شرح دعای صنمی قریش - جلسه 10

از شجره طوبی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

شرح دعای صنمی قریش

جلسه: 10

أعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین

ولعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین


اجمال جلسه‌های گذشته

در جلسات گذشته، توضیح مختصری در مورد چهار صفت اصلی ائمّۀ کفر و رؤسای دشمنان اهل بیت علیهم السلام دادیم و گفتیم که این چهار صفت در برابر چهار مقام اهل بیت علیهم السلام است که قائم مقام خدا در عالم هستی هستند که عبارت بود از؛ مقام بیان که مقام توحید الهی است، مقام معانی که مقام صفات خدای متعال است، مقام ابواب که مقام واسطۀ رسیدن صفات و انوار الهی به خلق است و مقام امامت که مقام هدایت خلق بسوی کمالات الهیه است.

مقام‌های چهارگانه بیان و معانی و ابواب و امامت اهل بیت علیهم السلام

این مقامات چهارگانه، به همین ترتیبی است که بیان شد و هر کدام بعد از دیگری واقع می‌شود، یعنی مقام اوّل، بیان است که مقام توحید الهی است و بعد از مقام بیان، مقام معانی است که مقام شئونات توحید خداوند سبحان است و بعد از مقام معانی، مقام ابواب است که راه و وسیلۀ رسیدن صفات توحیدی به خلق است و چهارمین مقام، مقام امامت است که رهبری و راهنمایی خلق به سوی صفات و کمالات توحید خدای متعال است.

برابری چهار صفت ابلیسی دشمنان ولایت با چهار مقام اهل بیت علیهم السلام در طول تاریخ

پس این چهار صفت ابلیسی، به ترتیب و یکی بعد از دیگری واقع می‌شوند، در برابر چهار مقام نورانی اهل بیت علیهم السلام، ائمّۀ کفر که در مرحلۀ ابتدایی و اصلی، اوّلی و دوّمی و سوّمی قرار می‌گیرند و در مراحل بعدی به ترتیب؛ بنی امیّه و بنی عبّاس هستند و قابل عرض است که این پنج دسته، یعنی گروه اوّلی، گروه دوّمی، گروه سوّمی و گروه معاویه و بنی امیّه و دستۀ بنی عبّاس، در طول تاریخ اسلام، سردمدار کفر و مقابله با توحید خدای رحمن و نشر شرک و ضایع کردن حقوق اهل بیت علیهم السلام و جایگزینی کفّار و مشرکین و علمای ضالّه به جای آل الله علیهم السلام بودند و تا سال 700هـ ق بر جوامع اسلامی حکومت می‌کردند تا چنگیز و طرفدارانش آمدند و تا حدّی از اقتدارشان کم کردند و تا امروز در حال تبلیغ این راه شیطانی هستند.

چهار صفت دشمنان ولایت و اصول کفر و ظلم

اصول کفر، ظلم و الحاد، چهار صفت اوّلیه دارد که عبارت بود از (جبت، طاغوت، افک و صنم) که این چهار صفت، چهار صفت اوّلیۀ اصول شرک، کفر و الحاد هستند و همانند چهار مقام اهل بیت علیهم السلام، به ترتیب و پشت سر هم قرار می‌گیرند.

صفت جبت و تکبّر در برابر حق و اصل جهل

در نتیجۀ توضیحی که دربارۀ این چهار صفت دادیم، جبت عبارت است از؛ انسان متکبّری که در برابر حق و حقیقت کبر می‌ورزد و این تکبّر به جهت بی‌عقلی، نادانی و بی‌موالاتی در برابر حقایق است، یعنی ذاتش بگونه‌ای است که جنبۀ عقلانی در او وجود ندارد، بلکه جنبۀ جهل در او تحقّق یافته و جهل او، جهل در برابر علم نیست بلکه جهل در برابر عقل است، یعنی جهل او به معنای نادانی نیست بلکه به معنای بی‌خردی است، امام صادق علیه السلام در همین مورد فرموده‌اند: عقل و جهل را بشناسید تا هدایت شوید[1]، و بعد از این فرمودند: عقل و جهل هرکدام دارای هفتاد و پنج صفت هستند، پس مقصود از بی‌عقلی‌ای که عرض کردیم، فاقد عقل بودن است، بدین معنا که اصول جهلی هستند که در برابر عقل قرار گرفته‌اند، امیر المؤمنین علیه السلام می‌فرمایند: «صَدِيقُ‏ كُلِ‏ امْرِئٍ عَقْلُهُ وَعَدُوُّهُ جَهْلُهُ‏[2]؛ دوست هر انسانی عقل او و دشمنش جهل اوست». این جهل، همان جهلی است که در حدیث شریف فرمودند؛ دارای هفتاد و پنج صفت است و یکی از صفات این جهل، جهل به معنای نادانی است.

انسان افک و برابری با اصل توحید و همه مظاهرش

پس انسان متکبّر به جهت نداشتن عقل، جهل و سفاهت دارد و اصل جهل به شمار می‌رود و اصل تمام اصول ظلمت و تاریکی و مقابله با توحید خدای متعال است، در نتیجه این شخص، در برابر حق و توحید کبر می‌ورزد و با توحید مقابله می‌کند و به هیچ وجه توحید الهی را نمی‌پذیرد، این مطلبی که بیان شد، معنای جبت بود که دارای معانی دیگری نیز بود که همگی به همین معنا باز می‌گشت.

پس اوّلی و دوّمی که اصل شرک هستند، پایه اصلی کفر و زندقه به حساب می‌آیند و می‌بینید؛ امیر المؤمنین علیه السلام از سوّمی، طرفدارانش و بنی امیّه سخنی به میان نیاورده‌اند و آنچه را که بطور رسمی فرموده‌اند عبارت است از اوّلی و دوّمی؛ زیرا فرمودند: «صَنَمَيْ قُرَيْشٍ وَجِبْتَيْهَا وَطَاغُوتَيْهَا وَإِفْكَيْهَا» و بعد از آن فرمودند: «ابْنَتَيْهِمَا» که با کنایه بیان می‌کنند که مقصود؛ اوّلی و دوّمی هستند.

پس این دو نفر پایۀ اصلی هستند، زیرا حقیقت وجودی آنها جهلی است که در برابر عقل قرار می‌گیرد و ظلمت بر ظلمت هستند.

آیات سوره نور و نورانیّت اهل بیت علیهم السلام و ظلمانیّت دشمنانشان

همانطوری که خداوند منّان در مورد جهات نوری و طرفداران نور توحید می‌فرماید: {اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَلا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي‏ءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليم‏ * فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ * رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْماً يَخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ * لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ}[3]؛ «خداوند نور آسمان‏ها و زمين است مثل نور خداوند همانند چراغدانى است كه در آن چراغى (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گيرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون يك ستاره فروزان، اين چراغ با روغنى افروخته مى‏شود كه از درخت پربركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى (روغنش آن چنان صاف و خالص است كه) نزديك است بدون تماس با آتش شعله‏ور شود نورى است بر فراز نورى و خدا هر كس را بخواهد به نور خود هدايت مى‏كند، و خداوند به هر چيزى داناست. (اين چراغ پرفروغ) در خانه‏هايى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده ديوارهاى آن را بالا برند، خانه‏هايى كه نام خدا در آنها برده مى‏شود، و صبح و شام در آنها تسبيح او مى‏گويند. مردانى كه نه تجارت و نه معامله‏اى آنان را از ياد خدا و برپاداشتن نماز و اداى زكات غافل نمى‏كند آنها از روزى مى‏ترسند كه در آن، دل‏ها و چشم‏ها زير و رو مى‏شود. (آنها به سراغ اين كارها مى‏روند) تا خداوند آنان را به بهترين اعمالى كه انجام داده‏اند پاداش دهد، و از فضل خود بر پاداششان بيفزايد و خداوند به هركس بخواهد بى حساب روزى مى‏دهد (و از مواهب بى‏انتهاى خويش بهره‏مند مى‏سازد)».

و بعد از بیان نور توحید، جهات کفّار و ملحدین را بیان می‌کند و می‌فرماید: {وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ * أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ}[4]؛ «كسانى كه كافر شدند، اعمالشان همچون سرابى است در يك كوير كه انسان تشنه از دور آن را آب مى‏پندارد امّا هنگامى كه به سراغ آن مى‏آيد چيزى نمى‏يابد، و خدا را نزد آن مى‏يابد كه حساب او را بطور كامل مى‏دهد و خداوند سريع الحساب است. يا همچون ظلماتى در يك درياى عميق و پهناور كه موج آن را پوشانده، و بر فراز آن موج ديگرى، و بر فراز آن ابرى تاريك است ظلمت‏هايى است يكى بر فراز ديگرى، آن گونه كه هرگاه دست خود را خارج كند ممكن نيست آن را ببيند! و كسى كه خدا نورى براى او قرار نداده، نورى براى او نيست».

اصل حقیقت، همان بحر لجّی است و اصل فساد در عالم است که حقیقت رؤسای دشمنان اهل بیت علیهم السلام است که اوّلی و دوّمی هستند، در بالای این بحر لجّی، موجی است که مقام دوّم است و در بالای این موج، موجی دیگر است که در جایگاه سوّم قرار دارد و در بالای این موج، ابری است که جایگاه چهارم را از آن خود کرده و بعد از این چهار درکه روی هم آمده می‌فرماید: {بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها} نتیجۀ این چهار مرحله، یعنی بحر لجّی، موجی که بر رویش است و موجی که بر روی آن موج است و ابری که روی این دو موج است، تاریکی‌ها روی تاریکی‌ها می‌شود که تمام عالم را فرا می‌گیرد و در نتیجۀ این تاریکی‌ها، مؤمن حق جو دست و قوّت خویش را نمی‌بیند، پس همان چیزی که در قرآن کریم بحر لجّی نامیده شده و در حقیقت، دشمنان اوّلیۀ اهل بیت علیهم السلام هستند، در حدیث شریف امیر المؤمنین علیه السلام جبت نامیده شده، پس جبت جایگاه ابتدایی و ذاتی این دو دشمن اهل بیت علیهم السلام است.

صفت طغیان و طاغوت و نتیجه جبت بودن

وقتی این دو جهت، یعنی جهت بی‌عقلی و وجود جهلی و در نتیجه کبر ورزی در برابر حق رخ داد، در نتیجه برابر حق ایستادگی می‌کند، وقتی در برابر حق ایستاد، در برابرش طغیان می‌کند، پس مرحلۀ بعد، طغیان کردن است که انسان متکبّر در برابر حق، طغیان می‌کند، طغیان به معنای تجاوز کردن است، وقتی گفته می‌شود؛ آبی طغیان کرده است، یعنی بیش از حد شده و سرازیر گشته و به جای دیگری سرایت کرده است، پس از حدّش تجاوز می‌کند و در برابر حقایق الهیه ایستادگی می‌کند و موجب تضعیف حقایق الهیه می‌شود، وقتی طغیان کرد و در برابر حقایق الهیه ایستاد.

