علمای ضالّه - جلسه ششم

از شجره طوبی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۱۹ توسط علی اکبر (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «= '''علماي ضالّه جلسه 6''' = == '''خطبه‌های امیر مؤمنان‌''' علیه السلام '''و بیانات علمی ایشان در مقابله و معارضه با منافقان و دشمنان''' == '''أعوذ بالله من الشيطان الرجيم''' '''بسم الله الرحمن الرحيم''' '''الحمد لله رب العالمين''' '''و صلى الله ع...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

علماي ضالّه جلسه 6

خطبه‌های امیر مؤمنان‌ علیه السلام و بیانات علمی ایشان در مقابله و معارضه با منافقان و دشمنان

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين

و صلى الله على محمد و آله الطاهرين

و لعنة الله على أعدائهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين

ادامه شرح خطبه امیر مؤمنان‌ علیه السلام و تحلیل فضای سیاسی‌ـ‌اجتماعی ایراد خطبه

جلسه قبل، خطبه شریف امیرالمؤمنین علیه السلامرا آوردیم که آن بزرگوار علما را به دو قسم تقسیم کردند: قسم اول، علمای حق و حقیقت، یعنی شیعیان و پیروان خود که حقایق دین را تنها و تنها از طریق آن حضرت می‌گیرند؛ قسم دوم، علمای سوء و باطل که دشمنان و مخالفان خود آن حضرت بودند و هستند که اهتمامشان مقابله با دین خداوند متعال و ابطال نور مبارک آن بزرگوار است.

بعد از رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّممردم به سه گروه رو آوردند

اصل این تقسیم از این فرمایش مولا بر گرفته است که فرمود: «إِنَّ النَّاسَ آلُوا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم إِلَى ثَلَاثَةٍ: آلُوا إِلَى عَالِمٍ عَلَى هُدًى مِنَ اللَّهِ قَدْ أَغْنَاهُ اللَّهُ بِمَا عَلِمَ عَنْ عِلْمِ غَيْرِهِ وَ جَاهِلٍ مُدَّعٍ لِلْعِلْمِ لَا عِلْمَ لَهُ مُعْجَبٍ بِمَا عِنْدَهُ قَدْ فَتَنَتْهُ الدُّنْيَا وَ فَتَنَ غَيْرَهُ وَ مُتَعَلِّمٍ مِنْ عَالِمٍ عَلَى سَبِيلِ هُدًى مِنَ اللَّهِ وَ نَجَاةٍ ثُمَّ هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى [1]»؛[2] «براستی که مردم بعد از رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به سه جانب رفتند: سوی عالمی رفتند که بر هدایتی از جانب خداست و خداوند او را بدانچه دانسته از دانش غیرش بی‌نیاز فرموده؛ و نادانی که ادعای علم دارد و علمی ندارد و بدانچه نزدش است به عجب افتاده و دنیا او را به فتنه انداخته و او دیگران را؛ و علم‌آموزی که از عالمی برگرفته که بر راه هدایتی از جانب خداوند و بر راه نجات است. سپس، هلاک شود هر که مدعی گردد و (چنانکه خدا در قرآن فرموده) نومید شود هر که دروغ بندد».

فرمود: مردم بعد از رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمبه سه گروه و سه دسته رو آوردند: گروه اول، به عالمی رو ‌آوردند که خداوند او را هدایت و از علم دیگران بی‌نیاز کرده بود؛ یعنی به ائمه: رو‌ آوردند. گروه دوم، به جاهلی رو ‌آوردند که مدعی علم بود، لکن علم نداشت، بلکه عجب به خود و علم خود داشت و دنیا او را به فتنه انداخته، او نیز دیگران را به فتنه انداخته بود. گروه سوم، به متعلمی رو ‌آوردند که نزد عالمی سیر کننده به راه هدایت و نجات، درس خوانده بود؛ یعنی به شیعیان ائمه: رو ‌آوردند.

