جایگاه اهل بیت علیهم السلام در صفات توحیدی - جلسه سوم

از شجره طوبی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

جایگاه اهل بیت علیهم السلام در صفات توحیدی

جلسه 3

أعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین

ولعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین


اوّلین مقام الهی در عالم و اهل بیت علیهم السلام و فرع آنان بودن دیگر اولیا

در جلسات گذشته رابطه اولیای الهی با صفات توحیدی خدای متعال بیان شد ـ آن اولیای الهی که اهل بیت علیهم السلام رأس، ابتدا، افضل، اکبر و اوّلین ایشان در عالم هستند و تمام انبیا، مرسلین، ملائکه مقرّبین، مؤمنین، ممتحنین و سایر اولیای الهی در عالم به فرعیت و پرتویت اهل بیت علیهم السلام و به میزانی که رابطه خضوع، خضوع، عبودیّت و آینه نشان دهنده مقامات و فضائل آن بزرگواران هستند؛ به همین مقدار این کمال و عظمت الهی در آنها قرار می‌گیرد ـ.

اهل بیت علیهم السلام و صفات فعلیه الهی خلق و رزق و احیاء و اماته

امّا این حقیقت عبارت از این بود که جایگاه اهل بیت علیهم السلام چه رابطه‌ای با صفات توحیدی دارد؟ سؤال؛ درباره صفات فعلیه توحیدیه به معنای اخص بود که در چهار فعل خداوند متعال؛ یعنی صفت خلق، رزق، احیاء و اماته هویدا و آشکار شده، اصل سؤال در این حقیقت این است که آیا آنچه نسبت به اهل بیت علیهم السلام در موقعیّت‌های گوناگون، به ویژه در مورد خالق بودن ایشان بیان شده درست است و می‌توان به این نسبت معتقد شد و به ایشان صفت خالق را نسبت داد یا نمی‌توان؟ این مطلب در جایگاه بسیار جزئی مورد بحث قرار می‌گیرد و وقتی موضوع سخن؛ صفت خالقی در جزئی از جزئیات صفات فعلی خداوند به معنای اخص باشد؛ مورد بحث واقع می‌شود.

شیعیانی که در حد ایمانند و شیعیانی که اهل عرفان و مقامات الهی‌اند و صفات توحیدی اهل بیت علیهم السلام

زیرا کسانی که معرفتشان به اهل بیت علیهم السلام در حد میانه است؛ یعنی سیر و حرکت و عرفانیشان در ادلّه آفاقیّه، انفسیّه، قرآنیّه، نبویّه و علویّه به گونه‌ای است که راهنمای انسان به سوی کمال در معرفت نمی‌شوند، بلکه در حد ایمانی معرفت بین تقصیر واضح و آشکار و معرفت اقتصاد، امّت وسط، نمرقه وسطی باقی می‌ماند و سیر سوی مقامات بالاتر برایشان رخ نمی‌دهد.

این معرفت اقتصاد و امّت وسط و نمرقه وسطی راه روشن و سیر عرفانی ولایی توحیدی

شیعیان امیر المؤمنین علیه السلام هستند که سیرشان در مقامات عرفانی، توحید الهی و شناخت مقامات اهل بیت علیهم السلام به گونه‌ای است که انسان پوینده را به جایگاه کمال ایمانی می‌رساند؛ همان کمال ایمانی که امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: «إِنَّهُ لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ فَإِذَا عَرَفَنِي بِهَذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَشَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَصَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً وَمَنْ قَصَّرَ عَنْ مَعْرِفَةِ ذَلِكَ فَهُوَ شَاكٌّ وَمُرْتَابٌ يَا سَلْمَانُ وَيَا جُنْدَبُ قَالا لَبَّيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَال علیه السلام مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَ‏ وَمَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ»[1].

این سیر، سیر کمالی، ایمانی و عرفانی است که شیعیان امیر المؤمنین علیه السلام که در راه راست معارف توحیدی و ولایی اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته‌اند، باید همین سیر را طی کرده، متوقّف نشده، سکون پیدا نکرده و به سوی حقایق ایمانی و عرفانی در این را حرکت کرده و به این حقایق دست یابند، این سیر؛ سیر امّت وسط و نمرقه وسطی است که امام باقر علیه السلام فرمودند: «يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ شِيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ كُونُوا النُّمْرُقَةَ الْوُسْطَى يَرْجِعُ إِلَيْكُمُ الْغَالِي وَيَلْحَقُ بِكُمُ التَّالِي فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ يُقَالُ لَهُ سَعْدٌ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا الْغَالِي؟ قَالَ: قَوْمٌ يَقُولُونَ فِينَا مَا لَا نَقُولُهُ فِي أَنْفُسِنَا فَلَيْسَ أُولَئِكَ مِنَّا وَلَسْنَا مِنْهُمْ قَالَ: فَمَا التَّالِي؟ قَالَ: الْمُرْتَادُ يُرِيدُ الْخَيْرَ يُبَلِّغُهُ الْخَيْرَ يُؤْجَرُ عَلَيْهِ‏ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْنَا فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا مَعَنَا مِنَ اللَّهِ بَرَاءَةٌ وَلَا بَيْنَنَا وَبَيْنَ اللَّهِ قَرَابَةٌ وَلَا لَنَا عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ وَلَا نَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ إِلَّا بِالطَّاعَةِ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مُطِيعاً لِلَّهِ تَنْفَعُهُ‏ وَلَايَتُنَا وَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ عَاصِياً لِلَّهِ لَمْ تَنْفَعْهُ وَلَايَتُنَا وَيْحَكُمْ لَا تَغْتَرُّوا وَيْحَكُمْ لَا تَغْتَرُّوا؛[2] اى گروه شيعه، شيعه آل محمّد، شما تكيه‏گاه ميانه باشيد (يعنى روشى داشته باشيد خارج از حد افراط و تفريط تا ديگران به شما تكيه كنند) و آنكه غلو كرده (و از حد وسط خارج شده) بسوى شما برگردد و آنكه عقب مانده خود را به شما رساند. مردى از انصار به نام سعد عرض كرد: قربانت، غلو كننده كدام است؟ فرمودند: مردمى كه درباره ما گويند آنچه درباره خود نگویيم، اينها از ما نيستند و ما از آنها نباشيم. گفت: عقب مانده كدام است؟ فرمودند: كسى كه طالب خير است و خير به او می‌رسد و به همان مقدار نيّتش پاداش دارد. سپس رو بع ما كردند و فرمودند: به خدا ما از جانب خدا براتى نداريم، و ميان ما و خدا قرابتى نيست و بر خدا حجّتى نداريم و جز با اطاعت بسوى خدا تقرّب نجویيم، پس هركس از شما كه مطيع خدا باشد؛ دوستى ما سودش دهد و هركس از شما نافرمانى خدا كند؛ دوستى ما سودش ندهد، واى بر شما مبادا فريفته شويد واى بر شما مبادا فريفته شويد».

پس آنها که در حد وسط قرار دارند؛ ملاک حق و باطل، صادق و کذب و درستی و نادرستی در مقامات توحیدی و ولایی اهل بیت علیهم السلام هستند، آنها هستند که بعضی از صفات توحیدی را بدون توقّف به مخلوقات الهی به ویژه اهل بیت علیهم السلام نسبت می‌دهند و ایشان را منسوب به این صفات می‌کنند؛ امّا در نسبت دادن بعضی از صفات توحیدی فعلی به معنای اخص خداوند متعال به خلق تردید نموده و منکر می‌شوند و در برابر اشخاصی که این صفات توحیدی را در حق آل الله علیهم السلام اثبات می‌کنند؛ قرار می‌گیرند و با آنها ضدّیت می‌کنند.

کسانی که در میانه قرار دارند که نه از مقصّرینی که دسته اوّل هستند که تقصیرشان واضح و آشکار است هستند و نه از پویندگان راه مستقیم توحید و ولایت اهل بیت علیهم السلام که به مقامات عالیه ایمانی رسیده باشند، بعضی از صفات الهی را به ائمّه اطهار علیهم السلام نسبت می‌دهد، و در نسبت دادن بعضی دیگر تردید یا انکار دارند، به عنوان مثال صفات احیا و اماته را بدون شک به حضرت عیسی علیه السلام، ملائکه‌ای که موکّل بر گرفتن جان انسان‌ها هستند و حضرت عزرائیل علیه السلام نسبت می‌دهند[3]، و در اهل بیت علیهم السلام نیز اقرار به آن دارند که در مباحث معجزاتشان؛ این مطلب، واضح و روشن است و جایی برای تردید در مورد اینکه آنها صفات اماته و احیاء را دارند؛ باقی نمی‌ماند[4]، امّا به عنوان مثال در ثبت خلق تردید می‌کنند، این افراد؛ گفتگو، اثبات، سلب، ایمان انکارشان در دایره‌ای کوچک است که آن نیز در دایره بعضی از صفات توحیدی فعلی به معنای اخص خداوند رحمان است.

راه روان صراط مستقیم ولایت و عرفان به صفات توحیدی در اهل بیت علیهم السلام

ولی انسانی که قصد کند؛ راه مستقیم ولایت اهل بیت علیهم السلام را داشته باشد و در آن راه مستقیم الهی حرکت کند.

راه روان حقیقت و شاگردی قریه‌های ظاهر و بیان آن

که خداوند در قرآن کریم حاملین، مبلغین، مفسّرین، و آشکار کنندگان این راه را قریه‌های ظاهری نامیده و افراد جاهلی که در ابتدای راه فرار داشته و از معارف اهل بیت علیهم السلام بی‌خبر هستند؛ برای رسیدن به این مقام بزرگ به شاگردی آنها درآمده و از آنها برای رسیدن به قریه‌های مبارک الهی استفاده می‌کنند که خداوند منّان در قرآن کریم می‌فرماید: {وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّاماً آمِنِينَ * فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ}[5]؛ «و ميان آنها و شهرهايى كه بركت داده بوديم آبادی‌هاى آشكارى قرار داديم و سفر در ميان آنها را بطور متناسب مقرّر داشتيم؛ (و به آنان گفتيم:) شب‌ها و روزها در اين آبادی‌ها با ايمنى سفر كنيد. ولى گفتند: پروردگارا ميان سفرهاى ما دورى بيفكن آنها به خويشتن ستم كردند و ما آنان را داستان‌هايى قرار داديم و جمعيّتشان را متلاشى ساختيم؛ در اين ماجرا، نشانه‏هاى عبرتى براى هر صابر شكرگزار است»[6]، پس آنان که در این راه قرار می‌گیرند، نمرقه وسطی، امّت وسط و اهل اقتصاد هستند.

آیه (ثم أورثنا) و تقسیم سه گانه ظالم به خود و مقتصد و سابق به خیرات

که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: {وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ * ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ وَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ * جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤاً وَلِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ * وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ}[7]؛ «و آنچه از كتاب به تو وحى كرديم حق است و تصديق‏كننده و هماهنگ با كتب پيش از آن، خداوند نسبت به بندگانش خبير و بيناست. سپس اين كتاب را به گروهى از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم؛ از ميان آنها عدّه‏اى بر خود ستم كردند، و عدّه‏اى ميانه رو بودند، و گروهى به اذن خدا در نيكی‌ها پيشى گرفتند، و اين همان فضيلت بزرگ است. (پاداش آنان) باغ‌هاى جاويدان بهشت است كه در آن وارد مى‏شوند در حالى كه با دستبندهايى از طلا و مرواريد آراسته‏اند، و لباسشان در آنجا حرير است. آنها مى‏گويند: حمد براى خداوندى است كه اندوه را از ما برطرف ساخت، پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است».

بنابراین خداوند بندگانش را به سه دسته تقسیم کرده، دسته اوّل؛ پیشی گیرندگان در خوبی‌ها، دست دوّم؛ اهل اقتصاد و دسته سوّم؛ ظالمان به نفس‏شان هستند.

مقتصدان در آیه و شیعیان پوینده راه معرفت

آنانی که اهل اقتصاد هستند بر محور امامشان و قلبشان و آیت الهی در میان خویش هستند؛ اینان زائران خداوند در میان خلق هستند[8] و از امامشان در علم و عمل، باطن و ظاهر، امور غیبیه، شهادیه، ایمانیه، عملیه، باطنیه، سرّیه، توحیدیه و اخلاقیه خُلقیه پیروی می‌کنند، و در راه مستقیم قرار می‌گیرند.[9]

شیعیان راه رو راه معرفت و کلّی نگری در صفات توحیدی و اهل بیت علیهم السلام

امّا راه ایشان بدین گونه نیست که در جزئیّات صفات وارد سلب و ایجاب شوند، تا در نتیجه بعضی را پذیرفته و بعضی دیگر را نپذیرفته و انکار کنند! به عنوان مثال؛ صفت اماته را به پذیرند و در عین حال که خدا را ممیت می‌دانند، ملائکه الهی و امیر المؤمنین علیه السلام را نیز ممیت بدانند، امّا اینکه خدا خالق باشد و ملائکه، حضرت امیر علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام نیست خالق باشند را نمی‌پذیرند و بدین گونه نیستند که به دوگانگی در صفات خداوند متعال معتقد شوند و ادّعا کنند که برخی از صفات الهی را همیشه می‌توان به اولیای الهی که اوّلین، برترین، کامل‌ترین و مخرّب‌ترین آنها به درگاه الهی اهل بیت علیهم السلام هستند، نسبت داد و شرک و الحادی نیز پیش نیاید؛ که خداوند را احیاگر دانسته و اهل بیت علیهم السلام را نیز محیی بدانند، امّا در نسبت بعضی صفات فعلیه الهیه اهل بیت علیهم السلام تردید کرده، توقّف، سکون، رکود و جومود پیدا کنند و سیر خویش را رها نموده و از ترس دچار شدن به شرک و کفر، سیر عبودی روبوبی، الهی را برای یافتن حقیقت در آن صفات الهیه ترک نموده و خانه نشین شوند و از زمره کسانی که خداوند متعال فرموده: {وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَماً كَثِيراً وَسَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً}[10]؛ «كسى كه در راه خدا هجرت كند؛ جاهاى امنِ فراوان و گسترده‏اى در زمين مى‏يابد. و هركس بعنوان مهاجرت بسوى خدا و پيامبر او، از خانه خود بيرون رود، سپس مرگش فرا رسد؛ پاداش او بر خداست و خداوند، آمرزنده و مهربان است» خارج شده و از زمره کسانی قرار گیرند که در خانه‌هایشان نشسته و در راه جهاد الهی به میدان جنگ مقامات عرفانیه توحیدیه الهی نمی‌روند.

اولیای الهی که پیرو برای اهل بیت هستند؛ مرتکب چنین کاری نمی‌شوند که در بعضی صفات؛ آنگونه و در بعضی دیگر اینگونه حرکت نمایند، در نتیجه؛ دوگانگی حرکتی‌ای در صفات الهی رخ دهد که در بعضی صفات الهی؛ حرکت عرفانی، تحقیق، بررسی، کاوش و پژوهششان منجر به این شود که خلقی از مخلوقات خداوند نیز توان دارا بودن این صفات الهی را دارد؛ امّا در بعضی صفات الهی، حرکت علمی عرفانیشان منجر به این شود که دارا بودنش ممکن نیست، این اولیای الهی که نمرقه وسطی و امّت وسط هستند؛ این گونه حرکت نمی‌کنند، بلکه همیشه بر اساس زیربنای توحیدی حرکت می‌کنند که هر صفتی از صفات الهی که به خلقی نسبت داده شود؛ اگر نسبتش به گونه‌ای باشد که با توحید الهی مخالفت داشته، توحید الهی را نفی کرده، شخص و چیز دیگری را جایگزین توحید الهی نموده در آن صفت و فعل، خداوند متعال را بی‌تأثیر کرده، در آن موضع، توحید را تعطیل و به اصول شرک گرایش پیدا کنند و در بعضی موارد دیگر توحید و صفات الهی را حفظ کنند.

