علمای ضالّه - جلسه هشتم

از شجره طوبی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

علماي ضالّه جلسه 8

خطبه‌ای بسیار مهم از امیر مؤمنان‌ علیه السلام در بیان حق و باطل و اهل آن دو و مروری بر چند روایت دیگر در باب مقابله ائمه‌ علیهم السلام با علمای گمراه و گمراه‌کننده

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين

و صلى الله على محمد و آله الطاهرين

و لعنة الله على أعدائهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين

خطابه امیرالمؤمنین علیه السلام در بیان حق و باطل و اهل آن دو

«أَمَّا بَعْدُ فَذِمَّتِي بِمَا أَقُولُ رَهِينَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ‏ إِنَّهُ لَا يَهِيجُ عَلَى التَّقْوَى زَرْعُ قَوْمٍ وَ لَا يَظْمَأُ عَلَيْهِ سِنْخُ أَصْلٍ وَ إِنَّ الْخَيْرَ كُلَّهُ فِيمَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَنْ لَا يَعْرِفَ قَدْرَهُ وَ إِنَّ أَبْغَضَ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ رَجُلٌ وَكَلَهُ إِلَى نَفْسِهِ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ مَشْعُوفٌ بِكَلَامِ بِدْعَةٍ قَدْ لَهِجَ فِيهَا بِالصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتُتِنَ بِهِ ضَالٌّ عَنْ هَدْيِ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ حَمَّالُ خَطَايَا غَيْرِهِ رَهْنٌ بِخَطِيئَتِهِ وَ رَجُلٌ قَدْ قَمَشَ جَهْلًا فِي جُهَّالٍ عشوة [غَشُوهُ‏] غَارٌّ بِأَغْبَاشِ الْفِتْنَةِ عَمٍ عَنِ الْهُدَى قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ النَّاسِ عَالِماً وَ لَمْ يَغْنَ فِيهِ يَوْماً سَالِماً بَكَّرَ فَاسْتَكْثَرَ مِنْ جَمْعٍ مَا قَلَّ مِنْهُ خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ حَتَّى إِذَا ارْتَوَى مِنْ آجِنٍ وَ اسْتَكْثَرَ مِنْ غَيْرِ طَائِلٍ جَلَسَ لِلنَّاسِ قَاضِياً ضَامِناً لِتَخْلِيصِ مَا الْتَبَسَ عَلَى غَيْرِهِ إِنْ خَالَفَ مَنْ سَبَقَهُ لَمْ يَأْمَنْ مِنْ نَقْضِ حُكْمِهِ مَنْ يَأْتِي بَعْدَهُ كَفِعْلِهِ بِمَنْ كَانَ قَبْلَهُ وَ إِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَى الْمُبْهَمَاتِ هَيَّأَ لَهَا حَشْواً مِنْ رَأْيِهِ ثُمَّ قَطَعَ عَلَيْهِ فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُّبُهَاتِ فِي مِثْلِ غَزْلِ الْعَنْكَبُوتِ لَا يَدْرِي أَصَابَ أَمْ أَخْطَأَ وَ لَا يَرَى أَنَّ مِنْ وَرَاءِ مَا بَلَغَ مَذْهَباً إِنْ قَاسَ شَيْئاً بِشَيْ‏ءٍ لَمْ يُكَذِّبْ رَأْيَهُ وَ إِنْ أَظْلَمَ عَلَيْهِ أَمْرٌ اكْتَتَمَ بِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ نَفْسِهِ فِي الْجَهْلِ وَ النَّقْصِ وَ الضَّرُورَةِ كَيْلَا يُقَالَ إِنَّهُ لَا يَعْلَمُ ثُمَّ أَقْدَمَ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَهُوَ خَائِضُ عَشَوَاتٍ رَكَّابُ شُبُهَاتٍ خَبَّاطُ جَهَالاتٍ لَا يَعْتَذِرُ مِمَّا لَا يَعْلَمُ فَيَسْلَمَ وَ لَا يَعَضُّ فِي الْعِلْمِ بِضِرْسٍ قَاطِعٍ فَيَغْنَمَ يَذْرِي الرِّوَايَاتِ ذَرْوَ الرِّيحِ الْهَشِيمَ تَبْكِي مِنْهُ الْمَوَارِيثُ وَ تَصْرُخُ مِنْهُ الدِّمَاءُ وَ يُسْتَحَلُّ بِقَضَائِهِ الْفَرْجُ الْحَرَامُ وَ يُحَرَّمُ بِهِ الْحَلَالُ لَا يَسْلَمُ بِإِصْدَارِ مَا عَلَيْهِ وَرَدَ وَ لَا يَنْدَمُ عَلَى مَا مِنْهُ فَرَطَ أَيُّهَا النَّاسُ عَلَيْكُمْ بِالطَّاعَةِ وَ الْمَعْرِفَةِ بِمَنْ لَا تُعْذَرُونَ بِجَهَالَتِهِ فَإِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي هَبَطَ بِهِ آدَمُ وَ جَمِيعَ مَا فُضِّلَتْ بِهِ النَّبِيُّونَ إِلَى خَاتَمِ النَّبِيِّينَ فِي عِتْرَةِ مُحَمَّدٍصلّی الله علیه و آله و سلّم فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ بَلْ أَيْنَ تَذْهَبُونَ يَا مَن‏ نُسِخَ مِنْ أَصْلَابِ أَصْحَابِ السَّفِينَةِ هَذِهِ مَثَلُهَا فِيكُمْ فَارْكَبُوهَا فَكَمَا نَجَا فِي هَاتِيكَ مَنْ نَجَا فَكَذَلِكَ يَنْجُو فِي هَذِهِ مَنْ دَخَلَهَا أَنَا رَهِينٌ بِذَلِكَ قَسَماً حَقّاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ وَ الْوَيْلُ لِمَنْ تَخَلَّفَ ثُمَّ الْوَيْلُ لِمَنْ تَخَلَّفَ أَ مَا بَلَغَكُمْ مَا قَالَ فِيهِمْ نَبِيُّكُمْ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم حَيْثُ يَقُولُ فِي حِجَّةِ الْوَدَاعِ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا أَلَا هذا عَذْبٌ فُراتٌ فَاشْرَبُوا وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاجْتَنِبُوا»؛[1]

«اما بعد، ذمه من گرو سخنانى است كه مي‌گويم و درستى آن را ضمانت مي‌كنم، همانا كشت و زراعت مردمى كه بر پايه تقوى و پرهيزكارى باشد، خشك و زرد نشود، و ريشه آن تشنه و بى‏آب نماند، و تمامى خير و نيكى در كسى است كه اندازه و قدر خود را بشناسد، و در نادانى مرد همين بس كه قدر خود را نشناسد، و همانا دشمن‏ترين مردمان نزد خداى متعال، مردى است كه خداوند او را به خود واگذارد و از راه راست به يك سو منحرف شود، به سخن بدعت خوشنود و در روزه و نمازش شيفته آن گردد، چنين كسى براى آنان كه فريفته گفتارش شوند، فتنه و آزمایش است، و از آن هدايت كه مردمِ پيش از او رفته‏اند، گمراه است و گمراه‌کننده کسانی است که از او پيروي‌ كنند، باربرِ خطاها و گناهان ديگران بوده و در گروی خطاى خويش است، و مردی است که ناداني‌ها را از اين سو و آن سو در ميان نادانان كوردل گرد آورده، و در تاريكيهاى فتنه از همه جا بي‌خبر، و از هدايت كور شده است، آنان كه در صورت شبیه به انسان‌اند، او را دانشمند مى‏خوانند، و هيچ روزى با كمال راحتى سر از بالش خواب برنداشته، بامداد در صدد جمع‏آورى چيزهاى‏ بسيارى برمى‏آيد كه اندك آن از بسيارش بهتر است، تا اینکه آن هنگام که از اين آب گنديده سيراب شد و از چيزهاى بيهوده خود را انباشته كرد، براى قضاوت مردم نشست، در حالی که ضامن آشکار کردن چیزی شد که بر غير او پوشيده و مشتبه بود، اگر در حكم دادن با گذشتگان مخالفت كند، اطمينان ندارد كه آيندگان پس از او حكم‌اش را باطل نکنند، همچنانی که او این کار را نسبت به گذشتگان انجام داد، و اگر يكى از مسایل مشكل، به او عرضه شود، او برای پاسخ، سخنان بى‏معنى و بيهوده‌ای از رأى خود آماده سازد، سپس رأی قطعی صادر کند، پس او در خلط نمودن شبهه‌ها به یکدیگر به مانند تنیدن تار عنکبوت است، نمي‌داند که درست گفته يا به خطا رفته، و پشت سر آنچه بدان رسيده، راهى نبيند، اگر چيزى را به چيزى قیاس کند، رأی خود را تکذیب نکند و اگر مطلبى بر او پوشيده بماند، آن را پنهان كند؛ چون به نادانى، كوتاهى و ناچاری خود آگاه می‌باشد، به این خاطر که گفته نشود او نمي‌داند، سپس در کاری که از آن بی‌اطلاع است، اقدام كند، پس او فرورونده در تاريكي‌هاى نادانى و بسیار سواره بر مركب شبهات است و در ناداني‌ها بسيار دچار اشتباه می‌باشد، از آنچه نمي‌داند، پوزش نخواهد، تا در نتيجه، آسوده و سالم بماند، و در علم، قاطع و بایقین نمی‌باشد تا بهره‌ای ببرد، روايات را به باد دهد، چنانچه باد تند گياهان خشک را پراكنده سازد، ميراث‌ها از ستم او مي‌گريند، و خون‌ها از ظلم او فرياد مي‌زنند، به سبب قضاوت او فرج حرام، حلال و فرج حلال، حرام شود، اين شخص، نه از مهالكى كه بر او وارد مى‏شود جان به سلامت مى‏برد و نه بر افراط كاري‌اش پشيمان می‌گردد.

اى گروه مردم! بر شما باد به پيروى كردن و شناختن كسى كه معذور به نشناختن او نيستيد؛ زيرا آن علمى كه آدم علیه السلام فرود آورد، و همه آنچه پيامبران: بدان واسطه برترى جستند تا برسد به پيغمبر شما خاتم پیامبران صلّی الله علیه و آله و سلّم ، همگى نزد عترت حضرت محمدصلّی الله علیه و آله و سلّم است، پس در كجا سرگردان شده‏ايد؟ بلكه كجا مي‌رويد؟ اى كسانى كه از صلب‌هاى اصحاب كشتى منتقل شدید، این مثال آن است در میان شما، پس بر آن سوار شويد، پس همان‌طور که نجات‌یافتگان، در آن کشتی نجات یافتند، هر كه در اين كشتى درآيد نيز نجات يابد، و من سوگند حق مى‏خورم كه در گرو سخن خويشم، و از اجبارکنندگان نیستم، و واى بر کسی که روى برتابد، سپس واى بر کسی كه روى برتابد، آيا آنچه پيغمبرتانصلّی الله علیه و آله و سلّم درباره ايشان فرموده، به شما نرسيده، که در سفر حجه الوداع فرمود: همانا من در ميان شما دو چيز گران‌بها مي‌گذارم كه اگر به آن دو چنگ‌زنيد، هرگز گمراه نشويد: كتاب خدا و عترت من، یعنی أهل بيت‌ام، و اين دو از يكديگر جدا نشوند تا در كنار حوض بر من واردشوند، پس بنگريد که چگونه پس از من درباره آن دو رفتار كنيد، آگاه باشيد كه اين آب خوشگوار و شيرين است پس بياشاميد، و آن آب شور و تلخ است پس از آن بپرهيزيد».

تحریف حقایق از صدر اسلام و انس علمای شیعه با آن

حضرت در جمله اول فرمودند: حقیقت و عهد و پیمان و حرمت و تقوا و حقانیت من در گرو این مطلبی است که می‌گویم و ضامن و کفیل آن هستم؛ یعنی همه حقیقت من و همه پیمان‌ها و حق‌هایی که به گردن من است، آن چیزی است که در این خطبه گفته‌ام. برای فهم درست این جمله، دانستن مقدماتی لازم است:

در صدر اسلام، کجروی و تحریفاتی انجام شد و علمای شیعه هم که بعدها آمدند تقریباً بر همان روش حرکت کردند و آن انحرافات را با صراحت و روشنی جدا نکردند. مطالبی که امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از رحلت رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم بیان کردند، اصالتاً ایمانی توحیدی و صرف حقانیت دینی و قرآنی است، لکن آنها این مطالب را به یک جهت خودمانی و شخصی و صلاح بینی و خلقی سوق دادند.

تحریف در حقیقت خطبه شقشقیه

از بارز‌ترین آن مطالب، خطبه شقشقیه[2] است که در آن، حقانیت خود و بطلان خلفای غاصب را بیان کرده‌اند. از قدیم، عامه عمیاء فرمایش حضرت را در این خطبه به عنوان شکایت مطرح کردند و گفتند امیرالمؤمنین علیه السلام دارد از این شکایت می‌کند: من لایق‌تر و سزاوارتر به خلافت از آنان بودم و آنها مانند من سزاوار و لایق نبودند؛ پس حق شخصی من که سزاوارتر و لایق‌تر بودم از میان رفته و به تبع آن، ارث شخصی من نیز از بین رفته و تاراج شده.

آنان کل مسئله را این‌گونه جلوه دادند؛ از این رو اصالت مطلب که بیان ایمان و کفر، و حق و باطل بود، از جهت الهی صرف خود بیرون رفت. در تاریخ اسلام، این از تحریفات بسیار بزرگی است که درباره فرمایشات امیرالمؤمنین علیه السلام انجام شده است.

تحریف حقایق با تغییر در معانی کلمات، به‌سبب دشمنی با امیر مؤمنان‌ علیه السلام

آنها با راه حق و صراط مستقیم امیرالمؤمنین علیه السلام عداوت و دشمنی داشتند و می‌خواستند حقانیت حضرت، یعنی جهت‌های الهی و قرآنی و دینی و توحیدی امام علیه السلام را بپوشانند تا آشکار نشود؛ به این جهت، در معانی کلمات خدا و اولیای او تغییر و تحریف به وجود آوردند.

دو گونه معنا برای قرآن و سخنان اهل‌بیت:: شرعی الهی؛ لغت ظاهری عربی

کلام قرآن کریم و رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمه: را به دو گونه می‌توان معنا کرد: یک، معنای حقیقت شرعی؛ یعنی انسان نگاه کند که فرمایشات آن بزرگواران در اصول شریعت چه معنایی دارد و معنای الهی و قرآنی آن چیست؛ در حقیقت، کلمه را بر نحو مرادات شرعی گوینده آن معنا کند. این معنا، همان معنای صراط مستقیم الهی و نیز راه توحیدی در بدست آوردن مرادات ائمه: است. دو، جمله و کلام را بر وفق عربیت ظاهر و لغت عربی و بر وفق محاوره عرفی معنا کند و آن را به معانی و مرادات و حقایق شرعی ربط ندهد.

دشمنی هواداران خلافت به‌ناحق، با اهل‌بیت: و شیعیانشان به جهت بیان حقایق

جهت و سبب اول این تحریف و تغییر، دشمنی با امیرالمؤمنین علیه السلام بود. گروهی از آنها این دشمنی را نسبت به خود حضرت امیر علیه السلام پیاده کردند و گروهی از آنها که نمی‌توانستند به طور مستقیم با آن حضرت و اولاد طاهرینش و عترت رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم مقابله و ابراز دشمنی آشکار کنند، با پیروان و شیعیان آن بزرگوار این دشمنی را کردند؛ زیرا شیعیان آن حضرت، معانی و اصول و راه‌های حق آن بزرگوار را بیان می‌کردند و معانی درست توحیدی و معانی شرکی شیطانی را از یکدیگر جدا می‌کردند؛ در نتیجه، راه حق در معانی آیات قرآن و حقایق حق و باطل در آیات قرآن را بیان می‌کردند و در این بیان، خلافت و امامت و ولای امیرالمؤمنین علیه السلام و نیز کفر و زندقه و نفاق آنهایی که در برابر آن حضرت بودند، ثابت می‌شد.

اهل باطل و تغییر معانی الهی بیان‌شده ازسوی اهل‌بیت: و شیعیان

پس دشمنان آن معانی حقی را که شیعیان بیان کرده بودند، یعنی معانی توحیدی الهی فرمایشات خداوند متعال و رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین: را مخفی کردند و پوشاندند و معانی عرفی ظاهری محاوره‌ای لغوی خود را تثبیت کردند و ترویج دادند.

یکی از دشمن‌ترین دشمنان ائمه: ابن حجر است که با وجود عداوت شدیدی که دارد، در فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام کتابی می‌نویسد و در آن بعضی از فضائل امیر مؤمنان‌ علیه السلام را می‌آورد و نام آن را صواعق محرقه می‌گذارد؛ یعنی این کتاب صاعقه‌ای است که سوزاننده شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام است و آتش‌پاره‌های آن از آسمان می‌آید و به سر رافضی‌ها می‌خورد و آنها را می‌سوزاند! در این کتاب به کرات و به شکل‌های گوناگون، شیعیان را تکفیر و لعن می‌کند و دروغ‌گو می‌خواند و می‌گوید: ما دوستان اهل‌بیت: هستیم نه رافضی‌ها! چرا ابن حجر، خود را دوست اهل‌بیت: دیده؟ زیرا او اهل‌بیت: را نمی‌توانسته بشکند و امر آنان را باطل سازد، چون آنها بزرگتر از این هستند که کسی بتواند در فرمایشات آنها خدشه کند. به همین علت فرمودند: «لَيْسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لِأَنَّكَ لَا تَجِدُ رَجُلًا يَقُولُ أَنَا أُبْغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ لَكِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَكُمْ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّكُمْ تَتَوَلَّوْنَّا وَ أَنَّكُمْ مِنْ شِيعَتِنَا»؛[3] «ناصبی کسی نیست که با ما اهل بیت دشمنی کند، چون کسی را نمی‌یابی که بگوید من با محمد و آل محمد دشمنی دارم؛ بلکه ناصبی کسی است که با شما دشمنی می‌کند در حالی که می‌داند شما به ما تولی دارید و از شیعیان ما هستید».

