نظم الهی آیات/ حضرت عیسی و روحالقدس جلسه 12 (118)
نظم الهی آیات/ حضرت عیسی علیه السلام و روحالقدس جلسه 12 (118)
تأملی در چگونگی تأیید تمام مراتب و شؤون حضرت عیسی علیه السلام به روحالقدس
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين
و صلى الله على محمد و آله الطاهرين
و لعنة الله على أعدائهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين
مقدمه
عرض کردیم تمام صفات و کمالات و مقامات و ارزشهایی که انبیای الهی از جمله حضرت عیسی علیه السلام دارا هستند، همگی به تأیید روحالقدس است. اگر انبیای الهی یک «سُبْحانَ اللّهِ» میگویند، به تأیید روحالقدس است. حضرت عیسی علیه السلام میفرماید: إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيًّا * وَ جَعَلَني مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصاني بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا * وَ بَرًّا بِوالِدَتي وَ لَمْ يَجْعَلْني جَبَّاراً شَقِيًّا ؛[1] «منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است، و هر جا كه باشم مرا با بركت ساخته، و تا زندهام به نماز و زكات سفارش كرده است، و مرا نسبت به مادرم نيكوكار كرده و زورگو و نافرمانم نگردانيده است». حضرت در این آیات، صفات ثبوتیه خودش و همینطور صفات سلبیه خودش را به اجمال، بیان میکند و همه اینها به تأیید روحالقدس است. عرض کردیم تمام مراحلی که در همین آیات سوره مائده برای حضرت بیان میشود، به تأیید روحالقدس است؛ حضرت خلقت طیر میکند و کور مادرزاد و پیس را شفا میدهد و مرده زنده میکند، حضرت بیناتی برای بنیاسرائیل میآورد و آنها میخواهند ایشان را آزار و اذیت کنند و به شهادت برسانند، خدای متعال بنیاسرائیل را از آن حضرت منع میکند و جلو آنها را میگیرد، حضرت دارای حواریون میشود و آنها از حضرت درخواست میکنند که دعا کند خداوند مائدهای برایشان بفرستد و حضرت دعا میکند و خداوند استجابت میفرماید، همه اینها به تأیید روحالقدس است.
تجلی سلسلهوار روحالقدس از فؤاد تا اعراض جسمانی
حالا آنچه باید بدانیم، چگونگی این مطلب است؛ روحالقدس چگونه این مجموعه را تأیید میکند؟ در جایگاه خودش توضیح داده شده که روحالقدس چیزی نیست که جداگانه رابطه برقرار کند. یک انسان وقتی در یک شهر میآید، با رئیس جمهور آن شهر جدا رابطه برقرار میکند، با رئیس مجلسش جدا رابطه برقرار میکند، با یک مغازهدارش جدا رابطه برقرار میکند، همینطور با دیگری و دیگری جداگانه رابطه برقرار میکند و هیچ کدام از اینها وسیله اتصال و پیوند میان این انسان و دیگری نیستند. تأیید روحالقدس، اینگونه نیست؛ تأیید روحالقدس، رسوخ روحالقدس، القاء صفات روحالقدس ـ که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند «أَلْقَى فِي هُوِيَّتِهَا مِثَالَهُ فَأَظْهَرَ عَنْهَا أَفْعَالَهُ»[2] ـ سلسلهوار است.
تجلی و تأیید روحالقدس در انبیای الهی
روحالقدس که در انبیاء الهی نیست؛ حقیقت روحالقدس، بیرون از انبیاء الهی است. انبیاء الهی قابلیت و ظرفیت این را ندارند که حقیقت روحالقدس در آنها قرار بگیرد؛ آنها جایگاههای خودشان را دارند. آنچه در انبیای الهی قرار میگیرد، تأیید روحالقدس است؛ در هر پیامبری، بسته به جایگاه و ظرفیت و قابلیتش، تأییدی از روحالقدس قرار میگیرد. آن تجلی و تأییدی که در حضرت عیسی علیه السلام قرار میگیرد، در اولین مقام، در فؤاد حضرت قرار میگیرد. اگر مقام فؤاد بر مقام عقل استیلا پیدا کند، مقام عقل را با تمام جهتهایش در خدمت خود میگیرد و آن صفات و مقامات خود را در عقل میاندازد و به رنگ عقل آشکار میکند. در رتبه بعد، بهواسطه عقل، در روح این کار را میکند. پس تجلی روحالقدس ابتدا در فؤاد میآید، از فؤاد در دایره عقل میآید، از عقل در دایره روح میآید و همینطور تا آخر. هر چه پایینتر میآید، خصوصیت پایینی را میگیرد، رنگ پایینی را میگیرد، انصباغ به صبغ پایینی میگیرد، تعیّن پایینی را به خود میگیرد.
تعیّن کمالی مراتب وجودی به تأیید روحالقدس
این رنگگرفتن و این تعیّن، سرتاسر کمال است. مقام عقل، همان مقداری که در تعیّن وجودی خودش قابلیتِ داراشدن کمالات الهیه را دارد، از مقام فؤاد میگیرد و همان مقداری که قابلیتِ اظهارکردن و رساندن کمالات الهیه به مقام روح را دارد، به مقام روح میرساند. همینطور مقام روح، همان مقداری که در تعین وجودی خودش قابلیتِ داراشدن کمالات الهیه را دارد، از مقام عقل میگیرد و همان مقداری که قابلیتِ اظهارکردن و رساندن کمالات الهیه به مقام نفس را دارد، به مقام نفس میرساند.
تنزل تأیید روحالقدس در مراتب انسان
این سلسله همینطور از آن بالا به پایین میآید؛ از فؤاد میآید در عقل، از عقل میآید در روح، از روح میآید در نفس، از نفس میآید در طبیعت، از طبیعت میآید در ماده، از ماده میآید در مثال؛ میآید در روح نبوی، از روح نبوی میآید در روح ایمانی، از روح ایمانی میآید در روح انسانی، از روح انسانی میآید در روح جنی، از روح جنی میآید در روح مَلَکی، از روح مَلَکی میآید در روح حیوانی، از روح حیوانی میآید در روح نباتی و از روح نباتی میآید در مثالهای جمادی آشکار میشود. چون یک پیامبر تمام مراتب را دارد؛ مرتبه جمادی را دارد، مرتبه نباتی را دارد، مرتبه حیوانی را دارد، مرتبه روح بخاری را دارد... عرش را دارد، کرسی را دارد، سماوات را دارد، ارض را دارد. این تأیید روحالقدس، از مقام فؤادش شروع میشود و سلسله وار این مراتب را طی میکند. در هر عالمی هم که میآید، از مقام عرش آن عالم، سلسله آن عالم را طی میکند تا به زمین آن عالم میرسد؛ وقتی تجلی و تنزلش در آن عالم تمام شد، از زمین آن عالم تجلی میکند در عرش عالم بعدی و از آنجا باز سلسله آن عالم را طی میکند تا در زمین آن عالم میآید. همینطور عوالم را سلسلهوار طی میکند و پایین میآید.
غلبه و سلطنت روحالقدس و خضوع نفس و همه مراتب در برابر آن
روحالقدس مثل روحالایمان نیست که یک مقابل مثل نفس اماره بالسوء داشته باشد. نفس اماره بالسوء، در برابر عقل میایستد؛ عقلْ طرفدار ایمان است و نفس اماره بالسوء طرفدار کفر است؛ در نتیجه، ایمان و کفر، ممکن است کم و زیاد شود، قوه عقلانی و قوه نفس اماره بالسوء ممکن است کم و زیاد شود. اما در آنجا وقتی روحالقدس میآید، تمام این مراتب، عبد خاضع و خاشع او میشوند؛ در آنجا دیگر نفس اماره بالسوئی که قیام کند و در برابر آن مقامات الهی بایستد، وجود ندارد؛ آن نفس، عبد میشود، نفسه لوامه میشود، نفس ملهمه میشود، نفس مطمئنه میشود، نفس کامله میشود. همه اینها میآیند و در سیطره مقام عقل قرار میگیرند و عقل هم در سیطره مقام حقیقت قرار میگیرد و روحالقدس اینگونه سلسلهوار سلطنت پیدا میکند و با تأیید و عنایتش، همه مادون را الهی میکند.
تأثیر روحالقدس از نبی در مؤمن و تفاوت تأییدش در آن دو
ظهور تأیید روحالقدس از بدن نبی و تأثیرش در مؤمن
پس تأیید روحالقدس در حضرت عیسی علیه السلام، از مقام فؤاد حضرت سلسلهوار پایین میآید تا به بدن حضرت میرسد و از بدن ایشان آشکار میشود. وقتی به اینجا رسید، بهواسطه بیانهای حالی و مقالی حضرت، در افراد بیرون تأثیر میگذارد. دیگرانی هم که به حضرت ایمان میآورند، به اندازه ایمانی که دارند، انوار و تأییدات روحالقدس در وجودشان قرار میگیرد؛ یعنی روحالقدسی که به گونه نبوت و وحی در حضرت عیسی علیه السلام قرار گرفته، به گونه ایمان و معرفت در آنها قرار میگیرد و همچنان که در مقام نبوت، خواص نبوت از آن سر میزد، در اینجا هم خواص ایمان و خواص معرفت سر میزند. لذا به آن شاعر فرمودند «تا زمانی که ذبّ از ما میکنی، مؤید به روحالقدس هستی»[3] یا به آن شیعه اهل علمشان فرمودند «تا زمانی که با زبانت ما را یاری میکنی، مؤید به روحالقدس هستی».[4]
امکان نفی تأیید روحالقدس در مؤمن و عدم امکانش در نبی
لذا ممکن است روحالقدس از این انسان گرفته شود، مثل حسان که شاعر بود و پیامبر به او فرموده بود «تا زمانی که ما را یاری میکنی، مؤید به روحالقدس هستی»، ولی بعد منحرف شد.[5] میشود یک کسی اینگونه شود؛ یک زمانی در دایره ایمان، مؤید به روحالقدس باشد، ولی بعد منحرف شود و اصلاً در دایره کفر برود. اما در مقام نبوت اینگونه نیست؛ یک نبی، همیشه روحالقدس بر تمام مراتب وجودیاش سیطره دارد، پلک چشمش را هم بدون اجازه خدا بالا و پایین نمیکند، هیچ حرکتش بدون اجازه خدا نیست، چون حضرت فرمودند: «مَا مِنْ حَرَكَةٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِيهَا إِلَى مَعْرِفَةٍ؛[6] هیچ حرکتی نباشد مگر آنکه در آن به معرفت محتاجی». برای ذره ذره حرکتهای انسان، حکمی از طرف خداوند هست، اما چون انسانها قابلیتِ اخذ و عمل به این حکمهای کثیر بینهایت را ندارند، اهلبیت علیهم السلام به کلیاتی اکتفا کردهاند (البته در بعضی موارد، جزئیاتی را هم بیان کردهاند).
