابَ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ فَلَمْ يَفُتْنِي مَا سَبَقَنِي وَ لَمْ يَعْزُبْ عَنِّي مَا غَابَ عَنِّي أُبَشِّرُ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُؤَدِّي عَنْهُ كُلُّ ذَلِكَ مِنَ اللَّهِ مَكَّنَنِي فِيهِ بِعِلْمِهِ»؛ الكافي، ج1، ص196ـ197.

[9]. در روایت دیگر آمده: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ: وَ اللَّهِ إِنِّي لَدَيَّانُ النَّاسِ يَوْمَ الدِّينِ وَ قَسِيمُ اللَّهِ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ لَا يَدْخُلُهَا دَاخِلٌ إِلَّا عَلَى أَحَدِ قِسْمَيَّ وَ أَنَا الْفَارُوقُ الْأَكْبَرُ وَ قَرْنٌ مِنْ حَدِيدٍ وَ بَابُ الْإِيمَانِ وَ صَاحِبُ الْمِيسَمِ وَ صَاحِبُ السِّنِينَ وَ أَنَا صَاحِبُ النَّشْرِ الْأَوَّلِ وَ النَّشْرِ الْآخِرِ وَ صَاحِبُ الْقَضَاءِ وَ صَاحِبُ الْكَرَّاتِ وَ دَوْلَةِ الدُّوَلِ وَ أَنَا إِمَامٌ لِمَنْ بَعْدِي وَ الْمُؤَدِّي مَنْ كَانَ قَبْلِي مَا يَتَقَدَّمُنِي إِلَّا أَحْمَدُ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ إِنَّ جَمِيعَ‏ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّسُلِ وَ الرُّوحَ خَلْفَنَا...»؛ بحار الانوار، ج26، ص153ـ154.

[10]. برای نمونه: «عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ عِلْمِ الْإِمَامِ بِمَا فِي أَقْطَارِ الْأَرْضِ وَ هُوَ فِي بَيْتِهِ مُرْخًى عَلَيْهِ سِتْرُهُ فَقَالَ: يَا مُفَضَّلُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ فِي النَّبِيِّ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ رُوحَ الْحَيَاةِ فَبِهِ دَبَّ وَ دَرَجَ وَ رُوحَ الْقُوَّةِ فَبِهِ نَهَضَ وَ جَاهَدَ وَ رُوحَ الشَّهْوَةِ فَبِهِ أَكَلَ وَ شَرِبَ وَ أَتَى النِّسَاءَ مِنَ الْحَلَالِ وَ رُوحَ الْإِيمَانِ فَبِهِ آمَنَ وَ عَدَلَ وَ رُوحَ الْقُدُسِ فَبِهِ حَمَلَ النُّبُوَّةَ فَإِذَا قُبِضَ النَّبِيُّ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم انْتَقَلَ رُوحُ الْقُدُسِ‏ فَصَارَ إِلَى الْإِمَامِ وَ رُوحُ الْقُدُسِ لَا يَنَامُ وَ لَا يَغْفُلُ وَ لَا يَلْهُو وَ لَا يَزْهُو وَ الْأَرْبَعَةُ الْأَرْوَاحِ تَنَامُ وَ تَغْفُلُ وَ تَزْهُو وَ تَلْهُو وَ رُوحُ الْقُدُسِ كَانَ يَرَى بِهِ»؛ الكافي، ج1، ص272.

[11]. «روي عنه‌ علیه السلام أنه لما سأله كميل بن زياد عن الحقيقة فقال: ما لك و الحقيقة؟ فقال: أ و لست صاحب سرك؟ فقال‌ علیه السلام: بلي و لكن يترشح عليك ما يطفح مني. فقال كميل: أ و مثلك يخيب سائلا؟ قال‌ علیه السلام: الحقيقة كشف سبحات الجلال من غير إشارة. فقال كميل: زدني بيانا. فقال‌ علیه السلام: محو الموهوم مع صحوا المعلوم. فقال: زدني بيانا. فقال‌ علیه السلام: هتك الستر لغلبة السر. فقال: زدني بيانا. فقال‌ علیه السلام: جذب الأحدية بصفة التوحيد. قال: زدني بيانا. قال‌ علیه السلام نور يشرق من صبح الأزل فيلوح على هياكل التوحيد آثاره. قال: زدني بيانا. قال‌ علیه السلام: أطفأ السراج فقد طلع الصباح»؛ روضة المتقين، ج‏2، ص81؛ منهاج البراعة، ج‏19، ص247.