صفت افک و نتیجه طاغوت بودن

در نتیجه وارد مرحلۀ بعد می‌شویم که افک است و گفتیم؛ برای افک در قرآن مجید، دو معنا ذکر شده: یکی؛ به معنای دروغ و معنای دوّم که حقیقت معنای آن است؛ جابجایی، قلب و وارونه کردن حقایق است، یعنی باطل را جایگزین حق می‌کنند و کافر را به جای مؤمن می‌نشانند و بطور کلّی آنچه حق و میزان حق است را برمی‌دارند و باطل را جایگزین آن می‌کنند. پس این مرحله، مرحلۀ سوّم است که در عالم ظاهر بوسیلۀ کبر و قدرت و قوّت ایجاد شده از طغیان، کبرشان را عملی می‌کنند و چون کبر ورزیدنشان به دلیل بی‌عقلی و جهالت است، تمام حقایق الهی را واژگون می‌کنند و اباطیل را جایگزین حقایق می‌کنند، شرک را جایگزین توحید الهی می‌کنند، باطل را جایگزین رسالت پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌کنند، قرآن کریم را از اصالت حقیقی آن می‌اندازند و افکار باطل خود را جایگزین آن می‌کنند، ولایت دشمنان خدای متعال را جایگزین ولایت ولی الله می‌کنند و دوستان خدا را ذلیل و دشمنان خدا را عزیز می‌کنند.

همه مطالب دعای صنمی قریش و نتیجه چهار کلمه اوّل دعا بودن

و همینطور تمام مطالب دعای شریف بر همین میزان است و در بند‌های مختلف، تمام مطالبی که امیر المؤمنین علیه السلام فرموده‌اند طبق همین موازین چهار کلمۀ اوّل دعا است، پس تمام حقایق الهی را تغییر می‌دهند، آنانی که تمام حقایق را تغییر می‌دهند، بدین علّت که دارای دو خصوصیّت دیگری نیز هستند که در پست‌ترین جایگاه وجودی قرار دارند زیرا حقیقت وجودیشان، جهل و سفاهت است و نتیجۀ این حقیقت وجودی، تکبّر در برابر حق است و در نتیجه؛ پست‌ترین موجود عالم به شمار می‌آید و بی‌ارزش‌ترین موجود عالم به حساب می‌آید، ولی در عین حال، حقایق الهی را تغییر می‌دهند و دست به دست هم شکلان خود که وجودشان وجود سفاهت، جهل و کبر است می‌دهند آنها نیز با اینها همکاری می‌کنند و بر عالم تسلّط می‌یابند و چون اکثریّت اهل عالم، همانطوری که خداوند سبحان در قرآن فرموده؛ شاکر و رستگار نیستند و در راه گمراهی و هوس بازی هستند[5] که امام موسی کاظم علیه السلام در حدیثی که در مورد عقل به هشام بن حکم فرمودند، بطور مفصّل آیات کریمۀ قرآنی را ذکر کرده‌اند.[6]

صفت صنم و نتیجه سه صفت گذشته بودن

پس وقتی متکبّرین بر جامعه مسلّط شوند، جایگاه چهارم رخ می‌دهد که این افراد ضعیف و بی‌ارزش که پست‌ترین موجودات عالم هستند صنم می‌شوند.

در جلسات پیش صنم را معنا کردیم و گفتیم به بتی که بسیار بزرگ است و در مقابل وثن قرار می‌گیرد گفته می‌شود، و بیان کردیم که منظور از وثن بت‌های کوچک است امّا صنم، بتی بزرگ است و پست‌ترین موجود عالم به حساب می‌آید و بی‌ارزش‌ترین موجودی است که وجود دارد، در نتیجه این موجود بی‌ارزش که حقیقت ذاتیش از جهل تشکیل شده و نتیجۀ جهل وجودیش، تکبّر در برابر حق است، آن کس که حقیقت وجودیش جهل است و ثمرۀ وجودیش تکبّر در برابر حق است، به یقین هیچ ارزش وجودی‌ای ندارد، در عین حال چنین کسی که هیچ ارزشی ندارد در مقام صنم واقع می‌شود، یعنی معبود انسان‌هایی قرار می‌گیرد که جاهل هستند و اهل فهم، ذکاوت و فکر نیستند.

پس به وضوح درک می‌کنید که این چهار کلمه، گویای چهار جایگاه است که به ترتیب یکی بعد از دیگری واقع می‌شوند، جایگاه اوّل؛ جبت است که حقیقت وجودی این ملاعین است، جایگاه دوّم؛ طاغوت است که ایستادن در برابر حق است، جایگاه سوّم؛ اِفک است که وقتی در برابر حقایق الهی می‌ایستند، حقایق الهی را تغییر داده عوض می‌کنند و حق را باطل و باطل را حق جلوه می‌دهند.

معبود و صنم شدن دشمنان اهل بیت علیهم السلام

وقتی بدین شکل عمل کردند؛ معبود، مطاع و مولای اهل فساد قرار می‌گیرند و اهل فساد دنباله رو اینها می‌شوند و آن را معبود طاعتی خود قرار می‌دهند، یعنی فرمان آنها را بر فرمان رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و قرآن کریم ترجیح می‌دهند که مخالفان و دشمنان اهل بیت علیهم السلام مطالب زیادی را از دو خلیفه در برابر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل کرده‌اند و اصرار بر درستی گفتار این دو نفر و ردّ سخنان آن بزرگوار داشته‌اند، یکی از مواردی که مشهور است و خودشان آن را نقل کرده‌اند؛ مسألۀ روز پنج شنبه است که ابن عبّاس می‌گفت: مصیبت و تمام مصیبت از رو پنج شنبه است[7]، و این روز، همان پنج شنبه‌ای است که رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم در بستر بیماری بودند و هفتۀ آینده به شهادت می‌رسیدند، آن حضرت وقتی که همه جمع بودند فرمودند: «ائْتُونِي بِدَواةٍ وصَحِيفَةٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لاَ تَضِلُّونَ بَعْدِي؛ قلم و کاغذی را بیاورید تا من چیزی برایتان بنویسم که اگر بدان تمسک کنید هیچگاه گمراه نمی‌شوید»، عُمر بلافاصله گفت: «دَعُوا اَلرَّجُلَ فَإِنَّهُ لَيَهْجُرُ عِنْدَنَا اَلْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اَللَّه؛[8] این مرد را رها کنید که هذیان می‌گوید، نزد ما کتاب خداست و ما را کافی است»، زنان رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم از پشت پرده صدا زدند؛ برای ایشان قلم و کاغذ آورید، ایشان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است و درخواست قلم و کاغذ می‌کند، عُمر در جوابشان گفت: شما همان زنانی هستید که قصد داشتید یوسف را گمراه کنید، آن بزرگوار هم فرمودند: این زن‌ها از شما بهتر هستند[9].

ممنوع شدن نوشتن سخنان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از طرف خلفا

پس می‌بینید این مطلب، اوّلین چیزی بود که او تغییرش داد و این مطلب تغییر دادۀ او به قدری قوی شد که در زمان خلافت اوّلی و دوّمی و سوّمی و بنی امیّه تا زمان عمر بن عبد العزیز یعنی حدود 105هـ ق، حدود صد سال ادامه پیدا کرد تا در حدود سال 145هـ ق، بعضی از نویسندگانشان آمدند و مطالبی را نوشتند ولی در طول این زمان، نقل احادیث رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و نوشتن سخنان این بزرگوار ممنوع شد[10].

پس اوّلین چیزی که تغییر دادند همین بود، آنها در فکر انجام این کار در در زمان حیات رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم بودند و قصد عملی شدنش را در همان دوران داشتند، بدین شکل که حقایق قرآنی، اسلامی‌ای که با بیان آن بزرگوار تثبیت می‌شد و آیات قرآنی‌ای که اگر با بیان آن حضرت و شرح و تفسیر ایشان همراه می‌شد، انسان را به حقایق توحیدی، ایمانی، قرآنی و دینی می‌رساند را تغییر می‌دادند[11].

در زمان رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم شخصی به نام عبدالله بن عمرو بن عاص بود یعنی پسر عمرو بن عاص که خودش نیز از منافقین بود، او سخنان آن حضرت را می‌نوشت، قریشی‌ها جلوی او را گرفتند و گفتند؛ برای چه هرچه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌گوید می‌نویسی؟ گفت؛ چه کنم؟ گفتند: این کار را نکن، رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم بعض اوقات عصبانی است و حرف نادرستی می‌زند و گاهی حواسش جمع نیست و اشتباه می‌کند، همان جا شروع به خدشه دار کردن سخنان آن حضرت کردند و مدّعی شدند که امکان دارد ایشان مطلبی غیر حق گوید[12]، به همین خاطر، روایات دروغین زیادی نقل کردند زیرا پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بسیاری از اطرافیان خود را مذمّت کرده بودند و بخاطر اینکه این مذمّت‌ها را توجیح کنند، به دروغ گفتند: رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده: خدایا ممکن است، زمانی حرفی را در حق بنده‌ای از بندگانت بزنم که درست نباشد و نادرست گفته باشم، خدایا اگر من در حق کسی اینگونه گفتم، عکس حرف‌های مرا برای او قرار ده[13]، و روی این حدیث دروغ، نتیجه گرفتند که این مذمت‌های رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم در حق امثال معاویه و اباسفیان، در حقیقت مدح آنها است.

پس می‌بینید چگونه در زمان حیات رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم تغییر دادن حقایق را آغاز کردند تا سخنان آن بزرگوار را از صلابتش بیندازند که در مرحلۀ اوّل یا اصل سخن بطور کلّی نقل نشود و به دست فراموشی سپرده شود یا اگر نقل می‌شود، تحریف شود و معنای نادرستی در آن قرار گیرد.

از طرف دیگر، عُمر در زمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بسیار می‌کوشید تا اباطیل یهودی‌ها و نصرانی‌ها را به عنوان حقایق قرآنی در اسلام وارد کند که آن بزرگوار جلوی این کار را می‌گرفتند، امّا او وقتی خلیفه شد این کار را انجام داد و در مسجد مدینه برای یهودی‌ها و نصرانی‌ها کلاس درس گذاشت و از آنها خواست تا مطالبی را که از تورات و انجیل می‌دانند برای مسلمانان بازگو کنند و آیات قرآن را بواسطۀ بافته‌ها و قصّه نویسی‌های دروغین یهودی‌ها و اسرائیلی‌ها معنا کنند[14]. پس می‌بینید که منافقین چگونه حقایق را تغییر دادند.