پس امیرمؤمنان علیه السلامبا این تقسیم، سه گروه رجوع کنندگان بعد از رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمرا بیان کردند. لازمه این سه گروه، سه گروه دیگر است که باید مرجع و مأخذ باشند که به طور کلی شش گروه می‌شوند: 1. ائمه حق، یعنی امیرالمؤمنین7؛ 2. ائمه جور، یعنی مخالفان آن حضرت در آن زمان؛ 3. گروهی که به ائمه حق، یعنی به امیرالمؤمنین علیه السلامرو آوردند؛ 4. گروهی که به شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلامرو آوردند، آن شیعیانی که شاگرد و دنباله‌رو آن حضرت و از علمای شیعه هستند؛ 5. گروهی که دنباله‌رو ائمه باطل و ضلالت و منافقان زمان رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمشدند؛ صلّی الله علیه و آله و سلّم. گروهی که دنباله‌رو دنباله‌رو‌های ائمه باطل و ضلالت شدند.

پس امیرالمؤمنین علیه السلامدر این فرمایش، یکی از مقابله‌های صریح و روشن با دشمنان خود و نیز بیان راه حق و حقیقت و درستی دوستان خود را بیان کردند.

بعد از رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمامیرالمؤمنین علیه السلامو پیروانش و منافقان و دنباله‌روانشان در کمین گفتار هم بودند

انسان نباید تصور کند که امیرالمؤمنین علیه السلامبه مانند گوینده‌ای بوده که برای جمعی سخن می‌گوید یا نویسنده‌ای که در گوشه‌ای نشسته و برای آینده‌ها مطلب می‌نویسد؛ بلکه جامعه بعد از رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمطوری بوده که همه مترصد و آماده بودند، هم امیرالمؤمنین علیه السلامو شیعیان آن حضرت مانند سلمان و ابوذر و مقداد و جابر و امثال آنها مترصد و مراقب گفتار و رفتار دشمنان بودند (دشمنانی که می‌خواستند نور مبارک امیرالمؤمنین علیه السلامرا خاموش و علوم قرآنی را تحریف کنند و ضلالت‌ها را در عالم ترویج دهند و اهل حق و حقیقت را خانه نشین کنند) و هم دشمنان همواره مراقب بودند که امیرالمؤمنین علیه السلامچه می‌فرماید و اشارات فرمایشات و کنایات او به کجا می‌خورد.

پس هر گاه امیرالمؤمنین علیه السلامدرباره اهل حق و اهل باطل و احوال و صفات آنان صحبت می‌کند، این‌گونه نیست که تنها در تاریخ مانده باشد، بلکه برای کلام او در آن زمان هم مصدایق روشنی بوده است. لذا دشمنان در صدد بودند و تفحص و تفتیش می‌کردند که ببینند تک تک اشارات آن حضرت به کجا می‌خورد. پس هر گاه می‌فرمود اهل حق و اهل باطل و اهل هدایت و اهل ضلالت و اهل علم و اهل قرآن و مدعیان علم و قرآن و مانند آن، دشمنان می‌فهمیدند که چه کسانی را اراده کرده است.

مقابله و برابری امیرالمؤمنین علیه السلامبا منافقان

بعد از وفات رسول‌خد صلّی الله علیه و آله و سلّمخلفای قبل از امیرالمؤمنین علیه السلامنیز متوجه اشارات کلام آن حضرت بودند؛ در نتیجه می‌فهمیدند که آن ولی مؤمنان با آنان مقابله صریح می‌کند. لذا تصمیم گرفتند که آن حضرت و تابعان او را خانه‌نشین کنند تا حق و حقیقت و علم و عرفان توحید الهی و احکام دینی و بیانات قرآن کریم پوشیده بماند و سپس تعبیرات و توجیهات و تحریفاتی در اسلام و آیات قرآن و مطالب رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمکنند تا به وسیله آنها باطل را جایگزین حق و خلافت باطل را جایگزین خلافت حق و نیز افکار و هوی و هوس‌ و رأی‌ و قیاسات باطل و سنجش‌های غلط خود را جایگزین حقایق دینی و علوم الهی قرآنی کنند.