[12]. «أَخْبَرَنِي الشَّيْخُ أَدَامَ اللَّهُ عِزَّهُ قَالَ: سَأَلَ يَحْيَى بْنُ خَالِدٍ الْبَرْمَكِيُّ بِحَضْرَةِ الرَّشِيدِ هِشَامَ بْنَ الْحَكَمِ رَحِمَهُ اللَّهُ فَقَالَ لَهُ أَخْبِرْنِي يَا هِشَامُ عَنِ الْحَقِّ هَلْ يَكُونُ فِي جِهَتَيْنِ مُخْتَلِفَتَيْنِ قَالَ هِشَامٌ لَا قَالَ فَخَبِّرْنِي عَنْ نَفْسَيْنِ اخْتَصَمَا فِي حُكْمٍ فِي الدِّينِ وَ تَنَازَعَا وَ اخْتَلَفَا هَلْ يَخْلُوَانِ مِنْ أَنْ يَكُونَا مُحِقَّيْنِ أَوْ مُبْطِلَيْنِ أَوْ يَكُونَ أَحَدُهُمَا مُبْطِلًا وَ الْآخَرُ مُحِقّاً فَقَالَ لَهُ هِشَامٌ لَا يَخْلُوَانِ مِنْ ذَلِكَ وَ لَيْسَ يَجُوزُ أَنْ يَكُونَا مُحِقَّيْنِ عَلَى مَا قَدَّمْتُ مِنَ الْجَوَابِ قَالَ لَهُ يَحْيَى بْنُ خَالِدٍ فَخَبِّرْنِي عَنْ عَلِيٍّ‌ علیه السلام وَ الْعَبَّاسِ لَمَّا اخْتَصَمَا إِلَى أَبِي بَكْرٍ فِي الْمِيرَاثِ أَيُّهُمَا كَانَ الْمُحِقَّ مِنَ الْمُبْطِلِ إِذْ كُنْتَ لَا تَقُولُ إِنَّهُمَا كَانَا مُحِقَّيْنِ وَ لَا مُبْطِلَيْنِ. قَالَ هِشَامٌ فَنَظَرْتُ فَإِذَا إِنَّنِي إِنْ قُلْتُ بِأَنَّ عَلِيّاً‌ علیه السلام كَانَ مُبْطِلًا كَفَرْتُ وَ خَرَجْتُ عَنْ مَذْهَبِي وَ إِنْ قُلْتُ إِنَّ الْعَبَّاسَ كَانَ مُبْطِلًا ضَرَبَ الرَّشِيدُ عُنُقِي وَ وَرَدَتْ عَلَيَّ مَسْأَلَةٌ لَمْ أَكُنْ سُئِلْتُ عَنْهَا قَبْلَ ذَلِكَ الْوَقْتِ وَ لَا أَعْدَدْتُ لَهَا جَوَاباً فَذَكَرْتُ قَوْلَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام وَ هُوَ يَقُولُ لِي يَا هِشَامُ لَا تَزَالُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ فَعَلِمْتُ أَنِّي لَا أُخْذَلُ وَ أَنَّ لِي الْجَوَابَ فِي الْحَالِ فَقُلْتُ لَهُ لَمْ يَكُنْ مِنْ أَحَدِهِمَا خَطَأً وَ كَانَا جَمِيعاً مُحِقَّيْنِ وَ لِهَذَا نَظِيرٌ قَدْ نَطَقَ بِهِ الْقُرْآنُ فِي قِصَّةِ دَاوُدَ‌ علیه السلام حَيْثُ يَقُولُ اللَّهُ جَلَّ اسْمُهُ‏ وَ هَلْ أَتاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ‏ إِلَى قَوْلِهِ‏ خَصْمانِ بَغى‏ بَعْضُنا عَلى‏ بَعْضٍ فَأَيُّ الْمَلَكَيْنِ كَانَ مُخْطِئاً وَ أَيُّهُمَا كَانَ مُصِيباً أَمْ تَقُولُ إِنَّهُمَا كَانَا مُخْطِئَيْنِ فَجَوَابُكَ فِي ذَلِكَ جَوَابِي بِعَيْنِهِ فَقَالَ يَحْيَى لَسْتُ أَقُولُ إِنَّ الْمَلَكَيْنِ أَخْطَئَا بَلْ أَقُولُ إِنَّهُمَا أَصَابَا وَ ذَلِكَ أَنَّهُمَا لَمْ يَخْتَصِمَا فِي الْحَقِيقَةِ وَ لَا اخْتَلَفَا فِي الْحُكْمِ وَ إِنَّمَا أَظْهَرَا ذَلِكَ لِيُنَبِّهَا دَاوُدَ‌ علیه السلام عَلَى الْخَطِيئَةِ وَ يُعَرِّفَاهُ الْحُكْمَ وَ يُوقِفَاهُ عَلَيْهِ. قَالَ فَقُلْتُ لَهُ كَذَلِكَ عَلِيٌّ‌ علیه السلام وَ الْعَبَّاسُ لَمْ يَخْتَلِفَا فِي الْحُكْمِ وَ لَا اخْتَصَمَا فِي الْحَقِيقَةِ وَ إِنَّمَا أَظْهَرَا الِاخْتِلَافَ وَ الْخُصُومَةَ لِيُنَبِّهَا أَبَا بَكْرٍ عَلَى غَلَطِهِ وَ يُوقِفَاهُ عَلَى خَطَئِهِ وَ يَدُلَّاهُ عَلَى ظُلْمِهِ لَهُمَا فِي الْمِيرَاثِ وَ لَمْ يَكُونَا فِي رَيْبٍ مِنْ أَمْرِهِمَا وَ إِنَّمَا كَانَ ذَلِكَ مِنْهُمَا عَلَى حَدِّ مَا كَانَ مِنَ الْمَلَكَيْنِ فَلَمْ يُحِرْ جَوَاباً وَ اسْتَحْسَنَ ذَلِكَ الرَّشِيدُ»؛ الفصول المختارة، ج1، ص49.

