معرفة الله بالله؛ معرفة النفس معرفة الله / مبحث نوزدهم

از شجره طوبی
نسخهٔ تاریخ ‏۵ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۲۲ توسط علی اکبر (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «== خلاصه مباحث گذشته == موضوع بحث در چند جلسه گذشته، در باره حدیث شریف «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ» و معرفت خدا به خدا بود. رسیدیم به اینجا که معرفت الله بالله، همان معرفت الله به نور الله است و گفته شد که نور الله تعالی در اولیای الهی جلوه می‌ک...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

خلاصه مباحث گذشته

موضوع بحث در چند جلسه گذشته، در باره حدیث شریف «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ» و معرفت خدا به خدا بود. رسیدیم به اینجا که معرفت الله بالله، همان معرفت الله به نور الله است و گفته شد که نور الله تعالی در اولیای الهی جلوه می‌کند، به حدی که خودیت اولیای الهی مختفی و پنهان می‌شود و آنچه از آنها آشکار می‌شود، صرفاً نور خدای متعال است. پس بین اولیای الهی - که در رأس آنها اهل‌بیت علیهم السلام هستند - و بین الله تعالی دوئیت برداشته می‌شود و یک می‌شوند.

حدیثی عظیم در مقامات اهل‌بیت‌ علیهم السلام در یگانگیشان با خدا

حدیثی از امام صادق علیه السلام در باره امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شده است که با بیان این حدیث شریف، بحث معرفت الله بالله  را ختم می‌کنیم. مفضل بن عمر گوید:

«قال‌ علیه السلام: و يجب ان يعلم يا مفضل ان الصورة الانزعية التي قالت ظاهري امامة و وصية و باطني غيب منيع لا يدرک ليست کلية الباري و لا الباري سواها و هي هو اثباتا و ايجابا و عيانا و يقينا لا هي هو کلا و لا جمعا و لا احصاء و لا احاطة.قلت: يا مولاي زدني شرحا فقد علمت من فضلک و نعمک ما اقصر من صفته.قال‌ علیه السلام: يا مفضل سل عما احببت.قلت: يا مولاي! تلک الصورة التي رؤيت علي المنابر تدعو من ذاتها الي ذاتها بالمعنوية و تصرح باللاهوتية؟ قلت لي انها ليست کلية الباري و لا الباري سواها فکيف يعلم بحقيقة هذا القول؟قال‌ علیه السلام: يا مفضل تلک بيوت النور و قمص الظهور و السن العبارة و معدن الاشارة حجبک بها عنه و دلک منها اليه لا هي هو و لا هو غيرها محتجب بالنور ظاهر بالتجلي کل يراه بحسب معرفته و ينال علي مقدار طاعته فمنهم من يراه قريبا و منهم من يراه بعيدا. يا مفضل ان الصورة نور منير و قدرة قدير و ظهور مولاک رحمة لمن آمن به و اقر و عذاب علي من جحد و انکر ليس وراه غاية و لا نهاية؛[1]

حضرت فرمود: واجب است دانسته شود ای مفضل که آن صورت انزعیه که گفت: ظاهر من امامت و وصیت است و باطن من غیبی دست‌نیافتنی است که درک نگردد؛ (آن صورت) کلیت باری تعالی نیست و باری تعالی جز او نیست، آن صورت همان باری تعالی است از حیث اثباتی و ایجابی و آشکاری و یقینی، اما باری تعالی نیست از حیث کلی و جمعی و احصائی و احاطه‌ای.عرض کردم: ای مولای من! شرحی افزون به من عنایت فرما که (البته) از فضل و نعمت تو آن قدر دانستم که توان وصفش ندارم.حضرت فرمود: هرچه دوست داری بپرس مفضل!عرض کردم: ای مولای من! آن صورتی که بر منبرها دیده می‌شد، آیا از ذات خود به سوی ذات خود، به خدایی دعوت می‌فرمود و به خداوندی خود تصریح می‌کرد؟ به من فرمودید که آن صورت، کلیت باری تعالی نیست و باری تعالی هم جز او نیست؛ حقیقت این سخن را چگونه می‌توان دانست؟حضرت فرمود: ای مفضل! آن صورت عبارت است از خانه‌های نور و لباس‌های آشکاری و زبان‌های گویندگی و معدن‌های اشاره که باری تعالی بدانها تو را از خود محجوب داشته و از آنها تو را سوی خود رهنمون ساخته، آنها او نیستند و او جز آنها نیست، با نور در حجاب رفته و با تجلی آشکار گشته، هر کس بر حسب معرفتش او را می‌بیند و بر مقدار اطاعتش بدو دست ‌می‌یابد، پس برخی باشند که او را نزدیک ببینند و برخی نیز دور.ای مفضل! همانا آن صورت، نور خداوند نورگستر است و قدرت خداوند توانمند و آشکاری مولایت که رحمت است بر آنکه بدان ایمان آورد و اقرار کند و عذاب است بر آنکه جحود و انکارش کند و ورای آن نه غایتی باشد و نه نهایتی».

اجمال مطالب و حقایق الهی در حدیث شریف

این حدیث شریف، حدیث مفصلی است که در آن، مطالب گوناگون معرفتی بیان شده؛ معارف توحیدی، معارف ولایی، مراتب عالم خلقت، رابطه توحید الهی با مراتب عالم خلق، رابطه توحید الهی با اولیای الهی، و رابطه ولایت خداوند با ولایت اولیای الهی بیان شده است. در یک معنای جامع، این حدیث شریف، بیان سه جهتی است که در حدیث اول کتاب حجت کافی خواندیم که عبارت است از: توحید الهی، خلق، و واسطه‌های بین خدا و خلق. تمام عالم بیش از این سه جهت نیست: خالق، خلق، و واسطه بین خلق و خالق. حدیث اول کتاب حجت کافی، این سه جهت را بسیار جامع و زیبا بیان فرمود.

اهل‌بیت‎‌ علیهم السلام هم خدایند و هم خدا نیستند

اما این مقدار که از حدیث شریف مفضل از امام صادق علیه السلام خواندیم، مطلبی که مربوط به بحث ماست را روشن‌تر بیان کرده است. از حیثی گویای یگانگی بین خدا و اولیای الهی است که هیچ گونه دوئیتی میان خداوند و اولیائش نیست و اولیای الهی غیر الله نیستند و الله در غیر اولیای خود یافت نمی‌شود؛ از حیث دیگر، اولیای الهی خلق خدای متعال‌اند، از این رو محتاج و فقیر به رحمت و عنایت و کرم و جود الله تعالی هستند. پس از حیثی بین خدا و اولیای او یگانگی برقرار است و از این حیث، نسبت دادن نقص و ناداری و فقر و مانند آنها به اولیای الهی کفر است، چون نسبت دادن این نقایص به آنها، در حقیقت به خداوند بازگشت می‌کند، چون در این حیث، اولیای الهی غیر خداوند نیستند تا اینکه بتوانید نسبت نقص و عیب و ضعف و فقر و نیاز به آنها بدهید؛ چون از این جهت، صرف الله تعالی هستند و نسبت دادن فقر و ناداری به آنها دادن مساوی است با نسبت فقر و ناداری دادن به خداوند متعال.

اما از حیث دیگری، تمام وجودشان، فقر و نیاز به الله تعالی است و به اندازه چشم به هم زدنی، مستغنی و بی‌نیاز و مستقل از الله تعالی نیستند و نخواهند بود و نمی‌شود که مستغنی و مستقل از الله تعالی باشند. از این رو چون حدیث شریف مفضل، در این باره گویاتر بود، این حدیث را انتخاب کردم که ترجمه‌ای از آن بیان کنیم.

فرازهای گوناگون حدیث شریف

این حدیث شریف، فرازهای گوناگونی دارد، زیرا امام صادق علیه السلام یک رشته‌ای را شروع کردند که از مقدمات به سوی نتیجه حرکت کردند. از این رو هر فرازی از آن باید توضیح داده شود تا انسان بتواند نتیجه بگیرد.

مطلب اول: وجوب سعی در معرفت خدا و اهل‌بیت‌ علیهم السلام آن‌گونه که امام صادق‌ علیه السلام فرموده

فراز اول حدیث شریف، این است که فرمود: «و يجب ان يعلم»؛ یعنی آنچه که بر مؤمن اهل توحید و اهل ولایت اولیای الهی واجب است، این است که معرفت و شناخت خود را در توحید خدای متعال و ولایت اولیای الهی این‌گونه بسازد.

پس اولین چیزی که امام علیه السلام فرمودند این است که انسان متنبه شود و بداند که راه دیگری در جای دیگری، برای رسیدن به توحید حق الهی و ولایت حق و صحیح، غیر از آنچه که امام صادق علیه السلام در این جملات شریف بیان می‌کنند نیست و هیچ راهی جز این راه نیست.

پس اولین مطلبی که امام علیه السلام به مفضل تذکر دادند، عظمت و بزرگی مطلبی است که می‌خواهد برای او بیان کند، تا مفضل بداند این مطلب، مطلب کوچکی همانند یک مستحب عملی نیست که اگر توانست عمل کند، ثواب می‌برد و اگر نتوانست عمل کند ثوابش را نمی‌برد، بلکه یک مطلب توحیدی و ولایی و زیربنایی است که اگر انسان همه مباحث اعتقادی خود را بر اساس این مطلب بنا نکند، هم در توحید الهی منحرف می‌شود و هم در ولایت اولیا. در نتیجه، نه به توحید الهی آنچنان که باید برسد می‌رسد و نه ولایت اولیای الهی را آن‌گونه که بایسته است می‌یابد و اعتقاد می‌ورزد.

از این رو امام صادق علیه السلام فرمودند که «یجب ان یعلم»؛ واجب است دانسته شود.