شش گروه بعد از رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم

این مقابله با امیرالمؤمنین علیه السلامیکی از اصولی است که سبب وجود شش گروهی شد که آن حضرت بیان فرمودند: گروه اول، ائمه حق‌اند و امیرالمؤمنین علیه السلامدر رأس آنهاست و گروه دوم، اصول ائمه باطل، یعنی اولی و دومی و سومی هستند.

ائمه: این دو گروه را معرفی کردند، امام صادق علیه السلامفرمودند:

«نَحْنُ أَصْلُ‏ كُلِ‏ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ فَمِنَ الْبِرِّ التَّوْحِيدُ وَ الصَّلَاةُ وَ الصِّيَامُ وَ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ الْمُسِي‏ءِ وَ رَحْمَةُ الْفَقِيرِ وَ تَعَهُّدُ الْجَارِ وَ الْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَةٍ فَمِنْهُمُ الْكَذِبُ وَ الْبُخْلُ وَ النَّمِيمَةُ وَ الْقَطِيعَةُ وَ أَكْلُ الرِّبَا وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ بِغَيْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّي الْحُدُودِ الَّتِي أَمَرَ اللَّهُ وَ رُكُوبُ الْفَوَاحِشِ‏ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ [3] وَ الزِّنَا وَ السَّرِقَةُ وَ كُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِكَ مِنَ الْقَبِيحِ فَكَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُرُوعِ غَيْرِنَا»؛[4]

«ما اصل هر خیریم و همه نیکی‌ها از شاخه‌های ماست، که توحید و نماز و روزه و فرو بردن خشم و درگذشتن از خطاکار و رحمت به فقیر و دلجویی از همسایه و اقرار به فضل اهل فضل همگی از مصادیق نیکی است و دشمن ما اصل هر بدی است و هر ناشایست و زشتی از شاخه‌های آنان است، پس دروغ و بخل و خبرچینی و بریدن رحم و رباخواری و خوردن ناحق مال یتیم و تجاوز از حدودی که خداوند بدان امر فرموده و ارتکاب کارهای ناشایست - چه آنها که ظاهری است و چه آنها که باطنی (چنانکه قرآن فرموده) - و زنا و دزدی و هر ناشایستی مانند آن، همگی از آنهاست؛ پس دروغ گفته کسی که گمان کند با ماست در حالی كه به شاخه‌های غیر ما چنگ زده است».

گروه سوم، تابعان امیرالمؤمنین علیه السلامدر زمان آن حضرت مانند سلمان و ابوذر و مقداد و جابر و ابوسعید خدری و ابوایوب انصاری و امثال آنها هستند. گروه چهارم، تابعان خلفای سه‌گانه در آن زمان مانند ابوهریره‌ و انس بن مالک‌ و عایشه‌ و امثال آنها هستند. گروه پنجم عبارت است از تابعان بعدی امیرالمؤمنین علیه السلامو شاگردان شاگردان آن حضرت و کسانی که پیرو سلمان فارسی و ابوذر غفاری و امثال آنها بودند. گروه ششم هم کسانی هستند که بعد از تابعان اصول ائمه باطل آمدند و در مسائل علمی دنباله‌رو امثال ابوهریره و انس بن مالک‌ شدند.

پس در طول تاریخ، این برابری و مقابله بین این شش گروه مسجل شد و این برابری از زمانی شروع شد که دشمنان در برابر رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمو امیرالمؤمنین علیه السلامقرار گرفتند. زیرا آن دو بزرگوار همه راه‌های حق و اهل حق و همه راه‌های باطل و اهل باطل را بیان کردند و آنها چون اهل باطل بودند، اقدام به مقابله و معارضه کردند.

شروع مقابله و ادامه آن میان اهل حق و اهل باطل

پس این گونه فرمایشات رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمو امیرالمؤمنین علیه السلامو ائمه: بیرون از همه مسائل اجتماعی نیست، بلکه مقابله و معارضه‌ای است که بین آنان و گروه دوم وجود داشت و چهار گروه بعدی نیز آن را ادامه دادند.