[13]. برای نمونه، در مورد حسان بن ثابت آمده: «فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم:‏ لَا تَزَالُ يَا حَسَّانُ‏ مُؤَيَّداً بِرُوحِ‏ الْقُدُسِ‏ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ»؛ خصائص الأئمة، ص42.

[14]. برای نمونه: «عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ، عَنْ أَبِيهِ‏، قَالَ: دَخَلَ الْكُمَيْتُ بْنُ زَيْدٍ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ‌ علیه السلام وَ أَنَا عِنْدَهُ فَأَنْشَدَهُ "مَنْ لِقَلْبٍ مُتَيَّمٍ مُسْتَهَامٍ" فَلَمَّا فَرَغَ مِنْهَا قَالَ لِلْكُمَيْتِ: لَا تَزَالُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ مَا دُمْتَ تَقُولُ فِينَا»؛ رجال الكشي، ص208.

[15]. الكافي، ج2، ص230.

[16]. الكافي، ج‏1، ص23.

[17]. نمونه دیگر: «عَنْ أَبِي ذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ هُوَ يَقُولُ‏ خُلِقْتُ أَنَا وَ عَلِيٌّ مِنْ نُورٍ وَاحِدٍ نُسَبِّحُ اللَّهَ يَمْنَةَ الْعَرْشِ قَبْلَ أَنْ خَلَقَ آدَمَ بِأَلْفَيْ عَامٍ فَلَمَّا أَنْ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ جَعَلَ ذَلِكَ النُّورَ فِي صُلْبِهِ وَ لَقَدْ سَكَنَ الْجَنَّةَ وَ نَحْنُ فِي صُلْبِهِ وَ لَقَدْ هَمَّ بِالْخَطِيئَةِ وَ نَحْنُ فِي صُلْبِهِ وَ لَقَدْ رَكِبَ نُوحٌ السَّفِينَةَ وَ نَحْنُ فِي صُلْبِهِ وَ لَقَدْ قُذِفَ بِإِبْرَاهِيمَ فِي النَّارِ وَ نَحْنُ فِي صُلْبِهِ فَلَمْ يَزَلْ يَنْقُلُنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَصْلَابٍ طَاهِرَةٍ إِلَى أَرْحَامٍ‏ طَاهِرَةٍ حَتَّى انْتَهَى بِنَا إِلَى عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَسَمَنَا بِنِصْفَيْنِ فَجَعَلَنِي فِي صُلْبِ عَبْدِ اللَّهِ وَ جَعَلَ عَلِيّاً فِي صُلْبِ أَبِي طَالِبٍ وَ جَعَلَ فِيَّ النُّبُوَّةَ وَ الْبَرَكَةَ وَ جَعَلَ فِي عَلِيٍّ الْفَصَاحَةَ وَ الْفُرُوسِيَّةَ وَ شَقَّ لَنَا اسْمَيْنِ مِنْ أَسْمَائِهِ فَذُو الْعَرْشِ مَحْمُودٌ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ وَ اللَّهُ الْأَعْلَى وَ هَذَا عَلِيٌّ»؛ معاني الأخبار، ص56.

[18]. «عَنِ الثُّمَالِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ‌ علیه السلام‏ فِي قَوْلِهِ فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكاناً قَصِيًّا قَالَ خَرَجَتْ مِنْ دِمَشْقَ حَتَّى أَتَتْ كَرْبَلَاءَ فَوَضَعَتْهُ فِي مَوْضِعِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ‌ علیه السلام ثُمَّ رَجَعَتْ مِنْ لَيْلَتِهَا»؛ تهذيب الأحكام، ج6، ص73.

[19]. مادر مکرمه امیرالمؤمنین‌ علیه السلام، در ماجرای ولادت حضرت فرمودند: «إِنِّي فُضِّلْتُ عَلَى مَنْ تَقَدَّمَنِي مِنَ النِّسَاءِ لِأَنَّ آسِيَةَ بِنْتَ مُزَاحِمٍ عَبَدَتِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ سِرّاً فِي مَوْضِعٍ لَا يُحِبُّ أَنْ يُعْبَدَ اللَّهُ فِيهِ إِلَّا اضْطِرَاراً وَ أَنَّ مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ هَزَّتِ النَّخْلَةَ الْيَابِسَةَ بِيَدِهَا حَتَّى أَكَلَتْ مِنْهَا رُطَباً جَنِيّاً فَإِنِّي دَخَلْتُ بَيْتَ اللَّهِ الْحَرَامَ فَأَكَلْتُ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ وَ أَوْرَاقِهَا...»؛ معاني الأخبار، ص62. همچنین در روایتی امیرالمؤمنین‌ علیه السلام در پاسخ به سؤال صعصعه درباره برتری ایشان نسبت به سایر انبیاء فرمودند: «عيسى علیه السلام كانت أمّه في بيت المقدس، فلمّا جاء وقت ولادتها سمعت قائلاً يقول: "اخرجي، هذا بيت العبادة لا بيت الولادة"، و أنا أمّي فاطمة بنت أسد لمّا قرب وضع حملها كانت في الحرم، فانشقّ حائط الكعبة و سمعت قائلاً يقول لها: ادخلي، فدخلت في وسط البيت و أنا ولدت به، و ليس لأحد هذه الفُضَيلة لا قبلي و لا بعدي»؛ الأنوار النعمانية، ج1، ص27.

[20]. (19) مریم: 30ـ33.

[21]. رجوع شود به: بحار الانوار، ج38، ص201، «باب أنه صلوات الله عليه سبق الناس في الإسلام و الإيمان و البيعة و الصلوات زمانا و رتبة و أنه الصديق و الفاروق و فيه كثير من النصوص و المناقب‏».