عصمت مراتب وجود نبی به تأیید روحالقدس، و صدور کارهای الهی از او
بنابراین وقتی که آن روح نبوت، آن روحالقدس، در این پیامبر قرار گرفت، همه مراتبش معصوم و الهی میشود؛ از رتبه فؤادش که حقیقت اولیهاش است تا رتبه آخرش که اعراض جمادیاش است، همه را عصمت و حفظ و عنایت الهی فرا میگیرد. یعنی روحالقدس در تمامی این مراتب تجلی میکند، نور روحالقدس در تمامی این مراتب میآید. تجلی و نورِ کدام روحالقدس؟ آن روحالقدسی که در این پیامبر هست، که خودش شعاع روحالقدس بالایی است (چون سخن در این است که در انبیاء، تأیید به روحالقدس هست، نه خود حقیقت روحالقدس). در نتیجه، این انسان یکپارچه الهی میشود و وقتی یکپارچه الهی شد، از همه مراتب و جهات وجود مبارکش، کارهای الهی سر میزند.
تقسیم دوگانه کارهای الهی اولیای خدا
کارهای الهی، دو گونه است. یک گونه کارهای الهی عبارت است از فرمانبرداریهای از خداوند تا رسیدن به قرب الهی. در حدیث قدسی، در تقرب به فرائض و تقرب به نوافل میفرماید: «مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ، وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا، إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ»؛[7] «هیچ بندهای با چیزی سوی من تقرب نجسته که نزد من از آنچه بر او واجب داشتهام محبوبتر باشد، و براستی که او با نافله به من تقرب میجوید تا آنکه دوستش دارم، پس چون دوستش داشتم، من گوشش شوم که با آن میشنود و چشمش شوم که با آن میبیند و زبانش شوم که با آن سخن میگوید و دستش شوم که با آن برگیرد، اگر مرا بخواند اجابتش کنم و اگر از من درخواست کند عنایتش دارم». در تقرب به فرائض، انسان خدا میشود، انسان بالا میرود؛ ولی در تقرب به نوافل، خدا پایین میآید و گوش و چشم و زبان و دست این عبد میشود. در روایت دیگر آمده: «ليس العلمُ في السماء فينزل عليكم، و لا في الأرض فيصعد إليكم، بل مخزون مكنون في قلوبكم، تخلّقوا بأخلاق اللَّه يظهر لكم»؛[8] «علم نه در آسمان است که بر شما فرود آید و نه در [ته] زمین است که سویتان بالا آید؛ بلکه علم، گنجینهای نهان است در قلبهایتان؛ اخلاق خدا برگیرید تا برایتان آشکار شود». این یک مرحله الهیشدن است و نتیجهاش هم این میشود که انسان صاحب ولایات الهی میشود، صاحب عنایتهای ولایی خداوند تبارک و تعالی در عالم میشود.
اما این عالم به گونهای است که اگر یک پیامبر یا ولیّ خدا کمی در نشاندادن ولایتهای الهی و فعلها و صفتهای الهی زیادهروی کند، انسانها غلوّ میکنند و او را خدا میگیرند. آقا امیرالمؤمنین علیه السلام کمی کارهای خدایی از خود نشان دادند، آن هم به ندرت و در بعضی مواقف خاصی که لازم بود؛ عدهای در حضرت غلو کردند و ایشان را خدا نامیدند. همینطور در حضرت عیسی علیه السلام، عده زیادی از پیروانشان به غلو افتادند. آقا امام رضا علیه السلام در آن حدیث شریف فرمودند: آنها چون دیدند که از امیرالمؤمنین علیه السلام کارهای خدایی آشکار میشود، حضرت را خدا گرفتند، در حالی که از امیرالمؤمنین علیه السلام دو گونه کار سر میزد: یکی کارهای کمالی که ربوبی و از طرف خداوند بود؛ یکی هم کارهای خلقی مثل خوردن و آشامیدن و نکاح.[9]
خدای متعال نسبت به حضرت عیسی علیه السلام و مادرش میفرماید: كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ ؛[10] «آن دو، غذا میخوردند.». امام رضا علیه السلام فرمودند: «مَعْنَاهُ أَنَّهُمَا كَانَا يَتَغَوَّطَانِ؛[11] معنایش این است که آن دو [به مستراح میرفتند] و تخلی میکردند»؛ یعنی خوراک و تخلیه داشتند، یعنی علیالدوام نیاز به تکمیلها داشتند. خداوند فرموده كانا يَأْكُلانِ ؛ فعل ماضی استمراری است، یعنی این امر به تکرار و پیوسته رخ میداد. این دو بزرگوار، وقتی غذا میخورند و فضولات دارند، یک حد وسط هم دارد؛ آن حد وسط این است که قوههای این غذا در ارکان بدن آنها برود و ارکان بدنشان آن خوراکها را جذب کند تا بدنشان سالم شود. خلاصه اینکه، تمام وجود آن دو بزرگوار، نیاز بود، هم نیاز به آنکه از خدا چیزی را بگیرند و بخورند، هم نیاز به آنکه خوراکها و قوهها و فایدههای غذا جذب شود تا بدنشان مریض و نابود نشود، هم نیاز به آنکه تغوط بیرونی داشته باشند و فضولاتشان را دفع کنند.
کسی که اینگونه سراسر نیاز است، چرا بهخاطر چهارتا کار خدایی که از او سر میزند، خدا مینامیدش؟! پس انسانهای بیعقل و نفهمی هستید. لیاقت شما همان است که امیرالمؤمنین علیه السلام آتش روشن کند و با دودش شما را خفه کند.[12] نقل شده که وقتی حضرت عذابشان کرد، همان جا هم داد میزدند: حالا فهمیدیم که تو خدایی، چون پسرعمویت که مبعوثش کردی، گفت «لا يعذب بالنار إلا رب النار؛ به آتش عذاب نمیکند مگر پروردگار آتش».[13] اگر پیامبر فرموده «لا يعذب بالنار إلا رب النار»،[14] معنایش این است که شما با آتش نسوزانید؛ حضرت با این سخنش تکلیف آورده، این سخن چه ربطی دارد به اینجا؟! واقعاً آدمهای بیخودی بودند؛ آخر آیا آدم اینقدر احمقانه حرف میزند؟! امام رضا علیه السلام فرمودند: چرا اینها به کارهای بندگی و صفات خلقی امیرالمؤمنین علیه السلام نگاه نکردند؟![15] اگر به آن نگاه میکردند، به حق و حقیقت میرسیدند، به آن معرفت اعتدالی میرسیدند.
کافرهای آن طرف هم میگفتند: ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي فِي الْأَسْواقِ ؛[16] «اين چه پيامبرى است كه غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود»؛ میگفتند: اگر این پیامبر است، اصلاً نباید راه رود؛ حالا که راه میرود، پس پیامبر نیست! اگر پیامبر است، اصلاً نباید غذا بخورد؛ حالا که میخورد، پس پیامبر نیست! آنها هم از این طرف میگفتند؛ میگفتند: کسی که بشر است، اصلاً نمیشود که از او کارها و صفات خدایی سر بزند، اصلاً نمیشود که حامل وحی الهی باشد!
آن احمقهای کافر، از آن طرف در آتش دوزخ افتاده بودند، این احمقهای غالی هم از این طرف افتاده بودند و چون چهارتا کار خدایی از امیرالمؤمنین علیه السلام سر زده بود، میگفتند که پس او خداست! امام رضا علیه السلام فرمودند: اگر دو طرف حضرت را در نظر میگرفتند و در آن دقت میکردند، آنوقت حقیقت را میفهمیدند. آنوقت میفهمیدند که امیرالمؤمنین علیه السلام خودش عبارت است از «يأكل الطعام»؛ چرا؟ چون بدنش نیاز به این غذا دارد؛ اگر بیست روز به آن غذا ندهید، از گرسنگی میمیرد. آنوقت میفهمیدند که بدنش نیاز دارد تغوط کند و این فضولات بیرون رود؛ چرا؟ چون اگر فضولات انسان چند روز در بدنش بماند و بیرون نرود، میمیرد. آنهایی که آن حرف زشت را به امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت دادند، اگر اینها را میدانستند، به معرفت اعتدالی میرسیدند و آن حرف را نمیگفتند. معرفت اعتدالی چیست؟ این است که امیرالمؤمنین علیه السلام همین جنبه خلقی است. پس آن مقامات چیست؟ آنها مال خداوند است که در حضرت قرار داده، آنها لطف الهی است به بشر و به امیرالمؤمنین علیه السلام.[17] همینطور آن مقاماتی که خدا به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم داده، که قویتر از مقامات امیرالمؤمنین علیه السلام است، لطف خداست به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، لطف خداست به انسانها تا از این راه بتوانند حقانیت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را بفهمند.