دو گروه اول و دوم، هر کدام سه مرحله داشتند. گروه اول، عبارتند از: ائمه حق؛ شاگردان بلاواسطه ائمه حق؛ و شاگردان شاگردان ائمه حق. گروه دوم هم عبارتند از: ائمه کفر و باطل و ظلم؛ دنباله‌رو‌ها و تحکیم کننده‌های ضلالت‌ها و کج‌روی‌ها و الحاد‌های این ائمه جور؛ و دنباله‌رو‌های این دنباله‌رو‌ها و شاگرد‌های تابعان ائمه جور.

شیعه باید بداند از که پیروی کند و از که پیروی نکند

این دو گروه و شش مرحله که امیرالمؤمنین علیه السلامدر این حدیث تنظیم و بیان کردند، اشاره به این است که شیعه آن حضرت برای رسیدن به حق و حقیقت و عرفان توحید خداوند و علوم قرآن کریم چه راهی را بپیماید و زمانی می‌تواند این راه را بپیماید که این دو گروه را تشخیص دهد و دنبال گروه اول رود که سه مرحله دارد، نه گروه دوم که آنها هم سه مرحله داشتند.

لذا تمام آیات و روایاتی که علمای حق و امنای خدا را در زمین بیان می‌کند، در شأن وجود مبارک اهل‌بیت‌ علیهم السلام و شیعیان ایشان است. درباره وجود مبارک خودشان فرمودند که ما امینان خدا در زمینش هستیم، چنانکه در کافی آمده: «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ‏ أَنَّهُ كَتَبَ إِلَيْهِ الرِّضَا‌ علیه السلام: أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مُحَمَّداً‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم كَانَ أَمِينَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ فَلَمَّا قُبِضَ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم كُنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَرَثَتَهُ فَنَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِه‏؛[5] از عبد الله بن جندب روایت شده که امام رضا‌ علیه السلام برایش مرقوم فرمود: براستی که محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم امین خدا در خلقش بود؛ چون جان آن حضرت گرفته شد، ما اهل‌بیت وارثان او بودیم، پس ماییم امینان خداوند در زمینش».

درباره شیعیان راستین خود هم فرمودند که آنان امینان خدا بر حلال و حرام اویند، چنانکه جمیل بن دراج می‌گوید: «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام يَقُولُ:‏ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ [6] بِالْجَنَّةِ بُرَيْدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيُّ وَ أَبُو بَصِيرٍ لَيْثُ بْنُ الْبَخْتَرِيِّ الْمُرَادِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةُ، أَرْبَعَةٌ نُجَبَاءُ أُمَنَاءُ اللَّهِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ، لَوْ لَا هَؤُلَاءِ انْقَطَعَتْ آثَارُ النُّبُوَّةِ وَ انْدَرَسَتْ»؛[7] «از امام صادق‌ علیه السلام شنیدم که می‌فرمود: فروتنان را به بهشت بشارت ده؛ برید بن معاویه عجلی و ابوبصیر و لیث بن بختری مرادی و محمد بن مسلم و زراره؛ چهار تنی که نجیبان و امینان خداوند بر حلال و حرامش هستند، اگر اینها نبودند آثار نبوت بریده می‌گشت و از میان می‌رفت».

در روایت دیگر، عمر بن حنظله می‌گوید:

«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَيْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ فَتَحَاكَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ أَ يَحِلُّ ذَلِكَ؟ قَالَ‌ علیه السلام: مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِي حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ وَ مَا يَحْكُمُ لَهُ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ كَانَ حَقّاً ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يُكْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى:‏ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ‏ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ [8].

قُلْتُ: فَكَيْفَ يَصْنَعَانِ؟ قَالَ‌ علیه السلام: يَنْظُرَانِ إِلَى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّه‏»؛[9]

«از امام صادق‌ علیه السلام درباره دو تن از اصحابمان پرسیدم که میانشان نزاعی در دینی یا ارثی است و سلطان و قاضیان را بر دعوای خود حَکَم قرار داده‌اند، آیا این رواست؟ فرمود: هر کس آنان را حَکم قرار دهد، چه در امر حقی باشد و چه باطل، طاغوت را حکم گماشته و همنا آنچه برایش حکم می‌کند را به حرام می‌ستاند اگرچه حق ثابتی باشد، چه آنکه به حکم طاغوت آن را ستانده در حالی که خداوند به او فرمان داده بدان کفر ورزد؛ خداوند متعال فرموده: می‌خواهند داوری میان خود را سوی طاغوت ببرند، در حالی که امر شده‌اند بدان کفر ورزند.

