مقدمات ظهور و رجعت - جلسه پنجم

از شجره طوبی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

مقدمات ظهور و رجعت

جلسه 5

أعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین

ولعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین


مروری بر جلسه گذشته

در جلسه گذشته عرض کردیم حقیقت دنیا؛ دشمنان اهل بیت علیهم السلام، ولایت و پیروی از آنها و به تبع آنها دوستان، شیعیان، محبّان و کسانی که میل به آنها دارند الی غیر ذلک از عنوان‌ها و نام‌هایی که اعداء اهل بیت علیهم السلام و طرفداران اعداء ایشان دارند است.

پس حقیقت آخرت؛ امیر المؤمنین علیه السلام و اهل بیت طیّبین و طاهرین آن بزرگوار، ولایت، پیروان، اعمال، رفتار، کردار، صفات، مقامات، درجات، حقایق الهیه و درجات ایمانیه طرفداران، شیعیان و دوستان آن بزرگواران است.

دو سیر علّیّین و سجّین

در نتیجه دو سیر در عالم است:

سیر اوّل: از مقام علّیّین خداوند تبارک و تعالی شروع شده تا به این عالم جسمانی رسیده است.

این سیر همان سیری است که خداوند متعال در سوره مبارکه نور فرموده: {اللَّهُ‏ نُورُ السَّماواتِ‏ وَالْأَرْضِ‏ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَلا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي‏ءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليم}[1]؛ «خداوند نور آسمان‌ها و زمين است؛ مثل نور خداوند همانند چراغدانى است كه در آن چراغى (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گيرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون يك ستاره فروزان، اين چراغ با روغنى افروخته مى‏شود كه از درخت پربركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى؛ (روغنش آن چنان صاف و خالص است كه) نزديك است بدون تماس با آتش شعله‏ور شود؛ نورى است بر فراز نورى؛ و خدا هركس را بخواهد به نور خود هدايت مى‏كند، و خداوند به هر چيزى داناست».

سیر دوّم: از اسفل السافلین و سجّین شروع شده، بالا آمده و به این دنیا رسیده است.

این سیر همان سیری است که خداوند در آیات دیگر همین سوره مبارکه فرموده: {وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابِ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمَانُ مَاءً حَتىَّ إِذَا جَاءَهُ لَمْ يجِدْهُ شَيئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّئهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الحِسَاب، أَوْ كَظُلُمَاتٍ فىِ بحَرٍ لُّجِّىٍ‏ يَغْشَئهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سحَابٌ ظُلُمَاتُ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَئهَا وَمَن لَّمْ يجَعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُّور}[2]؛ «و كسانى كه كافر شدند، اعمالشان همچون سرابى است در يك كوير كه انسان تشنه از دور آن را آب مى‏پندارد، امّا هنگامى كه به سراغ آن مى‏آيد چيزى نمى‏يابد، و خدا را نزد آن مى‏يابد كه حساب او را بطور كامل مى‏دهد، و خداوند سريع الحساب است. يا همچون ظلماتى در يك درياى عميق و پهناور كه موج آن را پوشانده، و بر فراز آن موج ديگرى و بر فراز آن ابرى تاريك است، ظلمت‏هايى است يكى بر فراز ديگرى، آن گونه كه هرگاه دست خود را خارج كند ممكن نيست آن را ببيند، و كسى كه خدا نورى براى او قرار نداده، نورى براى او نيست».

بنابراین در عالم این دو سیر بوده؛ یکی از بالا به پایین و دیگری از پایین به بالاست.

زمین محل تلاقی دو سیر نورانی الهی و ظلمانی شیطانی و معنی پیدا کردن برائت در آن

انسان‌ها در مقام جسمانی، مقامی که در این عالم از مادر متولّد می­شوند و در زمین هستند ـ زمین محل تلاقی و برخورد این دو سیر است؛ سیر نورانی الهی که از بالا به پایین و سیر ظلمانی شیطانی که از پایین به بالا است ـ به یکدیگر برخورد کرده و در اینجا ولایت با برائت همراه می­شود که ولایت بدون برائت معنی ندارد امّا کسانی که در مقام بالا، سماوات و مبدأ سماوات هستند هنوز به زمین نیامده‌اند؛ یعنی در مقامی هستند که فقط ولایت، محبّت و نورانیّت امیر المؤمنین علیه السلام است در مقام برائت نیستند و در آنجا برائت معنی ندارد.

پس برائت در جایی معنی دارد که ولایت امیر المؤمنین علیه السلام، معارف اهل بیت علیهم السلام و معارف توحیدی خداوند متعال از مقام بالای {اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَالْأَرْض} آمده تا مقامی که مقام زمین است، محلی که ما با حالات، خصوصیات و جهت‌های گوناگون وجودی که داریم در آن هستیم.

هنگامی که ولایت امیر المؤمنین علیه السلام به اینجا می­آید برابر، مقابل و دشمن پیدا می­کند و حقیقت دیگری در اینجا قرار می­گیرد که خودنمایی و قیام بر علیه معارف الهیه، ولای امیر المؤمنین علیه السلام و معارف ولایی ایشان

می­کند.

زمین محل اجتماع ولایت و برائت و اوّل بودن برائت و دوگانگی اهل حق و باطل

پس زمین محل اجتماع ولایت و برائت است و در اینجا انسانی که بخواهد ولایت داشته باشد؛ باید اوّل برائت داشته باشد، اوّل از خدایان دروغین، پیامبران دروغین، اولیای دروغین، اوصیاء و امامان دروغین، حکماء، اهل مکتب‌ها، بافنده‌ها، سازنده‌ها، خود پروازها، خود گراها و خود محورهای دروغین بیزاری بجوید تا از اینها نجات پیدا کرده و بتواند وارد وادی نور ولای امیر المؤمنین علیه السلام شود و ظاهر و باطن او مُتجلِّی، نورانی و مُستشرِق به ولای امیر المؤمنین علیه السلام و مقامات معارف توحیدی، رسالتی و ولایتی ایشان شود.

کسی که این کار را انجام داده، برائت در او تحقّق یابد و از خدایان دروغین فرار کرده و به خدای واحد قهّار روی بیاورد؛ ظاهر و باطنش نورانی می­شود که حضرت یوسف به هم زندانیان خود فرمودند: {أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّار}[3]؛ آیا رب‌ها و خدایان متفرّق گوناگون بهترند یا خدای واحد قهّار؟ در اینجا شرکای متشاکسون پیدا می­شوند که خداوند در قرآن کریم فرموده: دو گروه و دو راه است که یکی شرکاء متشاکسون هستند[4]؛ یعنی شرکایی که هر کدام می­خواهند این عبد و بنده را به سمت خود برده و یک نفر حکیم، نورانی و الهی صاحب این عبد است، آیا این شرکاء و صاحب‌های گوناگون که هر کدام او را به سمت خود کشیده و مخالف دیگری و رب اولی، حقیقی، واحد و تنها هستند بهترند یا رب و صاحبی که یک، حکیم، الهی، نورانی و عبد را به سوی کمالات خود هدایت می­کند؟

پس در اینجا این دوگانگی رخ می­دهد:

اوّل: انسان‌هایی که اهل باطل، انحراف، خطا، اشتباه، ضلالت، خود محور و یا خود باخته امثال خود هستند.

دوّم: انسان‌هایی که اهل حق، حقیقت، نورانی و الهی‌اند به مبدأ واحد رسیده و یافته‌اند وخدای واحدی را شناخته و از ولی واحدی پیروی می­کنند نه خود محور بوده و نه خود باخته امثال خود می­شوند.

خود باخته بودن اکثریّت انسان‌ها

اگر انسان‌های روی زمین ـ چه در زمان گذشته و چه حال ـ را در نظر بگیرد؛ اکثریّت آنها خود باخته هستند، آنها خود محور بوده و به دنبال حقیقت الهی نرفته و به آن نرسیده‌اند؛ بلکه پیرو مکاتب و مذاهب باطله بوده و فهم، درک و عقلانیّت خود را رها کرده و دنباله رو و پیرو دیگرانی همانند خود هستند.

اکثر انسان‌ها پیروی افراد، اشخاص، رؤسای مذاهب و نویسنده‌های کتاب‌ها را می­کنند، بدون اینکه دقّت، تفکّر و تعقّلی در مطالب آنها کرده و آن را با حقیقتی از درون خود بسنجند، و حق و باطلی را در نظر گرفته و آن را سبک سنگین کنند.

اقلّیّت باقی مانده رؤسا و مروّجان مکاتب دروغین دنیا و خود محور بودن آنها

از این اکثریت که بگذریم اقلّیّتی باقی می­مانند که اکثریّت آنها خود محور هستند، میزان همه چیز را در خود دیده و خود را میزان هر چیزی می­بینند و با هر تفکّری که با فهم، دید، یافته‌ها و ساخته‌های آنها همگون، همراه و موافق باشد رفاقت و همراهی کرده و آن را می­پسندند، و هر آنچه در مقابل افهام، یافته‌ها و بافته‌های آنها باشد در برابر آن قرار می­گیرند، اینها اقلّیّت جامعه انسانی هستند که فلاسفه، حکماء و رؤسای مذاهب گوناگونی که در دنیاست ـ که اگر به هند بروید می­بینید هزاران مکتب و مذهب است ـ هر کدام بر محور فکر، فهم، یافته و ساخته خود حرکت می­کنند و به دنبال وصی، نبی، خدای واحد، حق و حقیقتی نیستند.

اینها اقلّیّت انسان‌های روی زمین‌اند که رؤسا و مروجان اوّلیه مکاتب دروغین دنیا هستند و انسان‌های کمی در عالم وجود دارند که پیروی و دنباله روی کسانی را می­کنند که خود محور نبوده بلکه خدا محور، پیامبر محور و امام محور هستند.

اقلّیّت خدا محور

گروهی که پیرو و خود باخته اهل حق‌اند بسیار بسیار کم هستند، خود را رها کرده و از خودشان چیزی ندارند امّا دنبال کسانی می­روند که آنها خود محور نیستند بلکه خدا محور، پیامبر محور، امام محور، دین محور و توحید محور هستند که اقلّیّت بسیار کمی در زمین را تشکیل می­دهند و این گروه سوّم از آنها پیروی می­کنند؛ یعنی آن کسانی که خدا محوری، حق محوری، پیامبر محوری، امام محوری و قرآن محوری در آنها جلوه کرده و خود را رها کرده و خود باخته شدند امّا خود باخته افکار، یافته­ها، دیدها و ساخته‌های امثال خود نشدند بلکه خود باخته پیامبران الهی، توحید، قرآن کریم و امیر المؤمنین علیه السلام شدند.

تقسیم بندی اوّلیه انسان‌ها

پس در تقسیم بندی اوّلیه، انسان‌های روی زمین به دو دسته تقسیم می­شوند: انسان‌هایی که خود محور یا خود باخته هستند.