مقصودم این است که وقتی انسان این راه را طی کند و به مقام «أُحِبَّهُ» برسد و خدا دست و پا و زبان و گوش و چشمش بشود، آنوقت صاحب ولایت میشود، آنوقت بر پایینتر از خودش ولایت پیدا میکند. حضرت عیسی علیه السلام این حالت را دارا شدند. پس تأیید روحالقدس نسبت به آن بزرگوار، از حقیقت وجودی ایشان تا مقام اعراض جسمانی ایشان را سلسلهوار شامل میشود. لذا در مقام اعراض جسمانی هم، از آن بزرگوار صفات الهی سر میزند. اولین چیزی که در مقام اعراض جسمانی از آن بزرگوار برای قومش سر زد، حرفزدن بود. سخنگفتن، مال اعراض جسمانی است؛ این جسم زبان شما و آنچه مربوط به آن است، از حلق شما تا برسد به لب شما، طوری آفریده شده که اگر همگی موزون حرکت کند، حروف و کلماتی در عالم صوت ایجاد میشود. در این مقام اعراض جسمانی، حضرت عیسی علیه السلام در همان ابتدا به سخن آمد و فرمود: إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيًّا ؛[18] «منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است». پس تأیید روحالقدس، از آن بالا شروع میشود و سلسلهوار پایین میآید تا از این پایین آشکار میشود؛ اینگونه نیست که از این پایین به کناردستی و همعرضش برسد و از بیرون به دیگری برسد؛ نه، وجود مبارک انبیاء و اولیاء سلسلهوار است و تأیید روحالقدس هم سلسلهوار تمام مراتب وجودی ایشان را در بر میگیرد.
تکمیل تمام مراتب وجودی به تأیید روحالقدس، برای ظهورش از پایینترین مرتبه
حالا با همین دید و همین میزان، این آیات شریفه را تا آخر جلو بروید؛ میبینید که تمامی این آیات بسته به یکدیگر است، تمام بعدیها بسته به قبلیهاست. خداوند در این آیات شریفه، مطلب را سلسلهوار بیان کرده است. اولین چیزی که بیان کرده، بحث تأیید به روحالقدس است. در جلسات قبل عرض کردم که روحالقدس در وجودش مقدم است و در ظهورش مؤخر؛ لذا برای اینکه خودش را در بعدی و بعدی و بعدی نشان دهد، تمام این مجموعه را تکمیل میکند.
از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره هویت «عالَم عِلوی» سؤال شد؛[19] حضرت فرمودند: «صُوَرٌ عَارِيَةٌ عَنِ الْمَوَادِّ عَالِيَةٌ عَنِ الْقُوَّةِ وَ الِاسْتِعْدَادِ؛ صورتهایی (فعلیتهایی) خالی از ماده و بلندمرتبه از قوت و استعداد هستند»؛ مقاماتشان مقامات والاست. بعد فرمودند: «تَجَلَّى لَهَا فَأَشْرَقَتْ؛ در آنها تجلی فرمود پس نور گرفتند». خداوند متعال این مراتب را تکمیل میکند؛ آن روحالقدسی که خدا موکلش کرده و مأمور بر این تکمیل قرارش داده، مراتب وجود انسانی از فؤاد و عقل و روح و نفس تا اعراض جسمانی را تکمیل میکند. تکمیلش چیست؟ «تَجَلَّى لَهَا فَأَشْرَقَتْ»؛ روحالقدس بر اینها تجلی میکند، اینها بنده و خاضع میشوند و خودشان را فراموش میکنند و آینه تمامنمای روحالقدس میشوند؛ از اینها ذرهای خاصیتهای خودشان سر نمیزند، فقط خواص و صفات و کمالات و آثار روحالقدس سر میزند. بعد میفرماید: «وَ طَالَعَهَا فَتَلَأْلَأَتْ؛ و با نور خود آنان را زیر نظر داشت، پس درخشیدند». آنها را زیر نظر و مطالعه میگیرد و رهایشان نمیکند؛ همچنان که در حق حضرت موسی علیه السلام میفرماید: وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَيْني ؛[20] «تا زیر نظر من پرورش یابی». پس آنها تلألؤ و نورانیت پیدا میکنند؛ یعنی نسبت به این روحالقدس، عبودیت کامل پیدا میکنند. آنوقت «وَ أَلْقَى فِي هُوِيَّتِهَا مِثَالَهُ فَأَظْهَرَ عَنْهَا أَفْعَالَهُ؛ و در حقیقت وجودی آنان مثال خود (اسماء و صفات و کمالات خود) را انداخت پس کارهای خود را از آنان آشکار کرد»؛ آنوقت این روحالقدس، مثال خودش را که همان تأییدش هست، سلسلهوار در اینها میاندازد و کارش را از اینها آشکار میکند.
طبیعتاً در هر جایی، کار همان جا و صفت همان جا آشکار میشود. حضرت عیسی علیه السلام با کار دستشان و با دمیدنشان، پرنده خلق میکنند؛ با دستشان گل را روی هم میگذارند و به شکل پرنده در میآورند، با دمیدنشان هم روح به آن میدمند و آن را زنده میکنند. حالا اگر شما هم گل را روی هم بگذاری و در آن بدمی، پرنده میشود؟ هزارتا مجسمه پرنده درست کن و هزارتا فوت هم بکن؛ آیا فایدهای دارد؟! آن ملعون گفت: چهل تا انگشتر دادم تا یک آیه هم در حق من نازل شود، ولی نشد![21] البته اگر این سخن را گفته باشد، خودش هم میدانسته که دروغ میگوید؛ میخواسته به دیگران بگوید: من هم میخواستم، ولی خدا به من نداد!
القای تأیید روحالقدس از ولیالله و ظهورش از اعراض جسمانی دیگران
مقصودم این است که اگر کسی مؤید به روحالقدس شد، تمام کارهایی که از همین اعراض جسمانی و آثار اعراض جسمانی او سر میزند، به تأیید روحالقدس است. حتی ممکن است تأیید روح القدس، بهواسطه این انسان، از اعراض جسمانی شخص دیگری آشکار شود. همچنان که در معجزه امیرالمؤمنین علیه السلام برای آن یونانی، همین امر رخ داد؛ به حضرت گفت: من از شما دور میشوم؛ دستور بدهید که به سمت شما بیایم و بیاختیار اجابت کنم؛ اگر چنین شد، ایمان میآورم! حضرت فرمودند: این معجزه، فقط برای تو آیه است؛ درخواستی کن که آیهای برای همه باشد. یونانی گفت: کاری کنید که این نخل از هم بپاشد و همه اجزائش متفرق شود و باز به حالت اول برگردد. حضرت فرمودند: تو خودت به آن نخل بگو «وصی محمد رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به تو دستور میدهد که متفرق شوی و اجزائت از هم پراکنده شود». این کار را کرد و همه اجزای درخت از هم جدا شد و هیچ اثری از آن نماند. به حضرت گفت: حالا بگو به حالت اولش برگردد. حضرت فرمود: خودت اجزائش را ندا کن و بگو: «وصی محمد رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دستور میدهد که جمع شوید و به حالت اول برگردید». این کار را کرد و درخت به حالت اولش برگشت.[22] این درواقع، القای مثال نورانیت است. ما که آن نورهای باطنی را نمیبینیم. البته نه اینکه آن نورها ضعیف یا مخفی است؛ آن نورها آنقدر روشن و قوی است که ما نمیبینیم، اما کسانی که دید آنجا را داشته باشند میبینند. اینکه حضرت به آن یونانی میفرمایند «برو بگو وصی محمد رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میگوید چنین و چنان کن»، القای مثال حضرت است؛ این القای مثال حضرت، در وجود این انسان مینشیند، از وجود این انسان در زبان این انسان میآید، از زبان این انسان سراغ آن درخت میرود و آن درخت، مثال امیرالمؤمنین علیه السلام را میگیرد.
در زمان امام حسن عسکری علیه السلام، والی شهر که به حضرت ارادت داشت، محضر ایشان آمد و عرض کرد: این مرد را به اتهام دزدی گرفتهام؛ خواستم به او تازیانه بزنم که گفت «از خدا بترس؛ من از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام و از شیعیان امام حسن عسکری علیه السلام هستم»؛ آیا از شیعیان شماست؟ حضرت فرمودند: نه، شیعه ما نیست. آن والی، دو تا جلاد آورد و گفت که او را تازیانه بزنند. آن دو شروع کردند، اما هرچه میزدند، به زمین میخورد! والی گفت: چرا زمین را میزنید؟! او را بزنید! باز شروع به زدن کردند، اما شلاق هر کدام به دیگری میخورد! والی گفت: مگر دیوانهاید؟! چرا یکدیگر را میزنید؟! گفتند: ما میخواهیم او را بزنیم، ولی شلاق به زمین میخورد! والی چند نفر دیگر را آورد و گفت که همگی آن مرد را تازیانه بزنند. آنها شروع به زدن کردند، اما این بار هرچه میزدند، به والی میخورد! والی از مرکبش به زمین افتاد و به آنها گفت: چرا مرا میزنید؟! گفتند: ما میخواهیم این مرد را بزنیم، اما به شما میخورد! والی چند نفر دیگر را آورد و دستور داد که آن مرد را بزنند؛ باز هر چه میزدند به والی میخورد! والی آمد محضر امام علیه السلام و عرض کرد: شما گفتید که این مرد شیعه شما نیست؛ اما معجزهای از او صادر شد که از انبیاء صادر میشود! حضرت فرمودند: بگو انبیاء یا اوصیاء! عرض کرد: انبیاء یا اوصیاء. حضرت فرمودند: این مرد دروغ گفت که شیعه ماست؛ اما اگر میدانست و عمداً این دروغ را میگفت، تمام این ضربات به او میخورد! او از محبان و موالیان ماست، ولی شیعه ما نیست! بعد حضرت فرمودند: تو هم سخنی را به کذب گفتی که اگر از روی آگاهی و عمد میگفتی، خداوند تو را به هزار ضربه شلاق و سی سال حبس مبتلا میکرد! عرض کرد: چه دروغی گفتم؟ حضرت فرمودند: تو گمان کردی که اینها معجزه این مرد است، در حالی که معجزه ماست، نه معجزه او؛ آیا وقتی حضرت عیسی علیه السلاممرده را زنده میکرد، آن میت معجزه کرده بود یا حضرت عیسی علیه السلام؟![23]
مقصودم این است که اصلاً امام حسن عسکری علیه السلام در آن محل نیست، ولی معجزه حضرت است که دارد از این مرد آشکار میشود. این همان اتصال و ارتباط تأیید روحالقدس است؛ وقتی آن تأیید روحالقدس بیاید در این انسان، اطراف او را میگیرد و از او حفاظت میکند. همچنان که در این آیه شریفه خداوند به حضرت عیسی علیه السلام میفرماید: وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني إِسْرائيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ ؛[24] «و آنگاه كه [آسيب] بنىاسرائيل را ـ هنگامى كه براى آنان حجّتهاى آشكار آورده بودى ـ از تو باز داشتم. پس كسانى از آنان كه كافر شده بودند گفتند: اين[ها چيزى] جز افسونى آشكار نيست»؛ تو برایشان بینات آوردی، آنها بینات را نپذیرفتند و کفر ورزیدند و با تو مقابله و دشمنی کردند و هر حیلهای را بهکار بردند تا تو را اذیت و آزار کنند، ولی ما جلو آنها را گرفتیم. روحالقدس اینگونه جلوگیری میکند. پس تمام اینها کار روحالقدس است. از اینجا به بعد هم هرچه از حضرت عیسی علیه السلام سر میزند، از همان علم کتاب و حکمت و غیره، و همینطور چیزهای دیگری که به شکلهای گوناگون در آیات دیگر قرآن کریم آمده، مجموعهاش به تأیید روحالقدس است.
الحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على أعدائهم أجمعين.
دریافت فایل (PDF) (MP3)
[1]. (19) مریم: 30ـ32.
[2]. «وَ سُئِلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنِ الْعَالَمِ الْعِلْوِيِّ فَقَالَ: صُوَرٌ عَارِيَةٌ عَنِ الْمَوَادِّ، خَالِيَةٌ عَنِ الْقُوَّةِ وَ الِاسْتِعْدَادِ، تَجَلَّى لَهَا فَأَشْرَقَتْ، وَ طَالَعَهَا بِنُورِهِ فَتَلَأْلَأَتْ، وَ أَلْقَى فِي هُوِيَّتِهَا مِثَالَهُ فَأَظْهَرَ عَنْهَا أَفْعَالَهُ. وَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ ذَا نَفْسٍ نَاطِقَةٍ، إِنْ زَكَّاهَا بِالْعِلْمِ وَ الْعَمَلِ فَقَدْ شَابَهَتْ جَوَاهِرَ أَوَائِلِ عِلَلِهَا وَ إِذَا اعْتَدَلَ مِزَاجُهَا وَ فَارَقَتِ الْأَضْدَادَ فَقَدْ شَارَكَ بِهَا السَّبْعَ الشِّدَادَ»؛ عیون الحکم و المواعظ، ص304، ح5418.
[3]. «عَنِ الْكُمَيْتِ بْنِ زَيْدٍ الْأَسَدِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام فَقَالَ: وَ اللَّهِ يَا كُمَيْتُ لَوْ كَانَ عِنْدَنَا مَالٌ لَأَعْطَيْنَاكَ مِنْهُ وَ لَكِنْ لَكَ مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم لِحَسَّانَ بْنِ ثَابِتٍ، لَنْ يَزَالَ مَعَكَ رُوحُ الْقُدُسِ مَا ذَبَبْتَ عَنَّا. قَالَ قُلْتُ: خَبِّرْنِي عَنِ الرَّجُلَيْنِ! قَالَ فَأَخَذَ الْوِسَادَةَ فَكَسَرَهَا فِي صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ: وَ اللَّهِ يَا كُمَيْتُ مَا أُهَرِيقَ مِحْجَمَةٌ مِنْ دَمٍ وَ لَا أُخِذَ مَالٌ مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ وَ لَا قُلِبَ حَجَرٌ عَنْ حَجَرٍ إِلَّا ذَاكَ فِي أَعْنَاقِهِمَا»؛ الكافي، ج8، ص102. در مورد حسان بن ثابت نیز آمده: «فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم: لَا تَزَالُ يَا حَسَّانُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ»؛ خصائص الأئمة، ص42. همچنین به طور کلی فرمودهاند: «مَا قَالَ فِينَا قَائِلٌ بَيْتاً مِنَ الشِّعْرِ حَتَّى يُؤَيَّدَ بِرُوحِ الْقُدُسِ»؛ عيون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص7.
[4]. تعبیر امام صادق علیه السلام خطاب به هشام بن حکم: «يَا هِشَامُ لَا تَزَالُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ»؛ الفصول المختارة، ج1، ص49. متن کامل این روایت، در استناد جلسه قبل گذشت.
[5]. شیخ مفید مینویسد: «هو حسّان بن ثابت بن المنذر الأنصاري الخزرجي، أبو الوليد. شاعر النبيّ صلّى اللّه عليه و آله، و كان عثمانيا و منحرفا عن عليّ أمير المؤمنين عليه السلام»؛ الجمل و النصرة، ص463. همچنین رجوع شود به: سفينة البحار، ج2، ص251، مدخل «حسان بن ثابت».
[6]. تعبیری در وصیت امیرالمؤمنین علیه السلام به جناب کمیل؛ تحف العقول، ص171.
[7]. «عَنْ حَمَّادِ بْنِ بَشِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ مَوْتِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَه»؛ الکافی، ج2، ص352. در نقل دیگر آمده: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَالَ اللَّهُ: مَا تَحَبَّبَ إِلَيَّ عَبْدِي بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُهُ عَلَيْهِ. وَ إِنَّهُ لَيَتَحَبَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا وَ رِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بِهَا. إِذَا دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِذَا سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ فِي شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي فِي مَوْتِ مُؤْمِنٍ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَنَا أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ»؛ المحاسن، ج1، ص291.
[8]. مضمون معروفی که با تعابیر شبیه به هم در منابع متعدد، از امیرالمؤمنین علیه السلام و همچنین از حضرت عیسی علیه السلام نقل شده است؛ برای نمونه: شرح العرشیۀ، ج3، ص254؛ منهاج البراعة، ج19، ص325؛ مجموع رسائل در شرح احادیثی از کافی، ج1، ص328.
[9]. در روایت مفصلی از امام رضا علیه السلام در تفسیر «ضالین»، پس از اینکه حضرت اوصاف ربّ العالمین را بیان میکنند، اینطور آمده: «قَالَ الرَّجُلُ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، فَإِنَّ مَعِي مَنْ يَنْتَحِلُ مُوَالاتِكُمْ [وَ] يَزْعُمُ أَنَّ هَذِهِ كُلَّهَا صِفَاتُ عَلِيٍّ علیه السلام، وَ أَنَّهُ هُوَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ. قَالَ: فَلَمَّا سَمِعَهَا الرِّضَا علیه السلام ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُ وَ تَصَبَّبَ عَرَقاً، وَ قَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ [سُبْحَانَ اللَّهِ] عَمَّا يَقُولُ الظَّالِمُونَ، وَ الْكَافِرُونَ. أَ وَ لَيْسَ عَلِيٌّ علیه السلام كَانَ آكِلًا فِي الْآكِلِينَ، [وَ] شَارِباً فِي الشَّارِبِينَ، وَ نَاكِحاً فِي النَّاكِحِينَ، وَ مُحْدِثاً فِي الْمُحْدِثِينَ وَ كَانَ مَعَ ذَلِكَ مُصَلِّياً خَاشِعاً [خَاضِعاً] بَيْنَ يَدَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِيلًا وَ إِلَيْهِ أَوَّاهاً مُنِيباً، أَ فَمَنْ [كَانَ] هَذِهِ صِفَتَهُ يَكُونُ إِلَهاً! [فَإِنْ كَانَ هَذَا إِلَهاً] فَلَيْسَ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ إِلَهٌ لِمُشَارَكَتِهِ لَهُ فِي هَذِهِ الصِّفَاتِ الدَّالَّاتِ عَلَى حُدُوثِ كُلِّ مَوْصُوفٍ بِهَا. ثُمَّ قَالَ علیه السلام: حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ جَدِّي، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَنَّهُ قَالَ: مَا عَرَفَ اللَّهَ تَعَالَى مَنْ شَبَّهَهُ بِخَلْقِهِ، وَ لَا عَدَّلَهُ مَنْ نَسَبَ إِلَيْهِ ذُنُوبَ عِبَادِهِ. فَقَالَ الرَّجُلُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّهُمْ يَزْعُمُونَ أَنَّ عَلِيّاً علیه السلام لَمَّا أَظْهَرَ مِنْ نَفْسِهِ الْمُعْجِزَاتِ الَّتِي لَا يَقْدِرُ عَلَيْهَا غَيْرُ اللَّهِ تَعَالَى دَلَّ ذَلِكَ عَلَى أَنَّهُ إِلَهٌ، وَ لَمَّا ظَهَرَ لَهُمْ بِصِفَاتِ الْمُحْدَثِينَ الْعَاجِزِينَ لَبَّسَ بِذَلِكَ عَلَيْهِمْ، وَ امْتَحَنَهُمْ لِيَعْرِفُوهُ، وَ لِيَكُونَ إِيمَانُهُمْ بِهِ اخْتِيَاراً مِنْ أَنْفُسِهِمْ. فَقَالَ الرِّضَا علیه السلام: أَوَّلُ مَا هَاهُنَا أَنَّهُمْ لَا يَنْفَصِلُونَ مِمَّنْ قُلِبَ هَذَا عَلَيْهِمْ فَقَالَ: لَمَّا