عرض کردم: پس چه کنند؟ فرمود: بنگرند به کسی که از خود شماست، از کسانی که حدیث ما روایت کرده و به حلال و حرام ما نگریسته و احکام ما را شناخته، پس باید به داوری او راضی گردند که براستی من او را بر شما حاکم گماشته‌ام؛ پس چون به حکم ما حکم کرد ولی مدعی آن حکم را از او نپذیرفت، همانا که حکم خدا را سبک گرفته و ما را رد کرده و هرکه ما را رد کند خدا را رد کرده و این در حد شرک بر خداوند باشد».

در روایت دیگر، اسحاق بن یعقوب می‌گوید:

«سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ أَنْ يُوصِلَ لِي كِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِيهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْكَلَتْ عَلَيَّ فَوَرَدَ التَّوْقِيعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ‌ : أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَكَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَكَ... وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ‏ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِيهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِي وَ كِتَابُهُ كِتَابِي»؛[10]

«از محمد بن عثمان عمری خواستم نامه‌ای را برساند که در آن برخی پرسش‌هایی که بر من مشکل آمده بود را پرسیده بودم، پس توقیعی به خط مولایمان صاحب الزمان آمد: اما آنچه پرسیدی، که خداوند راهت نماید و ثابتت دارد،... (چنین و چنان است). اما درباره حوادثی که پیش می‌آید، پس در آنها به راویان حدیث ما مراجعه کنید که براستی ایشان حجت من بر شما باشند و من حجت خداوند. اما درباره محمد بن عثمان عمری که خداوند از او و پیش از آن از پدرش راضی باشد، براستی که او مورد اطمینان من است و کتابش کتاب من است».

همه سخنان اهل‌بیت‌ علیهم السلام درباره خود و شیعیان خود، بیان علمای حق الهی است و هر چه در روایات و آیات قرآن کریم درباره ضلالت‌ها و گمراهی‌ها و کج‌روی‌های دشمنان حق بیان شده، بیان امامان کفر و دنباله‌روانشان و علمای باطل و گمراهی در طول تاریخ است.

برابری و صف‌آرایی علمای حق و باطل در طول تاریخ

مبدأ علمای گمراهی و الحادی و علمای حق الهی، زمان امیرالمؤمنین علیه السلاماست. پس اولین و حقیقی‌ترین و رأس علمای حق در عالم، امیرالمؤمنین علیه السلاماست و بعد از امیرالمؤمنین7، شاگردان آن حضرت هستند و بعد از شاگردان آن حضرت، شاگردان شاگردان آن حضرت هستند، یعنی آنهایی که ائمه: را ندیدند و به طور مستقیم ائمه: را شاگردی نکردند، بلکه شاگرد شاگرد ائمه: شدند، مثل ما که در امروز قرار داریم.

رأس و اول علمای گمراهی و الحادی، خلیفه اول و دوم و سوم هستند. اینکه «عالم گمراهی» گفته می‌شود، لازم نیست که حتماً صاحب علوم فراوان باشد؛ بلکه کسانی هستند که يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها وَ أَكْثَرُهُمُ الْكافِرُون‏ ؛[11] «نعمت خدا را شناختند ولی آن را انکار کردند»؛ همین که به حقانیت رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمو امیرالمؤمنین علیه السلامو قرآن آگاهی داشتند و فقط امیرالمؤمنین علیه السلامرا روشن کننده بیانات قرآن کریم می‌دانستند، یعنی همین که می‌دانستند تنها رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّممبیّن قرآن است و آن بزرگوار آن را به امیرالمؤمنین علیه السلامتعلیم و واگذار کرده اما این شناخت و عرفان حق را مخالفت کردند، کافی است که علمای ضال و گمراه باشند.