انسان‌های خود باخته یا خود باخته اهل حق و یا اهل باطل هستند. کسانی که خود باخته اهل حق‌اند بسیار بسیار کم و کسانی که خود باخته اهل باطل‌اند بسیار زیاد هستند که اکثریّت قاطع مردم زمین را تشکیل می‌دهند.

انسان‌های خود باخته حق کسانی هستند که حق درآنها جلوه کرده و آنها مرکز و معیار حق و توحید خداوند تبارک و تعالی قرار گرفته‌اند و دیگر خودیتی و شخصیتی در آنها نمانده تا خود محوری یا بیرون محوری و خود باختگی به دیگری در آنها باشد، اینها بزرگان ادیان و راه حق الهی‌اند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت علیهم السلام اوّلین آنها و بعد از آن بزرگواران انبیای الهی، اوصیای الهی و بزرگان عالم می­باشند، پس خود باختگان اهل حق تنها پیرو انبیای الهی و اهل بیت علیهم السلام هستند.

گروه اوّل و دوّم انسان‌های خود باخته و خود محور و پیروان آنها

هنگامی که انسان در جوامع انسانی قرار می­گیرد می­داند و می­فهمد که در زمین این چهار گروه هستند که اکثریّت از آن سه دسته اوّل‌اند؛ یعنی دسته اوّل از این سه دسته که اکثریّت روی زمین‌اند خود باخته امثال خود هستند که اینها اکثریت قاطع روی زمین را تشکیل داده و راه و گفتار آنها باطل است و هیچ چیزی را با فهم، درک، اندیشه و میزان نمی­گویند و فقط پیروی اشخاصی همانند خود را می­کنند، انسان در این جوامع با اینها روبرو و مواجه است و یا با کسانی که از اینها کمتر بوده امّا خود محور هستند و خدا محور، دین محور و قرآن محور نیستند.

مقصود از خود محوری و خدا محوری

مقصود از اینکه می­گوییم خود محور هستند؛ یعنی همه چیز را در خود دیده و دنبال کسی نمی­روند، همان طور که امیر المؤمنین علیه السلام در حق گروهی فرمودند: «كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ آخِذٌ مِنْهَا فِيمَا يَرَى بِعُرًى وَثِيقَاتٍ وَأَسْبَابٍ مُحْكَمَاتٍ فَلَا يَزَالُونَ بِجَوْرٍ وَلَنْ يَزْدَادُوا إِلَّا خَطَأً؛[5] هركس از آنها امام و پيشواى خود است، و در هر آنچه از ناحق رواج دارد و به نظر خود درست مى‏دانند عمل مى‏كنند و بدان چنگ زده‏اند و اسباب آن را محكم ساخته و استوار پنداشته‏اند، پيوسته بر خلاف حق مى‏روند و جز خطاكارى نمى‏افزايند».

این گروه اگرچه خود را همه کاره می­دانند امّا انسان‏های فرومایه‏ای هستند که آن حضرت در خطبه‏ای دیگر در وصف آنها فرمودند: «هَمَجٌ‏ رَعَاعٌ‏ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ‏ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَلَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ؛[6] فرومایگانی ناتوان كه به دنبال هر صدايى مى‏روند و با هر بادى حركت مى‏كنند، به نور دانش روشنى نيافته و به ركنى محكم پناه نبرده‏اند».

و همچنین آن بزرگوار در جمله دیگری فرمودند: «لَا يَرَى أَنَّ وَرَاءَ مَا بَلَغَ فِيهِ مَذْهَبا»[7]؛ وارء و بیرون راه، مسلک، روش، مذهب، دین، مکتب و اعتقاداتی که انتخاب کرده‌اند هیچ راهی ندیده و همه را بیخود دیده و تنها و تنها خود و دارایی‌های خود را می­بینند. پس مقصود از خود محوران اینها هستند.

امّا مقصود از خدا محوری و امام محوری این است که انسان به جایی برسد که دیگر خود، دارایی‌ها و یافته‌های خود را نبیند و خود را فانی در امام، مکتب، گفتار، رفتار، اعتقادات و معارف امام ببیند؛ یعنی در معارف اعتقادات فقط ولی خدا را ببیند.

این همان حقیقت و کمال ایمان است که امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَنْ سَرَّهُ‏ أَنْ‏ يَسْتَكْمِلَ‏ الْإِيمَانَ‏ كُلَّهُ فَلْيَقُلِ: الْقَوْلُ مِنِّي فِي جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ قَوْلُ آلِ مُحَمَّدٍ فِي مَا أَسَرُّوا وَمَا أَعْلَنُوا وَفِيمَا بَلَغَنِي عَنْهُمْ وَفِي مَا لَمْ يَبْلُغْنِي؛[8] هركس دوست دارد كه تمام مراتب ايمان را كامل كند، بايد بگويد: گفتار من نسبت به هر موضوعى گفتار آل محمّد است در آنچه پنهان كنند و در آنچه آشكار دارند، در آنچه از ايشان به من برسد و در آنچه به من نرسد».

انحراف و از اسفل السافلین و به سوی اسفل السافلین دو گروه اوّل

پس هنگامی که انسان به جوامع بشری نگاه می­کند می­بیند از این چهار دسته، دو دسته که اکثریت قاطع روی زمین را تشکیل می­دهند تنها و تنها اهل انحراف، زندقه، باطل، اسفل السافلین و کسانی هستند که انسان را بسوی آتش دوزخ دعوت می­کنند. دو دسته رسماً اینگونه و اصالت مکتب، فرع مکتب، اصالت دید، فرع دین آنها و همه چیز آنها از اسفل السافلین و به سوی اسفل السافلین است، اینها پیروان خود محورهای امثال خود و خود آن خود محور‌ها هستند.

گروه سوّم پیروان نافهم حق و نتیجه پیروی از آنها

گروه سوّم کسانی هستند که از کسانی پیروی می‌کنند که از خود محوری و بیرون محوری گذشته‌اند، چون فانی در اولیای الهی، انبیای الهی و قرآن کریم شده‌اند دیگر چیزی از خود ندارند که با بیرون بسنجند یا ترجیح به بیرون و یا بیرون را به آن ترجیح دهند، کسانی که پیرو این دسته‌اند بدون درک، فهم و رسیدن به حقیقتی پیروی کسانی را می­کنند که اهل حقیقت‌اند به گونه ای که خودشان نمی­فهمند پیرو چه مذهب و مکتبی هستند.

این سه گروه گروهی‌اند که اگر انسان دنبال اینها رفته و بخواهد این سه گروه را میزان، راه و روش خود قرار دهد؛ دچار ضلالت و گمراهی یا دچار نفهمی و نادانی می­شود، اگر دو گروه اوّل را دنبال کند نتیجه آن این خواهد شد که به ضلالت، گمراهی، قساوت، شقاوت، انحراف، زندقه، کفر و شرک گرفتار می­شود و اگر دنباله روی گروه سوّمی که پیروان اهل حق‌اند امّا اهل فهم، درک، علم، دانش و معرفت نیستند را کرده و آنها را میزان و معیار قرار دهد؛ دچار نافهمی، نادانی و جهالت شده و در طول جوانب زندگی اعتقادی، عرفانی و عملی خود در جهالت و نافهمی باقی می­ماند.

انسان اگر می­خواهد از ضلالت، گمراهی، کفر، زندقه و شرک نجات پیدا کند؛ باید از دو گروه اوّل فرار کرده، خود را معطّل نکند و با آنها مقابله کند[9] و اگر می­خواهد از جهالت، نادانی، پستی، واماندگی، عقب ماندگی نجات پیدا کرده و به سمت رشد، تعالی، ارزش و بزرگی برسد؛ باید از گروه سوّم که درست است که پیروان اهل حق‌اند امّا خودشان حقی را نمی­دانند و نمی­توانند به شما حقی یاد داده و به سمت حقیقتی، مقامی، عرفانی و ارزشی راهنما شوند فرار کند.[10]

تفاوت گروه سوّم با سایر گروه‌ها

در دو گروه اوّل انسان باید از ذوات، صفات، راه، روش، مکتب، مذهب، مرام و همه چیز آنها بیزاری جسته و فرار کند، امّا در گروه سوّم نباید از مکتب، راه و حقیقت وجودی آنها فرار کند چون طرفداران حق، محبّان حق و معتقدان حق هستند امّا باید از راه، روش، تفکّر و دیدهایی که دارند فرار کند زیرا انسان را به جهالت و نادانی انداخته و در نادانی نگه می­دارند امّا در عین حال باید آنها را دوست داشته و برای ایشان ارزش قائل شود و نزد خداوند تعالی برای این گروه دعا کند ولی باز هم باید از آنها فرار کند چون آنها او را در جهالت و نادانی نگه داشته و نمی‌گذارند حرکت کند و مدام بر جهل و نادانی او می‌افزایند.

گروه چهارم و بیان آن

اگر انسان می­خواهد به جایی و حقیقتی برسد؛ باید بیزاری از سه گروه اوّل و اتّصال، ارتباط، پیوند، همگونی و دنباله روی گروه چهارم را داشته باشد که گروه چهارم همان انبیای الهی و اهل بیت علیهم السلام ـ که اوّلین‌ها و معصومین عالم بوده ـ هستند که خود را فراموش، رها، مضمحل و فانی کردند و تنها و تنها آینه وجودی خود را نشان دهنده حقایق الهیه، انوار الهیه، توحید و معارف الهی کردند که علماء، دانشمندان و بزرگان اهل حکمت از این انسان‌های اوّلیه‌اند که خود را مضمحل و فانی در انسان‌های اوّلیه ـ یعنی انبیای الهی و اهل بیت علیهم السلام ـ کردند.

سه مرحله عبد محض بودن گروه چهارم در مقام جسمانی، علوم ظاهریه و باطنیه

گروه چهارم خود را در برابر انبیای الهی، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت علیهم السلام دارا و صاحب شخصیت و جایگاهی نمی­دانند تا میان خود و آنها سنجش کنند، و تنها و تنها به اینجا رسیده‌اند که عبد محض انبیای الهی و اهل بیت علیهم السلام باشند. این گروه در سه مرحله عبد محض نسبت به انبیای الهی و اهل بیت علیهم السلام هستند:

اوّل: در مقام جسمانی؛ یعنی در افعال، رفتار، حرکات، بایدها و نبایدهای جسمانی که نام آن در قرآن تزکیه است ـ که خداوند می­فرماید: {وَيُزَكِّيهِمْ}[11]؛ پیامبر خدا آنها را تزکیه می­کنند ـ عبد محض هستند.

دوّم: در معارف و علوم ظاهریه؛ این معارف مربوط به احکام جسمانی انسان است که علم فقه نام دارد و در بیرون برای آن وقت صرف کرده و کتاب‌ها می­نویسند که در جایگاه خود ارزشمند و در قرآن کریم علم کتاب نامیده شده است.