در برابر چهار مقام اهل بیت علیهم السلام بیان و معانی و ابواب و امامت بودن چهار صفت منافقان در اوّل دعا

پس در نتیجه چهار صفتی که امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند؛ در برابر چهار حقیقت اهل بیت علیهم السلام است:

اوّل: توحید الهی و خضوع و خشوع در برابر توحید الهی است که صرف عقل و خرد است.

دوّم: عبودیت و طاعت صرف ایشان در برابر توحید الهی است که در برابر طغیان است.

سوّم: حفظ کردن حقایق است که به حقایق الهی ذرّه‌ای لطمه وارد نشود و ذرّه‌ای تحریف نشود که در برابر اِفک قرار می‌گیرد که مقام ابواب آن بزرگواران است.

چهارم: مقام که در برابر صنم قرار می‌گیرد؛ مقام امامت است که تمام انسان‌ها را به سمت بندگی، خذوع، خشوع و طاعت خدای متعال سوق می‌دهند.

پس به صورت آشکار مشاهده می‌کنید که این چهار کلمه، گویای چهار مرحله است: مرحلۀ اوّل؛ ذاتیّت آنها، مرحلۀ دوّم؛ مقابلۀ آنها در برابر حق، مرحلۀ سوّم؛ تغییر دادن حقایق الهی و مرحلۀ چهارم؛ صنم و مطاع شدن در این واژگونی برای تمام کسانی که می‌خواهند دنبال واژگونی بروند،

پس در نتیجه این چهار صفت، در برابر چهار صفت نورانی اهل بیت علیهم السلام است که امیر المؤمنین علیه السلام برای اصول ظلم و ستم در حق آن دو نفر بیان فرموده‌اند.

چهار صفت پلید آن دو نفر و اصل همه خباثت‌های قریش بودن آن دو

این مطالب توضیح مختصری برای جمع بندی این چهار صفت و چهار کلمه‌ای که امیر المؤمنین علیه السلام در ابتدای دعای شریفشان در حق آنها فرموده‌اند بود. و می‌بینید که آن حضرت در همه جای این دعا، این دو را به قریش نسبت داده و فرموده‌اند: اینها بت قریش هستند، یعنی هرقدر قریش دارای بدی و زشتی است و با حق مقابله می‌کنند، پیرو این دو نفر هستند و این دو نفر اصل هستند و این دو معبود قریش هستند. و فرمودند: این دو نفر، دو جبت و طاغوت و افک قریش هستند و می‌بینید که در تمام این چهار مرحله، از قریش، سخن به میان آمده است، یعنی قریش با همۀ زشتی‌ها، کفرها، ستم‌ها و دشمنیشان با حق، پیرو این دو هستند و جبت آنها این دو هستند یعنی بی‌عقل‌ترین و متکبّرترین آنها این دو هستند و تمام تجاوزهای آنها از این دو است و اصل تمام تجاوزها این دو نفر هستند و این دو نفر اصل تمام خبائث هستند و قریش پیرو این دو هستند و همینطور این دو اصل اوّلیه‌اند برای آنچه قریش خواهان پرستیدن و پیروی آن هستند و قریش در تمام نادرستی‌ها و شرک پرستی های خود پیرو این دو نفر هستند، پس اینها برای قریش در هر چهار جایگاه اصلند.

لزوم شناخت قریش جهت شناخت آن دو نفر

پس اگر قصد دارید بفهمید آنان چگونه افرادی بوده‌اند؛ باید قریش را بشناسید، وقتی قریش را شناختید؛ می‌فهمید که این دو نفر در تمام صفات زشتی که قریش دارند اصلند.

پس این مطلب نیز برای فهم کلام امیر المؤمنین علیه السلام، بسیار بزرگ و با ارزش است، زیرا در ادامه جهات گوناگونی مطرح می‌شود، فرض کنید بطور مثال؛ اوّلی در زمان خلافتش، چند مؤمن را مطرود نمود؟ تعداد معدود و انگشت شماری بوده‌اند، همچنین عثمان چند مؤمن را طرد کرده؟ آنان نیز معدود هستند.

همه فسادهای دینی در تاریخ اسلام از قریش بودن

امّا وقتی فهمیدید که در طول تاریخ اسلامی تا حدود سال730هـ ق که خلافت بنی عبّاس، بطور موقّت برچیده شد، قریشی‌ها بر مسلمین مسلّط بوده و ظلم و ستم می‌کردند، قریشی‌ها بودند که در برابر علمای حق، علمای ضالّه را قرار می‌دادند و همچنین مطالب دروغ را در برابر مطالب درست قرار می‌دادند و کفّار، مشرکین و منافقین را به جای مؤمنین، متّقین و صالحین برای حکومت بر مردم می‌گماردند و بر مردم مسلّط می‌کردند و تمام امور دینی، اخلاقی و اجتماعی در طول هفتصد سال را برنامه ریزی کردند، وقتی قریش این کارها را می‌کردند، پیروانشان نیز از قریش پیروی می‌کردند، وقتی بطور موقّت، خلافت بنی عبّاس برچیده شد، بعد از آن دوباره عثمانی‌ها مسلّط شدند و مدّت زیادی عثمانی‌های جاهل بعد از تسلّط، راه قریش را پیش گرفتند.

پس هرچه تا امروز رخ داده و بعد از این نیز در عالم رخ خواهد داد از تمام اباطیل، کفرها، زنذقه‌ها، شرک‌ها و تمام نادرستی‌ها و تمام تغییر حقایق دادن‌ها و تمام مخفی کردن حق‌ها و آشکار نمودن باطل‌ها و تمام آنچه از شرک که رخ خواهد داد؛ از قریش است.

اوّلی و دوّمی؛ اصل همه فسادهای قریش

حال قریش همه را از کجا دارند؟ همه را از اوّلی و دوّمی دارند.

مقابله کفری دوّمی و همراهان نفاقی او با امیر المؤمنین علیه السلام

به همین خاطر است که می‌بینید امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: امیر المؤمنین نزد عُمر بودند و فرمودند: عُمر می‌خواهی آیه‌ای را دربارۀ بنی امیّه بگویم؟ آن آیۀ شجرۀ ملعونه است، عمر بلافاصله جواب داد: دروغ می‌گویی، بنی امیّه از تو بهتر هستند[15].

باید توجّه داشت که یک وقت دو نفر در بیرون به صورت شخصی نزاعشان می‌شود و این حرف بینشان ردّ و بدل می‌شود؛ ولی یک وقت این مطلب بین دو شخصیّت است، در زمان خلافت عُمر معلوم شده بود که امیر المؤمنین علیه السلام راهی غیر راه خلفا دارد، برای همین بود که عبدالرحمن بن عوف که یکی از منافقین بزرگ در مدینه بود، وقتی امیر المؤمنین علیه السلام را برای خلافت کاندید کردند به آن حضرت گفت: من به این شرط با تو بیعت می‌کنم که به قرآن و سنّت شِیخَین عمل کنی و راه ابابکر و عمر را ادامه دهی[16]. اینها برنامه ریخته بودند و بدین شکل نبوده که عبدالرحمن بن عوف همین گونه بدون مقدّمه چنین چیزی را بگوید، بلکه قبل از آن نقشه ریزی و برنامه ریزی کرده بودند[17] و به همین خاطر است که در مرحلۀ بعد، عثمان وقتی افرادی مثل کعب الاحبار را به میان آورد، عبدالرحمن احساس کرد سرش کلاه رفته، پس با عثمان مقابله و مخالفت نمود و گفت: عثمان برنامه‌ای که با تو ریختیم این نبود و قرار ما این نبود که این گونه عمل کنی، رفت و دیگر با عثمان رابطه نداشت تا اینکه عثمان مُرد.

پس می‌بینید عمر در زمان خلافتش تمام سعیش را بر این گذاشت تا بنی امیّه روی کار آیند و تا می‌توانست از آنها حمایت می‌کرد.

جدا نمودن امیر المؤمنین علیه السلام راه خود و خانواده و شیعیانش را از راه خلافت منافقان

پس می‌بینید که این سخن دو فرد عادی نیست که به هم زده می‌شود، این گفتگو نشان دهندۀ دو راه است که امیر المؤمنین علیه السلام از روز اوّل، راه خود، خانواده و پیروانش را از راه خلافت جدا کردند، راه خلافت، راه بنی امیّه است و راه امیر المؤمنین علیه السلام، راه قرآن کریم است که ضدّ بنی امیّه است.

پس می‌بینید تمام ظلم‌ها، ستم‌ها، ناحقّی‌ها و تغییر دادن حقیقت‌هایی که تمام خلفای بعدی انجام دادند و هر کسی اشخاصی را در برابر اهل بیت علیهم السلام بزرگ می‌کرد تا در مقابل آنها قد عَلَم کنند، کسانی مثل مالک بن انس، اباحنیفه و احمد بن حنبل را آوردند که احمد بن حنبل یکی از دشمنان امیر المؤمنین علیه السلام بود، بخاطر اینکه او از ذریّۀ ذوالثدیه رئیس خوارج بود[18] و امیر المؤمنین علیه السلام رئیس خوارج را کشته بودند، به همین خاطر احمد بن حنبل دشمن آن حضرت شده بود.

هر فسادی که تا قیامت رخ دهد از قریش است

پس بر این میزان هرچه تا روز قیامت رخ دهد و هر مؤمنی که حقش ضایع می‌شود و هر کافری که روی کار آید و هر راست گویی که تکذیب و هر دروغ گویی که تأیید شود و هر حقی که ناحق شود و هر دشمنی با خدایی که واقع شود و هر دوستی با دشمنان خدایی که ایجاد گیرد؛ تمام آنها از قریش است و قریشی‌ها هستند که از ابتدای اسلام تا اکنون این راه را رفته و ادامه داده‌اند و همگی آنها دنباله رو اوّلی و دوّمی هستند و تمام اعمالشان برای این دو است و این دو نفر هستند که پایه ریزی کلّی و اصلی را کرده‌اند و به همین خاطر، امیر المؤمنین علیه السلام خبر می‌دهند که در آینده تمام نادرستی‌هایی که رخ می‌دهد بر گردن قریش و این دو نفر است.


الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین

دریافت فایل (MP3) (PDF)


[1]. الكافي، ج1، ص20، ح14: عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ‏ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَعِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ مَوَالِيهِ فَجَرَى‏ ذِكْرُ الْعَقْلِ‏ وَالْجَهْلِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَجُنْدَهُ وَالْجَهْلَ وَجُنْدَهُ تَهْتَدُوا قَالَ سَمَاعَةُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ لَا نَعْرِفُ إِلَّا مَا عَرَّفْتَنَا فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَهُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ‏ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى خَلَقْتُكَ خَلْقاً عَظِيماً وَكَرَّمْتُكَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِي قَالَ ثُمَّ خَلَقَ الْجَهْلَ مِنَ الْبَحْرِ الْأُجَاجِ ظُلْمَانِيّاً فَقَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَلَمْ يُقْبِلْ فَقَالَ لَهُ اسْتَكْبَرْتَ فَلَعَنَهُ ثُمَّ جَعَلَ لِلْعَقْلِ خَمْسَةً وَسَبْعِينَ جُنْداً فَلَمَّا رَأَى الْجَهْلُ مَا أَكْرَمَ اللَّهُ بِهِ الْعَقْلَ وَمَا أَعْطَاهُ أَضْمَرَ لَهُ الْعَدَاوَةَ فَقَالَ الْجَهْلُ يَا رَبِّ هَذَا خَلْقٌ مِثْلِي خَلَقْتَهُ وَكَرَّمْتَهُ وَقَوَّيْتَهُ وَأَنَا ضِدُّهُ وَلَا قُوَّةَ لِي بِهِ فَأَعْطِنِي مِنَ الْجُنْدِ مِثْلَ مَا أَعْطَيْتَهُ فَقَالَ نَعَمْ فَإِنْ عَصَيْتَ بَعْدَ ذَلِكَ أَخْرَجْتُكَ وَجُنْدَكَ مِنْ رَحْمَتِي قَالَ قَدْ رَضِيتُ فَأَعْطَاهُ خَمْسَةً وَسَبْعِينَ جُنْداً فَكَانَ مِمَّا أَعْطَى الْعَقْلَ مِنَ الْخَمْسَةِ وَالسَّبْعِينَ الْجُنْدَ الْخَيْرُ وَهُوَ وَزِيرُ الْعَقْلِ وَجَعَلَ ضِدَّهُ الشَّرَّ وَهُوَ وَزِيرُ الْجَهْلِ وَالْإِيمَانُ وَضِدَّهُ الْكُفْرَ وَالتَّصْدِيقُ وَضِدَّهُ الْجُحُودَ وَالرَّجَاءُ وَضِدَّهُ الْقُنُوطَ وَالْعَدْلُ وَضِدَّهُ الْجَوْرَ وَالرِّضَا وَضِدَّهُ السُّخْطَ وَالشُّكْرُ وَضِدَّهُ الْكُفْرَانَ وَالطَّمَعُ وَضِدَّهُ الْيَأْسَ وَالتَّوَكُّلُ وَضِدَّهُ الْحِرْصَ وَالرَّأْفَةُ وَضِدَّهَا الْقَسْوَةَ وَالرَّحْمَةُ وَضِدَّهَا الْغَضَبَ وَالْعِلْمُ وَضِدَّهُ الْجَهْلَ وَالْفَهْمُ وَضِدَّهُ الْحُمْقَ وَالْعِفَّةُ وَضِدَّهَا التَّهَتُّكَ وَالزُّهْدُ وَضِدَّهُ الرَّغْبَةَ وَالرِّفْقُ‏ وَضِدَّهُ الْخُرْقَ وَالرَّهْبَةُ وَضِدَّهُ الْجُرْأَةَ وَالتَّوَاضُعُ وَضِدَّهُ الْكِبْرَ وَالتُّؤَدَةُ وَضِدَّهَا التَّسَرُّعَ وَالْحِلْمُ وَضِدَّهَا السَّفَهَ وَالصَّمْتُ‏ وَضِدَّهُ الْهَذَرَ وَالِاسْتِسْلَامُ وَضِدَّهُ الِاسْتِكْبَارَ وَالتَّسْلِيمُ وَضِدَّهُ الشَّكَّ وَالصَّبْرُ وَضِدَّهُ الْجَزَعَ وَالصَّفْحُ وَضِدَّهُ الِانْتِقَامَ وَالْغِنَى وَضِدَّهُ الْفَقْرَ وَالتَّذَكُّرُ وَضِدَّهُ السَّهْوَ وَالْحِفْظُ وَضِدَّهُ النِّسْيَانَ وَالتَّعَطُّفُ وَضِدَّهُ الْقَطِيعَةَ وَالْقُنُوعُ وَضِدَّهُ الْحِرْصَ وَالْمُؤَاسَاةُ وَضِدَّهَا الْمَنْعَ وَالْمَوَدَّةُ وَضِدَّهَا الْعَدَاوَةَ وَالْوَفَاءُ وَضِدَّهُ الْغَدْرَ وَالطَّاعَةُ وَضِدَّهَا الْمَعْصِيَةَ وَالْخُضُوعُ وَضِدَّهُ التَّطَاوُلَ‏ وَالسَّلَامَةُ وَضِدَّهَا الْبَلَاءَ وَالْحُبُّ وَضِدَّهُ الْبُغْضَ وَالصِّدْقُ وَضِدَّهُ الْكَذِبَ وَالْحَقُّ وَضِدَّهُ الْبَاطِلَ وَالْأَمَانَةُ وَضِدَّهَا الْخِيَانَةَ وَالْإِخْلَاصُ وَضِدَّهُ الشَّوْبَ وَالشَّهَامَةُ وَضِدَّهَا الْبَلَادَةَ وَالْفَهْمُ‏ وَضِدَّهُ الْغَبَاوَةَ وَالْمَعْرِفَةُ وَضِدَّهَا الْإِنْكَارَ وَالْمُدَارَاةُ وَضِدَّهَا الْمُكَاشَفَةَ وَسَلَامَةُ الْغَيْبِ وَضِدَّهَا الْمُمَاكَرَةَ وَالْكِتْمَانُ وَضِدَّهُ الْإِفْشَاءَ وَالصَّلَاةُ وَضِدَّهَا الْإِضَاعَةَ وَالصَّوْمُ وَضِدَّهُ الْإِفْطَارَ وَالْجِهَادُ وَضِدَّهُ النُّكُولَ وَالْحَجُّ وَضِدَّهُ نَبْذَ الْمِيثَاقِ وَصَوْنُ الْحَدِيثِ وَضِدَّهُ النَّمِيمَةَ وَبِرُّ الْوَالِدَيْنِ وَضِدَّهُ الْعُقُوقَ وَالْحَقِيقَةُ وَضِدَّهَا الرِّيَاءَ وَالْمَعْرُوفُ وَضِدَّهُ الْمُنْكَرَ وَالسَّتْرُ وَضِدَّهُ التَّبَرُّجَ‏ وَالتَّقِيَّةُ وَضِدَّهَا الْإِذَاعَةَ وَالْإِنْصَافُ وَضِدَّهُ الْحَمِيَّةَ وَالتَّهْيِئَةُ وَضِدَّهَا الْبَغْيَ وَالنَّظَافَةُ وَضِدَّهَا الْقَذَرَ وَالْحَيَاءُ وَضِدَّهَا الْجَلَعَ وَالْقَصْدُ وَضِدَّهُ الْعُدْوَانَ وَالرَّاحَةُ وَضِدَّهَا التَّعَبَ وَالسُّهُولَةُ وَضِدَّهَا الصُّعُوبَةَ وَالْبَرَكَةُ وَضِدَّهَا الْمَحْقَ‏ وَالْعَافِيَةُ وَضِدَّهَا الْبَلَاءَ وَالْقَوَامُ‏ وَضِدَّهُ الْمُكَاثَرَةَ وَالْحِكْمَةُ وَضِدَّهَا الْهَوَاءَ وَالْوَقَارُ وَضِدَّهُ الْخِفَّةَ وَالسَّعَادَةُ وَضِدَّهَا الشَّقَاوَةَ وَالتَّوْبَةُ وَضِدَّهَا الْإِصْرَارَ وَالِاسْتِغْفَارُ وَضِدَّهُ الِاغْتِرَارَ وَالْمُحَافَظَةُ وَضِدَّهَا التَّهَاوُنَ وَالدُّعَاءُ وَضِدَّهُ الِاسْتِنْكَافَ وَالنَّشَاطُ وَضِدَّهُ الْكَسَلَ وَالْفَرَحُ وَضِدَّهُ الْحَزَنَ وَالْأُلْفَةُ وَضِدَّهَا الْفُرْقَةَ وَالسَّخَاءُ وَضِدَّهُ الْبُخْلَ فَلَا تَجْتَمِعُ هَذِهِ الْخِصَالُ كُلُّهَا مِنْ أَجْنَادِ الْعَقْلِ إِلَّا فِي نَبِيٍّ أَوْ وَصِيِّ نَبِيٍّ أَوْ مُؤْمِنٍ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَأَمَّا سَائِرُ ذَلِكَ مِنْ مَوَالِينَا فَإِنَّ أَحَدَهُمْ لَا يَخْلُو مِنْ أَنْ يَكُونَ فِيهِ بَعْضُ هَذِهِ الْجُنُودِ حَتَّى يَسْتَكْمِلَ وَيَنْقَى مِنْ جُنُودِ الْجَهْلِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَكُونُ فِي الدَّرَجَةِ الْعُلْيَا مَعَ الْأَنْبِيَاءِ وَالْأَوْصِيَاءِ وَإِنَّمَا يُدْرَكُ ذَلِكَ بِمَعْرِفَةِ الْعَقْلِ وَجُنُودِهِ وَبِمُجَانَبَةِ الْجَهْلِ وَجُنُودِهِ وَفَّقَنَا اللَّهُ وَإِيَّاكُمْ لِطَاعَتِهِ وَمَرْضَاتِهِ.

[2]. الكافي، ج‏1، ص11، ح4: عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام يَقُولُ‏: ... .

[3]. النور: 35 ـ 38.

[4]. النور: 39 و40.

[5]. البقرة: 100 (أَوَكُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِيقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ).

المائدة: 103 (مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَلَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ).

يونس: 60 (وَمَا ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَشْكُرُونَ).

العنكبوت: 63 (وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ).

الانعام: 111 (وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَحَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلاً مَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ).

الأعراف: 17 (ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ).

الأعراف: 102 (وَمَا وَجَدْنَا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ).

يونس: 36 (وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنّاً إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ).

يوسف: 106 (وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ).

الفرقان: 44 (أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً).

الشعراء: 8 (إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ).

الشعراء: 139 (فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ).

الروم: 42 (قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُشْرِكِينَ).

فصّلت: 3 و 4 (كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ * بَشِيراً وَنَذِيراً فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ).

الأنبياء 24: (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ).