پس دشمنان، راه تغییر معنای واقعی الهی کلام معصومان: را انتخاب کردند، پس کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام را بر نحو عرفی ظاهری محاوره‌ای عربی معنا کردند؛ از این رو حقیقت قرآنی آن کلمات از دست رفت و به تبع آن، مراد الهی شرعی آن نیز از دست رفت و معنای عرفی ظاهری به خود گرفت. در نتیجه مطلب یک مطلب شخصی شد، نه مطلب الهی و قرآنی و ایمانی و مطلب حقی که در برابرش باطل است. پس مطلب یک مطلب شخصی می‌شود؛ یعنی من در این کار بلدتر و واردتر و سزاوارتر هستم. مثل حکومت‌هایی که در دنیا بوده که هر کدام از مدعیان حکومت می‌گفتند: صلاحیت من از دیگران بیشتر است و دیگران لیاقت این منصب را ندارند.

تحریف بزرگ در حق امیرالمؤمنین علیه السلام

امروز هم وهابی‌زده‌های لامذهب در ایران در بین شیعیان هستند که می‌آیند جهت‌هایی ترجیحی در امیرالمؤمنین علیه السلام ثابت می‌کنند و می‌گویند: علی بن ابی طالب علیه السلام این رقم و این رقم بوده، پس برای خلافت سزاوارتر از دیگران بوده است؛ اما از جهات دیگر، علی بن ابی طالب علیه السلام این‌طور و آن‌طور بوده و مشکلاتی داشته است که البته این جهت‌های مشکل‌ساز به شخصیت آن حضرت برنمی‌گردد. به خیال خودشان منت سر امیر المؤمنین علیه السلام گذاشتند که گفتند آن جهت‌ها به علی علیه السلام بر نمی‌گردد و به مسایل بیرونی بر می‌گردد! بعد گفتند: علی بن ابی طالب علیه السلام کارهایی کرده بود که به موقعیت بیرونی او لطمه زد، به این خاطر در موقعیت بیرونی، صلاح نیست که علی علیه السلام خلیفه شود، اما طرف مقابل حضرت هم سزاواری‌هایی دارد که با سنجش بین سزاواری‌ها و خصوصیات و موقعیات دو طرف، آن طرف (خلفا) ترجیح داده می‌شود. مبدأ این اشتباه و انحراف این است که مسایل را خودمانی و عرفی و خلقی و شخصی در نظر گرفتند و مطالب را خدایی و قرآنی و ایمانی در نظر نگرفتند.

پس دشمنان، دشمنی ذاتی خود را به وسیله این دو سبب آشکار کردند: اولی، دشمنی با خدا و اولیای او؛ دومی، تغییر دادن و تحریف کردن کلمات رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه: و آیات قرآن، یعنی گرفتن معانی الهی از آن کلمات و دادن معانی عرفی به جای آن. اما هیچ گاه در معنای عرفی، حقانیتی ثابت نمی‌شود؛ پس باید کلام، معنای الهی و قرآنی و ایمانی به خود بگیرد تا حقانیتی ثابت ‌شود.

ابن ابی الحدید و تحریف‌های او در ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام

یکی از علمای گمراهی، ابن ابی الحدید است. او کتابی نوشته و اسم آن را شرح نهج البلاغه گذاشته که در حقیقت یک تاریخچه تحریفی است؛ شرح فرمایشات امیرالمؤمنین علیه السلام نیست، بلکه یک تاریخچه مختصری از خلفای ظلم و جور و نیز توجیه و تأویل و تحریف حقایق تاریخی است. وقتی انسان، با دقت به شرح ابن ابی الحدید نگاه می‌کند، می‌بیند که به طور کلی روش او بر اساس تحریفات است. او برای اینکه بتواند آن وسمه‌ها، آن زشتی‌ها و پلیدی‌هایی که تاریخ برای خلفای ظلم و جور از زمان رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم به بعد تثبیت کرده را توجیه و تحریف کند و قضیه حقانیت صرف امیرالمؤمنین علیه السلام را از میان بردارد، در اول شرح خود برای امیرالمؤمنین علیه السلام به ظاهر، فضایل و کرامات ذکر می‌کند، می‌گوید: همه اهل علوم، علوم خود را از امیرالمؤمنین علیه السلام گرفتند. اما در همان ابتدا هسته اولی مطلب خود را می‌کارد؛ می‌گوید: «الحمد لله الذي... قدم المفضول على الأفضل لمصلحة اقتضاها التكليف‏؛[4] حمد از آن خدایی است که... مفضول (کم‌فضیلت‌تر؛ ابوبکر) را بر افضل (با فضیلت‌تر؛ امیر المؤمنین‌ علیه السلام ) مقدّم داشت، به خاطر مصلحتی که تکلیف آن را اقتضا می‌کرد»؛ یعنی تمام کارهای خلفا و تمام آن ظلم‌ها و جور‌هایی را که به توحید و قرآن و به ایمان بشریت کردند، گردن خداوند متعال می‌اندازد. در نتیجه در طول کتاب می‌خواهد این مطلب را تثبیت کند؛ یعنی همه مطالب کتاب برای این مطلب است و این مطلب چکیده تمام مطالب کتاب است.

تحریف خطبه شقشقیه از سوی دنباله‌روان خلافت ظلم

دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام اسم مطالبی را که حضرت بیان کرده‌اند، شکایت گذاشتند؛ این قول، خیلی سخیف و نیز وسیله بسیاری تحریف و توجیه است. گفتند: امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه شقشقیه از قبلی‌های خود شکایت می‌کند.

خطبه شقشقیه، بیان هدایت و ضلالت و اهل آن دو

نه، این‌گونه نیست. شکایت یک امر شخصی است و امیرالمؤمنین علیه السلام دارد ابطال باطل و ابراز حق می‌کند و مردم دنیا را آگاه می‌کند که بعد از رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم حق در کجاست و باطل‌ها در کجا هستند و اصول باطل و اصول حق چه کسانی هستند تا مردم آنها را بشناسند. بنابراین امیرالمؤمنین علیه السلام نیامده اظهار شکایت از کسی کند تا دل خود را تشفی دهد، بلکه برای این آمده که حق صرف رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم و قرآن کریم را بیان کند. پس یکی از تحریفات و خیانت‌های بزرگ در تاریخ این است که آنان مطلب الهی را مطلب خلقی انسانی خودمانی شخصی قرار دادند.

بیان الهی معنای شرعی جمله‌های خطبه امام علیه السلام

من این جمله اولی را این طور معنی می‌کنم تا انسان متوجه شود که بایستی کلمات و فرمایشات دیگر این بزرگوار نیز این گونه معنا شود. حضرت فرمودند: «فَذِمَّتِي بِمَا أَقُولُ رَهِينَةٌ»؛ عهد و پیمان و حقانیت و حرمت و حقیقت من در گرو مطلبی است که می‌گویم؛ یعنی در گرو مطالبی است که در این خطبه بیان می‌کنم. بعد فرمود: «وَ أَنَا بِهِ زَعِيم‏»؛ و من به آن مطلبی که می‌گویم، کفیل و ضامنم.

فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام بیان صرف حق و باطل و بیان خواص و آثار و صفات و هویت‌های اهل حق و بیان صفات و آثار و هویت‌های اهل باطل و بیان اصول اهل حق و اصول اهل باطل و بیان مبادی اهل حق و مبادی اهل باطل است؛ پس وقتی حضرت می‌فرمایند «ذمتی»، باید آن را در معانی شرعی ببرید و ببینید که عهد و حرمت و پیمان و حقانیت در شریعت و در معانی شرعی چه معنایی دارد. بدون شک، عهد و پیمان در معنای شریعت، عهد و پیمان الهی است؛ یعنی همان عهد و پیمانی که خدا از رسول گرامی اسلامصلّی الله علیه و آله و سلّم گرفته و رسول گرامی اسلامصلّی الله علیه و آله و سلّم هم از امیر مؤمنان علیه السلام گرفته است.

در جاهای زیادی رسو‌ل‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم از امیرالمؤمنین علیه السلام پیمان گرفتند و فرمودند: ای علی! من به تو این عهد و پیمان را رساندم.[5] در روایات رسیده است که رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم روز قیامت می‌آیند و از حضرت سؤال می‌شود که آیا بر این عهد بوده‌اند و امیر مؤمنان را خلیفه خود کرده‌اند یا نه، حضرت به خداوند عرض می‌کنند که این کار را کرده‌اند، بعد امیرالمؤمنین‌ علیه السلام ایشان را تأیید می‌کنند و همین‌طور سیر سؤال و جواب و تصدیق در دیگر امامان هم ادامه می‌یابد.[6] این پیمان رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم است؛ یعنی عهد و پیمان و میثاق ایمانی توحیدی الهی این است ای علی که تو باید امام و حجت بر خلق و وصی و بیان کننده حقیقت قرآن و معلم امت من باشی و باید حق را از باطل جدا کنی و آن دو را روشن و آشکار نمایی و باید در این راه هیچ گونه سستی به خود راه ندهی؛ این پیمان الهی است.[7]

معنای نورانی الهی «فَذِمَّتِي بِمَا أَقُولُ رَهِينَة»

پس «فَذِمَّتِي بِمَا أَقُولُ رَهِينَة» یعنی من امام از طرف خداوند متعال هستم؛ یعنی من حجت از طرف رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم هستم و من آن میثاق و پیمان الهی‌ام که خدا از خلق خود گرفته و فرموده أَ لَسْتُ‏ بِرَبِّكُمْ ؛[8] آن پیمان، پیمان من است و من در گرو آن پیمان‌ام؛ بر من امیرالمؤمنین علیه السلام لازم و فریضه الهی است که این مطلب الهی را بیان و تثبیت کنم و باید بر این مطلبم در روز قیامت در پای ترازوی خداوند متعال جواب‌گو باشم.

آقا امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه أَ لَسْتُ‏ بِرَبِّكُمْ فرمود: «أَوَّلُ مَنْ سَبَقَ مِنَ الرُّسُلِ إِلَى بَلَى مُحَمَّدٌصلّی الله علیه و آله و سلّم وَ ذَلِكَ أَنَّهُ كَانَ أَقْرَبَ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى، وَ كَانَ بِالْمَكَانِ الَّذِي قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ "تَقَدَّمْ يَا مُحَمَّدُ فَقَدْ وَطِئْتَ مَوْطِئاً لَمْ يَطَأْهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ" وَ لَوْ لَا أَنَّ رُوحَهُ وَ نَفْسَهُ كَانَتْ مِنْ ذَلِكَ الْمَكَانِ لَمَا قَدَرَ أَنْ يَبْلُغَهُ، فَكَانَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كَمَا قَالَ اللَّهُ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏ أَيْ بَلْ‏ أَدْنَى فَلَمَّا خَرَجَ الْأَمْرُ مِنَ اللَّهِ وَقَعَ إِلَى أَوْلِيَائِهِ:، فَقَالَ الصَّادِقُ علیه السلام كَانَ الْمِيثَاقُ مَأْخُوذاً عَلَيْهِمْ لِلَّهِ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِرَسُولِهِ بِالنُّبُوَّةِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَ الْأَئِمَّةِ: بِالْإِمَامَةِ، فَقَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَ مُحَمَّدٌ نَبِيَّكُمْ وَ عَلِيٌّ إِمَامَكُمْ وَ الْأَئِمَّةُ الْهَادُونَ أَئِمَّتَكُمْ فَقالُوا بَلى‏ شَهِدْنا فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ أَيْ لِئَلَّا تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ فَأَوَّلُ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمِيثَاقَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ هُوَ قَوْلُهُ وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثاقَهُمْ فَذَكَرَ جُمْلَةَ الْأَنْبِيَاءِ ثُمَّ أَبْرَزَ أَفْضَلَهُمْ بِالْأَسَامِي فَقَالَ وَ مِنْكَ يَا مُحَمَّدُ، فَقَدَّمَ رَسُولَ اللَّهِصلّی الله علیه و آله و سلّم لِأَنَّهُ أَفْضَلُهُمْ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ، فَهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةُ أَفْضَلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ رَسُولُ اللَّهِصلّی الله علیه و آله و سلّم أَفْضَلُهُمْ، ثُمَّ أَخَذَ بَعْدَ ذَلِكَ مِيثَاقَ رَسُولِ اللَّهِصلّی الله علیه و آله و سلّم عَلَى الْأَنْبِيَاءِ بِالْإِيمَانِ بِهِ وَ عَلَى أَنْ يَنْصُرُوا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فَقَالَ وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ يَعْنِي رَسُولَ اللَّهِصلّی الله علیه و آله و سلّم لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَ أَخْبِرُوا أُمَمَكُمْ بِخَبَرِهِ وَ خَبَرِ وَلِيِّهِ مِنَ الْأَئِمَّةِ:»؛[9]

«فرمود: اولین پیامبری که از سایر پیامبران: در بلی گفتن، یعنی قبول کردن، سبقت گرفت، حضرت محمدصلّی الله علیه و آله و سلّم بود؛ زیرا او نزدیک‌ترین خلق به خداوند متعال بود و هنگامی که در معراج، به آسمان برده شد، در منزلتی بود که جبرئیل به او عرض کرد: پیش برو ای محمد! زیرا در جایی قدم نهادی که هرگز هیچ فرشته مقرب و هیچ پیامبر مرسلی بدانجا قدم ننهاده‌ است. و اگر روح و نفس او از آن مکان نبود، هیچ‌گاه نمی‌توانست که به آنجا برسد، پس نزدیکی او به خدا همان‌طور که خدا در قرآن فرموده، به قدرِ دو كمان يا نزديكتر بلکه نزدیکتر بود، پس هنگامی که فرمان از جانب خدا صادر شد، بر اولیایش قرار گرفت. آن‌گاه امام صادق فرمود: از آنان برای خداوند، به ربوبیت و برای پیامبرش، به نبوت و برای امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه:، به امامت پیمان گرفته شد، پس فرمود: آیا من پرورنده شما نیستم؟ و آیا محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم ، پیامبر و علی علیه السلام ، امام و ائمه هدایت‌کننده:، امامان شما نیستند؟ پس عرض کردند: بله، شهادت می‌دهیم. پس خداوند متعال فرمود: تا مبادا روز قیامت بگویید، یعنی در روز قیامت نگویید که همانا ما از این امر، غافل بودیم. پس اولین پیمانی که خداوند متعال گرفت، پیمان از پیامبران: درباره خودش به ربوبیت بود، و آن سخن اوست: و هنگامی که از پیامبران: پیمانشان را گرفتیم، پس همه پیامبران: را ذکر کرد. سپس برترین آنها را با نامشان بیان نمود، پس فرمود: و از تو ای محمد! پس رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم مقدم شد؛ زیرا افضل آنان بود، و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم، پس این پنج نفر برترین پیامبران‌اند و رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم برتر آنان است. سپس بعد از آن، بر پیامبران: پیمان رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم را گرفت که به او ایمان آورند و امیرالمؤمنین علیه السلام را یاری کنند، پس فرمود: و هنگامی که خداوند از پیامبران: پیمان گرفت كه هرگاه به شما كتاب و حكمتى دادم، سپس شما را فرستاده‏اى آمد كه آنچه را با شماست تصديق كرد؛ یعنی رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ، البته به او ایمان بیاورید و یاری‌اش کنید، یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام ، و امت‌های خود را درباره او باخبر سازید و خبر ولیّ او از ائمه: را نیز اطلاع دهید».

معنای الهی ولایی «وَ أَنَا بِهِ زَعِيم‏»

بعد فرمود: «وَ أَنَا بِهِ زَعِيم‏»؛ و من آن را زعیم هستم. بنابراین انسانی که از طرف خود سخن بگوید و هیچ ربطی به خداوند متعال نداشته باشد و نماینده او نباشد، نمی‌تواند که درباره یک مطلب الهی توحیدی ایمانی بگوید: من بر این مطلب در روز قیامت ضامنم. پس «وَ أَنَا بِهِ زَعِيم» یعنی: من چون حجت خدا و امام بر حق و عالم بدون جهل و معصوم بدون گناه هستم، می‌توانم زعیم و ضامن این مطلب باشم، زیرا عهده گرفتن من، عهده گرفتن خداوند متعال است؛ و این مطلبی را که من (امیرالمؤمنین علیه السلام ) می‌گویم، چنانچه تمام بشریت و تمام انس و جن از امروز که این کلام را ادا می‌کنم تا روز قیامت پیرو این مطلب شوند، یعنی چنانچه همگی باطل و اهل باطل را در آن طرفی که من بیان می‌کنم، ببینند و حق و اهل حق را در این طرف ببینند، من در روز قیامت از طرف خداوند متعال ضامن همه آنها خواهم بود.

حضرت بعد از اشاره به این پیمان و این ضمانت، فرمودند: هیچ‌وقت کشت قومی بر اساس تقوا خشک و زرد نمی‌شود و از بین نمی‌رود و هیچ وقت پایه‌ها و اصول کشت دین فرو نمی‌افتد و خیر و همه خیر در کسی است که قدر خود را بشناسد و این جهالت برای انسان بس است که قدر خود را نشناسد.

منافقان ریاکار و بدعت‌گذار، یکی از دو گروهی که دشمن‌ترین خلق نزد خداوندند

بعد حضرت دو گروه از اهل باطل را معرفی می‌کنند. درباره گروه اول می‌فرمایند: دشمن ترین خلق در نزد خداوند متعال مردی است که خداوند او را به نفس خودش واگذار کند، پس او از راه حق، گمراه و متحیر است؛ دل او به کلام‌ها و سخن‌های بدعت پیچیده شده و کلام‌های بدعت، یعنی آنچه بعد از رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم حادث شده، تمام حقیقت دل او را فرا گرفته.