اگر انسان مرحله اوّل یعنی تزکیه را گذرانده، خود را رها و فراموش کرده و تنها و تنها عبد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، امیر المؤمنین، اهل بیت و انبیای الهی علیهم السلام باشد؛ آنها او را تزکیه و ظاهر بدن او را آراسته می­کنند؛ یعنی هر طوری که آنها می­گویند زندگی کند، اگر بگویند فلان کار را نسبت به بدن خود انجام بده انجام دهد و اگر بگویند انجام نده انجام ندهد، فلان مال را بخور بخورد و فلان مال را نخور نخورد، فلان گونه بنشین بنشیند فلان گونه ننشین ننشیند، فلان گونه رابطه با زن، دوست، فامیل و دشمنت داشته باش همان گونه داشته باشد، فلان گونه رابطه نداشته باش همان گونه نداشته باشد و تمام افعالی که از چشم، دست، گوش، پا، زبان و بدن آنها سر می­زند همه به دستور آن بزرگواران باشد، اگر کسی این کار را کرد؛ مقام تزکیه را انجام داده و در مقام زینت کردن ظاهر خود به زینت انوار الهیه، قرآن کریم، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت علیهم السلام خود را آراسته کرده است.

سوّم: در معارف و علوم باطنیه؛ پس هنگامی که خود را این گونه آراسته کرد قابلیت این را پیدا می­کند که علم کتاب را از آنها بیاموزد؛ یعنی نسبت به همین مقامات و علوم ظاهری ـ که علم فقه، اخلاق، اقتصاد و... است ـ اهل علم شود، اگر کسی این کار را کرده و این روش را جلو برود به جایی می­رسد که عبد محض رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، اهل بیت و انبیای الهی علیهم السلام قرار می­گیرد و علم حکمت به او آموخته شده و اهل علم حکمت؛ یعنی معارف باطنیه، حقایق توحیدیه و حقایق ولای امیر المؤمنین علیه السلام می­شود.

انسان‌هایی که این سه مرحله را دارند دوّمی هستند در اینکه خود را رها و تنها و تنها اتّصال به خداوند، مبادی انوار الهی و جایگاه انوار خداوند تبارک و تعالی ـ که اهل بیت علیهم السلام و انبیای الهی هستند ـ پیدا کنند.

فرار از مجموعه گروه­ها بجز گروه چهارم

پس انسان وقتی فهمید که اکثریّت روی زمین یکی از این سه دسته هستند که عرض شد، باید از مجموع آنها فرار کند مگر کسی را بیابد که اقل از کبریت احمر و از دسته چهارم باشد؛ دسته چهارم معصومان عالم یا حکمای الهی هستند که پیروان معصومان عالم‌اند، اگر کسی این سیر را انجام دهد به حقیقت می­رسد.

بیان چهار گروه بعد از شهادت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم

ما به همین دلیل از عامه عمیاء، دشمنان امیر المؤمنین علیه السلام و مخالفان ولایت در یک راه اوّلیه جدا می­شویم، آن راه اوّلیه نسبت به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، طرفداران و گروندگان ظاهری ایشان است. مخالفین معتقد به این هستند که کسانی که در زمان پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نسبت به ایشان ایمان ظاهری آوردند همه مقدّس، سالم و درست‌اند؛ یعنی دنبال این هستند که بگویند آن سه گروهی که عرض کردیم؛ درست و مقدّس‌اند!

چون اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بعد از رحلت و شهادت ایشان به چهار گروه تقسیم شدند:

گروه اوّل و دوّم: آن کسی که عبد خاضع رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ومعصوم کلّی است که امیر المؤمنین و اهل بیت علیهم السلام هستند و دوّمی‌های از این گروه اوّل افرادی همانند سلمان، اباذر و مقداد هستند ـ که در زمان هر کدام از اهل بیت علیهم السلام بودند و امروز هم وجود دارند ـ، اینها خود را رها کرده و تنها و تنها عبد اهل بیت علیهم السلام شدند، این دو گروه بعد از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میزان اوّلیه هستند و امیر المؤمنین و اهل بیت علیهم السلام اوّلین میزان اوّلیه و سلمان، اباذر، مقداد و امثال اینها دوّمین‌هایی هستند که پیرو اوّلین‌ها هستند. بعد از پیامبر خدا اقلّیتی پیرو حق بودند، که در روزهای اوّل بعد از شهادت ایشان سه یا چهار نفر بوده و بعدها آهسته آهسته دیگران گرایش پیدا کرده و به خطاها، اشتباه‌ها و نادرستی‌های خود پی بردند و یا از ترس و لرز با جهت‌هایی که دارد بیرون آمدند.

بعد از گذشت بیست و پنج سال خلافت ظاهری به امیر المؤمنین علیه السلام رسید و آن حضرت بیست و پنج نفر بیشتر پیرو نداشتند، در همان زمان کسانی که واقعاً خلافت و امامت امیر المؤمنین علیه السلام را از طریق قرآن، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و خداوند تبارک و تعالی فهمیده بودند؛ بیست و پنج نفر بیشتر نبودند! این گروه در اقلّیّت و سه گروه دیگر در اکثریّت بودند. گروه‌هایی که پیروان اهل باطل‌اند اکثریّت قاطع که همج الرعاع آن روز بودند را تشکیل می­دادند و برای اینکه بتوانند با ابوبکر صدیق به ابلیس بیعت کنند و جایگاهی را از دست ندهند حتی بزرگ قوم خود سعد بن عباده که پیر خرفت بود و می‌خواست بمیرد را زیر دست و پا انداختند. [12]

گروه سوّم: رؤسای باطل؛ یعنی ابوبکر، عمر، خالد بن ولید و امثال اینها بودند که اکثریّت آن روز پیرو آنها بودند به همین دلیل بعد از رحلت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم حضرت زهراB مدّت زمان کوتاهی؛ یعنی هفتاد و پنج روز بیشتر زنده نماندند[13]، در همان روزهای اوّلیه توانستند انسان هایی کافر، زندیق و شیطانی را به در خانه امیر المؤمنین علیه السلام بفرستند و مابقی هم بر سر پشت­بام‌ها، کوچه‌ها و اطراف تماشاچی شدند،[14] آنها توانستند وضع را به اینجا برسانند، پس اکثریّت پیروان آن روز اهل باطل بودند.

گروه چهارم: طرفداران حق؛ آنها ترس و لرز داشته و نمی­توانستند دنیا و همنشینی‌ها را رها کنند و سختی‌ها و دشواری‌ها را برای خود بخرند، هنگامی که امیر المؤمنین علیه السلام به یکی از آنها فرمود: تو که می­دانی حق با من است چرا بیعت کردی؟ گفت: دیگران کردند و من هم کردم.

اینها در حقیقت پیرو امیر المؤمنین علیه السلام هستند که یکی از اهل کوفه گفت: دل‌های آنها با شما و شمشیرهایشان علیه شماست[15]، پس ما در اصحاب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم برائتی هستیم؛ یعنی از تک تک انسان‌های آن روز بیزار بوده و در ترس و لرز به سر می­بریم و هیچ وقت به آنها اعتماد و تکیه نمی­کنیم و همیشه در ترس این هستیم مبادا بر سر ما کلاه گذاشته و خدعه کنند، و یک اقلّیّتی بعد از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را قبول داریم. این راه و مرام اکثریّت و اقلّیّت در طول تاریخ ادامه پیدا کرد تا اینکه امروز در دنیا اکثریّت نویسنده‌ها، گوینده‌ها، رؤسای مکاتب اسلامی و طرفداران آنها انسان‌های اهل باطل و پیروان باطل یا انسان‌هایی که اهل حق امّا نفهم و نادان‌اند هستند. اگر انسان بخواهد همراه آنها شده و خود را معطّل آنها کند؛ در طول زندگی عقب مانده و به جمود، توقف، رکود، زمین گیر شدن و حرکت نداشتن دچار می­شود.

اشاره ای به بحث حقیقت دنیا و آخرت جلسه گذشته و ارتباط این تقسیم بندی با رجعت

پس مطلبی که جلسه گذشته عرض کردیم این بود که دنیا عبارت از ائمّه جور و پیروان آنها و آخرت عبارت از امیر المؤمنین علیه السلام و رؤسای اهل حق، ائمّه حق و پیروان راستین ائمّه حق است که انسان باید از اوّلی‌ها بیزاری جسته و از راه، روش، مکتب، زندگی، همنشینی و همراهی آنها فرار کند تا دچار گمراهی‌ها و ضلالت‌های آنها نشود و دنبال دوّمی‌هایی امثال سلمان، اباذر و عمّارهای زمان خود بگردد که پیرو محض امیر المؤمنین علیه السلام هستند و از خود چیزی ندارند.

این سخن را عرض می­کنیم چون صحبت ما در رجعت اهل بیت علیهم السلام، مؤمنین محض، کفّار محض و دشمنان اهل بیت علیهم السلام است که این از خواسته‌های مخصوص آن بزرگواران می­باشد که در نزد دو گروه اوّل ـ نه گروه سوّم که پیروان نادان حق هستند ـ محل مسخره، استهزاء و سخریه قرار گرفته است.

پس اگر بخواهیم عقیده، راه، روش، دید و معرفت حقی ـ چه در اصالت و چه در خصوصیات ـ نسبت به رجعت اهل بیت علیهم السلام داشته باشیم باید آن سه گروه را رها کرده و از آنها بیزار باشیم، اگر کسی در این مورد مقداری مطالعه کرده یا از افراد، اشخاص و نویسنده‌ها مطلب دیده باشد متوجّه می­شود که عرض بنده چیست، و چقدر مطلب بزرگی است که انسان باید آن را دانسته و تنها و تنها میزان همه چیز خود را اهل بیت علیهم السلام و کسانی که روندگان راه ایشان هستند قرار دهد و غیر این دو گروه ـ که اهل بیت علیهم السلام و پیروان، علماء و حکمای راستین هستند ـ دنبال هیچ کسی نرفته و به حرف، نوشته، گفتار، عمل، دید، روش، یافته‌ها و بافته‌های هیچ کسی اعتماد نکند و از همه بیزاری جوید.


الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین


[1]. النور: 35.

[2]. النور: 39 و40.

.[3]يوسف: 39 (يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ)‏.

.[4]الزمر: 29 (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِيهِ‏ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ‏ وَرَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ)‏.

النحل: 76 (وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّهْهُ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ).

