معرفة الله بالله؛ معرفة النفس معرفة الله / مبحث یازدهم

از شجره طوبی
نسخهٔ تاریخ ‏۵ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۱۵ توسط علی اکبر (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «== تجلی اهل‌بیت‌ علیهم السلام در عالم کون و شرع == جلسه قبل گفته شد که بر اساس فرمایشات اهل‌بیت علیهم السلام، هم نسبت به عالم خلقت و عالم تکوین (که غیب و شهادت و سماوات و ارض را شامل می‌شود) و هم نسبت به عالم شرع (یعنی حقایقی که خدای متعال برای مل...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

تجلی اهل‌بیت‌ علیهم السلام در عالم کون و شرع

جلسه قبل گفته شد که بر اساس فرمایشات اهل‌بیت علیهم السلام، هم نسبت به عالم خلقت و عالم تکوین (که غیب و شهادت و سماوات و ارض را شامل می‌شود) و هم نسبت به عالم شرع (یعنی حقایقی که خدای متعال برای ملائکه آشکار کردند تا عرفان خدا را پیدا کنند و بنده خدا باشند و شریعتی که انبیای الهی و رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم آورده‌اند)، در هر دو مقام، اهل‌بیت علیهم السلام نور الله تعالی هستند؛ یعنی تمام خلقت عالم نور الهی است، از این رو همه مخلوقات، آیات توحید الهی و آیینه‌های صاف و نشان دهنده توحید الهی‌اند و مبدأ این نورانیت، وجود مبارک اهل‌بیت علیهم السلام است. آن بزرگواران سیر عالم را طی کردند و در هر عالمی از عوالم الهی خود را و کمالات وجودی و انوار خود را آشکار کردند و همه آن انوار، در حقیقت، انوار الهی است که آشکار کردند. همچنین در عالم شریعت نیز اصل همه شرایع وجود مبارک اهل‌بیت علیهم السلام است و هر چه در همه شرایع آشکار شده، عبارت است از کمالات و خصوصیات و جهات وجودی اهل‌بیت علیهم السلام.

از این رو خدای متعال در عالم، نوری غیر از نور اهل‌بیت علیهم السلام ندارد، بلکه همه انوار عالم، چه در عالم تکوین و چه در عالم تشریع، نور آن بزرگواران است؛ یعنی هم انواری که در خلقت کونی عالم است، مانند خلقت عرش، کرسی، آسمان‌ها، زمین، آب، خاک، آتش، انسان، جماد، نبات و مانند آنها، نوری غیر از انوار اهل‌بیت علیهم السلام و آثار و تجلیات انوار ایشان نیست و هم در مقام شریعت، در همه عوالم الهی، نوری شرعی غیر از انوار شرعی آن بزرگواران نیست.[1] پس هم در عالم تکوین و هم در عالم شریعت، هیچ نوری نیست، مگر اینکه یا خود نور اهل‌بیت علیهم السلام است یا اینکه آثار و فروع و درخشش‌ها و تلألؤهای انوار آن بزرگواران است.

آیه نور و انوار و کمالات اهل‌بیت‌ علیهم السلام

خدای متعال در قرآن کریم فرموده است:

اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليم ؛[2]

«خداوند نور آسمانها و زمين است مثل نور خداوند همانند چراغدانى است كه در آن چراغى (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گيرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون يك ستاره فروزان، اين چراغ با روغنى افروخته مى‏شود كه از درخت پربركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى (روغنش آن چنان صاف و خالص است كه) نزديك است بدون تماس با آتش شعله‏ور شود نورى است بر فراز نورى و خدا هر كس را بخواهد به نور خود هدايت مى‏كند، و خداوند به هر چيزى داناست».[3]

پس خدای متعال نور آسمان و زمین است. ظهور و آشکاری این نور آسمان و زمین، در اهل‌بیت علیهم السلام و از اهل‌بیت علیهم السلام برای خود اهل‌بیت علیهم السلام و برای دیگران در تمام عالم است.

شناخت به واسطه ظلمت محال است

توحید الهی و شناخت خدای متعال، از دو حال بیرون نیست: یا شناخت به نور است، یا شناخت به ظلمت و تاریکی است. البته واضح و روشن است که شناخت، با ظلمت و تاریکی حاصل نمی‌شود، زیرا ظلمت میزان بی‌معرفتی و عدم شناخت است، چنان‌که خدای متعال، در آیات بعدی فرمودند:

وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَريعُ الْحِساب‏ ؛[4]

«كسانى كه كافر شدند، اعمالشان همچون سرابى است در يك كوير كه انسان تشنه از دور آن را آب مى‏پندارد امّا هنگامى كه به سراغ آن مى‏آيد چيزى نمى‏يابد، و خدا را نزد آن مى‏يابد كه حساب او را بطور كامل مى‏دهد و خداوند سريع الحساب است».

أَوْ كَظُلُماتٍ في‏ بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور ؛[5]

«يا همچون ظلماتى در يك درياى عميق و پهناور كه موج آن را پوشانده، و بر فراز آن موج ديگرى، و بر فراز آن ابرى تاريك است ظلمتهايى است يكى بر فراز ديگرى، آن گونه كه هر گاه دست خود را خارج كند ممكن نيست آن را ببيند! و كسى كه خدا نورى براى او قرار نداده، نورى براى او نيست».

مضمون هر دو آیه، این است که جایی که نور خدا نیست، حقیقت نیست، بلکه پوچ است. آخر آیه بحر لجی این است که لَمْ يَكَدْ يَراها ؛ یعنی ظلمت جلو دیدن را می‌گیرد و میزان نافهمی و عدم علم و عدم یقین و عدم معرفت بوده و حجاب است. در آیه قبل نیز فرمود: إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً ؛ یعنی سراب است که از دور آب دیده می‌شود، ولی وقتی نزدیک می‌شود می‌بیند که چیزی نیست و پوچ است. پس باز هم، علم و معرفت و توحید و شناخت نیست.

پس بی‌شک، عرفان الهی در هر مقامی از مقامات که رخ دهد، یا باید عرفان به نور باشد یا به ظلمت، اما عرفان به ظلمت و تاریکی که معنا ندارد، چون تاریکی به معنای ناداری، ضعف، عیب، نقص، پستی، جهل و مانند اینهاست. پس معنا ندارد که تاریکی‌ها و ناداری‌ها و حجاب‌های عالم میزان معرفت الله باشد. خدای متعال می‌فرماید: كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُون‏ ؛[6] «چنين نيست كه آنها مى‏پندارند، بلكه اعمالشان چون زنگارى بر دلهايشان نشسته است». رین، یعنی چرک‌ها و غبارها. وقتی این چرک‌ها و غبارها به قلب می‌رسد، حجاب و مانع قلب می‌شود از شناخت و معرفت، نه سبب شناخت و معرفت. از این رو خدای متعال در آیه بعد فرموده: كَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُون‏»؛[7] «چنين نيست كه مى‏پندارند، بلكه آنها در آن روز از پروردگارشان محجوب‌اند». یعنی آنها از پروردگارشان در حجاب‌اند، چون قلب‌هایشان چرکین شده.

دو معنا برای «الله نور السموات» آیه نور، معنای فاعلی و مصدری

پس بی‌شک، معرفت توحید الهی نور است، و الله تعالی هم نور آسمان‌ها و زمین است. نور بودن خدا برای آسمان‌ها و زمین، دو معنا دارد:

1. معنای اسم فاعلی: «هَادٍ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ هَادٍ لِأَهْلِ الْأَرْضِ؛ هدایت‌کننده اهل آسمان و هدایت‌کننده اهل زمین است».

2. معنای مصدری: «هُدَى مَنْ فِي السَّمَاءِ وَ هُدَى مَنْ فِي الْأَرْضِ؛ هدایت است برای کسانی که در آسمان‌اند و هدایت است برای کسانی که در زمین‌اند».[8]

بیان معنای اسم فاعلی «الله نور السموات»

معنای فاعلی، به معنای انجام‌دهنده است؛ هادی و هدایت‌کننده بودن خدای متعال یعنی او کسی است که بر این نور مسلط است و این نور، عبد و تابع و مطیع اوست و او از باب سلطنت و استیلایی که دارد، این نور را هر گونه که بخواهد و صلاح بداند و به هر جهتی که بخواهد سوق می‌دهد.

بیان معنای مصدری «الله نور السموات»

اما «هُدَى» که معنای مصدری است، به معنای سریان هدایت است؛ یعنی این نور، حرکت کرده و سریان پیدا کرده و فراگیر می‌شود. مثلاً وقتی به خورشید نگاه می‌کنید، دو حیث می‌بینید: یک حیث، اینکه خورشید فاعل نور و منیر است که نور خود را به اطراف پخش می‌کند (که این، معنای اسم فاعل و تسلط و استیلا و مولی بودن است)؛ و حیث دیگر، این است که به خود نور نگاه می‌کنید که فراگیری و سریان دارد و همه فضای اطراف خود را پر و روشن کرده است.

بیان الهی ولایی توحیدی نور بودن خداوند

پس وقتی که گفته می‌شود: اللَّهُ نُورُ ؛ یعنی الله تعالی نور است، دو معنا دارد: یکی، اینکه الله تعالی منیر است، چون نور، همان هدایت است و هدایت، همان توحید است. چون اعتقاد ما، این است که تمام حقایق عالم خلقت، به نور وحدانیت توحید الهی برمی‌گردند؛ یعنی در هیچ جای عالم، غیر از نور توحید الهی و غیر از شئونات وحدانیت و توحید الهی چیز دیگری نیست. پس همه باید به وحدت توحیدی الهی برگردند.

پس وقتی که معنای نور، همان هدایت بود، این هدایت، باید به معنای وحدت توحیدی و به معنای سرایت وحدت توحیدی و سرایت‌دهنده وحدت توحیدی باشد. وقتی نور به معنای وحدت توحیدی شد، پس نور، مبدئی است که فاعل و هدایت‌کننده، این نور را از مبدأ می‌گیرد و به مخلوقات می‌دهد. از این رو به معنای اسم فاعل و انتشاردهنده نور است. و این نور، بعد از اینکه فاعل، با تسلط و مولویت خود، آن را سرایت داد، نور سرایت پیدا می‌کند و این سرایت، همان هدایت و «هُدی» است که معنای مصدری هدایت است که فراگیر شده و همه عالم را می‌گیرد.

ظلمت در قرآن کریم معانی گوناگونی دارد، همچنان که نور معانی گوناگونی دارد و هر دو مراتب و درجات و منازل گوناگونی دارند، لکن در هر صورت، ظلمت، به هیچ معنایی نمی‌شود که میزان دید و عرفان و یافتن و آشکاری و ظهور باشد، بلکه ظلمت، میزان بی‌معرفتی و حجاب و نادانی و جهالت است.

سه مقام و مرحله برای نور

پس بی‌شک، تنها نور است که میزان معرفت و شناخت است. و نور، لامحاله به وحدت توحیدی خداوند برگشت می‌کند. این نور، یا به مبدأ نور برمی‌گردد، یا به اسم فاعل برمی‌گردد، یا به مصدر برمی‌گردد: یا به محل و مبدئی برمی‌گردد که اسم فاعل و هدایت‌کننده، از آن منبع و مبدأ و محل، نور را می‌گیرد و انتشار می‌دهد؛ و یا اینکه به اسم فاعل و انتشاردهنده نور برمی‌گردد؛ و یا اینکه به خود سریان و انتشار نور برمی‌گردد. پس غیر از این سه مرحله و سه مقام، مرحله دیگری وجود ندارد: یا خود مبدأ نور است که نور و هدایت و توحید از آنجا منتشر می‌شود؛ یا انتشاردهنده نور است که اسم فاعل و هدایت‌کننده است؛ یا اینکه خود انتشار و سریان نور و فراگیری نور است که همان هدایت است.