ظَهَرَ مِنْهُ الْفَقْرُ وَ الْفَاقَةُ دَلَّ عَلَى أَنَّ مَنْ هَذِهِ صِفَاتُهُ وَ شَارَكَهُ فِيهَا الضُّعَفَاءُ الْمُحْتَاجُونَ لَا تَكُونُ الْمُعْجِزَاتُ فِعْلَهُ، فَعُلِمَ بِهَذَا أَنَّ الَّذِي ظَهَرَ مِنْهُ [مِنَ] الْمُعْجِزَاتِ إِنَّمَا كَانَتْ فِعْلَ الْقَادِرِ الَّذِي لَا يُشْبِهُ الْمَخْلُوقِينَ، لَا فِعْلَ الْمُحْدَثِ الْمُحْتَاجِ الْمُشَارِكِ لِلضُّعَفَاءِ فِي صِفَاتِ الضَّعْفِ... ثُمَّ قَالَ الرِّضَا علیه السلام إِنَّ هَؤُلَاءِ الضُّلَّالَ الْكَفَرَةَ مَا أُتُوا إِلَّا مِنْ جَهْلِهِمْ بِمَقَادِيرِ أَنْفُسِهِمْ، حَتَّى اشْتَدَّ إِعْجَابُهُمْ بِهَا، وَ كَثُرَ تَعْظِيمُهُمْ لِمَا يَكُونُ مِنْهَا، فَاسْتَبَدُّوا بِآرَائِهِمُ الْفَاسِدَةِ، وَ اقْتَصَرُوا عَلَى عُقُولِهِمُ الْمَسْلُوكِ بِهَا غَيْرَ السَّبِيلِ الْوَاجِبِ، حَتَّى اسْتَصْغَرُوا قَدْرَ اللَّهِ، وَ احْتَقَرُوا أَمْرَهُ، وَ تَهَاوَنُوا بِعَظِيمِ شَأْنِهِ إِذْ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّهُ الْقَادِرُ بِنَفْسِهِ، الْغَنِيُّ بِذَاتِهِ الَّذِي لَيْسَتْ قُدْرَتُهُ مُسْتَعَارَةً، وَ لَا غِنَاهُ مُسْتَفَاداً، وَ الَّذِي مَنْ شَاءَ أَفْقَرَهُ، وَ مَنْ شَاءَ أَغْنَاهُ، وَ مَنْ شَاءَ أَعْجَزَهُ بَعْدَ الْقُدْرَةِ وَ أَفْقَرَهُ بَعْدَ الْغِنَى. فَنَظَرُوا إِلَى عَبْدٍ قَدِ اخْتَصَّهُ [اللَّهُ] بِقُدْرَتِهِ لِيُبَيِّنَ بِهَا فَضْلَهُ عِنْدَهُ، وَ آثَرَهُ بِكَرَامَتِهِ لِيُوجِبَ بِهَا حُجَّتَهُ عَلَى خَلْقِهِ، وَ لِيَجْعَلَ مَا آتَاهُ مِنْ ذَلِكَ ثَوَاباً عَلَى طَاعَتِهِ، وَ بَاعِثاً عَلَى اتِّبَاعِ أَمْرِهِ، وَ مُؤْمِناً عِبَادَهُ الْمُكَلَّفِينَ مِنْ غَلَطِ مَنْ نَصَبَهُ عَلَيْهِمْ حُجَّةً، وَ لَهُمْ قُدْوَةً فَكَانُوا كَطُلَّابِ مَلِكٍ مِنْ مُلُوكِ الدُّنْيَا، يَنْتَجِعُونَ فَضْلَهُ، وَ يُؤَمِّلُونَ نَائِلَهُ، وَ يَرْجُونَ التَّفَيُّؤَ بِظِلِّهِ، وَ الِانْتِعَاشَ بِمَعْرُوفِهِ، وَ الِانْقِلَابَ إِلَى أَهْلِيهِمْ بِجَزِيلِ عَطَائِهِ الَّذِي يُغْنِيهِمْ عَنْ كَلَبِ الدُّنْيَا، وَ يُنْقِذُهُمْ مِنَ التَّعَرُّضِ لِدَنِيِّ الْمَكَاسِبِ، وَ خَسِيسِ الْمَطَالِبِ فَبَيْنَا هُمْ يَسْأَلُونَ عَنْ طَرِيقِ الْمَلِكِ لِيَتَرَصَّدُوهُ، وَ قَدْ وَجَّهُوا الرَّغْبَةَ نَحْوَهُ، وَ تَعَلَّقَتْ قُلُوبُهُمْ بِرُؤْيَتِهِ إِذْ قِيلَ: إِنَّهُ سَيَطْلُعُ عَلَيْكُمْ فِي جُيُوشِهِ وَ مَوَاكِبِهِ وَ خَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ فَإِذَا رَأَيْتُمُوهُ فَأَعْطُوهُ مِنَ التَّعْظِيمِ حَقَّهُ، وَ مِنَ الْإِقْرَارِ بِالْمَمْلَكَةِ وَاجِبَهُ، وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُسَمُّوا بِاسْمِهِ غَيْرَهُ، أَوْ تُعَظِّمُوا سِوَاهُ كَتَعْظِيمِهِ، فَتَكُونُوا قَدْ بَخَسْتُمُ الْمَلِكَ حَقَّهُ وَ أَزْرَيْتُمْ عَلَيْهِ، وَ اسْتَحْقَقْتُمْ بِذَلِكَ مِنْهُ عَظِيمَ عُقُوبَتِهِ. فَقَالُوا: نَحْنُ كَذَلِكَ فَاعِلُونَ جَهْدَنَا وَ طَاقَتَنَا. فَمَا لَبِثُوا أَنْ طَلَعَ عَلَيْهِمْ بَعْضُ عَبِيدِ الْمَلِكِ فِي خَيْلٍ قَدْ ضَمَّهَا إِلَيْهِ سَيِّدُهُ، وَ رَجِلٍ قَدْ جَعَلَهُمْ فِي جُمْلَتِهِ، وَ أَمْوَالٍ قَدْ حَبَاهُ بِهَا، فَنَظَرَ هَؤُلَاءِ وَ هُمْ لِلْمَلِكِ طَالِبُونَ، فَاسْتَكْثَرُوا مَا رَأَوْا بِهَذَا الْعَبْدِ مِنْ نِعَمِ سَيِّدِهِ، وَ رَفَعُوهُ عَنْ أَنْ يَكُونَ هُوَ الْمُنْعَمَ عَلَيْهِ بِمَا وَجَدُوا مَعَهُ، فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يُحَيُّونَهُ تَحِيَّةَ الْمَلِكِ، وَ يُسَمُّونَهُ بِاسْمِهِ، وَ يَجْحَدُونَ أَنْ يَكُونَ فَوْقَهُ مَلِكٌ أَوْ لَهُ مَالِكٌ. فَأَقْبَلَ عَلَيْهِمُ الْعَبْدُ الْمُنْعَمُ عَلَيْهِ، وَ سَائِرُ جُنُودِهِ، بِالزَّجْرِ وَ النَّهْيِ عَنْ ذَلِكَ، وَ الْبَرَاءَةِ مِمَّا يُسَمُّونَهُ بِهِ، وَ يُخْبِرُونَهُمْ بِأَنَّ الْمَلِكَ هُوَ الَّذِي أَنْعَمَ بِهَذَا عَلَيْهِ، وَ اخْتَصَّهُ بِهِ، وَ إِنَّ قَوْلَكُمْ [بِ] مَا تَقُولُونَ يُوجِبُ عَلَيْكُمْ سَخَطَ الْمَلِكِ وَ عَذَابَهُ، وَ يُفِيتُكُمْ كُلَّمَا أَمَّلْتُمُوهُ مِنْ جِهَتِهِ، وَ أَقْبَلَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ يُكَذِّبُونَهُمْ وَ يَرُدُّونَ عَلَيْهِمْ قَوْلَهُمْ. فَمَا زَالَ كَذَلِكَ حَتَّى غَضِبَ [عَلَيْهِمُ] الْمَلِكُ لِمَا وَجَدَ هَؤُلَاءِ قَدْ سَمَّوْا بِهِ عَبْدَهُ وَ أَزْرَوْا عَلَيْهِ فِي مَمْلَكَتِهِ، وَ بَخَسُوهُ حَقَّ تَعْظِيمِهِ، فَحَشَرَهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَى حَبْسِهِ، وَ وَكَّلَ بِهِمْ مَنْ يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ فَكَذَلِكَ هَؤُلَاءِ وَجَدُوا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام عَبْداً أَكْرَمَهُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ فَضْلَهُ، وَ يُقِيمَ حُجَّتَهُ فَصَغُرَ عِنْدَهُمْ خَالِقُهُمْ أَنْ يَكُونَ جَعَلَ عَلِيّاً [لَهُ] عَبْداً، وَ أَكْبَرُوا عَلِيّاً أَنْ يَكُونَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ رَبّاً، فَسَمَّوْهُ بِغَيْرِ اسْمِهِ، فَنَهَاهُمْ هُوَ وَ أَتْبَاعُهُ مِنْ أَهْلِ مِلَّتِهِ وَ شِيعَتِهِ وَ قَالُوا لَهُمْ: يَا هَؤُلَاءِ إِنَّ عَلِيّاً وَ وُلْدَهُ عِبادٌ مُكْرَمُونَ ، مَخْلُوقُونَ مُدَبَّرُونَ لَا يَقْدِرُونَ إِلَّا عَلَى مَا أَقْدَرَهُمُ اللَّهُ عَلَيْهِ رَبُّ الْعَالَمِينَ، وَ لَا يَمْلِكُونَ إِلَّا مَا مَلَكَهُمُ [اللَّهُ] لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً ، وَ لَا قَبْضاً وَ لَا بَسْطاً وَ لَا حَرَكَةً وَ لَا سُكُوناً إِلَّا مَا أَقْدَرَهُمُ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ طَوَّقَهُمْ، وَ إِنَّ رَبَّهُمْ وَ خَالِقَهُمْ يَجِلُّ عَنْ صِفَاتِ الْمُحْدَثِينَ، وَ يَتَعَالَى عَنْ نُعُوتِ الْمَحْدُودِينَ. وَ إِنَّ مَنِ اتَّخَذَهُمُ أَوْ وَاحِداً مِنْهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَهُوَ مِنَ الْكَافِرِينَ، وَ قَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ فَأَبَى الْقَوْمُ إِلَّا جِمَاحاً وَ امْتَدُّوا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ ، فَبَطَلَتْ أَمَانِيُّهُمْ، وَ خَابَتْ مَطَالِبُهُمْ وَ بَقُوا فِي الْعَذَابِ الْأَلِيمِ»؛ تفسير الإمام الحسن العسكري علیه السلام، ص50ـ58.