[6]. الکافی، ج1، ص13، ح12: عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ علیه السلام‏: يَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى بَشَّرَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَالْفَهْمِ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ‏ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ‏ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ‏ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ‏ وَأُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ‏ يَا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى أَكْمَلَ لِلنَّاسِ الْحُجَجَ بِالْعُقُولِ وَنَصَرَ النَّبِيِّينَ بِالْبَيَانِ وَدَلَّهُمْ عَلَى رُبُوبِيَّتِهِ بِالْأَدِلَّةِ فَقَالَ‏ وَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ. إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ‏ وَالْأَرْضِ‏ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النَّاسَ‏ وَما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَبَثَ‏ فِيها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّياحِ‏ وَالسَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ‏ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ‏ يَا هِشَامُ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ دَلِيلاً عَلَى مَعْرِفَتِهِ بِأَنَّ لَهُمْ مُدَبِّراً فَقَالَ‏ وَسَخَّرَ لَكُمُ‏ اللَّيْلَ وَالنَّهارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّراتٌ‏ بِأَمْرِهِ‏ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ‏ وَقَالَ‏ هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ‏ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ‏ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَمِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ‏ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّى‏ وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ‏ وَقَالَ إِنَّ فِي‏ اخْتِلافِ اللَّيْلِ‏ وَالنَّهارِ وَما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ‏ فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَتَصْرِيفِ الرِّياحِ‏ وَالسَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ‏ وَقَالَ: يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ وَقَالَ: وَجَنَّاتٌ‏ مِنْ أَعْنابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ‏ صِنْوانٌ‏ وَغَيْرُ صِنْوانٍ‏ يُسْقى‏ بِماءٍ واحِدٍ وَنُفَضِّلُ‏ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ‏ إِنَّ فِي ذلِكَ‏ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ‏وَ قَالَ: وَمِنْ آياتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ‏ خَوْفاً وَطَمَعاً وَيُنَزِّلُ‏ مِنَ السَّماءِ ماءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ‏ وَقَالَ:‏ قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ‏ ما حَرَّمَ‏ رَبُّكُمْ‏ عَلَيْكُمْ‏ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَبِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ‏ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ‏ وَلا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ‏ ما ظَهَرَ مِنْها وَما بَطَنَ‏ وَلا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ‏ إِلَّا بِالْحَقِ‏ ذلِكُمْ‏ وَصَّاكُمْ بِهِ‏ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ‏ وَقَالَ‏ هَلْ لَكُمْ‏ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ‏ مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ‏ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ‏ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ‏ كَذلِكَ‏ نُفَصِّلُ الْآياتِ‏ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ‏ يَا هِشَامُ ثُمَّ وَعَظَ أَهْلَ الْعَقْلِ وَرَغَّبَهُمْ فِي الْآخِرَةِ فَقَالَ‏ وَمَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ‏ أَ فَلا تَعْقِلُونَ يَا هِشَامُ ثُمَّ خَوَّفَ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ عِقَابَهُ فَقَالَ تَعَالَى‏ ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ. وَإِنَّكُمْ‏ لَتَمُرُّونَ‏ عَلَيْهِمْ‏ مُصْبِحِينَ. وَبِاللَّيْلِ‏ أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏. وَقَالَ:‏ إِنَّا مُنْزِلُونَ‏ عَلى‏ أَهْلِ هذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ‏ وَلَقَدْ تَرَكْنا مِنْها آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ‏ يَا هِشَامُ إِنَّ الْعَقْلَ مَعَ الْعِلْمِ فَقَالَ‏ وَتِلْكَ الْأَمْثالُ‏ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ‏ وَما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ يَا هِشَامُ ثُمَّ ذَمَّ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ فَقَالَ‏ وَإِذا قِيلَ لَهُمُ‏ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ‏ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَلَوْ كانَ‏ آباؤُهُمْ‏ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلا يَهْتَدُونَ، وَقَالَ:‏ وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَنِداءً صُمٌّ بُكْمٌ‏ عُمْيٌ‏ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ وَقَالَ: وَمِنْهُمْ‏ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ*... أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَ‏ وَلَوْ كانُوا لا يَعْقِلُونَ‏، وَقَال: أَمْ تَحْسَبُ‏ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ‏ أَوْ يَعْقِلُونَ‏ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ‏ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً وَقَالَ‏ لا يُقاتِلُونَكُمْ‏ جَمِيعاً إِلَّا فِي قُرىً مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَراءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى‏ ذلِكَ‏ بِأَنَّهُمْ‏ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ وَقَالَ: وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ‏ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ‏ أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏ يَا هِشَامُ ثُمَّ ذَمَّ اللَّهُ الْكَثْرَةَ فَقَالَ‏ وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ‏ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ‏ وَقَالَ: وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ‏ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ‏ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ وَقَالَ: وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ‏ يَا هِشَامُ ثُمَّ مَدَحَ الْقِلَّةَ فَقَالَ: وَقَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ وَقَالَ‏ وَقَلِيلٌ ما هُمْ‏ وَقَالَ‏ وَقالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ‏ يَكْتُمُ إِيمانَهُ‏ أَ تَقْتُلُونَ‏ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ‏ رَبِّيَ اللَّهُ‏ وَقَالَ: وَمَنْ آمَنَ‏ وَما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ‏ وَقَالَ: وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ وَقَالَ‏ وَأَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ‏ وَقَالَ: وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَشْعُرُونَ يَا هِشَامُ ثُمَّ ذَكَرَ أُولِي الْأَلْبَابِ بِأَحْسَنِ الذِّكْرِ وَحَلَّاهُمْ بِأَحْسَنِ الْحِلْيَةِ فَقَالَ‏ يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً وَما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ وَقَالَ: وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ‏ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ‏ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ وَقَالَ‏ إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ‏ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهارِ لَآياتٍ‏ لِأُولِي الْأَلْبابِ‏ وَقَالَ‏ أَ فَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمى‏ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ وَقَالَ‏ أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ‏ آناءَ اللَّيْلِ‏ ساجِداً وَقائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ‏ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ‏ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ‏ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ، وَقَالَ‏ كِتابٌ‏ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ‏ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ‏ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ‏، وَقَالَ:‏ وَلَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْهُدى‏ وَأَوْرَثْنا بَنِي إِسْرائِيلَ الْكِتابَ‏ هُدىً‏ وَذِكْرى‏ لِأُولِي الْأَلْبابِ‏ وَقَالَ‏ وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ‏، الخبر.

[7]. صحيح البخاري، ج4، ص69، ح3053: عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّهُ قَالَ: يَوْمُ الخَمِيسِ وَمَا يَوْمُ الخَمِيسِ؟ ثُمَّ بَكَى حَتَّى خَضَبَ دَمْعُهُ الحَصْبَاءَ، فَقَالَ: اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ يَوْمَ الخَمِيسِ، فَقَالَ: «ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً»، فَتَنَازَعُوا، وَلاَ يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ، فَقَالُوا: هَجَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «دَعُونِي، فَالَّذِي أَنَا فِيهِ خَيْرٌ مِمَّا تَدْعُونِي إِلَيْهِ»، وَأَوْصَى عِنْدَ مَوْتِهِ بِثَلاَثٍ: «أَخْرِجُوا المُشْرِكِينَ مِنْ جَزِيرَةِ العَرَبِ، وَأَجِيزُوا الوَفْدَ بِنَحْوِ مَا كُنْتُ أُجِيزُهُمْ»، وَنَسِيتُ الثَّالِثَةَ.

صحيح مسلم، ج3، ص1259، ح1637: عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، أَنَّهُ قَالَ: يَوْمُ الْخَمِيسِ، وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ ثُمَّ جَعَلَ تَسِيلُ دُمُوعُهُ، حَتَّى رَأَيْتُ عَلَى خَدَّيْهِ كَأَنَّهَا نِظَامُ اللُّؤْلُؤِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «ائْتُونِي بِالْكَتِفِ وَالدَّوَاةِ - أَوِ اللَّوْحِ وَالدَّوَاةِ - أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً»، فَقَالُوا: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَهْجُرُ.

[8]. تذكرة الخواص، ص65: ولَمَّا مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَالَ قَبْلَ وَفَاتِهِ بِيَسِيرٍ ائْتُونِي بِدَوَاةٍ وبَيَاضٍ لِأَكتُبَ لَكُمْ كِتَاباً لاَ تَخْتَلِفُوا فِيهِ بَعْدِي فَقَالَ عُمَرُ دَعُوا اَلرَّجُلَ فَإِنَّهُ لَيَهْجُرُ.

صحيح البخاري، ج1، ص34، ح114: عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ قَالَ: «ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ» قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الوَجَعُ، وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا. فَاخْتَلَفُوا وَكَثُرَ اللَّغَطُ، قَالَ: «قُومُوا عَنِّي، وَلاَ يَنْبَغِي عِنْدِي التَّنَازُعُ» فَخَرَجَ ابْنُ عَبَّاسٍ يَقُولُ: «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ، مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبَيْنَ كِتَابِهِ».

السقيفة وفدك، ص75: عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْعَبَّاسِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم اَلْوَفَاةُ وَفِي اَلْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ اَلْخَطَّابِ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أتونِي بِدَواةٍ وصَحِيفَةٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لاَ تَضِلُّونَ بَعْدِي فَقَالَ عُمَرُ كَلِمَة مَعْنَاهَا أَنَّ اَلْوَجَعَ قَدْ غَلَبَ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم ثُمَّ قَالَهُ عِنْدَنَا اَلْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اَللَّه، فَاخْتَلَفَ مَن فِي الْبَيْتِ واخْتَصَمُوا فَمِنْ قَائِلٍ يَقُولُ اَلْقَوْلُ مَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم ومِنْ قَائِلٍ قَالَ الْقَوْلُ مَا قالَ عُمَرُ فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغَظَ واللَّغْوَ والاخْتِلافَ غَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ قُومُوا إِنَّهُ لاَ يَنْبَغِي لِنَبِيٍ أَنْ يُخْتَلَفَ عِنْدَهُ هَكَذَا فَقامُوا فَمَاتَ رَسُولُ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فِي ذَلِكَ اَلْيَوْمِ فَكَانَ اِبْنُ عَبَّاسٍ يَقولُ أَنَّ الرَّزِيَّةَ مَا حَالَ بَيْنَنَا وبَيْنَ كِتَابِ رَسُولِ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم.

[9]. المعجم الأوسط، ج5، ص287، ح5338: عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ قَالَ: لَمَّا مَرِضَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «ادْعُوا لِي بِصَحِيفَةٍ وَدَوَاةٍ، أَكْتُبُ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً»، فَكَرِهْنَا ذَلِكَ أَشَدَّ الْكَرَاهَةِ، ثُمَّ قَالَ: «ادْعُوا لِي بِصَحِيفَةٍ أَكْتُبُ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً»، فَقَالَ النِّسْوَةُ مِنْ وَرَاءِ السِّتْرِ: أَلَا تَسْمَعُونَ مَا يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ فَقُلْتُ: إِنَّكُنَّ صَوَاحِبَاتُ يُوسُفَ، إِذَا مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَصَرْتُنَّ أَعْيُنَكُنَّ، وَإِذَا صَحَّ رَكَبْتُنَّ عُنُقَهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «دَعُوهُنَّ؟ فَإِنَّهُنَّ خَيْرٌ مِنْكُمْ».