شیعه و عامه روایت کرده‌اند که حضرت فرمودند: «السُّنَّةُ مَا سَنَّ رَسُولُ اللَّهِصلّی الله علیه و آله و سلّم وَ الْبِدْعَةُ مَا أُحْدِثَ مِنْ بَعْدِهِ؛[10] سنت عبارت است از آنچه رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم سنت کرده و بدعت عبارت است از آنچه بعد از او ساخته شده». پس «کلام‌های بدعت تمام حقیقت دل او را فرا گرفته» یعنی آنچه بعد از رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم حادث شده، تمام حقیقت دل او را گرفته.

فتنه بودن منافقان برای ظاهربینان بی‌ذکاوت

بعد فرمودند: «قَدْ لَهِجَ فِيهَا بِالصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ»؛ او در این بدعت به واسطه نماز و روزه فرو رفته است؛ یعنی به وسیله نماز و روزه، بدعت خود را محکم کرده و نماز و روزه را برای بدعت خود انجام داده است. خداوند متعال حالت منافقان را در قرآن بیان کرده است که وقتی در بین مردم هستند نماز می‌خوانند و روزه می‌گیرند به خاطر اینکه به مطلب و ریاست خود برسند.[11]

بعد حضرت می‌فرماید: «فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتُتِنَ بِهِ»؛ پس او فتنه است برای کسانی که به وسیله او به فتنه افتادند. پس این منافق، برای افراد ظاهربین فتنه است. در آن حدیثی که امیرالمؤمنین علیه السلام راویان اخبار را چهار گروه تقسیم کردند، نسبت به منافقان فرمودند: اگر مردم بدانند که این راوی، دروغ می‌گوید از او نمی‌گیرند، ولی مردم می‌گویند که این صحابه پیغمبرصلّی الله علیه و آله و سلّم و همراه پیغمبرصلّی الله علیه و آله و سلّم بوده، در نتیجه به او اعتماد می‌کنند و او برای دیگران وسیله فتنه‌ می‌شود؛ زیرا اباطیل و دروغ‌ها و کفر‌ها و زندقه‌های خود را در بین مردم ترویج داده.[12]

گمراه بودن منافقان از سنت و روش رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم

«ضَالٌّ عَنْ هَدْيِ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ» یا «هُدى مَنْ كَانَ قَبْلَهُ»؛ و او از هدایت و راهنمایی کسی که قبل از او بوده، گمراه است؛ یعنی از هدایت و راهنمایی رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم گمراه است؛ یعنی خلیفه اول و دوم و سوم و همه پیروان آنها که اهل بدعت بودند، از راه ایمانی و توحیدی و هدایت رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم گمراه هستند. یا اینکه جمله را این گونه ترجمه کنیم: او از روش و صفت و سنت رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم گمراه است؛ زیرا سنت، چیزی است که رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم قرار دهد و آن سنت، راه نجات است و آنان به خاطر اینکه بعد از رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم مرتکب بدعت‌هایی شدند، گمراه گشتند.

منافقان، گمراه‌کننده دنباله‌روانشان و برگیرنده گناهان غیر خود

«مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ»؛ هر که به او اقتدا و از او پیروی کند، او را گمراه می‌کند. «حَمَّالُ خَطَايَا غَيْرِهِ»؛ و او نیز گناهان و خطایای دیگران را حمل می‌کند.

خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلَّذينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبيلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِنَّهُمْ لَكاذِبُون * وَ لَيَحْمِلُنَ‏ أَثْقالَهُمْ‏ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَيُسْئَلُنَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَمَّا كانُوا يَفْتَرُونَ ؛[13] «و كسانى كه كافر شده‏اند، به كسانى كه ايمان آورده‏اند، مى‏گويند: راه ما را پيروى كنيد و گناهانتان به گردن ما، ولى‏ چيزى از گناهانشان را به گردن نخواهند گرفت، قطعاً آنان دروغگويان‌اند. و قطعاً بارهای گران خودشان و بارهای گران [دیگر] را با بارهای گران خود برخواهند گرفت، و مسلماً روز قیامت از آنچه به دروغ برمی‌بستند پرسیده خواهند شد».

در آیات دیگر می‌فرماید: إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ * لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرينَ * وَ إِذا قيلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا أَساطيرُ الْأَوَّلينَ * لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ ؛[14] «اله شما الهی است یگانه. پس کسانی که به آخرت ایمان ندارند، قلب‌هایشان منکر است و استکبار می‌ورزند. شک نیست که خداوند آنچه را پنهان می‌دارند و آنچه را آشکار می‌سازند می‌داند و او مستکبران را دوست نمی‌دارد. و چون به آنان گفته شود که پروردگارتان چه چیز نازل کرده است، می‌گویند افسانه‌های پیشینیان است. تا روز قیامت بار گناهان خود را تمام بردارند و [نیز بخشی] از بار گناهان کسانی را که ندانسته آنان را گمراه می‌کنند؛ آگاه باشید که چه بد باری را می‌کشند».[15]

گناه کسی که سنت سیئه گذارد

برای این فرمودند: «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً كَانَ لَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُهَا وَ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة؛[16] هر كه سنت و طريقه خوبى را بگذارد، براى اوست اجر و ثواب آن و ثواب هر كه تا روز قیامت به آن عمل كند، و هر که سنت بدی را بنهد، برای اوست گناه آن و گناه هر که تا روز قیامت به آن عمل کند»؛[17] زیرا او سنت سیئه گذاشته و بعد از رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم بدعت کرده، لذا تمام کسانی که پیروی از او می‌کنند، خطاها و گناه‌ها و کج‌روی‌های آنها به گردن اوست.

بعد حضرت می‌فرمایند: «رَهْنٌ بِخَطِيئَتِهِ»؛ و گرو گناه و خطیئه و کج‌روی، خود است.

گروه دوم، جاهلانِ عالم‌نما و بیان پلیدی‌های آنان

بعد می‌فرمایند: «وَ رَجُلٌ قَدْ قَمَشَ جَهْلًا فِي جُهَّالٍ عشوة [غَشُوهُ‏]»؛ و مردی که نادانی‌ها و متفرقات و خزعبلات بی‌ربط و مطالبی را که نه ایمانی و نه توحیدی و نه قرآنی و نه مربوط به رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم است، جمع کرده است. اگر این مطالب، قرآنی و ایمانی و مربوط به رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم باشند، باید متفرق نباشند و در یک محل جمع گردند و به یک وحدانیت برگردند، زیرا فرمایشات رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم به مقام توحیدی خداوند متعال برمی‌گردند، و چون این شخص از سخنان رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم و قرآن کریم دور شده و با آنها مقابله کرده، برای این نمی‌تواند جزئیاتی را جمع کند که مطالب آن به طرف وحدت، به سمت و جهت درستی و هدایت ایمان سوق داشته باشد. پس او متفرقات بی‌ربط به هم را جمع کرده است.

منافقان و منحرفان نمی‌توانند شیعیان را منحرف کنند

اما‏ آیا این دشمنان دین می‌توانند مؤمنان و شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام و طرفداران حق و حقیقت را گول بزنند و به آنان احاطه پیدا کنند و محیط بر آنها شوند و آن خزعبلات مختلف را گردن آنها بگذارند؟ خداوند در قرآن می‌فرماید:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ في‏ أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيم * لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمينَ لَفي‏ شِقاقٍ بَعيدٍ * وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذينَ آمَنُوا إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ ؛[18]

«و ما پيش از تو هيچ رسول و پيام‏آورى را نفرستاديم مگر آنکه هرگاه آرزو مى‏كرد، شيطان در آرزوهاى وى القا مى‏كرد، پس خداوند القائات شيطان را از ميان برمى‏داشت، سپس نشانه‏هاى خود را محكم و استوار مى‏كرد و خداوند دانا و با حكمت است. تا آنچه را كه شيطان القا مى‏كند، براى كسانى كه در دل‌هايشان بيمارى است و [نيز] براى سنگ‌دلان آزمايشى گرداند، و به‌راستی که ستمگران در ستيزه‏اى بس دور و درازند. و تا آنان كه دانش يافته‏اند بدانند كه اين [قرآن‏] حق است [و] از جانب پروردگار توست، پس بدان ايمان آورند و دل‌هايشان براى او خاضع گردد. و به‌راستى خداوند كسانى را كه ايمان آورده‏اند، به سوى راهى راست راهبر است».

خداوند در آیه 53 می‌فرماید این القاء فقط برای کسانی فتنه است که دل‌هایشان بیماری کفر و الحاد و ریب دارد. در آیه 54 هم می‌فرماید این القاء شیطانی برای این است که کسانی که علم حق به آنها داده شده، که شیعیان امیر مؤمنان‌ علیه السلام باشند، حق را از آن القاهای شیطانی تشخیص می‌دهند و آن را می‌یابند و در برابر آن خضوع می‌نمایند. پس این القائات، هیچ زیانی به جویندگان حق نمی‌رساند.

آنان جهالت‌های خود را میان پیروان خود رواج دادند و بر آنها احاطه کردند و محیط بر آنها شدند. از این رو حضرت در حدیثی فرمودند: «لَا تُخَاصِمُوا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوِ اسْتَطَاعُوا أَنْ يُحِبُّونَا لَأَحَبُّونَا إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِيثَاقَ النَّاسِ فَلَا يَزِيدُ فِيهِمْ أَحَدٌ أَبَداً وَ لَا يَنْقُصُ مِنْهُمْ أَحَدٌ أَبَداً؛[19] با مردم مجادله نکنید، زیرا اگر مردم می‌توانستند که ما را دوست بدارند، هرآینه دوست می‌داشتند، خداوند متعال از مردم پیمان گرفته، بنابراین هرگز یک نفر هم به دوستان ما اضافه نمی‌شود و هیچ‌گاه یک نفر هم از دوستان ما کم نمی‌گردد».

در حدیث دیگر آمده که اگر تمام میان مشرق و مغرب را پر از طلا کنی و به دوستان اهل‌بیت‌ علیهم السلام بدهی، دست از ایشان نمی‌کشند و همین‌طور اگر به مخالفین آنها بدهی، دست از دوستی و ولایت دشمنان ائمه‌ علیهم السلام بر نمی‌دارند و به سوی این بزرگواران نمی‌آیند. این حدیث، از احادیث باعظمت ولایی است و معارف بسیاری در این راستا در آن آمده است که البته بسیار هم طولانی است.[20]

پلیدی‌ها و شیطنت‌های این جاهلِ عالم‌نما

فرمود: «غَارٌّ بِأَغْبَاشِ الْفِتْنَةِ»؛ این شخص، گول خورده و به‌وسیله تاریکی‌های فتنه خود، به غرور افتاده است. او اول به تاریکی‌های فتنه، خود را فریب داده و به واسطه آنها بعد از رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم خود را مغرور کرده است. «عَمٍ عَنِ الْهُدَى» این انسان، در راه هدایت رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم کور محض است. «قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ النَّاسِ عَالِماً»؛ کسانی که شبیه مردم و شبیه مردان هستند، او را عالم می‌نامند.

امیرالمؤمنین علیه السلام در آن خطبه مبارک، به مخالفان خود که به فرمایش او عمل نمی‌کردند و به جنگ معاویه نمی‌رفتند، فرمودند: «يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَرَكُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً قَاتَلَكُمُ اللَّهُ لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبِي قَيْحاً وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظاً وَ جَرَّعْتُمُونِي نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفَاساً وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَأْيِي بِالْعِصْيَانِ وَ الْخِذْلَانِ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَيْشٌ إِنَّ ابْنَ أَبِي ‏طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ وَ لَكِنْ لَا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ»؛[21] «اى نامردان مردنما، دارندگان رؤياهاى كودكانه، و عقل‌هايى به اندازه عقل زنان حجله‌نشين، اى كاش شما را نديده بودم و نمى‏شناختم. به خدا قسم! حاصل شناختن شما پشيمانى و غم و غصه است. خدا شما را بكشد، كه دلم را پر از خون كرديد، و سينه‏ام را مالامال خشم نموديد، و پى‌درپى جرعه اندوه به كامم ريختيد، و تدبيرم را به نافرمانى و ترک يارى تباه كرديد، تا جايى كه قريش گفت: پسر ابو طالب شجاع است ولى دانش جنگيدن ندارد».

بعد فرمودند: «وَ لَمْ يَغْنَ فِيهِ يَوْماً سَالِماً»؛ او نمی‌تواند یک روز هم در آن علم، سالم بماند و غنی و بی‌نیاز شود؛ همیشه محتاج و در گمراهی و ضلالت است.

بعد فرمودند: «بَكَّرَ فَاسْتَكْثَرَ مِنْ جَمْعٍ مَا قَلَّ مِنْهُ خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ». چون صبح زود می‌خواهد با اهل حق و امیرالمؤمنین علیه السلام مقابله کند، سستی نمی‌کند و تیز و سریع حرکت کرده تا باطل‌هایی را که متفرقات بی‌ربط شرکی است، جمع کند؛ آنها باطل‌هایی است که کم آن از زیاد آن بهتر است، زیرا هر چه زیادتر باشد، گمراهی آن بیشتر می‌شود و هر چه کمتر شود، گمراهی آن کمتر می‌شود. «حَتَّى إِذَا ارْتَوَى مِنْ مَاءٍ آجِنٍ وَ [اكْتَنَزَ] اكْتَثَرَ مِنْ غَيْرِ طَائِل»؛ تا اینکه خود را از آب تلخ و شور سیراب کرده که هرچه بیشتر می‌خورد تشنه‌تر می‌شود، زیرا این آب، مرض را بیشتر می‌کند و حیات را از بین می‌برد. پس او چیزهایی را زیاد کرده که هیچ نتیجه و ارزشی ندارد.

«جَلَسَ لِلنَّاسِ قَاضِياً ضَامِناً لِتَخْلِيصِ مَا الْتَبَسَ عَلَى غَيْرِه‏»؛ او در میان مردم نشسته و خود را قاضی نامیده و ضامن دانسته تا مردم را از آن چیزی که بر آنها مشتبه می‌شود، نجات دهد و داد می‌زند که من شما را از همه مشتبهات و شبهات و پیچیدگی‌ها نجات داده و خلاص می‌کنم.

«إِنْ خَالَفَ مَنْ سَبَقَهُ لَمْ يَأْمَنْ مِنْ نَقْضِ حُكْمِهِ مَنْ يَأْتِي بَعْدَهُ كَفِعْلِهِ بِمَنْ كَانَ قَبْلَهُ»؛ اگر او با قاضیان قبل از خود، مخالفت کند، هیچ‌گاه از اینکه قاضی بعدی حکم او را نقض و رد نکند در ایمنی و آرامش نیست؛ این انسان گمراه جهل‌های بی‌ربط به یکدیگر را کنار هم چیده و حکمی صادر کرده است، قاضی بعدی می‌آید و آن را به شکل دیگری می‌چیند و حکم او را نقض و رد می‌کند و قاضی بعدی می‌آید و باز آن را به شکل دیگری می‌چیند و قول قاضی قبلی را نقض می‌کند. «كَفِعْلِهِ بِمَنْ كَانَ قَبْلَه‏»؛ مثل کاری که او نسبت به قبلی خود انجام داد و خزعبلات ساخته‌های قبل از خود را تغییر داد، بعدی هم خزعبلات و بافته‌های شیطانی او را تغییر می‌دهد.

برابری امیرالمؤمنین علیه السلام با منافقان قبل از خود در خلافت

این مطلب به دوره خلفای سه‌گانه برمی‌گردد که هر کدام در زمان خود بر خلاف روش قبلی خود عمل کرد. آن دو نفر، دو راه شیطانی مخالف هم را رفتند. اولی درباره خلافت گفت که خلافت به وسیله اجماع، مشخص می‌شود و تعیینی نیست و وصی و خلیفه نباید تعیین شود و باید مردم او را تعیین کنند. همین اولی درباره دومی به تعیین گرایید و گفت خلافت، تعیینی است. باز دومی درباره سومی گفت که خلافت، شورایی است. پس آن دو نفر یکدیگر را شکستند؛ زیرا اولی با گرد هم آوردن نادانی‌ها و سفاهت‌ها این کار را کرد؛ چهار تا پیرمرد خرفت عربی که دنبال ریاست‌طلبی و مقابله با بنی‌هاشم و شکستن اهل‌بیت رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین علیه السلام بودند، دور یکدیگر جمع شدند و او را خلیفه کردند و اسم این کار را اجماع گذاشتند و بعد، آن خرفت قبلی، خرفت بعدی را تعیین و خلیفه کرد و او نفر بعدی را به وسیله شورا به خلافت رساند.[22]

صفات شیطانی دیگری از پلیدی‌های این مبغوض خدا

بعد حضرت فرمود: «وَ إِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَى الْمُبْهَمَاتِ هَيَّأَ لَهَا حَشْواً مِنْ رَأْيِهِ ثُمَّ قَطَعَ عَلَيْهِ»؛ و اگر به یک امر مبهم و پیچیده‌ای برخوردکند، چیزهای بسیار بی‌فایده و ساخته‌‌های شیطانی جاهلیتی بسیار بی‌ارزش شرکی را برای آن آماده می‌کند، که این امور و بافته‌های جاهلی، کهنه و زیاد است، زیرا متفرق است؛ می‌فرماید «حَشْواً»، یعنی متفرقات بی‌ربط که به یک مبدأ و به رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم برنمی‌گردد و تنها به افکار و خزعبلات ذهنی او برمی‌گردد که آنها هم کهنه شده است. پس آنها را جمع و آماده می‌کند، سپس به قطع و یقین می‌گوید: مطلب همین است که من می‌گویم. «فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُّبُهَاتِ فِي مِثْلِ غَزْلِ الْعَنْكَبُوتِ»؛ پس او در اینکه به شبهات بیافتد، از شبهه‌ای به شبهه دیگر و از لفظی به لفظ دیگر افتد، همانند تار عنکبوت است؛ یعنی مقام عقلانیت و ایمان و علم خود را از دست داده و در بدعت‌ها فرورفته است. خداوند متعال درباره کافران و مشرکان فرموده مثل تار عنکبوت‌اند.[23] پس این انسان با کوچک‌ترین شبهه جای خود را عوض می‌کند و با کوچک‌ترین نظر دیگری، نظر خود را تغییر می‌دهد؛ او ثباتی در خود ندارد. «لَا يَدْرِي أَصَابَ أَمْ أَخْطَأَ»؛ هیچ گاه نمی‌داند که آیا به حق رسیده و یا خطا کرده و به حق نرسیده است؛ او همیشه در شبهه است. «وَ لَا يَرَى أَنَّ مِنْ وَرَاءِ مَا بَلَغَ مَذْهَباً»؛ و او آن‌قدر خود‌بین و متکبر است و آن‌قدر در برابر حق و حقیقت قرار گرفته که غیر از بافته‌های انحرافی خود، مطلب دیگری در عالم نمی‌بیند و می‌گوید: مطلب همین است که من می‌گویم و راه همین است که من می‌روم.