[10]. مَا الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الْآياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ ؛ (5) المائدة: 75.
[11]. در روایت مفصلی از امام رضا علیه السلام و سؤالات مأمون از حضرت آمده: «قَالَ لَهُ الْمَأْمُونُ: يَا أَبَا الْحَسَنِ بَلَغَنِي أَنَّ قَوْماً يَغْلُونَ فِيكُمْ وَ يَتَجَاوَزُونَ فِيكُمُ الْحَدَّ! فَقَالَ الرِّضَا علیه السلام: حَدَّثَنِي أَبِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: لَا تَرْفَعُونِي فَوْقَ حَقِّي فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ تَعَالَى اتَّخَذَنِي عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَنِي نَبِيّاً قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ . قَالَ عَلِيٌّ علیه السلام: يَهْلِكُ فِيَّ اثْنَانِ وَ لَا ذَنْبَ لِي مُحِبٌّ مُفْرِطٌ وَ مُبْغِضٌ مُفَرِّطٌ. وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِمَّنْ يَغْلُو فِينَا وَ يَرْفَعُنَا فَوْقَ حَدِّنَا كَبَرَاءَةِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ علیه السلام مِنَ النَّصَارَى قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَ أُمِّي إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ ما قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا ما أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لَا الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ مَا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ وَ مَعْنَاهُ أَنَّهُمَا كَانَا يَتَغَوَّطَانِ فَمَنِ ادَّعَى لِلْأَنْبِيَاءِ رُبُوبِيَّةً وَ ادَّعَى لِلْأَئِمَّةِ رُبُوبِيَّةً أَوْ نُبُوَّةً أَوْ لِغَيْرِ الْأَئِمَّةِ إِمَامَةً فَنَحْنُ مِنْهُ بُرَءَاءُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»؛ عيون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص200ـ201.
[12]. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام لَمَّا فَرَغَ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ أَتَاهُ سَبْعُونَ رَجُلًا مِنَ الزُّطِّ فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ وَ كَلَّمُوهُ بِلِسَانِهِمْ فَرَدَّ عَلَيْهِمْ بِلِسَانِهِمْ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ: إِنِّي لَسْتُ كَمَا قُلْتُمْ، أَنَا عَبْدُ اللَّهِ مَخْلُوقٌ. فَأَبَوْا عَلَيْهِ وَ قَالُوا: أَنْتَ هُوَ! فَقَالَ لَهُمْ: لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا وَ تَرْجِعُوا عَمَّا قُلْتُمْ فِيَّ وَ تَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ لَأَقْتُلَنَّكُمْ. فَأَبَوْا أَنْ يَرْجِعُوا وَ يَتُوبُوا فَأَمَرَ أَنْ تُحْفَرَ لَهُمْ آبَارٌ فَحُفِرَتْ ثُمَّ خَرَقَ بَعْضَهَا إِلَى بَعْضٍ ثُمَّ قَذَفَهُمْ فِيهَا ثُمَّ خَمَّرَ رُءُوسَهَا ثُمَّ أُلْهِبَتِ النَّارُ فِي بِئْرٍ مِنْهَا لَيْسَ فِيهَا أَحَدٌ مِنْهُمْ فَدَخَلَ الدُّخَانُ عَلَيْهِمْ فِيهَا فَمَاتُوا»؛ الكافي، ج7، ص259.
[13]. «روى أصحابنا في كتب المقالات أنه لما حرقهم صاحوا إليه الآن ظهر لنا ظهورا بينا أنك أنت الإله لأن ابن عمك الذي أرسلته قال لا يعذب بالنار إلا رب النار»؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج5، ص6.
[14]. الصراط المستقیم، ج2، ص305.
[15]. «...أَ وَ لَيْسَ عَلِيٌّ علیه السلام كَانَ آكِلًا فِي الْآكِلِينَ، [وَ] شَارِباً فِي الشَّارِبِينَ، وَ نَاكِحاً فِي النَّاكِحِينَ، وَ مُحْدِثاً فِي الْمُحْدِثِينَ وَ كَانَ مَعَ ذَلِكَ مُصَلِّياً خَاشِعاً [خَاضِعاً] بَيْنَ يَدَي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِيلًا وَ إِلَيْهِ أَوَّاهاً مُنِيباً، أَ فَمَنْ [كَانَ] هَذِهِ صِفَتَهُ يَكُونُ إِلَهاً!...»؛ تفسير الإمام الحسن العسكري علیه السلام، ص51. متن تفصیلی این روایت، در استنادات پیشین گذشت.
[16]. وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذيراً * أَوْ يُلْقى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً * انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطيعُونَ سَبيلاً ؛ (25) الفرقان: 7_9.
[17]. «...لَمَّا ظَهَرَ مِنْهُ الْفَقْرُ وَ الْفَاقَةُ دَلَّ عَلَى أَنَّ مَنْ هَذِهِ صِفَاتُهُ وَ شَارَكَهُ فِيهَا الضُّعَفَاءُ الْمُحْتَاجُونَ لَا تَكُونُ الْمُعْجِزَاتُ فِعْلَهُ، فَعُلِمَ بِهَذَا أَنَّ الَّذِي ظَهَرَ مِنْهُ [مِنَ] الْمُعْجِزَاتِ إِنَّمَا كَانَتْ فِعْلَ الْقَادِرِ الَّذِي لَا يُشْبِهُ الْمَخْلُوقِينَ، لَا فِعْلَ الْمُحْدَثِ الْمُحْتَاجِ الْمُشَارِكِ لِلضُّعَفَاءِ فِي صِفَاتِ الضَّعْفِ...»؛ تفسير الإمام الحسن العسكري علیه السلام، ص51. متن تفصیلی این روایت، در استنادات پیشین گذشت.
[18]. (19) مریم: 30.
[19]. «وَ سُئِلَ علیه السلام عَنِ الْعَالَمِ الْعُلْوِيِّ فَقَالَ: صُوَرٌ عَارِيَةٌ عَنِ الْمَوَادِّ عَالِيَةٌ عَنِ الْقُوَّةِ وَ الِاسْتِعْدَادِ تَجَلَّى لَهَا فَأَشْرَقَتْ وَ طَالَعَهَا فَتَلَأْلَأَتْ وَ أَلْقَى فِي هُوِيَّتِهَا مِثَالَهُ فَأَظْهَرَ عَنْهَا أَفْعَالَهُ وَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ ذَا نَفْسٍ نَاطِقَةٍ إِنْ زَكَّاهَا بِالْعِلْمِ فَقَدْ شَابَهَتْ جَوَاهِرَ أَوَائِلِ عِلَلِهَا وَ إِذَا اعْتَدَلَ مِزَاجُهَا وَ فَارَقَتِ الْأَضْدَادَ فَقَدْ شَارَكَ بِهَا السَّبْعَ الشِّدَادَ»؛ المناقب، ج2، ص49.
[20]. وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى * إِذْ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّكَ ما يُوحى * أَنِ اقْذِفيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لي وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَيْني ؛ (20) طه: 37-39.
[21]. رُوِيَ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّهُ قَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ تَصَدَّقْتُ بِأَرْبَعِينَ خَاتَماً وَ أَنَا رَاكِعٌ لِيَنْزِلَ فِيَّ مَا نَزَلَ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام فَمَا نَزَلَ»؛ الأمالي (للصدوق)، ص124.