الكافي، ج8، ص224، ح283: عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: ضَرَبَ اللَّهُ‏ مَثَلاً رَجُلاً فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ‏ وَرَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ‏ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً قَالَ أَمَّا الَّذِي فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ فُلَانٌ‏ الْأَوَّلُ‏ يُجْمِعُ‏ الْمُتَفَرِّقُونَ وِلَايَتَهُ وَهُمْ فِي ذَلِكَ يَلْعَنُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَيَبْرَأُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ فَأَمَّا رَجُلٌ سَلَمُ رَجُلٍ فَإِنَّهُ الْأَوَّلُ حَقّاً وَشِيعَتُهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْيَهُودَ تَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِ مُوسَى علیه السلام عَلَى إِحْدَى وَسَبْعِينَ فِرْقَةً مِنْهَا فِرْقَةٌ فِي الْجَنَّةِ وَسَبْعُونَ فِرْقَةً فِي النَّارِ وَتَفَرَّقَتِ النَّصَارَى بَعْدَ عِيسَى علیه السلام عَلَى اثْنَتَيْنِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا فِي الْجَنَّةِ وَإِحْدَى وَسَبْعُونَ فِي النَّارِ وَتَفَرَّقَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ بَعْدَ نَبِيِّهَا صلّی الله علیه و آله و سلّم عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً اثْنَتَانِ وَسَبْعُونَ فِرْقَةً فِي النَّارِ وَفِرْقَةٌ فِي الْجَنَّةِ وَمِنَ الثَّلَاثِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً ثَلَاثَ عَشْرَةَ فِرْقَةً تَنْتَحِلُ وَلَايَتَنَا وَمَوَدَّتَنَا اثْنَتَا عَشْرَةَ فِرْقَةً مِنْهَا فِي النَّارِ وَفِرْقَةٌ فِي الْجَنَّةِ وَسِتُّونَ فِرْقَةً مِنْ سَائِرِ النَّاسِ فِي النَّارِ.

تفسير القمي، ج2، ص248: قَالَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ‏ فِي قَوْلِهِ‏ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ‏ فَإِنَّهُ مَثَلٌ ضَرَبَهُ اللَّهُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَشُرَكَائِهِ الَّذِينَ‏ ظَلَمُوهُ‏ وَغَصَبُوهُ‏ حَقَّهُ قَوْلُهُ‏ مُتَشاكِسُونَ‏ أَيْ مُتَبَاغِضُونَ قَوْلُهُ‏ وَرَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ‏ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام سَلَمٌ لِرَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم ثُمَّ قَالَ‏ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ‏.

تأويل الآيات الظاهرة، ص504: عَنْ حُمْرَانَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام يَقُولُ‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَ:‏ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَرَجُلاً سَلَماً هُوَ عَلِيٌّ علیه السلام‏ لِرَجُلٍ‏ هُوَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَشُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ‏ أَيْ مُخْتَلِفُونَ‏ وَأَصْحَابُ‏ عَلِيٍ‏ علیه السلام مُجْتَمِعُونَ عَلَى وَلَايَتِهِ.

تفسير القمي، ج1، ص387: وُقَوْلِهِ: ضَرَبَ اَللَّهُ مَثَلاً مَملوكاً لا يَقْدِرُ عَلَى شِئ قالَ لا يَتَزَوَّج وَلا يُطَلِّقُ ثُمَّ ضَرَبَ اَللَّهُ مَثَلاً فِي اَلْكُفَّارِ فَقَالَ وَضَرَبَ اَللَّهُ مَثلاً رَجُلَينِ أحَدُهُما أَبكَم لاَ يَقْدِرُ عَلَى شَئ وَهُوَ كُلٌ عَلَى مَولاهُ أيْنَ مَا يُوَجِّهُهُ لا يَأْتِ بِخَيرٍ هَل يَستَوي هُوَ ومَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ قَالَ كَيْفَ يُسْتَوى هَذَا وَهَذَا الَّذي يَأمُرُ بِالْعَدْلِ أَميرَ المُؤْمِنِينَ والأئِمَّة علیهم السلام.

مناقب آل أبي طالب، ج2، ص107: حَمْزَةُ بْنُ عَطَاءٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام فِي قَوْلِهِ:‏ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ‏ قَالَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ‏ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ‏ وَهُوَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيم‏.

[5]. الكافي، ج8، ص63، ح22: عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام بِالْمَدِينَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ وَصَلَّى عَلَى النَّبِيِّ وَآلِهِ ثُمَّ قَال‏:... فَيَا عَجَباً وَمَا لِي لَا أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هَذِهِ‏ الْفِرَقِ‏ عَلَى‏ اخْتِلَافِ‏ حُجَجِهَا فِي دِينِهَا لَا يَقْتَصُّونَ‏ أَثَرَ نَبِيٍّ وَلَا يَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِيٍّ وَلَا يُؤْمِنُونَ بِغَيْبٍ وَلَا يَعْفُونَ عَنْ عَيْبٍ الْمَعْرُوفُ فِيهِمْ مَا عَرَفُوا وَالْمُنْكَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْكَرُوا وَكُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ آخِذٌ مِنْهَا فِيمَا يَرَى بِعُرًى وَثِيقَاتٍ وَأَسْبَابٍ مُحْكَمَاتٍ فَلَا يَزَالُونَ بِجَوْرٍ وَلَنْ يَزْدَادُوا إِلَّا خَطَأً لَا يَنَالُونَ تَقَرُّباً وَلَنْ يَزْدَادُوا إِلَّا بُعْداً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ أُنْسُ بَعْضِهِمْ بِبَعْضٍ وَتَصْدِيقُ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ كُلُّ ذَلِكَ وَحْشَةً مِمَّا وَرَّثَ النَّبِيُّ الْأُمِّيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَنُفُوراً مِمَّا أَدَّى إِلَيْهِمْ مِنْ أَخْبَارِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَهْلُ حَسَرَاتٍ وَكُهُوفُ شُبُهَاتٍ‏ وَأَهْلُ عَشَوَاتٍ وَضَلَالَةٍ وَرِيبَةٍ، الخبر.

نهج البلاغة، ص121، الخطبة88: (ومن خطبة له علیه السلام وفيها بيان للأسباب التي تهلك الناس‏): أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ يَقْصِمْ‏ جَبَّارِي دَهْرٍ قَطُّ إِلَّا بَعْدَ تَمْهِيلٍ وَرَخَاءٍ وَلَمْ يَجْبُرْ عَظْمَ أَحَدٍ مِنَ الْأُمَمِ إِلَّا بَعْدَ أَزْلٍ‏ وَبَلَاءٍ وَفِي دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْبٍ‏ وَمَا اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْبٍ مُعْتَبَرٌ وَمَا كُلُّ ذِي قَلْبٍ بِلَبِيبٍ وَلَا كُلُّ ذِي سَمْعٍ بِسَمِيعٍ وَلَا كُلُّ [ذِي‏] نَاظِرٍ بِبَصِيرٍ فَيَا عَجَباً وَمَا لِيَ لَا أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هَذِهِ‏ الْفِرَقِ‏ عَلَى اخْتِلَافِ حُجَجِهَا فِي دِينِهَا لَا يَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِيٍّ وَلَا يَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِيٍّ وَلَا يُؤْمِنُونَ بِغَيْبٍ وَلَا يَعِفُّونَ‏ عَنْ عَيْبٍ يَعْمَلُونَ فِي الشُّبُهَاتِ وَيَسِيرُونَ فِي الشَّهَوَاتِ الْمَعْرُوفُ فِيهِمْ مَا عَرَفُوا وَالْمُنْكَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْكَرُوا مَفْزَعُهُمْ فِي الْمُعْضِلَاتِ إِلَى أَنْفُسِهِمْ وَتَعْوِيلُهُمْ فِي الْمُهِمَّاتِ عَلَى آرَائِهِمْ كَأَنَّ كُلَّ امْرِئٍ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِيمَا يَرَى بِعُرًى ثِقَاتٍ وَأَسْبَابٍ مُحْكَمَات‏.

[6]. نهج البلاغة، ص495، الکلام143: (وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ علیه السلام لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ) قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ: أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ‏ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ‏ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌ‏ وَمُتَعَلِّمٌ عَلَى‏ سَبِيلِ‏ نَجَاةٍ وَهَمَجٌ‏ رَعَاعٌ‏ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ‏ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَلَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ يَا كُمَيْلُ الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَأَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَالْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَالْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ وَصَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِه‏، الخبر.

.[7] الكافي، ج1، ص54، ح6: عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ‏ رَفَعَهُ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ لَرَجُلَيْنِ رَجُلٌ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ‏ قَصْدِ السَّبِيلِ‏ مَشْعُوفٌ‏ بِكَلَامِ بِدْعَةٍ قَدْ لَهِجَ بِالصَّوْمِ وَالصَّلَاةِ فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ ضَالٌّ عَنْ هَدْيِ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ‏ مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ فِي حَيَاتِهِ وَبَعْدَ مَوْتِهِ حَمَّالٌ خَطَايَا غَيْرِهِ رَهْنٌ بِخَطِيئَتِهِ وَرَجُلٌ قَمَشَ جَهْلاً فِي جُهَّالِ النَّاسِ عَانٍ‏ بِأَغْبَاشِ الْفِتْنَةِ قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ النَّاسِ عَالِماً وَلَمْ يَغْنَ‏ فِيهِ يَوْماً سَالِماً بَكَّرَ فَاسْتَكْثَرَ مَا قَلَّ مِنْهُ خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ حَتَّى إِذَا ارْتَوَى مِنْ آجِنٍ‏ وَاكْتَنَزَ مِنْ غَيْرِ طَائِلٍ‏ جَلَسَ بَيْنَ النَّاسِ قَاضِياً ضَامِناً لِتَخْلِيصِ مَا الْتَبَسَ عَلَى غَيْرِهِ وَإِنْ خَالَفَ قَاضِياً سَبَقَهُ لَمْ يَأْمَنْ أَنْ يَنْقُضَ حُكْمَهُ مَنْ يَأْتِي بَعْدَهُ كَفِعْلِهِ بِمَنْ كَانَ قَبْلَهُ وَإِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَى الْمُبْهَمَاتِ الْمُعْضِلَاتِ هَيَّأَ لَهَا حَشْواً مِنْ رَأْيِهِ ثُمَّ قَطَعَ بِهِ فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُّبُهَاتِ فِي مِثْلِ غَزْلِ الْعَنْكَبُوتِ لَا يَدْرِي أَصَابَ أَمْ أَخْطَأَ لَا يَحْسَبُ الْعِلْمَ فِي شَيْ‏ءٍ مِمَّا أَنْكَرَ وَلَا يَرَى أَنَّ وَرَاءَ مَا بَلَغَ فِيهِ مَذْهَباً إِنْ قَاسَ شَيْئاً بِشَيْ‏ءٍ لَمْ يُكَذِّبْ نَظَرَهُ وَإِنْ أَظْلَمَ عَلَيْهِ أَمْرٌ اكْتَتَمَ بِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ جَهْلِ نَفْسِهِ لِكَيْلَا يُقَالَ لَهُ لَا يَعْلَمُ ثُمَّ جَسَرَ فَقَضَى فَهُوَ مِفْتَاحُ عَشَوَاتٍ رَكَّابُ شُبُهَاتٍ خَبَّاطُ جَهَالاتٍ لَا يَعْتَذِرُ مِمَّا لَا يَعْلَمُ فَيَسْلَمَ وَلَا يَعَضُّ فِي الْعِلْمِ بِضِرْسٍ قَاطِعٍ فَيَغْنَمَ يَذْرِي الرِّوَايَاتِ ذَرْوَ الرِّيحِ الْهَشِيمَ‏ تَبْكِي مِنْهُ الْمَوَارِيثُ وَتَصْرُخُ مِنْهُ الدِّمَاءُ يُسْتَحَلُّ بِقَضَائِهِ الْفَرْجُ الْحَرَامُ وَيُحَرَّمُ بِقَضَائِهِ الْفَرْجُ الْحَلَالُ لَا مَلِي‏ءٌ بِإِصْدَارِ مَا عَلَيْهِ وَرَدَ وَلَا هُوَ أَهْلٌ لِمَا مِنْهُ فَرَطَ مِنِ ادِّعَائِهِ عِلْمَ الْحَقِّ.