میزان اولیای الهی اهل معرفت خصوصیّات صفات نیست؛ توحیدی و غیر توحیدی بودن است

اولیای الهی بدین گونه عمل نکرده و حرکتشان بدین شکل نخواهد بود، بلکه به گونه‌ای جامع، کامل و بر مبنای وحدت توحیدی حرکت می‌کند؛ به صورتی که اگر نسبت هر صفت، فعل و کمالی از صفات، افعال و کمالات الهی به خلقی از مخلوقات به شکلی باشد که توحید الهی را نفی کرده، شرک را اثبات کند و در نتیجه؛ خداوند را بی‌تأثیر دیده و دخیل ندانند و سبب جایگزینی شرک در برابر توحید الهی شود، هیچگاه این راه را طی نکرده و این راه را راهی شیطانی می‌دانند، حال؛ در هر صفتی از صفات الهی باشد؛ تفاوتی نمی‌کند، چه در صفات جزئی کوچک‌تر دنیوی، بزرگ‌تر برزخی، بزرگ‌‌تر اخروی و چه در صفات ظاهری، باطنی، فوق ظاهر و باطن، کلّی فعلی توحیدی به معنای اعم باشد، به هر شکلی که باشد آنها این کار را نخواهند کرد؛ زیرا در همه جا همّ، غم، کوشش، سیر، حرکت، هدف و غرض آنها رسیدن به وحدانیت توحید الهی در تمام مجالی، مراتب و مقامات توحیدی است، و برای آنها تفاوتی ندارد؛ که توحید، توحید ذات، صفات، افعال، هویت، الوهیت، ربوبیت، عبودیت و یا فعل به معنای اخص باشد، زیرا در تمام این مقامات، تمام سعی، کوشش، حرکت و هدفشان رسیدن به حقیقت توحید الهی و نفی شرک و استواری در آن مقام و حفظ و نگهبانی از آن است.

پس اولیای الهی همیشه به شکل جامع و کامل حرکت کرده و به گونه جزئی، کوچک، ناقص، موطنی و رتبه‌ای حرکت نمی‌کنند و به صورت اصیل و مطابق حقیقت حرکت می‌کنند.

شیعیان و اولیای اهل معرفت فقط توحید را میزان می‌دانند و بر این میزان برای اهل بیت علیهم السلام اثبات می‌کنند

پس آنها توحید خداوند متعال را در هر صفتی از صفات، میزان و معیار کار و حرکت خویش قرار می‌دهند؛ اگر صفتی را به خلق نسبت داده و این نسبت را مخالف توحید خداوند دیدند؛ هرگز دست به چنین نسبتی نمی‌زنند، و در برارش قرار می‌گیرند. امّا اگر دیدند؛ صفت خلق را می‌توان به گونه، معنا و خصوصیتی به خلق نسبت داد که منافی توحید الهی نشده، در برابر آن قرار نگرفته و آن را نفی نمی‌کنند؛ بلکه موجب تقویت و تحکیم توحید الهی شده و آنها را به توحید الهی معتقد می‌کند؛ این نسبت را می‌دهند همچنین به عنوان مثال اگر در صفت اماته، دیدند؛ اگر صفت اماته را به گونه‌ای به خلق نسبت دهند که منافی با توحید الهی و مقام اماته شده و موجب شرک به خداوند رحمن در مقام اماته شود؛ از چنین نسبت؛ اثبات و اعتقادی دست کشیده، نفی کرده و در برابرش قرار می‌گیرند، در مقابل اگر به گونه‌ای به صفت اماته برسند که در برابر توحید الهی قرار نگرفته، مخالف توحید الهی نشده و خداوند را بی‌تأثیر نکرده؛ بلکه مقام توحید الهی را تقویت، تحکیم، آشکار و واضح کند و به مقام توحید الهی اعتقاد ورزد؛ آن را اثبات می‌کنند.

پس این اولیای الهی همان نمرقه وسطی و امّت وسط هستند و در این سیر قرار می‌گیرند، و معیار و میزان حقانیت تمام گروه‌های دیگر بوده و هر گروهی که به روش اینها حرکت نموده، دنباله روی آنها باشد، و این سیر را طی نماید، در راه درست است، این سیر؛ حق، درست و حقیقت است و هر شخص، گروه و دسته‌ای که این سیر را نپیماید؛ در حق اولیای الهی یا به غلو و زیاده روی دچار می‌شود یا به تقصیر و نارسایی اعتقادی در مقامات و فضائل و درجات و مناقب ایشان.

اولیای الهی؛ میزان و معیار همه انسان‌ها در درستی و نادرستی اعتقادات هستند

پس این اولیای الهی میزان و معیار تمام انسان‌های عالم قرار می‌گیرند؛ به صورتی که هر راه و روش و هر انسان و گروهی که به گونه‌ای هماهنگ با ایشان عمل کرده و سیرشان؛ سیر آنها باشد و مطالبشان مطابق و پیرو میزان، اصول، زیربنا و راه‌گشا‌هایی که آنان در میان خلق گذاشته‌اند باشد؛ بر حق و درست می‌دانند و اگر به گونه دیگری باشد؛ باطل می‌دانند، پس این اولیای الهی معیار و میزان قرار می‌گیرند.

پس تحقیق در این مطلب از سؤالی شروع شد که به صورت جزئی از موضوع خالق بودن و امثال این گونه صفات منتسب به اهل بیت علیهم السلام پرسیده شد؛ به عنوان مثال پرسیده شد که آیا امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: «أَنَا خَالِقُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرَضین؛ من خالق آسمان‌ها و زمین هستم»، یا «أَنَا الَّذي خَلَقَ السَّمَاوَاتَ وَالأَرْضَ في طَرْفَةَ عَیْن بِإِذْنِ رَبَّي؛ من کسی هستم که آسمان‌ها و زمین را در چشم به هم زدنی به اذن پروردگار آفریدم»، و امثال این گونه روایاتی که از اهل بیت علیهم السلام نقل شده است.[11]

هشت مقام در خلق و رزق و احیاء و اماته

سؤال بدین شکل مطرح شد که خواسته یا ناخواسته شروع صحبت و جواب این‌گونه گردیده و به جایی که هشت مقام بیان شد رسیدیم، زیرا سخن در توحید فعلی معنای اخص رخ داده در نتیجه؛ هشت مقام گردید؛ چهار مقام خلق، رزق، احیاء و اماته‌ای که مخصوص خداوند متعال بوده و هیچ خلقی از مخلوقات، توان دارا بودن آنها را ندارد و اگر کسی ذرّه‌ای از این چهار صفت را به معنای مخصوص خداوند به خلقی نسبت دهد؛ مشرک و کافر گردیده، خداوند را بی‌تأثیر دیده و گرفتار {ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْض} شرک و الحاد گردیده است، چهار مقام دیگر، در خلق ثابت است که همان خلق، رزق احیا و اماته‌ای است که از اولیای الهی رخ می‌دهد که خداوند متعال در آنها قرار داده و اولیای خویش را متّصف به این صفات نموده؛ یعنی این مقامات را به آنها عطا کرده و بواسطه آنها آشکار می‌نماید؛ به همین دلیل، اولیای الهی به این صفات شناخته می‌شود؛ یعنی به صفات رازق، خالق، محیی و ممیت آشکار می‌گردند.

شانزده مقام در چهار صفت فعلی در خداوند و اولیا

طبق سخنی که در گذشته در مورد توحید فعلی به معنای اخص و خاص بیان گردید؛ به شانزده مقام رسیدیم که در این شانزده مقام؛ چهار مقام، مقام توحید الهی است؛ یعنی صفت خلق، رزق، احیاء و اماته به معنای توحیدی کلمات در خداوند رحمان، چهار مقام دیگر؛ اثبات صفت خلق، رزق، احیاء و اماته به معنای توحیدی کلمات برای اولیای الهی و همینطور چهار صفت پایانی؛ اثبات صفت خلق، رزق، احیاء و اماته، به معنای ولایی کلمات برای اولیای الهی که در مجموع، در جایگاه توحید فعلی خاص خداوند شانزده مقام می‌شود و باید دریافت که کدام یک از این شانزده مقام در جایگاه خود؛ حق و کدام یک از آنها در غیر جایگاه خود؛ باطل است، کدام یک از این شانزده مقام را می‌توان به خداوند نسبت داد و کدام یک از آنها مخصوص خداوند است، کدام یک را می‌توان به خلق و اولیای الهی نسبت داد و کدام مخصوص اولیای الهی است.

تقسیم چهارگانه شانزده مقام نسبت به خداوند و اولیا

پس کدام یک از این مقامات را می‌توان هم به خداوند و هم به خلق و اولیای الهی نسبت داد، کدام یک از این مقامات مخصوص خدا بوده و کدام مخصوص اولیا است، پس در نتیجه؛ چهار مقام حاصل می‌گردد:

مقام اوّل: گونه نسبت این مقامات به خداوند که مخصوص اوست.

مقام دوّم: گونه نسبت این کلمات و حقایق توحیدیه فعلیه به خداوند رحمان که به خلق و اولیای الهی نیز می‌توان نسبت داد.

مقام سوّم: گونه نسبت این مقامات چهارگانه به اولیای الهی که مخصوص ایشان بوده و نمی‌توان به خداوند نسبت داد.

مقام چهارم: گونه نسبت این صفات توحیدیه فعلی الهی که هم می‌توان به اولیای الهی و هم به خداوند نسبت داد.

این چهار مقام که خلق، رزق، احیاء و اماته بود و در جلسه پیشین در مورد آن سخن گفتیم، در مقام تقسیم و تبیین؛ هشت مقام گردیده و طبق بیان کوتاه این جلسه به شانزده مقام رسید و این شانزده مقام به چهار مقام بازگشتند.

دشوار و سخت و دقیق بودن این تقسیم شانزده به چهار نسبت به خدا و اولیا

تشخیص صحیح این مقامات الهیه و ولاییه از خطا و اشتباه؛ بسیار دقیق، سخت و مشکل است و بدین گونه نیست که هر کسی توانایی این را داشته باشد که این شانزده مقام را طبق برنامه‌ای بر چهار مقام تقسیم کرده و به درست و غلطشان آن دست یافته و صاحب نظر شود، در نتیجه؛ قادر به حفظ توحید الهی و ولایت اولیای خدا در این شانزده مقام گردد و دریابد که از این شانزده مقام؛ کدام نشان مخصوص توحید و کدام یک بین توحید و ولایت است؛ یعنی هم در توحید و هم در ولایت صادق است، کدام یک از این مقامات؛ مخصوص ولایت و کدام؛ مشترک بین ولایت و توحید الهی است، این کار آسانی نیست، بلکه نیاز به دقّت بسیار زیادی داشته و نسبت به قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام؛ عبودیت، خضوع، خشوع و شاگردی بسیار دقیق، ظریف، الهی و ایمانی را خواهان است تا اهل بیت علیهم السلام بدین جهت که هادی و حافظ خلق بوده و معلّم راسخ، درست، شفیق و مهربان خلق هستند؛ انسان را یاری کنند و خداوند متعال نیز به انسان کمک کرده تا به حق و باطل و باطن‌های این شانزده مقام و جایگاه دست یابد.

پس در اوّلین مقام؛ باید توجّه داشته باشد که حرکت کردن و یافتن درست‌ها از نادرست‌ها، حق‌ها از باطل‌ها، نورها از ظلمت‌ها و توحیدی‌ها و ولایی‌ها از شرکی‌ها در این مقامات؛ بسیار دقیق، ظریف و سخت بوده و احتیاج به راهپیمایی و سفرهای الهی زیادی دارد تا انسان در این سفرهای الهی به حقایق توحیدیه الهیه دست یافته و با دست‌یابی به این حقایق؛ به حقایق ولاییه رسیده و حقایق توحیدیه را مبدأ، توشه، زیربنا، اصل و پلّه‌های نردبان صعود خویش برای رسیدن به حقایق ولاییه قرار داده و حقایق ولاییه را تفسیر، بیان و ظهور کلمات، خصوصیات و صفات توحیدی داند.

پس اولیای الهی در این مقام به گونه جزئی نه در رسیدن به حقایق توحیدی و نه حقایق ولایی حرکت نمی کنند؛ زیرا با حرکت جزئی در توحید و ولایت اولیا انسان به جایگاه والای عرفان توحیدی و ولایی نمی رسد و راه بجای با ارزشی نمی‌برد؛ بلکه حرکت اولیای الهی در مقام توحید فعلی الهی به معنای عام و اصیل است، توحید فعلی الهی به معنای عام که تمام مقامات توحیدیه خداوند چه توحید ذاتی چه صفاتی و چه اسمائی و فعلی و چه عبودی و... را فرا می‌گیرد و به معنای تجلّی و ظهور الهی و آشکاری خداوند در عالم می باشد و بر مبنای فرمایشات اهل بیت علیهم السلام همان (وصف الله) در خلق است که آن را خداوند قرار داده، این مقام توحید فعلی به معنای اعم و فراگیر خداوند است.

امّا این توحید فعلی به معنای اعم و فراگیر در جلسه‌ها موضوع گفتار ما نیست و تنها توحید فعلی به معنای اخص که یکی از مقامات توحید به معنای فراگیر است موضوع گفتار ماست که همان فعل‌های چهارگانه خلق و رزق و احیا و اماته خداوند است زیرا موضوع سؤال همین چهار فعل است.

و در علم خدا، قدرت خدا و وحدت الهی نیست، پس این کلام ابا عبدالله الحسین علیه السلام به معنای جامع خود در توحید فراگیر اعم جریان دارد؛ که فرمودند: «إِلَهِي تَرَدُّدِي‏ فِي‏ الْآثَارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزَارِ فَاجْمَعْنِي عَلَيْكَ بِخِدْمَةٍ تُوصِلُنِي إِلَيْكَ كَيْفَ‏ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ وَمَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الْآثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إِلَيْكَ عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَزَالُ [تَرَاكَ‏] عَلَيْهَا رَقِيباً وَحَسَرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً»[12].

اولیای الهی و دوگانه دوگونه توحید یافتنی و نایافتنی

پس اولیای الهی حقایق و مطالب را از جایگاه اصیلش که ظهور توحید خداوند در عالم است شروع می‌کنند، ظهور توحید الهی در عالم به چه گونه‌ای است؟ ظهور توحید الهی در عالم به چهار گونه است؛ زیرا باید از خداوند متعال به دو گونه شناخت پیدا کنیم:

گونه اوّل: باید خدا را بشناسیم که می توانیم بشناسیم.

گونه دوّم: آن است که بشناسیم که نمی توانیم بشناسیم.

در شناخت اوّل؛ به سوی گشایش راه شناخت حرکت کرده و در شناخت دوّم؛ به سوی مسدود بودن راه شناخت حرکت می‌کنیم.

در شناخت اوّل به شکل دائم، عرفان و علوممان شکوفا، گشوده و آشکار گشته، مجهولاتمان برطرف شده و به معلوماتمان اضافه می‌گردد، امّا در شناخت دوّم؛ به صورت دائم به جهل و تحیّرمان افزوده شده و بسوی نادانی و اعتراف به آن حرکت می‌کنیم.

انحراف کسانی که توحید را تنها در یافتنی می‌دیدند

یکی از اشتباهات بزرگی که در تاریخ بشریت رخ داده و انسان‌های بزرگی فکری، بیرونی و تاریخی، نه حکمی و الهی در این وادی گرفتار شده وبه گمراهی و انحراف افتاده‌اند؛ این است که آنها در تمام مقامات توحیدیه الهی در این وادی گرفتار شده و به گمراهی و انحراف افتاده‌اند؛ این است که آنها در تمام مقامات توحیدیه الهیه با این دید و تصوّر حرکت کرده‌اند، که تمام چیزها را باید بیابند و بیابند که می توانند بیابند.

امّا حقیقت عالم و توحید الهی بدین شکل نیست، بلکه این گونه است که باید بیابند که نمی توانند بیابند، پس هرچه در راه عرفان جلو می روند بیشتر و دقیق‌تر می یابند که نمی توانند بیابند و هرچه می یابند غیر آن است و آن یافتنی نیست، پس راهشان، خطا، انحراف و گمراهی است، آنها از توحید خداوند اینگونه برداشت کرده‌اند که در آن همه چیز را باید بیابیم که یافته‌ایم و جهل‌هایمان به علم تبدیل گردد، این برداشت و راه، خطا بوده و باطل است، پس این انسان‌ها، دوگانگی را قبول نداشته و راه یگانگی را پیش گرفته‌اند؛ یعنی در همه جا دیدشان بر این بوده که باید بیابیم که یافته‌ایم.