[10]. تذكرة الحفاظ (للذهبي)، ج1، ص5: قَالَتْ عَائِشَةُ جَمْعُ أَبِي اَلْحَدِيثَ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَسَلَّمَ وَكَانَتْ خَمْسَمِائَةِ حَدِيثٍ فَباتَ لَيلَتَهُ يَتَقَلَّبُ كَثِيراً قَالَتْ فَغَمَّنِي فَقُلْتُ أتتقلب لِشَكْوَى أَوْ لِشِئْ بَلَغَكَ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ أي بنية هَلُمِّي اَلْأَحَادِيثَ اَلَّتِي عِنْدَكَ فَجِئْتُهُ بِهَا فَدَعَا بِنَارٍ فَحَرَقَهَا فَقُلتُ لِمَ أَحْرَقْتَهَا قَالَ خَشِيتُ اَنْ أَمُوتَ وَهِيَ عِندِي فَيَكُونَ فِيهَا أحادِيثُ عَنْ رَجُلٍ قَدِ ائْتَمَنْتُهُ ووَثِقْتُ وَلَم يَكُنْ كَمَا حَدَّثَنِي فَأَكُونُ قَدْ نَقَلْتُ ذَاكَ.

الطبقات الكبرى، ج5، ص188: أَخبَرَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْعَلاَءِ قَالَ سَأَلْتُ الْقَاسِمَ يُمْلِي علي أحاديث فَقَالَ إِنَّ اَلْأَحَادِيثَ كَثُرَتْ عَلَى عَهْدِ عُمَرَ بْنِ اَلْخَطَّابِ فَأَنْشَدَ اَلنَّاسَ أَنْ يَأْتُوهُ بِهَا فَلَمَّا أَتَوْهُ بِهَا أَمَرَ بِتَحْرِيقِهَا ثُمَّ قَالَ مُثنَاة كَمُثْنَاةِ أَهْلِ اَلْكِتَابِ قَالَ فَمَنَعَنِي اَلْقَاسِمُ يَوْمَئِذٍ أَنْ أَكْتُبَ حَدِيثاً.

جامع بيان العلم وفضله، ج1، ص64: عَنْ عُروَةَ أَنَّ عُمَرَ بْنَ اَلْخَطَّابِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ أَرَادَ أَنْ يَكْتُبَ اَلسُّنَنَ فَاسْتَفْتَى أَصْحَابُ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّه عَلَيهِ وَسَلَّمَ فِي ذَلِكَ فَأَشَارُوا عَلَيْهِ بِأَنْ يَكْتُبَهَا فَطَفِقَ عُمَرُ يَستَخيرُ اللَّهَ فيهَا شَهْراً ثُمَّ أَصْبَحَ يَوْماً وَقَدْ عَزَمَ اللَّهُ لَهُ فقالَ إنّي كُنْتُ أُرِيدُ أَنْ أَكْتُبَ السُّنَنَ وإِنِّي ذَكَرْتُ قَوْماً كَانُوا قَبْلَكُمْ كَتَبُوا كُتُباً فَأَكَبُّوا عَلَيْهَا وتَرَكُوا كِتَابَ اللَّهِ وإِنِّي واللَّهِ لا أَشُوبُ كِتَابَ اَللَّهِ بِشَيْءٍ أَبَداً.

جامع بيان العلم وفضله، ج1، ص65: عَن يَحيَى بْنِ جَعْدَةَ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ أَرَادَ أَنْ يَكْتُبَ اَلسَّنَةَ ثُمَّ بَدَا لَهُ أَنْ لاَ يَكْتُبَهَا ثُمَّ كَتَبَ فِي اَلْأَمْصَارِ مَنْ كَانَ عِنْدَهُ شَيْءٌ فَلْيَحْمِهِ.

جامع بيان العلم وفضله (لابن عبد البر)، ج1، ص273، ح341: حَدَّثَنَا ابْنُ وَهْبٍ قَالَ: سَمِعْتُ مَالِكاً، يُحَدِّثُ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَرَادَ أَنْ يَكْتُبَ هَذِهِ الْأَحَادِيثَ أَوْ كَتَبَهَا، ثُمَّ قَالَ: «لَا كِتَابَ مَعَ كِتَابِ اللَّهِ».

سنن ابن ماجة، ج1، ص12، ح28: عَنْ قَرَظَةَ بْنِ كَعْبٍ، قَالَ: بَعَثَنَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ إِلَى الْكُوفَةِ وَشَيَّعَنَا، فَمَشَى مَعَنَا إِلَى مَوْضِعٍ يُقَالُ لَهُ صِرَارٌ، فَقَالَ: «أَتَدْرُونَ لِمَ مَشَيْتُ مَعَكُمْ؟» قَالَ: قُلْنَا: لِحَقِّ صُحْبَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَلِحَقِّ الْأَنْصَارِ، قَالَ " لَكِنِّي مَشَيْتُ مَعَكُمْ لِحَدِيثٍ أَرَدْتُ أَنْ أُحَدِّثَكُمْ بِهِ، فأردْتُ أَنْ تَحْفَظُوهُ لِمَمْشَايَ مَعَكُمْ، إِنَّكُمْ تَقْدَمُونَ عَلَى قَوْمٍ لِلْقُرْآنِ فِي صُدُورِهِمْ هَزِيزٌ كَهَزِيزِ الْمِرْجَلِ، فَإِذَا رَأَوْكُمْ مَدُّوا إِلَيْكُمْ أَعْنَاقَهُمْ، وَقَالُوا: أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ، فَأَقِلُّوا الرِّوَايَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ أَنَا شَرِيكُكُمْ ".

المستدرك علی الصحیحین، ج1، ص183، ح347: عَنْ قَرَظَةَ بْنِ كَعْبٍ، قَالَ: خَرَجْنَا نُرِيدُ الْعِرَاقَ فَمَشَى مَعَنَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ إِلَى صِرَارٍ فَتَوَضَّأَ ثُمَّ قَالَ: «أَتَدْرُونَ لِمَ مَشَيْتُ مَعَكُمْ؟» قَالُوا: نَعَمْ، نَحْنُ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَشَيْتَ مَعَنَا، قَالَ: «إِنَّكُمْ تَأْتُونَ أَهْلَ قَرْيَةٍ لَهُمْ دَوِيٌّ بِالْقُرْآنِ كَدَوِيِّ النَّحْلِ فَلَا تَبْدُونَهُمْ بِالْأَحَادِيِثِ فَيَشْغَلُونَكُمْ، جَرِّدُوا الْقُرْآنَ، وَأَقِلُّوا الرِّوَايَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَامْضُوا وَأَنَا شَرِيكُكُمْ» فَلَمَّا قَدِمَ قَرَظَةُ قَالُوا: حَدَّثَنَا، قَالَ: نَهَانَا ابْنُ الْخَطَّابِ.

تاريخ مدينة دمشق، ج40، ص500: أَخْبَرَنِي صَالِحُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ قَالَ وَاللَّهِ مَا مَاتَ عُمَرُ بْنُ اَلْخَطَّابِ حَتَّى بَعَثَ إِلَى أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَسَلَّمَ فَجَمَعَهُمْ مِنَ الآفَاقِ عَبْدِ اللَّهِ وحُذَيْفَةَ وأَبِي الدَّرْدَاءِ وَأَبِي ذَرٍ وعُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ فَقَالَ مَا هَذِهِ اَلْأَحَادِيثُ اَلَّتِي قَدْ أَفْشَيْتُمْ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَسَلَّمَ فِي اَلْآفَاقِ فَقَالُوا أَتَنِهَانَا قَالَ لاَ أَقِيمُوا عِنْدِي لاَ وَاللَّهِ لا تُفَارِقُونِّي مَا عِشْتُ فَنَحْنُ أعْلَمُ ما نَأْخُذُ ونَرُدُّ عَلَيْكُمْ فَمَا فارَقُوهُ حَتَّى مَاتَ وَمَا خَرَجَ ابنُ مَسْعُودٍ إِلَى اَلْكُوفَةِ... عُثْمَانَ إِلاَّ مَنْ حَبَسَ عُمَرَ فِي هَذَا اَلسَّبَب.

[11]. الكامل (للجرجاني)، ج1، ص97: عَنْ عَبد اللَّهِ بْنِ عَمْرو، قَال: كان عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أُنَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ، وَأَنَا مَعَهُمْ، وَأَنَا أَصْغَر الْقَوْمِ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: مِنَ كَذَبَ عَلِيَّ مُتَعَمِّداً، فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ، فَلَمَّا خَرَجَ الْقَوْمُ قُلْتُ لَهُمْ: كَيْفَ تُحَدِّثُونَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَقَدْ سَمِعْتُمْ مَا قَال، وَأَنْتُمْ تَنْهَمِكُونَ فِي الْحَدِيثِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَال: فضحكوا وقالوا: يا بن أَخِينَا، إِنَّ كُلَّ مَا سَمِعْنَا مِنْهُ فَهُوَ عِنْدَنَا فِي كِتَابٍ.

[12]. مسند أحمد بن حنبل، ج11، ص57، ح6510: عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عَمْرٍو، قَالَ: كُنْتُ أَكْتُبُ كُلَّ شَيْءٍ أَسْمَعُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أُرِيدُ حِفْظَهُ، فَنَهَتْنِي قُرَيْشٌ، فَقَالُوا: إِنَّكَ تَكْتُبُ كُلَّ شَيْءٍ تَسْمَعُهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَرَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَشَرٌ يَتَكَلَّمُ فِي الْغَضَبِ وَالرِّضَا، فَأَمْسَكْتُ عَنِ الْكِتَابِ، فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ فَقَالَ: " اكْتُبْ فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا خَرَجَ مِنِّي إِلَّا حَقٌّ.

[13]. صحيح مسلم، ج4، ص2007، ح88: عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: دَخَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ رَجُلَانِ فَكَلَّمَاهُ بِشَيْءٍ، لَا أَدْرِي مَا هُوَ فَأَغْضَبَاهُ، فَلَعَنَهُمَا، وَسَبَّهُمَا، فَلَمَّا خَرَجَا، قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ أَصَابَ مِنَ الْخَيْرِ شَيْئاً، مَا أَصَابَهُ هَذَانِ، قَالَ: «وَمَا ذَاكِ» قَالَتْ: قُلْتُ: لَعَنْتَهُمَا وَسَبَبْتَهُمَا، قَالَ: أَوَ مَا عَلِمْتِ مَا شَارَطْتُ عَلَيْهِ رَبِّي؟ قُلْتُ: اللَّهُمَّ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ، فَأَيُّ الْمُسْلِمِينَ لَعَنْتُهُ، أَوْ سَبَبْتُهُ فَاجْعَلْهُ لَهُ زَكَاةً وَأَجْراً.

صحيح مسلم، ج4، ص2008، ح90: عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَّخِذُ عِنْدَكَ عَهْداً لَنْ تُخْلِفَنِيهِ، فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ، فَأَيُّ الْمُؤْمِنِينَ آذَيْتُهُ شَتَمْتُهُ، لَعَنْتُهُ، جَلَدْتُهُ، فَاجْعَلْهَا لَهُ صَلَاةً وَزَكَاةً، وَقُرْبَةً تُقَرِّبُهُ بِهَا إِلَيْكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».

[14]. تفسير الثعلبي، ج2، ص127: اَلشَّعْبِيِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ إِنَّ عُمَرَ أَتَى رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ إِنَّا نَسْمَعُ أَحَادِيثَ مِنْ يَهُودَ قَدْ أَخَذَتْ بِقُلُوبِنَا أَنْ نَكْتُبَ بَعْضَهَا فَقالَ أَمْتَهُوكُونَ أَنْتُمْ كَمَا تَهَوَّكَتِ الْيَهُودُ والنَّصَارى لَقَدْ جِئْتُكُمْ بِهَا بَيْضَاءَ نَقِيَّةً وَلَوْ كانَ مُوسى حَيَّاً ما وَسِعَهُ إِلاَّ اتِّبَاعِي.

مجمع الزوائد، ج1، ص173، ح805: عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، وَذَكَرَ قِصَّةً قَالَ فِيهَا: «انْطَلَقْتُ أَنَا فَانْتَسَخْتُ كِتَاباً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ، ثُمَّ جِئْتُ بِهِ فِي أَدِيمٍ، فَقَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: " مَا هَذَا الَّذِي فِي يَدِكَ يَا عُمَرُ؟ ". قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، كِتَابٌ نَسَخْتُهُ لِنَزْدَادَ بِهِ عِلْماً إِلَى عِلْمِنَا، فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى احْمَرَّتْ وَجْنَتَاهُ، ثُمَّ نُودِيَ بِالصَّلَاةُ جَامِعَةٌ، فَقَالَتِ الْأَنْصَارُ: أَغْضِبَ نَبِيُّكُمْ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ السِّلَاحَ السِّلَاحَ، فَجَاءُوا حَتَّى أَحْدَقُوا بِمِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: " يَا أَيُّهَا النَّاسُ، إِنِّي قَدْ أُوتِيتُ جَوَامِعَ الْكَلِمِ وَخَوَاتِمَهُ، وَاخْتُصِرَ لِي اخْتِصَاراً، وَلَقَدْ أَتَيْتُكُمْ بِهَا بَيْضَاءَ نَقِيَّةً، فَلَا تَتَهَوَّكُوا، وَلَا يَغُرَّنَّكُمُ الْمُتَهَوِّكُونَ ". قَالَ عُمَرُ: فَقُمْتُ فَقُلْتُ: رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّاً، وَبِالْإِسْلَامِ دِيناً، وَبِكَ رَسُولاً. ثُمَّ نَزَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ».

مجمع الزوائد، ج1، ص173، ح807: وَعَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ ثَابِتٍ الْأَنْصَارِيِّ «أَنَّ عُمَرَ نَسَخَ صَحِيفَةً مِنَ التَّوْرَاةِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: " لَا تَسْأَلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ عَنْ شَيْءٍ».

تاريخ المدينة (للنميري)، ج1، ص11: عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: " خَرَجَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِلَى الْمَسْجِدِ، فَرَأَى حِلَقاً فِي الْمَسْجِدِ فَقَالَ: مَا هَؤُلَاءِ؟ فَقَالُوا: قُصَّاصٌ فَقَالَ: وَمَا الْقُصَّاصُ؟ سَنَجْمَعُهُمْ عَلَى قَاصٍّ يَقُصُّ لَهُمْ فِي يَوْمِ سَبْتٍ مَرَّةً إِلَى مِثْلِهَا مِنَ الْآخَرِ. فَأُمِّرَ تَمِيمٌ الدَّارِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ ".

تاريخ المدينة (للنميري)، ج1، ص11: عَنِ ابْنِ شِهَابٍ قَالَ: «أَوَّلُ مَنْ قَصَّ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ تَمِيمٌ الدَّارِيُّ، اسْتَأْذَنَ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنْ يَذْكُرَ اللَّهَ مَرَّةً، فَأَبَى عَلَيْهِ، ثُمَّ اسْتَأْذَنَ أُخْرَى، فَأَبَى عَلَيْهِ، حَتَّى كَانَ آخِرُ وِلَايَتِهِ فَأَذِنَ لَهُ أَنْ يُذَكِّرَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ قَبْلَ أَنْ يَخْرُجَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ. فَاسْتَأْذَنَ تَمِيمٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فِي ذَلِكَ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَأَذِنَ لَهُ أَنْ يُذَكِّرَ يَوْمَيْنِ مِنَ الْجُمُعَةِ، فَكَانَ تَمِيمٌ يَفْعَلُ ذَلِكَ».

تاريخ المدينة (للنميري)، ج1، ص11: عَنِ السَّائِبِ بْنِ يَزِيدَ: «أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ قَصٌّ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبِي بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، كَانَ أَوَّلَ مَنْ قَصَّ تَمِيمٌ الدَّارِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، اسْتَأْذَنَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنْ يَقُصَّ عَلَى النَّاسِ قَائِماً، فَأَذِنَ لَهُ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ».

تاريخ المدينة (للنميري)، ج1، ص12: عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْقَصَصِ فَقَالَ: لَمْ يَكُنْ إِلَّا فِي خِلَافَةِ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، وَسَأَلَهُ تَمِيمٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنْ يُرَخِّصَ لَهُ فِي مَقَامٍ وَاحِدٍ فِي الْجُمُعَةِ، فَرَخَّصَ لَهُ، فَسَأَلَهُ أَنْ يَزِيدَهُ، فَزَادَهُ مَقَاماً آخَرَ. ثُمَّ اسْتُخْلِفَ عُثْمَانُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَاسْتَزَادَهُ، فَزَادَهُ مَقَاماً آخَرَ، فَكَانَ يَقُومُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فِي الْجُمُعَةِ ".

تاريخ المدينة (للنميري)، ج1، ص13: عَنْ عَطَاءِ بْنِ أَبِي رَبَاحٍ قَالَ: أَمَرَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عُبَيْدَ بْنَ عُمَيْرٍ أَنْ يُذَكِّرَ النَّاسَ بَعْدَ الصُّبْحِ وَبَعْدَ الْعَصْرِ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِالْمَدِينَةِ، فَلَمْ يَزَلْ ذَلِكَ جَارِياً إِلَى الْيَوْمِ ".

تاريخ المدينة (للنميري)، ج1، ص15: حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ عُمَرَ قَالَ: أَنْبَأَنَا مَالِكُ بْنُ أَنَسٍ، أَنَّ عُمَرَ بْنَ عَبْدِ الْعَزِيزِ أَمَرَ رَجُلاً وَهُوَ بِالْمَدِينَةِ أَنْ يَقُصَّ عَلَى النَّاسِ، وَجَعَلَ لَهُ دِينَارَيْنِ كُلَّ شَهْرٍ، فَلَمَّا قَدِمَ هِشَامُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ جَعَلَ لَهُ سِتَّةَ دَنَانِيرَ كُلَّ سَنَةٍ.

[15]. تفسير العيّاشي، ج2، ص297، ح94: عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَعِيدٍ، قَالَ: كُنْتُ بِمَكَّةَ، فَقَدِمَ عَلَيْنَا مَعْرُوفُ بْنُ خَرَّبُوذَ، فَقَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام‏: إِنَّ عَلِيّاً علیه السلام قَالَ لِعُمَرَ: يَا بَا حَفْصٍ! أَ لَا أُخْبِرُكَ بِمَا نَزَلَ‏ فِي‏ بَنِي‏ أُمَيَّةَ؟. قَالَ: بَلَى. قَالَ: فَإِنَّهُ نَزَلَ فِيهِمْ: (وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ). فَغَضِبَ عُمَرُ، وَقَالَ: كَذَبْتَ، بَنُو أُمَيَّةَ خَيْرٌ مِنْكَ وَأَوْصَلُ لِلرَّحِمِ‏.

الكافي، ج8، ص103، ح76: عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ الْمَكِّيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام يَقُولُ‏ إِنَّ عُمَرَ لَقِيَ عَلِيّاً علیه السلام فَقَالَ لَهُ أَنْتَ الَّذِي تَقْرَأُ هَذِهِ الْآيَةَ: بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ‏ وَتُعَرِّضُ بِي وَبِصَاحِبِي قَالَ فَقَالَ لَهُ أَ فَلَا أُخْبِرُكَ بِآيَةٍ نَزَلَتْ فِي بَنِي أُمَيَّةَ فَهَلْ عَسَيْتُمْ‏ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ‏ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ‏ فَقَالَ كَذَبْتَ بَنُو أُمَيَّةَ أَوْصَلُ لِلرَّحِمِ مِنْكَ وَلَكِنَّكَ أَبَيْتَ‏ إِلَّا عَدَاوَةً لِبَنِي‏ تَيْمٍ وَبَنِي عَدِيٍّ وَبَنِي أُمَيَّةَ.

[16]. الأمالي (للطوسي)، ص709، ح2: حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ: أَنَّ الْقَوْمَ حِينَ اجْتَمَعُوا لِلشُّورَى فَقَالُوا فِيهَا، وَنَاجَى عَبْدَ الرَّحْمَنِ رَجُلٌ مِنْهُمْ عَلَى حِدَةٍ، ثُمَّ قَالَ لِعَلِيٍّ علیه السلام: عَلَيْكَ عَهْدُ اللَّهِ وَمِيثَاقُهُ، لَئِنْ وُلِّيتَ لَتَعْمَلَنَ‏ بِكِتَابِ‏ اللَّهِ‏ وَسُنَّةِ نَبِيِّهِ وَسِيرَةِ أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ. فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام: عَلَيَّ عَهْدُ اللَّهِ وَمِيثَاقُهُ، لَئِنْ وُلِّيتُ أَمْرَكُمْ لَأَعْمَلَنَّ بِكِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ. فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ لِعُثْمَانَ كَقَوْلِهِ لِعَلِيٍّ علیه السلام، فَأَجَابَهُ أَنْ نَعَمْ، فَرَدَّ عَلَيْهِمَا الْقَوْلَ ثَلَاثاً كُلَّ ذَلِكَ يَقُولُ عَلِيٌّ علیه السلام كَقَوْلِهِ، وَيُجِيبُهُ عُثْمَانُ: أَنْ نَعَمْ، فَبَايَعَ عُثْمَانَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ عِنْدَ ذَلِكَ.