.[8] الكافي، ج1، ص391، ح6: عَنْ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْأَنْصَارِيِّ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ:... .

الكافي، ج‏1، ص390، ح1: عَنْ سَدِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام: إِنِّي تَرَكْتُ مَوَالِيَكَ مُخْتَلِفِينَ يَتَبَرَّأُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ قَالَ فَقَالَ وَمَا أَنْتَ وَذَاكَ إِنَّمَا كُلِّفَ‏ النَّاسُ‏ ثَلَاثَةً مَعْرِفَةَ الْأَئِمَّةِ وَالتَّسْلِيمَ لَهُمْ فِيمَا وَرَدَ عَلَيْهِمْ وَالرَّدَّ إِلَيْهِمْ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ.

الكافي، ج1، ص390، ح2: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْكَاهِلِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام:‏ لَوْ أَنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَحَجُّوا الْبَيْتَ وَصَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ ثُمَّ قَالُوا لِشَيْ‏ءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ أَوْ صَنَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِي صَنَعَ أَوْ وَجَدُوا ذَلِكَ فِي قُلُوبِهِمْ لَكَانُوا بِذَلِكَ مُشْرِكِينَ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: فَلا وَرَبِّكَ‏ لا يُؤْمِنُونَ‏ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ‏ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ‏ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ‏ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: عَلَيْكُمْ‏ بِالتَّسْلِيمِ‏.

الكافي، ج1، ص391، ح5: عَنْ كَامِلٍ التَّمَّارِ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام‏: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ‏ أَتَدْرِي مَنْ هُمْ قُلْتُ أَنْتَ أَعْلَمُ قَالَ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الْمُسَلِّمُونَ إِنَّ الْمُسَلِّمِينَ هُمُ النُّجَبَاءُ فَالْمُؤْمِنُ‏ غَرِيبٌ‏ فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ.

الكافي، ج1، ص399، ح2: عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ يَسْأَلُهُ عَنْ قَوْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام سَلُونِي عَمَّا شِئْتُمْ فَلَا تَسْأَلُونِّي عَنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِهِ قَالَ إِنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ عِنْدَهُ عِلْمُ شَيْ‏ءٍ إِلَّا خَرَجَ مِنْ عِنْدِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فَلْيَذْهَبِ‏ النَّاسُ‏ حَيْثُ شَاءُوا فَوَ اللَّهِ لَيْسَ الْأَمْرُ إِلَّا مِنْ هَاهُنَا وَأَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى بَيْتِهِ.

بصائر الدرجات، ج1، ص523، ح1: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ الْأَشَلِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام:‏ يَا سَالِمُ إِنَّ الْإِمَامَ هَادٍ مَهْدِيٌّ لَا يُدْخِلُهُ اللَّهُ فِي عَمَاءٍ وَلَا يَحْمِلُهُ عَلَى هَيْئَةٍ لَيْسَ لِلنَّاسِ‏ النَّظَرُ فِي‏ أَمْرِهِ‏ وَلَا التَّخَيُّرُ عَلَيْهِ وَإِنَّمَا أُمِرُوا بِالتَّسْلِيمِ.

[9]. السرائر، ج3، ص565: عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: إِنَّا نَأْتِي هَؤُلَاءِ الْمُخَالِفِينَ فَتَسْمَعُ [فَنَسْمَعُ‏] مِنْهُمُ الْحَدِيثَ يَكُونُ حُجَّةً لَنَا عَلَيْهِمْ قَالَ فَقَالَ لَا تَأْتِهِمْ وَلَا تَسْمَعْ عَنْهُمْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَلَعَنَ مِلَّتَهُمُ‏ الْمُشْرِكَةَ.

الكافي، ج2، ص374، ح2: عَنِ الْجَعْفَرِيِ‏ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام يَقُولُ‏ مَا لِي رَأَيْتُكَ عِنْدَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَعْقُوبَ فَقَالَ: إِنَّهُ خَالِي فَقَالَ إِنَّهُ يَقُولُ فِي اللَّهِ قَوْلاً عَظِيماً يَصِفُ اللَّهَ وَلَا يُوصَفُ فَإِمَّا جَلَسْتَ مَعَهُ وَتَرَكْتَنَا وَإِمَّا جَلَسْتَ‏ مَعَنَا وَتَرَكْتَهُ فَقُلْتُ هُوَ يَقُولُ مَا شَاءَ أَيُّ شَيْ‏ءٍ عَلَيَّ مِنْهُ إِذَا لَمْ أَقُلْ مَا يَقُولُ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام أَ مَا تَخَافُ أَنْ تَنْزِلَ بِهِ نَقِمَةٌ فَتُصِيبَكُمْ جَمِيعاً أَ مَا عَلِمْتَ بِالَّذِي كَانَ مِنْ أَصْحَابِ مُوسَى علیه السلام وَكَانَ أَبُوهُ مِنْ أَصْحَابِ فِرْعَوْنَ فَلَمَّا لَحِقَتْ خَيْلُ فِرْعَوْنَ مُوسَى تَخَلَّفَ عَنْهُ لِيَعِظَ أَبَاهُ فَيُلْحِقَهُ بِمُوسَى فَمَضَى أَبُوهُ وَهُوَ يُرَاغِمُهُ‏ حَتَّى بَلَغَا طَرَفاً مِنَ الْبَحْرِ فَغَرِقَا جَمِيعاً فَأَتَى مُوسَى علیه السلام الْخَبَرُ فَقَالَ هُوَ فِي رَحْمَةِ اللَّهِ وَلَكِنَّ النَّقِمَةَ إِذَا نَزَلَتْ لَمْ يَكُنْ لَهَا عَمَّنْ قَارَبَ الْمُذْنِبَ دِفَاعٌ.

عيون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص125، ح1: عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ: سَأَلَ الْمَأْمُونُ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام أَنْ يَكْتُبَ لَهُ مَحْضَ الْإِسْلَامِ عَلَى سَبِيلِ الْإِيجَازِ وَالِاخْتِصَارِ فَكَتَبَ علیه السلام لَهُ أَنَّ مَحْضَ الْإِسْلَامِ شَهَادَة... وَالْبَرَاءَةُ مِنَ الَّذِينَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِهِمْ وَسَنُّوا ظُلْمَهُمْ‏ وَغَيَّرُوا سُنَّةَ نَبِيِّهِمْ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَالْبَرَاءَةُ مِنَ النَّاكِثِينَ وَالْقَاسِطِينَ وَالْمَارِقِينَ‏ الَّذِينَ هَتَكُوا حِجَابَ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَنَكَثُوا بَيْعَةَ إِمَامِهِمْ وَأَخْرَجُوا الْمَرْأَةَ وَحَارَبُوا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَقَتَلُوا الشِّيعَةَ الْمُتَّقِينَ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَاجِبَةٌ وَالْبَرَاءَةُ مِمَّنْ نَفَى الْأَخْيَارَ وَشَرَّدَهُمْ‏ وَآوَى الطُّرَدَاءَ اللُّعَنَاءَ وَجَعَلَ الْأَمْوَالَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ وَاسْتَعْمَلَ السُّفَهَاءَ مِثْلَ مُعَاوِيَةَ وَعَمْرِو بْنِ الْعَاصِ لَعِينَيْ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَالْبَرَاءَةُ مِنْ أَشْيَاعِهِمْ وَالَّذِينَ حَارَبُوا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَقَتَلُوا الْأَنْصَارَ وَالْمُهَاجِرِينَ وَأَهْلَ الْفَضْلِ وَالصَّلَاحِ مِنَ السَّابِقِينَ وَالْبَرَاءَةُ مِنْ أَهْلِ الِاسْتِيثَارِ وَمِنْ أَبِي مُوسَى الْأَشْعَرِيِّ وَأَهْلِ وَلَايَتِهِ‏ الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً أُولئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ‏ وَبِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَلِقائِهِ‏ كَفَرُوا بِأَنْ لَقُوا اللَّهَ بِغَيْرِ إِمَامَتِهِ‏ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً فَهُمْ كِلَابُ أَهْلِ النَّارِ وَالْبَرَاءَةُ مِنَ الْأَنْصَابِ وَالْأَزْلَامِ أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَقَادَةِ الْجَوْرِ كُلِّهِمْ أَوَّلِهِمْ وَآخِرِهِمْ وَالْبَرَاءَةُ مِنْ أَشْبَاهِ عَاقِرِي النَّاقَةِ أَشْقِيَاءِ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ وَمِمَّنْ يَتَوَلَّاهُمْ وَالْوَلَايَةُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَالَّذِينَ مَضَوْا عَلَى مِنْهَاجِ نَبِيِّهِمْ علیهم السلام وَلَمْ يُغَيِّرُوا وَلَمْ يُبَدِّلُوا مِثْلِ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ وَأَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ وَالْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ وَعَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ وَحُذَيْفَةَ الْيَمَانِيِّ وَأَبِي الْهَيْثَمِ بْنِ التَّيِّهَانِ وَسَهْلِ بْنِ حُنَيْفٍ وَعُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ وَأَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ وَخُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ ذِي الشَّهَادَتَيْنِ وَأَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ وَأَمْثَالِهِمْ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَالْوَلَايَةُ لِأَتْبَاعِهِمْ وَأَشْيَاعِهِمْ وَالْمُهْتَدِينَ بِهُدَاهُمْ وَالسَّالِكِينَ مِنْهَاجَهُمْ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِم‏، الخبر.