[22]. در روایت مفصل امام صادق‌ علیه السلام از پدران بزرگوارشان در ماجرای ولادت امیرالمؤمنین‌ علیه السلام آمده: «...ثُمَّ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم، فَلَمَّا دَخَلَ اهْتَزَّ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام وَ ضَحِكَ فِي وَجْهِهِ، وَ قَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. قَالَ: ثُمَّ تَنَحْنَحَ بِإِذْنِ اللَّهِ (تَعَالَى)، وَ قَالَ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ إِلَى آخِرِ الْآيَاتِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم: قَدْ أَفْلَحُوا بِكَ، وَ قَرَأَ تَمَامَ الْآيَاتِ إِلَى قَوْلِهِ: أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ * الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَنْتَ وَ اللَّهِ أَمِيرُهُمْ، تَمِيرُهُمْ مِنْ عُلُومِكَ فَيَمْتَارُونَ، وَ أَنْتَ وَ اللَّهِ دَلِيلُهُمُ وَ بِكَ يَهْتَدُونَ...»؛ الأمالي (للطوسي)، ص708.

[23]. در روایت مفصل ابوسعید خدری از رسول‌خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده که حضرت در ماجرای ولادت امیرالمؤمنین‌ علیه السلام فرمودند: «...وَ لَقَدْ هَبَطَ حَبِيبِي جَبْرَئِيلُ فِي وَقْتِ وِلَادَةِ عَلِيٍّ فَقَالَ لِي يَا حَبِيبَ اللَّهِ اللَّهُ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ وَ يَهْنِئُكَ بِوِلَادَةِ أَخِيكَ عَلِيٍّ وَ يَقُولُ هَذَا أَوَانُ ظُهُورِ نُبُوَّتِكَ وَ إِعْلَانِ وَحْيِكَ وَ كَشْفِ رِسَالَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِأَخِيكَ وَ وَزِيرِكَ وَ صِنْوِكَ وَ خَلِيفَتِكَ وَ مَنْ شَدَدْتُ بِهِ أَزْرَكَ وَ أَعْلَيْتُ بِهِ ذِكْرَكَ فَقُمْتُ مُبَادِراً وَجَدْتُ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ أُمَّ عَلِيٍّ وَ قَدْ جَاءَهَا الْمَخَاضُ وَ هُوَ بَيْنَ النِّسَاءِ وَ الْقَوَابِلُ حَوْلَهَا وَ قَالَ حَبِيبِي جَبْرَئِيلُ يَا مُحَمَّدُ أَسْجِفْ بَيْنَهَا وَ بَيْنَكَ سِجْفاً فَإِذَا وَضَعَتْ بِعَلِيٍّ فَتَلَقَّاهُ فَفَعَلْتُ مَا أُمِرْتُ بِهِ ثُمَّ قَالَ لِي امْدُدْ يَدَكَ يَا مُحَمَّدُ فَإِنَّهُ صَاحِبُكَ الْيَمِينُ فَمَدَدْتُ يَدِي نَحْوَ أُمِّهِ فَإِذَا بِعَلِيٍّ مَائِلًا عَلَى يَدِي وَاضِعاً يَدَهُ الْيُمْنَى فِي أُذُنِهِ الْيُمْنَى وَ هُوَ يُؤَذِّنُ وَ يُقِيمُ بِالْحَنَفِيَّةِ وَ يَشْهَدُ بِوَحْدَانِيَّةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِرِسَالَتِي ثُمَّ قَالَ لِي يَا رَسُولَ اللَّهِ أَقْرَأُ قُلْتُ اقْرَأْ فَوَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَقَدِ ابْتَدَأَ بِالصُّحُفِ الَّتِي أَنْزَلَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى آدَمَ فَقَامَ بِهَا شَيْثٌ فَتَلَاهَا مِنْ أَوَّلِ حَرْفٍ فِيهَا إِلَى آخِرِ حَرْفٍ فِيهَا حَتَّى لَوْ حَضَرَ بِهَا شَيْثٌ لَأَقَرَّ لَهُ أَنَّهُ أَحْفَظُ لَهُ مِنْهُ ثُمَّ قَرَأَ تَوْرَاةَ مُوسَى حَتَّى لَوْ حَضَرَهُ مُوسَى لَأَقَرَّ بِأَنَّهُ أَحْفَظُ لَهَا مِنْهُ ثُمَّ قَرَأَ زَبُورَ دَاوُدَ حَتَّى لَوْ حَضَرَهُ دَاوُدُ لَأَقَرَّ بِأَنَّهُ أَحْفَظُ لَهَا مِنْهُ ثُمَّ قَرَأَ إِنْجِيلَ عِيسَى حَتَّى لَوْ حَضَرَهُ عِيسَى لَأَقَرَّ بِأَنَّهُ أَحْفَظُ لَهَا مِنْهُ ثُمَّ قَرَأَ الْقُرْآنَ الَّذِي أَنْزَلَهُ اللَّهُ عَلَيَّ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ فَوَجَدْتُهُ يَحْفَظُ كَحِفْظِي لَهُ السَّاعَةَ مِنْ غَيْرِ أَنْ أَسْمَعَ مِنْهُ آيَةً ثُمَّ خَاطَبَنِي وَ خَاطَبْتُهُ بِمَا يُخَاطِبُ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ ثُمَّ عَادَ إِلَى حَالِ طُفُولِيَّتِهِ...»؛ روضة الواعظين، ج1، ص83ـ84.