صفات شیطانی دیگری از این منافق عالم‌نما

«إِنْ قَاسَ شَيْئاً بِشَيْ‏ءٍ لَمْ يُكَذِّبْ رَأْيَهُ»؛ اگر چیزی را با چیز دیگری قیاس کند و بسنجد، ملاک و میزان او این است که هر چه من می‌گویم درست است، و هیچ گاه نظر خود را تکذیب نمی‌کند و هیچ‌وقت نمی‌گوید که من میزان دین و میزان حقانیت نیستم، زیرا چنانچه این حرف را بزند و خود را تکذیب کند، باید دنبال میزان برود و اگر دنبال میزان برود باید دنبال قرآن و سنت رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم برود و در نتیجه، ساخته‌های گمراهی‌اش از دستش می‌‌رود.

«وَ إِنْ أَظْلَمَ عَلَيْهِ أَمْرٌ اكْتَتَمَ بِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ نَفْسِهِ فِي الْجَهْلِ وَ النَّقْصِ وَ الضَّرُورَةِ كَيْلَا يُقَالَ إِنَّهُ لَا يَعْلَمُ»؛ و اگر امری برای او مشکل و مبهم شود، آن را مکتوم و پوشیده می‌سازد، زیرا از حال خود خبر دارد که جاهل است و می‌داند که اگر نادانی خود را آشکار کند، نمی‌تواند جواب‌گوی دیگران باشد؛ حال، ضرورتی برای او پیش آمده که باید این امر مشکل را اظهار نکند، زیرا چنانچه آن را اظهار کند، آبروی او می‌رود و جهالت و گمراهی او ثابت می‌شود، لذا اقدام به این کار نمی‌کند.

«ثُمَّ أَقْدَمَ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَهُوَ خَائِضُ عَشَوَاتٍ رَكَّابُ شُبُهَاتٍ خَبَّاطُ جَهَالاتٍ»؛ سپس بدون علم، وارد آن امر مشکل و مشتبه می‌شود. اینکه او نادان و گمراه است به این معنا نیست که یک آدم بیابانی است، بلکه از اصول و مبادی کفر است و کسی است که خود را به عنوان عالم جا زده و مردم او را عالم می‌نامند. سپس بافته‌های او در بین جهال همانند‌ خودش رسوخ می‌کند، پس او فرو رونده در جهالت‌ها، شبهه‌ها، فتنه‌ها و ظلمت‌هاست و همچنان در آنها فرو می‌رود؛ یعنی همیشه به طرف کفر و شرک و به طرف ضدیت با قرآن کریم می‌رود و همواره مرکبش شبهات است و همیشه بدون درستی و استوا وارد جهالت‌ها می‌شود و همیشه با لغزش در جهالت‌ها پیش می‌رود.

عذرخواه نبودن در نادانی و ضرس قاطع نداشتن در علم

«لَا يَعْتَذِرُ مِمَّا لَا يَعْلَمُ فَيَسْلَمَ»؛ هیچ‌وقت از چیزی که نمی‌داند، عذر نمی‌خواهد تا سالم بماند. «وَ لَا يَعَضُّ فِي الْعِلْمِ بِضِرْسٍ قَاطِعٍ فَيَغْنَمَ»؛ و به هیچ مطلبی اطمینان و یقین ندارد تا اینکه فایده و نفع ببرد.

پراکنده کردن بدون فایده روايات، و دو معنا برای آن

«يَذْرِي الرِّوَايَاتِ ذَرْوَ الرِّيحِ الْهَشِيمَ»؛ روایات را پراکنده می‌کند، همانند بادی که برگ‌های خشک پاییزی را پراکنده می‌کند. این جمله حضرت خیلی بزرگ است که می‌تواند دو معنا داشته باشد:

-        معنای اول: متشابه بودن وجود دشمنان اهل‌بیت‌ علیهم السلام و پراکنده‌بینی در فهم آنها

معنای اول، با آن جمله اول، یعنی «قَدْ قَمَشَ جَهْلًا» مناسبت کامل دارد؛ یعنی این انسان‌صورتِ شیطان‌قلب،[24] چون در بین مسلمانان آمده و به عنوان عالم اسلامی می‌خواهد خود را مطرح کند و می‌خواهد مردم به دنبال او بیایند، در نتیجه باید از قرآن سخن بگوید و باید سخنان رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم را بیان کند؛ اما چون «قَمَشَ جَهْلًا» است و همیشه مطالب او پراکنده و بی‌ربط به هم است و چون فرمایشات رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم اگر در صد جا صد گونه مطلب بفرماید، همه آن مطالب به یک حقیقت و نور الهی برمی‌گردد و همه با یکدیگر اخوان صفای الی الله هستند و یک مطلب را ثابت می‌کنند، لذا او فرمایشات رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم را از هم پراکنده می‌کند و هیچ وقت نمی‌تواند از روایات و فرمایشات رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم یک مطلب درست منسجم توحیدی الهی بفهمد و همیشه متفرق و بی‌ربط و شرکی می‌فهمد، پس همچنان در فهم سخنان رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم به دنبال معنای باطل می‌گردد. پس این یک معنای جمله است.

آن بزرگوار می‌فرماید: همان طوری که در قرآن کریم، محکم و متشابه و مانند آن است و همان طوری که در فرمایشات رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم محکم و متشابه و مجمل و صریح و امثال و عام و خاص و مطلق و امثال آن است، در وجودات خارجی انسان‌ها هم همین‌گونه است؛ یعنی انسان‌های محکم، روایات رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم و قرآن کریم را به محکم برمی‌گردانند، زیرا وجود آنها خودش محکم و مناسب با محکم بیرونی است، و انسان‌هایی که وجود آنها وجود متشابهی است، تمام آیات قرآن کریم و فرمایشات رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم را به جهت متشابه برمی‌گردانند، از این رو نمی‌توانند هیچ مطلبی را با مطلب دیگر جمع کنند و همه مطالب را متفرق می‌بینند.

در روایتی در تفسیر آیه علیه السلام سوره مبارکه آل عمران[25] آمده: «عن أبي عبد الله علیه السلام في قول الله: هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ‏ قال أميرالمؤمنين علیه السلام و الأئمة: وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فلان و فلان و فلان فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ أصحابهم و أهل ولايتهم فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ »؛[26] «امام صادق علیه السلام در تفسیر قول خدا "او کسی است که قرآن را بر تو نازل کرد، برخی از آن، آیات محکم است" فرمود: مراد از آیات محکم، امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه: هستند، "و دیگر آیات، متشابهات است" یعنی فلانی و فلانی و فلانی، "اما کسانی که در دل‌های آنها انحراف است" یعنی اصحاب آنها و اهل ولایت و محبتشان، پس به خاطر فتنه‌گری و طلب تأویل کردن، از آیات متشابه قرآن پیروی می‌کنند».

پس این انسان روی این جهت، هیچ وقت نمی‌تواند در فرمایشات رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم محکم بفهمد، چون وجود او وجود متشابه است؛ در نتیجه، هیچ‌وقت نمی‌تواند به جهت محکم فرمایشات رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم برسد.

- معنای دوم، توجیه‌بافی در آیات و روایات، و متشتت کردن معانی آنها

معنای دوم، این است که روایات را پراکنده و معانی آنها را متشتت می‌کند و بسیار توجیه‌بافی و تأویل‌بافی می‌کند و برای روایات و سخنان رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم و قرآن کریم معانی خلقی بی‌ارزش تنظیم می‌کند تا معنای حق و درست الهی توحیدی فرمایشات رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم در بین مردم از میان برود و مردم به آن معنای حق الهی فرمایشات آن بزرگوار نرسند. هر دو معنایی که کردیم در او هست و معنای اولی علت و مایه معنای دومی است؛ یعنی چون وجودش وجود تشابهی است، غیر آن نمی‌یابد و غیر آن نمی‌گوید.

گریه ارث خلافت از دست او و ناله خون‌های اولیاء از ستم او

بعد فرمود: «تَبْكِي مِنْهُ الْمَوَارِيثُ»؛ ارث‌ها از دست او گریه می‌کنند. اولین ارث‌هایی که گریه می‌کنند ارث خلافت و نبوت است. امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه شقشقیه فرمودند:

«وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا أَخُو تَيْمٍ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنْهُ السَّيْلُ وَ لَا يَرْتَقِي إِلَيْهِ الطَّيْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِيُ مَا بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى اللَّهَ رَبَّهُ فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً حَتَّى إِذَا مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ عَقَدَهَا لِأَخِي عَدِيٍّ بَعْدَهُ فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ فَصَيَّرَهَا وَ اللَّهِ فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ عَنَّفَ بِهَا حَرَنَ‏ وَ إِنْ سَلِسَ بِهَا غَسَقَ فَمُنِيَ النَّاسُ بِتَلُوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ وَ بَلْوًى مَعَ هَنٍ وَ هُنَيٍّ فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ جَعَلَهَا فِي جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّي مِنْهُمْ فَيَا لَلَّهِ لَهُمْ وَ لِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ بِهَذِهِ النَّظَائِرِ فَمَالَ رَجُلٌ بِضَبْعِهِ‏ وَ أَصْغَى آخَرُ لِصِهْرِهِ وَ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حضينه [حِضْنَيْهِ‏] بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أُمَيَّةَ يَهْضِمُونَ مَالَ اللَّهِ هَضْمَ الْإِبِلِ نَبْتَةَ الرَّبِيعِ حَتَّى أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ- فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ إِلَيَّ كَعُرْفِ الضَّبُعِ قَدِ انْثَالُوا عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطَافِي حَتَّى إِذَا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ وَ فَسَقَتْ أُخْرَى وَ مَرَقُ آخَرُونَ كَأَنَّهُمْ لَمْ يَسْمَعُوا قَوْلَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى- تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ‏ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوا وَ لَكِنِ احْلَوْلَتِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِهِمْ وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ النَّاصِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لَا يَقِرُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ قَالَ وَ نَاوَلَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ كِتَاباً فَقَطَعَ كَلَامَهُ وَ تَنَاوَلَ الْكِتَابَ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَوْ أَطْرَدْتَ مَقَالَتَكَ إِلَى حَيْثُ بَلَغْتَ فَقَالَ هَيْهَاتَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ فَمَا أَسِفْتُ عَلَى كَلَامٍ قَطُّ كَأَسَفِي عَلَى كَلَامِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام إِذْ لَمْ يَبْلُغْ حَيْثُ أَرَادَ»؛[27]

«آگاه باش، به خدا سوگند كه برادر تیم (ابوبكر) خلافت را مانند پيراهنى پوشید و حال آن كه مى‏دانست موقعيّت من نسبت به آن، همچون موقعيّت قطب است به سنگ آسيا. علوم و معارف از سرچشمه آن همچون سيل سرازير مى‏شوند، هيچ پرنده‏اى در فضاى علم به اوج رفعت آن نمى‏رسد، پس جامه خلافت را رها و پهلو از آن تهى نموده و در كار خويش انديشيدم كه آيا با دست بريده (نداشتن سپاه و ياور) حمله كرده و حقّ خويش را مطالبه كنم يا آن كه بر تاريكى گمراهى مردم صبر كنم، گمراهى‌ای كه در آن نوباوگان پژمرده و پير شده و پيران فرسوده مى‏گردند، مؤمن رنج مى‏كشد تا به لقای خدا مى‏پيوندد، پس ديدم صبر كردن بر اين شدّت ظلمت، خردمندانه‌تر است، پس صبر كردم در حالى كه در چشم‌ام خاشاك و غبار و در گلوي‌ام استخوان بود، میراث خود را تاراج شده مى‏ديدم تا اينكه اوّلى (ابو بكر) راه خود را به پايان رساند و خلافت بعد از خودش را برای برادر عدی (عمر) استوار کرد، عجیب است كه او در زمان حيات‌اش، فسخ بيعت مردم را درخواست مى‏نمود؛ ولى آن را بعد از وفات خود برای دیگری عقد بست، و به خدا قسم! آن را در فضایی خشن قرار داد که همراهی با او دشوار و کلام‌اش درشت و لغزش‌های‌اش بسیار و عذرخواهی‌اش از آنها زیاد است، پس صاحب اين طبيعت خشن چون سوار ناقه سركش است، اگر به آن سخت بگیرد، از رفتار بايستد و اگر آن را آسوده گذارد، او را در پرتگاه بیاندازد، پس مردم پست و زبون، به حالات دگرگون و راه رفتن در عرض طريق بى‏استقامت و گرفتاري‌ها آزمایش شدند، پس من بر این مدت طولانی و سختی محنت، صبر کردم تا زمانی که ابن خطّاب نيز درگذشت و راه خود را پيمود و خلافت را در ميان جماعتى قرار داد كه مرا هم يكى از آنها گمان نمود. خداى من! به تو پناه مى‏برم از آنان و آن شورا، چگونه مردم مرا با ابو بكر مساوى دانسته، درباره من شكّ و ترديد نمودند تا جایى كه امروز با اين اشخاص (پنج نفر اهل شورى) همرديف شده‏ام، پس مردى از اعضاى آن به جهت هوى و هوس‌اش از من روى برگرداند، و ديگرى به حرف دامادش گوش داد و نفر سوم قوم (عثمان) سر برآورد، و زمام خلافت را به دست گرفت، در حالى كه دو پهلوی خود را ميان موضع سرگين و جايگاه علف‌اش باد کرده بود و بنی امیه هم به همراه او به مانند شترانی که علف بهاری می‌خورند، مال خدا را بلعیدند تا اینکه رفتارش سبب سرعت در قتل‌اش شد، پس هيچ چيز مرا به صدمه نينداخت، مگر اينكه مردم، مانند موى گردن كفتار به دورم ريخته از هر طرف به سوى من هجوم آوردند، به طوريكه حسن و حسين8 زير دست و پا رفتند و دو طرف جامه و رداى من پاره شد، اطراف مرا گرفتند، پس هنگامی که بیعتشان را پذیرفتم، گروهی آن را شکستند و گروه دیگری از پیروی من منحرف شده و دیگران نیز از بیعت من خارج گشتند، گويا قول خداوند را که می‌فرماید: "سراى جاودانى را قرار داديم براى كسانى كه مقصودشان سركشى و فساد در روى زمين نمى‏باشد، و جزاى نيك براى پرهيزكاران است" نشنیده بودند.

آرى به خدا سوگند اين آيه را شنيده و حفظ كرده‏اند، و لكن دنيا در چشم‏هايشان آراسته و زينت آن، ايشان را فريفته است، آگاه باشيد! سوگند به خدايى كه دانه را شكافته و انسان را خلق كرده، اگر حضور یاری دهندگان و برپایی حجت نبود و اگر نبود عهدى كه خداى عزّ و جلّ از علما گرفته تا بر سيرى ظالم از ظلم و گرسنه ماندن مظلوم از ستم او، آرام نگیرند، هر آينه ريسمان و مهار شتر خلافت را بر كوهان آن مى‏انداختم و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن آب مى‏دادم و فهميده‏ايد كه اين دنياى شما نزد من از عطسه بز ماده خوارتر است. راوى مى‏گويد: شخصى از اهل عراق نامه‏اى به آن حضرت داد، امام علیه السلام كلام خود را قطع كرده و نامه را گرفت. (ابن عباس می‌گوید) عرض کردم: كاش از آنجایى كه سخن كوتاه كردى، گفتار خود را ادامه مى‏دادى؟ حضرت فرمودند: اى ابن عباس! آن سخنان شقشقه شترى بود كه صدا كرد و باز در جاى خود آرام و قرار گرفت.(ابن عبّاس گوید) اندوهگين نشده‏ام بر هيچ كلامى مثل اندوهى كه از ناحيه كلام اميرالمؤمنين علیه السلام شدم؛ زیرا کلام آن بزرگوار به جایی که می‌خواست برسد، نرسید».

مخالفان، این جمله را بیرونی خودمانی معنی کردند؛ اگر به شرح‌هایی مثل شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید نگاه کنید، این را می‌بینید. ائمه: در بسیاری از روایات فرمودند که آن ارث، ارث خلافت و علوم الهیه است. در همین خطبه شقشقیه، حضرت مسئله خلافت را ارث خود معرفی کردند و فرمودند: «أَرَى تُرَاثِي نَهْباً؛ می‌دیدم که میراثم به غارت رفته». امام صادق‌ علیه السلام هم در روایتی می‌فرمایند: «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ ذَاكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِيثَ‏ مِنْ أَحَادِيثِهِمْ...‏؛[28] براستی که عالمان، وارثان پیامبران باشند و این از آن است که پیامبران درهم و دیناری به ارث نگذاشته‌اند و همانا احادیثی از احادیثشان بر جای گذاشته‌اند».