تفسير الإمام العسكري علیه السلام، ص595:... وَفِي الرِّقابِ‏ الْمُكَاتَبِينَ يُعِينُهُمْ‏ لِيُؤَدُّوا فَيُعْتَقُوا. قَالَ: فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ يَحْتَمِلُ الْمُوَاسَاةَ، فَلْيُجَدِّدِ الْإِقْرَارَ بِتَوْحِيدِ اللَّهِ، وَنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم، وَلْيَجْهَرْ بِتَفْضِيلِنَا، وَالِاعْتِرَافِ بِوَاجِبِ‏ حُقُوقِنَا أَهْلَ‏ الْبَيْتِ وَبِتَفْضِيلِنَا عَلَى سَائِرِ آلِ النَّبِيِّينَ وَتَفْضِيلِ مُحَمَّدٍ عَلَى سَائِرِ النَّبِيِّينَ، وَمُوَالاةِ أَوْلِيَائِنَا، وَمُعَادَاةِ أَعْدَائِنَا، وَالْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ كَائِناً مَنْ كَانَ، آبَاؤُهُمْ وَأُمَّهَاتُهُمْ وَذَوِي قَرَابَاتِهِمْ وَمَوَدَّاتِهِمْ، فَإِنَّ وَلَايَةَ اللَّهِ لَا تُنَالُ إِلَّا بِوَلَايَةِ أَوْلِيَائِهِ وَمُعَادَاةِ أَعْدَائِهِ، الخبر.

الخصال، ج2، ص432، ح15: عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: عَشْرٌ مَنْ لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ بِهِنَّ دَخَلَ الْجَنَّةَ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَالْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَإِقَامُ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءُ الزَّكَاةِ وَصَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ وَحِجُّ الْبَيْتِ وَالْوَلَايَةُ لِأَوْلِيَاءِ اللَّهِ‏ وَالْبَرَاءَةُ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ وَاجْتِنَابُ كُلِّ مُسْكِرٍ.

الكافي، ج2، ص375، ح4: عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم:‏ إِذَا رَأَيْتُمْ أَهْلَ الرَّيْبِ وَالْبِدَعِ مِنْ بَعْدِي فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَأَكْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَالْقَوْلَ فِيهِمْ وَالْوَقِيعَةَ وَبَاهِتُوهُمْ‏ كَيْلَا يَطْمَعُوا فِي الْفَسَادِ فِي الْإِسْلَامِ وَيَحْذَرَهُمُ‏ النَّاسُ‏ وَلَا يَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ يَكْتُبِ اللَّهُ لَكُمْ بِذَلِكَ الْحَسَنَاتِ وَيَرْفَعْ لَكُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِي الْآخِرَةِ.

[10]. الكافي، ج1، ص39، ح1: عَنْ يُونُسَ رَفَعَهُ قَالَ: قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ يَا بُنَيَّ اخْتَرِ الْمَجَالِسَ‏ عَلَى‏ عَيْنِكَ‏ فَإِنْ رَأَيْتَ قَوْماً يَذْكُرُونَ اللَّهَ جَلَّ وَعَزَّ فَاجْلِسْ مَعَهُمْ فَإِنْ تَكُنْ عَالِماً نَفَعَكَ عِلْمُكَ وَإِنْ تَكُنْ جَاهِلاً عَلَّمُوكَ وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُظِلَّهُمْ بِرَحْمَتِهِ فَيَعُمَّكَ مَعَهُمْ وَإِذَا رَأَيْتَ قَوْماً لَا يَذْكُرُونَ اللَّهَ فَلَا تَجْلِسْ مَعَهُمْ فَإِنْ تَكُنْ عَالِماً لَمْ يَنْفَعْكَ عِلْمُكَ وَإِنْ كُنْتَ جَاهِلاً يَزِيدُوكَ جَهْلاً وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُظِلَّهُمْ بِعُقُوبَةٍ فَيَعُمَّكَ مَعَهُمْ.

الكافي، ج1، ص39، ح2: عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مُحَادَثَةُ الْعَالِمِ‏ عَلَى‏ الْمَزَابِلِ‏ خَيْرٌ مِنْ مُحَادَثَةِ الْجَاهِلِ عَلَى الزَّرَابِيِّ.

الكافي، ج8، ص22 ح4: عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام... قَالَ اسْمَعْ وَعِ وَبَلِّغْ حَيْثُ انْتَهَتْ بِكَ رَاحِلَتُكَ إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام خَطَبَ النَّاسَ بِالْمَدِينَةِ بَعْدَ سَبْعَةِ أَيَّامٍ مِنْ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَذَلِكَ حِينَ فَرَغَ مِنْ جَمْعِ الْقُرْآنِ وَتَأْلِيفِهِ فَقَالَ:... إِنَّ أَفْضَلَ‏ الْفِعَالِ‏ صِيَانَةُ الْعِرْضِ بِالْمَالِ لَيْسَ مَنْ جَالَسَ الْجَاهِلَ بِذِي مَعْقُولٍ مَنْ جَالَسَ الْجَاهِلَ فَلْيَسْتَعِدَّ لِقِيلٍ وَقَالٍ لَنْ يَنْجُوَ مِنَ الْمَوْتِ غَنِيٌّ بِمَالِهِ وَلَا فَقِيرٌ لِإِقْلَالِه‏، الخبر.

من لا يحضره الفقيه، ج3، ص566، ح4934: وَكَتَبَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ فِيمَا كَتَبَ مِنْ جَوَابِ مَسَائِلِه‏:... وَحَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ التَّعَرُّبَ‏ بَعْدَ الْهِجْرَةِ لِلرُّجُوعِ عَنِ الدِّينِ وَتَرْكِ الْمُؤَازَرَةِ لِلْأَنْبِيَاءِ وَالْحُجَجِ علیهم السلام وَمَا فِي ذَلِكَ مِنَ الْفَسَادِ وَإِبْطَالِ حَقِّ كُلِّ ذِي حَقٍّ لَا لِعِلَّةِ سُكْنَى الْبَدْوِ وَلِذَلِكَ لَوْ عَرَفَ الرَّجُلُ الدِّينَ كَامِلاً لَمْ يَجُزْ لَهُ مُسَاكَنَةُ أَهْلِ الْجَهْلِ وَالْخَوْفِ عَلَيْهِ لِأَنَّهُ لَا يُؤْمَنُ أَنْ يَقَعَ مِنْهُ تَرْكُ الْعِلْمِ وَالدُّخُولُ مَعَ أَهْلِ الْجَهْلِ وَالتَّمَادِي فِي ذَلِك‏، الخبر.

معاني الأخبار، ص195، ح1: عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: الِاشْتِهَارُ بِالْعِبَادَةِ رِيبَةٌ إِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ علیهم السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَالَ:... وَأَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ‏ تَرَكَ‏ الذُّنُوبَ‏ وَأَحْكَمُ النَّاسِ مَنْ فَرَّ مِنْ جُهَّالِ النَّاسِ وَأَسْعَدُ النَّاسِ مَنْ خَالَطَ كِرَامَ النَّاسِ وَأَعْقَلُ النَّاسِ أَشَدُّهُمْ مُدَارَاةً لِلنَّاسِ وَأَوْلَى النَّاسِ بِالتُّهَمَةِ مَنْ جَالَسَ أَهْلَ التُّهَمَة، الخبر.

[11]. البقرة: 129 (رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).

آل عمران: 164 (لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ).

الجمعة: 2 (هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ).

[12]. تاريخ الطبري، ج2، ص459: قَالَ هِشَامٌ عَنْ أَبِي مِخْنَفٍ قَالَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ فَأَقْبَلَ اَلنَّاسُ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ يُبَايِعُونَ أَبَا بَكْرٍ وَكَادُوا يَطَؤُونَ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ فَقَالَ نَاسٌ مِنْ أَصْحَابِ سَعْدٍ اِتَّقُوا سَعْداً لاَ تَطَؤُهُ فَقَالَ عُمَرُ اُقْتُلُوهُ قَتَلَهُ اَللَّهُ ثُمَّ قَامَ عَلَى رَأْسِهِ فَقَالَ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ أَطَأَكَ حَتَّى تندرَ عضوك فَأَخَذَ سَعْدٌ بِلِحْيَةِ عُمَرَ فَقَالَ وَاللَّهِ لَوْ حَصَصْتَ مِنْهُ شَعْرَةً مَا رَجَعْتَ وَفَى فِيكَ وَاضِحَةٌ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ مَهْلاً يَا عُمَرُ اَلرِّفْقُ هَهُنَا أَبْلَغ فَأَعْرَضَ عَنْهُ عَمْرُ وقالَ سَعْدٌ أَمَا واللَّهِ لَوْ أَنَّ بِي قُوَّةً مَا أَقْوَى عَلَى اَلنُّهُوضِ لَسَمِعْت مِنًى فِي أَقْطَارِهَا وسِكَكِهَا زَئيراً يَحجُرُكَ وأَصْحَابُك أمَا واللَّهِ إِذاً لَأُلْحِقَنَّكَ بِقَوْمٍ كُنْتَ فِيهِمْ تَابِعاً غَيْرَ متبوع احْمِلونِي مِنْ هَذَا اَلْمَكَانِ فَحَمَلُوهُ فَأَدْخَلُوهُ في دَارِهِ وتَرَكَ أَيَّاماً ثُمَّ بَعَثَ إلَيْهِ أَنْ أَقْبِلْ فَبَايِعْ فَقَدْ بَايَعَ اَلنَّاسُ وبَايَعَ قَوْمُكَ فَقَالَ أَمَا واللَّهِ حَتَّى أَرْمِيَكُمْ بِمَا فِي كِنَانَتِي مِنْ نَبْلٍ وأَخْضِبَ سِنَانَ رُمْحِي وأَضْرِبَكُمْ بِسَيْفِي مَا مَلَكَتْهُ يَدِي وأُقَاتِلَكُمْ بِأهْلِ بَيْتِي ومَن أَطَاعَنِي مِن قَوْمِي فَلا أَفْعَلُ وأيْمُ اللَّهِ لَوْ أَنَّ الْجِنَّ اِجْتَمَعَتْ لَكُمْ مَعَ الانْسِ مَا بَايَعْتُكُمْ حَتَّى أُعْرَضَ عَلَى رَبّى وأَعْلَمُ مَا حِسَابِي فَلَمَّا أَتَى أَبُو بَكْرٍ بِذَلِكَ قَالَ لَهُ عُمَرُ لاَ تَدَعْهُ حَتَّى يُبَايِعَ فَقالَ لَهُ بَشيرُ بْنُ سَعْدٍ إِنَّهُ قَدْ لَجَّ وَأبى وَلَيسَ بِمَبايِعِكُم حَتَّى يُقتَلَ وَلَيسَ بِمَقتولٍ حَتَّى يُقْتَلَ مَعَهُ وُلْدُهُ وَأهلُ بَيتِهِ وَطائِفَةٌ مِن عَشيرَتِهِ فَاترُكوهُ فَلَيسَ تَرْكُهُ بِضَارِّكُمْ إِنَّمَا هُوَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَتَرَكُوهُ وقَبَلُوا مَشُورَةَ بَشِيرِ بْنِ سَعْدٍ وَاسْتَنْصَحُوهُ لِمَا بَدَا لَهُمْ مِنْهُ فَكَانَ سَعْدٌ لا يُصَلَّى بِصَلاتِهِم وَلا يُجمَعُ مَعَهُم وَيَحُجُّ وَلا يُفيضُ مَعَهُم بِإِفاضَتِهِم فَلَم يَزَلْ كَذَلِكَ حَتَّى هَلَكَ أَبُو بَكْرٍ رَحِمَهُ اَللَّه.