امّا حقیقت اینگونه نبوده و نیست، حقایق عالم به دو گونه است ـ توجّه داشته باشید که مقصود از حقایق عالم؛ حقایق توحیدی است ـ: یک گونه‌ای از حقایق توحیدی است که معرفت، شناخت و رشد در معرفت و شناخت به این است که بیابیم که هرگز نمی یابیم و به سوی مجهول بودن و نامعروف بودن حرکت می‌کنیم، هرچه بیشتر پیش روی می‌کنیم؛ بیشتر می‌یابیم که نمی توانیم بیابیم؛ می‌یابیم که حقیقت از دیدگانمان پنهان و به آن نخواهیم رسید. مرحله دوّم معرفت‌مان؛ شناخت نسبت به یافتنی است که می‌یابیم که نمی‌توانیم بیابیم و جهل‌هایمان تبدیل به علم و معرفت می‌گردد، نامفهومی‌هایمان مفهوم می‌شود و نارسایی‌هایمان تبدیل به قوّت می‌گردد.

پس انسان باید این دو تقسیمی را حفظ نموده و در همه مقامات توحیدی به یک گونه حرکت نکند، حال وقتی بنا شد انسان دارای این دو تقسیم باشد؛ با این دو تقسیمی وارد مسائل توحیدی می‌شود.

نامعروف و بیرون از سلب و ایجاب بودن توحید احدیّت

حقایق توحیدی، مقامی را دارند و آن، احدیت خداوند است که این مقام، بیرون از سلب، ایجاب، مفهومیت، نامفهمومیت، یافتن و نایافتن است، در نتیجه؛ اگر به گونه یافتن و نایافتن در آن مقام حرکت کنیم، با هیچ یک از این دو گونه به آن نمی‌رسیم، زیرا در آن مقام میزان نامعروفیت بوده و هرچه در آن مقام پیشرفته و سیر کنیم؛ هیچگاه به مقام معروفیت، جایگاه عرفان، شناخت و یافتن نخواهیم رسید و به صورت دائم به ابهام، تحیّر و نارسایی‌های مان افزوده می‌گردد. هرچه سیر را قوی‌تر انجام دهیم؛ بیشتر به این حقیقت که نیافته‌ایم و نمی‌یابیم اعتراف می‌کنیم.

این مقام؛ مقام توحیدیه خداوند متعال است که در آن، آن دو مقام است؛ ظاهر و مقام باطن، مقام ظاهر، همانا معروفیت و نرسیدن است، هرچه پیشروی کنیم به عدم شناخت، جهر و تحیّرمان اضافه می‌شود، این مقام ظاهر و آشکاری مقام احدیّت است، مقام باطن، معروفیت، شناخته شدن، قابلیت ظهور، بروز و آشکاری پیدا کردن است، از این دو مقام؛ یکی آشکار و دیگری پنهان است، مقام آشکار برای همیشه آشکار و مقام پنهان برای همیشه پنهان است.

توحید و احدیّت و معروف بودن و شناخت یافتن به شناخت

مقام دوّم توحید؛ مقام واحدیّت الهی است که در آن نیز به مقام است؛ مقام اوّل؛ مقام ظاهر از آن و آن معروفیت، شناخت و شناختی به اینکه شناخته‌ایم، یافتن به اینکه یافته‌ایم و رسیدن به اینکه رسیده‌ایم است، ظاهر مقام اوّل؛ نرسیدن، نفهمیدن و نیافتن بود امّا ظاهر مقام دوّم این است که؛ می‌رسیم، می‌یابیم، می‌فهمیم و شک‌ها، شبهه‌ها، اضطراب‌ها، تحیّرها، جهل‌ها و نامفهومی‌هایمان تبدیل به علم، معرفت، شناخت و مفهومیت می‌گردد، مقام دوّم آن مقام باطن آن است باطن مقام واحدیّت؛ نامعروفیت و عدم شناخت است، پس این دو مقام که اوّل مقام احدیت و دوّم مقام واحدیت است این دو صفت را به عکس یکدیگر دارا هستند؛ یعنی صفت ظاهر مقام احدیت؛ نامفهومی و نامعروفی بوده و باطن آن؛ معروفی و مفهومی است، صفات ظاهر مقام واحدیت؛ مفهومی و معروفی است و صفت باطن آن نام معروفی و نامفهومی است، پس صفاتشان برعکس یکدیگر است، این چهار حقیقت که عبارت شد از مقام ظاهر احدیت که مقام ناشناختی و نامعروفی و تحیّر است و از مقام باطن احدیت که مقام شناخت به شناخت و معرفت به معروف بودن است و از مقام ظاهر واحدیت که مقام شناخت به شناخت و معروف بودن به معروفیت است و از مقام باطن و احدیت که مقام عدم معرفت و معروف نبودن به معرفت و شناخت به ناشناختی است جامع همه حقایق توحیدیه الهیه به معنای جامع در عالم هستند.

دو جایگاه در صفات الهی؛ جایگاه نرسیدن و نیافتن و جایگاه رسیدن و یافتن

وقتی قصد بررسی (علم الله) را داریم، در جایگاهی بدین شکل است که در مورد (علم الله)؛ می‌‌رسیم که نرسیده، می‌یابیم که نیافته‌ایم و می‌شناسیم که نشناخته‌ایم و به صورت دائم در تحیّر، نامفهومی، جهل و نادانی پیش می‌رویم، امّا (علم الله) مقامی دیگر دارد که در آن؛ می‌فهمیم که فهمیده‌ایم، می‌رسیم که رسیده‌ایم و شناخت پیدا می‌کنیم که شناخت پیدا کرده‌ایم و سایر صفات توحیدیه خداوند نیز به همین شکل است و تفاوتی ندارد که آن صفات؛ صفات فعلیه به معنای اخص باشد یا غیر صفات فعلیه.

پس باید در تمام عالم در جستجوی این دو جهت باشیم؛ اوّلین جهت؛ اینکه می‌شناسیم که شناخته‌ایم و می‌یابیم که یافته‌ایم. و دوّمین جهت؛ اینکه می‌شناسیم که نشناخته‌ایم و می‌یابیم که نیافتیم. اولین جهت به شکل دائم بسوی شناخت، هویدایی، آشکاری، و واضح شدن حرکت می‌نماییم، امّا در دوّمین جهت به صورت دائم بسوی نامفهومی، مجهولیت، نادانی و تحیّر حرکت می‌نماییم. در جهت اوّل؛ به هر اندازه راه می‌پیماییم؛ مسائل و حقایق در نزدمان بیشتر آشکار می‌گردد و در دوّمین جهت؛ هرچه سریع‌تر، بیشتر و قوی‌تر سیر می‌نماییم؛ به نامفهمومی، نامعلومی و عدم شناخت بیشتری می‌رسیم.

پس این دو قانون را اهل بیت علیهم السلام برای پیروانشان بیان نموده‌اند.

انحراف آنان که در توحید فقط دنبال یافتن هستند که یافته‌اند

در هر علمی افرادی هستند که از راه درست آن علم خارج شده و مطلب دیگری را بیان می‌کنند، اشخاصی همانند اکثر فلاسفه، متکلّمین و صوفیه، حرکتشان به گونه‌ای است که ادّعا می‌کنند؛ می‌فهمیم که فهمیده‌ایم، می‌یابیم که یافته‌ایم و شناخت پیدا می‌کنیم که شناخت پیدا کرده‌ایم! این راه در تمام مطالب و مقامات توحیدی اشتباه است و پایان آن؛ نتیجه‌ای جز رخ دادن وحدت و سنخیت بین خلق و خالق و یگانگی و هم جنسی بین خالق و خلق ندارد و همان مطلب وحدت وجود و موجود و امثال این مطالب رخ می‌دهد.

انحراف آنان که در همه امور توحیدی دنبال ناشناختی هستند

در مقابل این افراد، اشخاصی هستند که در تمام مواضع و مقامات از نامفهمومی، نامعروفی و ناشناختی سخن می‌گویند؛ آنها نیز راهشان اشتباه است؛ زیرا هیچ گاه به حقایق توحیدیه و مقامات الهیه دست نیافته و همیشه در مجهولیت، جهل، نامفهومی و نارسایی گرفتار هستند.

پس راه صحیح الهی این است که انسان به این دوگانگی معتقد شده و در مرحله بعد متوجّه این مطلب باشد که چه مقاماتی؛ وصف احدیت الهی است و ظاهر آن؛ نامفهومی و نامعروفی و باطنش؛ مفهومی و معروفی است، کدام صفات برای واحدیت الهیه است که ظاهرش یافتنی و فهمیدنی و درک کردنی است و باطن آن نیافتنی و رسیدن به نرسیدن و یافتن به نیافتن است، انسان در چه مقام و موضعی توان بدست آوردن این تقسیمات را دارد، چگونه می‌تواند صفات الهی را از یکدیگر جدا کرده و صفتی را در این سو و صفتی دیگر را در سوی مقابل قرار دهد، این مبحث و سیری بسیار مشکل بوده.

راه رسیدن به حقایق؛ تنها قرآن و اهل بیت علیهم السلام است

و راهی برای رسیدن به آن، مگر قرآن کریم و سخنان اهل بیت علیهم السلام وجود ندارد.

آنهایی که شاگردی منحرفان کنند؛ تنها تحریف سخنان اهل حق می‌کنند

و این راه نیز برای کسانی است که در جای دیگری شاگردی نکرده، عمری را در فهم کلمات دیگران صرف ننموده، چنته ذهن، علم، عقل و فهم خویش را مملوء از افکار دیگران نکرده و بعد از این عمل و رسوخ افکار دیگران در ذهن، افکار و عقولشان؛ در پی سخنان اهل بیت علیهم السلام نیامده و قصد شاگردی نزد اهل بیت علیهم السلام را نداشته باشند؛ زیرا در این صورت، سخنان اهل بیت علیهم السلام را به شکلی توجیه، تأویل و تفسیر می‌کنند که با یافته‌های قبلیشان از دیگران و آنچه که از افکار آنها در چنته عقل، فهم و درکشان قرار گرفته، مناسبت داشته و با آنها همگون گردد، پس این گروه هیچ گاه نخواهند توانست با ورود به فرمایشات اهل بیت علیهم السلام به حقیقت این معارف دست یابند.

تنها کسانی به حقایق می‌رسند که فقط شاگردی اهل بیت علیهم السلام را کرده باشند

پس کدام گروه می‌توانند به حقیقت این معارف برسند؟ گروهی که از ابتداء، خداوند متعال به آنها کرامت و عنایت نموده، یاریشان کرده، چشمانشان را به سوی حقایق ایمانیه و الهیه اهل بیت علیهم السلام باز نموده و آنها را به خانه اهل بیت علیهم السلام وارد و از همان لحظه اوّل که چشم فهم، درک و عقلشان باز شده و گوش شنوای قلبانیشان گشوده می‌گردد؛ تنها به سخنان، حقایق، فرامین و فرمایشات اهل بیت علیهم السلام نظر کرده، گوش فرا داده و به دیگری نظری نداشته و گوش نسپارند، آنانی که از ابتداء در مسیر نورانی الهی ولایی اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته و در راه مستقیم هستند؛ توان این را دارند که در آیات قرآن کریم و فرمایشات اهل بیت علیهم السلام حرکت کرده و به این مقصد توحیدیه الهیه دست یابند.

تحریف شاگردان منحرفان همانند تحریف خلافت ظاهری امیر المؤمنین علیه السلام را در علوم می‌کنند

امّا گروه اوّل توان رسیدن به این مقصد ندارند؛ زیرا اذهان آنها از افکار، بافته‌ها و یافته‌های غلط، نادرست، اشتباه و نارسای دیگران که به نام اصول، قاعده، قانون، زیربنا و امثال اینها نامیده شده و کلمات و الفاظ نیک الهی را بر روی افکار غلط وساخته‌ها و پرداخته‌های ظلمانی شیطانی خویش در مقامات توحیدیه گذاشته‌اند پر شده است؛ همچنان که می‌بینید در مقامات خلافت ظاهریه، الفاظ امیر المؤمنین علیه السلام، خليفة رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم، خليفة المسلمين و امثال این الفاظ را برای بوزینه‌ها، پیرمردها، عرق خور و مشروب خورهای مفسدی که از آنها در عمل ظاهری بیرونی خیری رخ نمی‌داد؛ قرار دادند، همانند خلیفه اوّل، خلیفه دوّم، خلیفه سوّم، معاویه، بنی امیّه، بنی عبّاس و آنانی که راه و سیر آنها را پیش گرفته و روششان را ادامه داده‌اند، این افراد، کلمات نیک الهی، نورانی، ولایی، اسلامی و قرآنی را برای خویش قرار دادند.