علت رأس بودن و اول علمای ضاله بودن خلفای سه‌گانه

آنان در برابر این علم، یعنی بجای پیروی از امیرالمؤمنین علیه السلامدرباره حقایق قرآن کریم به دنبال هوی و هوس‌، تمایلات نفسانی و گمراهی‌های خود رفتند، از این رو رأس علمای ضال و سوء شدند.

میزان عالمان حق و عالمان باطل و سوء

کسانی که در این مراتب سه‌گانه، دنباله‌رو و پیرو امیرالمؤمنین علیه السلامشدند، علمای حق الهی‌اند. کسانی هم که در آن مراتب سه‌گانه دنباله‌رو علمای ضال و گمراهی‌ شدند، علمای ضال و گمراهی‌اند.

در این زمان که ائمه: ظاهر نیستند، باید همه عالم، دنباله‌رو علمای حق الهی باشند و مطالب دینی را از آنان بگیرند. همین‌طور آنچه که ائمه: در فرمایشات فراوان درباره علمای گمراهی و سوء بیان کردند، مصداقش اولی‌ها و سپس دومی‌ها و سومی‌ها و بعدی‌ها هستند.

وظیفه ما پیروی علمای حق و بیزاری از علمای باطل و سوء است

ما باید طبق فرمایشات ائمه: با تمام قدرت و خلوص و همت، دنباله‌رو و پیرو و متعلم از علمای حق باشیم و باید از علمای باطل و گمراهی پرهیز کنیم و با آنان مقابله و معارضه نماییم و هیچ‌گاه به سراغ آنها نرویم و سر مویی از آنها متأثر نشویم. پس ما باید به تاریخ نگاه کنیم و هر جایی که از علمای سوء ردپایی می‌بینیم از آن دوری کنیم. زیرا ما در سیر تاریخ در هیچ مسئله‌ای از مسایل، همچون اصول اعتقادی و اصول قرآنی و احکام شرعی و اصول فقهی و تفسیر قرآن کریم و مانند آن، حق پیروی و اطاعت از آنها را نداریم؛ چون اصل و فرع و مبدأ و منتهای آنها ضلالت و گمراهی است.

فضای سیاسی آن روز و روشن بودن مصادیق خطبه امیر مؤمنان‌ علیه السلام برای دوست و دشمن

پس امیرالمؤمنین علیه السلامبعد از رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّماولین معارضه را با آنها کردند، پس این جمله شریف امیرالمؤمنین علیه السلامدر این خطبه، به طور صریح به اوصاف و حالات خود حضرت و دوستان و شیعیانش و نیز دشمنانش اشاره دارد. پس هم شیعیان و هم دشمنان و ملحدان و منافقان، مصداق فرمایش حضرت را به طور واضح و روشن می‌فهمیدند و دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلاممی‌دانستند که حضرت می‌خواهد راه آنها را سد کند و آتش ضلالت آنها را خاموش کند و از بین ببرد. در نتیجه، به مقابله با آن حضرت اقدام می‌کردند و خبرها را بلافاصله به دوستان شیطانی و رفقای الحادی خود می‌رساندند.

خداوند در قرآن می‌فرماید: وَ إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَياطينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُن‏ * اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ‏ في‏ طُغْيانِهِمْ‏ يَعْمَهُونَ ؛[12] «و چون با كسانى كه ايمان آورده‏اند برخورد كنند، مى‏گويند: ايمان آورديم؛ و چون با شيطان‌هاى خود خلوت كنند، مى‏گويند: در حقيقت ما با شماييم، ما فقط (آنان را) ريشخند مى‏كنيم. خدا ريشخندشان مى‏كند، و آنان را در طغيانشان فرو مى‏گذارد تا سرگردان شوند». وقتی آنها نزد مؤمنان می‌روند، می‌گویند: ما اهل ایمان هستیم، اما بلافاصله پیش دوستان خود می‌روند و آنجا بر علیه مؤمنان برنامه ریزی می‌کنند. پس حالت آن روز، یک حالت سیاسی اجتماعی قوی بوده که امیرالمؤمنین علیه السلامآن را بیان کردند.