شرح نهج البلاغة (لابن أبي الحديد)، ج1، ص174: وعمر هو الذي شد بيعة أبى بكر، ورقم المخالفين فيها فكسر سيف الزبير لما جرده، ودفع في صدر المقداد، ووطئ في السقيفة سعد بن عبادة، وقال: اقتلوا سعدا، قتل الله سعدا.

الغدير، ج7، ص76: بعد ما نظر إلى مثل سعد بن عبادة أمير الخزرج وقد وقع في ورطة الهون ينزى عليه، وينادى عليه بغضب: اقتلوا سعدا قتله الله إنه منافق. أو: صاحب فتنة. وقد قام الرجل على رأسه ويقول: لقد هممت أن أطئك حتى تندر عضوك. أو تندر عيونك. بعد ما شاهد قيس بن سعد قد أخذ بلحية عمر قائلا: والله لو حصصت منه شعرة ما رجعت وفي فيك واضحة. أو: لو خفضت منه شعرة ما رجعت وفيك جارحة.

[13]. الكافي، ج3، ص228، ح3: عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ:‏ عَاشَتْ‏ فَاطِمَةُB بَعْدَ أَبِيهَا خَمْسَةً وَسَبْعِينَ يَوْماً لَمْ تُرَ كَاشِرَةً وَلَا ضَاحِكَةً تَأْتِي قُبُورَ الشُّهَدَاءِ فِي كُلِّ جُمْعَةٍ مَرَّتَيْنِ الْإِثْنَيْنَ وَالْخَمِيسَ فَتَقُولُ هَاهُنَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم هَاهُنَا كَانَ الْمُشْرِكُونَ.

دلائل الإمامة، ص134، ح43: عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام، قَالَ: وَلَدَتْ فَاطِمَةُB فِي جُمَادَى الْآخِرَةِ، يَوْمَ الْعِشْرِينَ مِنْهُ، سَنَةَ خَمْسٍ وَأَرْبَعِينَ مِنْ مَوْلِدِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم. وَأَقَامَتْ بِمَكَّةَ ثَمَانَ سِنِينَ، وَبِالْمَدِينَةِ عَشْرَ سِنِينَ، وَبَعْدَ وَفَاةِ أَبِيهَا خَمْسَةً وَسَبْعِينَ يَوْماً. وَقُبِضَتْ فِي جُمَادَى الْآخِرَةِ يَوْمَ الثَّلَاثَاءِ لِثَلَاثٍ خَلَوْنَ مِنْهُ، سَنَةَ إِحْدَى عَشْرَةَ مِنَ الْهِجْرَةِ. وَكَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَى عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّيْفِ‏ بِأَمْرِهِ، فَأَسْقَطَتْ‏ مُحَسِّناً وَمَرِضَتْ مِنْ ذَلِكَ مَرَضاً شَدِيداً، وَلَمْ تَدَعْ أَحَداً مِمَّنْ آذَاهَا يَدْخُلُ عَلَيْهَا. وَكَانَ الرَّجُلَانِ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم سَأَلَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْ يَشْفَعَ لَهُمَا إِلَيْهَا، فَسَأَلَهَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فَأَجَابَتْ، فَلَمَّا دَخَلَا عَلَيْهَا قَالا لَهَا: كَيْفَ أَنْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ؟ قَالَتْ: بِخَيْرٍ بِحَمْدِ اللَّهِ. ثُمَّ قَالَتْ لَهُمَا: مَا سَمِعْتُمَا النَّبِيَّ صلّی الله علیه و آله و سلّم يَقُولُ: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي، فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي، وَمَنْ آذَانِي فَقَدْ آذَى اللَّهَ»؟ قَالا: بَلَى. قَالَتْ: فَوَ اللَّهِ، لَقَدْ آذَيْتُمَانِي. قَالَ: فَخَرَجَا مِنْ عِنْدِهَا وَهِيَ سَاخِطَةٌ عَلَيْهِمَا.

[14]. علم الیقين، ج2، ص686: (عَنْ كِتَابِ اِلْتِهَابِ نِيرَانِ اَلْأَحْزَانِ)... ثُمَّ إِنَّ عُمَرَ جَمَعَ جَمَاعَةً مِنَ الطُّلَقَاءِ وَالْمُنَافِقِينَ وأتَى بِهِمْ إلى مَنزِلِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فَوَافُوا بَابَهُ مُغْلَقٌ فَصَاحُوا بهِ اخرُجْ يَا عَلِيُّ فَإِنَّ خَلِيفَةَ رَسُولِ اَللَّهِ يَدْعُوكَ فَلَمْ يَفْتَحْ لَهُمُ اَلْبَابَ فَأَتَوْا بِحَطَبٍ فَضَعُوهُ عَلَى الْبَابِ وَجَاؤُوا بِالنَّارِ لِيُضْرِمُوهُ فَصَاحَ عُمَرُ وقالَ وَاللَّهِ لَئِنْ لَمْ تَفْتَحُوا لَنَضْرِمَنَّهُ بالنّار فَلَمَّا عَرَفَتْ فَاطِمَةُB أَنَّهُمْ يُحْرِقُونَ مَنْزِلَهَا قامَت وفَتَحَتِ اَلْبَابَ فَدَفَعُوهَا الْقَوْمُ قَبْلَ أَنْ تَتَوَارَى عَنْهُمْ فَاخْتَبَتْ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلاَمُ وَرَاءَ الْبَابِ والْحَائِط، ثُمَّ إِنَّهُمْ تَوَاثَبُوا عَلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وهُوَ جَالِسٌ عَلَى فِرَاشِهِ واجْتَمَعُوا عَلَيْهِ حَتَّى أَخْرَجوهُ سَحْباً مِنْ دَارِهِ مُلَبِّياً بِثَوْبِهِ يُجُرُّونَهُ إلى المَسجِدِ فَحَالَت فَاطِمَةُ بَيْنَهُمْ وبَيْنَ بَعْلِهَا وقالَتْ واللَّهِ لاَ أَدَعُكُمْ تَجْرُونَ اِبْنَ عَمّى ظُلْماً وَيْلَكُمْ مَا أَسْرَعَ مَا خُنْتُمُ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَقَدْ أَوْصَاكُمْ رَسُولُ اللّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم بِاتِّبَاعِنَا ومَوَدَّتَنَا والتَّمَسُّكِ بِنَا فَقال اللَّهُ تَعَالي قُلْ لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِي اَلْقُرْبَى). قَالَ فَتَرَكَهُ أَكْثَرُ اَلْقَوْمِ لِأَجْلِهَا فَأَمَرَ عُمَرُ قنفذ اِبْنَ عَمِّهِ أَنْ يَضْرِبَهَا بِسَوْطِهِ فَضَرَبَهَا قُنْفُذٌ بِالسَّوْطِ عَلَى ظَهْرِهَا وجَنْبَيْهَا إلَى أَنْ أَنْهَكَهَا وأَثَّرَ فِي جِسْمِهَا الشَّرِيفِ وَكَانَ ذَلِكَ اَلضَّرْبُ أَقْوَى ضَرَرٍ فِي إسْقَاطِ جَنِينِهَا وَقَدْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم سَمَّاهُ مُحَسِناً وجَعَلُوا يَقُودُونَ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ علیه السلام إِلَى اَلْمَسْجِدِ، الخبر.