حرمت عمل انسان به بافته و ساخته فکری خود

که امام صادق علیه السلام فرمودند: «أَيَّتُهَا الْعِصَابَةُ الْمَرْحُومَةُ الْمُفْلِحَةُ إِنَّ اللَّهَ أَتَمَّ لَكُمْ مَا آتَاكُمْ‏ مِنَ‏ الْخَيْرِ وَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ مِنْ عِلْمِ اللَّهِ وَلَا مِنْ أَمْرِهِ أَنْ يَأْخُذَ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ فِي دِينِهِ بِهَوًى وَلَا رَأْيٍ وَلَا مَقَايِيسَ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ الْقُرْآنَ وَجَعَلَ فِيهِ تِبْيَانَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَجَعَلَ لِلْقُرْآنِ وَلِتَعَلُّمِ الْقُرْآنِ أَهْلاً لَا يَسَعُ أَهْلَ عِلْمِ الْقُرْآنِ الَّذِينَ آتَاهُمُ اللَّهُ عِلْمَهُ أَنْ يَأْخُذُوا فِيهِ بِهَوًى وَلَا رَأْيٍ وَلَا مَقَايِيسَ أَغْنَاهُمُ اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ بِمَا آتَاهُمْ مِنْ عِلْمِهِ وَخَصَّهُمْ بِهِ وَوَضَعَهُ عِنْدَهُمْ كَرَامَةً مِنَ اللَّهِ أَكْرَمَهُمْ‏ بِهَا وَهُمْ أَهْلُ الذِّكْرِ الَّذِينَ أَمَرَ اللَّهُ هَذِهِ الْأُمَّةَ بِسُؤَالِهِمْ وَهُمُ الَّذِينَ مَنْ سَأَلَهُمْ وَقَدْ سَبَقَ فِي عِلْمِ اللَّهِ أَنْ يُصَدِّقَهُمْ وَيَتَّبِعَ أَثَرَهُمْ أَرْشَدُوهُ وَأَعْطَوْهُ مِنْ عِلْمِ الْقُرْآنِ مَا يَهْتَدِي بِهِ إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَإِلَى جَمِيعِ سُبُلِ الْحَقِّ وَهُمُ الَّذِينَ لَا يَرْغَبُ عَنْهُمْ وَعَنْ مَسْأَلَتِهِمْ وَعَنْ عِلْمِهِمُ الَّذِي أَكْرَمَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَجَعَلَهُ عِنْدَهُمْ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ فِي عِلْمِ اللَّهِ الشَّقَاءُ فِي أَصْلِ الْخَلْقِ تَحْتَ الْأَظِلَّةِ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ يَرْغَبُونَ عَنْ سُؤَالِ أَهْلِ الذِّكْرِ وَالَّذِينَ آتَاهُمُ اللَّهُ عِلْمَ الْقُرْآنِ وَوَضَعَهُ عِنْدَهُمْ وَأَمَرَ بِسُؤَالِهِمْ وَأُولَئِكَ الَّذِينَ يَأْخُذُونَ بِأَهْوَائِهِمْ وَآرَائِهِمْ وَمَقَايِيسِهِمْ حَتَّى دَخَلَهُمُ الشَّيْطَانُ لِأَنَّهُمْ جَعَلُوا أَهْلَ الْإِيمَانِ فِي عِلْمِ الْقُرْآنِ عِنْدَ اللَّهِ كَافِرِينَ وَجَعَلُوا أَهْلَ الضَّلَالَةِ فِي عِلْمِ الْقُرْآنِ عِنْدَ اللَّهِ مُؤْمِنِينَ وَحَتَّى جَعَلُوا مَا أَحَلَّ اللَّهُ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ حَرَاماً وَجَعَلُوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ حَلَالاً فَذَلِكَ أَصْلُ ثَمَرَةِ أَهْوَائِهِمْ وَقَدْ عَهِدَ إِلَيْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَبْلَ مَوْتِهِ فَقَالُوا نَحْنُ بَعْدَ مَا قَبَضَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ رَسُولَهُ يَسَعُنَا أَنْ نَأْخُذَ بِمَا اجْتَمَعَ عَلَيْهِ رَأْيُ النَّاسِ بَعْدَ مَا قَبَضَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ رَسُولَهُ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَبَعْدَ عَهْدِهِ الَّذِي عَهِدَهُ إِلَيْنَا وَأَمَرَنَا بِهِ مُخَالِفاً لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَمَا أَحَدٌ أَجْرَأَ عَلَى اللَّهِ وَلَا أَبْيَنَ ضَلَالَةً مِمَّنْ أَخَذَ بِذَلِكَ وَزَعَمَ أَنَّ ذَلِكَ يَسَعُهُ وَاللَّهِ إِنَّ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ أَنْ يُطِيعُوهُ وَيَتَّبِعُوا أَمْرَهُ فِي حَيَاةِ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَبَعْدَ مَوْتِهِ هَلْ يَسْتَطِيعُ أُولَئِكَ أَعْدَاءُ اللَّهِ أَنْ يَزْعُمُوا أَنَّ أَحَداً مِمَّنْ أَسْلَمَ مَعَ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَخَذَ بِقَوْلِهِ وَرَأْيِهِ وَمَقَايِيسِهِ فَإِنْ قَالَ نَعَمْ فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَضَلَّ ضَلالاً بَعِيداً* وَإِنْ قَالَ لَا لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ أَنْ يَأْخُذَ بِرَأْيِهِ وَهَوَاهُ وَمَقَايِيسِهِ فَقَدْ أَقَرَّ بِالْحُجَّةِ عَلَى نَفْسِهِ وَهُوَ مِمَّنْ يَزْعُمُ أَنَّ اللَّهَ يُطَاعُ وَيُتَّبَعُ أَمْرُهُ بَعْدَ قَبْضِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَقَدْ قَالَ اللَّهُ وَقَوْلُهُ الْحَقُّ: {وَما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ‏ قَدْ خَلَتْ‏ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ‏ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ‏ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَيْهِ‏ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ‏}[13] وَذَلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُطَاعُ وَيُتَّبَعُ أَمْرُهُ فِي حَيَاةِ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَبَعْدَ قَبْضِ اللَّهِ مُحَمَّداً صلّی الله علیه و آله و سلّم وَكَمَا لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ مَعَ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَنْ يَأْخُذَ بِهَوَاهُ وَلَا رَأْيِهِ وَلَا مَقَايِيسِهِ خِلَافاً لِأَمْرِ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَكَذَلِكَ لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ بَعْدَ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَنْ يَأْخُذَ بِهَوَاهُ وَلَا رَأْيِهِ وَلَا مَقَايِيسِهِ؛[14] اى گروه مورد رحمت و رستگار، براستى كه خدا كامل كرده براى شما آن خيرى را كه به شما عطا فرموده، و بدانيد كه از علم خدا و دستورش اين نيست كه كسى از خلق او در دين خود هواى نفس و رأى و قياس را ميزان بگيرد چون كه خداوند قرآن را نازل فرمود و بيان هر چيز را در آن قرار داد و براى آموختنش كسانى را مقرّر فرمود و آنان كه علم قرآن را بدانها داده نمى‏توانند از روى ميل و سليقه و قياس و نظر خود در احكام آن رفتار كنند و خداوند آنان را بوسيله دانشى كه به آنها داده و بدان مخصوصشان داشته و در نزد آنها سپرده است (از رأى و سليقه و قياس) بى‏نيازشان ساخته و اين از روى احترامى بوده كه خداوند آنها را بدان گرامى داشته، و ايشانند اهل ذكر كه خدا اين امّت را بپرسش از آنان مأمور ساخته، و اينانند كسانى كه هركس از ايشان سؤالى كند ـ البته در صورتى كه سئوال‏كننده از كسانى باشد كه در علم گذشته باشد كه آنان را تصديق نموده و از دستورشان پيروى كند ـ او را رهبرى كنند و به او از علم قرآن بدهند بدان مقدارى كه به خدا راه يابد ـ به اجازه و اذن او ـ و هم چنين به همه راه‌هاى حق هدايت شود، و آنهايند همان كسانى كه روگردان نشود از ايشان و از پرسش كردنشان و از آن دانشى كه خداوند آنها را بدان گرامى داشته و در پيش آنان نهاده جز آن كس كه در علم خدا در اصل آفرينش و در عالم ارواح شقاوت و بدبختى بر او ثبت شده. چنين كسانى رو می‌گردانند از پرسش اهل ذكر و آنان كه خداوند علم قرآن را به آنها داده و در نزدشان قرار داده و دستور پرسيدن از آنها را صادر فرموده است، و همين‏ها هستند كه طبق دلخواه و سليقه و قياس‌هاى خود رفتار كنند تا اينكه شيطان بر آنها چيره گرديده، زيرا آنها اهل ايمان را كه در علم قرآن مؤمن شناخته شده‏اند در نزد خدا كافر دانند، و گمراهان را كه در علم قرآن گمراهند نزد خدا مؤمن دانند، و تا اينكه حلال خدا را در بسيارى از جاها حرام كردند، و حرام خدا را در بسيارى از موارد حلال شمردند. و اين (كارها) ريشه و اساس بنا و ساختمان دلخواه آنان بود در صورتى كه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پيش از مرگش به آنها اشاره كرده بود ولى آنها گفتند: پس از رفتن رسول خدا ما می‌توانيم بر طبق آنچه آراء مردم بدان قرار گرفت رفتار كنيم با اينكه خداى عز و جل رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را از ما گرفت و به آن سفارشى كه آن حضرت به ما فرمود و آن دستورى كه به ما داده اگر چه اين كار مخالف با دستور خدا و رسول او باشد، براستى كه چه شخصى بر خدا دليرتر و گمراهيش آشكارتر از آن كسى است كه اين رويه را پيشه كرده و به خيال خود پندارد كه می‌تواند چنين كارى كند. به خدا سوگند كه خدا را بر مخلوق خود حقى است كه فرمان او را ببرند و از دستورش پيروى كنند چه در زمان حيات محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم و چه پس از مرگش، اين دشمنان خدا آيا مى‏توانند چنين پندارند كه احدى‏ از كسانى كه با محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم اسلام آوردند به گفتار خود و رأى و قياس عمل كرده؟ اگر در پاسخ بگويند: آرى كه حتماً بر خداوند دروغ بسته و به جايگاه دورى گمراه گشته‏اند و اگر بگويند: نه، پس كسى را نرسيده كه به رأى و دلخواه و قياس‌هاى خويش رفتار كند، و در اين صورت اينان بر عليه خود اقرار كرده و ملزم گشته‏اند و در زمره كسانى درآيند كه معتقدند بايستى پس از مرگ رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نيز از فرمان خدا پيروى و اطاعت كرد و خداى تعالى نيز فرمايد و گفتارش حق است كه فرموده: (محمّد جز فرستاده‏اى نيست كه پيش از او فرستادگانى آمده و گذشته‏اند آيا اگر بميرد يا كشته شود به عقب باز گرديد و هركس به عقب بازگردد زيانى به خدا نرسانده و خداوند سپاسداران را پاداش خواهد داد). و اين سخن بدان جهت گفتيم تا بدانيد كه اطاعت خدا و پيروى از دستورش لازم است چه در حيات و زندگانى محمّد و چه پس از مرگش، و هم چنان كه هيچ يك از مردم را نرسيده كه با بودن محمّد به دلخواه و رأى و قياس‏هاى خود بر خلاف گفته محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم رفتار كند پس از مرگ آن حضرت نيز كسى را نرسيده كه بر طبق دلخواه و رأى و قياسات خود عمل بنمايد».

پس این انسان‏ها، کافرین نزد خداوند را مؤمن و مؤمنان نزد او را کافر نامیدند، راه و روش اهل بیت علیهم السلام را الحاد، خروج از اسلام و رفض به معنای خروج از اسلام نامیده و بافته‌ها و ساخته‌های شیطانی خویش را اسلامی و قرآنی دانستند، همین گونه که این افراد در عالم ظاهر، در خلافت و علوم و حرکت‌های ظاهری اسلامی به چنین اقدامی دست زدند؛ اهل باطن نیز در حرکت باطنيه این عمل را انجام دادند، حرف‌های نادرست، بافته‌ها و ساخته‌هایی را با اذهان خویش و دیگران ساخته و آنها را ملاک، قانون، قاعده و اصول توحیدی دینی نام نهادند و هرکس را که بر میزان آن بافته‌ها و ساخته‌ها حرکت نمود اهل علم و معرفت نامیده و هرکس که این راه را نرفته و راه دیگری را انتخاب نمود اهل گمراهی، جهل و نادانی نامیدند.

ضلالت راه غیر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام

که در مورد این مطلب امام صادق علیه السلام فرمودند: «جَاءَ ابْنُ الْكَوَّاءِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين علیه السلام فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ {وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ‏ يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيمَاهُمْ}[15]‏ فَقَالَ: نَحْنُ عَلَى الْأَعْرَافِ نَعْرِفُ‏ أَنْصَارَنَا بِسِيمَاهُمْ‏ وَنَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِي لَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا وَنَحْنُ الْأَعْرَافُ يُعَرِّفُنَا اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى الصِّرَاطِ فَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَعَرَفْنَاهُ وَلَا يَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَنَا وَأَنْكَرْنَاهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَلَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَصِرَاطَهُ وَسَبِيلَهُ وَالْوَجْهَ الَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وَلَايَتِنَا أَوْ فَضَّلَ عَلَيْنَا غَيْرَنَا فَإِنَّهُمْ‏ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ‏ فَلَا سَوَاءٌ مَنِ اعْتَصَمَ النَّاسُ بِهِ‏ وَلَا سَوَاءٌ حَيْثُ ذَهَبَ النَّاسُ إِلَى عُيُونٍ كَدِرَةٍ يُفْرَغُ بَعْضُهَا فِي بَعْضٍ وَذَهَبَ مَنْ ذَهَبَ إِلَيْنَا إِلَى عُيُونٍ صَافِيَةٍ تَجْرِي بِأَمْرِ رَبِّهَا لَا نَفَادَ لَهَا وَلَا انْقِطَاعَ؛[16] ابن كوّاء نزد امير المؤمنين علیه السلام آمد و گفت: اى امير مؤمنان (بر اعراف مردانى باشند كه همه كس را از رخسارشان شناسند) يعنى چه؟ آن حضرت فرمودند: مایيم بر اعراف كه ياران خود را به رخسارشان می‌شناسيم، و مایيم اعراف كه خداى عز و جل جز از طريق معرفت ما شناخته نشود، و مایيم اعراف كه خدا ما را در روز قيامت بر روى صراط معرفت قرار دهد، پس داخل بهشت نشود مگر كسى كه ما او را شناسيم و او ما را شناسد و به دوزخ نرود جز آنكه ما او را ناشناس دانيم و او ما را، خداى تبارك و تعالى اگر می‌خواست خودش را بی‌واسطه به بندگانش می‌شناسانيد؛ ولى ما را در و جاده‏ و راه و طريق معرفت خود قرار داد، كسانى كه از ولايت ما روگردانيده و ديگران را بر ما ترجيح دهند؛ از صراط مستقيم منحرفند، برابر نيست و برابر نيست كسانى كه مردم به آنها پناه گيرند (كه ما اهل بيت پيغمبر باشيم) با كسانى كه خود محتاج پناهندگى به ديگران باشند (كه پيشوايان عامّه باشند)، زيرا آن مردم (پيروان پيشوايان) بسوى چشمه‏هاى آب تيره اندك كه از چشمه‏اى به چشمه ديگر ريزد رفتند و كسانى كه سوى ما آمدند بسوى چشمه‏هاى صافى آمدند كه آبش به امر پروردگار جاريست و تمام شدن و خشك شدن ندارد».

پس اشخاصی که به شاگردی دیگران رفته و از آنها متعلّم شده‌اند؛ به دنبال چشمه‌های کدر و چرکین رفته‌اند که هر کدام دارای یک گونه چرک هستند؛ اوّلی به گونه‌ای، دوّمی به گونه‌ای دیگر و سوّمی به گونه‌ای غیر از این دو چرک دارند و چرک‌هایشان با یکدیگر متفاوت است، این افراد این چرک‌ها را روی هم انباشته‌اند.

حق و علم و نور تنها در اهل بیت عصمت و طهارت است

امّا اشخاصی که سراغ اهل بیت علیهم السلام می‌آیند؛ به دنبال چشمه‌های صاف و پاکیزه‌ای آمده‌اند که فقط به امر خداوند رحمن جریان داشته و نفاد و تمام شدنی نیز ندارند، پس کسانی می‌توانند به این حقایق در مقامات توحیدیه الهیه دست یابند که راه، روش و تعلیمات اهل بیت علیهم السلام را انتخاب نموده و در این مسیر قرار گیرند، آنانی که راه و روش و بافته های دیگران را انتخاب نموده و طی کرده، با روش آنها حرکت کرده‌اند و اذهان، افکار و عقولشان را از مطالب آنها مملوء نموده‌اند، نخواهند توانست به این حقایق برسند.