[22]. «قَالَ الْيُونَانِيُّ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام... أَنَا أَتَبَاعَدُ عَنْكَ فَادْعُنِي، وَ أَنَا لَا أَخْتَارُ الْإِجَابَةَ، فَإِنْ جِئْتَ بِي إِلَيْكَ فَهِيَ آيَةٌ. قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صلّی الله علیه و آله و سلّم: هَذَا إِنَّمَا يَكُونُ آيَةً لَكَ وَحْدَكَ، لِأَنَّكَ تَعْلَمُ مِنْ نَفْسِكَ أَنَّكَ لَمْ تُرِدْ، وَ أَنِّي أَزَلْتُ اخْتِيَارَكَ مِنْ غَيْرِ أَنْ بَاشَرْتَ مِنِّي شَيْئاً، أَوْ مِمَّنْ أَمَرْتُهُ بِأَنْ يُبَاشِرَكَ، أَوْ مِمَّنْ قَصَدَ إِلَى ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ آمُرْهُ إِلَّا مَا يَكُونُ مِنْ قُدْرَةِ اللَّهِ تَعَالَى الْقَاهِرِ، وَ أَنْتَ يَا يُونَانِيُّ يُمْكِنُكَ [أَنْ تَدَّعِيَ] وَ يُمْكِنُ غَيْرَكَ أَنْ يَقُولَ: إِنِّي [قَدْ] وَاطَأْتُكَ عَلَى ذَلِكَ، فَاقْتَرِحْ إِنْ كُنْتَ مُقْتَرِحاً مَا هُوَ آيَةٌ لِجَمِيعِ الْعَالَمِينَ. فَقَالَ لَهُ الْيُونَانِيُّ: إِنْ جَعَلْتَ الِاقْتِرَاحَ إِلَيَّ، فَأَنَا أَقْتَرِحُ أَنْ تَفْصِلَ أَجْزَاءَ تِلْكَ النَّخْلَةِ وَ تُفَرِّقَهَا، وَ تُبَاعِدَ مَا بَيْنَهَا، ثُمَّ تَجْمَعَهَا وَ تُعِيدَهَا كَمَا كَانَتْ. فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام: هَذِهِ آيَةٌ وَ أَنْتَ رَسُولِي إِلَيْهَا يَعْنِي إِلَى النَّخْلَةِ فَقُلْ لَهَا: إِنَ وَصِيَّ مُحَمَّدٍ [رَسُولِ اللَّهِ] يَأْمُرُ أَجْزَاءَكِ، أَنْ تَتَفَرَّقَ وَ تَتَبَاعَدَ. فَذَهَبَ فَقَالَ لَهَا، فَتَفَاصَلَتْ وَ تَهَافَتَتْ وَ تَفَرَّقَتْ وَ تَصَاغَرَتْ أَجْزَاؤُهَا، حَتَّى لَمْ يُرَ لَهَا عَيْنٌ وَ لَا أَثَرٌ، حَتَّى كَأَنْ لَمْ يَكُنْ هُنَاكَ [أَثَرُ] نَخْلَةٍ قَطُّ، فَارْتَعَدَتْ فَرَائِصُ الْيُونَانِيِّ، وَ قَالَ: يَا وَصِيَّ مُحَمَّدٍ قَدْ أَعْطَيْتَنِي اقْتِرَاحِيَ الْأَوَّلَ، فَأَعْطِنِي الْآخَرَ. فَأْمُرْهَا أَنْ تَجْتَمِعَ وَ تَعُودَ كَمَا كَانَتْ. فَقَالَ: أَنْتَ رَسُولِي إِلَيْهَا فَعُدْ فَقُلْ لَهَا: يَا أَجْزَاءَ النَّخْلَةِ إِنَّ وَصِيَّ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم يَأْمُرُكِ أَنْ تَجْتَمِعِي (وَ كَمَا كُنْتِ تَعُودِي). فَنَادَى الْيُونَانِيُّ فَقَالَ ذَلِكَ، فَارْتَفَعَتْ فِي الْهَوَاءِ كَهَيْئَةِ الْهَبَاءِ الْمَنْثُورِ ثُمَّ جَعَلَتْ تَجْتَمِعُ جُزْءاً جُزْءاً مِنْهَا حَتَّى تَصَوَّرَ لَهَا الْقُضْبَانُ وَ الْأَوْرَاقُ وَ أُصُولُ السَّعَفِ وَ شَمَارِيخُ الْأَعْذَاقِ، ثُمَّ تَأَلَّفَتْ، وَ تَجَمَّعَتْ وَ اسْتَطَالَتْ وَ عَرَضَتْ وَ اسْتَقَرَّ أَصْلُهَا فِي مَقَرِّهَا وَ تَمَكَّنَ عَلَيْهَا سَاقُهَا، وَ تَرَكَّبَ عَلَى السَّاقِ قُضْبَانُهَا، وَ عَلَى الْقُضْبَانِ أَوْرَاقُهَا، وَ فِي أَمْكِنَتِهَا أَعْذَاقُهَا، وَ [قَدْ] كَانَتْ فِي الِابْتِدَاءِ شَمَارِيخُهَا مُتَجَرِّدَةً- لِبُعْدِهَا مِنْ أَوَانِ الرُّطَبِ وَ الْبُسْرِ وَ الْخَلَالِ. فَقَالَ الْيُونَانِيُّ: وَ أُخْرَى أُحِبُّهَا: أَنْ تُخْرِجَ شَمَارِيخَهَا خَلَالَهَا، وَ تَقْلِبَهَا مِنْ خُضْرَةٍ إِلَى صُفْرَةٍ وَ حُمْرَةٍ وَ تَرْطِيبٍ وَ بُلُوغِ أناه لِيُؤْكَلَ وَ تُطْعِمَنِي، وَ مَنْ حَضَرَكَ مِنْهَا. فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام: [وَ] أَنْتَ رَسُولِي إِلَيْهَا بِذَلِكَ، فَمُرْهَا بِهِ. فَقَالَ لَهَا الْيُونَانِيُّ مَا أَمَرَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام، فَأَخَلَّتْ وَ أَبْسَرَتْ، وَ اصْفَرَّتْ، وَ احْمَرَّتْ وَ أَرْطَبَتْ وَ ثَقُلَتْ أَعْذَاقُهَا بِرُطَبِهَا. فَقَالَ الْيُونَانِيُّ: [وَ] أُخْرَى أُحِبُّهَا: تَقْرُبُ بَيْنَ يَدَيَّ أَعْذَاقُهَا، أَوْ تَطُولُ يَدِي لِتَنَاوَلَهَا وَ أَحَبُّ شَيْءٍ إِلَيَّ [أَنْ] تَنْزِلَ إِلَيَّ إِحْدَاهُمَا، وَ تَطُولَ يَدِي إِلَى الْأُخْرَى الَّتِي هِيَ أُخْتُهَا. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام: مُدَّ يَدَكَ الَّتِي تُرِيدُ أَنْ تَنَالَهَا وَ قُلْ: "يَا مُقَرِّبَ الْبَعِيدِ قَرِّبْ يَدِي مِنْهَا" وَ اقْبِضِ الْأُخْرَى الَّتِي تُرِيدُ أَنْ تَنْزِلَ الْعَذْقُ إِلَيْهَا وَ قُلْ: "يَا مُسَهِّلَ الْعَسِيرِ سَهِّلْ لِي تَنَاوُلَ مَا تَبَاعَدَ عَنِّي مِنْهَا" فَفَعَلَ ذَلِكَ، وَ قَالَهُ فَطَالَتْ يُمْنَاهُ، فَوَصَلَتْ إِلَى الْعَذْقِ، وَ انْحَطَّتِ الْأَعْذَاقُ الْأُخَرُ، فَسَقَطَتْ عَلَى الْأَرْضِ وَ قَدْ طَالَتْ عَرَاجِينُهَا...»؛ تفسير الإمام الحسن العسكري علیه السلام، 172ـ174.
[23]. «قَالَ أَبُو يَعْقُوبَ يُوسُفُ بْنُ زِيَادٍ وَ عَلِيُّ بْنُ سَيَّارٍ: حَضَرْنَا لَيْلَةً عَلَى غُرْفَةِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام وَ قَدْ كَانَ مَلِكُ الزَّمَانِ لَهُ مُعَظِّماً، وَ حَاشِيَتُهُ لَهُ مُبَجِّلِينَ، إِذْ مَرَّ عَلَيْنَا وَالِي الْبَلَدِ وَالِي الْجِسْرَيْنِ وَ مَعَهُ رَجُلٌ مَكْتُوفٌ، وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه السلام مُشْرِفٌ مِنْ رَوْزَنَتِهِ. فَلَمَّا رَآهُ الْوَالِي تَرَجَّلَ عَنْ دَابَّتِهِ إِجْلَالًا لَهُ. فَقَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه السلام: عُدْ إِلَى مَوْضِعِكَ. فَعَادَ، وَ هُوَ مُعَظِّمٌ لَهُ، وَ قَالَ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، أَخَذْتُ هَذَا، فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ، عَلَى بَابِ حَانُوتِ صَيْرَفِيٍّ، فَاتَّهَمْتُهُ بِأَنَّهُ يُرِيدُ نَقْبَهُ وَ السَّرِقَةَ مِنْهُ. فَقَبَضْتُ عَلَيْهِ، فَلَمَّا هَمَمْتُ أَنْ أَضْرِبَهُ خَمْسَمِائَةِ [سَوْطٍ] وَ هَذَا سَبِيلِي فِيمَنْ أَتَّهِمُهُ مِمَّنْ آخُذُهُ لِيَكُونَ قَدْ شَقِيَ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَنِي [وَ يَسْأَلَنِي فِيهِ] مَنْ لَا أُطِيقُ مُدَافَعَتَهُ. فَقَالَ لِي: اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تَتَعَرَّضْ لِسَخَطِ اللَّهِ فَإِنِّي مِنْ شِيعَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام وَ شِيعَةِ هَذَا الْإِمَامِ [أَبِي] الْقَائِمِ بِأَمْرِ اللَّهِf. فَكَفَفْتُ عَنْهُ، وَ قُلْتُ: أَنَا مَارٌّ بِكَ عَلَيْهِ، فَإِنْ عَرَفَكَ بِالتَّشَيُّعِ أَطْلَقْتُ عَنْكَ، وَ إِلَّا قَطَعْتُ يَدَكَ وَ رِجْلَكَ، بَعْدَ أَنْ أَجْلِدُكَ أَلْفَ سَوْطٍ، وَ قَدْ جِئْتُكَ [بِهِ] يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَهَلْ هُوَ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ علیه السلام كَمَا ادَّعَى؟ فَقَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه السلام: مَعَاذَ اللَّهُ، مَا هَذَا مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ علیه السلام، وَ إِنَّمَا ابْتَلَاهُ اللَّهُ فِي يَدِكَ، لِاعْتِقَادِهِ فِي نَفْسِهِ أَنَّهُ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ علیه السلام. فَقَالَ الْوَالِي: الْآنَ كَفَيْتَنِي مَئُونَتَهُ، الْآنَ أَضْرِبَهُ خَمْسَمِائَةِ [ضَرْبَةٍ] لَا حَرَجَ عَلَيَّ فِيهَا. فَلَمَّا نَحَّاهُ بَعِيداً، قَالَ: ابْطَحُوهُ، فَبَطَحُوهُ وَ أَقَامَ عَلَيْهِ جَلَّادَيْنِ، وَاحِداً عَنْ يَمِينِهِ، وَ آخَرَ عَنْ شِمَالِهِ، وَ قَالَ: أَوْجِعَاهُ. فَأَهْوَيَا إِلَيْهِ بِعِصِيِّهِمَا فَكَانَا لَا يُصِيبَانِ اسْتَهُ شَيْئاً إِنَّمَا يُصِيبَانِ الْأَرْضَ. فَضَجَرَ مِنْ ذَلِكَ، وَ قَالَ: وَيْلَكُمَا تَضْرِبَانِ الْأَرْضَ اضْرِبَا اسْتَهُ. [فَذَهَبَا يَضْرِبَانِ اسْتَهُ] فَعَدَلَتْ أَيْدِيهِمَا فَجَعَلَا يَضْرِبُ بَعْضُهُمَا بَعْضاً وَ يَصِيحُ وَ يَتَأَوَّهُ. فَقَالَ: وَيْحَكُمَا، أَ مَجْنُونَانِ أَنْتُمَا يَضْرِبُ بَعْضُكُمَا بَعْضاً! اضْرِبَا الرَّجُلَ. فَقَالا: مَا نَضْرِبُ إِلَّا الرَّجُلَ، وَ مَا نَقْصِدُ سِوَاهُ، وَ لَكِنْ تَعْدِلُ أَيْدِينَا حَتَّى يَضْرِبَ بَعْضُنَا بَعْضاً. قَالَ: فَقَالَ: يَا فُلَانُ وَ يَا فُلَانُ حَتَّى دَعَا أَرْبَعَةً وَ صَارُوا مَعَ الْأَوَّلَيْنِ سِتَّةً، وَ قَالَ: أَحِيطُوا بِهِ. فَأَحَاطُوا بِهِ، فَكَانَ يَعْدِلُ بِأَيْدِيهِمْ، وَ تَرْفَعُ عِصِيُّهُمْ إِلَى فَوْقٍ، فَكَانَتْ لَا تَقَعُ إِلَّا بِالْوَالِي فَسَقَطَ عَنْ دَابَّتِهِ، وَ قَالَ: قَتَلْتُمُونِي، قَتَلَكُمُ اللَّهُ، مَا هَذَا! فَقَالُوا: مَا ضَرَبْنَا إِلَّا إِيَّاهُ! ثُمَّ قَالَ لِغَيْرِهِمْ: تَعَالَوْا فَاضْرِبُوا هَذَا. فَجَاءُوا، فَضَرَبُوهُ بَعْدُ فَقَالَ: وَيْلَكُمْ إِيَّايَ تَضْرِبُونَ! فَقَالُوا: لَا وَ اللَّهِ، مَا نَضْرِبُ إِلَّا الرَّجُلَ! قَالَ الْوَالِي: فَمِنْ أَيْنَ لِي هَذِهِ الشَّجَّاتُ بِرَأْسِي وَ وَجْهِي وَ بَدَنِي، إِنْ لَمْ تَكُونُوا تَضْرِبُونِي! فَقَالُوا: شَلَّتْ أَيْمَانُنَا إِنْ كُنَّا [قَدْ] قَصَدْنَاكَ بِضَرْبٍ. فَقَالَ الرَّجُلُ لِلْوَالِي: يَا عَبْدَ اللَّهِ أَ مَا تَعْتَبِرُ بِهَذِهِ الْأَلْطَافِ الَّتِي بِهَا يُصْرَفُ عَنِّي هَذَا الضَّرْبُ، وَيْلَكَ رُدَّنِي إِلَى الْإِمَامِ، وَ امْتَثِلْ فِيَّ أَمْرَهُ. قَالَ: فَرَدَّهُ الْوَالِي بَعْدُ [إِلَى] بَيْنَ يَدَيِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السلام. فَقَالَ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، عَجِبْنَا لِهَذَا، أَنْكَرْتَ أَنْ يَكُونَ مِنْ شِيعَتِكُمْ وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ مِنْ شِيعَتِكُمْ، فَهُوَ مِنْ شِيعَةِ إِبْلِيسَ، وَ هُوَ فِي النَّارِ، وَ قَدْ رَأَيْتُ لَهُ مِنَ الْمُعْجِزَاتِ مَا لَا يَكُونُ إِلَّا لِلْأَنْبِيَاءِ. فَقَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه السلام: قُلْ: أَوْ لِلْأَوْصِيَاءِ. [فَقَالَ: أَوْ لِلْأَوْصِيَاءِ]. فَقَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه السلام لِلْوَالِي: يَا عَبْدَ اللَّهِ علیه السلام إِنَّهُ كَذَبَ فِي دَعْوَاهُ أَنَّهُ مِنْ شِيعَتِنَا كَذِبَةً لَوْ عَرَفَهَا ثُمَّ تَعَمَّدَهَا لَابْتُلِيَ بِجَمِيعِ عَذَابِكَ لَهُ، وَ لَبَقِيَ فِي الْمُطْبَقِ ثَلَاثِينَ سَنَةً، وَ لَكِنَّ اللَّهَ تَعَالَى رَحِمَهُ لِإِطْلَاقِ كَلِمَةٍ عَلَى مَا عَنَى لَا عَلَى تَعَمُّدِ كَذِبٍ وَ أَنْتَ يَا عَبْدَ اللَّهِ، فَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ خَلَّصَهُ مِنْ يَدَيْكَ، خَلِّ عَنْهُ فَإِنَّهُ مِنْ مُوَالِينَا وَ مُحِبِّينَا، وَ لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا. فَقَالَ الْوَالِي: مَا كَانَ هَذَا كُلُّهُ عِنْدَنَا إِلَّا سَوَاءً، فَمَا الْفَرْقُ قَالَ لَهُ الْإِمَامُ علیه السلام: الْفَرْقُ أَنَّ شِيعَتَنَا هُمُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ آثَارَنَا، وَ يُطِيعُونَّا فِي جَمِيعِ أَوَامِرِنَا وَ نَوَاهِينَا، فَأُولَئِكَ [مِنْ] شِيعَتِنَا. فَأَمَّا مَنْ خَالَفَنَا فِي كَثِيرٍ مِمَّا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ فَلَيْسُوا مِنْ شِيعَتِنَا. قَالَ الْإِمَامُ علیه السلام لِلْوَالِي: وَ أَنْتَ قَدْ كَذَبْتَ كَذِبَةً لَوْ تَعَمَّدْتَهَا وَ كَذَبْتَهَا لَابْتَلَاكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِضَرْبِ أَلْفِ سَوْطٍ، وَ سِجْنِ ثَلَاثِينَ سَنَةً فِي الْمُطْبَقِ. قَالَ: وَ مَا هِيَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ: بِزَعْمِكَ أَنَّكَ رَأَيْتَ لَهُ مُعْجِزَاتٍ، إِنَّ الْمُعْجِزَاتِ لَيْسَتْ لَهُ إِنَّمَا هِيَ لَنَا أَظْهَرَهَا اللَّهُ تَعَالَى فِيهِ إِبَانَةً لِحُجَّتِنَا وَ إِيضَاحاً لِجَلَالَتِنَا وَ شَرَفِنَا، وَ لَوْ قُلْتَ: شَاهَدْتُ فِيهِ مُعْجِزَاتٍ، لَمْ أُنْكِرْهُ عَلَيْكَ، أَ لَيْسَ إِحْيَاءُ عِيسَى علیه السلام الْمَيِّتَ مُعْجِزَةً أَ هِيَ لِلْمَيِّتِ أَمْ لِعِيسَى؟ أَ وَ لَيْسَ خَلَقَ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَصَارَ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ [مُعْجِزَةً] أَ هِيَ لِلطَّائِرِ أَوْ لِعِيسَى؟ أَ وَ لَيْسَ الَّذِينَ جُعِلُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ مُعْجِزَةً، أَ هِيَ لِلْقِرَدَةِ أَوْ لِنَبِيِّ ذَلِكَ الزَّمَانِ؟ فَقَالَ الْوَالِي: أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ [رَبِّي] وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ. ثُمَّ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه السلام لِلرَّجُلِ الَّذِي قَالَ إِنَّهُ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ علیه السلام: يَا عَبْدَ اللَّهِ لَسْتَ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ علیه السلام، إِنَّمَا أَنْتَ مِنْ مُحِبِّيهِ، وَ إِنَّمَا شِيعَةُ عَلِيٍّ علیه السلام الَّذِينَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِمْ: وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ هُمُ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ وَصَفُوهُ بِصِفَاتِهِ، وَ نَزَّهُوهُ عَنْ خِلَافِ صِفَاتِهِ، وَ صَدَّقُوا مُحَمَّداً فِي أَقْوَالِهِ، وَ صَوَّبُوهُ فِي كُلِّ أَفْعَالِهِ، وَ رَأَوْا عَلِيّاً بَعْدَهُ سَيِّداً إِمَاماً، وَ قَرْماً هُمَاماً لَا يَعْدِلُهُ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ أَحَدٌ، وَ لَا كُلُّهُمْ إِذَا اجْتَمَعُوا فِي كِفَّةٍ يُوزَنُونَ بِوَزْنِهِ، بَلْ يَرْجَحُ عَلَيْهِمْ كَمَا تَرْجَحُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ عَلَى الذَّرَّةِ. وَ شِيعَةُ عَلِيٍّ علیه السلام هُمُ الَّذِينَ لَا يُبَالُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَيْهِمْ، أَوْ وَقَعُوا عَلَى الْمَوْتِ. وَ شِيعَةُ عَلِيٍّ علیه السلام هُمُ الَّذِينَ يُؤْثِرُونَ إِخْوَانَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ، وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ هُمُ الَّذِينَ لَا يَرَاهُمُ اللَّهُ حَيْثُ نَهَاهُمْ، وَ لَا يَفْقِدُهُمْ مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ. وَ شِيعَةُ عَلِيٍّ علیه السلام هُمُ الَّذِينَ يَقْتَدُونَ بِعَلِيٍّ فِي إِكْرَامِ إِخْوَانِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ. مَا عَنْ قَوْلِي أَقُولُ لَكَ هَذَا، بَلْ أَقُولُهُ عَنْ قَوْلِ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم، فَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى: وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قَضَوُا الْفَرَائِضَ كُلَّهَا، بَعْدَ التَّوْحِيدِ وَ اعْتِقَادِ النُّبُوَّةِ وَ الْإِمَامَةِ وَ أَعْظَمُهَا [فَرْضاً] قَضَاءُ حُقُوقِ الْإِخْوَانِ فِي اللَّهِ، وَ اسْتِعْمَالِ التَّقِيَّةِ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ»؛ تفسير الإمام الحسن العسكري علیه السلام، 316ـ320.
[24]. إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْني وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني إِسْرائيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ ؛ (5) المائدة: 110.