تفسير العياشي، ج2، ص66، ح76: عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: مَا أَتَى عَلَى عَلِيٍّ علیه السلام يَوْمٌ قَطُّ أَعْظَمُ مِنْ يَوْمَيْنِ أَتَيَاهُ فَأَمَّا أَوَّلُ يَوْمٍ فَيَوْمَ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَأَمَّا الْيَوْمُ الثَّانِي فَوَ اللَّهِ إِنِّي لَجَالِسٌ‏ فِي‏ سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ عَنْ يَمِينِ أَبِي بَكْرٍ وَالنَّاسُ يُبَايِعُونَهُ إِذْ قَالَ لَهُ عُمَرُ يَا هَذَا لَيْسَ فِي يَدَيْكَ شَيْ‏ءٌ مِنْهُ مَا لَمْ يُبَايِعْكَ عَلِيٌّ فَابْعَثْ إِلَيْهِ حَتَّى يَأْتِيَكَ فَيُبَايِعَكَ فَإِنَّمَا هَؤُلَاءِ رَعَاعٌ فَبَعَثَ إِلَيْهِ قُنْفُذاً فَقَالَ لَهُ اذْهَبْ فَقُلْ لِعَلِيٍّ أَجِبْ خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَذَهَبَ قُنْفُذٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ رَجَعَ فَقَالَ لِأَبِي بَكْرٍ قَالَ لَكَ مَا خَلَّفَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَحَداً غَيْرِي قَالَ ارْجِعْ إِلَيْهِ فَقُلْ أَجِبْ فَإِنَّ النَّاسَ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى بَيْعَتِهِمْ إِيَّاهُ وَهَؤُلَاءِ الْمُهَاجِرُونَ وَالْأَنْصَارُ يُبَايِعُونَهُ وَقُرَيْشٌ وَإِنَّمَا أَنْتَ رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ لَكَ مَا لَهُمْ وَعَلَيْكَ مَا عَلَيْهِمْ وَذَهَبَ إِلَيْهِ قُنْفُذٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ رَجَعَ فَقَالَ قَالَ لَكَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَالَ لِي وَأَوْصَانِي إِذَا وَارَيْتُهُ فِي حُفْرَتِهِ أَنْ لَا أَخْرُجَ مِنْ بَيْتِي حَتَّى أُؤَلِّفَ كِتَابَ اللَّهِ فَإِنَّهُ فِي جَرَائِدِ النَّخْلِ وَفِي أَكْتَافِ الْإِبِلِ قَالَ قَالَ عُمَرُ قُومُوا بِنَا إِلَيْهِ فَقَامَ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ وَعُثْمَانُ وَخَالِدُ بْنِ الْوَلِيدِ وَالْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ وَأَبُو عُبَيْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ وَسَالِمٌ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ وَقُنْفُذٌ وَقُمْتُ مَعَهُمْ فَلَمَّا انْتَهَيْنَا إِلَى الْبَابِ فَرَأَتْهُمْ فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا أَغْلَقَتِ الْبَابَ فِي وُجُوهِهِمْ وَهِيَ لَا تَشُكُّ أَنْ لَا يُدْخَلَ عَلَيْهَا إِلَّا بِإِذْنِهَا فَضَرَبَ عُمَرُ الْبَابَ بِرِجْلِهِ فَكَسَرَهُ وَكَانَ مِنْ سَعَفٍ ثُمَّ دَخَلُوا فَأَخْرَجُوا عَلِيّاً علیه السلام مُلَبَّباً فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُB فَقَالَتْ يَا أَبَا بَكْرٍ أَ تُرِيدُ أَنْ تُرْمِلَنِي مِنْ زَوْجِي وَاللَّهِ لَئِنْ لَمْ تَكُفَّ عَنْهُ لَأَنْشُرَنَّ شَعْرِي وَلَأَشُقَّنَ جَيْبِي وَلَآتِيَنَّ قَبْرَ أَبِي وَلَأَصِيحَنَّ إِلَى رَبِّي فَأَخَذَتْ بِيَدِ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ علیهما السلام وَخَرَجَتْ تُرِيدُ قَبْرَ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام لِسَلْمَانَ أَدْرِكْ ابْنَةَ مُحَمَّدٍ فَإِنِّي أَرَى جَنْبَتَيِ الْمَدِينَةِ تُكْفَئَانِ وَاللَّهِ إِنْ نَشَرَتْ شَعْرَهَا وَشَقَّتْ جَيْبَهَا وَأَتَتْ قَبْرَ أَبِيهَا وَصَاحَتْ إِلَى رَبِّهَا لَا يُنَاظَرُ بِالْمَدِينَةِ أَنْ يُخْسَفَ بِهَا وَبِمَنْ فِيهَا فَأَدْرَكَهَا سَلْمَانُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ أَبَاكِ رَحْمَةً فَارْجِعِي فَقَالَتْ يَا سَلْمَانُ يُرِيدُونَ قَتْلَ عَلِيٍّ مَا عَلَيَّ صَبْرٌ فَدَعْنِي حَتَّى آتِيَ قَبْرَ أَبِي فَأَنْشُرَ شَعْرِي وَأَشُقَّ جَيْبِي وَأَصِيحَ إِلَى رَبِّي فَقَالَ سَلْمَانُ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُخْسَفَ بِالْمَدِينَةِ وَعَلِيٌّ بَعَثَنِي إِلَيْكِ يَأْمُرُكِ أَنْ تَرْجِعِي لَهُ إِلَى بَيْتِكِ وَتَنْصَرِفِي فَقَالَتْ إِذاً أَرْجِعُ وَأَصْبِرُ وَأَسْمَعُ لَهُ وَأُطِيعُ قَالَ فَأَخْرَجُوهُ مِنْ مَنْزِلِهِ مُلَبَّباً وَمَرُّوا بِهِ عَلَى قَبْرِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَالَ فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ يَا ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكادُوا يَقْتُلُونَنِي‏ وَجَلَسَ أَبُو بَكْرٍ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ وَقَدِمَ عَلِيٌّ علیه السلام فَقَالَ لَهُ عُمَرُ بَايِعْ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ علیه السلام فَإِنْ أَنَا لَمْ أَفْعَلْ فَمَهْ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ إِذاً أَضْرِبَ وَاللَّهِ عُنُقَكَ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ إِذاً وَاللَّهِ‏ أَكُونَ عَبْدَ اللَّهِ الْمَقْتُولَ وَأَخَا رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَقَالَ عُمَرُ أَمَّا عَبْدُ اللَّهِ الْمَقْتُولُ فَنَعَمْ وَأَمَّا أَخُو رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَلَا حَتَّى قَالَهَا ثَلَاثاً فَبَلَغَ ذَلِكَ الْعَبَّاسَ بْنَ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَأَقْبَلَ مُسْرِعاً يُهَرْوِلُ فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ ارْفُقُوا بِابْنِ أَخِي وَلَكُمْ عَلَيَّ أَنْ يُبَايِعَكُمْ فَأَقْبَلَ الْعَبَّاسُ وَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ علیه السلام فَمَسَحَهَا عَلَى يَدِ أَبِي بَكْرٍ ثُمَّ خَلَّوْهُ مُغْضَباً فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ وَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّ النَّبِيَّ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَدْ قَالَ لِي إِنْ تَمُّوا عِشْرِينَ فَجَاهِدْهُمْ وَهُوَ قَوْلُكَ فِي كِتَابِكَ‏ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ‏ قَالَ وَسَمِعْتُهُ يَقُولُ اللَّهُمَّ وَإِنَّهُمْ لَمْ يَتِمُّوا عِشْرِينَ حَتَّى قَالَهَا ثَلَاثاً ثُمَّ انْصَرَفَ‏.

مأساة الزهراءB، ج2، ص189: وفي كتاب: مؤتمر علماء بغداد: " إن أبا بكر بعد ما أخذ البيعة لنفسه من الناس بالإرهاب والسيف والتهديد والقوة أرسل عمر وقنفذا وخالد بن الوليد وأبا عبيدة الجراح وجماعة أخرى من المنافقين إلى دار علي وفاطمة علیهما السلام وجمع عمر الحطب على باب بيت فاطمة (ذلك الباب الذي طالما وقف عليه رسول الله وقال: السلام عليكم يا أهل بيت النبوة، وما كان يدخله إلا بعد الاستئذان) وأحرق الباب بالنار. ولما جاءت فاطمة خلف الباب لترد عمر وحزبه، عصر عمر فاطمة بين الحائط والباب عصرة شديدة قاسية حتى أسقطت جنينها، ونبت مسمار الباب في صدرها. وصاحت فاطمة: يا أبتاه يا رسول الله، أنظر ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب وابن أبي قحافة. فالتفت عمر إلى من حوله وقال: اضربوا فاطمة. فانهالت السياط على حبيبة رسول الله وبضعته حتى أدموا جسمها وبقيت آثار العصرة القاسية والصدمة المريرة تنخر في جسم فاطمة، فأصبحت مريضة عليلة حزينة حتى فارقت الحياة بعد أبيها بأيام، ففاطمة بيت النبوة، فاطمة قتلت بسبب عمر بن الخطاب، الخ.

[15]. دلائل الإمامة، ص182، ح4: عَنْ رَاشِدِ بْنِ مَزْيَدٍ، قَالَ: شَهِدْتُ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ علیه السلام وَصَحِبْتُهُ مِنْ مَكَّةَ حَتَّى أَتَيْنَا الْقُطْقُطَانَةَ، ثُمَّ اسْتَأْذَنْتُهُ فِي الرُّجُوعِ، فَأَذِنَ لِي، فَرَأَيْتُهُ وَقَدِ اسْتَقْبَلَهُ‏ سَبُعٌ‏ عَقُورٌ فَكَلَّمَهُ، فَوَقَفَ لَهُ فَقَالَ: مَا حَالُ النَّاسِ بِالْكُوفَةِ؟ قَالَ: قُلُوبُهُمْ مَعَكَ وَسُيُوفُهُمْ عَلَيْكَ. قَالَ: وَمَنْ خَلَّفْتَ بِهَا؟ قَالَ: ابْنَ زِيَادٍ، وَقَدْ قُتِلَ مُسْلِمُ بْنُ عَقِيلٍ. قَالَ: وَأَيْنَ تُرِيدُ؟ قَالَ: عَدَنَ. قَالَ لَهُ: أَيُّهَا السَّبُعُ، هَلْ عَرَفْتَ‏ مَاءَ الْكُوفَةِ؟ قَالَ: مَا عَلِمْنَا مِنْ عِلْمِكَ إِلَّا مَا زَوَّدْتَنَا. ثُمَّ انْصَرَفَ وَهُوَ يَقُولُ: وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ، قَالَ: كَرَامَةٌ مِنْ وَلِيٍّ وَابْنِ وَلِيٍ‏.

تحف العقول، ص325:... فَقَالَ لَهُ سَدِيرٌ وَكَمْ مُحِبُّوكُمْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ طَبَقَةٌ أَحَبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَلَمْ يُحِبُّونَا فِي السِّرِّ وَطَبَقَةٌ يُحِبُّونَا فِي السِّرِّ وَلَمْ يُحِبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَطَبَقَةٌ يُحِبُّونَا فِي السِّرِّ وَالْعَلَانِيَةِ هُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى‏ شَرِبُوا مِنَ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ وَعَلِمُوا تَأْوِيلَ الْكِتَابِ وَفَصْلَ الْخِطَابِ وَسَبَبَ الْأَسْبَابِ فَهُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى الْفَقْرُ وَالْفَاقَةُ وَأَنْوَاعُ الْبَلَاءِ أَسْرَعُ إِلَيْهِمْ مِنْ رَكْضِ الْخَيْلِ‏ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا وَفُتِنُوا فَمِنْ بَيْنِ مَجْرُوحٍ وَمَذْبُوحٍ مُتَفَرِّقِينَ فِي كُلِّ بِلَادٍ قَاصِيَةٍ بِهِمْ يَشْفِي اللَّهُ السَّقِيمَ وَيُغْنِي الْعَدِيمَ‏ وَبِهِمْ تُنْصَرُونَ وَبِهِمْ تُمْطَرُونَ وَبِهِمْ تُرْزَقُونَ وَهُمُ الْأَقَلُّونَ عَدَداً الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً وَخَطَراً وَالطَّبَقَةُ الثَّانِيَةُ النَّمَطُ الْأَسْفَلُ أَحَبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَسَارُوا بِسِيرَةِ الْمُلُوكِ فَأَلْسِنَتُهُمْ مَعَنَا وَسُيُوفُهُمْ عَلَيْنَا وَالطَّبَقَةُ الثَّالِثَةُ النَّمَطُ الْأَوْسَطُ أَحَبُّونَا فِي السِّرِّ وَلَمْ يُحِبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَلَعَمْرِي‏ لَئِنْ كَانُوا أَحَبُّونَا فِي السِّرِّ دُونَ الْعَلَانِيَةِ فَهُمُ الصَّوَّامُونَ بِالنَّهَارِ الْقَوَّامُونَ بِاللَّيْلِ تَرَى أَثَرَ الرَّهْبَانِيَّةِ فِي وُجُوهِهِمْ أَهْلُ سِلْمٍ وَانْقِيَادٍ، الخبر.