مطلب دوم: وجوب معرفت یافتن به صورت انزعیه

اما آنچه که واجب است دانسته شود چیست؟ اولین مطلبی که باید دانسته شود و زیربنای همه مطالب بعدی قرار گیرد چیست؟ مطلبی است که اگر انسان آن را بیابد و درک کند و بر میزان حق و حقیقت دریافت کند، می‌تواند به مرحله بالای آن هم برسد، چون یک پله بالا آمده، می‌تواند پله بعدی را هم بپیماید. اما اگر اولین مطلب را که اساس همه مطالب است درست نیابد و به حقیقت آن نرسد، نمی‌تواند حرکت صحیح و درستی در مبانی اعتقادی خود داشته باشد. آن حقیقت اول، این است که فرمود:

«ان الصورة الانزعية التي قالت ظاهري امامة و وصية و باطني غيب منيع لا يدرک ليست کلية الباري و لا الباري سواها و هي هو اثباتا و ايجابا و عيانا و يقينا لا هي هو کلا و لا جمعا و لا احصاء و لا احاطة؛

آن صورت انزعیه که گفت: ظاهر من امامت و وصیت است و باطن من غیبی دست‌نیافتنی است که درک نگردد؛ (آن صورت) کلیت باری تعالی نیست و باری تعالی جز او نیست، آن صورت همان باری تعالی است از حیث اثباتی و ایجابی و آشکاری و یقینی، اما باری تعالی نیست از حیث کلی و جمعی و احصائی و احاطه‌ای».

بیان عالم علوی در روایت امیر مؤمنان‌ علیه السلام و معنا کردن آن به «صورت»

در حدیث شریفی از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که «سُئِلَ عَنِ الْعَالَمِ الْعِلْوِي‏؛ پرسیده شد آن عالمی که علو و برتری دارد و بالاست، چه حقیقتی است؟

«العلی العظیم» اولین اسمی که خداوند برای خود قرار داده

«عِلوی» از «عُلُو» می‌آید؛ امام رضا‌ علیه السلام فرمودند اولین اسمی که خداوند برای خود قرار داده  «الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ‏» بوده.[2] پس اولین اسمی که خداوند برای خود قرار داده است، «الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ‏» بوده. پس اولین اسم خداوند از علو است.

مثل اعلی برای خداوند

از این رو خداوند متعال در قرآن کریم فرموده: وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى ،[3] وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏‏ ؛[4] یعنی صفت اعلی دارد. در حالی که در آیه دیگری فرموده است: فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏ .[5] علت اینکه شما نباید برای او مَثَل بزنید، این نیست که خداوند مثل ندارد، بلکه علتش این است که شما به آن مثل جاهلید و درستی و نادرستی مثل را درک نمی‌کنید، از این رو اگر مثل بزنید، منحرف می‌شوید و خطا می‌کنید و در اسمای الهی الحاد می‌کنید، چنان‌که خداوند متعال فرموده است: وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في‏ أَسْمائِهِ ؛[6] رها کن کسانی را که در اسمای خدا الحاد می‌کنند.

پس چون خدا می‌داند و شما نمی‌دانید، پس مثل اعلی را باید از خدا بگیرید و متعلم از الله تعالی شوید. اگر از الله تعالی یاد بگیرید، می‌توانید به اندازه قابلیت خودتان مثل اعلای الهی را درک کنید.

امام رضا علیه السلام در حدیث عمران صابی، مَثَل اعلای الله تعالی را مقداری توضیح دادند. حدیث عمران صابی، حدیث مفصلی است که در مجلس مأمون ملعون بیان شد، چون مأمون ملعون مجالس متعددی با حضور علمای فرقه‌های مختلف تشکیل می‌داد تا بلکه سؤالاتی را از امام رضا علیه السلام بپرسند و امام علیه السلام نداند و شکسته شود. در یکی از این مجالس، امام رضا علیه السلام با علمای متعددی از یهود و نصارا و غیره مباحثه کردند و پاسخ همه را دادند و محکومشان کردند. بعد در پایان فرمود: اگر کسی سؤالی دارد بپرسد. اینجا بود که عمران صابی بلند شد و سؤالاتی کرد و امام رضا علیه السلام هم پاسخ‌هایی دادند که این قسمت حدیث را حدیث عمران صابی می‌گویند.[7] یکی از علمای بزرگوار، این حدیث را شرح داده و برای بیان این فراز از حدیث که درباره مثل اعلای خداوند است که امام رضا علیه السلام به قرآن کریم تمسک  فرمودند، وجوه مختلفی برای مثل اعلای الهی بیان کرده است.

معنا کردن عالم علوی به صورت‌هایی که فقط خدا را نشان می‌دهند

پس عالم علوی، مال علو الهی است، علو الهی نیز مال اسم علیّ خداوند است. اسم علیّ خداوند، اولین اسم خداوند است و اولین اسم خداوند متعال، جامع همه مقامات توحیدی خدای متعال است. امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ آن سؤال که از عالم علوی پرسیده شد، فرمودند:

«صُوَرٌ عَارِيَةٌ عَنِ الْمَوَادِّ، خَالِيَةٌ عَنِ الْقُوَّةِ وَ الِاسْتِعْدَادِ، تَجَلَّى لَهَا فَأَشْرَقَتْ، وَ طَالَعَهَا بِنُورِهِ فَتَلَأْلَأَتْ، وَ أَلْقَى فِي هُوِيَّتِهَا مِثَالَهُ فَأَظْهَرَ عَنْهَا أَفْعَالَهُ. وَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ ذَا نَفْسٍ نَاطِقَةٍ، إِنْ زَكَّاهَا بِالْعِلْمِ وَ الْعَمَلِ فَقَدْ شَابَهَتْ جَوَاهِرَ أَوَائِلِ عِلَلِهَا وَ إِذَا اعْتَدَلَ مِزَاجُهَا وَ فَارَقَتِ الْأَضْدَادَ فَقَدْ شَارَكَ بِهَا السَّبْعَ الشِّدَادَ»؛[8]

شکل‌هایی خالی از ماده و تهی از قوت و استعداد هستند، (خداوند) در آنها تجلی فرمود پس نور گرفتند، و با نور خود آنان را زیر نظر داشت پس درخشیدند، و در حقیقت وجودی آنان مثال خود (اسماء و صفات و کمالات خود) را انداخت پس کارهای خود را از آنان آشکار کرد. و انسان را صاحب نفسی ناطق آفرید که اگر آن نفس را با علم و عمل رشد دهد، به جوهرهای علت‌های نخستینش شبیه گردد و هنگامی که مزاج آن نفس معتدل گردید و از ضدها جدا شد، (انسان) به واسطه آن نفس با آسمان‌های هفت‌گانه مشارکت نماید».

امام علیه السلام فرمودند که آنها صورت‌اند؛ آنها صورت‌هایی هستند که از عاری از ماده و برتر از این هستند که قوه و استعداد داشته باشند. خداوند برای آنها تجلی کرد و نورانی شدند. و خداوند آنها را زیر نظر گرفت، و آنها درخشش پیدا کردند. پس خداوند مثال و صفات و اسماء و کمالات خود را بر هویت آنها انداخت و افعال خود را از آنها آشکار کرد. پس این وجود این صورت‌های علوی، گونه‌ای است که فقط و فقط تجلی الهی را نشان می‌دهند، فقط فقط درخشش مطالعه الهی را نشان می‌دهند. در ذاتیت خود، خودیت خودشان از میان رفته و فقط خدای متعال را نشان می‌دهند.

بیان صورت انزعیه در روایت امام صادق‌ علیه السلام

پس امام صادق علیه السلام نیز فرمودند: «ان الصورة الانزعية». انزعیه از نزع است، و نزع به معنای کندن است، چنان‌که در قرآن کریم آمده است: وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً ؛[9] ملائکه‌ای که روح انسان را تمام و کمال یک دفعه از بدن می‌کنند. پس نزع به معنای کندن است و نازع کسی است که چیزی را کنده باشد.

«الانزع البطین» بودن امیرالمؤمنین‌ علیه السلام و معنای ظاهری آن

و کسی که دو طرف سر او نزدیک دو طرف پیشانی او مو نداشته باشد نیز انزع گفته می‌شود. از این رو به امیرالمؤمنین علیه السلام نیز انزع گفته می‌شد: «الْأَنْزَعُ الْبَطِين‏»[10] و فرموده‌اند که کسانی که انزع باشند، سعادتشان قوی‌تر است. بطین هم به معنای بطین به علم است. البته شکم داشتن زیر ناف خوب است، نه بالای ناف؛ چون اگر انسان در بالای ناف شکم داشته باشد، علامت مریضی است.[11] پس صورت انزعیه بودن امیرالمؤمین علیه السلام، در معنای ظاهری آن، برای این است که دو طرف سر او مو نداشت.