[24]. (23) المؤمنون: 1ـ11.

[25]. خصائص الأئمة، ص42.

[26]. بر خلاف گفته فلاسفه و متکلمین، سیر صعودی انسان از زمان تولد نیست، بلکه از آن جایی است که نطفه در رحم مادر قرار می‌گیرد.

[27]. (19) مریم: 23ـ33.

[28]. «...فَوَضَعَتْ بِعِيسَى‌ علیه السلام فَلَمَّا نَظَرَتْ إِلَيْهِ‏ قالَتْ يا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا مَا ذَا أَقُولُ لِخَالِي وَ مَا ذَا أَقُولُ لِبَنِي إِسْرَائِيلَ‏! فَناداها عِيسَى‏ مِنْ‏ تَحْتِها أَلَّا تَحْزَنِي... ...»؛ تفسير القمي، ج2، ص49.

[29]. روایاتی در باب قرآن خواندن حضرت در مهد، در صفحات قبل گذشت؛ نمونه دیگری نیز در ادامه می‌آید.

[30]. در روایت مفصل امام صادق‌ علیه السلام از پدران بزرگوارشان در ماجرای ولادت امیرالمؤمنین‌ علیه السلام آمده: «...ثُمَّ شَدَّتْهُ وَ قَمَّطَتْهُ بِقِمَاطٍ فَبَتَرَ الْقِمَاطَ، قَالَ: فَأَخَذَتْ فَاطِمَةُ قِمَاطاً جَيِّداً فَشَدَّتْهُ بِهِ فَبَتَرَ الْقِمَاطَ، ثُمَّ جَعَلَتْهُ فِي قِمَاطَيْنِ فَبَتَرَهُمَا، فَجَعَلَتْهُ ثَلَاثَةً فَبَتَرَهَا، فَجَعَلَتْهُ أَرْبَعَةَ أَقْمِطَةٍ مِنْ رَقِّ مِصْرَ لِصَلَابَتِهِ فَبَتَرَهَا، فَجَعَلَتْهُ خَمْسَةَ أَقْمِطَةِ دِيبَاجٍ لِصَلَابَتِهِ فَبَتَرَهَا كُلَّهَا، فَجَعَلَتْهُ سِتَّةً مِنْ دِيبَاجٍ وَ وَاحِداً مِنَ الْأَدَمِ فَتَمَطَّى فِيهَا فَقَطَعَهَا كُلَّهَا بِإِذْنِ اللَّهِ، ثُمَّ قَالَ بَعْدَ ذَلِكَ: يَا أُمَّهْ لَا تَشُدِّي يَدَيَّ، فَإِنِّي أَحْتَاجُ إِلَى أَنْ أُبَصْبِصَ لِرَبِّي بِإِصْبَعِي. قَالَ: فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ عِنْدَ ذَلِكَ: إِنَّهُ سَيَكُونُ لَهُ شَأْنٌ وَ نَبَأٌ...»؛ الأمالي (للطوسي)، ص708.