به همین خاطر در حدیث شریف عنوان بصری آمده: «عَنْ عُنْوَانَ الْبَصْرِيِّ وَكَانَ شَيْخاً كَبِيراً قَدْ أَتَى عَلَيْهِ أَرْبَعٌ وَتِسْعُونَ سَنَةً قَالَ: كُنْتُ أَخْتَلِفُ إِلَى مَالِكِ بْنِ أَنَسٍ سِنِينَ فَلَمَّا حَضَرَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ علیه السلام الْمَدِينَةَ اخْتَلَفْتُ إِلَيْهِ وَأَحْبَبْتُ أَنْ‏ آخُذَ عَنْهُ‏ كَمَا أَخَذْتُ‏ مِنْ مَالِكٍ‏ فَقَالَ لِي يَوْماً إِنِّي رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَمَعَ ذَلِكَ لِي أَوْرَادٌ فِي كُلِّ سَاعَةٍ مِنْ آنَاءِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ فَلَا تَشْغَلْنِي عَنْ وِرْدِي فَخُذْ عَنْ مَالِكٍ وَاخْتَلِفْ إِلَيْهِ كَمَا كُنْتَ تَخْتَلِفُ إِلَيْهِ فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِكَ وَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَقُلْتُ فِي نَفْسِي لَوْ تَفَرَّسَ فِيَّ خَيْراً لَمَا زَجَرَنِي عَنِ الِاخْتِلَافِ إِلَيْهِ وَالْأَخْذِ عَنْهُ فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ وَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إِلَى الرَّوْضَةِ وَصَلَّيْتُ فِيهَا رَكْعَتَيْنِ وَقُلْتُ أَسْأَلُكَ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ أَنْ تَعْطِفَ عَلَيَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ وَتَرْزُقَنِي مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِي بِهِ إِلَى صِرَاطِكَ الْمُسْتَقِيمِ وَرَجَعْتُ إِلَى دَارِي مُغْتَمّاً حَزِيناً وَلَمْ أَخْتَلِفْ إِلَى مَالِكِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِي مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِي إِلَّا إِلَى الصَّلَاةِ الْمَكْتُوبَةِ حَتَّى عِيلَ صَبْرِي فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِي تَنَعَّلْتُ وَتَرَدَّيْتُ وَقَصَدْتُ جَعْفَراً وَكَانَ بَعْدَ مَا صَلَّيْتُ الْعَصْرَ فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَيْهِ فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ مَا حَاجَتُكَ فَقُلْتُ السَّلَامُ عَلَى الشَّرِيفِ فَقَالَ هُوَ قَائِمٌ فِي مُصَلَّاهُ فَجَلَسْتُ بِحِذَاءِ بَابِهِ فَمَا لَبِثْتُ إِلَّا يَسِيراً إِذْ خَرَجَ خَادِمٌ لَهُ قَالَ ادْخُلْ عَلَى بَرَكَةِ اللَّهِ فَدَخَلْتُ وَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلَامَ وَقَالَ اجْلِسْ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ فَجَلَسْتُ فَأَطْرَقَ مَلِيّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَقَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ كُنْيَتَكَ وَوَفَّقَكَ لِمَرْضَاتِهِ قُلْتُ فِي نَفْسِي لَوْ لَمْ يَكُنْ لِي مِنْ زِيَارَتِهِ وَالتَّسْلِيمِ عَلَيْهِ غَيْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَكَانَ كَثِيراً ثُمَّ أَطْرَقَ مَلِيّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَاجَتُكَ قُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ يَعْطِفَ قَلْبَكَ عَلَيَّ وَيَرْزُقَنِي مِنْ عِلْمِكَ وَأَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِي فِي الشَّرِيفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى أَنْ يَهْدِيَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلاً مِنْ نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ وَاطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَاسْتَفْهِمِ اللَّهَ يُفَهِّمْكَ؛[17] عنوان بصرى كه پيرمردى نود و چهار ساله‏اى بود گويد: حدود دو سال با مالك بن انس رفت و آمد داشتم، هنگامى كه امام صادق علیه السلام وارد مدينه شد، خدمت آن حضرت مى‏رسيدم و دوست داشتم آنچه را از مالك مى‏آموختم از آن حضرت بياموزم، روزى حضرت به من فرمودند: من از طرف حكومت تحت نظر مى‏باشم، بعلاوه اينكه در هر ساعت از شب و روز نيز اوراد و اذكارى دارم كه بايد بگويم، مرا از گفتن ذكر باز مدار، و همان طور كه قبلاً نزد مالك مى‏رفتى حالا هم برو و مسائلت را از او بپرس، من از اين سخنان غمگين شدم و از نزد ايشان رفتم و با خود گفتم: اگر در من خيرى مى‏ديد مرا از خود نمى‏راند و به مالك حواله نمى‏نمود، بار ديگر وارد مسجد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شدم و بر آن حضرت سلام كردم، سپس از كنار قبر پيامبر وارد حرم شدم و در آنجا دو ركعت نماز خواندم، و گفتم: خدايا از تو مى‏خواهم كه دل جعفر را به طرف من متمايل سازى، و از علم او نصيبم گردانى تا با آن به راه راست هدايت شوم. بعد با غم و اندوه به طرف خانه‏ام رفتم، و چون محبّت جعفر در دلم جاى گرفته بود ديگر نزد مالك هم نرفتم، از آن به بعد از منزلم خارج نشدم مگر براى خواندن نماز واجب، تا اينكه صبرم تمام شد، و چون دلتنگ شدم كفشم را پوشيدم و رداء بر دوش انداختم و بعد از خواندن نماز عصر به طرف منزل جعفر حركت نمودم، چون بدان جا رسيدم اجازه ورود خواستم، خادم ايشان بيرون آمد و گفت: چه مى‏خواهى؟ گفتم: خواستم خدمت آن بزرگوار برسم و سلامى بدهم، گفت: ايشان نماز مى‏خوانند، كنار در توقّف نمودم، بعد از مدّت كمى خادم بار ديگر آمد و گفت: بر بركت خدا وارد شو، وارد شدم و سلام كردم، ايشان پاسخم را دادند و فرمودند: بنشين خدا تو را رحمت كند، نشستم و ايشان بعد از احوال پرسى سرش را بلند كرده و فرمودند: كنيه‏ات چيست؟ گفتم: ابو عبد الله. فرمود: خداوند كنيه‏ات را مستدام بدارد، و در آنچه رضاى اوست موفّق بدارد، با خود گفتم: اگر از اين ملاقات و عرض سلام خدمت حضرت هيچ بهره ديگرى غير از اين دعا نداشته باشد، برايم خير بسيارى است. سپس حضرت اندكى تأمّل نمود، آنگاه سرش را بلند كرد و فرمود: ای ابا عبد الله چه مى‏خواهى؟ گفتم: از خدا خواسته‏ام كه دلت را بر من متمايل گرداند و از علمت به من نصيب گرداند، و از خداوند اميد دارم كه هرچه من از آن بزرگوار مى‏پرسم پاسخم گويد. حضرت فرمود: ای ابا عبد الله علم و دانش به يادگيرى نيست، بلكه نورى است در دل كسى كه خداى متعال مى‏خواهد او را هدايت كند، اگر طالب علم هستى ابتدا بندگى حقيقى را در خود به وجود آور، و علم را براى عمل كردن بياموز، و از خداوند فهم بخواه تا تو را فهيم گرداند».

پس علم؛ نور الهی است، این نور نزد شخصی است که خداوند او را رساننده نور خویش قرار داده، نور الهی هر جایی یافت نمی‌شود و حاملان این نور؛ غیر رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت علیهم السلام نیستند که ابوخالد کابلی گوید: «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: {فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا}[18] فَقَالَ: يَا أَبَا خَالِدٍ النُّورُ وَاللَّهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ وَاللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ وَهُمْ وَاللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ وَاللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ‏ الشَّمْسِ‏ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ وَهُمْ وَاللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ وَيَحْجُبُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ وَاللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَيَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَلَا يُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلِّمَ لَنَا وَيَكُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ شَدِيدِ الْحِسَابِ وَآمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ الْأَكْبَرِ؛[19] از امام باقر علیه السلام پرسيدم از تفسير قول خداى عز و جل که فرموده: (به خدا و رسولش و نورى كه فرستاده‏ايم ايمان آوريد) آن حضرت فرمودند: اى ابا خالد، به خدا سوگند كه مقصود از نور؛ ائمّه از آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم باشند تا روز قيامت، به خدا سوگند كه ايشانند همان نور خدا كه فرو فرستاده، به خدا سوگند كه ايشانند نور خدا در آسمان ها و زمين، به خدا سوگند اى ابا خالد، نور امام در دل مؤمنين از نور خورشيد تابان در روز روشن‏تر است، به خدا سوگند كه ائمّه دل هاى مؤمنين را منوّر سازند و خدا از هركس خواهد نور ايشان را پنهان دارد، پس دل آنها تاريك گردد، به خدا سوگند اى ابا خالد بنده‏اى ما را دوست ندارد و از ما پيروى نكند تا اينكه خدا قلبش را پاكيزه كرده باشد و خدا قلب بنده‏اى را پاكيزه نكند تا اينكه با ما خالص شده باشد و آشتى كرده باشد (يك رنگ شده باشد و سازگار) و چون با ما سازش كرد خدا از حساب سخت‏ نگاهش دارد و از هراس بزرگ روز قيامت ايمنش سازد».

این مطلب مربوط به اهل بیت علیهم السلام است که فرمودند: «هُمْ وَاللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ؛ اهل بیت نور خدا در آسمان ها و زمین او هستند».

در سخنی دیگر در زیارت جامعه کبیره آمده: «كَلامُكُمْ نُورٌ؛ سخنانتان نور است» چون خودشان نور هستند، کلامشان نیز نور است، نور فقط نزد اهل بیت علیهم السلام یافت شده و در جای دیگری نیست، خداوند حکیم در این باره می‌فرماید: {اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}[20] در اینجا {نُورٌ عَلَى نُورٍ} است و در اینجا {وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ}[21] رخ می‌دهد، در این مقام است که خداوند متعال، توسط نور خویش هر شخصی را که قصد کند؛ هدایت کرده و مثال‌ها را برای مردم بازگو می‌کند.

پس امام صادق علیه السلام فرمودند: علم، نوری است که خداوند متعال در قلب کسی که قصد هدایتش را دارد قرار می‌دهد، و به او فرمودند: اگر قصد یادگیری علم را داری؛ ابتدا به دنبال حقیقت عبودیت و بندگی باش و نگاه کن که بنده و شاگرد چه کسی هستی، باید در درگاه چه کسی خاضع باشی و معلّمت چه کسی باشد، ابتداء جویای این نکات باش و هنگامی که آنها را یافتی؛ علم را برای استعمال بطلب و در پی مفهوم علم نباش و اینگونه عمل نکن، تنها در این موضع است که این حقیقت الهیه رخ داده و می‌توان به آن رسید.

راه نجات آنان که شاگردی غیر اهل بیت علیهم السلام را کرده‌اند برگشت بسوی آنان و فراموش کردن هرآنچه از دیگران است می‌باشد

پس گروه اوّل که در جای دیگری به سر برده، راه‌های ظلمانی و شیطانی دیگری را پیموده، شاگرد اشخاص دیگری گشته، افکار آنها را یاد گرفته و افکار آنها را قانون، اصل، قاعده و پایه‌های علمی قرار داده‌اند؛ توان رسیدن به عمران حقیقتی را نخواهند داشت، مگر همانند عنوان بصری بسوی اهل بیت علیهم السلام باز گشته، توبه کرده، تمام عالم را فراموش نموده و راه حق و حقیقت را تنها در اهل بیت علیهم السلام ببینند، اگر بسوی اهل بیت علیهم السلام بازگشته که فرمودند: «خَيرُ هَذِهِ الأُمَّةِ النَّمْطُ الأَوْسَطُ يَلْحَقُ بِهِمُ التَّالي وَيَرْجَعُ إِلَيْهِمُ الغَالي»[22] و این عمل را انجام دهند؛ نجات می‌یابند.

پس به صورت کلّی تحقیق از آن سخن و سؤالی جزئی که رشته توحیدی آن، بسیار بزرگ است شروع شد، اگر خداوند رحیم به انسان عنایت کرده و اهل بیت علیهم السلام نیز او را شفاعت کرده و یاریش کنند تا بتواند در مقامات توحیدیّه الهیه و مقامات، مدارج، کمالات و مراتب اهل بیت علیهم السلام و اولیای الهی به مطالب و حقایقی رسیده، به این چهار مقام دست یافته و بتواند جهت توحیدی آنها را اصل قرار داده و از جهت ولایی ایشان جدا نموده و جهت ولایی آنها را فرع و ظهور مقام آشکاری، تقویت و تحکیم مقام توحیدی قرار دهد و قادر به این گردد که جایگاه مطالبی که در توحید فعلی بیان شد را تشخیص داده و از یکدیگر جدا کند و هیچ گونه مزاحمت، دوگانگی و مخالفت بین آن جایگاه‌ها نبيند.

الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین


[1]. بحار الأنوار، ج‏26، ص1، ح1: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَدَقَةَ أَنَّهُ قَالَ: سَأَلَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ سَلْمَانَ الْفَارِسِيَّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين علیه السلام بِالنُّورَانِيَّةِ قَالَ يَا جُنْدَبُ فَامْضِ بِنَا حَتَّى نَسْأَلَهُ عَنْ ذَلِكَ قَالَ فَأَتَيْنَاهُ فَلَمْ نَجِدْهُ قَالَ فَانْتَظَرْنَاهُ حَتَّى جَاءَ قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ مَا جَاءَ بِكُمَا قَالا جِئْنَاكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ نَسْأَلُكَ عَنْ‏ مَعْرِفَتِكَ‏ بِالنُّورَانِيَّةِ قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ مَرْحَباً بِكُمَا مِنْ وَلِيَّيْنِ مُتَعَاهِدَيْنِ لِدِينِهِ لَسْتُمَا بِمُقَصِّرَيْنِ لَعَمْرِي إِنَّ ذَلِكَ وَاجِبٌ‏ عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ ثُمَّ قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَا سَلْمَانُ وَيَا جُنْدَبُ قَالا لَبَّيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَال علیه السلام إِنَّهُ لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ فَإِذَا عَرَفَنِي بِهَذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَشَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَصَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً وَمَنْ قَصَّرَ عَنْ مَعْرِفَةِ ذَلِكَ فَهُوَ شَاكٌّ وَمُرْتَابٌ يَا سَلْمَانُ وَيَا جُنْدَبُ قَالا لَبَّيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَال علیه السلام مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَ‏ وَمَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ وَهُوَ الدِّينُ الْخَالِصُ الَّذِي قَالَ اللَّهُ تَعَالَى‏ وَما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفاءَ وَيُقِيمُوا الصَّلاةَ وَيُؤْتُوا الزَّكاةَ وَذلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ يَقُولُ مَا أُمِرُوا إِلَّا بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَهُوَ الدِّينُ الْحَنِيفِيَّةُ الْمُحَمَّدِيَّةُ السَّمْحَةُ وَقَوْلُهُ‏ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ فَمَنْ أَقَامَ وَلَايَتِي فَقَدْ أَقَامَ الصَّلَاةَ وَإِقَامَةُ وَلَايَتِي صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَالْمَلَكُ إِذَا لَمْ يَكُنْ مُقَرَّباً لَمْ يَحْتَمِلْهُ وَالنَّبِيُّ إِذَا لَمْ يَكُنْ مُرْسَلاً لَمْ يَحْتَمِلْهُ وَالْمُؤْمِنُ إِذَا لَمْ يَكُنْ مُمْتَحَناً لَمْ يَحْتَمِلْه‏، الخبر.

[2]. الكافي، ج2، ص75، ح6: عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ:... .

[3]. آیات احیاء و اماته حضرت عیسی علیه السلام و ملائکه الهی:

المائدة: 110 (إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِي وَإِذْ كَفَفْتُ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ).

آل عمران: 49 (وَرَسُولاً إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).

الأنفال: 50 (وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ).

النحل: 28 (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ مَا كُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلَى إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

النحل: 32 (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

السجدة: 11 (قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ).

[4]. روایات قدرت اهل بیت علیهم السلام بر احیاء و اماته خلق:

بحار الأنوار، ج26، ص3، ح1: أَقُولُ: ذَكَرَ وَالِدِي رَحِمَهُ اللَّهُ أَنَّهُ رَأَى فِي كِتَابٍ عَتِيقٍ جَمَعَهُ بَعْضُ مُحَدِّثِي أَصْحَابِنَا فِي فَضَائِلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين علیه السلام هَذَا الْخَبَرَ وَوَجَدْتُهُ أَيْضاً فِي كِتَابٍ عَتِيقٍ مُشْتَمِلٍ عَلَى أَخْبَارٍ كَثِيرَةٍ قَالَ رُوِيَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَدَقَةَ أَنَّهُ قَالَ: سَأَلَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ سَلْمَانَ الْفَارِسِيَّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين علیه السلام بِالنُّورَانِيَّةِ قَالَ يَا جُنْدَبُ فَامْضِ بِنَا حَتَّى نَسْأَلَهُ عَنْ ذَلِكَ قَالَ فَأَتَيْنَاهُ فَلَمْ نَجِدْهُ قَالَ فَانْتَظَرْنَاهُ حَتَّى جَاءَ قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ مَا جَاءَ بِكُمَا قَالا جِئْنَاكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ نَسْأَلُكَ عَنْ مَعْرِفَتِكَ بِالنُّورَانِيَّةِ قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه‏:... قَال علیه السلام: أَنَا أُحْيِي‏ وَأُمِيتُ‏ بِإِذْنِ رَبِّي وَأَنَا أُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ بِإِذْنِ رَبِّي وَأَنَا عَالِمٌ بِضَمَائِرِ قُلُوبِكُمْ وَالْأَئِمَّةُ مِنْ أَوْلَادِي علیهم السلام يَعْلَمُونَ وَيَفْعَلُونَ هَذَا إِذَا أَحَبُّوا وَأَرَادُوا لِأَنَّا كُلَّنَا وَاحِدٌ أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَآخِرُنَا مُحَمَّدٌ وَأَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَكُلُّنَا مُحَمَّدٌ فَلَا تَفَرَّقُوا بَيْنَنَا وَنَحْنُ إِذَا شِئْنَا شَاءَ اللَّهُ وَإِذَا كَرِهْنَا كَرِهَ اللَّهُ الْوَيْلُ كُلُّ الْوَيْلِ لِمَنْ أَنْكَرَ فَضْلَنَا وَخُصُوصِيَّتَنَا وَمَا أَعْطَانَا اللَّهُ رَبُّنَا لِأَنَّ مَنْ أَنْكَرَ شَيْئاً مِمَّا أَعْطَانَا اللَّهُ فَقَدْ أَنْكَرَ قُدْرَةَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَمَشِيَّتَهُ فِينَا، الخبر.

مشارق أنوار اليقين، ص312: مِنْ خُطْبَة لَهُتُسَمَّى التُطُنْجِيَّة... ثُمَّ قَال علیه السلام: أَنَا أَخْلُقُ وأَرْزُقُ وأُحْيِي وأُمِيتُ تَبَارَكَ اللَّهُ وتَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ، الخبر.

الهداية الكبرى، ص444:... قَالَ الْمُفَضَّلُ يَا سَيِّدِي مِثْلُ هَذَا فِي الْقُرْآنِ كَثِيرٌ؟ قَالَ: نَعَمْ يَا مُفَضَّلُ مَا كَانَ فِي الْقُرْآنِ‏ أَنْزَلْنا* وَإِنَّا جَعَلْنَا* وَإِنَّا أُرْسِلْنا* وَإِنَّا أَوْحَيْنا فَهُوَ قَوْلُ الْأَنْبِيَاءِ وَالرُّسُلِ الْمُخَوَّلِينَ فِي بَسَائِطِ مَلَكُوتِ السَّمَاءِ وَتُخُومِ الْأَرْضِ فَهُمْ نَحْنُ وَلَا خَلَقَ اللَّهُ شي‏ء [شَيْئاً] بِأَكْرَمَ‏ مِنَّا عِنْدَهُ‏، وَقَدْ شَرَحْتُهُ لَكَ يَا مُفَضَّلُ هَذَا فَاشْكُرِ اللَّهَ وَاحْمَدْهُ وَلَا تنسى [تَنْسَ‏] فَضْلَهُ‏ إِنَّ فَضْلَهُ كانَ عَلَيْكَ كَبِيراً وَمَا كَانَ فِي كِتَابِهِ الْعَزِيزِ أَنَا وَإِيَّايَ* وَخَلَقْتُ* وَرَزَقْتُ وَأَمَتُّ وَأَحْيَيْتُ وَأَبْدَيْتُ وَأَنْشَأْتُ وَسَوَّيْتُ وَأَطْعَمْتُ وَأَرْسَلْتُ فَهِيَ مِنْ نُطْقِ ذَاتِهِ إِلَيْنَا يَا مُفَضَّلُ وَمِثْلُ هَذَا كَثِيرٌ وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ‏ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً (خ ل: وإنَّا لَنَحْنُ الوارِثُونَ وَأم يَحْسَبُونَ أنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُم ونَجْوَيْهِم بَلى ورُسُلِنَا لَدَيْهِم يَكتُبُونَ ونَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُم فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيا ونَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَهُمُ الْمَوْتَ فَكُلُّ مَا كَانَ فِي الْقُرْآنِ مِن جَمْعٍ نَحْنُ فَعَلْنَا وإِنَّا صَنَعْنَا فَنَحْنُ واللَّهُ أُولَئِكَ الرُّسُلُ الَّذِينَ نَكتُبُ وَنَقسِمُ بِأَمرِهِ وَإِرادَتِهِ وَمَشِيَّتِهِ)، الخبر.

[5]. سبأ: 18 و19.

[6]. الاحتجاج، ج2، ص327: وَعَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ: أَتَى الْحَسَنُ الْبَصْرِيُّ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام فَقَالَ جِئْتُكَ لِأَسْأَلَكَ عَنْ أَشْيَاءَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ أَ لَسْتَ فَقِيهَ أَهْلِ الْبَصْرَةِ؟ قَالَ قَدْ يُقَالُ ذَلِكَ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام هَلْ‏ بِالْبَصْرَةِ أَحَدٌ تَأْخُذُ عَنْهُ؟ قَالَ لَا قَالَ فَجَمِيعُ أَهْلِ الْبَصْرَةِ يَأْخُذُونَ عَنْكَ؟ قَالَ نَعَمْ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ سُبْحَانَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَلَّدْتَ عَظِيماً مِنَ الْأَمْرِ بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ فَمَا أَدْرِي أَ كَذَاكَ أَنْتَ أَمْ يُكْذَبُ عَلَيْكَ؟ قَالَ مَا هُوَ؟ قَالَ زَعَمُوا أَنَّكَ تَقُولُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْعِبَادَ فَفَوَّضَ إِلَيْهِمْ أُمُورَهُمْ قَالَ فَسَكَتَ الْحَسَنُ فَقَالَ أَ رَأَيْتَ مَنْ قَالَ اللَّهُ لَهُ فِي كِتَابِهِ إِنَّكَ آمِنٌ هَلْ عَلَيْهِ خَوْفٌ بَعْدَ هَذَا الْقَوْلِ مِنْهُ؟ فَقَالَ الْحَسَنُ لَا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِنِّي أَعْرِضُ عَلَيْكَ آيَةً وَأُنْهِي إِلَيْكَ خِطَاباً وَلَا أَحْسَبُكَ إِلَّا وَقَدْ فَسَّرْتَهُ عَلَى غَيْرِ وَجْهِهِ فَإِنْ كُنْتَ فَعَلْتَ ذَلِكَ فَقَدْ هَلَكْتَ وَأَهْلَكْتَ فَقَالَ لَهُ مَا هُوَ؟ قَالَ أَ رَأَيْتَ حَيْثُ يَقُولُ: وَجَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً وَقَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَأَيَّاماً آمِنِينَ‏ يَا حَسَنُ بَلَغَنِي أَنَّكَ أَفْتَيْتَ النَّاسَ فَقُلْتَ هِيَ مَكَّةُ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام فَهَلْ يُقْطَعُ عَلَى مَنْ حَجَّ مَكَّةَ وَهَلْ يُخَافُ أَهْلُ مَكَّةَ وَهَلْ تَذْهَبُ أَمْوَالُهُمْ؟ قَالَ بَلَى قَالَ فَمَتَى يَكُونُونَ آمِنِينَ؟ بَلْ فِينَا ضَرَبَ اللَّهُ الْأَمْثَالَ فِي الْقُرْآنِ فَنَحْنُ الْقُرَى الَّتِي بَارَكَ اللَّهُ فِيهَا وَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَمَنْ أَقَرَّ بِفَضْلِنَا حَيْثُ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ شِيعَتِهِمُ‏ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً وَالْقُرَى الظَّاهِرَةُ الرُّسُلُ وَالنَّقَلَةُ عَنَّا إِلَى شِيعَتِنَا وَفُقَهَاءُ شِيعَتِنَا إِلَى شِيعَتِنَا وَقَوْلُهُ تَعَالَى‏ وَقَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ فَالسَّيْرُ مَثَلٌ لِلْعِلْمِ سِيرَ بِهِ‏ لَيالِيَ وَأَيَّاماً مَثَلٌ لِمَا يَسِيرُ مِنَ الْعِلْمِ فِي اللَّيَالِي وَالْأَيَّامِ عَنَّا إِلَيْهِمْ فِي الْحَلَالِ وَالْحَرَامِ وَالْفَرَائِضِ وَالْأَحْكَامِ‏ آمِنِينَ‏ فِيهَا إِذَا أَخَذُوا مِنْهُ آمِنِينَ مِنَ الشَّكِّ وَالضَّلَالِ وَالنُّقْلَةِ مِنَ الْحَرَامِ إِلَى الْحَلَالِ لِأَنَّهُمْ أَخَذُوا الْعِلْمَ مِمَّنْ وَجَبَ لَهُمْ أَخْذُهُمْ إِيَّاهُ عَنْهُمْ بِالْمَعْرِفَةِ لِأَنَّهُمْ أَهْلُ مِيرَاثِ الْعِلْمِ مِنْ آدَمَ إِلَى حَيْثُ انْتَهَوْا ذُرِّيَّةٌ مُصْطَفَاةٌ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ‏ فَلَمْ يَنْتَهِ الِاصْطِفَاءُ إِلَيْكُمْ بَلْ إِلَيْنَا انْتَهَى وَنَحْنُ تِلْكَ الذُّرِّيَّةُ الْمُصْطَفَاةُ لَا أَنْتَ وَلَا أَشْبَاهُكَ يَا حَسَنُ فَلَوْ قُلْتُ لَكَ حِينَ ادَّعَيْتَ مَا لَيْسَ لَكَ وَلَيْسَ إِلَيْكَ يَا جَاهِلَ أَهْلِ الْبَصْرَةِ لَمْ أَقُلْ فِيكَ إِلَّا مَا عَلِمْتُهُ مِنْكَ وَظَهَرَ لِي عَنْكَ وَإِيَّاكَ أَنْ تَقُولَ بِالتَّفْوِيضِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَمْ يُفَوِّضِ الْأَمْرَ إِلَى خَلْقِهِ وَهْناً مِنْهُ‏ وَضَعْفاً وَلَا أَجْبَرَهُمْ عَلَى مَعَاصِيهِ ظُلْماً. و الخبر طويل أخذنا منه موضع الحاجة.

تأويل الآيات الظاهرة، ص462: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: دَخَلَ الْحَسَنُ الْبَصْرِيُّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ علیهما السلام فَقَالَ لَهُ يَا أَخَا أَهْلِ الْبَصْرَةِ بَلَغَنِي أَنَّكَ فَسَّرْتَ‏ آيَةً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَلَى غَيْرِ مَا أُنْزِلَتْ فَإِنْ كُنْتَ فَعَلْتَ فَقَدْ هَلَكْتَ وَاسْتَهْلَكْتَ قَالَ وَمَا هِيَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَ‏ وَجَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً وَقَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَأَيَّاماً آمِنِينَ‏ وَيْحَكَ كَيْفَ يَجْعَلُ اللَّهُ‏ لِقَوْمٍ‏ أَمَاناً وَمَتَاعُهُمْ يُسْرَقُ بِمَكَّةَ وَالْمَدِينَةِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَرُبَّمَا أُخِذَ عَبْدٌ أَوْ قُتِلَ وَفَاتَتْ نَفْسُهُ ثُمَّ مَكَثَ مَلِيّاً ثُمَّ أَوْمَى بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ وَقَالَ نَحْنُ الْقُرَى الَّتِي بَارَكَ اللَّهُ فِيهَا قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَوَجَدْتَ هَذَا فِي كِتَابِ اللَّهِ أَنَّ الْقُرَى رِجَالٌ قَالَ نَعَمْ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَ‏ وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَرُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِيداً وَعَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً فَمَنِ الْعَاتِي عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ الْحِيطَانُ أَمِ الْبُيُوتُ أَمِ الرِّجَالُ فَقَالَ الرِّجَالُ ثُمَّ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ زِدْنِي قَالَ قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ فِي سُورَةِ يُوسُفَ‏ وَسْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيها وَالْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنا فِيها لِمَنْ أَمَرُوهُ أَنْ يَسْأَلَ الْقَرْيَةَ وَالْعِيرَ أَمِ الرِّجَالَ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَخْبِرْنِي عَنِ الْقُرَى الظَّاهِرَةِ قَالَ هُمْ شِيعَتُنَا يَعْنِي الْعُلَمَاءَ مِنْهُمْ.

[7]. فاطر: 31 ـ 34.

[8]. روایات زیارت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت علیهم السلام؛ همان زیارت خدای متعال:

التوحيد، ص117، ح21: عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِي الْحَدِيثِ الَّذِي يَرْوِيهِ أَهْلُ الْحَدِيثِ أَنَّ الْمُؤْمِنِينَ‏ يَزُورُونَ‏ رَبَّهُمْ مِنْ مَنَازِلِهِمْ فِي الْجَنَّةِ فَقَال علیه السلام يَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى فَضَّلَ نَبِيَّهُ مُحَمَّداً صلّی الله علیه و آله و سلّم عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالْمَلَائِكَةِ وَجَعَلَ طَاعَتَهُ طَاعَتَهُ وَمُتَابَعَتَهُ مُتَابَعَتَهُ وَزِيَارَتَهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ زِيَارَتَهُ فَقَالَ عَزَّ وَجَلَ‏ مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ‏ وَقَالَ‏ إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ‏ وَقَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم مَنْ زَارَنِي فِي حَيَاتِي أَوْ بَعْدَ مَوْتِي فَقَدْ زَارَ اللَّهَ دَرَجَةُ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم فِي الْجَنَّةِ أَرْفَعُ الدَّرَجَاتِ فَمَنْ زَارَهُ إِلَى دَرَجَتِهِ فِي الْجَنَّةِ مِنْ مَنْزِلِهِ فَقَدْ زَارَ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى قَالَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى الْخَبَرِ الَّذِي رَوَوْهُ أَنَّ ثَوَابَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ النَّظَرُ إِلَى وَجْهِ اللَّهِ فَقَال علیه السلام: يَا أَبَا الصَّلْتِ مَنْ وَصَفَ اللَّهَ بِوَجْهٍ كَالْوُجُوهِ فَقَدْ كَفَرَ وَلَكِنْ وَجْهُ اللَّهِ أَنْبِيَاؤُهُ وَرُسُلُهُ وَحُجَجُهُ صلّی الله علیه و آله و سلّم هُمُ الَّذِينَ بِهِمْ‏ يُتَوَجَّهُ إِلَى اللَّهِ وَإِلَى دِينِهِ وَمَعْرِفَتِهِ وَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَ‏ كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ. وَيَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ‏ وَقَالَ عَزَّ وَجَلَ: كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ‏ فَالنَّظَرُ إِلَى أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَحُجَجِهِ علیهم السلام فِي دَرَجَاتِهِمْ ثَوَابٌ عَظِيمٌ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقَدْ قَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم مَنْ أَبْغَضَ أَهْلَ بَيْتِي وَعِتْرَتِي لَمْ يَرَنِي وَلَمْ أَرَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقَال علیه السلام إِنَّ فِيكُمْ مَنْ لَا يَرَانِي بَعْدَ أَنْ يُفَارِقَنِي يَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لَا يُوصَفُ بِمَكَانٍ وَلا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَالْأَوْهَامُ فَقَالَ قُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَأَخْبِرْنِي عَنِ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ أَ هُمَا الْيَوْمَ مَخْلُوقَتَانِ فَقَالَ نَعَمْ وَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَرَأَى النَّارَ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ قَوْماً يَقُولُونَ إِنَّهُمَا الْيَوْمَ مُقَدَّرَتَانِ غَيْرُ مَخْلُوقَتَيْنِ فَقَال علیه السلام: مَا أُولَئِكَ مِنَّا وَلَا نَحْنُ مِنْهُمْ مَنْ أَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ فَقَدْ كَذَّبَ النَّبِيَّ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَكَذَّبَنَا وَلَا مِنْ وَلَايَتِنَا عَلَى شَيْ‏ءٍ وَيُخَلَّدُ فِي نَارِ جَهَنَّمَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ. يَطُوفُونَ بَيْنَها وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ‏ وَقَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أَخَذَ بِيَدِي جَبْرَئِيلُ فَأَدْخَلَنِي الْجَنَّةَ فَنَاوَلَنِي مِنْ رُطَبِهَا فَأَكَلْتُهُ فَتَحَوَّلَ ذَلِكَ نُطْفَةً فِي صُلْبِي فَلَمَّا أُهْبِطْتُ إِلَى الْأَرْضِ وَاقَعْتُ خَدِيجَةَ فَحَمَلَتْ بِفَاطِمَةَB فَفَاطِمَةُ حَوْرَاءُ إِنْسِيَّةٌ وَكُلَّمَا اشْتَقْتُ إِلَى رَائِحَةِ الْجَنَّةِ شَمِمْتُ رَائِحَةَ ابْنَتِي فَاطِمَةَB.