السقيفة وفدك، ص86: قَال اَلشَّعْبِيُّ فَأَقْبَلَ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ عَلَى عَلِيِّ بنِ أبي طَالِبٍ فَقَالَ عَلَيْكَ عَهْدُ اللَّهِ وَمِيثاقُهُ وَأَشَدُّ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى اَلنَّبِيِّينَ مِنْ عَهْدٍ ومِيثَاقٍ إِنْ بَايَعْتُكَ لَتَعْمَلَنَّ بِكِتابِ اللَّهِ وسُنَّةِ رَسُولِهِ وَسِيرَةِ أبي بَكْرٍ وعُمَرَ فَقالَ عَلِيٌ علیه السلام طَاقَتِي ومَبْلَغَ عِلْمِي وجَهْدِي رَأْيِي والنَّاسُ يَسْمَعُونَ فَأَقْبَلَ علَى عُثْمَانَ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ فَقالَ نَعَمْ لا أَزُولُ عَنْهُ ولا أَدَعُ شَيئاً مِنهُ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى عَلِيٍ فَقَالَ لَهُ ذلِكَ ثَلاثَ مَرّاتٍ وَلِعُثمانَ ثَلاثَ مَرَّاتٍ في كُلِّ ذَلِكَ يُجِيبُ عَلِيٌ مِثْلَ مَا كَانَ أَجَابَ بِهِ وَيُجِيبُ عُثْمَانُ بِمِثْلِ مَا كَانَ أَجَابَ بِهِ فَقَالَ أَبْسِطْ يَدَكَ يَا عُثْمَانُ فَبَسَطَ يَدَهُ فَبَايَعَهُ وَقَامَ الْقَوْمُ فَخَرَجُوا وقَد بَايَعُوا إِلاَّ عَلِيَّ بْنَ أَبي طَالِبٍ فَإنَّهُ لَمْ يُبَايِعْ.

[17]. كتاب سليم بن قيس، ج2، ص589:... فَلَمَّا تَخَوَّفَ أَبُو بَكْرٍ أَنْ يَنْصُرَهُ النَّاسُ وَأَنْ يَمْنَعُوهُ بَادَرَهُمْ فَقَالَ لَهُ كُلُّ مَا قُلْتَ حَقٌّ قَدْ سَمِعْنَاهُ بِآذَانِنَا وَعَرَفْنَاهُ‏ وَوَعَتْهُ قُلُوبُنَا وَلَكِنْ قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم يَقُولُ: بَعْدَ هَذَا إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ اصْطَفَانَا اللَّهُ وَأَكْرَمَنَا وَاخْتَارَ لَنَا الْآخِرَةَ عَلَى الدُّنْيَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْمَعَ‏ لَنَا أَهْلَ‏ الْبَيْتِ‏ النُّبُوَّةَ وَالْخِلَافَةَ فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام هَلْ أَحَدٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم شَهِدَ هَذَا مَعَكَ فَقَالَ عُمَرُ صَدَقَ خَلِيفَةُ رَسُولِ اللَّهِ قَدْ سَمِعْتُهُ مِنْهُ كَمَا قَالَ وَقَالَ أَبُو عُبَيْدَةَ وَسَالِمٌ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ وَمُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ صَدَقَ‏ قَدْ سَمِعْنَا ذَلِكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَقَالَ لَهُمْ عَلِيٌّ علیه السلام لَقَدْ وَفَيْتُمْ بِصَحِيفَتِكُمُ الْمَلْعُونَةِ الَّتِي تَعَاقَدْتُمْ‏ عَلَيْهَا فِي الْكَعْبَةِ إِنْ قَتَلَ اللَّهُ مُحَمَّداً أَوْ مَاتَ لَتَزْوُنَ‏ هَذَا الْأَمْرَ عَنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ‏ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ فَمَا عِلْمُكَ بِذَلِكَ مَا أَطْلَعْنَاكَ عَلَيْهَا فَقَالَ علیه السلام‏ أَنْتَ يَا زُبَيْرُ وَأَنْتَ يَا سَلْمَانُ وَأَنْتَ يَا أَبَا ذَرٍّ وَأَنْتَ يَا مِقْدَادُ أَسْأَلُكُمْ بِاللَّهِ وَبِالْإِسْلَامِ أَ مَا سَمِعْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم يَقُولُ: ذَلِكَ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ إِنَّ فُلَاناً وَفُلَاناً حَتَّى عَدَّ هَؤُلَاءِ الْخَمْسَةَ قَدْ كَتَبُوا بَيْنَهُمْ كِتَاباً وَتَعَاهَدُوا فِيهِ وَتَعَاقَدُوا أَيْمَاناً عَلَى مَا صَنَعُوا إِنْ قُتِلْتُ أَوْ مِتُ‏ فَقَالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ قَدْ سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم يَقُولُ: ذَلِكَ لَكَ إِنَّهُمْ قَدْ تَعَاهَدُوا وَتَعَاقَدُوا عَلَى مَا صَنَعُوا وَكَتَبُوا بَيْنَهُمْ كِتَاباً إِنْ قُتِلْتُ أَوْ مِتُّ أَنْ يَتَظَاهَرُوا عَلَيْكَ وَأَنْ يَزْوُوا عَنْكَ هَذَا يَا عَلِيُّ قُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا تَأْمُرُنِي إِذَا كَانَ ذَلِكَ أَنْ أَفْعَلَ فَقَالَ لَكَ إِنْ وَجَدْتَ عَلَيْهِمْ أَعْوَاناً فَجَاهِدْهُمْ وَنَابِذْهُمْ وَإِنْ أَنْتَ‏ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَبَايِعْ وَاحْقِنْ دَمَكَ فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام أَمَا وَاللَّهِ لَوْ أَنَّ أُولَئِكَ الْأَرْبَعِينَ رَجُلاً الَّذِينَ بَايَعُونِي وَفَوْا لِي لَجَاهَدْتُكُمْ فِي اللَّهِ وَلَكِنْ أَمَا وَاللَّهِ لَا يَنَالُهَا أَحَدٌ مِنْ عَقِبِكُمَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، الخبر.

تاريخ الطبري، ج3، ص297:... وَدَعا عَلِيّاً فَقَالَ عَلَيْكَ عَهْدُ اللَّهِ وَمِيثاقُهُ لَتَعْمَلَنَّ بِكِتَابِ اللَّهِ وسُنَّةِ رَسُولِهِ وَسِيرَةِ الخَليفَتَينِ مِن بَعدِهِ قالَ أَرجُو أَن أَفْعَلَ وأَعْمَلَ بِمَبْلَغِ عِلْمِي وِطَاقَتِي وَدَعَا عُثْمَانَ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَا قَالَ لِعَلِيٍ قَالَ نَعَمْ فَبَايَعَهُ فَقَالَ عَلِيٌ حبوته حَبْو دَهْرٍ لَيْسَ هَذَا أَوَّلَ يَومٍ تَظَاهَرْتُم فِيهِ عَلَيْنَا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ واللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ واللَّهِ ما وَلَّيْتَ عُثْمانَ إِلاَّ لِيَرُدَّ الاَمْرَ إلَيكَ وَاللَّهُ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ فَقَالَ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ يا عليّ لا تَجْعَلْ على نَفْسِكَ سَبِيلاً فَإنِّي قَدْ نَظَرْتُ وشَاوَرْتُ النَّاسَ فَإِذَا هُمْ لا يَعْدِلُونَ بِعُثمَانَ فَخَرَجَ عَلِيٌ وهُوَ يَقولُ سَيَبْلُغُ الكِتابُ أجلَه، الخبر.

تاريخ أبي الفداء، ج1، ص166: ثُمَّ لَمَّا أَحْدَثَ عُثْمَانُ رَضِيَ اَللَّهُ مَا أَحْدَث مَنْ تَوْليَتهِ اَلْأَمْصَارُ لِلْأَحْدَاثِ مِنْ أقارِبه رُوِيَ أَنَّهُ قِيلَ لِعَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْن عَوْفٍ هَذَا كُلُّهُ فِعْلُكَ فَقَالَ لَمْ أَظُن هذا بِهِ لَكِن لِلَّهِ عَلَيَّ أن لا أُكَلِّمَهُ أبَداً وَماتَ عَبدُ الرَّحمَنِ وَهُوَ مُهَاجِرٌ لِعُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنهُما ودَخَلَ عَلَيْهِ عُثْمَانُ عَائِداً في مَرَضِهِ فَتَحَوَّلَ إلى الحائِطِ وَلَم يُكَلِّمْهُ.

[18]. علل الشرائع، ج2، ص467، ح23: سَمِعْتُ إِبْرَاهِيمَ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ سُفْيَانَ يَقُولُ‏ إِنَّمَا كَانَتْ‏ عَدَاوَةُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ مَعَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام أَنَّ جَدَّهُ ذَا الثُّدَيَّةِ الَّذِي قَتَلَهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ يَوْمَ النَّهْرَوَانَ كَانَ رَئِيسَ الْخَوَارِج‏.

علل الشرائع، ج2، ص468، ح25: سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ فَوْرَكَ الْهَرَوِيَّ يَقُولُ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ خَشْرَمٍ يَقُولُ‏ كُنْتُ‏ فِي‏ مَجْلِسِ‏ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ فَجَرَى ذِكْرُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام فَقَالَ لَا يَكُونُ الرَّجُلُ مجرما [سَنِيّاً] حَتَّى يُبْغِضَ عَلِيّاً قَلِيلاً قَالَ عَلِيُّ بْنُ خَشْرَمٍ فَقُلْتُ لَا يَكُونُ الرَّجُلُ مجرما [سَنِيّاً حَتَّى‏] يُحِبَّ [عَلِيّاً] كَثِيراً وَفِي غَيْرِ هَذِهِ الْحِكَايَةِ قَالَ عَلِيُّ بْنُ خَشْرَمٍ فَضَرَبُونِي وَطَرَدُونِي مِنَ الْمَجْلِس‏.