[31]. «أَنَسٌ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ‏ أَنَّ عَلِيّاً رَأَى حَيَّةً تَقْصِدُهُ وَ هُوَ فِي الْمَهْدِ وَ شُدَّتْ يَدَاهُ فِي‏ حَالِ صِغَرِهِ فَحَوَّلَ نَفْسَهُ فَأَخْرَجَ يَدَهُ وَ أَخَذَ بِيَمِينِهِ عُنُقَهَا وَ غَمَزَهَا غَمْزَةً حَتَّى أَدْخَلَ أَصَابِعَهُ فِيهَا وَ أَمْسَكَهَا حَتَّى مَاتَتْ فَلَمَّا رَأَتْ ذَلِكَ أُمُّهُ نَادَتْ وَ اسْتَغَاثَتْ فَاجْتَمَعَ الْحَشَمُ ثُمَّ قَالَتْ كَأَنَّكَ حَيْدَرَةٌ»؛ مناقب آل أبي‌طالب‌ علیهم السلام، ج2، ص287.

[32]. (19) مریم: 30ـ33.

[33]. لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ‏ وَ يُعَلِّمُهُمُ‏ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ ؛ (3) آل‌عمران: 164. هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ‏ وَ يُعَلِّمُهُمُ‏ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ ؛ (62) الجمعة: 2. رَبَّنا وَ ابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ‏ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ ؛ (2) البقرة: 129. كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ‏ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ ؛ (2) البقرة: 151.

[34]. خداوند متعال می‌فرماید: وَ يَوْمَ نَبْعَثُ في‏ كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيداً عَلى‏ هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمينَ ؛ (16) النحل: 89. وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي‏ الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ ؛ (6) الأنعام: 38. «عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام:‏ مَا مِنْ أَمْرٍ يَخْتَلِفُ فِيهِ اثْنَانِ إِلَّا وَ لَهُ‏ أَصْلٌ‏ فِي‏ كِتَابِ‏ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنْ لَا تَبْلُغُهُ عُقُولُ الرِّجَالِ»؛ الكافي، ج1، ص60. «عَنْ مُرَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِي الْقُرْآنِ تِبْيَانَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَتَّى وَ اللَّهِ مَا تَرَكَ اللَّهُ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْعِبَادُ حَتَّى لَا يَسْتَطِيعَ عَبْدٌ يَقُولُ لَوْ كَانَ هَذَا أُنْزِلَ فِي الْقُرْآنِ إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِيهِ»؛ الكافي، ج1، ص59. «عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الْمُغِيرَةِ وَ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا... سَمِعُوا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام يَقُولُ‏ إِنِّي لَأَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي الْجَنَّةِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي النَّارِ وَ أَعْلَمُ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ قَالَ ثُمَّ مَكَثَ هُنَيْئَةً فَرَأَى أَنَّ ذَلِكَ كَبُرَ عَلَى مَنْ سَمِعَهُ مِنْهُ فَقَالَ عَلِمْتُ ذَلِكَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِيهِ‏ تِبْيَانُ‏ كُلِ‏ شَيْ‏ءٍ»؛ الكافي، ج1، ص261. رجوع شود به: بحار الانوار، ج89، ص78، «باب أن للقرآن ظهرا و بطنا و أن علم كل شي‏ء في القرآن و أن علم ذلك كله عند الأئمة‌ علیهم السلام و لا يعلمه غيرهم إلا بتعليمهم».‏

[35]. وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ ؛ (5) المائدة: 48.