وقتی به احادیثی که راجع به آفرینش اهل‌بیت علیهم السلام وارد شده نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که آن بزرگواران، چه در مقام خلقت و وجود تکوینی و چه در مقام خلقت و وجود شرعی که معارف و احکام الهی را به خلق می‌رسانند، در هر دو مقام، آن سه مرحله نور در باره ایشان تحقق دارد. برای مثال، در روایات فراوانی به شکل‌های مختلفی آمده است که خدای متعال، رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم و اهل‌بیت علیهم السلام را از نور خود آفریده است. همچنان که وقتی به روایات مختلف و فراوانی که در باره خلقت عقل وارد شده[9] نگاه می‌کنیم می‌بینیم که حقیقت عقل مطابقت دارد با وجود رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم در مقام تعین خلقی آن حضرت که در دیگر روایات آمده[10]؛ چنان‌که فرمودند که خدای متعال عقل را از نور خود آفرید. امام صادق علیه السلام فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ مِنَ الرُّوحَانِيِّينَ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ؛[11] همانا خداوند عز و جل عقل را - که اولین خلق از میان روحانیون است - از طرف راست عرش از نور خود آفرید».

تحریف آیات و روایات از سوی منحرفین در توحید و بیگانه بودن سران صوفیه از اهل‌بیت‌ علیهم السلام

کسانی که در مباحث توحیدی منحرف بودند، «مِنْ نُورِهِ» را به معنای «من ذاته» معنا کردند و گفتند: «من نوره، من نور ذاته الذی هو عین ذاته؛[12] از نورش یعنی از نور ذاتش که آن نور عین ذاتش است»؛ یعنی خدای متعال، عقل را از ذات خود آفرید. این معنا غلط است. آنها الفاظ را از اهل‌بیت علیهم السلام گرفتند، اما معنا را از دیگران گرفتند و کلمات اهل‌بیت علیهم السلام را با معانی و مرادها و راه و روش دیگران تطبیق دادند. در حالی که آن دیگران، کسانی هستند که با اهل‌بیت علیهم السلام کاری نداشتند. این مطلب، آنچنان ثابت شده است که حتی طرفداران سرسخت آنها نیز بر این نکته اعتراف کردند که آنها با اهل‌بیت علیهم السلام کاری نداشتند و مطالبشان را از اهل‌بیت علیهم السلام نمی‌گرفتند. از این رو طرفدارانش سعی می‌کنند که آن آقا را معذور جلوه دهند، لذا گفته‌اند که آن آقا نه اینکه به اهل‌بیت علیهم السلام تمایل نداشته، بلکه موانع بیرونی سبب شده است که نتواند به مطالب اهل‌بیت علیهم السلام اطلاع پیدا کند.

از نظر تاریخی، واضح است که تا سنه 800 قمری، طرفداران آن مکاتب هیچ ربطی به تشیع نداشتند و همه آنها از عامه عمیا بودند و اکثر آنها طرفدار اشاعره بودند، در حالی که در بین عمری‌ها، اشاعره در مباحث توحیدی، سخیف‌ترین گروه‌اند.

خلقت نوری رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله وسلم و عقل و مقام مبدئیت نور

پس اجمالاً عقل نیز از نور خدای متعال آفریده شده، همچنان که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز از نور خدا آفریده گشته. در مقابل، فرمودند که خدای متعال، جهل را از بحر اجاج ظلمانی آفریده، همچنان که تمام مخالفان رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم از ظلمت و تاریکی آفریده شدند و در تاریکی هستند.

اهل‌بیت علیهم السلام در برخی از احادیث، نوری را که خداوند رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم را از آن آفریده است، واضح‌تر بیان کرده و فرموده‌اند که این نور، نور لاهوتیه خدای متعال است. امام کاظم‌ علیه السلام فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ نُورَ مُحَمَّدٍ‌ صلی الله علیه و آله وسلم مِنْ نُورٍ اخْتَرَعَهُ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ جَلَالِهِ وَ هُوَ نُورُ لَاهُوتِيَّتِه‏ - الی ان قال - ظَاهِرُهُمَا بَشَرِيَّةٌ وَ بَاطِنُهُمَا لَاهُوتِيَّةٌ ظَهَرَا لِلْخَلْقِ عَلَى هَيَاكِلِ النَّاسُوتِيَّةِ حَتَّى يُطِيقُوا رُؤْيَتَهُمَا؛[13]

همانا خداوند تبارک و تعالی نور محمد‌ صلی الله علیه و آله وسلم را از نوری آفرید که آن را از نور عظمت و جلال خود به وجود آورده و آن نور لاهوتیت اوست - تا اینکه فرمود - ظاهر آن دو (محمد و علی‌) بشری است و باطن آن دو لاهوتی، برای خلق بر هیکل‌های ناسوتی پدیدار گشتند تا آنان توان دیدن آن دو بزرگوار را داشته باشند».

اهل‌بیت‌ علیهم السلام نور محض‌اند و ظلمتی ندارند

این یک مقام است؛ یعنی مقام مبدأ نور توحید الله تعالی است که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم و اهل‌بیت علیهم السلام از این نور مبارک آفریده شدند و هیچ چیزی غیر از حقیقت این نور مبارک الهی در آن بزرگوارن وجود ندارد؛ یعنی چنین نیست که آن بزرگواران، از این نور و غیر این نور آفریده شوند، چون غیر نور ظلمت است، و در این صورت، باید آن بزرگواران نیز همانند دیگران، مرکب از نور و ظلمت باشند. و در این صورت، معنا ندارد که امام هادی علیه السلام بفرماید: «خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ؛[14] خدا شما را انواری آفرید و حول عرشش قرار داد». پس اگر اهل‌بیت علیهم السلام از نور و ظلمت آفریده شده باشند، گفتن این مطلب که ما از نور آفریده شدیم، کذب می‌شود. در حالی که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: «أَنَا وَ عَلِيٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ؛[15]

من و علی علیه السلام از یک درخت هستیم» و فرمودند: «خُلِقْتُ أَنَا وَ عَلِيٌّ مِنْ نُورٍ وَاحِد؛[16] من و علی از یک نور آفریده شدیم» و این نور واحد آمد تا در حضرت عبد المطلب به دو نیم تقسیم شد.[17]

پس وقتی که اهل‌بیت علیهم السلام در روایات فراوانی فرمودند که ما فقط نور خداییم و در ما غیر از نور الهی چیز دیگری یافت نمی‌شود و از سوی دیگر، نور الهی چیزی جز توحید الهی نیست و غیر وحدانیت خدای متعال شرک و کفر است و کفر و شرک، بالاترین ظلم و ظلمات عالم‌اند: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيم‏ ؛[18] «براستی که شرک، ظلمی بزرگ است» و ظلم هم چون از ظلمات و تاریکی است ظلم است، پس معنا ندارد که اهل‌بیت علیهم السلام از نور و ظلمت آفریده شده باشند، بلکه از نور محض آفریده شده‌اند.

خلقت اهل‌بیت‌ علیهم السلام از حقیقت توحیدی

اهل‌بیت‌ علیهم السلام از نور محض آفریده شده‌اند و نور محض هم معنا ندارد که غیر از توحید الهی باشد؛ پس اهل‌بیت علیهم السلام از مبدأ توحیدی آفریده شده‌اند. پس به این معنا، حقیقتی که اهل‌بیت علیهم السلام از آن حقیقت آفریده شدند، همان حقیقت توحیدی است که مبدأ همه عالم است. پس مقام اسم فاعل که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم است، هر چه را که از نور در عالم سرایت می‌دهد، از آن نور مبارک است؛ یعنی از آن نوری است که از آن نور آفریده شده است. از این رو برخی از علما فرمودند: «إنّ الله تجلی من نبیه بنبیه فی نبیه لنبیه»؛ این تجلی مال خدای متعال است و این تجلی، همان توحید الهی است که در رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم از خود او به خود او در خود او و برای خود او داده شده است؛ یعنی همه جهات چهارگانه‌اش خود رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم است. این مقام، مقام مبدأ نور توحید الهی است.

مقام اسم فاعلی رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله وسلم

رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم در مقام اسم فاعلی، از آن مبدأ آفریده شده، لذا فاعل بودن رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم چیزی غیر از این نیست که می‌خواهد این نور را در عالم آشکار کند. چون اگر چیز دیگری داشت، آن چیز باید ظلمت و تاریکی باشد، چون غیر از نور و ظلمت و غیر از ایمان و کفر و غیر از توحید و شرک چیز دیگری در عالم نیست و جهت شرکی عالم جهت پوچی و عدمی است. پس وجود مبارک رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم هم در مقام خلقت مادی و هم در خلقت صوری - یعنی هم در خلقت حقیقتش و هم در تعینات و شئونات حقیقتش - باید از صرف نور خدای متعال آفریده شده باشد. از این رو رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم در مقام اسم فاعلی، غیر از آنچه دارد - که فقط نور است - آشکار نمی‌کند، چون هر چیزی هر چه دارد همان را آشکار می‌کند؛ برای مثال، عسل از شرینی آفریده شده، همان شرینی را آشکار می‌کند، زهر از تلخی آفریده شده، همان تلخی را آشکار می‌کند. هر حقیقتی در عالم، چیزی که حقیقت ذات و صفتش است، همان را آشکار می‌کند.

مقام حقیقت نوری و مقامات ظهوری رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله وسلم و اهل‌بیت‌ علیهم السلام

مقام فاعلیت رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم و اهل‌بیت علیهم السلام، یعنی مقام رابطه آنها با غیر که مقام ظهور و آشکاری آن بزرگواران است، چنان‌که امام کاظم علیه السلام در باره رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «ظَاهِرُهُمَا بَشَرِيَّةٌ وَ بَاطِنُهُمَا لَاهُوتِيَّةٌ ظَهَرَا لِلْخَلْقِ عَلَى هَيَاكِلِ النَّاسُوتِيَّةِ حَتَّى يُطِيقُوا رُؤْيَتَهُمَا؛[19] ظاهر آن دو بشری است و باطنشان لاهوتی، برای خلق بر هیکل‌های ناسوتی پدیدار گشتند تا آنان توان دیدن آن دو بزرگوار را داشته باشند».

پس حقیقت آن بزرگواران، لاهوتی است و لاهوت در فرمایشات متعدد اهل‌بیت علیهم السلام مقام وحدانیت توحیدی معرفی شده است. همچنین امام هادی علیه السلام در زیارت جامعه کبیره فرمودند: «أَنَّ أَرْوَاحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ؛ ارواح و نور و طینت شما یکی است، طیب و طاهر، یکی از دیگری. خداوند شما را انواری آفرید و آنگاه بر گرد عرش خود قرارتان داد». تا اینجا، مقام وحدت اهل‌بیت علیهم السلام و مقام تعینات اهل‌بیت علیهم السلام را بیان کردند. بعد مقام رابطه با دیگران بیان کرده و فرمودند: «حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ [20]؛ تا آنگاه که به وسیله وجود شما بر ما منت نهاد و شما را در خانه‌هایی جای داد (که قرآن چنین وصفش کرده) که خداوند اذن داده تا رفعت یابند و نامش در آنها ذکر شود»؛ این مقام، مقام آشکاری و ظهور رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم و اهل‌بیت علیهم السلام برای دیگران است. در تمام مراتب عالم همین‌گونه است.

رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله وسلم و اهل‌بیت‌ علیهم السلام و صرف نور توحید بودن

پس رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم و اهل‌بیت علیهم السلام چون در حقیقت خلقتشان صرفاً از نور الهی آفریده شده‌اند و نور الهی نیز صرفاً توحید الهی است، بنابراین از آن بزرگواران، در مقام اسم فاعلی، یعنی در مقام آشکار کردن آنچه دارند برای دیگران، سر نخواهد زد و سرایت نخواهد کرد، مگر نور توحید الهی و وحدانیت خدای متعال.

بیان ظهور سه مقام توحیدی از اهل‌بیت‌ علیهم السلام در آیه نور

پس آنچه در عالم از اهل‌بیت علیهم السلام آشکار می‌شود، چیزی جز توحید الهی نخواهد بود و این آشکار شدن نور توحید الهی از آن بزرگواران، همان سه مرحله است که بیان شد: مرحله اول، حقیقت توحید الهی است؛ مرحله دوم، مقام اسم فاعل که اهل‌بیت علیهم السلام هستند؛ مقام سوم، آن چیزی است که به واسطه این اسم فاعل، از آن حقیقت توحیدی، در سایر عالم آشکار می‌شود. مقام سایر عالم، مقام اسم مفعول است؛ یعنی مقام آیینه‌ها هستند که نور توحیدی از اهل‌بیت علیهم السلام به آن آیینه‌ها می‌تابد و آن آیینه‌ها هر کدام که صاف باشند، نور خدا را نشان می‌دهند و هر کدام صاف نباشند، نشان نمی‌دهند.

پس آیه شریفه: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بیان حقیقت خلقت نور توحید الهی و بیان چگونگی انتشار این نور توحید الهی و بیان حقیقت انتشارکننده‌های این نور توحید الهی است که سه مرحله است. پس همه انوار توحیدی الهی که در همه عالم هست، از اهل‌بیت علیهم السلام است.

شناخت توحید در مقام وحدت و حقیقت و اوصاف و شؤونات

البته انوار توحید الهی، مراتب و درجات مختلفی دارد. برای مثال، اگر بخواهید یک سیب را بشناسید، گاهی شما به جهت شیرینی و خوش‌مزه بودن سیب توجه می‌کنید که این خوش‌مزه بودن سیب، همان نور سیب و صفت و کمال سیب است؛ گاهی به زیبایی رنگ آن توجه می‌کنید، گاهی به نرمی آن توجه می‌کنید و همه آنها همچنین است. یا مثلاً وقتی یک انسان را می‌خواهید بشناسید، گاهی به علم او شناخت پیدا می‌کنید که علم انسان، نور و صفت و کمال و ظهور انسان است؛ گاهی به شجاعت یا سایر صفات او شناخت پیدا می‌کنید، اما گاهی ممکن است از این صفات و شئونات بگذرید و به حقیقت اولیه این انسان برسید که تمام صفات و قوای بی‌نهایت باطنی و ظاهری این انسان، انوار و شئونات آن حقیقت اولیه‌اند. همچنین در یک سیب می‌توان از صفات او گذشت و به حقیقت آن رسید که تمام اوصاف سیب از قبیل شیرینی و زیبایی، شئونات آن حقیقت اولیه‌اند.

پس انسان که می‌خواهد به توحید الهی شناخت پیدا کند، گاهی در مقام تجلیات کثیر و متعدد توحید الهی و در مقام شئونات توحید الهی، به توحید الهی می‌رسد؛ یعنی در مقام اقسام پیدا کردن این نور مبارک به آن پی می‌برد که یک جا سبز است، یک جا زرد است، یک جا قرمز است، حال اگر این سبز و زرد و قرمز شدن نور الهی را در اسم‌های الهی پیدا کنید، گاهی این نور توحیدی در رنگ علم الهی قرار می‌گیرد، گاهی در قدرت الهی و مانند آنها. پس گاهی خدا را در این رنگ‌ها می‌شناسید. اینجا هم شما خدا را به نورش شناختید، نه به چیز دیگری، چون معنا ندارد که خدا به غیر نور شناخته شود، لکن شما در مقام کثرت نور و کثرت تجلیات نور خدا را شناختید.

اما اگر کسی حقیقت یک انسانی را بشناسد و بداند که تمام انوار انسان، انوار و شئونات و پرتوهای آن حقیقت‌اند، لذا چون اصل را به دست می‌آورد، به فروعات نیز شناخت پیدا می‌کند.

بنابر این، شناختن یک انسان، دو نوع است: یکی، شناخت انسان از طریق انوار و شئوناتش؛ و دیگری، شناخت او از طریق حقیقتش. لذا وقتی کسی حقیقت یک انسانی را شناخت، متوجه می‌شود که تمام انوار و اوصاف او، انوار و شئونات آن حقیقت‌اند. پس چون اصل را به دست آورده، به فروعات شناخت پیدا می‌کند.

دو نوع بودن شناخت خدا و تفاوت انسان‌ها در توانایی شناخت

شناخت خدای متعال نیز همین‌گونه است که دو نوع معرفت به خدای متعال می‌توان پیدا کرد. انسان‌ها نیز متفاوت‌اند؛ برخی انسان‌ها، قوت عاقله و استعدادها و صفای باطنیشان قوی است و می‌توانند توحید الهی را در مقام قوی‌تری بیابند. اما برخی انسان‌ها ضعیف‌اند و نمی‌توانند آن نور و حقیقت قوی را درک کنند، از این رو خدای متعال، برای اینها نور ضعیف‌تری قرار داده تا اینکه اینها نیز بتوانند به توحید الهی دست یابند. چون خدای متعال برای هر کسی توشه راه و طعام خاص او را قرار داده است؛ از این رو کسی که قوی است، طعام قوی برای او قرار داده و کسی که ضعیف است، طعام ضعیف برای او قرار داده است تا اینکه همه بتوانند به سوی جلو سیر کنند.

پس هر چه هست، صرفاً نور وحدت توحیدی الهی است و در اهل‌بیت علیهم السلام نیز صرف وحدت توحیدی الهی است و وحدت توحید الهی، اجمالاً دو مقام دارد: یکی، مقام حقیقت و وحدت و یگانگی و مبدئیت؛ و دیگری، مقام کثرت و شئونات و تجلیات.

عرفان الله بالله، در هر دو مقام، چه در مقام کثرت و چه در مقام وحدت و یگانگی، معرفت الله بالله است و معرفت الله به غیر الله اصلاً معنا ندارد. چون اگر کسی الله را به غیر الله بشناسد، این سؤال پیش می‌آید که آیا «الله» نور است یا ظلمت است؟ و «غیر الله» نور است یا ظلمت است؟ روشن است که الله نور است و غیر الله ظلمت است و نور به ظلمت شناخته نمی‌شود. اگر غیر الله نور است، این نور را از الله گرفته یا از غیر الله گرفته؟ بدیهی است که باید از الله تعالی گرفته باشد، زیرا در غیر این صورت شرک و کفر می‌شود. پس شناخت به الله تعالی است، لکن دید و بینش انسان مشکل دارد که اختلاف و دوگانگی و تشتت می‌بیند و یک سیر نمی‌بیند.

رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله وسلم و اولین مقام نور توحید

چون رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم اولین مقام وحدت توحیدی را دارد و اولین مقام نور توحیدی را دارند که دیگر فوق آن معنا ندارد، از این رو خدای متعال وقتی وحی رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم را بیان می‌کند، که تنها در باره رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم چنین تعبیری را به کار برده است، می‌فرماید: إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ ؛[21] من بشری مانند شما هستم، لکن به من وحی می‌شود. اما چه چیزی به من وحی می‌شود؟‌ اینکه خدای شما خدای واحد است؛ یعنی واحد بودن خدای متعال به او وحی می‌شود. البته انبیای دیگر نیز دعوت به وحدانیت می‌کردند، لکن چنین تعبیری در قرآن کریم، تنها برای رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمده و برای هیچ پیامبری چنین تعبیری نیامده است.

آیه نور و دو مقام توحید وحدت و کثرت

از این رو اهل‌بیت علیهم السلام آیه اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ را در دو مقام معنا کردند؛ یعنی هم در مقام وحدت و یگانگی و مبدئیت، نور توحیدی الهی است؛ و هم در مقام کثرت و تعددها، نور توحید الهی است. پس در هر دو مقام، معرفت الله به الله است. لذا اهل‌بیت علیهم السلام بیان کردند که اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ گویای دو مقام است: یکی، مقام وحدت و مبدأ نور؛ و دیگری، مقام کثرت و شئونات نور. مقام وحدت نور، همان مقام نور بودن است که فرمود: اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ .

اما مقام دوم، که مقام کثرت است، از مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ تا آخر آیه شریفه نور است. همه آنها بیان شئونات و کثرت و بیان چگونگی تجلی آن نور واحد است. لذا مشکات، مصباح، زجاجه، کوکب دری، شجره مبارکه، زیتونه، لا شرقیه، لا غربیه، همه اینها نورند، زیرا خدای متعال فرمود: «نُورٌ عَلى‏ نُورٍ»؛ یعنی نور روی نورند. پس همه اینها تجلیات توحید الهی‌اند، لکن تجلی نور توحید الهی در مقام فراگیری خود، به شکل‌های گوناگون آمده است.

آیه نور و خلق نوری اهل‌بیت‌ علیهم السلام

پس آیه شریفه نور دو مقام را بیان کرده است: یکی، مقام وحدت؛ و دیگری، مقام کثرت. اهل‌بیت علیهم السلام این مقام را برای خودشان اثبات کردند، چنان‌که امام کاظم علیه السلام فرمودند که خدای متعال یک نور آفرید، و آن نور را از الهیت و لاهوتیت خودش آفرید. بعد فرمودند که این نور را به دو نیم کرد: یک قسم آن را رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم قرار داد، و قسم دیگر را امیرالمؤمنین علیه السلام قرار داد.[22] در حدیث دیگری، فرمودند که خدای متعال یک نور آفرید و آن نور را دو قسم کرد و به نصف آن فرمود: «کُنْ مُحَمداً»، و به نصف دیگر فرمود: «کُنْ عَلیاً‏»[23] و نیز فرموده‌اند که یک نور بود که از پشت حضرت آدم علیه السلام نسلی بعد از نسل منتقل شد تا در عبد المطلب دو قسم شد و یکی محمد صلی الله علیه و آله وسلم شد و دیگری، علی علیه السلام شد[24] و در زیارت‌های اهل‌بیت علیهم السلام آمده است: «أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الطَّاهِرَةِ لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِيَابِهَا؛[25] شهادت می‌دهم که شما نوری بودید در صلب‌های بلند مرتبه و رحم‌های پاکیزه، نه جاهلیت با نجاستش شما را آلوده ساخت و نه تاریکی‌ها لباسش را بر شما پوشاند».

در روایات فراوانی، که مرحوم علامه جلسی در بحار الانوار در بحث نبوت رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم تعداد زیادی نقل کرده، آمده که اهل‌بیت علیهم السلام یک نور در پشت انبیا بودند. پس یک نور است، که همان مقام اللَّهُ نُورُ است. اما وقتی به عبدالمطلب رسید، تقسیم شد به نبوت و امامت؛ نبوت در رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم و امام و ولایت در امیرالمؤمنین علیه السلام قرار گرفت.[26] از این رو وقتی رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم به دنیا آمد، مادر امیرالمؤمنین‌ علیه السلام به حضرت ابوطالب‌ علیه السلام بشارت داد. حضرت ابوطالب‌ علیه السلام به او گفت که سی سال بعد تو وصی او را به دنیا خواهی آورد.[27]

پس این یک تقسیم است که در آیه شریفه نور آمده است که در دو مقام است؛ وحدت نور توحیدی و کثرت آن. گفته شد که در هر دو مقام، الله تعالی صرفاً به خود الله تعالی شناخته می‌شود و به غیر شناخته نمی‌شود؛ یعنی به مقام اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شناخته می‌شود.

بیان آیه نور در حق اهل‌بیت‌ علیهم السلام

می‌بینید که اهل‌بیت علیهم السلام همین آیه شریفه را در یک مقام، نسبت به خودشان معنا کردند که مبدأ نوری عالم‌اند؛ هم در مقام وحدت و یگانگی ایشان، چنان‌که امام هادی علیه السلام فرمودند: «أَنَّ أَرْوَاحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ؛ ارواح و نور و طینت شما یکی است»؛ یعنی در حالی که سه چیز است، یکی است؛ و هم در مقام کثرتشان که فرمودند: «خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ؛ خداوند شما را نورهایی آفرید و بر گرد عرش خود قرارتان داد» و فرمودند: «حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ؛ تا آنگاه که به وسیله وجود شما بر ما منت نهاد و در خانه‌هایی قرارتان داد»؛ که بیوت مقام کثرت است. پس امام هادی علیه السلام در زیارت جامعه کبیره، هر دو مقام (مقام وحدت و مقام کثرت) را ذکر فرمودند و هر دو همان نور واحد است، لکن در یک مقام، مقام حقیقت نور و وحدانیت آن است و مقام دیگر، مقام شئونات نور است؛ اما همه آنها چیزی جز نور واحد نیست.

ذکر چهارده معصوم‌ علیهم السلام در آیه نور

آیه شریفه نور تنها آیه‌ای است که تمام چهارده معصوم علیهم السلام در آن ذکر شده‌اند و اهل‌بیت علیهم السلام هر کلمه‌ای از کلمات آیه شریفه را با یکی از چهارده معصوم تطبیق دادند. چنانکه در کتاب «مناقب آل ابیطالب» آمده‌است:

«تظاهرت الروايات عن النبي‌ صلی الله علیه و آله وسلم في قوله‏ اللّه نُورُ السَّماواتِ‏ أَنَّهُ قَالَ:‏ يَا عَلِيُّ! النُّورُ اسْمِي وَ الْمِشْكَاةُ أَنْتَ. يَا عَلِيُ!‏ مِصْباحٌ الْمِصْباحُ‏ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ‏، الزُّجاجَةُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ، كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌ‏ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍ،‏ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، مُبارَكَةٍ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، زَيْتُونَةٍ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى،‏ لا شَرْقِيَّةٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍ،‏ وَ لا غَرْبِيَّةٍ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، يَكادُ زَيْتُها الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍ،‏ يُضِي‏ءُ الْقَائِمُ الْمَهْدِي؛[28]

روایات زیادی از پیامبر اکرم‌ صلی الله علیه و آله وسلم درباره آیه شریفه «خدا نور آسمان‌ها است» وارد شده که حضرت فرمود: ای علی! «نور» نام من است و «چراغدان» تو هستی. ای علی! «چراغ» حسن و حسین‌اند، «شیشه» علی بن حسین، «گویی اختری درخشان است» محمد بن علی، «افروخته می‌شود از درخت» جعفر بن محمد، «خجسته» موسی بن جعفر، «زیتون» علی بن موسی، «نه شرقی» محمد بن علی، «و نه غربی» علی بن محمد، «نزدیک است روغنش» حسن بن علی و «روشنی بخشد» قائم مهدی است».

چهارده معصوم و حروف لا إله إلا الله و مقام ربوبیت رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله وسلم و عبودیت حضرت زهرا‌B

پس آیه شریفه نور، همه مراتب چهارده معصوم را فراگرفت، که همان مراتب حروف «لا اله الا الله» است. البته اگر حروف مخفی آن را حساب کنید که مقام رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم در مقام ربوبیت، و مقام حضرت زهراB در مقام عبودیت است؛ یعنی رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم پنهانی ربوبی دارد و حضرت زهراB پنهانی عبودی، از این رو حروف آن دو بزرگوار در «لا اله الا الله» به خفا آمده است، اما بقیه اهل‌بیت علیهم السلام که ائمه دوازده‌گانه هستند، مقام آشکاری و امامت‌اند، از این رو حروف آنها در «لا اله الا الله» آشکار شده است. پس آیه مبارکه نور، همه چهار ده معصوم را ذکر کرده است.

آیه نور و مقامات مؤمن

همچنین اهل‌بیت علیهم السلام آیه شریفه نور را بر مقامات یک مؤمن پیاده کردند؛[29] یعنی یک مؤمن و شیعه از شیعیان اهل‌بیت علیهم السلام، دارای این مراتب چهارده‌گانه‌ای است که در آیه شریفه نور آمده است. چرا می‌گوییم مراتب چهارده‌گانه آیه؟ برای اینکه خود اهل‌بیت علیهم السلام این آیه را با چهارده معصوم منطبق کردند. پس مقامات چهارده‌گانه آیه شریفه با مراتب یک مؤمن نیز تطبیق دارد، هر چند که در حدیث شریفی که در این باره آمده است، امام علیه السلام چند مقام را تطبیق دادند و بقیه را تطبیق ندادند، ولی وجود دارد. پس در مؤمن هم مقامات چهارده‌گانه هست.

حال، این مقامات چهارده‌گانه در عین اینکه چهارده‌گانه‌اند، یک حقیقت‌اند، و در عین اینکه یک حقیقت‌اند، چهارده‌گانه‌اند؛ یعنی از حیث مبدئیت، یکی‌اند، اما از حیث تفصیل، چهارده هستند.

شناخت خدا به خدا در وحدت و کثرت عالم

پس خدا را به نور شناختن و خدا را به خدا شناختن، هم در مقام وحدت اهل‌بیت علیهم السلام معنا دارد و هم در مقام کثرت اهل‌بیت علیهم السلام (که شئونات آشکاری آنهاست) معنا دارد و هم در مقام یک مؤمن معنا دارد که یک پرتویی از میلیاردها میلیارد پرتو اهل‌بیت علیهم السلام است. همچنین هم در مقام حقیقت مؤمن معنا دارد که مقام وحدت مؤمن است و هم در مقام شئونات و صفات و جهات کثیر مؤمن معنا دارد.

اگر کسی آیه شریفه نور را این گونه بفهمد و توحید الهی را بر این آیه شریفه منطبق کند، متوجه می‌شود که در تمام عالم، خدای متعال شناخته نمی‌شود، مگر به خودش؛ یعنی فقط شناخت الله به الله معنا دارد.

توهم شناخت خدا به غیر و ضعف بینش انسان‌ها

اما چون بینش انسان‌ها ضعیف است، تصور می‌کنند که اگر چیزی را در آسمان دیدند و خدا را به واسطه آن شناختند، پس خدا را به غیر خدا شناختند. مثلاً اگر نظم عالم را دیدند و خدا را به آن شناختند، پس خدا را به غیر خدا شناختند و اگر حرکتی را در عالم دیدند، و خدا را به آن شناختند، پس خدا را به غیر خدا شناختند. این، به سبب نقص و ضعف انسان است، وگرنه به هر جای عالم که نگاه کنید، مثلاً اگر به نظم یا حرکت یا حدوث و یا امکان عالم نگاه کنید، یا به دلیل انّی نگاه کنید (پی بردن از اثر به مؤثر، مانند پی بردن از دود به آتش و مانند پی بردن از علم و قدرت و صفا و جود شخصی به کمال او)، یا اگر با دلیل لمّی نگاه کنید (پی بردن از مؤثر به اثر، مانند پی بردن از آتش به نور و گرمی آتش)، یا با دلیل حبّ نگاه کنید - که برخی گفته‌اند که نه دلیل انّی در باره خدا درست است و نه دلیل لمّی، بلکه دلیل حب درست است - همه اینها به معرفت الله به الله برمی‌گردد.

دو مقام برای نور توحید و وحدت نور توحید در شؤونات کثرت

لکن این نور الهی که معرفت الله به الله است دو مقام دارد: یکی، مقام وحدت و دیگری، مقام کثرت و شئونات. از این رو گاهی انسان به مقام کثرت و شئونات نگاه می‌کند و نور خدا را می‌بیند، برای مثال، یکی به نظم عالم نگاه می‌کند و نور خدا را در نظم عالم می‌بیند، بنابر این، الله را به الله شناخته است، لکن در یک دایره کوچک. دیگری، به حرکت نگاه می‌کند، دیگری، به حدوث نگاه می‌کند، همه اینها غیر از آن نور واحد نیست، لکن آن نور واحد منتشر شده. برای مثال، خورشید که در آسمان است، یک خورشید است، حال اگر شیشه‌های مختلفی با رنگ‌های مختلف در مقابل آن بگذاریم، وقتی از پشت شیشه‌ها نگاه کنید، می‌بینید نوری که از شیشه سفید آمده سفید است، نوری که از شیشه آبی آمده آبی است، نوری که از شیشه سبز آمده سبز است، نوری که از شیشه زرد آمده زرد است. اما اگر از شما بپرسند که خورشید را به چه چیز شناختی، باید بگویی که به نورش شناختم، لکن این نور به شئونات و رنگ‌های مختلف در آمده است. اینجاست که برخی انسان‌ها به شئونات نگاه می‌کنند و رنگ‌های سبز و زرد و آبی و غیره می‌بینند، اینها دوئیت می‌بینند، خورشید را به نور خورشید نمی‌شناسند، بلکه خورشید را به آبی بودن و سبز بودن و زرد بودن می‌شناسند. اینها در حقیقت، توحید ندارند و مشرک‌اند، زیرا نور خورشید در حقیقت نه سبز است، نه قرمز است، نه آبی است، بلکه یک حقیقت است و آن نور است. اینها به سوی شرک می‌روند، چون به ظرف نگاه می‌کنند، ولی مظروف نمی‌بینند؛ یعنی مثلاً نگاه به رنگ سبز می‌کنند ولی نگاه به نور نمی‌کنند و سبز بودن را به خورشید نسبت می‌دهند و مشرک می‌شوند، چون خورشید سبز و قرمز و آبی نیست.

اما برخی انسان‌ها، هرچند که به همان نورهایی که از پشت شیشه‌ها پیداست نگاه می‌کنند، اما می‌دانند که خورشید چون عظمت دارد، نورش را دو گونه نشان می‌دهد. کسانی که قوی‌اند و می‌توانند آن طرف شیشه‌ها قرار گرفته و مستقیماً نور خورشید را ببینند، بدون اینکه در شیشه‌های سبز و زرد و آبی قرار بگیرد، خورشید نورش را برای آنها به همان وحدت نوری تعریف می‌کند و می‌شناساند. اما کسانی که ضعیف‌اند و باید از پشت شیشه‌ها به خورشید نگاه کنند، چون اگر از آن طرف شیشه‌ها بخواهند به خورشید نگاه کنند، چشمشان کور می‌شود، از این رو خورشید برای ملایم شدن نورش برای اینکه اینها بتوانند ببینند و چشمشان کور نشود تا اینکه چشمشان قوی‌تر شود و آهسته و آهسته آن طرف شیشه‌ها روند و نور خورشید را مستقیم ببینند، در این شیشه‌ها خود را نشان می‌دهد. انسانی که آن طرف شیشه‌ها قرار دارد، هرگز به سبز و قرمز و آبی بودن شیشه‌ها نگاه نمی‌کند تا اینکه خورشید را به واسطه آنها بشناسد، بلکه فقط به نور خورشید نگاه می‌کند که یک نور در حقایق مختلف و شیشه‌های متعدد خودنمایی کرده است. ‏

حدیث منصور بن حازم و چهار مطلب توحیدی

لذا در این حدیث شریف، چیزی که منصور بن حازم به امام صادق علیه السلام عرض کرد و امام علیه السلام تأیید کردند، فقط این نبود که خدا به خودش شناخته می‌شود، بلکه چنان‌که پیشتر گفته شد، چهار مطلب داشتیم که این مطلب را اصلاً راوی مطرح نکرد که خدا به خدا شناخته می‌شود، بلکه گفت که من می‌گویم که «إِنَّ اللَّهَ أَجَلُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُعْرَفَ بِخَلْقِهِ»؛ یعنی فقط جهت سلبی را بیان کرد که گفت: خدا بزرگ‌تر از این است که به واسطه خلقش شناخته شود. پس راوی فقط طرف سلبی را بیان کرد، اما در باره خلق، جهت اثباتی را بیان کرده و گفت: «بَلِ الْخَلْقُ يُعْرَفُونَ بِاللَّه»؛[30] یعنی خلق به خدا شناخته می‌شوند. اما اینکه خدا به خودش شناخته می‌شود و اینکه خلق به خودشان شناخته نمی‌شوند را راوی بیان نکرد.‏

خداوند در خلق شناخته می‌شود نه به خلق

پس اصلاً شدنی نیست که خدا به خلق شناخته شود، البته خدا در خلق شناخته می‌شود، اما به خلق شناخته نمی‌شود، بلکه به خودش شناخته می‌شود. مثلاً خورشید که به شیشه‌ها می‌تابد، در آن شیشه‌ها شناخته می‌شود، ولی به آن شیشه‌ها شناخته نمی‌شود. زیرا حقیقت شیشه‌ها، همان سبز بودن، آبی بودن، قرمز بودن و مانند آنهاست، در حالی که خورشیده به آبی بودن، سبز بودن و قرمز بودن شناخته نمی‌شود، بلکه خورشید فقط به نورش شناخته می‌شود که در شیشه تابیده.

شناخت خدا به خدا یعنی شناخت خدا به نورش نه به ذاتش

پس معرفت الله بالله به معنای مورد شناخت شدن ذات خدا به واسطه ذات خداوند در هیچ جای عالم امکان ندارد و سخن یاوه‌گویان بی‌معرفت در توحید الهی است که خود را عارف و غیره نامیدند و انسان‌ها را به راه ضلالت و انحراف از صراط توحید کشاندند. از این رو سیزده معنایی که برای معرفت الله بالله بیان کردیم، کوشش کردیم که بر اساس فرمایشات اهل‌بیت علیهم السلام همه معانی که در کتاب‌ها به تفصیل یا به اجمال نوشته شده بود، همه را به نور الهی برگردانیم و به مقامات و فرمایشات و انوار اهل‌بیت علیهم السلام برگردانیم. چون اساساً حقیقت عالم غیر از این نیست که باید همه حقایق عالم طوری جلو رود که شناخت خدا به خدا باشد نه به غیر خدا، چون شناخت خدا به غیر خدا محال است.

اهل‌بیت‌ علیهم السلام و یگانگی ایشان با توحید خدا در همه مراتب

پس اهل‌بیت علیهم السلام هم در مقام مبدأ خلفتشان و هم در مقام حقیقت خلقتشان و هم در مقام شئونات خلقتشان، غیر نور الله تعالی نیستند. در نتیجه، اهل‌بیت علیهم السلام هم در مقام خلقت تکوینی خود و هم در مقام خلقت شرعی خود، غیر انوار الله تعالی نیستند. از این رو در احادیث فراوانی، هم در مقام خلقت تکوینی خود فرمودند که خداوند ما را از نور خود آفریده - چنانکه رسول‌خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند که خداوند عرش را از نور من آفریده، پس نور من، از عرش برتر است و کرسی را از نور امیرالمؤمنین علیه السلام آفریده، پس نور امیرالمؤمنین علیه السلام از کرسی برتر است[31] (به شکل‌های گوناگونی این مطالب را بیان فرمودند) - و هم در مقام شرع چنین فرمودند که خداوند متعال ما را از نور خود آفرید و از انوار ما انبیا را آفریده و از انوار انبیا، مؤمنان را آفریده است،[32] البته با تفصیل خاصی که دارد و در محل خود بیان شده است.

شناخت خدا به خدا در اهل‌بیت‌ علیهم السلام و مؤمنان در سه مقام

پس در باره اهل‌بیت علیهم السلام، نه در عالم تکوین و نه در عالم شریعت، غیر از نور چیز دیگری معنا ندارد. معرفت خدای متعال نیز غیر از معرفت خدا به خدا معنا ندارد و معرفت خدا به خدا نیز غیر از معرفت خدا به نور معنا ندارد، چون آن طرف نور، ظلمت است. معرفت خدا به نور هم غیر از معرفت خدا به حقیقت نور که همان مبدأ توحید الهی است، و به مقام فاعل بودن نور که مقام هادی بودن خداوند است، و مقام سریان این نور که مقام هدایت بودن خدای متعال در آیه شریفه نور است، چیز دیگری نیست.

نتیجه این مقدمات، این است که معرفت الله تعالی در عالم، غیر از معرفت خدا به اهل‌بیت علیهم السلام در مقام وحدت وجودی خودشان و در مقام کثرت وجودی خودشان (تجلی ایشان در شئونان مختلف و انوار خودشان که مؤمنان‌اند) و در مقام وحدت انوار خودشان (که نور حقیقی وحدانی قلبی مؤمن است) و کثرت آن نور (که شئونات آن نور و همان شئونات مؤمن است)، چیز دیگری معنا ندارد.پس خدای متعال به خودش شناخته می‌شود؛ یعنی به نورش شناخته می‌شود، شناخت به نور همان شناخت به خودش است و شناخت به نور دو مقام است: یکی، مقام اهل‌بیت علیه السلام با همه مراتب وجودیشان؛ و دیگری، مقام پیروان اهل‌بیت علیهم السلام.

در مقام اهل‌بیت علیهم السلام نیز در دو مقام شناخته می‌شود: یکی، مقام وحدت ذاتی و دیگری، مقام کثرت شئونات و تجلیات ایشان در عالم. همچنین در مقام انوار مؤمنان که پیروان اهل‌بیت‌اند نیز در دو مقام شناخته می‌شود: یکی، مقام وحدت ذات مؤمن و این، همان مقام «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[33] است؛ و دیگری، مقام شئونات و اوصاف و حالات و عظمت‌ها و بزرگی‌های مؤمن است.

پس اجمالاً روشن شد که معرفت الله به غیر الله اصلاً معنا ندارد و معرفت الله بالله هم غیر از معرفت الله بنور الله معنا ندارد و معرفت الله تعالی بنور الله هم معنا ندارد، مگر به معرفت الله به اهل‌بیت علیهم السلام.


[1]. «قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام ابْتِدَاءً مِنْهُ‏: يَا مُعَاوِيَةُ! أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَجُلًا أَتَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام فَشَكَا الْإِبْطَاءَ عَلَيْهِ فِي الْجَوَابِ فِي دُعَائِهِ فَقَالَ لَهُ: أَيْنَ أَنْتَ عَنِ الدُّعَاءِ السَّرِيعِ الْإِجَابَةِ؟ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ: مَا هُوَ؟ قَالَ‌ علیه السلام: قُل:

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَجَلِّ الْأَكْرَمِ الْمَخْزُونِ الْمَكْنُونِ النُّورِ الْحَقِّ الْبُرْهَانِ الْمُبِينِ الَّذِي هُوَ نُورٌ مَعَ نُورٍ وَ نُورٌ مِنْ نُورٍ وَ نُورٌ فِي نُورٍ وَ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ وَ نُورٌ فَوْقَ كُلِّ نُورٍ وَ نُورٌ يُضِي‏ءُ بِهِ كُلُّ ظُلْمَةٍ وَ يُكْسَرُ بِهِ كُلُّ شِدَّةٍ وَ كُلُّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ وَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ لَا تَقِرُّ بِهِ أَرْضٌ‏ وَ لَا تَقُومُ بِهِ سَمَاءٌ وَ يَأْمَنُ بِهِ كُلُّ خَائِفٍ وَ يَبْطُلُ بِهِ سِحْرُ كُلِّ سَاحِرٍ وَ بَغْيُ كُلِّ بَاغٍ وَ حَسَدُ كُلِّ حَاسِدٍ وَ يَتَصَدَّعُ لِعَظَمَتِهِ الْبَرُّ وَ الْبَحْرُ وَ يَسْتَقِلُّ بِهِ الْفُلْكُ حِينَ‏ يَتَكَلَّمُ بِهِ الْمَلَكُ فَلَا يَكُونُ لِلْمَوْجِ عَلَيْهِ سَبِيلٌ وَ هُوَ اسْمُكَ الْأَعْظَمُ الْأَعْظَمُ الْأَجَلُّ الْأَجَلُّ النُّورُ الْأَكْبَرُ الَّذِي سَمَّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ وَ اسْتَوَيْتَ بِهِ عَلَى عَرْشِكَ وَ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ أَسْأَلُكَ بِكَ وَ بِهِمْ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَفْعَلَ بِي كَذَا وَ كَذَا»؛ الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 583.

«حضرت صادق‌ علیه السلام با من آغاز سخن كرد و فرمود: اى معاويه! نمى‏دانى كه مردى نزد امير المؤمنين‌ علیه السلام آمد و شكايت كرد از اينكه جواب دعاى او دير شده است، حضرت‌ علیه السلام در پاسخ او فرمود: تو كجایی كه دعاى زود اجابت را بخوانى؟ آن مرد عرض کرد: چيست آن دعا؟ حضرت فرمود: بگو:

بار خدايا! از تو خواهم به حق نام بزرگ و بزرگتر و والاتر و ارجمندتر تو كه نهان است و در پرده است، نور و حقّ و برهان مبين است، آن نامى كه نور است همراه نور، و نور است از نور، و نور است در نور، و نور است بر نور، و نور است بالاى هر نور، نورى است كه روشن شود بدان هر تاريكى و شكسته شود بدان هر سختى و هر شيطان سركش و هر جبّار لجباز، نامى كه زمين زير آن بر جا نماند و آسمان از سنگينى آن بر جا نايستد، و هر ترسانى با آن آسوده شود، و جادوى هر جادوگرى و ستم هر ستمگر و حسد هر حسودي بدان باطل و بیهوده گردد و از بزرگى آن بيابان و دريا بشكافد و چون ملك بدان تكلم كند كشتي بدان قرار گیرد و هيچ موج بدان راه نيابد، نام اعظم اعظم اجلّ اكرم تو ، نور اكبري كه خود را بدان ناميدى و بدان بر عرش خود استوار شدى. و به تو روى آرم به محمد و خاندانش و از تو خواهم به حق خودت و به حق آنان كه صلوات فرستى بر محمد و آل محمد و با من چنين و چنان كنى».

«عَن أبي عَبدِ الله‌ علیه السلام قالَ: إِنَّ اللَّهَ كَانَ إِذْ لَا كَانَ فَخَلَقَ الْكَانَ وَ الْمَكَانَ وَ خَلَقَ نُورَ الْأَنْوَارِ الَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ الْأَنْوَارُ وَ أَجْرَى فِيهِ مِنْ نُورِهِ الَّذِي نُوِّرَتْ مِنْهُ الْأَنْوَارُ وَ هُوَ النُّورُ الَّذِي خَلَقَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً فَلَمْ يَزَالا نُورَيْنِ أَوَّلَيْنِ إِذْ لَا شَيْ‏ءَ كُوِّنَ قَبْلَهُمَا فَلَمْ يَزَالا يَجْرِيَانِ طَاهِرَيْنِ مُطَهَّرَيْنِ فِي الْأَصْلَابِ الطَّاهِرَةِ حَتَّى افْتَرَقَا فِي أَطْهَرِ طَاهِرِينَ فِي عَبْدِ اللَّهِ وَ أَبِي طَالِبٍ‌ علیهما السلام»؛ الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 442.

«امام صادق‌ علیه السلام فرمود: همانا خداوند بود در آنگاه که بودی نبود، پس بود و جای بودن را آفرید و نور همه انوار را آفرید، آن نور انواری که همه نورها از آن نور گرفتند، و در آن از نور خود که نورها از آن نور گرفتند جاری ساخت و آن همان نوری است که محمد و علی را از آن آفرید؛ پس آن دو پیوسته دو نور نخستین بودند چه آنکه هیچ چیز پیش از آن دو موجود نبود. آن دو پیوسته طاهر و مطهر در صلب‌های پاک جریان داشتند تا آنکه در پاک‌ترین پاکان، در عبدالله و ابوطالب‌ از یکدیگر جدا گشتند».

[2]. (24) النور :  35.

[3]. ترجمه مكارم.

[4]. (24) النور :  39.

[5]. (24) النور :  40.

[6]. (83) المطففين :  14.

[7]. (83) المطففين :  15.

[8]. «عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ هِلَالٍ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا‌ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللّه ‏اللّه نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ‏ فَقَالَ: هَادٍ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ هَادٍ لِأَهْلِ الْأَرْضِ. وَ فِي رِوَايَةِ الْبَرْقِيِّ هُدَى مَنْ فِي السَّمَاءِ وَ هُدَى مَنْ فِي الْأَرْضِ»؛ الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 115.

«عباس بن هلال گوید: از امام رضا‌ علیه السلام درباره آیه «خدا نور آسمان‌ها و زمین است» سؤال کردم، حضرت فرمود: خدا هدایت‌گر اهل آسمان و هدایت‌گر اهل زمین است؛ و در روایت برقی با این لفظ آمده: خدا هدایت است برای آنکه در آسمان است و برای آنکه در زمین است».

[9]. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏1، ص: 96.

[10]. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏25، ص: 1.

[11]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 21.

[12]. الوافي، ج‏1، ص: 61.

[13]. تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 393 و 394.

[14]. زیارت جامعه کبیره.

[15]. تفسير فرات الكوفي، ص: 161؛ همچنین در روایات دیگر آمده:

«قالَ رَسولُ الله‌ صلی الله علیه و آله وسلم: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْأَنْبِيَاءَ مِنْ أَشْجَارٍ شَتَّى وَ خُلِقْتُ أَنَا وَ عَلِيٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ، فَأَنَا أَصْلُهَا وَ عَلِيٌّ فَرْعُهَا، وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ثِمَارُهَا، وَ أَشْيَاعُنَا أَوْرَاقُهَا، فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا نَجَا، وَ مَنْ زَاغَ هَوَى وَ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللَّهَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ أَلْفَ عَامٍ ثُمَّ أَلْفَ عَامٍ حَتَّى يَصِيرَ كَالشَّنِّ الْبَالِي ثُمَّ لَمْ يُدْرِكْ مَحَبَّتَنَا أَكَبَّهُ اللَّهُ عَلَى مَنْخِرَيْهِ فِي النَّارِ - ثُمَّ تَلَا‌ صلی الله علیه و آله وسلم - قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى »؛ شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج‏2، ص: 203.

«رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: همانا خداوند پیامبران را از درختان گوناگون آفرید و من و علی از یک درخت آفریده شدیم که من ریشه آن هستم و علی تنه آن و حسن و حسین میوه‌های آن و شیعیان ما برگ‌های آن، پس هر که به شاخه‌ای از شاخه‌های آن آویزان گردد نجات یابد و هر که منحرف شود به زیر افتد و اگر بنده‌ای بین صفا و مروه هزار سال و پس از آن هزار سال و پس از آن هزار سال خدا را عبادت کند تا آنکه چون مشکی فرسوده و پوسیده گردد، اما محبت ما را درک نکند، خداوند از بینی‌اش او را گرفته به آتش اندازد. (سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمودند) بگو: پاداشى از شما خواستار نيستم، مگر دوستى درباره خويشاوندان».

«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلی الله علیه و آله وسلم: يَا عَلِيُّ! خُلِقَ النَّاسُ مِنْ شَجَرٍ شَتَّى وَ خُلِقْتُ أَنَا وَ أَنْتَ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ أَنَا أَصْلُهَا وَ أَنْتَ فَرْعُهَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ أَغْصَانُهَا وَ شِيعَتُنَا أَوْرَاقُهَا فَمَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ»؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، ص: 73 و 74.

«رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: ای علی! مردم از درختان گوناگون آفریده شده‌اند و من و تو از یک درخت آفریده شدیم که من ریشه آن هستم و تو تنه آن و حسن و حسین شاخه‌های آن و شیعیان ما برگ‌های آن؛ پس هر که به شاخه‌ای از شاخه‌های آن آویزان گردد خداوند او را به بهشت درآورد».

[16]. الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 23693؛ همچنین در روایت دیگر آمده:

«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَى إِلَيَّ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي: يَا مُحَمَّدُ مَنْ خَلَّفْتَ فِي الْأَرْضِ فِي أُمَّتِكَ؟ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِذَلِكَ. قُلْتُ: يَا رَبِّ! أَخِي. قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ؟ قُلْتُ: نَعَمْ يَا رَبِّ! قَالَ: يَا مُحَمَّدُ! إِنِّي اطَّلَعْتُ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَرْتُكَ مِنْهَا فَلَا أُذْكَرُ حَتَّى تُذْكَرُ مَعِي فَأَنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ ثُمَّ إِنِّي اطَّلَعْتُ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً أُخْرَى فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فَجَعَلْتُهُ وَصِيَّكَ فَأَنْتَ سَيِّدُ الْأَنْبِيَاءِ وَ عَلِيٌّ سَيِّدُ الْأَوْصِيَاءِ ثُمَّ شَقَقْتُ لَهُ اسْماً مِنْ أَسْمَائِي فَأَنَا الْأَعْلَى وَ هُوَ عَلِيٌّ يَا مُحَمَّدُ إِنِّي خَلَقْتُ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ الْأَئِمَّةَ مِنْ نُورٍ وَاحِد»؛ الغيبة للنعماني، النص، ص: 93.

«همانا خداوند عز و جل در شبی که من به معراج برده شدم به من وحی فرمود: ای محمد! در زمین چه کسی را در میان امتت خلیفه قرار دادی؟ حال آنکه او خود بدان آگاه‌تر بود. عرض کردم: پروردگارا! برادرم را. فرمود: ای محمد! علی بن ابیطالب؟ عرض کردم: آری پروردگارا! فرمود: ای محمد! براستی که من باری بر زمین نظر کردم و تو را از آن برگزیدم که یاد نگردم تا آنکه تو نیز همراه من یاد شوی؛ پس من محمود باشم و تو احمد. سپس بار دیگر بر زمین نظر کردم و علی بن ابیطالب را از آن برگزیدم و آن را جانشین تو قرار دادم؛ پس تو سرور پیامبران باشی و علی سرور جانشینان؛ سپس برایش نامی را از نام‌های خود جدا کردم، پس من اعلی باشم و او علی. ای محمد! من علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان را از یک نور آفریدم».

[17]. «قال‌ صلی الله علیه و آله وسلم: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنِي وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ قَبْلِ أَنْ يَخْلُقَ الدُّنْيَا بِسَبْعَةِ آلَافِ عَامٍ. قُلْتُ: فَأَيْنَ كُنْتُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ‌ صلی الله علیه و آله وسلم: قُدَّامَ الْعَرْشِ نُسَبِّحُ اللَّهَ وَ نَحْمَدُهُ وَ نُقَدِّسُهُ وَ نُمَجِّدُهُ. قُلْتُ: عَلَى أَيِّ مِثَالٍ؟ قَالَ‌ صلی الله علیه و آله وسلم: أَشْبَاحِ نُورٍ حَتَّى إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَخْلُقَ صُوَرَنَا صَيَّرَنَا عَمُودَ نُورٍ ثُمَّ قَذَفَنَا فِي صُلْبِ آدَمَ ثُمَّ أَخْرَجَنَا إِلَى أَصْلَابِ الْآبَاءِ وَ أَرْحَامِ الْأُمَّهَاتِ وَ لَا يُصِيبُنَا نَجَسُ الشِّرْكِ وَ لَا سِفَاحُ الْكُفْرِ يَسْعَدُ بِنَا قَوْمٌ وَ يَشْقَى بِنَا آخَرُونَ فَلَمَّا صَيَّرَنَا إِلَى صُلْبِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَخْرَجَ ذَلِكَ النُّورَ فَشَقَّهُ نِصْفَيْنِ فَجَعَلَ نِصْفَهُ فِي عَبْدِ اللَّهِ وَ نِصْفَهُ فِي أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ أَخْرَجَ النِّصفَ الَّذِي‏ لِي إِلَى آمِنَةَ وَ النِّصْفَ إِلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ فَأَخْرَجَتْنِي آمِنَةُ وَ أَخْرَجَتْ فَاطِمَةُ عَلِيّاً ثُمَّ أَعَادَ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَمُودَ إِلَيَّ فَخَرَجَتْ مِنِّي فَاطِمَةُ ثُمَّ أَعَادَ عَزَّ وَ جَلَّ الْعَمُودَ إِلَى عَلِيٍّ فَخَرَجَ مِنْهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ يَعْنِي مِنَ النِّصْفَيْنِ جَمِيعاً فَمَا كَانَ مِنْ نُورِ عَلِيٍّ فَصَارَ فِي وُلْدِ الْحَسَنِ وَ مَا كَانَ مِنْ نُورِي صَارَ فِي وُلْدِ الْحُسَيْنِ فَهُوَ يَنْتَقِلُ فِي الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛ علل الشرائع، ج‏1، ص: 208 و 209.

«رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: همانا خداوند من و علی و فاطمه و حسن و حسین را آفرید هفت هزار سال پیش از آنکه دنیا را بیافریند. عرض کردم: کجا بودید ای رسول خدا؟ فرمود: برابر عرش بودیم تسبیح و حمد و تقدیس و تمجید خداوند بجای می‌آوردیم. عرض کردم: بر چه هیبتی؟ فرمود: شبح‌های نوری بودیم تا آنکه چون خداوند عز و جل خواست صورت‌های ما را بیافریند، ما را ستود نوری درآورد و سپس در صلب آدم انداختمان. سپس به صلب‌های پدران و رحم‌های مادران درآوردمان در حالی که نه ناپاکی شرکی و نه زنای کفری به ما نمی‌رسید، قومی به ما سعادت می‌یافتند و دیگرانی شقاوت. پس آنگاه که ما را به صلب عبدالمطلب درآورد، آن نور را بیرون آورد و دو نمیش کرد و نیمش را در عبدالله و نیمش را در ابوطالب گذارد. سپس آن نیمی که از برای من بود به آمنه در آورد و آن نیم دیگر را به فاطمه بنت اسد. پس آمنه مرا به دنیا آورد و فاطمه علی را. سپس خداوند عز و جل آن ستون را سوی من برگردانید و فاطمه از من بیرون آمد. سپس آن را به علی بازگردانید و حسن و حسین از آن - یعنی از هر دو نیم - بیرون شدند. پس آنچه از نور علی بود در فرزندان حسن درآمد و آنچه از نور من بود در فرزندان حسین؛ پس آن تا روز قیامت در امامان از نسل حسین می‌گردد».

[18]. (31) لقمان :  13.

[19]. تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 394.

[20]. (24) النور : 36.

[21]. (18) الكهف :  110.

[22]. «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ نُورَ مُحَمَّدٍ‌ صلی الله علیه و آله وسلم مِنْ نُورٍ اخْتَرَعَهُ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ جَلَالِهِ وَ هُوَ نُورُ لَاهُوتِيَّتِهِ الَّذِي ابْتَدَأَ مِنْ لَاهٍ أَيْ مِنْ إِلَهِيَّتِهِ مِنْ أَيْنِيَّتِهِ الَّذِي ابْتَدَأَ مِنْهُ‏ وَ تَجَلَّى لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ‌ علیه السلام بِهِ فِي طُورِ سَيْنَاءَ فَمَا اسْتَقَرَّ لَهُ وَ لَا طَاقَ مُوسَى لِرُؤْيَتِهِ وَ لَا ثَبَتَ لَهُ حَتَّى خَرَّ صَاعِقاً مَغْشِيّاً عَلَيْهِ وَ كَانَ ذَلِكَ النُّورُ مُحَمَّداً‌ صلی الله علیه و آله وسلم.

فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ مُحَمَّداً مِنْهُ قَسَّمَ ذَلِكَ النُّورِ شَطْرَيْنِ فَخَلَقَ مِنَ الشَّطْرِ الْأَوَّلِ مُحَمَّداً وَ مِنَ الشَّطْرِ الْآخَرِ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ لَمْ يَخْلُقْ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ غَيْرَهُمَا خَلَقَهُمَا اللَّهُ بِيَدِهِ وَ نَفَخَ فِيهِمَا بِنَفْسِهِ مِنْ نَفْسِهِ لِنَفْسِهِ وَ صَوَّرَهُمَا عَلَى صُورَتِهِمَا وَ جَعَلَهُمَا أُمَنَاءَ لَهُ وَ شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَ خُلَفَاءَ عَلَى خَلِيقَتِهِ وَ عَيْناً لَهُ عَلَيْهِمْ وَ لِسَاناً لَهُ إِلَيْهِمْ قَدِ اسْتَوْدَعَ فِيهِمَا عِلْمَهُ وَ عَلَّمَهُمَا الْبَيَانَ وَ اسْتَطْلَعَهُمَا عَلَى غَيْبِهِ وَ جَعَلَ أَحَدَهُمَا نَفْسَهُ وَ الْآخَرَ رُوحَهُ لَا يَقُومُ وَاحِدٌ بِغَيْرِ صَاحِبِهِ.

ظَاهِرُهُمَا بَشَرِيَّةٌ وَ بَاطِنُهُمَا لَاهُوتِيَّةٌ ظَهَرَا لِلْخَلْقِ عَلَى هَيَاكِلِ النَّاسُوتِيَّةِ حَتَّى يُطِيقُوا رُؤْيَتَهُمَا وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى‏ وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ‏ . فَهُمَا مَقَامُ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ حِجَابُ‏ خَالِقِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ بِهِمَا فَتَحَ اللَّهُ بَدْءَ الْخَلْقِ وَ بِهِمَا يَخْتِمُ الْمُلْكَ وَ الْمَقَادِيرَ.

ثُمَّ اقْتَبَسَ مِنْ نُورِ مُحَمَّدٍ فَاطِمَةَ ابْنَتَهُ كَمَا اقْتَبَسَ نُورَهُ مِنْ نُورِهِ وَ اقْتَبَسَ مِنْ نُورِ فَاطِمَةَ وَ عَلِيٍّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ كَاقْتِبَاسِ الْمَصَابِيحِ هُمْ خُلِقُوا مِنَ الْأَنْوَارِ وَ انْتَقَلُوا مِنْ ظَهْرٍ إِلَى ظَهْرٍ وَ صُلْبٍ إِلَى صُلْبٍ وَ مِنْ رَحِمٍ إِلَى رَحِمٍ فِي الطَّبَقَةِ الْعُلْيَا مِنْ غَيْرِ نَجَاسَةٍ بَلْ نَقْلًا بَعْدَ نَقْلِ لَا مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ وَ لَا مِنْ نُطْفَةً خَثِرَةٍ كَسَائِرِ خَلْقِهِ بَلْ أَنْوَارٌ انْتَقَلُوا مِنْ أَصْلَابِ الطَّاهِرِينَ إِلَى أَرْحَامِ الْمُطَهَّرَاتِ لِأَنَّهُمْ صَفْوَةُ الصَّفْوَةِ اصْطَفَاهُمْ لِنَفْسِهِ وَ جَعَلَهُمْ خُزَّانَ عِلْمِهِ وَ بُلَغَاءَ عَنْهُ إِلَى خَلْقِهِ أَقَامَهُمْ مَقَامَ نَفْسِهِ لِأَنَّهُ لَا يُرَى وَ لَا يُدْرَكُ وَ لَا تُعْرَفُ كَيْفِيَّتُهُ وَ لَا إِنِّيَّتُهُ‏ فَهَؤُلَاءِ النَّاطِقُونَ الْمُبَلِّغُونَ عَنْهُ الْمُتَصَرِّفُونَ فِي أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ فِيهِمْ‏ يَظْهَرُ قُدْرَتُهُ وَ مِنْهُمْ تُرَى آيَاتُهُ وَ مُعْجِزَاتُهُ وَ بِهِمْ وَ مِنْهُمْ عَرَفَ عِبَادُهُ نَفْسَهُ وَ بِهِمْ يُطَاعُ أَمْرُهُ وَ لَوْلَاهُمْ مَا عُرِفَ اللَّهُ وَ لَا يُدْرَى كَيْفَ يُعْبَدُ الرَّحْمَنُ فَاللَّهُ يَجْرِي أَمْرُهُ كَيْفَ شَاءَ فِيمَا يَشَاءُ لا يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ ‏»؛ تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 393 - 395.

«همانا خداوند تبارک و تعالی نور محمد‌ صلی الله علیه و آله وسلم را از نوری آفرید که آن را از نور عظمت و جلال خود به وجود آورده و آن، نور لاهوتیت اوست که از لاه آغازش فرموده، یعنی از الهیتش، از أینیّتش که از آن آغاز فرموده و بدان در کوه سینا بر موسی بن عمران‌ علیه السلام تجلّی فرموده که موسی در برابر آن بر جای خود نماند و نتوانست آن را ببیند و ثباتش برفت تا آنجا که با فریادی غش کرده به زمین افتاد و آن نور، محمد‌ صلی الله علیه و آله وسلم بود.

پس چون خداوند خواست که محمد را از آن بیافریند، آن نور را به دو نیم تقسیم کرد و از نیم اول محمد را آفرید و از نیم دیگر علی بن ابیطالب را؛ و جز آن دو را از آن نور نیافرید، به دست خود آن دو را آفرید و به نفس خود و از نفس خود و برای نفس خود در آن دو دمید و آن دو را بر صورتشان تصویر فرمود و آن دو را امینان خود و شاهدان بر خلق خود و جانشینان بر آفریدگان خود و چشم خود بر آنان و زبان خود سوی آنان قرار داد؛ علم خود در آن دو بزرگوار به ودیعه گذارد و بیان آموختشان و بر غیبش اشرافشان داد و یکی را نفس خود و دیگری را روح خود قرار داد که یکی را بدون دیگری قیام نباشد.

ظاهر آن دو بشری است و باطن آن دو لاهوتی، برای خلق بر هیکل‌های ناسوتی پدیدار گشتند تا آنان توان دیدن آن دو بزرگوار را داشته باشند و این است معنای کلام خداوند که فرمود: «و بر ایشان بپوشانیم آنچه می‌پوشند». پس آن دو اقامت‌گاه پروردگار عالمیان و حجاب خالق تمام آفریدگان باشند. خداوند آغاز آفرینش را به آن دو گشود و ملک و مقادیر را هم به آن دو پایان می‌دهد.

سپس از نور محمد فاطمه را آفرید چنان‌که نور محمد از نور خود برگرفت و از نور فاطمه و علی، حسن و حسن را آفرید چنانکه چراغ‌ها از یکدیگر روشنی گیرند؛ ایشان از نورها آفریده گشتند و از پشتی به پشتی و از صلبی به صلبی و از رحمی به رحمی رفتند، در مرتبه برتر، بدون هیچ نجاستی، بلکه نقلی پس از نقلی؛ نه از آبی پست و نه از نطفه‌ای با حرارت همچون دیگر خلایق، بلکه نورهایی که از صلب‌های طاهر به رحم‌های مطهر رفتند؛ چه آنکه ایشان برگزیده برگزیدگان باشند. خداوند برای خود برگزیدشان و خازنان علمش و رسانندگان سوی خلقش دادشان. آنان را قائم مقام خود گردانید چه آنکه او خود دیده نشود و درک نگردد و کیفیت و إنّیتش شناخته نشود. پس این سخن‌گویان و رسانندگان از او و تصرف‌گران در امر و نهی او هستند که قدرتش در ایشان آشکار شود و آیات و معجزاتش از ایشان دیده گردد بندگانش به ایشان و از ایشان او را بشناسند و به ایشان باشد که امر او اطاعت شود و اگر ایشان نبودند نه الله شناخته می‌گشت و نه کیفیت پرستش رحمان دانسته می‌شد؛ پس خداوند امر خود را هر طور بخواهد در هر چه بخواهد جاری گرداند که: از آنچه می‌کند بازخواست نگردد و آنان هستند که بازخواست می‌شوند».

[23]. «قال‌ علیه السلام: يَا سَلْمَانُ وَ يَا جُنْدَبُ! قَالا لَبَّيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ! قَال‌ علیه السلام: كُنْتُ أَنَا وَ مُحَمَّدٌ نُوراً وَاحِداً مِنْ نُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَمَرَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ذَلِكَ النُّورَ أَنْ يُشَقَّ فَقَالَ لِلنِّصْفِ: كُنْ مُحَمَّداً! وَ قَالَ لِلنِّصْفِ: كُنْ عَلِيّاً! فَمِنْهَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلی الله علیه و آله وسلم: عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ وَ لَا يُؤَدِّي عَنِّي إِلَّا عَلِيٌّ؛ وَ قَدْ وَجَّهَ أَبَا بَكْرٍ بِبَرَاءَةَ إِلَى مَكَّةَ فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ‌ علیه السلام فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! قَالَ‌ صلی الله علیه و آله وسلم: لَبَّيْكَ! قَالَ: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكَ أَنْ تُؤَدِّيَهَا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ عَنْكَ. فَوَجَّهَنِي فِي اسْتِرْدَادِ أَبِي بَكْرٍ فَرَدَدْتُهُ فَوَجَدَ فِي نَفْسِهِ وَ قَالَ: يَا رَسُولَ اللَّه!ِ أَ نَزَلَ فِيَّ الْقُرْآنُ؟ قَالَ: لَا وَ لَكِنْ لَا يُؤَدِّي إِلَّا أَنَا أَوْ عَلِي‏»؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏26، ص: 3.

«حضرت فرمود: ای سلمان و ای جندب! عرض کردند: لبیک ای امیر مؤمنان صلوات خدا بر شما! فرمود: من و محمد نوری واحد از نور خداوند عز و جل بودیم، پس خدای تبارک و تعالی بدان نور امر فرمود که دو نیم شود، پس به نیمی فرمود: محمد باش! و به نیمی فرمود: علی باش! از آن است که رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: علی از من است و من از علی، جز علی کسی بجاآورنده از جانب من نباشد؛ در آن دم که ابوبکر را برای قرائت سوره برائت به مکه فرستاد پس جبرائیل فرود آمد و عرض کرد: ای محمد! فرمود: لبیک! عرض کرد: همانا خداوند تو را امر می‌فرماید که یا خود آن را به انجام رسانی یا کسی از جانب تو! پس مرا به بازگرداندن ابوبکر راهی فرمود و من او را بازگرداندم که بر او گران آمد و گفت: ای رسول خدا! آیا قرآنی درباره من نازل شد؟ حضرت فرمود: نه ولی جز من یا علی کسی آن را به انجام نرساند».

[24]. روایتش پیشتر گذشت؛ علل الشرائع، ج‏1، ص: 208 و 209.

[25]. زیارت اربعین.

[26]. روایتش پیشتر گذشت؛ علل الشرائع، ج‏1، ص: 208 و 209.

[27]. «عَن أبي عبد الله‌ علیه السلام قالَ: إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ جَاءَتْ إِلَى أَبِي طَالِبٍ لِتُبَشِّرَهُ بِمَوْلِدِ النَّبِيِّ‌ صلی الله علیه و آله وسلم فَقَالَ أَبُو طَالِبٍ: اصْبِرِي سَبْتاً أُبَشِّرْكِ بِمِثْلِهِ إِلَّا النُّبُوَّةَ؛ السَّبْتُ ثَلَاثُونَ سَنَةً وَ كَانَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ‌ صلی الله علیه و آله وسلم وَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام ثَلَاثُونَ سَنَةً»؛ الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 452 و 453.

«امام صادق‌ علیه السلام فرمود: فاطمه بنت اسد نزد ابوطالب آمد تا او را به ولادت پیامبر‌ صلی الله علیه و آله وسلم بشارت دهد. ابوطالب به او گفت: سبتی صبر کن، تو را به همانند او جز در مقام نبوت بشارت خواهم داد؛ سبت سی سال است و میان رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله وسلم و امیرالمؤمنین‌ علیه السلام سی سال فاصله بود».

[28]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏1، ص: 280.

[29]. «عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ‌‏ فِي هَذِهِ الْآيَةِ: اللّه نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَالَ: بَدَأَ بِنُورِ نَفْسِهِ تَعَالَى مَثَلُ نُورِهِ‏ مَثَلُ هُدَاهُ فِي قَلْبِ الْمُؤْمِنِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ‏ وَ الْمِشْكَاةُ جَوْفُ الْمُؤْمِنِ وَ الْقِنْدِيلُ قَلْبُهُ وَ الْمِصْبَاحُ النُّورُ الَّذِي جَعَلَهُ اللّه فِي قَلْبِهِ، يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ الشَّجَرَةُ الْمُؤْمِنُ، زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ عَلَى سَوَاءِ الْجَبَلِ لَا غَرْبِيَّةٍ أَيْ لَا شَرْقَ لَهَا وَ لَا شَرْقِيَّةٍ أَيْ لَا غَرْبَ لَهَا إِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ طَلَعَتْ عَلَيْهَا وَ إِذَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ غَرَبَتْ عَلَيْهَا، يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ يَكَادُ النُّورُ الَّذِي جَعَلَهُ اللّه فِي قَلْبِهِ يُضِي‏ءُ وَ إِنْ لَمْ يَتَكَلَّمْ، نُورٌ عَلى‏ نُورٍ فَرِيضَةٌ عَلَى فَرِيضَةٍ وَ سُنَّةٌ عَلَى سُنَّةٍ، يَهْدِي اللّه لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ يَهْدِي اللّه لِفَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ مَنْ يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللّه الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ فَهَذَا مَثَلٌ ضَرَبَهُ اللّه لِلْمُؤْمِنِ. فَالْمُؤْمِنُ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّورِ؛ مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَصِيرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى الْجَنَّةِ نُورٌ.

قُلْتُ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ‌: جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا سَيِّدِي! إِنَّهُمْ يَقُولُونَ مَثَلُ نُورِ الرَّبِّ. قَالَ‌ علیه السلام: سُبْحَانَ اللّه لَيْسَ لِلَّهِ مَثَلٌ، قَالَ اللّه‏: فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ ‏»؛ تفسير القمي، ج‏2، ص: 103.

«طلحۀ بن زید روایت می‌کند: امام صادق علیه السلام از پدرش امام باقر‌ علیه السلام درباره آیه شریفه «خداوند نور آسمان‌ها و زمین است» این‌گونه نقل فرمود: خداوند با نور نفس خود آغاز کرده «مثل نور او» یعنی مثل هدایت او در قلب مؤمن، «چون چراغدانی است که در آن چراغی و آن چراغ» چراغدان، شکم مؤمن است و چراغ، قلب او و چراغ همان نوری است که خداوند در قلب او قرار داده، «از درختی خجسته برافروخته می‌شود» درخت همان مؤمن است، «درخت زیتونی که نه شرقی است و نه غربی» بر قله کوه است که نه غربی است یعنی شرق ندارد؛ و نه شرقی است یعنی غرب ندارد، چون خورشید طلوع کند بر آن طلوع می‌کند و چون غروب کند بر آن غروب می‌کند، «نزدیک است که روغنش روشنی بخشد» یعنی نزدیک است نوری که خدا در قلب او قرار داده روشنی بخشد هرچند سخن نگوید، «روشنی بر روی روشنی است» یعنی واجبی بر روی واجبی و مستحبی بر روی مستحبی، «خدا هرکه را که خواهد به نور خود هدایت می‌کند» یعنی خدا هرکه را که بخواهد به واجبات و مستحبات خود هدایت می‌کند، «و این مثل‌ها را خدا برای مردم می‌زند» پس این مثلی است که خداوند آن را برای مؤمن بیان کرده. پس مؤمن در پنج نور در رفت و آمد است؛ محل ورودش نور است و محل خروجش نور و علمش نور و کلامش نور و بازگشت او در روز قیامت به بهشت نور است.

به امام صادق‌ علیه السلام عرض کردم: فدایت گردم سرورم! عامه می‌گویند که (مراد از آیه) مَثَلِ نور خداست. حضرت فرمود: منزه است خدا و برای او مَثَلی نیست، خداوند فرموده: پس برای خدا مَثَل نزنید».

[30]. الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 168.

[31]. «عَن أنس عَن النبي‌ صلی الله علیه و آله وسلم قال: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنِي وَ خَلَقَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ حِينَ لَا سَمَاءَ مَبْنِيَّةً وَ لَا أَرْضَ مَدْحِيَّةً وَ لَا ظُلْمَةَ وَ لَا نُورَ وَ لَا شَمْسَ وَ لَا قَمَرَ وَ لَا جَنَّةَ وَ لَا نَارَ. فَقَالَ الْعَبَّاسُ: فَكَيْفَ كَانَ بَدْءُ خَلْقِكُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ‌ صلی الله علیه و آله وسلم: يَا عَمِّ لَمَّا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَنَا تَكَلَّمَ كَلِمَةَ خَلَقَ مِنْهَا نُوراً ثُمَّ تَكَلَّمَ كَلِمَةً أُخْرَى فَخَلَقَ مِنْهَا رُوحاً ثُمَّ مَزَجَ النُّورَ بِالرُّوحِ فَخَلَقَنِي وَ خَلَقَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ فَكُنَّا نُسَبِّحُهُ حِينَ لَا تَسْبِيحَ وَ نُقَدِّسُهُ حِينَ لَا تَقْدِيسَ فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ يُنْشِئَ الصَّنعَة فَتَقَ نُورِي فَخَلَقَ مِنْهُ الْعَرْشَ فَالْعَرْشُ مِنْ نُورِي وَ نُورِي مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ نُورِي أَفْضَلُ مِنَ الْعَرْشِ ثُمَّ فَتَقَ نُورَ أَخِي عَلِيٍّ فَخَلَقَ مِنْهُ الْمَلَائِكَةَ فَالْمَلَائِكَةُ مِنْ نُورِ عَلِيٍّ وَ نُورُ عَلِيٍّ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ عَلِيٌّ أَفْضَلُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ ثُمَّ فَتَقَ نُورَ ابْنَتِي فَخَلَقَ مِنْهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فَالسَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ مِنْ نُورِ ابْنَتِي فَاطِمَةَ وَ نُورُ ابْنَتِي فَاطِمَةَ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ ابْنَتِي فَاطِمَةُ أَفْضَلُ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ فَتَقَ نُورَ وَلَدِيَ الْحَسَنِ و خَلَقَ مِنْهُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ فَالشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ مِنْ نُورِ وَلَدِيَ الْحَسَنِ وَ نُورُ الْحَسَنِ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ الْحَسَنُ أَفْضَلُ مِنَ الشَّمْسِ‏ وَ الْقَمَرِ ثُمَّ فَتَقَ نُورَ وَلَدِيَ الْحُسَيْنِ فَخَلَقَ مِنْهُ الْجَنَّةَ وَ الْحُورَ الْعِينَ فَالْجَنَّةُ وَ الْحُورُ الْعِينُ مِنْ نُورِ وَلَدِيَ الْحُسَيْنِ وَ نُورُ وَلَدِيَ الْحُسَيْنِ مِنْ نُورِ اللَّهِ وَ وَلَدِيَ الْحُسَيْنُ أَفْضَلُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ الْحُورِ الْعِين»؛ تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 143.

«انس روایت می‌کند که پیامبر‌ صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: همانا خداوند مرا آفرید و علی و فاطمه و حسن و حسین را آفرید پیش از آنکه آدم را بیافریند، در آنگاه که نه آسمانی بنا شده بود و نه زمینی پهن گشته بود و نه تاریکی بود و نه نوری و نه خورشیدی و نه ماهی و نه بهشتی و نه دوزخی. پس ابن عباس عرض کرد: چگونه بود آغاز آفرینش شما ای رسول خدا؟ حضرت فرمود: ای عمو! چون خداوند خواست که ما را بیافریند، به کلمه‌ای تکلم فرمود که بدان نوری آفرید، سپس به کلمه‌ای دیگر تکلم فرمود که بدان روحی آفرید، سپس نور را با روح آمیخت، پس مرا آفرید و علی و فاطمه و حسن و حسین را آفرید. پس ما او را تسبیح می‌کردیم آنگاه که تسبیحی نبود و تقدیسش می‌کردیم آنگاه که تقدیسی نبود؛ پس چون خداوند متعال خواست که خلقش را بیافریند نور مرا شکافت و عرش را از آن آفرید، پس عرش از نور من است و نور من از نور خداست و نور من برتر از عرش است؛ سپس نور برادرم علی را شکافت و ملائک را از آن آفرید، پس ملائک از نور علی هستند و نور علی از نور خداست و علی برتر از ملائک است؛ سپس نور دخترم را شکافت و آسمان‌ها و زمین را از آن آفرید، پس آسمان‌ها و زمین از نور دخترم فاطمه هستند و نور دخترم فاطمه از نور خداست و دخترم فاطمه برتر از آسمان‌ها و زمین است؛ سپس نور پسرم حسن را شکافت و خورشید و ماه را از آن آفرید، پس خورشید و ماه از نور پسرم حسن هستند و نور حسن از نور خداست و حسن از خورشید و ماه برتر است؛ سپس نور پسرم حسین را شکافت و بهشت و حور العین را از آن آفرید، پس بهشت و حور العین از نور پسرم حسین هستند و نور پسرم حسین از نور خداست و پسرم حسین از بهشت و حور العین برتر است».

[32]. «عَن جابر قال: قُلْتُ لِرَسُولِ اللَّهِ‌ صلی الله علیه و آله وسلم: أَوَّلُ ‏شَيْ‏ءٍ خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى مَا هُوَ؟ فَقَالَ: نُورُ نَبِيِّكَ يَا جَابِرُ خَلَقَهُ اللَّهُ ثُمَّ خَلَقَ مِنْهُ كُلَّ خَيْرٍ ثُمَّ أَقَامَهُ بَيْنَ يَدَيْهِ فِي مَقَامِ الْقُرْبِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ جَعَلَهُ أَقْسَاماً فَخَلَقَ الْعَرْشَ مِنْ قِسْمٍ وَ الْكُرْسِيَّ مِنْ قِسْمٍ وَ حَمَلَةَ الْعَرْشِ وَ خَزَنَةَ الْكُرْسِيِّ مِنْ قِسْمٍ وَ أَقَامَ الْقِسْمَ الرَّابِعَ فِي مَقَامِ الْحُبِّ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ جَعَلَهُ أَقْسَاماً فَخَلَقَ الْقَلَمَ مِنْ قِسْمٍ وَ اللَّوْحَ مِنْ قِسْمٍ وَ الْجَنَّةَ مِنْ قِسْمٍ وَ أَقَامَ الْقِسْمَ الرَّابِعَ فِي مَقَامِ الْخَوْفِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ جَعَلَهُ أَجْزَاءً فَخَلَقَ الْمَلَائِكَةَ مِنْ جُزْءٍ وَ الشَّمْسَ مِنْ جُزْءٍ وَ الْقَمَرَ وَ الْكَوَاكِبَ مِنْ جُزْءٍ وَ أَقَامَ الْقِسْمَ الرَّابِعَ فِي مَقَامِ الرَّجَاءِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ جَعَلَهُ أَجْزَاءً فَخَلَقَ الْعَقْلَ مِنْ جُزْءٍ وَ الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ مِنْ جُزْءٍ وَ الْعِصْمَةَ وَ التَّوْفِيقَ مِنْ جُزْءٍ وَ أَقَامَ الْقِسْمَ الرَّابِعَ فِي مَقَامِ الْحَيَاءِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نَظَرَ إِلَيْهِ بِعَيْنِ الْهَيْبَةِ فَرَشَحَ ذَلِكَ النُّورُ وَ قَطَرَتْ مِنْهُ مِائَةُ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ أَلْفَ قَطْرَةٍ فَخَلَقَ اللَّهُ مِنْ كُلِّ قَطْرَةٍ رُوحَ نَبِيٍّ وَ رَسُولٍ ثُمَّ تَنَفَّسَتْ أَرْوَاحُ الْأَنْبِيَاءِ فَخَلَقَ اللَّهُ مِنْ أَنْفَاسِهَا أَرْوَاحَ الْأَوْلِيَاءِ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ»؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏25، ص: 21 و 22.

«جابر گوید: به رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله وسلم عرض کردم: اولین چیزی که خداوند متعال خلق فرموده چیست؟ فرمود: نور پیامبرت ای جابر! خداوند آن را خلق فرمود و سپس هر خیری را از آن آفرید. سپس آن را تا آن‌قدر که خواست در پیشگاه خود در مقام قرب بر پا داشت. سپس آن را چند بخش کرد، پس عرش را از بخشی آفرید و کرسی را از بخشی و حاملان عرش و خازنان کرسی را از بخشی و بخش چهارم را تا آن‌قدر که خواست در جایگاه حب بر پا داشت سپس آن را چند بخش کرد، پس قلم را از بخشی آفرید و لوح را از بخشی و بهشت را از بخشی و بخش چهارم را تا آن‌قدر که خواست در جایگاه خوف بر پا داشت سپس آن را چند بخش کرد، پس ملائک را از بخشی آفرید و خورشید را از بخشی و ماه و ستارگان را از بخشی و بخش چهارم را تا آن‌قدر که خواست در جایگاه رجاء بر پا داشت سپس آن را چند بخش کرد، پس عقل را از بخشی آفرید و علم و حلم را از بخشی و عصمت و توفیق را از بخشی و بخش چهارم را تا آن‌قدر که خواست در جایگاه حیا بر پا داشت سپس با دیده هیبت در آن نظر فرمود، پس آن نور تراوش کرد و صد و بیست و چهار هزار قطره از آن چکید که خداوند از هر قطره روح نبی و رسولی را آفرید. سپس ارواح انبیا تنفس کردند و خداوند از نفس‌های آنان ارواح اولیا و شهدا و صالحان را آفرید».

[33]. مصباح الشريعة، ص: 13، باب 5.