پس آن ارثی که گریه می‌کند، ارث خلافت و علوم الهیه است که از دست غاصبانش می‌گرید؛ زیرا آن را عوض کردند و در نتیجه، همه ارث‌های دیگر در عالم عوض شد؛ نه اینکه منظور ارث‌های ظاهری باشد که یکی می‌میرد و دو هزار تومان مال به جا می‌گذارد و صاحب آن دو هزار تومان گریه می‌کند که مال من بایستی به دست این آقا می‌رسید، ولی به دست آن آقا رسید! نه، این‌گونه نیست؛ گرچه این‌گونه هم درست است، ولی این اصالت ندارد؛ اصالت برای آن ارث اولی و حقیقی است که گریه می‌کند و آن، خود امیرالمؤمنین علیه السلام است که گریه می‌کردند. فرمود: «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً».

بعد حضرت فرمودند: «وَ تَصْرُخُ مِنْهُ الدِّمَاءُ»؛ خون‌ها از دست او آه و فریاد می‌کشند. اولین خون‌ها خون حضرت زهرا سلام الله علیهاو خون امیرالمؤمنین علیه السلام و خون امام حسین‌ علیه السلام است و سپس همه خون‌هایی که به ظلم و جور ریخته می‌شود.

حلال کردن فرج حرام و حرام کردن فرج حلال (غصب خلافت، اولین نکاح حرام)

«وَ يُسْتَحَلُّ بِقَضَائِهِ الْفَرْجُ الْحَرَامُ وَ يُحَرَّمُ بِهِ الْحَلَالُ»؛ فرج‌های حرام به وسیله قضاوت او حلال و فرج‌های حلال به واسطه حکم او حرام می‌شود؛ یعنی نکاح‌های حرام در عالم، حلال شده و نکاح‌های حلال، حرام شده است.

اولین نکاح حرام عالم، خلافت و وصایت است که زوجه است و شوهر می‌خواهد و شوهرش امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ این، نکاح حلالی است که خداوند در عالم عقد بسته و بر رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم واجب کرده که این زن را، یعنی این خلافت و وصایت را به امیرالمؤمنین علیه السلام بدهد. غاصب خلافت، این عقد ناگسستنی عالم را از بین برد و حلال را حرام و حرام را حلال کرد. معنا ندارد که خلافت و وصایت رسول‌خدا‌صلّی الله علیه و آله و سلّم به نکاح آن بوزینه‌های ملعونی درآید که هرّ را از برّ تشخیص نمی‌دادند و منافق بودند و دین نداشتند، و معنا ندارد که این خلافت در خدمت آنها قرار بگیرد. پس معنای این عبارت آن است که او به وسیله قضاوت خود، خلافت را از جای خودش بیرون برد و دیگری را جایگزین کرد.

عدم سلامت آنچه گوید و نادم نشدن از تفریط‌ها

«لَا يَسْلَمُ بِإِصْدَارِ مَا عَلَيْهِ وَرَدَ»؛ هیچ گاه در پاسخ دادن به چیزهایی که بر او وارد می‌شود به سلامت نمی‌ماند؛ یعنی پاسخ غلط می‌دهد. در مقابل او، شیعه و پیرو علی علیه السلام قرار دارد؛ در آن حدیثی که قبلاً از امیرالمؤمنین علیه السلام راجع به شیعیان ایشان خواندیم، فرمودند: این انسان مؤمن، هر چیزی که بر او وارد می‌شود، برای خدا و درست و حق بیان می‌کند. بعد فرمود: «وَ لَا يَنْدَمُ عَلَى مَا مِنْهُ فَرَطَ»؛ هیچ وقت بر آن تفریط‌هایی که برای کار خود کرده، پشیمان نمی‌شود و همواره در باطل خود بااصرارتر پیش می‌رود.

ائمه: در روایات زیادی فرمودند: امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم در عرض همان دو سال و خرده‌ای خلافت ابوبکر، در جاهای گوناگون حجت را بر آن ملعون تمام کرد. در روایات متعدد آمده که حضرت، رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم را به او نشان دادند. ابوبکر گفت: همین الان به مسجد می‌روم و قضیه را تمام می‌کنم. در وسط راه به دومی ملعون برخورد کرد. عمر گفت: چه شده؟ ابوبکر ماجرا را تعریف کرد، عمر گفت: تو مگر سحر بنی‌هاشم را نمی‌دانی؛ مگر نمی‌دانی که همه اینها ساحرند و سحر می‌کنند. پس ابوبکر از توبه کردن خود، پشیمان شد. البته با اینکه به ظاهر عمر او را اغوا کرد، ولی ابوبکر اصل فساد بود نه عمر. خلاصه به کرات، حضرت امیر علیه السلام حجت را بر او تمام می‌کردند، اما هیچ وقت بر اعمال پلید خود پشیمان نمی‌شد. این مطلب در سخنان بسیار اهل‌بیت عصمت و طهارت‌ علیهم السلام آمده است.[29]

خلیفه دوم در هنگام مرگ می‌گفت: نار، نار. حضرت فرمودند: از کارهای خود برگرد، من ضامنت می‌شوم. گفت: آری، ای علی! برگشتم. حضرت فرمود: نه، باید بالای منبر بروی و بگویی که من و ابوبکر در خطا بودیم و به بی‌راهه رفتیم و حق مال علی بن ابی طالب علیه السلام است. گفت: نه، من این کار را نمی‌کنم. لذا هیچ وقت از کارهای زشت خود، ابراز پشیمانی نکرد.[30]

امیرالمؤمنین علیه السلام رو در روی دشمنان خود خطابه می‌خواند؛ یعنی برای کسانی خطبه می‌خواند که اکثراً منافق و از دشمنان او بودند، همان‌هایی که رو به روی حضرت نشسته‌اند و به کلام او گوش می‌دهند و برای معاویه و آنهایی که از پیروان معاویه‌اند، خبر می‌برند. حضرت امیر علیه السلام در کلام خود به تک‌تک آنها اشاره می‌کند و خود آنها و اصول اولی آنها را به آنها معرفی می‌کند.

وجوب معرفت و طاعت امام علیه السلام و معذور نبودن احدی در آن

بعد، حضرت شروع کردند به مقام دوم، یعنی حقانیت خود و شیعیان و پیروان خود؛ فرمودند: ‌«أَيُّهَا النَّاسُ عَلَيْكُمْ بِالطَّاعَةِ وَ الْمَعْرِفَةِ بِمَنْ لَا تُعْذَرُونَ بِجَهَالَتِهِ»؛ ای مردم! حالا که دیدید آنها بعد از رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم این کار را کردند، پس باید شما به کسی که در شناختن او معذور نیستید، شناخت پیدا کنید؛ یعنی به او اقرار کنید و از او فرمان برید، زیرا رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم شأن او را بیان فرموده است. روشن است که آن شخص هم خود امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ چون در توضیحات بعدی حضرت، کاملاً مشخص است که اشاره‌های ایشان به کجاست.

همه علوم پیامبران: در نزد اهل‌بیت:

فرمودند: «فَإِنَّ الْعِلْمَ الَّذِي هَبَطَ بِهِ آدَمُ وَ جَمِيعَ مَا فُضِّلَتْ بِهِ النَّبِيُّونَ إِلَى خَاتَمِ النَّبِيِّينَ فِي عِتْرَةِ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم »؛ پس علمی که حضرت آدم علیه السلام آورده و همه چیزهایی که پیامبران: به آن فضیلت داده شده و دارا شده‌اند تا اینکه همه آنها به رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم رسیده، همگی در عترت نبی شماست، یعنی در من و فرزندان من است. «فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ»؛ پس چرا شما سرگردان هستید! «بَلْ أَيْنَ تَذْهَبُونَ»؛ شما دارید به کجا می‌روید و به سوی که می‌روید! به طرف اولی‌ها می‌روید!! حضرت دقیقاً به این مقابله زمان خود اشاره می‌کند.

اهل‌بیت: همانند کشتی نوح‌اند

بعد فرمود: «يَا مَن‏ نُسِخَ مِنْ أَصْلَابِ أَصْحَابِ السَّفِينَةِ»‌؛ ای کسانی که از پشت‌های اصحاب کشتی و سفینه نوح علیه السلام گرفته شده‌اید؛ یعنی شما‌، ذریه و فرزندان کسانی هستید که سوار سفینه حضرت نوح علیه السلام شدند، لذا زنده ماندند و هلاک نشدند. «هَذِهِ مَثَلُهَا فِيكُمْ فَارْكَبُوهَا»؛ این عترت پیغمبر شما که به معرفت و طاعت آنان امر شده‌اید، مثل سفینه نوح علیه السلام است، پس سوار این سفینه شوید و سراغ اهل‌بیت پیغمبرصلّی الله علیه و آله و سلّم بیایید.

می‌دانید که رسول خدا‌صلّی الله علیه و آله و سلّم در روایات متعددی این مضمون را فرموده‌اند: «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمِثْلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق؛[31] مثل اهل‌بیت من در میان شما، مانند کشتی نوح علیه السلام است، هر که سوار شود، نجات یابد و هر که از سوارشدن خودداری کند، غرق ‌شود».

در اینجا هم حضرت می‌فرمایند: «فَكَمَا نَجَا فِي هَاتِيكَ مَنْ نَجَا فَكَذَلِكَ يَنْجُو فِي هَذِهِ مَنْ دَخَلَهَا»؛ همچنان‌که هرکس سوار سفینه نوح شد نجات پیدا کرد و هر کس سوار نشد هلاک شد، در این امت هم هرکس سوار سفینه طرفداری و پیروی و معرفت اهل‌بیت: باشد، نجات پیدا می‌کند و هرکس سوار نشود، هلاک می‌شود.

ضمانت الهی ولایی امام علیه السلام به آنچه می‌فرماید

بعد فرمودند: «أَنَا رَهِينٌ بِذَلِكَ قَسَماً حَقّاً»؛ باز حضرت مثل آن جمله اول خطبه را فرمودند. شما پیروان رؤسای ضلالت، جاهل نیستید بلکه خود را به جهالت می‌زنید تا دیگران را گمراه کنید. این جمله حضرت در خطبه شقشقیه را غلط معنا کردند؛ فرمود: «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ] وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُ‏ الْقُطْبِ‏ مِنَ‏ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ؛ هوش دارید! به خدا سوگند که فلانی جامه خلافت پوشید با آنکه خود به تحقیق می‌دانست جایگاه من نسبت به خلافت همچون محور است به آسیاب، (کوه بلندی را مانم که) سیلاب از من سرازیر آید و مرغ به قله‌ام دست نیابد». این ابوبکر می‌داند من که هستم و می‌داند که رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم چه فرموده و می‌داند که خلافت و وصایت حق من است، ولی خود را به نادانی می‌زند.

لذا حضرت فرمود: «أَنَا رَهِينٌ بِذَلِكَ قَسَماً حَقّاً»؛ شما‌ می‌دانید که من کیستم و من خود را در گرو این می‌دانم و قسم حق می‌خورم. «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ»؛ و می‌دانید که من تکلف‌کننده نیستم؛ یعنی چیزی را که از دستم برنمی‌آید، انجام نمی‌دهم و وارد آن نمی‌شوم، پس این کار را که ادعا می‌کنم، از دستم برمی‌آید، زیرا من ولیّ‌الله هستم، همان کسی هستم که خدا درباره من میثاق گرفته. «وَ الْوَيْلُ لِمَنْ تَخَلَّفَ ثُمَّ الْوَيْلُ لِمَنْ تَخَلَّفَ»؛ وای بر کسی که از سفینه نجات اهل‌بیت: تخلف کند، وای بر کسی که تخلف کند.

منافقان و انکار سخنان امام علیه السلام با سکوت خود و گرفتار شدن آنها به بلا

«أَ مَا بَلَغَكُمْ مَا قَالَ فِيهِمْ نَبِيُّكُمْ صلّی الله علیه و آله و سلّم »؛ آیا به شما نرسیده آنچه را که پیامبر شما درباره اهل بیتش فرموده؟ «حَيْثُ يَقُولُ فِي حِجَّةِ الْوَدَاعِ»؛ همان‌طور که در حج الوداع فرموده: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا»؛ به‌راستی که من در میان شما دو چیز گران‌مایه به جای می‌گذارم که اگر به آن دو چنگ زنید، هرگز گمراه نشوید: کتاب خدا و عترتم که اهل‌بیت من باشند؛ آن دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا آنکه در حوض بر من درآیند؛ پس بنگرید [و مراقب باشید] که بعد از من [با آن دو چه می‌کنید و در عملتان] نسبت به آن دو، چگونه حافظ حق من هستید»؛ آیا به شما نرسیده که رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم درباره اهل‌بیت خود این‌گونه فرمودند!

این «آیا به شما نرسیده»، برای نفی انکاری است؛ یعنی حتماً می‌دانید، زیرا بسیاری از شما که پای منبر من نشسته‌اید، پای منبر رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم نشسته بودید. از این رو در حدیث مناشده در رحبه کوفه، حضرت به آنها یادآوری می‌کردند ولی آنها جواب نمی‌دادند.[32]

همان‌طور که بعد از رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم نسبت به حضرت زهرا سلام الله علیهاکردند؛ حضرت وقتی با خانم‌های بنی‌هاشم آمدند و سخنرانی کردند، رو کردند به اوس و حق‌هایی را که رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم به آنها داده بود، بیان کردند و رو کردند به خزرج و همه آن حق‌ها را فرمودند؛ همه ساکت شدند و هیچ کسی دهان باز نکرد که به حضرت جوابی بدهد و ابابکر هم بافته‌های خود را بالای منبر گفت. وقتی حضرت زهرا سلام الله علیهااز مسجد آمدند، یکی از شکایت‌هایی که به امیرالمؤمنین علیه السلام کردند همین بود که ای علی! من هر چه گفتم، به من جواب ندادند و همه سکوت کردند.[33]

در رحبه هم وقتی حضرت مناشده کردند، بسیاری سکوت کردند و فقط ده دوازده نفری تأیید کردند. لذا حضرت از برخی از آنان مستقیماً پرسش کردند؛ فرمودند: فلانی تو نبودی؟ فلانی تو نبودی؟ گفتند: ما پیر شدیم و حافظه‌امان را از دست داده‌ایم. حضرت فرمود: اگر دروغ می‌گویید به بلا گرفتار ‌شوید. عامه عمیاء در تاریخ نوشته‌اند که همه آنها به آن بلا‌ها گرفتار شدند. آن ملعون لا مذهب می‌گفت: این نفرین علی بن ابی طالب علیه السلام است و من نمی‌توانم آن را با عمامه بپوشانم؛ این زخمی است که علی بن ابی طالب علیه السلام به من زده است. حضرت به یکی از آنها گفت: کور می‌شوی، کور شد.[34]

ولایت اهل‌بیت:، آب گوارای فرات؛ خلافت منافقان، تلخ هلاک‌کننده

بعد امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «أَلَا هذا عَذْبٌ فُراتٌ فَاشْرَبُوا»؛ آگاه باشید! این طرف که اهل‌بیت رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم است، آب گوارای فرات است، یعنی علم حق و دین حق بی‌شبهه است، پس بنوشید. «وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ فَاجْتَنِبُوا»؛ و آن طرف که خلفای قبل از من هستند، آب شور و تلخ است، پس از آن اجتناب کنید.

روایات دیگر در مقابله ائمه‌ علیهم السلام در برابر علمای گمراه و گمراه‌کننده

مقابله امام باقر‌ علیه السلام با حسن بصری

مقابله و محاجه دیگر، روایتی است از امام باقر علیه السلام : عبد الله بن سلیمان می‌گوید:

«سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام يَقُولُ وَ عِنْدَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ يُقَالُ لَهُ عُثْمَانُ الْأَعْمَى وَ هُوَ يَقُولُ إِنَّ الْحَسَنَ الْبَصْرِيَّ يَزْعُمُ أَنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ الْعِلْمَ يُؤْذِي رِيحُ بُطُونِهِمْ أَهْلَ النَّارِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَهَلَكَ إِذَنْ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ مَا زَالَ الْعِلْمُ مَكْتُوماً مُنْذُ بَعَثَ اللَّهُ نُوحاً علیه السلام فَلْيَذْهَبِ الْحَسَنُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَوَ اللَّهِ مَا يُوجَدُ الْعِلْمُ إِلَّا هَاهُنَا»؛[35]

«شنیدم از امام باقر علیه السلام در حالی که نزد او مردی به نام عثمان اعمی بود، به حضرت عرض کرد: حسن بصری گمان می‌کند کسانی که علم را کتمان و مخفی می‌کنند بوی شکم‌های آنها اهل آتش را اذیت می‌کند. حضرت فرمودند: پس اگر این طور باشد، مؤمن آل فرعون هلاک شده است در حالی که صریح قرآن است که علم خود را کتمان می‌کرد، علم همواره از زمان بعثت حضرت نوح علیه السلام مکتوم و پوشیده بوده است، پس حسن می‌خواهد به یمین رود یا به شمال رود، به خدا سوگند! علم جز در خانه ما یافت نمی‌شود».

حسن بصری می‌گفت: هیچ زمانی علم، مکتوم و پوشیده نمی‌شود و رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم آن را مکتوم نکرده؛ پس علمی که در طول تاریخ در بین ماست، مکتوم نشده؛ پس حق همین است؛ پس ای امام باقر! شما که مدعی علمی هستی و گوشه‌‌وکناری نشسته‌ای و چهار نفر شیعه را دور خود جمع کرده‌ای، راه دیگری غیر از راه رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم را می‌روی! حضرت فرمود: نه، این‌گونه نیست؛ حق فقط در ما اهل‌بیت: است؛ ولی همیشه علم، مکتوم و پوشیده است؛ زیرا همیشه اهل ظلم و فساد و شرک، مسلط هستند؛ لذا باید همیشه علم، مکتوم بماند و اهل باطل از آن محروم باشند، و فقط برای اهل حق واضح و آشکار شود.

حدیث دیگر هم از امام باقر علیه السلام و شبیه حدیث قبلی است: «عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ‌ علیه السلام يَقُولُ‏ وَ سَأَلَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ فَقَالَ إِنَّ عُثْمَانَ الْأَعْمَى يَرْوِي عَنْ الْحَسَنِ أَنْ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ الْعِلْمَ تُؤْذِي رِيحُ بُطُونِهِمْ أَهْلَ النَّارِ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ‌ علیه السلام فَهَلَكَ‏ إِذاً مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ‏ كَذَبُوا إِنَّ ذَلِكَ مِنْ فُرُوجِ الزُّنَاةِ وَ مَا زَالَ الْعِلْمُ مَكْتُوماً قَبْلَ قَتْلِ ابْنِ آدَمَ فَلْيَذْهَبِ الْحَسَنُ يَمِيناً وَ شِمَالًا لَا يُوجَدُ الْعِلْمُ إِلَّا عِنْدَ أَهْلِ الْعِلْمِ الَّذِينَ نَزَلَ عَلَيْهِمْ جَبْرَئِيلُ»؛[36]

سلیمان بن خالد گفت: شنیدم از امام باقر علیه السلام در حالی که مردی از اهل بصره از او پرسش کرد: همانا عثمان اعمی از حسن بصری روایت می‌کند: کسانی که علم را می‌پوشانند، باد شکم‌های آنها اهل آتش را اذیت می‌کند. حضرت فرمود: پس در این صورت مؤمن آل فرعون هلاک شده است؛ آنها دروغ گفته‌اند؛ آن بویی که اهل جهنم را آزار می‌دهد، از فرج‌های زناکنندگان است؛ همواره علم، قبل از کشته شدن پسر آدم پوشیده بوده است؛ پس حسن به راست و چپ برود، علم یافت نمی‌شود، مگر در نزد اهل علم که جبرئیل بر آنها نازل شده است».

مقابله امام باقر و امام صادق‌ علیهما السلام با حکم بن عتیبه و سلمه بن کهیل

حدیث بعدی هم از امام باقر علیه السلام است: «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ‌ علیه السلام عَنْ شَهَادَةِ وَلَدِ الزِّنَاءِ تَجُوزُ قَالَ لَا فَقُلْتُ إِنَّ الْحَكَمَ بْنَ عُتَيْبَةَ يَزْعُمُ أَنَّهَا تَجُوزُ فَقَالَ اللَّهُمَّ لَا تَغْفِرْ لَهُ ذَنْبَهُ مَا قَالَ اللَّهُ لِلْحَكَمِ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ‏ فَلْيَذْهَبِ الْحَكَمُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَوَ اللَّهِ لَا يُوجَدُ الْعِلْمُ إِلَّا مِنْ‏ أَهْلِ بَيْتٍ نَزَلَ عَلَيْهِمْ جَبْرَئِيلُ»؛[37]

امام باقر علیه السلام در این حدیث با یکی از بزرگان عمری‌ها، یعنی حکم بن عتیبه مقابله کرد. راوی می‌گوید که به امام باقر علیه السلام عرض کردم: آیا شهادت اهل زنا پذیرفته است. فرمود: نه، پذیرفته نیست. عرض کردم: حکم ابن عتیبه گمان می‌کند که پذیرفته است. حضرت فرمود: خداوندا! گناه حکم را نیامرز. بعد فرمودند: خداوند به حکم نگفته که این قرآن، یادآوری برای تو و قوم توست؛ یعنی قرآن، یادآوری است برای رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم و قوم او که ما هستیم. بعد حضرت فرمودند: حکم می‌خواهد به راست برود یا به چپ برود، هر کجا که می‌خواهد برود؛ به خدا سوگند‍ علم یافت نمی‌شود مگر نزد اهل‌بیتی که جبرئیل بر آنها نازل شده است.

در حدیث دیگری از امام باقر علیه السلام آمده: «عَنْ أَبِي مَرْيَمَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ‌ علیه السلام لِسَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ وَ الْحَكَمِ بْنِ عُتَيْبَةَ شَرِّقَا وَ غَرِّبَا لَنْ تَجِدَا عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً يَخْرُجُ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»؛[38]

امام باقر علیه السلام به دو نفر از بزرگان عمری‌ها و قضات آن روز فرمود: به غرب بروید، به شرق بروید، به خدا سوگند هیچ گاه علم صحیح را نمی‌یابید، مگر آن علمی که از نزد ما اهل‌بیت: بیرون آمده است.

در حدیثی دیگر از امام صادق علیه السلام آمده: «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام قَالَ: قَالَ لِي إِنَّ الْحَكَمَ بْنَ عُتَيْبَةَ مِمَّنْ قَالَ اللَّهُ‏ وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ‏ فَلْيُشَرِّقِ الْحَكَمُ وَ لْيُغَرِّبْ أَمَا وَ اللَّهِ لَا يُصِيبُ‏ الْعِلْمَ‏ إِلَّا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ نَزَلَ عَلَيْهِمْ جَبْرَئِيلُ علیه السلام »؛[39]

حضرت صادق علیه السلام فرمود: حکم بن عتیبه از کسانی است که خدا درباره آنها فرموده: برخی مردم، کسانی هستند که می‌گویند ما به خدا و روز قیامت ایمان آوردیم، اما آنها ایمان نیاوردند و دروغ می‌گویند که ایمان آوردیم. همان‌طور که حضرت امیر علیه السلام در حق دشمنان خود فرموده، این بزرگوار هم، در حق حکم بن عتیبه فرمود. بعد فرمود: حکم به شرق برود، به غرب برود؛ به خدا سوگند علم یافت نمی‌شود مگر در اهل‌بیتی که جبرئیل بر آنها نازل شده است.

حقانیت اهل‌بیت: و باطل بودن هر که غیر آنان است

جهت کلام ما مسئله حقانیت ائمه: نیست، بلکه حرف ما این است که حضرت در آن زمان بزرگترین مقابله را در دو جهت داشتند: یکی اینکه حق، منحصر در ما اهل‌بیت: است. دیگر اینکه مخالف ما و مقابله‌کننده با ما باطل صرف است. یعنی ای حکم و ای سلمه بن کهیل؛ به شرق و به غرب و به هر جای عالم که بروید، هیچ چیز را نمی‌توانید پیدا کنید که حق باشد. پس شما باطل صرف هستید و شما کسانی هستید که ایمان ندارید و به دروغ ادعای ایمان دارید. پس امام صادق علیه السلام و امام باقر علیه السلام هم، همان مقابله‌ امیرالمؤمنین علیه السلام را انجام دادند. پس هر کسی مثل حکم بن عتیبه که در برابر ائمه‌ علیهم السلام که حق صرف‌اند بایستد، آن بزرگواران با او مقابله می‌کنند؛ یعنی فرمایشات ائمه: تنها برای آن زمان نیست، بلکه برای همه زمانهاست. بنابراین آن بزرگواران با همه کسانی که در مقابل حق الهی می‌ایستند و در برابر علم الهی آنان ادعای علم دارند، مقابله می‌کنند.

علم فقط در امامان: است و در غیر ایشان مانند فخر رازی و ابن عربی هیچ علمی نیست

فرمایش حضرت که فرمود «خداوند به شما نگفته "ذکر لک و لقومك"»، یعنی خدا به شما علم نداده و علم فقط در ماست. پس آیا ممکن است که شیعه و پیرو امام صادق علیه السلام بگوید: در حسن بصری، حکم بن عتیبه، فخر رازی، زمخشری، ابن عربی و امثال آنها هم علم هست و آنها هم مروج علم‌اند! البته در برخی از مطالبشان حق یافت می‌شود، زیرا اگر همه کلام آنها باطل باشد، پیروانشان آنها را طرد می‌کنند؛ پس باید به گونه‌ای مطالب خود را بیان کنند تا دیگران را به فتنه بیاندازند؛ باید «فِتْنَةٌ لِمَنِ‏ افْتُتِنَ‏ بِهِ»‏ بشوند، باید «مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ» شوند، لذا باید یک «قَمَشَ جَهْلا» را جمع کنند. آیا ممکن است که شیعه امیرالمؤمنین علیه السلام و امام صادق علیه السلام دنباله‌رو و شاگرد امثال حکم بن عتیبه باشد که راه و میزان او مقابله و مخالفت با ائمه: است؟! این محال است و شدنی نیست.

مقابله دیگر امیرمؤمنان علیه السلام با گمراهان زمان خود و بیان اجماع حق

حدیثی دیگر از امیرالمؤمنین علیه السلام : «عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ رَفَعَهُ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فَقَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ السُّنَّةِ وَ الْبِدْعَةِ وَ عَنِ الْجَمَاعَةِ وَ عَنِ الْفِرْقَةِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام السُّنَّةُ مَا سَنَّ رَسُولُ اللَّهِصلّی الله علیه و آله و سلّم وَ الْبِدْعَةُ مَا أُحْدِثَ مِنْ بَعْدِهِ وَ الْجَمَاعَةُ أَهْلُ الْحَقِّ وَ إِنْ كَانُوا قَلِيلًا وَ الْفِرْقَةُ أَهْلُ الْبَاطِلِ وَ إِنْ كَانُوا كَثِيراً»؛[40]

«عاصم بن حميد مرفوعا روايت كرده: شخصى خدمت اميرالمؤمنين علیه السلام رسيد و عرض كرد: معنى اين كلمات چيست: سنّت، بدعت، جماعت، و فرقه؟ اميرالمؤمنين علیه السلام فرمود: "سنّت" راه و روشى است كه پيامبرصلّی الله علیه و آله و سلّم مقرّر فرموده؛ و "بدعت" روشى است كه بعد از آن حضرت پيدا شده؛ و "جماعت" آنان‌اند كه به حقّ معتقدند، اگرچه اندك باشند؛ و "فرقه" پيروان باطل‌اند، اگرچه بسيار باشند».

حضرت امیر علیه السلام در این حدیث شریف، اوضاع زمان خود را زیبا بیان فرموده؛ یعنی آن شخص، از سنت، بدعت و جماعت سؤال کرده، زیرا اوضاع زمان خود را می‌دیده که چگونه است، و می‌خواسته که چگونگی آن اوضاع را نزد خود حل کند؛ حضرت هم به وضوح آن اوضاع را برای او بیان فرمودند.

آن مرد عرض کرد: به من خبر بده که سنت، بدعت، جماعت و جدایی از حق چیست؟ حضرت امیر علیه السلام فرمودند: سنت، آن چیزی است که رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم قرار داده؛ یعنی اگر دنبال سنت می‌خواهی بروی، برو ببین رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم چه فرموده و نرو ببین که آنها بعد از آن بزرگوار چه کار کردند. وقتی نزد رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم بروی، می‌بینی که فرموده: قرآن، عترت، اهل‌بیت: و علی ابن ابی طالب علیه السلام ؛ و می‌بینی که اولین سنت رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم تعیین من به خلافت و وصایت است. بدعت را می‌خواهی بفهمی چیست؟! برو ببین بعد از رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم چه کار کردند؛ بدعت همانی است که آنها کردند.

بعد حضرت فرمودند: جماعت، آن نیست که آن بوزینه‌ها دور یکدیگر جمع شدند، بلکه مراد از جماعت، اهل حق‌اند اگرچه کم باشند؛ پس اگر می‌خواهی بدانی جماعت چیست، بدان که آن چیزی است که پیغمبرصلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ لَا يَجْمَعُ أُمَّتِي عَلَى ضَلَالٍ؛[41] همانا خداوند امت مرا بر گمراهی گرد نمی‌آورد» و درحدیث دیگر فرمودند: «لا تزال طائفة من أمّتي على الحقّ ظاهرين حتّى يأتى أمر اللَّه؛[42] پيوسته گروهى از امت من بر حق استوار باشند تا فرمان خدا بيايد».[43] پس اگر این طائفه‌ای را که همان اجماع بر حق است، می‌خواهی پیدا کنی، برو سراغ شیعیان من؛ یعنی همان گروه قلیلی که بعد از رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم آمدند و با غاصبان حق من، معارضه و مقابله کردند و با آن ظالمان بیعت نکردند و بر فرمایشات رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم درباره خلافت من ثابت ماندند.

بعد فرمودند: فرقت، اهل باطل‌اند، اگرچه بسیار باشند؛ یعنی کسانی که بعد از رسول‌خداصلّی الله علیه و آله و سلّم آمدند بدعت کردند و از آن حضرت و سنت او جدا شدند، آنها اهل جدایی و فرقت هستند؛ و امروز در زمان من، یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام ، خودت می‌بینی که اهل فرقت، بسیارند و احتمالاً تو هم جزو همان‌ها باشی، اما برای اینکه حجت خداوند متعال از طرف من ثابت بشود، حق و باطل را برایت بیان کردم.

الحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على أعدائهم أجمعين.

دریافت فایل (MP3) (PDF)


[1]. الإرشاد، ج‏1، ص231.

[2]. نهج البلاغة، خطبه3.

[3]. علل الشرائع، ج2، ص601.

[4]. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏1، ص3.

[5]. برای نمونه، امیر مؤمنان‌ علیه السلام در ماجرای جنگ صفین فرمود: «...وَ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ‌ علیه السلام عَهْداً لَنْ أَخْرُجَ عَنْهُ وَ قَدْ حَضَرَكُمْ عَدُوُّكُمْ وَ قَدْ عَرَفْتُمْ مَنْ رَئِيسُهُمْ يَدْعُوهُمْ إِلَى بَاطِلٍ وَ ابْنُ عَمِّ نَبِيِّكُمْ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ يَدْعُوكُمْ إِلَى طَاعَةِ رَبِّكُمْ وَ الْعَمَلِ بِسُنَّةِ نَبِيِّكُمْ...»؛ الامالی (للصدوق)، ص406. همچنین در زیارت غدیریه آمده است: «وَ لَمَّا رَأَيْتَ‏ قَدْ قَتَلَتْ‏ النَّاكِثِينَ‏ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ، وَ صَدَّقَكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَعْدَهُ، فَأَوْفَيْتَ بِعَهْدِهِ، قُلْتَ: أَمَا آنَ أَنْ تُخْضَبَ هَذِهِ مِنْ هَذِهِ، أَمْ مَتَى يُبْعَثُ أَشْقَاهَا»؛ المزار الکبیر، ص281.

[6]. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ ضُرَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ‌ علیه السلام فِي قَوْلِهِ هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ قَالَ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ وَ حُشِرَ النَّاسُ لِلْحِسَابِ فَيَمُرُّونَ‏ بِأَهْوَالِ‏ يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا يَنْتَهُونَ إِلَى الْعَرْصَةِ حَتَّى يَجْهَدُوا جَهْداً شَدِيداً قَالَ فَيَقِفُونَ بِفِنَاءِ الْعَرْصَةِ وَ يُشْرِفُ الْجَبَّارُ عَلَيْهِمْ وَ هُوَ عَلَى عَرْشِهِ فَأَوَّلُ مَنْ يُدْعَى بِنِدَاءٍ يَسْمَعُ الْخَلَائِقُ‏ أَجْمَعُونَ‏ أَنْ يَهْتِفَ بِاسْمِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ النَّبِيِّ الْقُرَشِيِّ الْعَرَبِيِّ قَالَ فَيَتَقَدَّمُ حَتَّى يَقِفَ عَلَى يَمِينِ الْعَرْشِ قَالَ ثُمَّ يُدْعَى بِصَاحِبِكُمْ عَلِيٍ‏‌ علیه السلام ‏ فَيَتَقَدَّمُ حَتَّى يَقِفَ عَلَى يَسَارِ رَسُولِ اللَّهِ‏‌صلّی الله علیه و آله و سلّم ‏ ثُمَّ يُدْعَى بِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ فَيَقِفُونَ عَلَى يَسَارِ عَلِيٍ‌‏ علیه السلام ثُمَّ يُدْعَى بِنَبِيٍّ نَبِيٍّ وَ أُمَّتُهُ مَعَهُ مِنْ أَوَّلِ النَّبِيِّينَ إِلَى آخِرِهِمْ وَ أُمَّتُهُمْ مَعَهُمْ فَيَقِفُونَ عَنْ يَسَارِ الْعَرْشِ قَالَ ثُمَّ أَوَّلُ مَنْ يُدْعَى لِلْمُسَاءَلَةِ الْقَلَمُ قَالَ فَيَتَقَدَّمُ فَيَقِفُ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ فِي صُورَةِ الْآدَمِيِّينَ فَيَقُولُ اللَّهُ هَلْ سَطَرْتَ فِي اللَّوْحِ مَا أَلْهَمْتُكَ وَ أَمَرْتُكَ بِهِ مِنَ الْوَحْيِ فَيَقُولُ الْقَلَمُ نَعَمْ يَا رَبِّ قَدْ عَلِمْتَ أَنِّي قَدْ سَطَرْتُ فِي اللَّوْحِ مَا أَمَرْتَنِي وَ أَلْهَمْتَنِي بِهِ مِنْ وَحْيِكَ فَيَقُولُ اللَّهُ فَمَنْ يَشْهَدُ لَكَ بِذَلِكَ فَيَقُولُ يَا رَبِّ وَ هَلِ اطَّلَعَ عَلَى مَكْنُونِ سَرِّكَ خَلْقٌ غَيْرُكَ قَالَ فَيَقُولُ لَهُ اللَّهُ أَفْلَحَتْ حُجَّتُكَ قَالَ ثُمَّ يُدْعَى بِاللَّوْحِ فَيَتَقَدَّمُ فِي صُورَةِ الْآدَمِيِّينَ حَتَّى يَقِفَ مَعَ الْقَلَمِ فَيَقُولُ لَهُ هَلْ سَطَرَ فِيكَ الْقَلَمُ مَا أَلْهَمْتُهُ وَ أَمَرْتُهُ بِهِ مِنْ‏ وَحْيِي‏ فَيَقُولُ اللَّوْحُ نَعَمْ يَا رَبِّ وَ بَلَّغْتُهُ إِسْرَافِيلَ فَيَتَقَدَّمُ مَعَ الْقَلَمِ وَ اللَّوْحِ فِي صُورَةِ الْآدَمِيِّينَ فَيَقُولُ اللَّهُ هَلْ بَلَّغَكَ اللَّوْحُ مَا سَطَرَ فِيهِ الْقَلَمُ مِنْ‏ وَحْيِي‏ فَيَقُولُ نَعَمْ يَا رَبِّ وَ بَلَّغْتُهُ جَبْرَئِيلَ فَيُدْعَى‏ بِجَبْرَائِيلَ‏ فَيَتَقَدَّمُ حَتَّى يَقِفَ مَعَ إِسْرَافِيلَ فَيَقُولُ اللَّهُ هَلْ بَلَّغَكَ إِسْرَافِيلُ مَا بُلِّغَ فَيَقُولُ نَعَمْ يَا رَبِّ وَ بَلَّغْتُهُ جَمِيعَ أَنْبِيَائِكَ وَ أَنْفَذْتُ إِلَيْهِمْ جَمِيعَ مَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أَمْرِكَ وَ أَدَّيْتُ‏ رِسَالَتَكَ‏ إِلَى نَبِيٍّ نَبِيٍّ وَ رَسُولٍ رَسُولٍ وَ بَلَّغْتُهُمْ كُلَّ وَحْيِكَ وَ حِكْمَتِكَ وَ كُتُبِكَ وَ إِنَّ آخِرَ مَنْ بَلَّغْتُهُ رِسَالاتِكَ وَ وَحْيَكَ وَ حِكْمَتَكَ وَ عِلْمَكَ وَ كِتَابَكَ وَ كَلَامَكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْعَرَبِيُّ الْقُرَشِيُّ الْحَرَمِيُّ حَبِيبُكَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ‌ علیه السلام فَإِنَ‏ أَوَّلَ مَنْ يُدْعَى مِنْ وُلْدِ آدَمَ لِلْمُسَاءَلَةِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ‏‌صلّی الله علیه و آله و سلّم ‏ فَيُدْنِيهِ اللَّهُ حَتَّى لَا يَكُونَ خَلْقٌ أَقْرَبَ إِلَى اللَّهِ يَوْمَئِذٍ مِنْهُ فَيَقُولُ اللَّهُ يَا مُحَمَّدُ هَلْ بَلَّغَكَ جَبْرَئِيلُ مَا أَوْحَيْتُ إِلَيْكَ وَ أَرْسَلْتُهُ بِهِ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِي وَ حِكْمَتِي وَ عِلْمِي وَ هَلْ أَوْحَى ذَلِكَ إِلَيْكَ فَيَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم ‏ نَعَمْ يَا رَبِّ قَدْ بَلَّغَنِي جَبْرَائِيلُ جَمِيعَ مَا أَوْحَيْتَهُ إِلَيْهِ وَ أَرْسَلْتَهُ مِنْ كِتَابِكَ وَ حِكْمَتِكَ وَ عِلْمِكَ وَ أَوْحَاهُ إِلَيَّ فَيَقُولُ اللَّهُ لِمُحَمَّدٍ هَلْ بَلَّغْتَ أُمَّتَكَ مَا بَلَّغَكَ جَبْرَئِيلُ مِنْ كِتَابِي وَ حِكْمَتِي وَ عِلْمِي فَيَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم ‏ نَعَمْ يَا رَبِّ قَدْ بَلَّغْتُ أُمَّتِي‏ مَا أَوْحَى‏ إِلَيَّ مِنْ كِتَابِكَ وَ حِكْمَتِكَ وَ عِلْمِكَ وَ جَاهَدْتُ فِي سَبِيلِكَ فَيَقُولُ اللَّهُ لِمُحَمَّدٍ فَمَنْ يَشْهَدُ لَكَ بِذَلِكَ فَيَقُولُ مُحَمَّدٌ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم يَا رَبِ‏ أَنْتَ الشَّاهِدُ لِي بِتَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ وَ مَلَائِكَتُكَ وَ الْأَبْرَارُ مِنْ أُمَّتِي وَ كَفَى بِكَ شَهِيداً فَيُدْعَى بِالْمَلَائِكَةِ فَيَشْهَدُونَ لِمُحَمَّدٍ بِتَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ ثُمَّ يُدْعَى بِأُمَّةِ مُحَمَّدٍ فَيُسْأَلُونَ هَلْ بَلَّغَكُمْ مُحَمَّدٌ رِسَالَتِي وَ كِتَابِي وَ حِكْمَتِي وَ عِلْمِي وَ عَلَّمَكُمْ ذَلِكَ فَيَشْهَدُونَ لِمُحَمَّدٍ بِتَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ وَ الْحِكْمَةِ وَ الْعِلْمِ فَيَقُولُ اللَّهُ لِمُحَمَّدٍ فَهَلِ اسْتَخْلَفْتَ فِي أُمَّتِكَ مِنْ بَعْدِكَ مَنْ يَقُومُ فِيهِمْ بِحِكْمَتِي وَ عِلْمِي وَ يُفَسِّرُ لَهُمْ كِتَابِي وَ يُبَيِّنُ لَهُمْ مَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ مِنْ بَعْدِكَ حُجَّةً لِي وَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَيَقُولُ مُحَمَّدٌ نَعَمْ يَا رَبِّ قَدْ خَلَّفْتُ فِيهِمْ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَخِي وَ وَزِيرِي وَ خَيْرَ أُمَّتِي وَ نَصَبْتُهُ لَهُمْ عَلَماً فِي حَيَاتِي وَ دَعَوْتُهُمْ إِلَى طَاعَتِهِ وَ جَعَلْتُهُ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي وَ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ‏ بَعْدِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَيُدْعَى بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ‏‌ علیه السلام فَيُقَالُ لَهُ هَلْ أَوْصَى إِلَيْكَ مُحَمَّدٌ وَ اسْتَخْلَفَكَ فِي أُمَّتِهِ وَ نَصَبَكَ عَلَماً لِأُمَّتِهِ فِي حَيَاتِهِ وَ هَلْ قُمْتَ فِيهِمْ مِنْ بَعْدِهِ مَقَامَهُ فَيَقُولُ لَهُ عَلِيٌّ نَعَمْ يَا رَبِّ قَدْ أَوْصَى إِلَيَّ مُحَمَّدٌ وَ خَلَّفَنِي فِي أُمَّتِهِ وَ نَصَبَنِي لَهُمْ عَلَماً فِي حَيَاتِهِ فَلَمَّا قَبَضْتَ مُحَمَّداً إِلَيْكَ جَحَدَتْنِي أُمَّتُهُ وَ مَكَرُوا بِي وَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي وَ قَدَّمُوا قُدَّامِي مَنْ أَخَّرْتَ وَ أَخَّرُوا مَنْ قَدَّمْتَ وَ لَمْ يَسْمَعُوا مِنِّي وَ لَمْ يُطِيعُوا أَمْرِي فَقَاتَلْتُهُمْ فِي سَبِيلِكَ حَتَّى قَتَلُونِي فَيُقَالُ لِعَلِيٍ‏ فَهَلْ‏ خَلَّفْتَ مِنْ بَعْدِكَ فِي أُمَّةِ مُحَمَّدٍ حُجَّةً وَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ يَدْعُو عِبَادِي إِلَى دِينِي وَ إِلَى سَبِيلِي فَيَقُولُ عَلِيٌّ نَعَمْ يَا رَبِّ قَدْ خَلَّفْتُ فِيهِمُ الْحَسَنَ ابْنِي وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ فَيُدْعَى بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ‌ علیه السلام ‏ فَيُسْأَلُ عَمَّا سُئِلَ عَنْهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ‏‌ علیه السلام ‏ قَالَ ثُمَّ يُدْعَى بِإِمَامٍ إِمَامٍ وَ بِأَهْلِ عَالَمِهِ فَيَحْتَجُّونَ بِحُجَّتِهِمْ فَيَقْبَلُ اللَّهُ عُذْرَهُمْ وَ يُجِيزُ حُجَّتَهُمْ قَالَ ثُمَّ يَقُولُ اللَّهُ هذا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ »؛ تفسير القمي، ج1، ص191ـ193.

[7]. برای نمونه: «عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ‌ علیه السلام ذَاتَ يَوْمٍ وَ هُوَ فِي مَسْجِدِ قُبَاءَ وَ الْأَنْصَارُ مُجْتَمِعُونَ يَا عَلِيُّ أَنْتَ أَخِي وَ أَنَا أَخُوكَ يَا عَلِيُّ أَنْتَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي وَ إِمَامُ أُمَّتِي بَعْدِي وَالَى اللَّهُ مَنْ وَالاكَ وَ عَادَى اللَّهُ مَنْ عَادَاكَ وَ أَبْغَضَ اللَّهُ مَنْ أَبْغَضَكَ وَ نَصَرَ اللَّهُ مَنْ نَصَرَكَ وَ خَذَلَ اللَّهُ مَنْ خَذَلَكَ يَا عَلِيُّ أَنْتَ زَوْجُ ابْنَتِي وَ أَبُو وُلْدِي يَا عَلِيُّ إِنَّهُ لَمَّا عُرِجَ بِي السَّمَاءَ عَهِدَ إِلَيَّ رَبِّي فِيكَ ثَلَاثَ كَلِمَاتٍ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ قُلْتُ لَبَّيْكَ رَبِّي وَ سَعْدَيْكَ تَبَارَكْتَ وَ تَعَالَيْتَ فَقَالَ إِنَّ عَلِيّاً إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ»؛ الامالی (للصدوق)، ص352.

[8]. وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلين ؛ (7) الأعراف:172.

[9]. تفسير القمي، ج‏1، ص246.

[10]. «عَنْ عَاصِمِ‏ بْنِ حُمَيْدٍ رَفَعَهُ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام فَقَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ السُّنَّةِ وَ الْبِدْعَةِ وَ عَنِ الْجَمَاعَةِ وَ عَنِ الْفِرْقَةِ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام السُّنَّةُ مَا سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ الْبِدْعَةُ مَا أُحْدِثَ مِنْ بَعْدِهِ وَ الْجَمَاعَةُ أَهْلُ الْحَقِّ وَ إِنْ كَانُوا قَلِيلًا وَ الْفِرْقَةُ أَهْلُ الْبَاطِلِ وَ إِنْ كَانُوا كَثِيراً»؛ معاني الأخبار، ص155.

[11]. إِنَّ الْمُنافِقينَ‏ يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاةِ قامُوا كُسالى‏ يُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَليلاً ؛ (4) النساء:142.

[12]. «عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام إِنِّي سَمِعْتُ مِنْ سَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ وَ أَبِي ذَرٍّ شَيْئاً مِنْ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ وَ أَحَادِيثَ عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم غَيْرَ مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ ثُمَّ سَمِعْتُ مِنْكَ تَصْدِيقَ مَا سَمِعْتُ مِنْهُمْ وَ رَأَيْتُ فِي أَيْدِي النَّاسِ أَشْيَاءَ كَثِيرَةً مِنْ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ وَ مِنَ الْأَحَادِيثِ عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ‌ علیه السلام أَنْتُمْ تُخَالِفُونَهُمْ فِيهَا وَ تَزْعُمُونَ أَنَّ ذَلِكَ كُلَّهُ بَاطِلٌ أَ فَتَرَى النَّاسَ يَكْذِبُونَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم مُتَعَمِّدِينَ وَ يُفَسِّرُونَ الْقُرْآنَ بِآرَائِهِمْ قَالَ فَأَقْبَلَ عَلَيَّ فَقَالَ قَدْ سَأَلْتَ فَافْهَمِ الْجَوَابَ إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلًا وَ صِدْقاً وَ كَذِباً وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ عَامّاً وَ خَاصّاً وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ حِفْظاً وَ وَهَماً وَ قَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم عَلَى عَهْدِهِ حَتَّى قَامَ خَطِيباً فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ ثُمَّ كُذِبَ عَلَيْهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ إِنَّمَا أَتَاكُمُ الْحَدِيثُ مِنْ أَرْبَعَةٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ رَجُلٍ مُنَافِقٍ يُظْهِرُ الْإِيمَانَ مُتَصَنِّعٍ بِالْإِسْلَامِ‏ لَا يَتَأَثَّمُ وَ لَا يَتَحَرَّجُ‏ أَنْ يَكْذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم مُتَعَمِّداً فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ كَذَّابٌ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُ وَ لَمْ يُصَدِّقُوهُ وَ لَكِنَّهُمْ قَالُوا هَذَا قَدْ صَحِبَ رَسُولَ اللَّهِ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ رَآهُ وَ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَخَذُوا عَنْهُ وَ هُمْ لَا يَعْرِفُونَ حَالَهُ- وَ قَدْ أَخْبَرَهُ اللَّهُ عَنِ الْمُنَافِقِينَ بِمَا أَخْبَرَهُ‏ وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ‏ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ‏ ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْكَذِبِ وَ الْبُهْتَانِ فَوَلَّوْهُمُ الْأَعْمَالَ‏ وَ حَمَلُوهُمْ عَلَى رِقَابِ النَّاسِ وَ أَكَلُوا بِهِمُ الدُّنْيَا وَ إِنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ فَهَذَا أَحَدُ الْأَرْبَعَةِ...»؛ الكافي، ج1، ص62-63.

[13]. (29) العنكبوت: 12-13.

[14]. (16) النحل: 22-25.

[15]. در حدیث ابو اسحاق لیثی آمده که می‌گوید: «فَكَأَنِّي لَمْ أَعْقِلِ الْآيَاتِ وَ أَنَا أَقْرَأُهَا أَرْبَعِينَ سَنَةً إِلَّا ذَلِكَ الْيَوْمَ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا أَعْجَبَ هَذَا تُؤْخَذُ حَسَنَاتُ أَعْدَائِكُمْ فَتُرَدُّ عَلَى شِيعَتِكُمْ وَ تُؤْخَذُ سَيِّئَاتُ مُحِبِّيكُمْ فَتُرَدُّ عَلَى مُبْغِضِيكُمْ قَالَ إِي [وَ] اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَالِقُ الْحَبَّةِ وَ بَارِئُ النَّسَمَةِ وَ فَاطِرُ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ مَا أَخْبَرْتُكَ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ مَا أَنْبَأْتُكَ إِلَّا الصِّدْقَ‏ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ ‏ وَ مَا اللَّهُ‏ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ وَ إِنَّ مَا أَخْبَرْتُكَ لَمَوْجُودٌ فِي الْقُرْآنِ كُلُّهُ قُلْتُ هَذَا بِعَيْنِهِ يُوجَدُ فِي الْقُرْآنِ قَالَ نَعَمْ يُوجَدُ فِي أَكْثَرَ مِنْ ثَلَاثِينَ مَوْضِعاً فِي الْقُرْآنِ أَ تُحِبُّ أَنْ أَقْرَأَ ذَلِكَ عَلَيْكَ قُلْتُ بَلَى يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِينَ مِنْ خَطاياهُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ * وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ ‏ الْآيَةَ أَزِيدُكَ يَا إِبْرَاهِيمُ قُلْتُ بَلَى يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ‏ لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا ساءَ ما يَزِرُونَ‏ أَ تُحِبُّ أَنْ أَزِيدَكَ قُلْتُ بَلَى يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ‏ فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ شِيعَتِنَا حَسَنَاتٍ وَ يُبَدِّلُ اللَّهُ حَسَنَاتِ أَعْدَائِنَا سَيِّئَاتٍ وَ جَلَالِ اللَّهِ إِنَّ هَذَا لَمِنْ عَدْلِهِ وَ إِنْصَافِهِ لَا رَادَّ لِقَضَائِهِ وَ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ‏ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ »؛ علل الشرائع، ج2، ص609-610.

[16]. الفصول المختارة، ص136.

[17]. «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ‌ علیه السلام قَالَ: أَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ سَنَّ سُنَّةَ هُدًى كَانَ لَهُ أَجْرٌ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِذَلِكَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْ‏ءٌ وَ أَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ سَنَّ سُنَّةَ ضَلَالٍ كَانَ عَلَيْهِ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْ‏ءٌ»؛ ثواب الاعمال، ص132.

«عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ‌ علیه السلام يَقُولُ‏ مَنِ اسْتَنَّ بِسُنَّةِ عَدْلٍ فَاتُّبِعَ كَانَ لَهُ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْ‏ءٌ وَ مَنِ اسْتَنَّ بِسُنَّةِ جَوْرٍ فَاتُّبِعَ كَانَ لَهُ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْ‏ءٌ»؛ المحاسن، ج1، ص27.

[18]. (22) الحج: 52-54.

[19]. المحاسن، ج‏1، ص136.

[20]. «...يَا إِبْرَاهِيمُ كَيْفَ تَجِدُ اعْتِقَادَهُمَا قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَجِدُ مُحِبِّيكُمْ وَ شِيعَتَكُمْ عَلَى مَا هُمْ فِيهِ مِمَّا وَصَفْتُهُ مِنْ أَفْعَالِهِمْ لَوْ أُعْطِيَ أَحَدُهُمْ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ذَهَباً وَ فِضَّةً أَنْ يَزُولَ عَنْ وَلَايَتِكُمْ وَ مَحَبَّتِكُمْ إِلَى مُوَالاةِ غَيْرِكُمْ وَ إِلَى مَحَبَّتِهِمْ مَا زَالَ وَ لَوْ ضُرِبَتْ خَيَاشِيمُهُ بِالسُّيُوفِ فِيكُمْ وَ لَوْ قُتِلَ فِيكُمْ مَا ارْتَدَعَ وَ لَا رَجَعَ عَنْ مَحَبَّتِكُمْ وَ وَلَايَتِكُمْ وَ أَرَى‏ النَّاصِبَ عَلَى مَا هُوَ عَلَيْهِ مِمَّا وَصَفْتُهُ مِنْ أَفْعَالِهِمْ لَوْ أُعْطِيَ أَحَدُهُمْ‏ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ ذَهَباً وَ فِضَّةً أَنْ يَزُولَ عَنْ مَحَبَّةِ الطَّوَاغِيتِ وَ مُوَالاتِهِمْ إِلَى مُوَالاتِكُمْ مَا فَعَلَ وَ لَا زَالَ وَ لَوْ ضُرِبَتْ خَيَاشِيمُهُ بِالسُّيُوفِ فِيهِمْ وَ لَوْ قُتِلَ فِيهِمْ مَا ارْتَدَعَ وَ لَا رَجَعَ وَ إِذَا سَمِعَ أَحَدُهُمْ مَنْقَبَةً لَكُمْ وَ فَضْلًا اشْمَأَزَّ مِنْ ذَلِكَ وَ تَغَيَّرَ لَوْنُهُ وَ رُئِيَ كَرَاهِيَةُ ذَلِكَ فِي وَجْهِهِ بُغْضاً لَكُمْ وَ مَحَبَّةً لَهُمْ قَالَ فَتَبَسَّمَ الْبَاقِرُ‌ علیه السلام ...»؛ علل الشرائع، ج2، ص607.

[21]. نهج البلاغة، ص70، خطبه27.

[22]. رجوع شود به: عیون اخبار الرضا‌ علیه السلام ، ج2، ص198.

[23]. مَثَلُ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ‏ اتَّخَذَتْ بَيْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ‏ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ ؛ (29) العنكبوت: 41.

[24]. اشاره به این روایت شریف: «أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام قَالَ: الْجِنُّ عَلَى ثَلَاثَةِ أَجْزَاءٍ فَجُزْءٌ مَعَ الْمَلَائِكَةِ وَ جُزْءٌ يَطِيرُونَ فِي الْهَوَاءِ وَ جُزْءٌ كِلَابٌ وَ حَيَّاتٌ وَ الْإِنْسُ عَلَى ثَلَاثَةِ أَجْزَاءٍ فَجُزْءٌ تَحْتَ ظِلِّ الْعَرْشِ يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ وَ جُزْءٌ عَلَيْهِمُ الْحِسَابُ وَ الْعَذَابُ وَ جُزْءٌ وُجُوهُهُمْ وُجُوهُ الْآدَمِيِّينَ وَ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ‏ الشَّيَاطِينِ‏»؛ الخصال، ج1، ص154.

[25]. هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‏ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب ؛ (3) آل‏عمران: 7.

[26]. تفسير العياشي، ج‏1، ص162.

[27]. معاني الأخبار، النص، ص361.

[28]عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ ذَاكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِيثَ‏ مِنْ أَحَادِيثِهِمْ‏ فَمَنْ أَخَذَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ‏ فَإِنَّ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ‏ فِي كُلِّ خَلَفٍ‏ عُدُولًا يَنْفُونَ عَنْهُ‏ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ‏ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ‏ وَ تَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ‏»؛ الكافي، ج‏1، ص32.

[29]. برای نمونه: «عَنْ مُعَاوِيَةَ الدُّهْنِيِّ قَالَ: دَخَلَ أَبُو بَكْرٍ عَلَى عَلِيٍّ‌ علیه السلام فَقَالَ لَهُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم مَا تَحَدَّثَ إِلَيْنَا فِي أَمْرِكَ حَدِيثاً بَعْدَ يَوْمِ الْوَلَايَةِ وَ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّكَ مَوْلَايَ مُقِرٌّ لَكَ بِذَلِكَ وَ قَدْ سَلَّمْتُ عَلَيْكَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَخْبَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم أَنَّكَ وَصِيُّهُ وَ وَارِثُهُ وَ خَلِيفَتُهُ فِي أَهْلِهِ وَ نِسَائِهِ وَ لَمْ يَحُلْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ ذَلِكَ وَ صَارَ مِيرَاثُ رَسُولِ اللَّهِ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم إِلَيْكَ وَ أَمْرُ نِسَائِهِ وَ لَمْ يُخْبِرْنَا بِأَنَّكَ خَلِيفَتُهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ لَا جُرْمَ لَكَ فِي ذَلِكَ فِيمَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ وَ لَا ذَنْبَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ عَلِيٌّ‌ علیه السلام إِنْ أَرَيْتُكَ رَسُولَ اللَّهِ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم حَتَّى يُخْبِرَكَ أَنِّي أَوْلَى بِالْأَمْرِ الَّذِي أَنْتَ فِيهِ مِنْكَ وَ مِنْ غَيْرِكَ وَ أَنْتَ لَمْ تَرْجِعْ عَمَّا أَنْتَ فِيهِ فَتَكُونَ كَافِراً قَالَ أَبُو بَكْرٍ إِنْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم حَتَّى يُخْبِرَنِي بِبَعْضِ هَذَا لَاكْتَفَيْتُهُ قَالَ فَوَافِنِي إِذَا صَلَّيْتَ الْمَغْرِبَ قَالَ فَرَجَعَ إِلَيْهِ بَعْدَ الْمَغْرِبِ فَأَخَذَ بِيَدِهِ فَخَرَجَ بِهِ إِلَى مَسْجِدِ قُبَا فَإِذَا رَسُولُ اللَّهِ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم جَالِسٌ فِي الْقِبْلَةِ فَقَالَ يَا عَتِيقُ وَثَبْتَ عَلَى عَلِيٍّ‌ علیه السلام وَ جَلَسْتَ مَجْلِسَ النُّبُوَّةِ وَ قَدْ تَقَدَّمَتْ إِلَيْكَ فِي ذَلِكَ فَانْزِعْ هَذَا السِّرْبَالَ الَّذِي تَسَرْبَلْتَهُ فَخَلِّهِ لِعَلِيٍّ‌ علیه السلام وَ إِلَّا فَمَوْعِدُكَ النَّارُ قَالَ ثُمَّ أَخَذَ بِيَدَيْهِ فَأَخْرَجَهُ فَقَامَ النَّبِيُّ وَ مَشَى عَنْهُمَا قَالَ فَانْطَلَقَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام إِلَى سَلْمَانَ فَقَالَ يَا سَلْمَانُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْأَمْرِ كَذَا وَ كَذَا قَالَ لَيَشْهَدَنَ بِكَ وَ لَيَنْدِبَنَّهُ إِلَى صَاحِبِهِ وَ لَيُخْبِرَنَّهُ بِالْخَبَرِ قَالَ فَضَحِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام وَ قَالَ إِمَّا أَنْ يجيز [يُخْبِرَ] صَاحِبَهُ وَ سَيَفْعَلُ ثُمَّ لَا وَ اللَّهِ لَا يَذَّكَّرُ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ هُمَا أَنْظَرُ لِأَنْفُسِهِمَا مِنْ ذَلِكَ قَالَ فَلَقِيَ أَبُو بَكْرٍ عُمَرَ فَقَالَ لَهُ أَرَانِي عَلِيٌّ كَذَا وَ كَذَا فَقَالَ لَهُ عُمَرُ وَيْلَكَ مَا أَقَلَّ عَقْلَكَ فَوَ اللَّهِ مَا أَنْتَ فِيهِ السَّاعَةَ لَيْسَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ سِحْرِ ابْنِ أَبِي كَبْشَةَ قَدْ نَسِيتَ سِحْرَ بَنِي هَاشِمٍ وَ مِنْ أَيْنَ يَرْجِعُ مُحَمَّدٌ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ لَا يَرْجِعُ مَنْ مَاتَ إِنَّ مَا أَنْتَ فِيهِ أَعْظَمُ مِنْ سِحْرِ بَنِي هَاشِمٍ فَتَقَلَّدَ هَذَا السِّرْبَالَ وَ مَرَّ فِيهِ»؛ بصائر الدرجات، ص278. رجوع شود به: بحار الانوار، ج29، ص3، «باب احتجاج أمير المؤمنين عليه السلام على أبي بكر و غيره في أمر البيعة».

[30]. «و روي في حديث وفاة عمر بن الخطّاب، عن ابن عبّاس و كعب الأحبار- و الحديث طويل- و فيه: انّه قال عبد اللّه بن عمر: و لمّا دنت وفاة أبي كان يغمى عليه تارة و يفيق اخرى، فلمّا أفاق قال: يا بنيّ ادركني بعليّ ابن أبي طالب قبل الموت، فقلت: و ما تصنع بعليّ بن أبي طالب، و قد جعلتها شورى، و أشركت عنده غيره؟ قال: يا بنيّ، سمعت رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- يقول: إنّ في النار تابوتا يحشر فيه اثنا عشر رجلا من أصحابي، ثمّ التفت إلى أبي بكر، و قال: احذر أن تكون أوّلهم، ثمّ التفت إلى معاذ بن جبل و قال: إيّاك يا معاذ أن تكون الثاني، ثمّ التفت إليّ ثمّ قال: يا عمر إيّاك أن تكون الثالث، و قد اغمي عليه فأفاق. ثمّ قال: عليّ بابني، و رأيت التابوت و ليس فيه إلّا أبو بكر و معاذ بن جبل و أنا الثالث لا أشكّ فيه. قال عبد اللّه: فمضيت إلى عليّ بن أبي طالب و قلت: يا ابن عمّ رسول اللّه إنّ أبي يدعوك لأمر قد أحزنه، فقام عليّ- عليه السلام- معه، فلمّا دخل عليه قال له: يا ابن عمّ رسول اللّه أ لا تعفو عنّي و تحللني عنك، و عن زوجتك فاطمة، و اسلّم إليك الخلافة؟ فقال له علي: نعم غير أنّك تجمع المهاجرين و الأنصار، و اعط الحقّ الذي خرجت عليه من ملكه، و ما كان بينك و بين صاحبك من معاهدتنا، و أقرّ لنا بحقّنا، و أعفو عنك، و احلّلك، و أضمن لك عن ابنة عمّي فاطمة. قال عبد اللّه: فلمّا سمع ذلك أبي حوّل وجهه إلى الحائط، و قال: النار يا أمير المؤمنين و لا العار، فقام علي - صلوات اللّه عليه - و خرج من عنده»؛ مدينة المعاجز، ج2، ص96.

[31]. الغيبة للنعماني، ص44. رجوع شود به: بحار الانوار، ج23، ص104، «باب فضائل أهل البيت‌ علیهم السلام و النص عليهم جملة من خبر الثقلين و السفينة و باب حطة و غيرها»؛ سفينة البحار، ج4، ص185، «حديث مثل أهل بيتي كمثل سفينة نوح عليه السّلام».

[32]. برای نمونه: «وَ مِنْ ذَلِكَ‏ أَنَّهُ‌ علیه السلام نَشَدَ النَّاسَ مَنْ سَمِعَ النَّبِيَّ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم يَقُولُ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ فَشَهِدَ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ وَ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ فِي الْقَوْمِ لَمْ يَشْهَدْ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَا أَنَسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَشْهَدَ وَ قَدْ سَمِعْتَ مَا سَمِعُوا قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَبِرْتُ وَ نَسِيتُ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ كَاذِباً فَاضْرِبْهُ بِبَيَاضٍ أَوْ بِوَضَحٍ لَا تُوَارِيهِ الْعِمَامَةُ قَالَ طَلْحَةُ بْنُ عُمَيْرٍ فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُهَا بَيْضَاءَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ»؛ كشف الغمة، ج1، ص283. رجوع شود به: عوالم العلوم، حدیث الغدیر، ص236، «مناشدة عليّ عليه السلام في الرحبة و الركبان، و دعاؤه على الّذين كتموا حديث الغدير».

[33]. برای نمونه: «...هَذَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ يَبْتَزُّنِي نِحْلَةَ أَبِي وَ بُلْغَةَ ابْنَيَّ لَقَدْ أَجْهَدَ فِي خِصَامِي وَ أَلْفَيْتُهُ أَلَدَّ فِي كَلَامِي حَتَّى حَبَسَتْنِي قَيْلَةٌ نَصْرَهَا وَ الْمُهَاجِرَةُ وَصْلَهَا وَ غَضَّتِ الْجَمَاعَةُ دُونِي طَرْفَهَا فَلَا دَافِعَ وَ لَا مَانِعَ خَرَجْتُ كَاظِمَةً وَ عُدْتُ رَاغِمَةً...»؛ الاحتجاج، ج1، ص107. رجوع شود به: بحار الانوار، ج29، ص215، «فصل نورد فيه: خطبة خطبتها سيدة النساء فاطمة الزهراء صلوات اللّه عليها احتجّ بها على من غصب فدك منها».

[34]. «ذكر جماعة من شيوخنا البغداديين أن عدة من الصحابة و التابعين و المحدثين كانوا منحرفين عن علي‌ علیه السلام قائلين فيه السوء و منهم من كتم مناقبه و أعان أعداءه ميلا مع الدنيا و إيثارا للعاجلة فمنهم أنس بن مالك‏. ناشد علي‌ علیه السلام الناس في رحبة القصر أو قال رحبة الجامع بالكوفة أيكم سمع رسول الله‌صلّی الله علیه و آله و سلّم يقول من كنت مولاه فعلي مولاه فقام اثنا عشر رجلا فشهدوا بها و أنس بن مالك في القوم لم يقم فقال له يا أنس ما يمنعك أن تقوم فتشهد و لقد حضرتها فقال يا أمير المؤمنين كبرت و نسيت فقال اللهم إن كان كاذبا فارمه بها بيضاء لا تواريها العمامة قال طلحة بن عمير فو الله لقد رأيت الوضح به بعد ذلك أبيض بين عينيه. و روى عثمان بن مطرف‏ أن رجلا سأل أنس بن مالك في آخر عمره عن علي بن أبي طالب فقال إني آليت ألا أكتم حديثا سئلت عنه في علي بعد يوم الرحبة ذاك رأس المتقين يوم القيامة سمعته و الله من نبيكم. و روى أبو إسرائيل عن الحكم عن أبي سليمان المؤذن‏ أن عليا‌ علیه السلام نشد الناس من سمع رسول الله ص يقول من كنت مولاه فعلي مولاه فشهد له قوم و أمسك زيد بن أرقم فلم يشهد و كان يعلمها فدعا علي‌ علیه السلام عليه بذهاب البصر فعمي فكان يحدث الناس بالحديث بعد ما كف بصره»؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏4، ص74.

[35]. الكافي، ج‏1، ص51.

[36]. بصائر الدرجات، ص10.

[37]. بصائر الدرجات، ص9.

[38]. بصائر الدرجات، ص10.

[39]. بصائر الدرجات، ص9.

[40]. معاني الأخبار، ص155.

[41]. الإحتجاج، ج‏1، ص115.

[42]. نهج الفصاحة، ص670، ح2452.

[43]. «أخرج مسلم و أبو داود و الترمذي‏ لا تزال‏ طائفة من أمتي ظاهرين على الحق لا يضرهم خذلان من خذلهم»؛ الصراط المستقیم، ج3، ص87.

«وَ مِنَ الْجَمْعِ بَيْنَ الصَّحِيحَيْنِ لِلْحُمَيْدِيِّ الْحَدِيثُ الْعَاشِرُ مِنَ الْمُتَّفَقِ عَلَيْهِ مِنْ صَحِيحَيْنِ مِنَ الْبُخَارِيِّ وَ مُسْلِمٍ مِنْ مُسْنَدِ ثَوْبَانَ مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ‌صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ لَيْسَ لَهُ فِي الصَّحِيحَيْنِ غَيْرُ عَشْرَةِ أَحَادِيثَ مِمَّا أَخْرَجَهُ أَبُو بَكْرٍ الْبَرْقَانِيُّ مِنْ حَدِيثِ أَبِي الرَّبِيعِ الزَّهْرَانِيِّ وَ قُتَيْبَةُ مِنْ حَدِيثِ أَبِي مُوسَى وَ بُنْدَارُ عَنْ هِشَامٍ كَمَا أَخْرَجَهُ مُسْلِمٌ مِنْ حَدِيثِهِمْ بِالْإِسْنَادِ وَ زَادَ بَعْدَ مُضِيِّ مَا تَقَدَّمَ قَالَ بِالْإِسْنَادِ الْمُقَدَّمِ وَ إِنَّمَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي الْأَئِمَّةَ الْمُضِلِّينَ وَ إِذَا وَقَعَ عَلَيْهِمُ السَّيْفُ لَمْ يُرْفَعْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَلْحَقَ حَيٌّ مِنْ أُمَّتِي بِالْمُشْرِكِينَ وَ حَتَّى يَعْبُدَ فِئَةٌ مِنْ أُمَّتِي الْأَوْثَانَ وَ إِنَّهُ‏ سَيَكُونُ فِي أُمَّتِي الْكَذَّابُونَ ثَلَاثُونَ كُلُّهُمْ يَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِيٌّ وَ أَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَ لَا يَزَالُ طَائِفَةٌ مِنْ أُمَّتِي عَلَى الْحَقِّ مَنْصُورَةً لَا يَضُرُّهُمْ مَنْ خَذَلَهُمْ حَتَّى يَأْتِيَ أَمْرُ اللَّهِ»؛ عمدة عيون صحاح الاخبار، ص431.