حقیقت معنای انزع بطین بودن امیرالمؤمنین‌ علیه السلام و نور توحید خداوند

اما حقیقت صورت انزعیه بودن امیرالمؤمنین علیه السلام همان چیزی است که در حدیث امیرالمؤمنین علیه السلام بود که فرمود: «صُوَرٌ عَارِيَةٌ عَنِ الْمَوَادِّ، خَالِيَةٌ عَنِ الْقُوَّةِ وَ الِاسْتِعْدَادِ». این صورت، انزعیه است؛ یعنی همه خودیت و شخصیت و خلقیت خود و صفات خودی و خلقی خود را از خودش کنده و همه را رها کرده، و به هیچ صفتی از صفات خود، و به هیچ کمالی از کمالات خود، و به هیچ جهتی از جهات خودش بسته نیست، بلکه همه را رها کرده و همه را پوچ و فانی و فدا کرده و تنها و تنها به خدای خود بسته شده است؛ چنان‌که در جلمه بعد فرمودند: «أَلْقَى فِي هُوِيَّتِهَا مِثَالَهُ فَأَظْهَرَ عَنْهَا أَفْعَالَه‏»؛ یعنی در هویت و شخصیت و وجود صورت انزعیه که امیرالمؤمنین علیه السلام است، هیچ خودیت و خلقیت و هیچ علی بن ابی‌طالب بودن نیست، بلکه هر چه هست، تجلیات الهی و عظمت‌ها و انوار و کمالات الهی و حقیقت توحید الهی است که در وجود مبارک حضرت افتاده و تمام خودیت او را پوشانده است. برای مثال، چنان‌که در جلسات قبل گفته شد، اگر یک نور افکن قوی روشن باشد، وقتی به آن نگاه می‌کنید، شیشه و لامپ آن را نمی‌بینید، بلکه فقط نور می‌بینید، در حالی که شیشه و لامپ هم دارد، اما آن نور غلبه کرده و فقط نور دیده می‌شود. این صورت انزعیه نیز این‌گونه از خودش کنده شده که خودش را اصلاً نشان نمی‌دهد و فقط نور خدا را نشان می‌دهد.

عظمت نور مؤمنان روز قیامت

قبلاً هم گفته شد که فرمودند روز قیامت، کسانی در یمین عرش الهی می‌ایستند که دیده نمی‌شوند؛ فرمودند نورشان آنها را می‌پوشاند.[12] چنانکه خدای سبحان در قرآن کریم در وصف مؤمنان می‌فرماید: يَوْمَ‏ تَرَى‏ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى‏ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ ؛[13] «آن روز كه مردان و زنان مؤمن را مى‏بينى كه نورشان پيشاپيششان و به جانب راستشان دوان است. امروز شما را مژده باد به باغ‌هايى كه از زير آن نهرها روان است؛ در آنها جاودانيد. اين است همان كاميابى بزرگ».[14] اما بعد از آن منافقان را این‌گونه وصف کرده که منافقین و منافقات دنبال مؤمنان می‌آیند و می‌گویند بگذارید تا از نور شما اقتباس کنیم: يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ‏ ؛[15] «آن روز، مردان و زنان منافق به كسانى كه ايمان آورده‏اند مى‏گويند: ما را مهلت دهيد تا از نورتان برگيريم»؛ از طرف خدا ندا داده می‌شود: قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذاب ؛[16] «گفته مى‏شود: بازپس برگرديد و نورى درخواست كنيد؛ آنگاه ميان آنها ديوارى زده مى‏شود كه آن را دروازه‏اى است، باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد».

صورت انزعیه و عبودیت امیرالمؤمنین‌ علیه السلام

پس امیرالمؤمنین علیه السلام که صورت انزعیه است، به این معنا است که امیرالمؤمنین علیه السلام تمام خودیت‌ها و خلقیت‌ها و دارایی‌ها و هر آنچه که مربوط به خود بوده را رها کرده و صرفا بنده خالص خدای متعال شده، در نتیجه، هیچ چیزی از خود برای خود و دیگران آشکار نکرده، بلکه فقط توحید خدا و ولایت الهی و کمالات خدای متعال از او آشکار شده است.

مطلب سوم: ظهور مقامات توحید از اهل‌بیت‌ علیهم السلام

مطلب سوم حدیث شریف، این است که فرمود: «التی قالت»؛ یعنی این صورت انزعیه حقیقتی را از خود آشکار کرده است. قبلاً هم گفتیم که قال و قل در فرمایشات ائمه علیهم السلام به معنای اظهار است، چنان‌که آقا امام باقر‌ علیه السلام در تفسیر قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد [17] فرمودند: «أَيْ أَظْهِرْ مَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ»؛[18] یعنی آنچه را که ما وحی کردیم اظهار کن. پس قل به معنای اظهار است.

این صورت انزعیه قول و کلام و اظهار دارد؛ یعنی مقامات الهی و کمالات توحیدی را آشکار می‌کند. پس کار صورت انزعیه آشکار کردن توحید الهی است.

تشبیه کار اولیا به آیینه و شیشه و فرق آن دو به ایمان و رسالت

برای مثال، آیینه و شیشه را در نظر بگیرید، علما گاهی از آیینه سخن می‌گویند و گاهی از شیشه. سخن از آیینه، در مقام ایمان است؛ مؤمن آیینه است که نور الهی را می‌گیرد. وقتی آیینه‌ای را روبروی چراغی قرار دهید، نور چراغ در آیینه می‌تابد، آیینه نور چراغ را می‌گیرد و به چراغ نشان می‌دهد که من نور تو را گرفته‌ام. این کار، کار آیینه است که کار ایمان و اعتقاد و عرفان مؤمن است.

اما کار شیشه کار پیامبران است که کار بلاغ و تبلیغ و به دیگران رساندن است، همچنان که شیشه نور را به پشت خود می‌تاباند؛ یعنی شیشه نور را از خود رد می‌کند، بر نمی‌گرداند. این کار، کار رسالت و نبوت و ولایت و امامت و خلافت است که حقایق و کمالات و توحید الهی را با تمام شئوناتش می‌گیرد و به آن طرف خود می‌رساند، چنان‌که خدای متعال می‌فرماید: إِنْ عَلَيْكَ إِلاَّ الْبَلاغُ ،[19] وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبين‏ .[20]

پس کار پیامبر رساندن است که کار شیشه است. اما آیینه این کار را نمی‌کند؛ یعنی نور را به پشت خود نمی‌برد، بلکه به جلو برمی‌گرداند.

صورت انزعیه و مقام شیشه و رسالت

پس صورت انزعیه که چنین مقامی دارد، قول و اظهار و آشکاری دارد. لذا شیشه وقتی نور را آشکار می‌کند، کسانی هستند که این طرف شیشه‌اند، چون این طرف شیشه چراغ قرار داده شده است. اما کسانی در آن طرف شیشه قرار دارند که انوار چراغ به واسطه شیشه به آن طرف شیشه انعکاس پیدا می‌کند و کسانی که در آن طرف هستند نور چراغ را به واسطه شیشه می‌گیرند. چنان‌که در قرآن کریم خدای متعال می‌فرماید: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ؛[21] «بگو من بشری مثل شما هستم، الا اینکه بر من وحی می‌شود که خدای شما جز خدای واحد نیست. پس کسی که امید لقای پروردگار را دارد، عمل صالح انجام دهد و به پرودگارش شرک نورزد». قبلاً توضیحی در باره عظمت این آیه شریفه داده‌ایم.

این شیشه در مثال ما، رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که به او وحی می‌شود، وحی از این شیشه به دیگران منتشر می‌شود و به انسان‌ها می‌رسد. از این رو اگر انسان‌ها بخواهند به حقیقتی برسند و به لقای خدا برسند، باید از رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیروی کنند، و اگر بخواهند به خدا شرک نورزند، باید به رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم شرک نورزند. مانند چراغی که در اتاق می‌گذاریم که شیشه دارد، نور چراغ به واسطه شیشه، به آن طرف شیشه می‌تابد. لذا کسانی که پشت شیشه هستند، اگر بخواهند به سوی چراغ بیایند، باید به سوی شیشه بیایند و اگر بخواهند به چراغ شرک نورزند، باید به شیشه شرک نورزند و اگر رو به شیشه کردند و از شیشه پیروی کردند و کمالات چراغ را در شیشه دیدند، اینها به چراغ شرک نورزیده‌اند بلکه عمل صالح کرده‌اند و توحید دارند، اما اگر پشت به شیشه کرده و به سوی دیگری غیر از شیشه حرکت کردند و رو به شیشه نیامدند و گمان کردند که در دیوار بغل‌دستی هم نور هست و به سوی دیگری رفتند، در این صورت رو به چراغ نیامده و مشرک شده و عمل صالح ندارند.

معنای الهی قول صورت انزعیه «و ظاهری امامۀ»

پس «قالت» که امام صادق علیه السلام در باره صورت انزعیه فرمودند، به معنای همان اظهاری است که آن صورت انزعیه، از حقایق باطنی انجام می‌دهد. وقتی صورت انزعیه را مثلاً شیشه فرض کردید، این طرف شیشه که طرف چراغ است، طرف باطن آن است، اما آن طرف شیشه که طرف اتاق است، ظاهر شیشه است. از این رو امام صادق علیه السلام فرمودند که صورت انزعیه این گونه فرمود: «ظاهري امامة و وصية»؛ ظاهر من که به شما که آن طرف هستید رسیده، امامت و وصایت است که وصی و جانشین و خلیفه پیامبر و امام بعد از پیامبر هستم.

حقیقت الهی «باطنی غیب منیع لا یدرک» صورت انزعیه

بعد صورت انزعیه فرمودند: «و باطني غيب منيع لا يدرک»؛ یعنی باطن من، یعنی این طرف شیشه که طرف چراغ است، شما که آن طرف من هستید، هرگز به این طرف من راه ندارید و محال است که به این طرف من که طرف چراغ است برسید، زیرا جایگاه وجودی شما آن طرف من است.

این مطلب، مانند آن حدیث دیگر است که از امام علیه السلام پرسیدند که کروبیین چه کسانی هستند؟ امام صادق علیه السلام فرمودند: «إِنَّ الْكَرُوبِيِّينَ قَوْمٌ مِنْ شِيعَتِنَا مِنَ الْخَلْقِ الْأَوَّلِ جَعَلَهُمُ اللَّهُ خَلْفَ الْعَرْشِ لَوْ قُسِمَ نُورُ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ لَكَفَاهُمْ. إِنَّ مُوسَى لَمَّا سَأَلَ رَبَّهُ مَا سَأَلَ أَمَرَ وَاحِداً مِنَ الْكَرُوبِيِّينَ فَتَجَلَّى لِلْجَبَلِ فَجَعَلَهُ دَكًّا؛[22] همانا کروبیان گروهی از شیعیان ما از خلق اول هستند که خداوند آنان را پشت عرش قرار داده که اگر نور یکی از آنان بر اهل زمین قسمت گردد برایشان کفایت باشد. همانا چون موسی آن درخواست را از خدا کرد، خداوند به یکی از کروبیان را مأمور ساخت که بر کوه تجلی نمود و آن را متلاشی کرد».

منظور از خلف عرش، این طرف عرش است؛ یعنی طرف ظاهر عرش است نه طرف باطن عرش؛ یعنی این طرف شیشه است که بیرون شیشه است، نه آن طرف شیشه که طرف چراغ است. زیرا طرف چراغ، روی عرش است نه خلف عرش، چون روی عرش الهی، رو به سوی خداوند است، اما خلف عرش الهی رو به ماست. پس آنها که رو به ما دارند این طرف عرش‌اند که پشت عرش است.

پس تا اینجا سه مطلب بیان شد: اول، اینکه واجب است بدانید، دوم، صورت انزعیه، سوم، قول و اظهار صورت انزعیه.

مطلب چهارم: مقام ظاهر و باطن امیرالمؤمنین‌ علیه السلام

اما مطلب چهارمی که امام صادق علیه السلام در باره صورت انزعیه فرمود، این بود که این صورت انزعیه، یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام دو مقام و دو حقیقت دارد: اول، حقیقت ظاهر؛ دوم، حقیقت باطن. حقیقت ظاهری امیرالمؤمنین علیه السلام همان امامت و وصایت و خلافت رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودن اوست. اما حقیقت دوم که باطن اوست، این طرف شیشه است که طرف چراغ است که آقا رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که سراج منیر و شمس مضیء است که در قرآن کریم می‌فرماید: هُوَ الَّذي‏ جَعَلَ‏ الشَّمْسَ‏ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الْحِسابَ ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِكَ إِلاَّ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ [23]؛ «اوست كسى كه خورشيد را روشنايى بخشيد و ماه را تابان كرد، و براى آن منزل‌هايى معين كرد تا شماره سالها و حساب را بدانيد. خدا اينها را جز به حقّ نيافريده است. نشانه‏ها را براى گروهى كه مى‏دانند به روشنى بيان مى‏كند» و می‌فرماید: وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً ؛[24] «و چراغی فروزان گذاشتیم» و می‌فرماید: يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً * وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً ؛[25] «اى پيامبر، ما تو را گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستاديم، و دعوت‏كننده به سوى خدا به فرمان او، و چراغى تابناك». پس رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن طرف شیشه است که چراغ است. اما امیرالمؤمنین علیه السلام مقام ماه و قمر است که کمالات را از خورشید می‌گیرد و به زمین عنایت می‌کند. از این رو مقام نبوت، مقام خورشید است، و مقام ولایت مقام ماه است.

رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم مقام خورشید و امیرالمؤمنین‌ علیه السلام ماه است

پس آقا رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم چراغی است که در آن طرف شیشه قرار دارد، و شیشه امیرالمؤمنین علیه السلام است. نور و کمالات و روشنی و حرارت این چراغ، به واسطه شیشه به این طرف شیشه تابش می‌کند که این طرف شیشه، وصایت و امامت است، اما آن طرفش چراغ نبوت است. در روایات متعدد، رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم شمس معرفی شده‌اند و امیر مؤمنان‌ علیه السلام قمر؛ از جمله در کافی آمده:

«عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها [26] قَالَ: الشَّمْسُ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلی الله علیه و آله و سلم بِهِ أَوْضَحَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلنَّاسِ دِينَهُمْ. قُلْتُ:‏ الْقَمَرِ إِذا تَلاها ؟ قَالَ: ذَاكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام تَلَا رَسُولَ اللَّهِ‌ صلی الله علیه و آله و سلم وَ نَفَثَهُ بِالْعِلْمِ نَفْثاً؛[27]

ابوبصیر از امام صادق‌ علیه السلام روایت می‌کند: از حضرتش معنى اين آیه را پرسیدم: «سوگند به خورشید و تابندگی‌اش» فرمود: خورشيد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که خداوند به وسیله او برای مردم دینشان را آشکار فرموده. عرض کردم: «سوگند به مَه چون پى (خورشيد) رَوَد» يعني چه؟ فرمود: آن امیرالمؤمنین علیه السلام است که در پی رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم رفت و آن حضرت نفثه‌ای از علم در او دمید».[28]

پس امام صادق علیه السلام در مطلب چهارم، این نکته را بیان کردند که صورت انزعیه که امیرالمؤمنین علیه السلام است، ظاهری و باطنی دارد؛ به واسطه ظاهرش با مردم و انسان‌ها و با شیعیان و با دشمنانش رابطه دارد که شیعیانش را به سر حوض ولایت، علم، کمالات و عرفان توحیدی خودش می‌آورد و از آب صاف، گوارا، فرات، طهور و توحیدی می‌آشاماند،

و مخالفان و دشمنانش را از سر آن آب بر می‌گرداند و نمی‌گذارد وارد آن شوند، چنان‌که عرب‌ها شتر غریبه را از سر آب رد می‌کنند. این، مقام ظاهر امیرالمؤمنین علیه السلام است. اما باطن امیرالمؤمنین علیه السلام یافتنی نیست، و هرگز کسی به آن مقام نمی‌تواند راه پیدا کند، زیرا آن مقام، مقام رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که آن طرف شیشه است که طرف الهی امیرالمؤمنین علیه السلام است.

امیرالمؤمنین‌ علیه السلام عبد و باب رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم است

امیرالمؤمنین علیه السلام از جهتی عبد رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و از جهت دیگر، باب رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. چنان‌که خود امیرالمؤمنین‌ علیه السلام فرمودند: «أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ‌ صلی الله علیه و آله و سلم؛[29] من بنده‌ای از بندگان محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم هستم» و رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «يَا عَلِيُّ أَنْتَ بَابِيَ الَّذِي أُؤْتَى مِنْهُ وَ أَنَا بَابُ اللَّهِ فَمَنْ أَتَانِي مِنْ سِوَاكَ لَمْ يَصِلْ وَ مَنْ أَتَى سِوَايَ لَمْ يَصِلْ؛[30] ای علی! تو باب من هستی، آن بابی که از آن به من می‌رسند و من باب خداوند هستم، پس هرکه جز از جانب تو سوی من آید وصول نیابد و هرکه جز جانب من رود به مقصد نرسد». از این رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از حیثی، باطن امیرالمؤمنین علیه السلام است و از حیثی، مدینه علم امیرالمؤمنین علیه السلام است و از حیثی، مدینه جنت است: «أَنَا مَدِينَةُ الْجَنَّةِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا، فَمَنْ أَرَادَ الْجَنَّةَ فَلْيَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا».[31] و از حیثی، بیت جنت است و مانند اینها که در فرمایشات اهل‌بیت علیهم السلام آمده است.

رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم ناشناختنی و باطن و مقام شناختش اهل‌بیت‌اند

خلاصه، اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام و اهل‌بیت علیهم السلام باطنی دارند و ظاهری دارند. ظاهرشان همان مقاماتی است که برای خلق آشکار شده، از این رو در بالاترین مقام خودشان که برای خلق آشکار شدند، و نیز آن مقامی که مثلاً کنار مردم نشسته و غذا می‌خورند، همه آنها ظاهرشان است. لذا اینکه فرمودند: ما آیت خدا در آسمان و زمین هستیم، این مقام آیت بودن برای خدا، و آن مقامی که همنشین مردم‌اند، همه اینها مقام ظاهرشان است، زیرا مقام آیت بودن مقام ظاهر و آشکاری است.

اما مقام صاحب آیت بودن امیرالمؤمنین علیه السلام، رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که به واسطه امیرالمؤمنین علیه السلام آن آیت را در عالم آشکار کرده است. لذا رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم یافتنی و شناختنی نیست و باطن امیرالمؤمنین علیه السلام است.

خلاصه، اینکه صورت انزعیه، سه مقام دارد: اول، اینکه صورت انزعیه است، دوم، اینکه ظهور دارد، سوم، اینکه ظاهر و باطن دارد.

حقیقتی بس بزرگ در معرفت اهل‌بیت‌ علیهم السلام، آنها نه خدایند و نه خدا غیر آنها است

امام صادق علیه السلام در باره این صورت انزعیه که سه مقام دارد فرمودند: «ليست کلية الباري و لا الباري سواها»؛ این صورت، همه باری تعالی نیست و باری تعالی هم غیر از این نیست.

یافتن و درک کردن این مطلب، بسیار مهم است؛ یعنی این‌گونه بشناسد که سلب و ایجاب را باهم جمع کند؛ یعنی هم بتواند بگوید که امیرالمؤمنین علیه السلام همه خدا نیست و خدا بودن امیرالمؤمنین علیه السلام را سلب کند، و هم بتواند بگوید که خدا نیز غیر از امیرالمؤمنین علیه السلام نیست؛ پس از طرفی خدا بودن امیرالمؤمنین علیه السلام را سلب کرد که همه خدا نیست و از طرفی اثبات کرد که خدا، همان امیرالمؤمنین علیه السلام است. اگر کسی بتواند این دو مقام را باهم جمع کند، آنگاه می‌تواند معرفت توحید الهی و معرفت ولایت اولیای الهی را پیدا کند، اما کسی که نتواند این دو مقام را باهم جمع کند، هرگز نه به توحید الهی می‌تواند برسد و نه به معرفت مقام اولیای الهی.

بر اساس همین مطلب است که در دعای رجبیه امام زمان} فرمودند: «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا»؛ خدایا! جدایی و فرقی بین تو و اولیای تو نیست، پس فرق داشتن را سلب کردند، اما در جمله بعدی فرق را اثبات کرده و فرمودند: «إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ»؛ اینها بندگان و خلق تو هستند، پس وقتی که بنده و خلق خدا هستند، پس جدایی و فرق وجود دارد و خدا و خلق که یکی نیستند. حدیث امام صادق علیه السلام در باره صورت انزعیه نیز همین‌طور است که اول فرمودند: «ليست کلية الباري»؛ یعنی خدا بودن صورت انزعیه را سلب کردند، که همان جمله دوم دعای رجبیه است که فرمودند: «إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُكَ»، سپس فرمودند: «و لا الباري سواها»؛ یعنی خدا هم غیر صورت انزعیه نیست، که همان جمله اول دعای رجبیه است که فرمودند: «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا».

توضیح خدا بودن و نبودن اهل‌بیت‌ علیهم السلام در مبتدا و خبر «زید قائم»

این همان مطلبی است که بزرگوارانی که به معارفی از اولیای الهی رسیده بودند و خدای متعال به آنها عنایت کرده بود فرمودند اگر بتوانید «زیدٌ قائمٌ» را بفهمید، یعنی اگر زید را بشناسید و قائم را بشناسید و رابطه زید و قیام را بشناسید، در حقیقت همه حقایق توحیدی را درک می‌کنید. این مطلب همینجا پیاده می‌شود. زید که ایستاده است، اگر بخواهیم بین زید و ایستادن او یگانگی برقرار کنید، در حالی که زید ایستاده است، در هیچ جای عالم نمی‌توانید زید را در غیر این ایستاده پیدا کنید، بلکه تمام ظهور و آشکاری او، این است که ایستاده است. پس از این جهت، هیچ تفاوتی بین حقیقت زید و این ایستاده نیست، زیرا حقیقت زید هر چه هست در همین ایستاده خود را نشان داده است و غیر از این ایستاده، در هیچ جای عالم نمی‌توانید زید را پیدا کنید؛ برای مثال، اگر علم او را می‌خواهید، می‌گویید این ایستاده علم دارد، اخلاقش را می‌خواهید می‌گویید این ایستاده اخلاقش خوب است، شجاعتش را می‌خواهید ببینید در این ایستاده می‌بینید، همچنین هر صفت کمالی دیگری که به زید نسبت بدهند، اگر از شما بپرسند که چه کسی این صفات را دارد؟ می‌گویید: «این ایستاده دارد» و به این ایستاده اشاره می‌کنید. پس از این جهت، هیچ فرقی بین زید و این ایستاده نیست و تمام کمالات زید را در این ایستاده می‌بینید. البته تا وقتی که ایستاده باشد در آن ایستاده می‌بینید.

معنای اینکه صورت انزعیه کلیت باری نیست با مثال

اما حقیقت زید، همان ایستاده نیست، بلکه زید صفات دیگری همچون نشستن و خوابیدن و غیره دارد، ممکن است ایستاده بودن را رها کند و بنشیند. پس زید کلیت دارد، چون در حالت ایستاده هست، در حالت نشسته هم هست، در حالت خوابیده هم هست و در همه صفات دیگر هم حضور دارد. پس زید کلیت دارد که در همه آن صفات هست، اما ایستادگی کلیت ندارد؛ چون وقتی که می‌نشیند، ایستادگی تمام می‌شود و صفت دیگری که مثلاً نشستن است جای آن را می‌گیرد. البته وقتی که زید بنشیند، باز همه کمالات زید را به همان نشسته می‌بینید؛ یعنی تا وقتی ایستاده بود، در ایستاده می‌دیدید و وقتی نشست، همه کمالات او را در نشسته می‌بینید و اگر راه برود، همه را در راه رونده می‌بینید.

شرح خدا بودن و نبودن اهل‌بیت‌ علیهم السلام

پس ایستاده، تا وقتی که هست و صفت زید است، همه کمالات زید از آن ایستاده آشکار است. بنابر این، تا وقتی که صورت انزعیه، مظهر الله تعالی است، همه صفات الهی از این صورت انزعیه آشکار می‌شود. اما خدای متعال چنین نیست که این صورت انزعیه همه خدا باشد، زیرا خداوند در رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز هست، در حضرت موسی علیه السلام هم هست، در حضرت جبرئیل هم هست و اینها صورت انزعیه نیستند؛ صورت انزعیه مانند همان ایستاده بودن زید است که روح زید همه کمالات خود را از این ایستاده نشان می‌دهد، اما این ایستادگی همه زید نیست، چون زید نشستن هم دارد، رفتن هم دارد، و مانند آنها. از این رو صورت انزعیه همه خداوند متعال نیست، زیرا خدای متعال خود را در عرش هم آشکار کرده، در پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم آشکار کرده، در اهل‌بیت علیهم السلام هم آشکار کرده؛ همه خداوند که امیرالمؤمنین علیه السلام نیست.

پس از حیثی، امیرالمؤمنین علیه السلام همان خداست و خدا همان امیرالمؤمنین علیه السلام است، لکن از حیثی که امیرالمؤمنین علیه السلام خدا را نشان می‌دهد با خدا یکی است و جدا نیستند، اما از حیث دیگر، خدایی که خدای امیرالمؤمنین علیه السلام است، خدای رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز هست، خدای حضرت نوح و خدای همه عالم است، و همه عالم که امیرالمؤمنین علیه السلام نیستند، رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم که امیرالمؤمنین علیه السلام نیست، و امیرالمؤمنین علیه السلام که رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیست، پس از این جهت دوئیت و جدایی وجود دارد. لذا امام صادق علیه السلام فرمودند: «ليست کلية الباري و لا الباري سواها».

بیان جامع توحیدی ولایی در خدا بودن و نبودن اهل‌بیت‌ علیهم السلام

بعد امام صادق علیه السلام توضیح داده و فرمودند: «و هي هو اثباتا و ايجابا و عيانا و يقينا لا هي هو کلا و لا جمعا و لا احصاء و لا احاطة»؛ یعنی صورت انزعیه خداست، اما چگونه خداست و یگانگی او با خداوند به چه معناست؟ یعنی اینکه اثباتش اثبات خداست؛ یعنی وقتی صورت انزعیه را اثبات کردید خدا را اثبات کردید. همچنین ایجادش، ایجاد خداست؛ یعنی وقتی صورت انزعیه را اثبات کردید و کمالات خود را آشکار کرد، خداوند در عالم کمالات خود را انتشار داده؛ پس آشکار کردن صورت انزعیه آشکار کردن خداست. همچنین عیان و وضوح و کمالات صورت انزعیه، همان عیان و وضوح و کمالات خداست. و نیز یقین به این صورت انزعیه، همان یقین به خدای متعال است. پس همه اثبات خدا، و ایجاد کمالات و حقایق، و عیان و روشنی خداوند، و یقین به خداوند، همگی در صورت انزعیه است؛ اثبات این صورت اثبات خداست، ایجاد کمالات این ایجاد کمالات خداست، عیان و واضحی این عیان خداست، یقین به این یقین به خداست و اگر صورت انزعیه را نفی کنید، در همه این مراتب خدا را نفی کرده‌اید؛ مانند اینکه پیروی و دوستی امیرالمؤمنین‌ علیه السلام پیروی و دوستی خداست و پیروی نکردن و دوستی نداشتن با آن حضرت پیروی و دوستی خدا نداشتن است.

اما از سوی دیگر، فرمودند: «لا هي هو کلا و لا جمعا و لا احصاء و لا احاطة»؛ یعنی صورت انزعیه، همه خدا، جمع خدا، احصای خدا، و احاطه خدای متعال نیست، زیرا حقیقت توحیدی خدای متعال، طوری است که امیرالمؤمنین علیه السلام دارد، رسول‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز دارد، امام صادق علیه السلام هم دارد. پس امیرالمؤمنین علیه السلام احاطه خدا، کلیت خدا، جمع خدا، و احصای خدا را ندارد، چون خدا خداست و امیرالمؤمنین علیه السلام عبد خدا و فقیر به خداوند است. ولی رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم در این جهت که خدانماست، غیر امیرالمؤمنین نیست و امیرالمؤمنین غیر رسول خدا نیست؛ همچنین نسبت به اهل‌بیت و پیامبران و دیگر حجت‌های خدا، چرا که میانشان در خدانمایی دوئیتی نیست. از این رو پیروی امیرالمؤمنین پیروی رسول خدا و خداست و پیروی امام صادق پیروی امیرالمؤمنین و رسول خدا و خداست. پیروی کردن و نکردن هر کدام، پیروی کردن و نکردن دیگری است. مانند زید و صفات زید که مثال زدیم، پیروی ایستاده پیروی زید است، همچنین پیروی نشسته و رونده و پیروی هر کدام پیروی دیگری است. همچنین مخالفت هر کدام مخالفت دیگری است زیرا هیچ دوئیتی با یکدیگر در این جهت که زید فرمان‌های خود را از آنها آشکار می‌کند ندارند. اما در خصوصیت شخصی، غیر هم‌ هستند زیرا نشسته غیر ایستاده است. درک این حقیقت هم آسان و هم دشوار است.

پس اگر کسی این دو مقام را از یکدیگر جدا کند به معرفت درست می‌رسد: در مقام نشان‌دهندگی حقایق توحیدی، بگوید که فرقی بین خدا و صورت انزعیه - یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام - نیست بلکه خدا همان امیرالمؤمنین علیه السلام است و امیرالمؤمنین علیه السلام همان خداست. اما در اینکه در حقیقت، این صورت انزعیه عبد است و خدا مولاست، این فقیر است و خدا غنی است، این مخلوق است و او خالق است، و در صفات فراوانی از این قبیل هرگز امیرالمؤمنین علیه السلام خدا نیست و خدا امیرالمؤمنین علیه السلام نیست.

پس تا اینجا اجمالاً امام صادق علیه السلام در حدیث شریف روشن کردند که انسان باید از حیثی بین خدا و اهل‌بیت علیهم السلام یگانگی برقرار کند و دوگانگی را بردارد، و از حیث دیگر باید بین آن بزرگواران و خدای متعال دوگانگی و جدایی برقرار کند. از این رو اگر کسی غیر از این را در حق اهل‌بیت علیهم السلام بگوید، هم در توحید خدای متعال گمراه است و هم در ولایت اهل‌بیت علیهم السلام. و این حدیث امام صادق علیه السلام در باره صورت انزعیه نیز همین سیر عرفانی را بیان می‌کند.

اصل و زیربنای این حقیقت توحیدی ولایی عرفانی در آیات قرآن کریم

خداوند منان در سوره بقره آیات 136 تا 138 می‌فرماید:

قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى‏ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى‏ وَ عيسى‏ وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ * فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ في‏ شِقاقٍ فَسَيَكْفيكَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ * صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ ؛

«بگوييد: ما به خدا، و به آنچه بر ما نازل شده، و به آنچه بر ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل آمده، و به آنچه به موسى و عيسى داده شده، و به آنچه به همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده، ايمان آورده‏ايم؛ ميان هيچ يك از ايشان فرق نمى‏گذاريم؛ و در برابر او تسليم هستيم. پس اگر آنان به آنچه شما بدان ايمان آورده‏ايد ايمان آوردند، قطعاً هدايت شده‏اند، ولى اگر روى برتافتند، جز اين نيست كه سر ستيز دارند؛و به زودى خداوند تو را از آنان كفايت خواهد كرد، كه او شنواى داناست. اين است نگارگرى الهى؛ و كيست خوش‏نگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانيم».

در این آیات به وضوح همانند روز روشن، این حقیقتی را که در سخن آقا امام‌ صادق‌ علیه السلام و بقیۀ الله الاعظم آقا امام زمان‌} یافتیم بیان فرموده که انسان مؤمن خداشناس و عارف به مقام حجت‌های الهی و پیامبران و اهل‌بیت عصمت و طهارت‌ علیهم السلام، اقرار و اعتراف و ایمان ثابت و عرفان کاملش این است و غیر از این نیست که فرق و جدایی میان هیچ یک از پیامبران نمی‌گذارد و ایمان و ایقان و عرفان دارد که هر آنچه آشکار فرمایند، جز حقایق الهی و انوار توحیدی و خواسته‌های خداوندی نیست. بدین جهت به همه ایمان ثابت و یقین راسخ و عرفان جامع دارد که جز انوار الهی و حقایق توحیدی از آن بزرگواران ساطع و لائح و ظاهر نیست؛ زیرا جهت خودیت خود را رها کرده‌اند و هرگز التفات به آن نداشته و ندارند و از آن علی‌الدوام و همچنان بیزاری می‌جویند و از آن فراری‌اند و تنها روی و سیر و حرکت و دید و التفات و توجهشان سوی خدای منان رحمان خودشان است و بدین خاطر هر آن کس که هنوز ایمان به آن بزرگواران نیاورده، اگر این‌گونه ایمان آورد در زمره مؤمنان به توحید و نبوت و ولایت است و گر نه، در شقاق و دوئیت و مقابله و مضاده با توحید الهی و انوار و مظاهر آن است.

و خداوند در آیه 285 همین سوره می‌فرماید: آمَنَ‏ الرَّسُولُ‏ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ ؛ «پيامبر بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ايمان آورده است، و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ايمان آورده‏اند (و گفتند) ميان هيچ يك از فرستادگانش فرق نمى‏گذاريم؛ و گفتند: شنيديم و گردن نهاديم، پروردگارا، آمرزش تو را (خواستاريم‏) و فرجام به سوى تو است». که این آیه کریمه الهیه هم همان حقیقت را بیان فرموده.

و در سوره آل عمران آیه 84 می‌فرماید: قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى‏ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى‏ وَ عيسى‏ وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ؛ «بگو: به خدا و آنچه بر ما نازل شده، و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل گرديده، و آنچه به موسى و عيسى و انبيا از جانب پروردگارشان داده شده، گرويديم؛ ميان هيچ يك از آنان فرق نمى‏گذاريم و ما او را فرمانبرداريم». که این سخن الهی هم همان حقیقت توحیدی نبوتی ولایتی را بیان فرموده.

پس این راه و روش و سیر ایمانی عرفانی که بیان داشتیم، راه خدایی همه پیامبران و مؤمنان در هر جای عالم است. در برابر این حقیقت توحیدیه الهیه نبویه ولویه و صراط مستقیم راه‌پیمایان راه حقیقت، راه و روش کفری الحادی کافران و ملحدان و فرصت‌طلبان است که می‌خواهند از ایمان آوردن به حجت‌های خداوند و پیروی آنان و بزرگ‌داری و بزرگ‌بینی مقامات آن انوار ایزدی سر باز زنند تا توانند میان پیامبران و خدای منانشان جدایی اندازند تا توانند پیروی حجت‌های خداوند رحمان منان را رها کنند تا توانند به خواسته‌های نفسانی و تمایلات شیطانی و هوس‌رانی‌های حیوانی خود سرگرم گشته، سوی عذاب ابد و نقمت سرمد روانه گردند و خداوند منان راه شیطانی الحادی این بی‌خردان هواوهوس‌پرست را در سوره نساء آیه 150 و 151 بیان داشته و فرموده:

إِنَّ الَّذينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُريدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُريدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبيلاً * أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً ؛

«كسانى كه به خدا و پيامبرانش كفر مى‏ورزند، و مى‏خواهند ميان خدا و پيامبران او جدايى اندازند، و مى‏گويند: ما به بعضى ايمان داريم و بعضى را انكار مى‏كنيم؛ و مى‏خواهند ميان اين، راهى براى خود اختيار كنند، آنان در حقيقت كافرند؛ و ما براى كافران عذابى خفّت‏آور آماده كرده‏ايم».

در آیات به روشنایی روشن‌تر از آفتاب در وسط آسمان بیان فرموده که این کافران، راهشان جدایی انداختن میان خدای منان و رسولان اوست تا با این کار و روش کفری الحادی توانند راهی برای پیروی نکردن از حجت‌های خداوند منان قهار یابند تا حصن حصین و قلعه محکم و راه روشن و صراط مستقیم پیامبران را رها کرده، سوی دنیاطلبی و دنیاخواهی و خودبینی و خودگرایی و استکبار در برابر حق و حقیقت روند و در آیه 152 در برابر راه الحادی شرکی این نابخردان تهی‌قالب، راه مؤمنان - که در آیات گذشته بود - را گوشزد کرده و فرموده: وَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولئِكَ سَوْفَ يُؤْتيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً ؛ «و كسانى كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده و ميان هيچ كدام از آنان فرق نگذاشته‏اند، به زودى (خدا) پاداش آنان را عطا مى‏كند، و خدا آمرزنده مهربان است».


[1]. صحیفۀ الابرار، ج1، ص: 277.

[2]. «عَن ابن سنان قال: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا‌ علیه السلام: هَلْ كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَارِفاً بِنَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ؟ قَالَ: نَعَمْ. قُلْتُ: يَرَاهَا وَ يَسْمَعُهَا؟ قَالَ‌ علیه السلام: مَا كَانَ مُحْتَاجاً إِلَى ذَلِكَ لِأَنَّهُ لَمْ يَكُنْ يَسْأَلُهَا وَ لَا يَطْلُبُ مِنْهَا هُوَ نَفْسُهُ وَ نَفْسُهُ هُوَ قُدْرَتُهُ نَافِذَةٌ فَلَيْسَ يَحْتَاجُ أَنْ يُسَمِّيَ نَفْسَهُ وَ لَكِنَّهُ اخْتَارَ لِنَفْسِهِ أَسْمَاءً لِغَيْرِهِ يَدْعُوهُ بِهَا لِأَنَّهُ إِذَا لَمْ يُدْعَ بِاسْمِهِ لَمْ يُعْرَفْ فَأَوَّلُ مَا اخْتَارَ لِنَفْسِهِ‏ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ‏ لِأَنَّهُ أَعْلَى الْأَشْيَاءِ كُلِّهَا فَمَعْنَاهُ اللَّهُ وَ اسْمُهُ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ هُوَ أَوَّلُ أَسْمَائِهِ عَلَا عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ»؛ الكافي، ج‏1، ص: 113.

«ابن سنان گوید: از حضرت رضا‌ علیه السلام پرسیدم: آیا خداوند قبل از اینکه خلقی را بیافریند، خود را می‌شناخت؟ امام فرمودند: بله. عرض کردم: آیا خداوند خود را می‌دید و می‌شنید؟ حضرت فرمود: خداوند محتاج آن نبود که خود را ببیند و بشنود، چون از خود درخواست نمی‌کند و خود را طلب نمی‌کند، بلکه او خودش است و خودش اوست، قدرتش نافذ است پس محتاج این نیست که برای خود نامی نهد، لکن برای خود اسم‌هایی از برای دیگران انتخاب کرده تا او را با آن نام‌ها بخوانند، چون اگر با اسمش خوانده نمی‌شد، شناخته نمی‌شد. پس اولین اسمی که برای خود انتخاب کرد، علی عظیم بود، چون آن (علی عظیم) بالای تمام اشیا است. پس معنای آن الله است و نام آن علی عظیم است و آن اولین نام‌های اوست که بر همه چیز علو دارد».

[3]. (30) الروم :  27.

[4]. (16) النحل :  60.

[5]. (16) النحل :  74.

[6]. (7) الأعراف :  180.

[7]. در این حدیث شریف آمده است:

«قَالَ عِمْرَانُ: أَ لَا تُخْبِرُنِي يَا سَيِّدِي أَ هُوَ فِي الْخَلْقِ أَمِ الْخَلْقُ فِيهِ؟ قَالَ الرِّضَا‌ علیه السلام: جَلَّ يَا عِمْرَانُ عَنْ ذَلِكَ لَيْسَ هُوَ فِي الْخَلْقِ وَ لَا الْخَلْقُ فِيهِ تَعَالَى عَنْ ذَلِكَ وَ سَأُعَلِّمُكَ مَا تَعْرِفُهُ بِهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ؛ أَخْبِرْنِي عَنِ الْمِرْآةِ أَنْتَ فِيهَا أَمْ هِيَ فِيكَ؟ فَإِنْ كَانَ لَيْسَ وَاحِدٌ مِنْكُمَا فِي صَاحِبِهِ فَبِأَيِّ شَيْ‏ءٍ اسْتَدْلَلْتَ بِهَا عَلَى نَفْسِكَ؟ قَالَ عِمْرَانُ: بِضَوْءٍ بَيْنِي وَ بَيْنَهَا. فَقَالَ الرِّضَا‌ علیه السلام: هَلْ تَرَى مِنْ ذَلِكَ الضَّوْءِ فِي الْمِرْآةِ أَكْثَرَ مِمَّا تَرَاهُ فِي عَيْنِكَ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ الرِّضَا‌ علیه السلام: فَأَرِنَاهُ! فَلَمْ يُحِرْ جَوَاباً! قَالَ الرِّضَا‌ علیه السلام: فَلَا أَرَى النُّورَ إِلَّا وَ قَدْ دَلَّكَ وَ دَلَّ الْمِرْآةَ عَلَى أَنْفُسِكُمَا مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونَ فِي وَاحِدٍ مِنْكُمَا وَ لِهَذَا أَمْثَالٌ كَثِيرَةٌ غَيْرُ هَذَا لَا يَجِدُ الْجَاهِلُ فِيهَا مَقَالًا وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى »؛ التوحيد (للصدوق)، ص: 434 و 435.

«عمران عرض کرد: به من خبر ده سرورم که آیا او در خلق است یا خلق در اوست؟ حضرت فرمود: این در جلالتش راه ندارد ای عمران! نه او در خلق است و نه خلق در او، او بلندمرتبه‌تر از این باشد. بزودی تو را بیاموزم آنچه را که بدان بشناسی‌اش و هیچ مانع و قوتی نیست جز به خداوند؛ به من از آینه بگو که تو در آنی یا آن در تو؟ اگر هیچ‌یک از شما در دیگری نیست، به چه چیز است که به آینه بر خود استدلال می‌کنی؟ عمران عرض کرد: به نوری که میان من و آن است. حضرت فرمود: آیا از این نور بیش از آنچه در چشمت می‌بینی در آینه می‌بینی؟ عرض کرد: بله. حضرت فرمود: آن را به ما نشان بده! عمران هیچ پاسخی نداشت؛ حضرت فرمود: پس من نور را نمی‌بینم جز آنکه تو و آینه را بر نفس‌هایتان رهنمود، بی آنکه در هیچ‌یک از شما باشد و این امر مثال‌های زیادی غیر از این دارد که نادان جای سخنی در آنها نمی‌یابد (خداوند در قرآن فرموده) و برای خدا مثل اعلی است».

[8]. عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، ص: 304، ح5418.

[9]. (79) النازعات :  1.

[10]. «قالَ رَسولُ الله‌ صلی الله علیه و آله و سلم: يَا عَلِيُّ! إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ غَفَرَ لَكَ وَ لِأَهْلِكَ وَ لِشِيعَتِكَ وَ مُحِبِّي شِيعَتِكَ وَ مُحِبِّي مُحِبِّي شِيعَتِكَ فَأَبْشِرْ فَإِنَّكَ الْأَنْزَعُ الْبَطِينُ مَنْزُوعٌ مِنَ الشِّرْكِ بَطِينٌ مِنَ الْعِلْمِ»؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، ص: 47.

«رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ای علی! همانا خداوند متعال تو و اهلت و شیعیانت و دوست‌داران شیعیانت و دوست‌داران دوست‌داران شیعیانت را آمرزیده است، پس بشارت باد که تو انزع بطین باشی، از شرک منزوع (جدا) هستی و بطین (شکم‌دار) از علم».

[11]. «سَأَلَ رَجُلٌ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام فَقَالَ: لَهُ أَسْأَلُكَ عَنْ ثَلَاثٍ هُنَّ فِيكَ، أَسْأَلُكَ عَنْ قِصَرِ خَلْقِكَ وَ عَنْ كِبَرِ بَطْنِكَ وَ عَنْ صَلَعِ رَأْسِكَ؟ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَخْلُقَنِي طَوِيلًا وَ لَمْ يَخْلُقَنِي قَصِيراً وَ لَكِنْ خَلَقَنِي مُعْتَدِلًا أَضْرِبُ الْقَصِيرَ فَأَقُدُّهُ وَ أَضْرِبُ الطَّوِيلِ فَأَقُطُّهُ‏ وَ أَمَّا كِبَرُ بَطْنِي فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ‌ صلی الله علیه و آله و سلم عَلَّمَنِي بَاباً مِنَ الْعِلْمِ فَفَتَحَ لِي ذَلِكَ الْبَابُ أَلْفَ بَابٍ فَازْدَحَمَ الْعِلْمُ فِي بَطْنِي فَنَفَجَتْ عَنْهُ عُضْوِي‏ وَ أَمَّا صَلَعُ رَأْسِي فَمِنْ إِدْمَانِ لُبْسِ الْبِيضِ‏ وَ مُجَالَدَةِ الْأَقْرَانِ»؛ الخصال، ج‏1، ص: 189.

«مردی به امیر مؤمنان‌ علیه السلام عرض کرد: در باره سه صفتى پرسش دارم كه در شماست. از كوتاهى قامتت و بزرگى شكمت و بى‏مويى جلو سرت؟ امیر مؤمنان‌ علیه السلام فرمود: همانا خداوند تبارک و تعالی مرا بلند نيافريده و كوتاه هم نيافريده ولى ميانه بالا آفريده براى آنكه دشمن پست قد را با شمشير شقه كنم و دشمن بلند قد را بدو نيمه كنم و اما بزرگى شكمم براى آنست كه رسول خدا بابى از علم و دانش بمن آموخت كه هزار باب دانش از آن بر من گشود و جاى علم در شكم من تنگ شد و اين عضو من گشاده گرديد و اما بى‏موئى جلو سرم از اينست كه هميشه خود آهن بر سر نهادم و با پهلوانان پيكار دادم».

[12]. «عَن أبي جَعفر‌ علیه السلام قال: أَقْبَلَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ الزُّبَيْرُ وَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ جَلَسُوا بِفِنَاءِ رَسُولِ اللَّهِ‌ صلی الله علیه و آله و سلم فَخَرَجَ إِلَيْهِمُ النَّبِيُّ فجَلَسَ الَيهِم فانْقَطَعَ شَسَعُهُ فَرَمَى بِنَعْلِهِ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ‌ علیه السلام فَقَالَ: إِنَّ عَنْ يَمِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ - أَوْ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ - قَوْماً مِنّا عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ وُجُوهُهُمْ مِنْ نُورٍ وَ ثِيَابُهُمْ مِنْ نُورٍ تَغْشَى وُجوهُهُم أَبْصَارَ النَّاظِرِينَ مِنْ دُونِهِمْ. قَالَ أَبُو بَكْرٍ: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَسَكَتَ‌ صلی الله علیه و آله و سلم فَقَالَ الزُّبَيْرُ: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَسَكَتَ‌ صلی الله علیه و آله و سلم فَقَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَسَكَتَ‌ صلی الله علیه و آله و سلم فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ‌ صلی الله علیه و آله و سلم: هُمْ قَوْمٌ تَحَابّوا بِروح اللَّهِ عَلَى غَيْرِ أَنْسَابٍ وَ لَا أَمْوَالٍ أُولَئِكَ شِيعَتُكَ وَ أَنْتَ إِمَامُهُمْ يَا عَلِيُّ»؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏65، ص: 139.

«امام باقر‌ علیه السلام فرمود: ابوبکر و عمر و زبیر و عبدالرحمن بن عوف آمدند و در صحن خانه رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم نشستند. رسول خدا بیرون آمد و نزد آنان نشست که بند کفشش کنده شد. حضرت کفش خود جانب علی بن ابیطالب‌ علیه السلام افکند و فرمود: همانا سمت راست خداوند عز و جل - یا سمت راست عرش – گروهی از ما بر منبرهایی از نور باشند که صورت‌هایشان از نور است و لباس‌هایشان از نور و روهایشان دیده دیگر نظاره‌گران را بپوشاند. ابوبکر گفت: آنها که هستند ای رسول خدا؟ حضرت سکوت فرمود. زبیر گفت: آنها که هستند ای رسول خدا؟ حضرت سکوت فرمود. عبدالرحمن گفت: آنها که هستند ای رسول خدا؟ حضرت سکوت فرمود. علی بن ابیطالب عرض کرد: آنها که هستند ای رسول خدا؟ حضرت فرمود: آنان گروهی هستند که با روح خداوند با یکدیگر دوستی کنند به آنکه نسبت و مالی در میان باشد، آنان شیعیان تو هستند و تو پیشوایشان باشی ای علی».

[13]. (57) الحدید :  12.

[14]. در آیه دیگر می‌فرماید:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ‏ يَسْعى‏ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ ؛ (66) التحريم:  8.

«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، به درگاه خدا توبه‏اى راستين كنيد، اميد است كه پروردگارتان بدي‌هايتان را از شما بزدايد و شما را به باغ‌هايى كه از زير آن جويبارها روان است درآورد. در آن روز خدا پيامبر و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند خوار نمى‏گرداند. نورشان از پيشاپيش آنان، و سمت راستشان، روان است. مى‏گويند: پروردگارا، نور ما را براى ما كامل گردان و بر ما ببخشاى، كه تو بر هر چيز توانايى».

[15]. (57) الحديد :  13.

[16]. قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذاب * يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى‏ وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ * فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ ؛ (57) الحديد :  13 - 15.

«گفته مى‏شود: بازپس برگرديد و نورى درخواست كنيد؛ آنگاه ميان آنها ديوارى زده مى‏شود كه آن را دروازه‏اى است، باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد. آنان را ندا درمى‏دهند: آيا ما با شما نبوديم؟ مى‏گويند: چرا، ولى شما خودتان را در بلا افكنديد و امروز و فردا كرديد و ترديد آورديد و آرزوها شما را غرّه كرد تا فرمان خدا آمد و مغروركننده، شما را درباره خدا بفريفت. پس امروز نه از شما و نه از كسانى كه كافر شده‏اند عوضى پذيرفته نمى‏شود، جايگاهتان آتش است، آن سزاوار شماست و چه بد سرانجامى است».

[17]. (112) الإخلاص :  1.

[18]. التوحيد (للصدوق)، ص: 88.

[19]. (42) الشورى :  48.

[20]. (24) النور :  54.

[21]. (18) الكهف :  110.

[22]. بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج‏1، ص: 69.

[23]. (10) یونس :  5.

[24]. (78) النبأ :  13.

[25]. (33) الأحزاب :  45 و 46.

[26]. وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها * وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها ؛ (91) الشمس: 1 - 2.

[27]. «عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها قَالَ: الشَّمْسُ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلی الله علیه و آله و سلم بِهِ أَوْضَحَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِلنَّاسِ دِينَهُمْ. قُلْتُ:‏ الْقَمَرِ إِذا تَلاها ؟ قَالَ: ذَاكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام تَلَا رَسُولَ اللَّهِ‌ صلی الله علیه و آله و سلم وَ نَفَثَهُ بِالْعِلْمِ نَفْثاً. قُلْتُ:‏ وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها ؟ قَالَ ذَاكَ أَئِمَّةُ الْجَوْرِ الَّذِينَ اسْتَبَدُّوا بِالْأَمْرِ دُونَ آلِ الرَّسُولِ‌ صلی الله علیه و آله و سلم وَ جَلَسُوا مَجْلِساً كَانَ آلُ الرَّسُولِ أَوْلَى بِهِ مِنْهُمْ فَغَشُوا دِينَ اللَّهِ بِالظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ فَحَكَى اللَّهُ فِعْلَهُمْ فَقَالَ‏ وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها .قُلْتُ:‏ وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها ؟ قَالَ: ذَلِكَ الْإِمَامُ مِنْ ذُرِّيَّةِ فَاطِمَةَ‌ سلام الله علیها يُسْأَلُ عَنْ دِينِ رَسُولِ اللَّهِ‌ صلی الله علیه و آله و سلم فَيُجَلِّيهِ لِمَنْ سَأَلَهُ فَحَكَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْلَهُ فَقَالَ‏ وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها »؛ الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 50.

«ابوبصیر از امام صادق‌ علیه السلام روایت می‌کند: از حضرتش معنى اين آیه را پرسیدم: «سوگند به خورشید و تابندگی‌اش» فرمود: خورشيد، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که خداوند به وسیله او برای مردم دینشان را آشکار فرموده. عرض کردم: «سوگند به مَه چون پى (خورشيد) رَوَد» يعني چه؟ فرمود: آن امیرالمؤمنین علیه السلام است که در پی رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم رفت و آن حضرت نفثه‌ای از علم در او دمید. پرسیدم: «سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد»؟ فرمود: شب، پیشوایان جور و ستم هستند؛ کسانی غیر از آل پیغمبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم که امر خلافت و وصایت را به خود اختصاص داده و در جایگاهی که آل پیغمبر‌ صلی الله علیه و آله و سلم به آن سزاوارتر از ایشان بودند نشستند و دین خدا را با ظلم و ستم پوشاندند، پس خداوند کارشان را حکایت کرد و فرمود سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد. پرسیدم: «سوگند به روز چون آن را روشن گرداند»؟ فرمود: روز، امام از نسل فاطمه‌ است که از او دین رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم را می‌خواهند و او آن را برای هر که بخواهد روشن می‌گرداند و خداوند سخن او را حکایت کرده و فرموده سوگند به روز چون آن را روشن گرداند».

[28]. ذیل تفسیر آیات ابتدای سوره مبارکه شمس، روایات زیادی با این مضمون آمده است. در روایت دیگر، انس بن مالک می‌گوید:

«صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ‌ صلی الله علیه و آله و سلم صَلَاةَ الْفَجْرِ فَلَمَّا انْفَتَلَ مِنْ صَلَاتِهِ أَقْبَلَ عَلَيْنَا بِوَجْهِهِ الْكَرِيمِ فَقَالَ: مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنِ افْتَقَدَ الشَّمْسَ فَلْيَسْتَمْسِكْ بِالْقَمَرِ وَ مَنِ افْتَقَدَ الْقَمَرَ فَلْيَسْتَمْسِكْ بِالزُّهَرَةِ وَ مَنِ افْتَقَدَ الزُّهَرَةَ فَلْيَسْتَمْسِكْ بِالْفَرْقَدَيْنِ. قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ الزُّهَرَةُ وَ الْفَرْقَدَانِ؟ قَالَ: أَنَا الشَّمْسُ وَ عَلِيٌّ الْقَمَرُ وَ فَاطِمَةُ الزُّهَرَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ الْفَرْقَدَانِ وَ كِتَابُ اللَّهِ لَا يَفْتَرِقَانِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛‌ معاني الأخبار، النص، ص: 115.

«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز صبح را بر ما امامت فرمود؛ پس چون از نماز و تعقیباتش فارغ گشت روی آبرومند خود به جانب ما کرده و فرمود: ای مردم هرکه خورشید را از دست داد باید به ماه چنگ اندازد و هرکه ماه را از دست داد باید به زهره تمسک جوید و هرکه زهره را از دست داد باید به فرقدان متمسک گردد. عرض شد: خورشید و ماه و زهره و فرقدان چه هستند ای رسول خدا؟ فرمود: من خورشیدم، علی ماه، فاطمه زهره و حسن و حسین فرقدان (که این عترتم) با کتاب خدا از یکدیگر جدا نگردند تا آنکه در حوض بر من وارد گردند».

[29]. «جَاءَ حِبْرٌ مِنَ الْأَحْبَارِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ‏ مَتَى كَانَ رَبُّكَ؟ فَقَالَ‌ علیه السلام لَهُ: ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ! وَ مَتَى لَمْ يَكُنْ حَتَّى يُقَالَ مَتَى كَانَ؟ كَانَ رَبِّي قَبْلَ الْقَبْلِ بِلَا قَبْلٍ وَ بَعْدَ الْبَعْدِ بِلَا بَعْدٍ وَ لَا غَايَةَ وَ لَا مُنْتَهَى لِغَايَتِهِ انْقَطَعَتِ الْغَايَاتُ عِنْدَهُ فَهُوَ مُنْتَهَى كُلِّ غَايَةٍ. فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ فَنَبِيٌّ أَنْتَ؟ فَقَالَ‌ علیه السلام: وَيْلَكَ إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ‌ صلی الله علیه و آله و سلم. وَ رُوِيَ أَنَّهُ سُئِلَ‌ علیه السلام أَيْنَ كَانَ رَبُّنَا قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ سَمَاءً وَ أَرْضاً؟ فَقَالَ‌ علیه السلام: أَيْنَ سُؤَالٌ عَنْ مَكَانٍ وَ كَانَ اللَّهُ وَ لَا مَكَانَ»؛ الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 89 و 90.

«یکی از بزرگان یهود نزد امیر مؤمنان‌ علیه السلام آمد و عرض کرد: ای امیر مؤمنان! پروردگارت از چه وقت بود؟ حضرت به او فرمود: مادرت به عزایت نشیند! مگر چه وقت نبوده که گفته شود چه وقت بود؟! پروردگار من باشد قبل از قبل بی آنکه قبلی وجود داشته باشد و بعد از بعد بی آنکه بعدی موجود باشد و غایتی نباشد و نهایتی برای غایتش نباشد، غایت‌ها همه در پیشگاه او منقطع باشد و او نهایت هر غایتی است. عرض کرد: ای امیر مؤمنان! آیا تو پیامبری؟ فرمود: وای بر تو! من تنها بنده‌ای از بندگان محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم باشم. و روایت شده که از آن حضرت سؤال شد: پروردگار ما پیش از آنکه آسمان و زمین را خلق کند کجا بود؟ فرمود: کجا سؤال از مکان است، حال آنکه خداوند بود و مکانی نبود».

[30]. تفسير فرات الكوفي، ص: 64، ح29.

[31]. الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 577، ح1193.