كفاية الأثر، ص16: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم‏ وَالْحَسَنُ عَلَى عَاتِقِهِ وَالْحُسَيْنُ عَلَى فَخِذِهِ يَلْثِمُهُمَا وَيُقَبِّلُهُمَا وَيَقُولُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُمَا وَعَادِ مَا مَنْ عَادَاهُمَا ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ كَأَنِّي بِهِ وَقَدْ خُضِبَتْ شَيْبَتُهُ مِنْ دَمِهِ يَدْعُو فَلَا يُجَابُ وَيَسْتَنْصِرُ فَلَا يُنْصَرُ قُلْتُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ شِرَارُ أُمَّتِي مَا لَهُمْ لَا أَنَالَهُمُ‏ اللَّهُ‏ شَفَاعَتِي‏ ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ كُتِبَ لَهُ ثَوَابُ أَلْفِ حَجَّةٍ وَأَلْفِ عُمْرَةٍ أَلَا وَمَنْ زَارَهُ فَكَأَنَّمَا زَارَنِي وَمَنْ زَارَنِي فَكَأَنَّمَا زَارَ اللَّهَ وَحَقُّ الزَّائِرِ عَلَى اللَّهِ أَنْ لَا يُعَذِّبَهُ بِالنَّارِ، الخبر.

عوالي اللئالي، ج4، ص83، ح92: وَرُوِيَ‏ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم كَانَ يَوْماً فِي بَيْتِ فَاطِمَةَ وَعِنْدَهُ عَلِيٌّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ علیهم السلام وَقَدْ مُلِئَ بِهِمْ سُرُوراً وَفَرَحاً إِذْ هَبَطَ الْأَمِينُ جَبْرَئِيلُ علیه السلام فَقَالَ السَّلَامُ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَيَقُولُ يَا مُحَمَّدُ أَ فَرِحْتَ‏ بِاجْتِمَاعِ‏ شَمْلِكَ بِأَهْلِ بَيْتِكَ فِي دَارِ الدُّنْيَا فَقَالَ صلّی الله علیه و آله و سلّم نَعَمْ وَالْحَمْدُ لِرَبِّي عَلَى ذَلِكَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى يَقُولُ إِنَّهُمْ صَرْعَى وَقُبُورُهُمْ شَتَّى فَبَكَى النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَقَالَ لَهُ عَلَيٌّ وَمَا يُبْكِيكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ يَا عَلِيُّ هَذَا جَبْرَئِيلُ يُخْبِرُنِي عَنْكُمْ أَنَّكُمْ صَرْعَى وَقُبُورُكُمْ شَتَّى فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا خَصَّنَا بِهِ مِنَ الْبَلْوَى يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا لِمَنْ زَارَنَا فِي حَيَاتِنَا أَوْ بَعْدَ مَوْتِنَا فَقَال علیه السلام يَا عَلِيُّ مَنْ زَارَنِي حَيّاً أَوْ مَيِّتاً أَوْ زَارَكَ فِي حَيَاتِكَ أَوْ بَعْدَ مَوْتِكَ أَوْ زَارَ فَاطِمَةَ أَوْ زَارَ الْحَسَنَ أَوْ زَارَ الْحُسَيْنَ فِي حَيَاتِهِمْ أَوْ بَعْدَ وَفَاتِهِمْ كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِهِ وَكَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَوَابَ الْمُجَاهِدِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ هَذِهِ النِّعْمَةِ.

الكافي، ج4، ص585، ح5: عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: مَا لِمَنْ زَارَ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم؟ قَالَ: كَمَنْ زَارَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فَوْقَ عَرْشِهِ، قَالَ: قُلْتُ: فَمَا لِمَنْ‏ زَارَ أَحَداً مِنْكُمْ؟ قَالَ: كَمَنْ‏ زَارَ رَسُولَ‏ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم.

كامل الزيارات، ص147، ح2: عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُمِّيِّ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام بِشَطِّ الْفُرَاتِ‏ كَانَ‏ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ.

روایات زیارت مؤمن؛ زیارت اهل بیت علیهم السلام و خدای متعال:

كامل الزيارات، ص319، ح1: عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ الرَّازِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْأَوَّل علیه السلام: يَقُولُ‏ مَنْ لَمْ يُقَدِّرْهُ أَنْ يَزُورَنَا فَلْيَزُرْ صَالِحِي‏ مَوَالِينَا يُكْتَبْ لَهُ ثَوَابُ زِيَارَتِنَا وَمَنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى صِلَتِنَا فَلْيَصِلْ عَلَى صَالِحِي مَوَالِينَا يُكْتَبْ لَهُ ثَوَابُ صِلَتِنَا.

كشف الريبة، ص93: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ النَّوْفَلِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ علیه السلام فَإِذَا بِمَوْلًى لِعَبْدِ اللَّهِ النَّجَاشِيِّ قَدْ وَرَدَ عَلَيْهِ فَسَلَّمَ وَأَوْصَلَ إِلَيْهِ كِتَابَه‏... فَأَجَابَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏... وَمَنْ زَارَ أَخَاهُ‏ الْمُؤْمِنَ‏ إِلَى‏ مَنْزِلِهِ‏ لَا لِحَاجَةٍ مِنْهُ إِلَيْهِ كُتِبَ مِنْ زُوَّارِ اللَّهِ وَكَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُكْرِمَ زَائِرَه‏، الخبر.

مصادقة الإخوان، ص56، ح2: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: ثَلَاثَةٌ مِنْ خَالِصَةِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ رَجُلٌ زَارَ أَخَاهُ فِي اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَهُوَ زَوَّارُ اللَّهِ‏ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى اللَّهِ أَنْ يُكْرِمَ زَوَّارَهُ وَيُعْطِيَهُ مَا سَأَلَ وَرَجُلٌ دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَصَلَّى ثُمَّ عَقَّبَ فِيهِ انْتِظَاراً لِلصَّلَاةِ الْأُخْرَى فَهُوَ ضَيْفُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَحَقٌّ عَلَى اللَّهِ أَنْ يُكْرِمَ ضَيْفَهُ وَالْحَاجُّ وَالْمُعْتَمِرُ فَهُمَا وَفْدُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَحَقٌّ عَلَى اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ أَنْ يُكْرِمَ وَفْدَهُ.

مستدرك الوسائل، ج‏10، ص377، ح14: عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَالَ: مَا مِنْ عَبْدٍ زَارَ أَخَاهُ فِي اللَّهِ إِلَّا نَادَى مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ أَنْ طِبْتَ وَطَابَتْ لَكَ الْجَنَّةُ وَإِلَّا قَالَ اللَّهُ فِي مَلَكُوتِ عَرْشِهِ: عَبْدِي‏ زَارَنِي‏ وَعَلَيَّ قِرَاهُ وَلَنْ أَرْضَى لِعَبْدِي‏ بِقِرًى دُونَ الْجَنَّةِ.

[9]. روایات مؤمنین ممتحن و مؤمنین کامل، همانند سلمان محمّدی:

المناقب (كتاب عتيق)، ص67، ح11: حديث رُوِي مُحَمَّدُ بْنُ صَدَقَةَ أَنَّهُ قَالَ سَأَلَ أَبُو ذَرٍ اَلْغِفَارِيُّ سلمان الفارِسيُّ: يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ مَا مَعْرِفَةُ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ€ بِالنُّورَانِيَّةِ قَالَ يَا جُندبُ فَامْضِ بِنَا حَتَّى نَسْأَلَهُ عَنْ ذَلِكَ قَالَ فَأَتَيْنَاهُ فَلَمْ نَجِدْهُ قَالَ فَانْتَظَرْنَاهُ حَتَّى أُتيَ فَقَالَ صَلَّيَ اَللَّهُ عَلَيْهِ مَا جَاءَ بِكُمَا قَالاَ جِئْنَاكَ يَا أَميرَ اَلْمُؤْمِنِينَ نَسْأَلُكَ عَنْ مَعْرِفَتِكَ بِالنُّورَانِيَّةِ قالَ صلي اللَّهُ عَلَيْهِ مَرْحَباً بِكُمَا وَأهلاً مِن وَلِيَّينِ مُعتَمِدينَ لِدِينِهِ لَسْتُمَا بِمُقَصرين لَعَمْرِي أنَّ ذلِكَ واجِبٌ على كُلِّ مُؤمِنٍ وَمُؤمِنَةٍ... قُلْتُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي مَنِ المُؤمِنُ المُمتَحَنُ وما نِهَايَتُهُ ومَا حَدُّهُ حَتَّى أَعْرِفَهُ قَالَ صَلي اَللَّهُ عَلَيْهِ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ قُلْتُ لَبَّيْكَ يَا أَخَا رَسُولِ اَللَّهِ قَالَ اَلْمُؤْمِنُ المُمتحَنُ هُوَ اَلَّذِي لاَ يُرَدُّ مِن أَمرِنا إِلَيهِ شَيءٌ إِلاَّ شَرَحَ اللَّهُ صَدرَهُ لِقَبولِهِ وَلَم يَشُكَّ وَلَم يَرْتَد... قال صَلَّیَ اللَّهُ عَلَيهِ مَن آمَنَ بِما قُلتَ وَصَدَّقَ بِما بَيَّنتَ وَفَسَّرتُ وَشَرَحتُ وَأوضَحتَ وَنَوَّرْتُ وَبَرَهَنتُ فَهُوَ مُؤمِنٌ مُمتَحَنٌ امتَحَنَ اللَّهُ قَلبَهُ لِلإيمانِ وشَرَحَ صَدْرَهُ لِلإِسْلامِ وهُوَ عَارِفٌ مُسْتَبْصِرٌ قَدِ انْتَهى وبَلَغَ وكَمَلٍ ومَن شَكَّ وَعِندَ وَجَحَدَ وَوَقَفَ وَتَحَيَّرَ وارْتابَ فَهُوَ مُقَصِّرٌ ونَاصِبٌ، الخبر.

الأصول الستة عشر، ص127، ح20: زَيْدٌ قَالَ‏: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: نَخْشَى أَنْ لَا نَكُونَ مُؤْمِنِينَ! قَالَ: وَلِمَ ذَاكَ؟ فَقُلْتُ: وَذَلِكَ أَنَّا لَا نَجِدُ فِينَا مَنْ يَكُونُ أَخُوهُ عِنْدَهُ آثَرَ مِنْ دِرْهَمِهِ وَدِينَارِهِ، وَنَجِدُ الدِّينَارَ وَالدِّرْهَمَ آثَرَ عِنْدَنَا مِنْ أَخٍ قَدْ جَمَعَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُ مُوَالاةُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين علیه السلام، فَقَالَ: كَلَّا، إِنَّكُمْ مُؤْمِنُونَ‏ وَلَكِنْ لَا يَكْمُلُ‏ إِيمَانُكُمْ حَتَّى يَخْرُجَ قَائِمُنَا، فَعِنْدَهَا يَجْمَعُ اللَّهُ أَحْلَامَكُمْ، فَتَكُونُونَ‏ مُؤْمِنِينَ‏ كَامِلِينَ‏، وَلَوْ لَمْ يَكُنْ فِي الْأَرْضِ مُؤْمِنِينَ كَامِلِينَ‏ إِذاً لَرَفَعَنَا اللَّهُ إِلَيْهِ، وَأَنْكَرْتُمُ الْأَرْضَ وَأَنْكَرْتُمُ السَّمَاءَ، بَلْ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنَّ فِي الْأَرْضِ فِي أَطْرَافِهَا مُؤْمِنِينَ مَا قَدْرُ الدُّنْيَا كُلِّهَا عِنْدَهُمْ يَعْدِلُ جَنَاحَ بَعُوضَةٍ، وَلَوْ أَنَّ الدُّنْيَا بِجَمِيعِ مَا فِيهَا وَعَلَيْهَا، ذَهَبَةٌ حَمْرَاءُ عَلَى عُنُقِ أَحَدِهِمْ، ثُمَّ سَقَطَتْ‏، عَنْ عُنُقِهِ، مَا شَعَرَ بِهَا أَيُ‏ شَيْ‏ءٍ كَانَ عَلَى عُنُقِهِ، وَلَا أَيُّ شَيْ‏ءٍ سَقَطَ مِنْهَا؛ لِهَوَانِهَا عَلَيْهِمْ، فَهُمُ الْخَفِيُّ عَيْشُهُمُ، الْمُنْتَقِلَةُ دِيَارُهُمْ مِنْ أَرْضٍ إِلَى أَرْضٍ، الْخَمِيصَةُ بُطُونُهُمْ مِنَ الصِّيَامِ، الذَّابِلَةُ شِفَاهُهُمْ مِنَ التَّسْبِيحِ، الْعُمْشُ الْعُيُونِ مِنَ الْبُكَاءِ، الصُّفْرُ الْوُجُوهِ مِنَ السَّهَرِ، فَذَلِكَ سِيمَاهُمْ مَثَلاً ضَرَبَهُ اللَّهُ‏ فِي الْإِنْجِيلِ لَهُمْ؛ وَفِي التَّوْرَاةِ وَالْفُرْقَانِ وَالزَّبُورِ وَالصُّحُفِ الْأُولَى، وَصَفَهُمْ، فَقَالَ: سِيماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْراةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ‏ عَنَى بِذَلِكَ صُفْرَةَ وُجُوهِهِمْ مِنْ سَهَرِ اللَّيْلِ. هُمُ الْبَرَرَةُ بِالْإِخْوَانِ فِي حَالِ الْيُسْرِ وَالْعُسْرِ، الْمُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ فِي حَالِ الْعُسْرِ، كَذَلِكَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ، فَقَالَ: وَيُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏ فَازُوا- وَاللَّهِ- وَأَفْلَحُوا، إِنْ رَأَوْا مُؤْمِناً أَكْرَمُوهُ، وَإِنْ رَأَوْا مُنَافِقاً هَجَرُوهُ. إِذَا جَنَّهُمُ اللَّيْلُ اتَّخَذُوا أَرْضَ اللَّهِ فِرَاشاً، وَالتُّرَابَ وِسَاداً، وَاسْتَقْبَلُوا بِجِبَاهِهِمُ الْأَرْضَ يَتَضَرَّعُونَ إِلَى رَبِّهِمْ فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ مِنَ النَّارِ، فَإِذَا أَصْبَحُوا اخْتَلَطُوا بِالنَّاسِ لَمْ يُشَرْ إِلَيْهِمْ بِالْأَصَابِعِ. تَنَكَّبُوا الطُّرُقَ، وَاتَّخَذُوا الْمَاءَ طِيباً وَطَهُوراً. أَنْفُسُهُمْ مَتْعُوبَةٌ، وَأَبْدَانُهُمْ مَكْدُودَةٌ، وَالنَّاسُ مِنْهُمْ فِي رَاحَةٍ. فَهُمْ عِنْدَ النَّاسِ شِرَارُ الْخَلْقِ، وَعِنْدَ اللَّهِ خِيَارُ الْخَلْقِ؛ إِنْ حَدَّثُوا لَمْ يُصَدَّقُوا، وَإِنْ خَطَبُوا لَمْ يُزَوَّجُوا، وَإِنْ شَهِدُوا لَمْ يُعْرَفُوا، وَإِنْ غَابُوا لَمْ يُفْقَدُوا. قُلُوبُهُمْ خَائِفَةٌ وَجِلَةٌ مِنَ اللَّهِ، أَلْسِنَتُهُمْ مَسْجُونَةٌ، وَصُدُورُهُمْ وِعَاءٌ لِسِرِّ اللَّهِ؛ إِنْ وَجَدُوا لَهُ أَهْلاً نَبَذُوهُ إِلَيْهِ‏ نَبْذاً، وَإِنْ لَمْ يَجِدُوا لَهُ أَهْلاً أَلْقَوْا عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ أَقْفَالاً غَيَّبُوا مَفَاتِيحَهَا، وَجَعَلُوا عَلَى أَفْوَاهِهِمْ أَوْكِيَةً. صُلُبٌ صِلَابٌ أَصْلَبُ مِنَ الْجِبَالِ لَا يُنْحَتُ مِنْهُمْ شَيْ‏ءٌ. خُزَّانُ الْعِلْمِ، وَمَعْدِنُ الْحُكْمِ‏، وَتُبَّاعُ‏ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحِينَ‏. أَكْيَاسٌ يَحْسَبُهُمُ الْمُنَافِقُ خُرْساً عُمْياً بُلْهاً وَمَا بِالْقَوْمِ مِنْ خَرَسٍ وَلَا عَمًى وَلَا بَلَهٍ. إِنَّهُمْ لَأَكْيَاسٌ فُصَحَاءُ، حُلَمَاءُ حُكَمَاءُ، أَتْقِيَاءُ بَرَرَةٌ، صَفْوَةُ اللَّهِ، أَسْكَنَتْهُمُ الْخَشْيَةُ لِلَّهِ، وَأَعْيَتْ‏ أَلْسِنَتَهُمْ؛ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ وَكِتْمَاناً لِسِرِّهِ، فَوَا شَوْقَاهْ إِلَى مُجَالَسَتِهِمْ وَمُحَادَثَتِهِمْ! يَا كَرْبَاهْ لِفَقْدِهِمْ! وَيَا كَشْفَ كَرْبَاهْ لِمُجَالَسَتِهِمْ! اطْلُبُوهُمْ، فَإِنْ وَجَدْتُمُوهُمْ وَاقْتَبَسْتُمْ مِنْ نُورِهِمُ اهْتَدَيْتُمْ، وَفُزْتُمْ بِهِمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ. هُمْ أَعَزُّ فِي النَّاسِ مِنَ الْكِبْرِيتِ الْأَحْمَرِ. حِلْيَتُهُمْ‏ طُولُ السُّكُوتِ بِكِتْمَانِ السِّرِّ، وَالصَّلَاةُ، وَالزَّكَاةُ، وَالْحَجُّ، وَالصَّوْمُ، وَالْمُوَاسَاةُ لِلْإِخْوَانِ فِي حَالِ الْيُسْرِ وَالْعُسْرِ، فَذَلِكَ حِلْيَتُهُمْ وَمِحْنَتُهُمْ‏، يَا طُوبى‏ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ‏! هُمْ وَارِثُو الْفِرْدَوْسِ خَالِدِينَ فِيهَا، وَمَثَلُهُمْ فِي أَهْلِ الْجِنَانِ مَثَلُ الْفِرْدَوْسِ فِي الْجِنَانِ. وَهُمُ الْمَطْلُوبُونَ فِي النَّارِ، الْمَحْبُورُونَ فِي الْجِنَانِ، فَذَلِكَ قَوْلُ أَهْلِ النَّارِ: ما لَنا لا نَرى‏ رِجالاً كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ؛ فَهُمْ أَشْرَارُ الْخَلْقِ عِنْدَهُمْ، فَيَرْفَعُ اللَّهُ مَنَازِلَهُمْ حَتَّى يَرَوْنَهُمْ، فَيَكُونُ ذَلِكَ حَسْرَةً لَهُمْ فِي النَّارِ، فَيَقُولُونَ: يا لَيْتَنا نُرَدُّ فَنَكُونَ مِثْلَهُمْ! فَلَقَدْ كَانُوا هُمُ الْأَخْيَارَ، وَكُنَّا نَحْنُ الْأَشْرَارَ، فَذَلِكَ حَسْرَةٌ لِأَهْلِ النَّارِ.

الكافي، ج1، ص23، ح14: عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَان‏ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَعِنْدَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ مَوَالِيهِ فَجَرَى ذِكْرُ الْعَقْلِ وَالْجَهْلِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَجُنْدَهُ وَالْجَهْلَ وَجُنْدَهُ تَهْتَدُوا... فَلَا تَجْتَمِعُ هَذِهِ الْخِصَالُ كُلُّهَا مِنْ أَجْنَادِ الْعَقْلِ إِلَّا فِي‏ نَبِيٍ‏ أَوْ وَصِيِ‏ نَبِيٍ‏ أَوْ مُؤْمِنٍ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ وَأَمَّا سَائِرُ ذَلِكَ مِنْ مَوَالِينَا فَإِنَّ أَحَدَهُمْ لَا يَخْلُو مِنْ أَنْ يَكُونَ فِيهِ بَعْضُ هَذِهِ الْجُنُودِ حَتَّى يَسْتَكْمِلَ وَيَنْقَى مِنْ جُنُودِ الْجَهْلِ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَكُونُ فِي الدَّرَجَةِ الْعُلْيَا مَعَ الْأَنْبِيَاءِ وَالْأَوْصِيَاءِ وَإِنَّمَا يُدْرَكُ ذَلِكَ بِمَعْرِفَةِ الْعَقْلِ وَجُنُودِهِ وَبِمُجَانَبَةِ الْجَهْلِ وَجُنُودِهِ وَفَّقَنَا اللَّهُ وَإِيَّاكُمْ لِطَاعَتِهِ وَمَرْضَاتِهِ.

اختيار معرفة الرجال، ج1، ص52، ح25: عَنْ زُرَارَةَ، قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ‏: أَدْرَكَ سَلْمَانُ الْعِلْمَ الْأَوَّلَ وَالْعِلْمَ الْآخِرَ وَهُوَ بَحْرٌ لَا يُنْضَحُ وَهُوَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ علیهم السلام. بَلَغَ مِنْ عِلْمِهِ: أَنَّهُ مَرَّ بِرَجُلٍ فِي رَهْطٍ فَقَالَ لَهُ يَا عَبْدَ اللَّهِ تُبْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنَ الَّذِي عَمِلْتَ بِهِ فِي بَطْنِ بَيْتِكَ الْبَارِحَةَ! قَالَ، ثُمَّ مَضَى، فَقَالَ لَهُ الْقَوْمُ لَقَدْ رَمَاكَ سَلْمَانُ‏ بِأَمْرٍ فَمَا دَفَعْتَهُ عَنْ نَفْسِكَ. قَالَ: إِنَّهُ أَخْبَرَنِي بِأَمْرٍ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَا. وَفِي خَبَرٍ آخَرَ مِثْلُهُ وَزَادَ فِي آخِرِهِ: أَنَّ الرَّجُلَ كَانَ أَبَا بَكْرِ بْنَ أَبِي قُحَافَةَ.

الاختصاص، ص222: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ: سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيَّ يَقُولُ‏: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ فَقَالَ صلّی الله علیه و آله و سلّم: سَلْمَانُ بَحْرُ الْعِلْمِ لَا يُقْدَرُ عَلَى نَزْحِهِ سَلْمَانُ مَخْصُوصٌ بِالْعِلْمِ الْأَوَّلِ وَالْآخِرِ أَبْغَضَ اللَّهُ مَنْ‏ أَبْغَضَ‏ سَلْمَانَ‏ وَأَحَبَّ مَنْ أَحَبَّهُ‏، الخبر.

اختيار معرفة الرجال، ج1، ص64، ح37: عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قَالَ لِي تَرْوِي مَا يَرْوِي النَّاسُ أَنْ عَلِيّاً علیه السلام قَالَ فِي سَلْمَانَ أَدْرَكَ عِلْمَ الْأَوَّلِ وَعِلْمَ الْآخِرِ قُلْتُ نَعَمْ. قَالَ فَهَلْ‏ تَدْرِي‏ مَا عَنَى‏ قُلْتُ يَعْنِي عِلْمَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَعِلْمَ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم. فَقَالَ لَيْسَ هَكَذَا يَعْنِي، وَلَكِنْ عِلْمَ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَعِلْمَ عَلِيٍّ علیه السلام وَأَمْرَ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَأَمْرَ عَلِيٍّ علیه السلام.

اختيار معرفة الرجال، ج1، ص77، ح47: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ‏ خَطَبَ سَلْمَانُ فَقَالَ:... أَلَا أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا مِنْ حَدِيثِي ثُمَّ اعْقِلُوهُ عَنِّي! قَدْ أُوتِيتُ الْعِلْمَ كَثِيراً وَلَوْ أَخْبَرْتُكُمْ بِكُلِّ مَا أَعْلَمُ لَقَالَتْ طَائِفَةٌ مَجْنُونٌ‏ وَقَالَتْ طَائِفَةٌ أُخْرَى اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَاتِلِ‏ سَلْمَان‏، الخبر.

[10]. النساء: 100.

[11]. الغيبة (للطوسي)، ص285: قَالَ حَدَّثَنِي الشَّيْخُ الْمَوْثُوقُ‏ بِهِ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ قَالَ: تَشَاجَرَ ابْنُ أَبِي غَانِمٍ الْقَزْوِينِيُّ وَجَمَاعَةٌ مِنَ الشِّيعَةِ فِي الْخَلَفِ فَذَكَرَ ابْنُ أَبِي غَانِمٍ أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ علیه السلام مَضَى وَلَا خَلَفَ لَهُ ثُمَّ إِنَّهُمْ كَتَبُوا فِي ذَلِكَ كِتَاباً وَأَنْفَذُوهُ إِلَى النَّاحِيَةِ وَأَعْلَمُوهُ‏ بِمَا تَشَاجَرُوا فِيهِ فَوَرَدَ جَوَابُ كِتَابِهِمْ بِخَطِّهِ عَلَيْهِ وَعَلَى آبَائِهِ السَّلَامُ‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ عَافَانَا اللَّهُ وَإِيَّاكُمْ مِنَ الضَّلَالَةِ وَالْفِتَنِ وَوَهَبَ لَنَا وَلَكُمْ رُوحَ الْيَقِينِ وَأَجَارَنَا وَإِيَّاكُمْ مِنْ سُوءِ الْمُنْقَلَبِ إِنَّهُ أُنْهِيَ إِلَيَّ ارْتِيَابُ جَمَاعَةٍ مِنْكُمْ فِي الدِّينِ وَمَا دَخَلَهُمْ مِنَ الشَّكِّ وَالْحَيْرَةِ فِي وُلَاةِ أُمُورِهِمْ فَغَمَّنَا ذَلِكَ لَكُمْ لَا لَنَا وَسَاءَنَا فِيكُمْ لَا فِينَا لِأَنَّ اللَّهَ مَعَنَا وَلَا فَاقَةَ بِنَا إِلَى غَيْرِهِ وَالْحَقُّ مَعَنَا فَلَنْ يُوحِشَنَا مَنْ قَعَدَ عَنَّا وَنَحْنُ صَنَائِعُ رَبِّنَا وَالْخَلْقُ‏ بَعْدُ صَنَائِعُنا، الخبر.

مشارق أنوار اليقين، ص260: ومِن ذَلِك ما وَرَدَ عَنْهُ فِي خُطْبَةِ الِافْتِخَارِ رَوَاهَا اَلْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ قَالَ خَطَبَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِين علیه السلام فَقَالَ فِي خُطَبِهِ:... أَنَا حَاشِرُ الْخَلْقِ إِلَى اَللَّهِ بِالْكَلِمَةِ اَلَّتِي بِهَا يَجْمَعُ الْخَلاَيِقَ، أَنَا مُنْشِئُ اَلْأَنَامِ، أَنَا جَامِعُ الْأَحْكَامِ، الخبر.

إلزام الناصب، ج2، ص214: فِي الْخُطْبَةِ اَلَّتِي خَطَبَهَا وَفِيها مِنْ عَلاَئِمِ اَلظُّهُورِ اَلْمَعْرُوفَةِ بتطنجية بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِيمِ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ... قَالَ يَا جَابِرُ فِي ظُهُورِ آبَائِهِمْ إِلَى اَلْوَقْتِ اَلْمَعْلُومِ فَيَنْتَقِلُونَ مِنَ اَلْأَصْلابِ الطاهرةِ إِلَى الْأَرْحَامِ الزَّاكِيَةِ ثُمَّ قَال علیه السلام: أَنَا أَخْلُقُ وأَرْزُقُ وأُحْيِي وأُمِيتُ تَبَارَكَ اللَّهُ وتَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ قال جابِرٌ يَا مَوْلايَ فَنَحْنُ عَلَى الْحَقِّ قالَ نَعَمْ وأَنْتُمْ عَلَى الْحَقِّ ومَعَهُ تَكُونُونَ، الخبر.

صحيفة الأبرار، ج2، ص81، ح74: عَنْ أَبِي خَالِدٍ اَلْكَابُلِيِّ قَالَ قَالَ اَلْإِمامُ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعَابِدِين علیه السلام لَمَّا سَأَلْنَاهُ عَن هذهِ الآيَةِ ولَقَد جَعَلْنا فِي السَّمَاءِ بُرُوجاً وَزَيْنَاهَا لِلنَّاظِرِينَ قَالَ إِنَّ قنبرا مُولي عَلِيٍّ علیه السلام أُتِيَ مَنْزِلَهُ يَسأَلُ عَنهُ وخَرَجَت إلَيهِ جَارِيَةٌ يُقَالُ لَهَا فِضَّةُ قَالَ قَنْبَرٌ فَقُلْتُ لَهَا أَيْنَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وكَانَتْ جَارِيَتُهُ فَقَالَتْ فِي الْبُرُوجِ قالَ قَنْبَرٌ وأنَا لا أَعْرِفُ لِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ بُرُوجاً فَقُلْتُ وَمَا يَصْنَعُ فِي اَلْبُرُوجِ قَالَتْ هُوَ فِي الْبُرُوجِ الأَعْلَيِّ يَقْسِمُ الْأَرْزَاقَ وَيُعَيِّنُ الآجَالَ ويَخْلُقُ الْخَلْقَ وَيُمِيتُ ويُحْيِي وَيَعِزُّ ويُذِلُّ. قَالَ قَنبَرُ: فَقُلْتُ وَاللَّهِ لَأُخْبِرَنَّ مَوْلَايَ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ بِمَا سَمِعْتَ مِنْ هَذِهِ اَلْكَافِرَةِ فَبَيْنَا نَحْنُ كَذلِكَ اذ طَلَعَ أَمِيرُ المُؤْمِنِين علیه السلام وأنَا مُتَعَجِّبٌ مِن مَقَالَتِهَا فَقَالَ لِي يَا قَنْبَرُ مَا هَذَا اَلْكَلاَمُ اَلَّذِي جَرِيَ بَينَكَ وبَينَ فِضَّةٍ فَقُلتُ يَا أَمِيرَ المُؤمِنينَ إنَّ فِضَّةَ ذَكَرْتُ كَذا وَكَذا وقَدْ بَقِيتُ مُتَعَجِّباً مِن قَولِهَا فَقال علیه السلام: يا قَنْبَرُ وَأنكَرْتُ ذلِكَ قُلتُ يا مَوْلايَ أشَدَّ الإنْكارِ. قَالَ: يا قَنْبَرُ اُدْنُ مِنِّي فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَتَكَلَّمَ بِشَيْءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ ثُمَّ مَسَحَ يَدَهُ عَلَيَّ عَيْنِي فَإذا السَّمواتُ وَالأرضُ ومَا فِيهِنَّ بَينَ يَدَي أَميرِ الْمُؤْمِنِين علیه السلام كَأَنَّهَا فَلَكَةٌ أو جَوزَةٌ يَلْعَبُ بِهَا كَيْفَ مَا شَاءَ وَقالَ وَاللَّهِ إِنِّي قَدْ رَأَيْتُ خَلْقاً كَثِيراً يُقْبِلُونَ ويُدْبِرُونَ ما عَلِمْتَ أنَّ اللَّهَ خَلَقَ ذَلِكَ اَلْخَلْقَ كُلَّهُمْ فَقَالَ لِي يَا قَنْبَرُ قُلْتُ نَعَمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ هذِهِ لأَوَّلِنَا وَهُوَ يَجْرِي لِآِخِرِنَا ونَحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وخَلَقْنَا مَا فِيهِمَا وما بَينَهُما وَمَا تَحْتَهُمَا ثُمَّ مَسَحَ يَدَهُ العُليَا عَلَيَّ عَيْنِي فَغَابَ عَنِّي جَمِيعُ مَا كُنْتُ أَراهُ حَتِّي لَمْ أَرَ مِنهُ شَيئاً وَعَدْتَ عَلَيَّ ما كُنْتَ عَلَيْهِ مِنْ رَأْيِ البَصْر.

[12]. إقبال الأعمال، ج1، ص348.

[13]. آل عمران: 144.

[14]. الكافي، ج8، ص5، ح1: عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مَخْلَدٍ السَّرَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: خَرَجَتْ هَذِهِ الرِّسَالَةُ مِنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِلَى أَصْحَابِهِ‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم... .

[15]. الأعراف: 46 (وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلّاً بِسِيمَاهُمْ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ).

[16]. الكافي، ج1، ص184، ح9: عَنْ مُقَرِّنٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ:... .

[17]. مشكاة الأنوار، ص325.

[18]. التغابن: 8.

[19]. الكافي، ج1، ص194، ح1: عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ:... .

[20]. النور: 35.

[21]. النور: 39 و40 (وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَوَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ * أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ).

[22]. شرح نهج البلاغة (لابن ميثم البحراني)، ج3، ص135.