[36]. برای نمونه: «عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم:‏ أُعْطِيتُ السُّوَرَ الطِّوَالَ مَكَانَ التَّوْرَاةِ وَ أُعْطِيتُ الْمِئِينَ مَكَانَ الْإِنْجِيلِ وَ أُعْطِيتُ الْمَثَانِيَ مَكَانَ الزَّبُورِ وَ فُضِّلْتُ بِالْمُفَصَّلِ ثَمَانٌ وَ سِتُّونَ سُورَةً وَ هُوَ مُهَيْمِنٌ‏ عَلَى سَائِرِ الْكُتُبِ وَ التَّوْرَاةُ لِمُوسَى وَ الْإِنْجِيلُ لِعِيسَى وَ الزَّبُورُ لِدَاوُدَ»؛ الكافي، ج2، ص602. همچنین در دعای ختم قرآن از امام سجاد‌ علیه السلام آمده: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعَنْتَنِي عَلَى خَتْمِ كِتَابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَهُ نُوراً وَ هُدًى وَ جَعَلْتَهُ مُهَيْمِناً عَلَى‏ كُلِ‏ كِتَابٍ أَنْزَلْتَهُ وَ فَضَّلْتَهُ عَلَى كُلِّ حَدِيثٍ قَصَصْتَهُ وَ فُرْقَاناً فَرَّقْتَ بِهِ بَيْنَ حَلَالِكَ وَ حَرَامِكَ وَ قُرْآناً أَعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرَائِعِ أَحْكَامِكَ وَ كِتَاباً فَصَّلْتَهُ لِعِبَادِكَ تَفْصِيلًا وَ وَحْياً أَنْزَلْتَهُ عَلَى نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تَنْزِيلًا...»؛ مصباح المتهجد، ج2، ص519.

[37]. این مطلب در زیارات متعدد رسول‌خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده است؛ برای نمونه: «السَّلَامُ عَلَى أَمِينِ اللَّهِ عَلَى رُسُلِهِ وَ عَزَائِمِ أَمْرِهِ وَ الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ‏ لِمَا اسْتَقْبَلَ وَ الْمُهَيْمِنِ‏ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ»؛ الکافی، ج4، ص572.

[38]. (13) الرعد: 43.

[39]. رجوع شود به: بحار الانوار، ج35، ص429، «باب أنه‌ علیه السلام الذي‏ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب‏».

[40]. برای نمونه: «عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ‌ علیه السلام: قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ‏ وَ مَنْ عِنْدَهُ‏ عِلْمُ‏ الْكِتابِ‏ ؟ قَالَ: إِيَّانَا عَنَى وَ عَلِيٌّ أَوَّلُنَا وَ أَفْضَلُنَا وَ خَيْرُنَا بَعْدَ النَّبِيِّ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم»؛ الكافي، ج1، ص229. رجوع شود به: الكافي، ج1، ص228، «بَابُ أَنَّهُ لَمْ يَجْمَعِ الْقُرْآنَ كُلَّهُ إِلَّا الْأَئِمَّةُ‌ علیهم السلام وَ أَنَّهُمْ يَعْلَمُونَ عِلْمَهُ كُلَّه‏».

[41]. (27) النمل: 38ـ40.

[42]. (21) الأنبیاء: 26ـ27.

[43]. خصائص الأئمة عليهم السلام (خصائص أمير المؤمنين عليه السلام)، ص46ـ47.

[44]. البته این‌طور نیست که هر کسی از راه رسید، نامی را قرار دهد؛ باید انسان‌هایی که به فرمایشات اهل‌بیت‌ علیهم السلام دانا هستند، اسم‌گذاری کنند.

[45]. روایت اصبغ بن نباته در این باره، در جلسه چهارم گذشت. همچنین رجوع شود به: بصائر الدرجات، ص132، «باب قول أمير المؤمنين بأحكامه بما في التوراة و الإنجيل و الزبور و الفرقان‏»؛ برای نمونه، در اولین روایت این باب آمده: «عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام قَالَ قَالَ عَلِيٌّ‌ علیه السلام‏ لَوْ ثُنِيَتْ لِيَ وِسَادَةٌ لَحَكَمْتُ بَيْنَ أَهْلِ الْقُرْآنِ بِالْقُرْآنِ حَتَّى يَزْهَرَ إِلَى اللَّهِ وَ لَحَكَمْتُ بَيْنَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِالتَّوْرَاةِ حَتَّى يَزْهَرَ إِلَى اللَّهِ وَ لَحَكَمْتُ بَيْنَ أَهْلِ الْإِنْجِيلِ بِالْإِنْجِيلِ حَتَّى يَزْهَرَ إِلَى اللَّهِ وَ لَحَكَمْتُ بَيْنَ أَهْلِ الزَّبُورِ بِالزَّبُورِ حَتَّى يَزْهَرَ إِلَى اللَّهِ وَ لَوْ لَا آيَةٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ لَأَنْبَأْتُكُمْ بِمَا يَكُونُ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ».