شرح دعای صنمی قریش - جلسه 18
شرح دعای صنمی قریش
جلسه: 18
أعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین
ولعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین
دلیل ذکر عایشه و حفصه توسط امیر المؤمنین علیه السلام
درجلسۀ گذشته عرض کردیم؛ میزان اینکه امیر المؤمنین علیه السلام در این دعای شریف، پس از آن دو نفر (اوّلی و دوّمی)، دخترانشان را یاد کرده و فرمودهاند: «وَابنَتَیهِمَا»، حقیقت محبّت میباشد. زیرا عایشه و حفصه، محبّت ذاتی نسبت به پدران خویش داشته و دشمن تمام مخالفان آن دو بودهاند. به همین خاطر دشمن رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم، امیر المؤمنین و حضرت زهرا علیهما السلام بودهاند.
محبّت، میزان تمام حقایق عالم و تأثیر و جایگاهش در توحید و مروّجانش
محبّت، میزان اوّلیۀ تمام حقایق، درستیها، حقها، توحید الهی و تمام باطلها، شرکها، زشتیها و بدیهای عالم میباشد. هرکه دارای محبّت حقیقی نسبت به توحید خداوند متعال باشد، نسبت به رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم، امیر المؤمنین، حضرت زهرا علیهما السلام و تمام کسانی که با ایشان مرتبط هستند نیز دارای این محبّت حقیقی خواهد بود. هرکس ارتباطش با آنها قویتر، الهیتر و نزدیکتر باشد، محبّتش بیشتر بوده و هرچه کمتر باشد، محبّتش نیز کمتر میباشد.
محبّت اولیای الهی، میزان توحید و محبّت دشمنان آنها، میزان شرک و کفر
پس میزان حقیقی توحید الهی، محبّت به اولیای الهی و میزان تمام کفرها، شرکها و زشتیهای عالم، محبّت به شرک و تقویت کنندگان آن میباشد. همانطور که اوّلین کسانی که توحید الهی را در تمام عالم تقویّت کردند، رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام بوده و خداوند متعال دوستی آنها، فرزندان، پیروان و تمام کسانی که با آنها رابطۀ دوستی و نزدیکی داشتند را میزان حبّ خویش قرار داده است، در سوی مقابل نیز کسانی که اوّلین مخالفان توحید الهی و پیادهکنندگان شرک و کفر هستند، میزان محبّت به شرک قرار گرفته و هرکس شرک و کفر را دوست دارد، آنها را میزان اوّلیۀ محبّت خویش قرار داده و آنها را با حقیقت اوّلیۀ محبّت خویش دوست دارد. آنها، همین دو پدر (اولی و دوّمی) هستند. هرکس با این دو همگامی، همراهی و یگانگی دارد، آنها را میزان دوستی شرک و کفر قرار میدهد. پس در این سو میزان محبّت به خداوند متعال که حقیقت تمام حقایق عالم است، محبّت رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم، امیر المؤمنین علیه السلام و تمام کسانی میباشند که پیرو، دوست و همراه ایشان هستند و در سوی مقابل نیز میزان دوستی شرک و کفر، تمام مروّجان کفر و شرک هستند که آن دو نفر، میزان اوّلیۀ آن میباشند.
حقیقت وجودی مؤمنان و کافران
این جهت، جهت محبّت میباشد. حقیقت اوّلیۀ وجودی و ایمانی مؤمنان و حامیان توحید الهی، محبّت خداوند متعال، رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام بوده و حقیقت اوّلیۀ وجودی حامیان شرک نیز محبّت دشمنان اوّلیۀ ایشان میباشد که اوّلی و دوّمی هستند.
میزان اوّلیه دشمنی خداوند متعال و کیفیّت آن
امّا جهت دشمنی؛ میزان حقیقی دشمنی و اصل دشمنی خداوند متعال با شرک و کفر و تمام کسانی میباشد که این دو را در برابر توحید الهی، تقویت، ترویج، همراهی و یاری میکنند. هرکس در راه تقویت شرک و کفر، قویتر، مؤثّرتر و کاراتر باشد، بیشتر مورد خشم خداوند میباشد. بدین خاطر که آن دو نفر (اوّلی و دوّمی)، میزان اوّلیۀ حمایت از کفر و محبّت به شرک و کفر میباشند، اوّلین خشم خداوند سبحان نیز به آنها تعلّق میگیرد. بدین معنا که خداوند منّان، آن دو را بیش از هر موجودی، دشمن خویش میداند. تمام پیروان و یاوران اوّلی و دوّمی که به شکلی این دو را یاری مینمایند، میزان دشمنی خداوند نسبت به شرک و کفر قرار میگیرند.
میزان دشمنی حامیان شرک و توحید و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام
از طرفی دیگر، میزان اوّلیۀ دشمنی حامیان شرک و کفر در عالم و اوّلین اصلی که با آن به دشمنی میپردازند، توحید الهی و خداوند متعال میباشد. هرکس توحید الهی را به صورت قویتر و الهیتر استحکام بخشیده، تقویّت نموده و منتشر سازد، بیشتر مورد دشمنی آنها قرار میگیرد. پس اوّلین کسانی که میزان دشمنی آن دو و پیروانشان قرار میگیرند، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام میباشند.
موازین اوّلیه و اساسی حقایق توحیدی و امور کفری عالم
پس این چهار حقیقت، یعنی اولاً؛ حبّ الهی به توحید خویش و مروّجان آن، ثانیاً؛ حبّ دشمنان خداوند متعال به شرک و کفر و مروجانش، ثالثاً؛ دشمنی خداوند با شرک و کفر، مروّجان و تقویتکنندگان آن و رابعاً؛ دشمنی حامیان و دوستان شرک و کفر و پیروان شرک و کفر نسبت به خداوند رحمن، توحید الهی، مروّجان و تقویت کنندگان توحید الهی، میزان تمام حقایق الهی و امور کفری، ظلمانی و شیطانی در عالم میباشد.
اوّلین دشمنان رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام و دلیل آن
در نتیجه، اوّلی و دوّمی بدین خاطر که اوّلین دوستان کفر و شرک به خداوند متعال و دوستان، پیروان، حامیان و تقویت کنندگان شرک به خداوند و اوّلین دشمنان توحید الهی، مؤیّدان و تقویت کنندگان آن بودند، اوّلین دشمنان رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام بودهاند. زیرا ایشان اوّلین مروّج، تحکیم کننده و ناشر توحید الهی، محبّت به آن و اطاعت از آن در عالم بوده و اوّلین مقوّیان و میزان کینه و دشمنی با شرک و کفر به خداوند رحمن و حامیان، پیروان و مؤیّدان آن بودهاند.
چهار تن، میزان اوّلیه تمام حبّ و بغض در عالم
پس حقیقت دوستی و دشمنی در اوّلین مقام عالم، میان این چهار تن رخ داده است؛ رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام در سوی محبّت به توحید الهی و مروّجان آن و دشمنی با شرک و کفر و مروّجانش قرار داشته و آن دو نفر در سوی مقابل قرار داشته، میزان اوّلیه بوده و دشمن توحید الهی و مروّجان آن بوده و دارای اوّلین محبّت نسبت به شرک و کفر و مروّجانش بودهاند. پس این چهار تن، میزان اوّلین دشمنی و بیگانگیهای تمام عالم، میان حامیان نور و ظلمت، حق و باطل و توحید و شرک میباشند؛ رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام در این سو و آن دو یعنی خلیفۀ اوّل و دوّم در سوی مخالف.
تمام حقایق عالم، فرع حبّ و بغض میباشد
چون محبّت و بغض، اساس تمام حقایق عالم و اوّلین حقیقت عالم بوده و سایر حقایق، از جمله حقائق اعتقادی، عملی، اخلاقی، معرفتی، باطنی و ظاهری و تمام مراتب وجودی انسان، فرع دوستی و دشمنی میباشد؛ دوستی و دشمنی، اوّلین میزان قرار میگیرد.
میزان اوّلیه دارا بودن حبّ توحیدی و شرکی
در نتیجه هرکس به رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام نزدیکتر بوده، همراهی و همگامی بیشتری با ایشان داشته، از نور آنها بوده و دارای اوّلین مقام نورانی آنها باشد، دارای اوّلین مقام محبّت به توحید الهی و حامیان آن و دشمنی با شرک و حامیانش میباشد. از سوی دیگر، اوّلین نزدیکان اوّلی و دوّمی که بدون واسطه از نسل آنها بوده و اوّلین ظلمت منتشر شده از این دو در آنها قرار گرفته است، دخترانشان بودند که در دوّمین مقام، اوّلین دشمنان خداوند متعال، توحید الهی و حامیان آن و اوّلین دوستان شرک و کفر به خداوند رحمن و دوستان، حامیان و مروّجان آن بودهاند.
فرزندی عایشه و حفصه در نسب ظاهری و دینی نسبت به اوّلی و دوّمی
به همین خاطر این دو دختر، هم از لحاظ نسب ظاهری و هم دینی، دختر اوّلی و دومی و از این دو بودهاند. از لحاظ نسب دنیوی؛ عایشه، دختر ابابکر و حفصه، دختر عمر بوده و از لحاظ نسب دینی که میزانش توحید الهی، محبّت و دشمنی با آن و حامیانش و محبّت و دشمنی شرک و حامیانش میباشد نیز عایشه و حفصه پس از پدرانشان، اوّلین افراد هستند. پس این دو دختر، هم در نسب ظاهری دنیوی و هم در نسب حقیقی دینی، فرزند اوّلی و دوّمی بوده و دور از رحمت الهی و غرق در ظلمات شرک و کفر بودهاند.
میزان نسب دینی در سوی توحید و شرک
در سوی رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام یعنی جبهۀ حق، میزان نسب دینی، محبّت به خداوند متعال و دوستان او و دشمنی با شرک و کفر و حامیانش بوده و در سوی مخالف، اوّلین میزان نسب دینی شرک و کفر، محبّت شرک و کفر و حامیانش و دشمنی با توحید الهی و پیروانش میباشد. اوّلین نسب عالم، همین نسب میباشد. این دو دختر، دارای این دو نسب ظاهری، باطنی و دینی بودهاند که هر دو خبیث، شیطانی، ظلمانی و کفری میباشد.
اهل بیت علیهم السلام، اوّلین فرزندان رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام در نسب دنیوی و دینی
در سوی حق و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم؛ فرزندان پاک امیر المؤمنین و حضرت زهرا علیهما السلام از لحاظ نسب دنیوی که همین پدر و مادر دنیوی و تولّد دنیوی است، در همین جسم ظاهری دنیوی، اوّلین پاکان، پاککنندگان و سالمان عالم میباشند. همچنین بدین خاطر که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام اوّلین پاکان باطنی و اوّلین انوار و تجلّیهای نورانی کمالات توحیدی بوده و در مقامات معنویِ دینیِ حب و بغض، پاکترین افراد هستند، فرزندانشان نیز اوّلین پاکان و پاککنندگان عالم و اوّلین فرزندان آنها در نسب معنوی و دینی بوده و نسب معنوی الهی آنها بدون واسطه به ایشان باز میگردد. پس فرزندان پاک امیر المؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها در نسب دینی الهی که میزانش حب و بغض نسبت به توحید و شرک است نیز پاکترین، پاککنندهترین و کامل ترین انسانها میباشند.
نسب دنیوی و دینی و اصالت و عدم خطاپذیری نسب دینی
حاصل این مطالب، پیدایش و اعتقاد به دو پدر و مادر میباشد:
اوّل: پدر و مادر ظاهری و دنیوی که فرد در نسب دنیوی بواسطۀ مادرش متولّد میشود. میزان این نسب در سوی اهل بیت رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم، ایشان و امیر المؤمنین علیهم السلام بوده که اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بواسطۀ حضرت زهرا سلام الله علیها متولّد شده و در سوی مقابل، اوّلی و دوّمی هستند که دخترانشان بواسطۀ آنها متولّد شدهاند.
دوّم: پدر و مادر دینی میباشد. این نسب، بسیار بزرگ و دارای ارزش بوده و اصل نیز همین نسب میباشد. پدر و مادر دنیوی و نسب ظاهری، امری فرعی و تابع نسبت دینی است که خداوند متعال، آن را وسیلۀ تولّد انسان قرار داده است. امّا پدر و مادر و نسب دینی، اصیل و اوّلیه بوده و خطابردار نیست. یعنی هرکس فرزند هریک از پدر و مادر دینی باشد، حتماً باید خاصیّت آنها را داشته، با آنها هماهنگ بوده، راه آنها را پیموده، مانند آنها گشته و با آنها اندکی مخالفت و دوگانگی نداشته باشد. این نسب همان امری است که میزان اوّلیۀ آن، حب و بغض میباشد.
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: {وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ * وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ}[1]؛ «و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم مادرش او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل كرد (به هنگام باردارى هر روز رنج و ناراحتى تازهاى را متحمّل مىشد)، و دوران شيرخوارگى او در دو سال پايان مىيابد (آرى به او توصيه كردم) كه براى من و براى پدر و مادرت شكر بجا آور كه بازگشت (همه شما) به سوى من است. و هرگاه آن دو، تلاش كنند كه تو چيزى را همتاى من قرار دهى، كه از آن آگاهى ندارى (بلكه مىدانى باطل است)، از ايشان اطاعت مكن، ولى با آن دو، در دنيا به طرز شايستهاى رفتار كن و از راه كسانى پيروى كن كه توبهكنان به سوى من آمدهاند سپس بازگشت همه شما به سوى من است و من شما را از آنچه عمل مىكرديد آگاه مىكنم».
پس پدر و مادر دنیوی کسی است که فرزند را به دنیا آوردهاند و پدر و مادر دینی کسی است که دین آورده و به آن دعوت کردهاند، که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «أَنَا وَعَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»[2].
میزان جبهه حق و باطل و نسب باطنی دینی و شرکی
میزان جبهۀ رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم، محبّت به توحید الهی و حامیان آن و بغض و دشمنی با شرک و حامیانش بوده و میزان سوی مقابل، محبّت به شرک و حامیان آن و کینه و دشمنی با توحید و حامیانش میباشد.
حاصل مطلب، پیدایش چنین پدر و مادر و نسبی میباشد. یکی از آنها (پدر و مادر) در سوی توحید الهی، حقایق توحیدی، رسالتی و دینی است که رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام بوده و دیگری در سوی شرک و کفر، مخالفت با توحید الهی است که اوّلی و دوّمی میباشند.
تعدّد پدر و مادرها نسبت به جایگاهها و خطاپذیری نسب ظاهری
در نتیجه شش پدر و مادر در عالم وجود دارد. یک پدر و مادر ظاهری و دو پدر و مادر باطنی وجود دارد. نسب ظاهری، خطابردار بوده و ممکن است فرزند پدر و مادری در اخلاق، رفتار، اعمال، امور معنوی، دینداری و سایر امور به صورت کلّی از پدر و مادر ظاهری خویش فاصله گرفته و دوگانگی داشته باشد، مانند محمّد بن ابیبکر.
تضادّ محمّد بن ابیبکر با ابیبکر در جایگاه نسب دینی
محمّد بن ابیبکر از لحاظ ظاهری، فرزند ابابکر میباشد، امّا هیچیک از خصائص و صفاتش شبیه و همگام پدرش نبوده است. بلکه به معنای واقعی، شیعۀ امیر المؤمنین علیه السلام بوده و مخالف اخلاق، رفتار و اعتقادات پدرش بوده است. وی به معنای حقیقی، دارای تمام موازین پدر و مادری و نسب باطنی و دینی، یعنی محبّت به توحید الهی و حامیان آن و بغض و دشمنی با شرک و حامیانش بود. وی از یک سو خویش را کاملاً فدای توحید خداوند متعال و محبّت آن و حامیان، مروّجان و دوستان توحید و محبّت الهی نموده و از سوی دیگر کاملاً دشمن شرک و کفر و تمام مروّجان آن بوده است. وی با این تفاسیر به معنای واقعی، مقابل پدر ظاهری خویش(ابابکر) که کاملاً دوستی و دشمنی شرک و توحید و حامیان این دو را برگزیده بود، قرار گرفته بود. چراکه ایشان محبّت به توحید الهی، کینۀ شرک، دوستی حامیان توحید و دشمنی حامیان شرک را برگزیده و حتّی در کوچکترین موضوع با پدر خویش همراهی نمیکرد.[3]
تضادّ پسر حضرت نوح علیه السلام با پدر در جایگاه نسب دینی
پس ممکن است که در نسب ظاهری، پدر و مادر به یک شکل و فرزندشان به شکلی دیگر باشد. مقابل این مثال نیز وجود دارد؛ حضرت نوح علیه السلام یکی از انبیای اولوالعزم الهی و فرزندش کافر بود. حضرت نوح علیه السلام در آخرین لحظات که آب، تمام دنیا را گرفته و ایشان سوار کشتی شده بود، به پسرش فرمود: فرزندم با ما همراه شو و در گروه کافران قرار نگیر. امّا دشمنی و کینۀ او نسبت به توحید الهی و فرستادۀ وی، مانع همراهیش با حضرت نوح علیه السلام گشت. به همین خاطر در تمام زمینهها با پدرش مخالفت مینمود. یعنی حضرت نوح علیه السلام به معنای واقعی، محبّت به توحید الهی و حامیانش و بغض و دشمنی با شرک و حامیانش را داشته، امّا پسرش دشمن توحید و حامیان آن و دوست شرک و حامیانش بود.[4]
امکان اختلاف در نسب ظاهری و عدم آن در نسب دینی
پس ممکن است در سوی پدر و مادر و نسب ظاهری، پدر از لحاظ حقیقت در جبهۀ شرک و فرزند در جبهۀ توحید و یا پدر در جبهۀ توحید و فرزند در جبهۀ شرک قرار داشته باشد. امّا چنین مطلبی در پدر و مادر و نسب دینی ممکن نیست. اگر فردی در این سو (نسب دینی) فرزند شخصی باشد، در تمام امور نیز همراه وی میباشد.
وجود قوّت و ضعف حامیان شرک در حمایت و تقویت آن
حال آن فرد یا از نظر ظاهری مانند مرحب و عمرو بن عبد ود قدرت داشته، جبهۀ شرک و کفر را تقویت نموده و از لحاظ علمی، اطّلاعاتی و نیرنگبازی، قدرتمند بوده و توان ساخت اباطیلی را برای حمایت و تقویت شرک و کفر و مخالفت با توحید الهی دارد و یا در جایگاه جسمانی خویش ضعیف و ناتوان بوده، نمیتواند در این جایگاه از شرک و کفر حمایت نماید و توان مقابله و شمشیرکشی علیه حامیان توحید را ندارد. همچنین نیز ممکن است فاقد قدرت باطنی، علم و توان حیلهگری و باطلسازی بوده، توان حقنماییِ باطل، مقابله با حقایق توحیدی و حقنماییِ شرک، نزد انسانهای بیخرد را نداشته باشد. با این حال چنین شخصی با فرض قدرتمند بودن یا نبودنش، یکپارچه در تمام امور، حامی پدر و مادرش بوده و از آنها جدا نمیگردد.
اهل توحید؛ فرزندان رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین صلّی الله علیه و آله و سلّم و بیمعنا بودن اموری چند
همچنین کسی که در جبهۀ توحید میباشد نیز فرزند پدر و مادر توحیدی خویش بوده و دارای محبّت توحید و حامیان آن و کینۀ شرک و حامیانش میباشد. چنین فردی در این جهت، فرزند رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام بوده و به معنای واقعی در این سو قرار داشته و این امور، بیمعنا است که اولاً؛ لحظهای در جهتی کوچک یا بزرگ، توحید و حامیان، مروّجان و مؤیّدان آن را دوست نداشته باشد. ثانیاً؛ لحظهای دشمنیش با شرک و کفر و حامیان و مروّجانش ضعیف گردد. ثالثاً؛ لحظهای در کوچکترین امور با توحید الهی و حامیانش دشمن گردد. و رابعاً؛ لحظهای در کوچکترین امور، شرک و مروّجانش را دوست داشته باشد. چنین مطالبی بیمعنا میباشد، زیرا او از پدر و مادر خویش بوده، از آنها پیروی نموده و دارای خصوصیّت آنها میباشد، که خداوند متعال مقام ایمان ایشان را اینگونه بیان فرموده: {لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آَبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}[5]؛ «هيچ قومى را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمىيابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند آنان كسانى هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته و با روحى از ناحيه خودش آنها را تقويت فرموده، و آنها را در باغهايى از بهشت وارد مىكند كه نهرها از زير (درختانش) جارى است، جاودانه در آن مىمانند خدا از آنها خشنود است، و آنان نيز از خدا خشنودند آنها حزب اللَّه اند بدانيد حزب اللَّه پيروزان و رستگارانند».
آفرینش حامیان توحید از نور اهل بیت علیهم السلام و دشمنان آنها از اوّلی و دوّمی
این همان مطلبی است که اعتقاد ما و تمام همراهان ما، چه گذشتگان و امروزیها و چه انسانهایی که در هر گوشهای از دنیا ساکن هستند، بوده و آنقدر بیان شده که روشن و بدیهی گشته که تمامی حامیان و دوستان توحید و مخالفان و دشمنان شرک و حامیانش از انوار مقدّس اهل بیت علیهم السلام آفریده شده و نور آن بزرگواران تمام حقیقت آنها را تشکیل میدهد. این مطلب، نزد ما امری روشن میباشد.
همچنین این نیز اعتقاد ما میباشد که بیشک تمام حامیان، پیروان و دوستان شرک و حامیانش که دشمن توحید و حامیان توحید هستند، فرع و دنبالۀ آفرینش دشمنان اهل بیت علیهم السلام، یعنی اوّلی و دوّمی میباشند.[6]
عدم تجویز شک در این آفرینش و بیمعنا بودن این شک
این دو مطلب، چنان در سخنان اهل بیت علیهم السلام به شکلهای گوناگون و روشن بیان گشته که شک کردن در آن برای پیروان ایشان و کسانی که سخنانشان را حق میدانند بیمعنا میباشد، چراکه اعتقاد آنها به امیر المؤمنین علیه السلام، همان گونهای است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ،وَلَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛[7] علی همراه حق و حق همراه علی بوده و از یکدیگر جدا نشدنی هستند تا در روز قیامت کنار حوض کوثر نزد من قرار گیرند».
کیفیّت آفرینش اهل بیت علیهم السلام و شیعیانشان و توضیح مطلب
برای مثال امام صادق علیه السلام میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَخَلَقَ أَرْوَاحَنَا مِنْ فَوْقِ ذَلِكَ وَخَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَخَلَقَ أَجْسَادَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ الْقَرَابَةُ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ وَقُلُوبُهُمْ تَحِنُّ إِلَيْنَا؛[8] خداوند ما (اهل بیت علیهم السلام) را از علّیّین و ارواحمان را از بالاتر آن و ارواح پیروانمان را از علّیّین و اجسادشان را از پایینتر آن آفریده است. به همین خاطر میان ما و آنها نزدیکی وجود داشته و قلبهایشان به سوی ما میل دارد».
پس خداوند متعال اهل بیت علیهم السلام را از اعلی علّیّین و بدنهای آنها را از علّیّین و عالم انوار آفریده و قلبهای پیروان ایشان را از علّیّین و بدنهایشان را از مقامات الهی پایینتر از آن آفریده است. به همین جهت قلبهای پیروان ایشان بسوی آنها میل داشته و اهل بیت علیهم السلام نیز میل به پیروانشان داشته، به آنها اظهار محبّت نموده و از آنها حمایت مینمایند.[9]
کیفیّت آفرینش دشمنان اهل بیت علیهم السلام و پیروانشان
امام صادق علیه السلام در حق دشمنانشان نیز میفرمایند: «إِنَّ اللّهَ خَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ سِجِّينٍ وَخَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِهِمْ مِمَّا خَلَقَهُمْ مِنْهُ وَخَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ وَمِنْ ثَمَّ تَهْوِي أَرْوَاحُهُمْ إِلَيْهِم؛[10] خدای رحمن دشمنان ما (اهل بیت علیهم السلام) را از سجّین و ارواح پیروانشان را از آنچه دشمنانمان را آفریده (سجّین) و بدنهایشان را از پایینتر آن آفرید، به همین خاطر ارواح پیروانشان بسوی آنها میل دارد».
پس خداوند متعال قلبهای دشمنان اهل بیت علیهم السلام ـ که اصلشان اوّلی و دوّمی هستند ـ را از پایینتر سجّین و بدنهای آنها را از سجّین آفریده و قلبهای پیروان اوّلی و دوّمی را از سجّین و بدنهای آنها را از بالاتر آن آفریده و دلهای پیروان آنها نیز به سوی آنها مایل میباشد.
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، این مطلب را به شکلهای گوناگون در سخنان خویش بیان نمودهاند.
حامیان ایمان؛ فرزندان رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام و حامیان کفر؛ فرزندان اوّلی و دوّمی و تأثیر نزدیکی به این دو در حقیقت فرزندی
در نتیجه؛ حامیان ایمان، حق و توحید، دوستداران توحید و حامیانش و مخالفان و دشمنان شرک و کفر و حامیان آن، همگی فرزندان رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام میباشند. هریک از آنها هرقدر به ایشان نزدیکتر باشد، حقیقت فرزندی، همراهی، یگانگی و همکاریش نسبت به ایشان قویتر میباشد. همچنین تمام کسانی که در صف شرک و کفر بوده، این دو حقیقت و حامیانش را دوست داشته و دشمن توحید الهی و حامیانش میباشند، فرزندان اوّلی و دوّمی بوده و آن دو، پدر و مادر آنها هستند. در این سو نیز هریک از آنها هرقدر به این دو نزدیکتر باشد، حقیقت فرزندی، ظلمت، حمایت از تاریکی و شرک، دوستی شرک و حامیانش و دشمنیش نسبت به توحید و حامیانش قویتر میشود.
تأثیر حمایت شرک در دشمنی با توحید، حامیان و اوّلین مروّجان آن و از میان برداشتن آنها
هر قدر حمایت و دوستی چنین افرادی با شرک و حامیانش قویتر باشد، بیشتر با حامیان، دوستداران و پیروان توحید الهی به دشمنی پرداخته و با شدّت یافتن این دشمنی، تلاششان برای نابودی توحید و دوستداران و پیروانش بیشتر میگردد. در نتیجه؛ بدین خاطر که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام، اوّلین مروّجان، دوستداران و حامیان توحید خداوند متعال هستند، اوّلین و اساسیترین دشمنی و مخالفت آنها با رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام بوده و تلاششان در اوّلین مرحله، از میان برداشتن ایشان میباشد.
اولین و اساسیترین دشمنان رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام؟
حال، این سؤال مطرح میشود که چه کسی با رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام، بیشترین دشمنی را داشته و بدین علّت که ایشان اوّلین حامی و دوستدار توحید خدای رحمن است، تلاش در از میان بردن آن حضرت دارد؟ باید گفت؛ در اوّلین مقام، اوّلی و دوّمی هستند که میزان شرک و کفر و اوّلین پدر و مادرهای عالم در این جایگاه میباشند. و در دوّمین مقام، نزدیکترین افراد به این دو نفر قرار میگیرند که منظور، دختران آنها میباشد که نزدیکترین اشخاص به اوّلی و دوّمی هستند.
عایشه و حفصه از اوّلین دشمن رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام
پس عایشه و حفصه در مرحلۀ دوّم، پس از پدر و مادرشان (اولی و دوّمی)، اوّلین دشمن توحید و حامیان آن و در اصل، اوّلین دشمن رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام هستند. به همین خاطر، اوّلین و قویترین تلاش خویش را در راه از میان برداشتن رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام صرف مینمایند. در نتیجه؛ اوّلین دشمنی و مخالفت این دو دختر پس از پدر و مادرشان (اوّلی و دوّمی)، باید با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام باشد.
منظور از پدر و مادر در نسب دینی، دو پدری نیست
این نکته شایان ذکر است که منظور از پدر و مادر در این جایگاه، دو پدر نیست؛ یعنی اوّلی و دوّمی، هر دو، پدر نیستند. سخن در جایگاه و نسب معنوی است، در این جایگاه، ابابکر، پدر و عمر، مادر میباشد. صحبت در نسب ظاهری نیست، بلکه در نسب حقیقی و معنوی عالم میباشد.
علت نام بردن اوّلی و دوّمی و دخترانشان در دعای صنمی قریش، توسط امیر المؤمنین علیه السلام
پس عایشه و حفصه پس از پدر و مادر خود (اولی و دوّمی)، اوّلین دشمنان رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام هستند. علّت اینکه امیر المؤمنین علیه السلام در دعای خویش از این چهار نفر یاد میکند، این است که هدف ایشان در این دعا، معرّفی و یادآوری اوّلین دشمنان توحید و حامیان توحید و اوّلین دوستداران شرک و کفر و حامیانش میباشد و این چهار نفر که دو تن از آنها، اصلی و دو تن دیگر، فرعی هستند، اوّلین دشمنان توحید و حامیان آن و اوّلین دوستداران شرک و کفر و حامیانش هستند. به همین خاطر است که سایر منافقان را بیان ننموده و از آنها یاد نمیکند، چراکه در زمان رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم، منافقان زیادی وجود داشته و بیشتر اطرفیان ایشان اهل نفاق بودند، امّا نفاق آنها پس از شهادت آن بزرگوار آشکار گریدید. زیرا در زمان ایشان، قدرت و جرأت آشکاری نفاق خود را نداشتند.
حبّ و بغض؛ میزان اوّلیه، هویّت پدر و مادرهای باطنی توحید و شرک و قائم مقامی عایشه و حفصه در نسب دینی
پس با این تفاسیر ذکر شده، میزان اوّلیه و اصالت حقیقی با حبّ و بغض بوده و اوّلین میزان این محبّت و دشمنی نیز پدر و مادرهای معنوی در جبهۀ توحید و شرک میباشد. رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام، پدر و مادر توحیدی و اوّلی و دوّمی، پدر و مادر شرکی میباشند. همچنین همانطور که فرزندان پاک و پاکیزۀ رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین علیه السلام، پس از ایشان، اوّلین دوستداران توحید و حامیان آن و اوّلین دشمنان شرک و کفر و حامیانش بودند، این دو دختر نیز پس از اوّلی و دوّمی که پدر و مادر معنوی آنها هستند، اوّلین دشمنان توحید و حامیان آن و اوّلین دوستداران شرک و کفر و حامیانش میباشند. امیر المؤمنین علیه السلام نیز بدین خاطر که آنها (عایشه و حفصه) پس از خلیفۀ اوّل و دوّم، اوّلین دشمنان توحید خداوند متعال و فرستادۀ وی هستند، از آنها یاد کرده است. سایر منافقان، همگی در اطراف قرار داشته و پشت سر این چهار نفر هستند.
الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین
دریافت فایل (MP3) (PDF)
[1]. لقمان: 14 و15.
[2]. تفسير الإمام العسكري علیه السلام، ص330، ح189: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَفْضَلُ وَالِدَيْكُمْ وَأَحَقُّهُمَا لِشُكْرِكُمْ مُحَمَّدٌ وَعَلِيٌ.
تفسير الإمام العسكري علیه السلام، ص330، ح190: وَقَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم يَقُولُ أَنَا وَعَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، وَلَحَقُّنَا عَلَيْهِمْ أَعْظَمُ مِنْ حَقِّ أَبَوَيْ وِلَادَتِهِمْ، فَإِنَّا نُنْقِذُهُمْ- إِنْ أَطَاعُونَا- مِنَ النَّارِ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ، وَنُلْحِقُهُمْ مِنَ الْعُبُودِيَّةِ بِخِيَارِ الْأَحْرَارِ.
تفسير الإمام العسكري علیه السلام، ص330، ح191: وَقَالَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مُحَمَّدٌ وَعَلِيٌّ، يُقِيمَانِ أَوَدَهُمْ وَيُنْقِذَانِهِمْ مِنَ الْعَذَابِ الدَّائِمِ إِنْ أَطَاعُوهُمَا، وَيُبِيحَانِهِمُ النَّعِيمَ الدَّائِمَ إِنْ وَافَقُوهُمَا.
تفسير الإمام العسكري علیه السلام، ص330، ح192: وَقَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ علیهما السلام مُحَمَّدٌ وَعَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، فَطُوبَى لِمَنْ كَانَ بِحَقِّهِمَا عَارِفاً، وَلَهُمَا فِي كُلِّ أَحْوَالِهِ مُطِيعاً، يَجْعَلُهُ اللَّهُ مِنْ أَفْضَلِ سُكَّانِ جِنَانِهِ وَيُسْعِدُهُ بِكَرَامَاتِهِ وَرِضْوَانِهِ.
تفسير الإمام العسكري علیه السلام، ص330، ح193: وَقَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ علیهما السلام مَنْ عَرَفَ حَقَّ أَبَوَيْهِ الْأَفْضَلَيْنِ: مُحَمَّدٍ وَعَلِيٍّ علیهما السلام، وَأَطَاعَهُمَا حَقَّ الطَّاعَةِ قِيلَ لَهُ: تَبَحْبَحْ فِي أَيِّ الْجِنَانِ شِئْتَ.
تفسير الإمام العسكري علیه السلام، ص330، ح194: وَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیهما السلام إِنْ كَانَ الْأَبَوَانِ إِنَّمَا عَظُمَ حَقُّهُمَا عَلَى أَوْلَادهِمَا لِإِحْسَانِهِمَا إِلَيْهِمْ، فَإِحْسَانُ مُحَمَّدٍ وَعَلِيٍّ علیهما السلام إِلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ أَجَلُّ وَأَعْظَمُ فَهُمَا بِأَنْ يَكُونَا أَبَوَيْهِمْ أَحَقُ.
تفسير الإمام العسكري علیه السلام، ص330، ح195: وَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَاقِرُ علیه السلام مَنْ أَرَادَ أَنْ يَعْرِفَ كَيْفَ قَدْرُهُ عِنْدَ اللَّهِ، فَلْيَنْظُرْ كَيْفَ قَدْرُ أَبَوَيْهِ الْأَفْضَلِ عِنْدَهُ مُحَمَّدٍ وَعَلِيٍّ علیهما السلام.
تفسير الإمام العسكري علیه السلام، ص331، ح196: وَقَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیهما السلام مَنْ رَعَى حَقَّ أَبَوَيْهِ الْأَفْضَلَيْنِ: مُحَمَّدٍ وَعَلِيٍّ علیهما السلام لَمْ يَضُرَّهُ مَا أَضَاعَ مِنْ حَقِّ أَبَوَيْ نَفْسِهِ وَسَائِرِ عِبَادِ اللَّهِ، فَإِنَّهُمَا صلّی الله علیه و آله و سلّم يُرْضِيَانِهِمْ بِسَعْيِهِمَا.
تفسير الإمام العسكري علیه السلام، ص331، ح197: وَقَالَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ علیهما السلام لَعِظَمُ ثَوَابِ الصَّلَاةِ عَلَى قَدْرِ تَعْظِيمِ الْمُصَلِّي أَبَوَيْهِ الْأَفْضَلَيْنِ: مُحَمَّدٍ وَعَلِيٍّ علیهما السلام.
تفسير الإمام العسكري علیه السلام، ص331، ح198: وَقَالَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا علیهما السلام أَ مَا يَكْرَهُ أَحَدُكُمْ أَنْ يُنْفَى عَنْ أَبِيهِ وَأُمِّهِ اللَّذَيْنِ وَلَدَاهُ قَالُوا: بَلَى وَاللَّهِ. قَالَ: فَلْيَجْتَهِدْ أَنْ لَا يُنْفَى عَنْ أَبِيهِ وَأُمِّهِ اللَّذَيْنِ هُمَا أَبَوَاهُ أَفْضَلَ مِنْ أَبَوَيْ نَفْسِهِ.
تفسير الإمام العسكري علیه السلام، ص332، ح199: وَقَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى علیهما السلام حِينَ قَالَ رَجُلٌ بِحَضْرَتِهِ: إِنِّي لَأُحِبُّ مُحَمَّداً وَعَلِيّاً حَتَّى لَوْ قُطِعْتُ إِرْباً إِرْباً، أَوْ قُرِضْتُ لَمْ أَزُلْ عَنْهُ. قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ علیهما السلام: لَا جَرَمَ أَنَّ مُحَمَّداً وَعَلِيّاً يُعْطِيَانِكَ مِنْ أَنْفُسِهِمَا مَا تُعْطِيهِمَا أَنْتَ مِنْ نَفْسِكَ إِنَّهُمَا لَيَسْتَدْعِيَانِ لَكَ فِي يَوْمِ فَصْلِ الْقَضَاءِ مَا لَا يَفِي مَا بَذَلْتَهُ لَهُمَا بِجُزْءٍ مِنْ مِائَةِ أَلْفِ أَلْفِ جُزْءٍ مِنْ ذَلِكَ.
تفسير الإمام العسكري علیه السلام، ص332، ح200: وَقَالَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ علیهما السلام مَنْ لَمْ يَكُنْ وَالِدَا دِينِهِ مُحَمَّدٌ وَعَلِيٌّ علیهما السلام أَكْرَمَ عَلَيْهِ مِنْ وَالِدَيْ نَسَبِهِ، فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي حِلٍّ وَلَا حَرَامٍ، وَلَا كَثِيرٍ وَلَا قَلِيلٍ.
تفسير الإمام العسكري علیه السلام، ص333، ح201: وَقَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ علیهما السلام مَنْ آثَرَ طَاعَةَ أَبَوَيْ دِينِهِ: مُحَمَّدٍ وَعَلِيٍّ علیهما السلام عَلَى طَاعَةِ أَبَوَيْ نَسَبِهِ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ: لَأُوثِرَنَّكَ كَمَا آثَرْتَنِي وَلَأُشَرِّفَنَّكَ بِحَضْرَةِ أَبَوَيْ دِينِكَ، كَمَا شَرَّفْتَ نَفْسَكَ بِإِيثَارِ حُبِّهِمَا عَلَى حُبِّ أَبَوَيْ نَسَبِكَ.
الأمالي (للصدوق)، ص14، ح6: عَنْ ثَابِتِ بْنِ أَبِي صَفِيَّةَ عَنْ سَيِّدِ الْعَابِدِينَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ سَيِّدِ الشُّهَدَاءِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام عَنْ سَيِّدِ النَّبِيِّينَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى فَرَضَ عَلَيْكُمْ طَاعَتِي وَنَهَاكُمْ عَنْ مَعْصِيَتِي وَأَوْجَبَ عَلَيْكُمْ اتِّبَاعَ أَمْرِي وَفَرَضَ عَلَيْكُمْ مِنْ طَاعَةِ عَلِيٍّ بَعْدِي مَا فَرَضَهُ مِنْ طَاعَتِي وَنَهَاكُمْ مِنْ مَعْصِيَتِهِ عَمَّا نَهَاكُمْ عَنْهُ مِنْ مَعْصِيَتِي وَجَعَلَهُ أَخِي وَوَزِيرِي وَصِيِّي وَوَارِثِي وَهُوَ مِنِّي وَأَنَا مِنْهُ حُبُّهُ إِيمَانٌ وَبُغْضُهُ كُفْرٌ وَمُحِبُّهُ مُحِبِّي وَمُبْغِضُهُ مُبْغِضِي وَهُوَ مَوْلَى مَنْ أَنَا مَوْلَاهُ وَأَنَا مَوْلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَمُسْلِمَةٍ وَأَنَا وَإِيَّاهُ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ.
[3]. اختيار معرفة الرجال، ج1، ص281، ح112: عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ وَغَيْرُ وَاحِدٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ كَانَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ لَا يَرْضَيَانِ أَنْ يُعْصَى اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ.
اختيار معرفة الرجال، ج1، ص281، ح113: عَنْ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ الطَّيَّارِ، قَالَ ذَكَرْنَا مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام رَحِمَهُ اللَّهُ وَصَلَّى عَلَيْهِ، قَالَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام يَوْماً مِنَ الْأَيَّامِ ابْسُطْ يَدَكَ أُبَايِعْكَ! فَقَالَ أَ وَمَا فَعَلْتَ قَالَ بَلَى، فَبَسَطَ يَدَهُ، فَقَالَ أَشْهَدُ أَنَّكَ إِمَامٌ مُفْتَرَضٌ طَاعَتُكَ وَأَنَّ أَبِي فِي النَّارِ. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام كَانَ إِنْجَابُهُ مِنْ قِبَلِ أُمِّهِ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهَا لَا مِنْ قِبَلِ أَبِيهِ.
اختيار معرفة الرجال، ج1، ص282، ح114: عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام أَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ بَايَعَ عَلِيّاً علیه السلام عَلَى الْبَرَاءَةِ مِنْ أَبِيهِ.
اختيار معرفة الرجال، ج1، ص282، ح115: عَنْ مُيَسِّرِ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ بَايَعَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ عَلَى الْبَرَاءَةِ مِنَ الثَّانِي.
اختيار معرفة الرجال، ج1، ص282، ح116: عَنْ شُعَيْبٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ مَا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ إِلَّا وَمِنْهُمْ نَجِيبٌ مِنْ أَنْفُسِهِمْ، وَأَنْجَبُ النُّجَبَاءِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ سَوْءٍ مِنْهُمْ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ.
تفسير الإمام العسكري، ص312، ح159: قَالَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام:... إِنَّمَا شِيعَتُهُ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ علیهما السلام وَسَلْمَانُ وَأَبُو ذَرٍّ وَالْمِقْدَادُ وَعَمَّارٌ وَمُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ، الَّذِينَ لَمْ يُخَالِفُوا شَيْئاً مِنْ أَوَامِرِهِ، وَلَمْ يَرْتَكِبُوا شَيْئاً مِنْ فُنُونِ زَوَاجِرِهِ. فَأَمَّا أَنْتُمْ إِذَا قُلْتُمْ إِنَّكُمْ شِيعَتُهُ، وَأَنْتُمْ فِي أَكْثَرِ أَعْمَالِكُمْ لَهُ مُخَالِفُونَ، مُقَصِّرُونَ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْفَرَائِضِ وَمُتَهَاوِنُونَ بِعَظِيمِ حُقُوقِ إِخْوَانِكُمْ فِي اللَّهِ، وَتَتَّقُونَ حَيْثُ لَا تَجِبُ التَّقِيَّةُ، وَتَتْرُكُونَ التَّقِيَّةَ حَيْثُ لَا بُدَّ مِنَ التَّقِيَّةِ. لَوْ قُلْتُمْ أَنَّكُمْ مُوَالُوهُ وَمُحِبُّوهُ، وَالْمُوَالُونَ لِأَوْلِيَائِهِ، وَالْمُعَادُونَ لِأَعْدَائِهِ، لَمْ أُنْكِرْهُ مِنْ قَوْلِكُمْ، وَلَكِنْ هَذِهِ مَرْتَبَةٌ شَرِيفَةٌ ادَّعَيْتُمُوهَا، إِنْ لَمْ تُصَدِّقُوا قَوْلَكُمْ بِفِعْلِكُمْ هَلَكْتُمْ إِلَّا أَنْ تَتَدَارَكَكُمْ رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ. قَالُوا: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، فَإِنَّا نَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَنَتُوبُ إِلَيْهِ مِنْ قَوْلِنَا، بَلْ نَقُولُ كَمَا عَلَّمَنَا مَوْلَانَا نَحْنُ مُحِبُّوكُمْ، وَمُحِبُّو أَوْلِيَائِكُمْ، وَمُعَادُو أَعْدَائِكُمْ. قَالَ الرِّضَا علیه السلام: فَمَرْحَباً بِكُمْ يَا إِخْوَانِي وَأَهْلَ وُدِّي، ارْتَفِعُوا، ارْتَفِعُوا. فَمَا زَالَ يَرْفَعُهُمْ حَتَّى أَلْصَقَهُمْ بِنَفْسِهِ، ثُمَّ قَالَ لِحَاجِبِهِ: كَمْ مَرَّةً حَجَبْتَهُمْ قَالَ: سِتِّينَ مَرَّةً. فَقَالَ لِحَاجِبِهِ: فَاخْتَلِفْ إِلَيْهِمْ سِتِّينَ مَرَّةً مُتَوَالِيَةً، فَسَلِّمْ عَلَيْهِمْ وَاقْرَأْهُمْ سَلَامِي فَقَدْ مَحَوْا مَا كَانَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ بِاسْتِغْفَارِهِمْ وَتَوْبَتِهِمْ، وَاسْتَحَقُّوا الْكَرَامَةَ لِمَحَبَّتِهِمْ لَنَا وَمُوَالاتِهِمْ. وَتَفَقَّدْ أُمُورَهُمْ وَأُمُورَ عِيَالاتِهِمْ، فَأَوْسِعْهُمْ بِنَفَقَاتٍ وَمَبَرَّاتٍ وَصِلَاتٍ وَدَفْعِ مَعَرَّاتٍ.
[4]. هود: 42 ـ 47 (وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ * قَالَ سَآَوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ * وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءَكِ وَيَا سَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ * وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ * قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ * قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخَاسِرِينَ).
[5]. المجادلة: 22.
[6]. مناقب آل أبي طالب، ج4، ص144: قَالَ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَخَلَقَ شِيعَتَنَا مِنْ طِينٍ مِنْ أَسْفَلِ ذَلِكَ وَخَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ سِجِّينٍ وَخَلَقَ أَوْلِيَاءَهُمْ مِنْ أَسْفَلِ ذَلِك.
بصائر الدرجات، ج1، ص17، ح13: عَنِ الْفَضْلِ بْنِ عِيسَى الْهَاشِمِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَا وَأَبِي عِيسَى فَقَالَ لَهُ أَ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم سَلْمَانُ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ أَيْ مِنْ وُلْدِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَالَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَقَالَ لَهُ أَيْ مِنْ وُلْدِ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَقَالَ لَهُ إِنِّي لَا أَعْرِفُهُ فَقَالَ فَاعْرِفْهُ يَا عِيسَى فَإِنَّهُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ طِينَتَنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَخَلَقَ طِينَةَ شِيعَتِنَا مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَهُمْ مِنَّا وَخَلَقَ طِينَةَ عَدُوِّنَا مِنْ سِجِّينٍ وَخَلَقَ طِينَةَ شِيعَتِهِمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ وَهُمْ مِنْهُمْ وَسَلْمَانُ خَيْرٌ مِنْ لُقْمَانَ.
بصائر الدرجات، ج1، ص18، ح16: عَنْ فُضَيْلِ بْنِ الزُّبَيْرِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: يَا فُضَيْلُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَالَ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ خُلِقْنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَخُلِقَ قُلُوبُنَا مِنَ الَّذِي خُلِقْنَا مِنْهُ وَخُلِقَ شِيعَتُنَا مِنْ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِكَ وَخُلِقَ قُلُوبُ شِيعَتِنَا مِنْهُ وَإِنَّ عَدُوَّنَا خُلِقُوا مِنْ سِجِّينٍ وَخُلِقَ قُلُوبُهُمْ مِنَ الَّذِي خُلِقُوا مِنْهُ وَخُلِقَ شِيعَتُهُمْ مِنْ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِكَ وَخُلِقَ قُلُوبُ شِيعَتِهِمْ مِمَّا خُلِقُوا مِنْهُ فَهَلْ يَسْتَطِيعُ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ عِلِّيِّينَ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَهْلِ سِجِّينٍ وَهَلْ يَسْتَطِيعُ أَهْلُ سِجِّينٍ أَنْ يَكُونُوا مِنْ أَهْلِ عِلِّيِّينَ.
الأمالي (للصدوق)، ص16، ح8: عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم لِعَلِيٍّ علیه السلام: يَا عَلِيُّ شِيعَتُكَ هُمُ الْفَائِزُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَنْ أَهَانَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ أَهَانَكَ وَمَنْ أَهَانَكَ فَقَدْ أَهَانَنِي وَمَنْ أَهَانَنِي أَدْخَلَهُ اللَّهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فِيها وَبِئْسَ الْمَصِيرُ يَا عَلِيُّ أَنْتَ مِنِّي وَأَنَا مِنْكَ رُوحُكَ مِنْ رَوْحِي وَطِينَتُكَ مِنْ طِينَتِي وَشِيعَتُكَ خُلِقُوا مِنْ فَضْلِ طِينَتِنَا فَمَنْ أَحَبَّهُمْ فَقَدْ أَحَبَّنَا وَمَنْ أَبْغَضَهُمْ فَقَدْ أَبْغَضَنَا وَمَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ عَادَانَا وَمَنْ وَدَّهُمْ فَقَدْ وَدَّنَا يَا عَلِيُّ إِنَّ شِيعَتَكَ مَغْفُورٌ لَهُمْ عَلَى مَا كَانَ فِيهِمْ مِنْ ذُنُوبٍ وَعُيُوبٍ يَا عَلِيُّ أَنَا الشَّفِيعُ لِشِيعَتِكَ غَداً إِذْ أَقَمْتَ الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ فَبَشِّرْهُمْ بِذَلِكَ يَا عَلِيُّ شِيعَتُكَ شِيعَةُ اللَّهِ وَأَنْصَارُكَ أَنْصَارُ اللَّهِ وَأَوْلِيَاؤُكَ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ وَحِزْبُكَ حِزْبُ اللَّهِ يَا عَلِيُّ سَعِدَ مَنْ تَوَلَّاكَ وَشَقِيَ مَنْ عَادَاكَ يَا عَلِيُّ لَكَ كَنْزٌ فِي الْجَنَّةِ وَأَنْتَ ذُو قَرْنَيْهَا.
الكافي، ج1، ص389، ح2: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ ثُمَّ صَوَّرَ خَلْقَنَا مِنْ طِينَةٍ مَخْزُونَةٍ مَكْنُونَةٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ فَأَسْكَنَ ذَلِكَ النُّورَ فِيهِ فَكُنَّا نَحْنُ خَلْقاً وَبَشَراً نُورَانِيِّينَ لَمْ يَجْعَلْ لِأَحَدٍ فِي مِثْلِ الَّذِي خَلَقَنَا مِنْهُ نَصِيباً وَخَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا مِنْ طِينَتِنَا وَأَبْدَانَهُمْ مِنْ طِينَةٍ مَخْزُونَةٍ مَكْنُونَةٍ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِكَ الطِّينَةِ وَلَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لِأَحَدٍ فِي مِثْلِ الَّذِي خَلَقَهُمْ مِنْهُ نَصِيباً إِلَّا لِلْأَنْبِيَاءِ وَلِذَلِكَ صِرْنَا نَحْنُ وَهُمُ النَّاسَ وَصَارَ سَائِرُ النَّاسِ هَمَجاً لِلنَّارِ وَإِلَى النَّارِ.
الكافي، ج1، ص390، ح4: عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ أَعْلَى عِلِّيِّينَ وَخَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِنَا مِمَّا خَلَقَنَا وَخَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِي إِلَيْنَا لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقْنَا ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ. وَما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ. كِتابٌ مَرْقُومٌ. يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ وَخَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ سِجِّينٍ وَخَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِهِمْ مِمَّا خَلَقَهُمْ مِنْهُ وَأَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِي إِلَيْهِمْ لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقُوا مِنْهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: كَلَّا إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ. وَما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ. كِتابٌ مَرْقُومٌ.
[7]. تاريخ بغداد، ج16، ص470، ح4791: عَنْ أَبِي ثَابِتٍ مَوْلَى أَبِي ذَرٍّ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ فَرَأَيْتُهَا تَبْكِي وَتَذْكُرُ عَلِيّاً، وَقَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ، وَلَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.
مناقب علي بن أبي طالب علیه السلام (لابن مردويه)، ص115، ح140: عَنْ عَائِشَةَ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ اَلْحَقُّ مَعَ عَلِيٍ وعَلِيٌ مَعَ الحَقِّ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الحَوضَ.
[8]. الکافی، ج1، ص389، باب خلق الابدان الائمّة علیهم السلام وارواحهم وقلوبهم... .
[9]. الكافي، ج1، ص390، ح4: عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ أَعْلَى عِلِّيِّينَ وَخَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِنَا مِمَّا خَلَقَنَا وَخَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِي إِلَيْنَا لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقْنَا ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: كَلَّا إِنَّ كِتابَ الْأَبْرارِ لَفِي عِلِّيِّينَ. وَما أَدْراكَ ما عِلِّيُّونَ. كِتابٌ مَرْقُومٌ. يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ وَخَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ سِجِّينٍ وَخَلَقَ قُلُوبَ شِيعَتِهِمْ مِمَّا خَلَقَهُمْ مِنْهُ وَأَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَقُلُوبُهُمْ تَهْوِي إِلَيْهِمْ لِأَنَّهَا خُلِقَتْ مِمَّا خُلِقُوا مِنْهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: كَلَّا إِنَّ كِتابَ الفُجَّارِ لَفِي سِجِّينٍ. وَما أَدْراكَ ما سِجِّينٌ. كِتابٌ مَرْقُومٌ.
[10]. بصائر الدرجات، ج1، ص20، ح2: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُضَارِبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ جَعَلَنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَجَعَلَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا مِمَّا جَعَلَنَا مِنْهُ وَمِنْ ثَمَ تَحِنُ أَرْوَاحُهُمْ إِلَيْنَا وَخَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ وَخَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ سِجِّينٍ وَخَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِهِمْ مِمَّا خَلَقَهُمْ مِنْهُ وَخَلَقَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ وَمِنْ ثَمَّ تَهْوِي أَرْوَاحُهُمْ إِلَيْهِمْ.