در تفسیر امام عسکری‌ علیه السلام از جد بزرگوارش امام هفتم‌ علیه السلام نقل فرموده که می‌فرماید:

« وَ إِذا لَقُوا هَؤُلَاءِ النَّاكِثُونَ لِلْبَيْعَةِ، الْمُوَاطِئُونَ‏ عَلَى مُخَالَفَةِ عَلِيٍّ‌ علیه السلام وَ دَفْعِ الْأَمْرِ عَنْهُ. الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا كَإِيمَانِكُمْ، إِذَا لَقُوا سَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادَ وَ أَبَا ذَرٍّ وَ عَمَّاراً قَالُوا لَهُمْ: آمَنَّا بِمُحَمَّدٍ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم، وَ سَلَّمْنَا لَهُ بِيعَةَ عَلِيٍّ‌ علیه السلام وَ فَضْلَهُ، وَ انْقَدْنَا لِأَمْرِهِ كَمَا آمَنْتُمْ.

وَ إِنَّ أَوَّلَهُمْ وَ ثَانِيَهُمْ وَ ثَالِثَهُمْ إِلَى تَاسِعِهِمْ- رُبَّمَا كَانُوا يَلْتَقُونَ فِي بَعْضِ طُرُقِهِمْ مَعَ سَلْمَانَ وَ أَصْحَابِهِ، فَإِذَا لَقُوهُمْ اشْمَأَزُّوا مِنْهُمْ، وَ قَالُوا: هَؤُلَاءِ أَصْحَابُ السَّاحِرِ وَ الْأَهْوَجِ - يَعْنُونَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم. ثُمَّ يَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ‏: احْتَرِزُوا مِنْهُمْ لَا يَقِفُونَ‏ مِنْ فَلَتَاتِ‏ كَلَامِكُمْ عَلَى كُفْرِ مُحَمَّدٍ فِيمَا قَالَهُ فِي عَلِيٍّ، فَيَنُمُّوا عَلَيْكُمْ فَيَكُونَ فِيهِ هَلَاكُكُمْ، فَيَقُولُ أَوَّلُهُمْ: انْظُرُوا إِلَيَّ كَيْفَ أَسْخَرُ مِنْهُمْ، وَ أَكُفُّ عَادِيَتَهُمْ عَنْكُمْ.

فَإِذَا الْتَقَوْا، قَالَ أَوَّلُهُمْ: مَرْحَباً بِسَلْمَانَ ابْنِ الْإِسْلَامِ الَّذِي قَالَ فِيهِ مُحَمَّدٌ سَيِّدُ الْأَنَامِ: لَوْ كَانَ الدِّينُ مُعَلَّقاً بِالثُّرَيَّا لَتَنَاوَلَهُ رِجَالٌ مِنْ أَبْنَاءِ فَارِسَ، هَذَا أَفْضَلُهُمْ – يَعْنِيكَ؛ وَ قَالَ فِيهِ: سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ؛ فَقَرَنَهُ بِجَبْرَئِيلَ الَّذِي قَالَ لَهُ‏ يَوْمَ الْعَبَاءِ لَمَّا قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم: وَ أَنَا مِنْكُمْ؟ فَقَالَ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم: وَ أَنْتَ مِنَّا؛ حَتَّى ارْتَقَى جَبْرَئِيلُ إِلَى الْمَلَكُوتِ الْأَعْلَى يَفْتَخِرُ عَلَى أَهْلِهِ وَ يَقُولُ: مَنْ مِثْلِي بَخْ بَخْ، وَ أَنَا مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم.

ثُمَّ يَقُولُ لِلْمِقْدَادِ: وَ مَرْحَباً بِكَ يَا مِقْدَادُ، أَنْتَ الَّذِي قَالَ فِيكَ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم لِعَلِيٍّ‌ علیه السلام: يَا عَلِيُّ الْمِقْدَادُ أَخُوكَ فِي الدِّينِ وَ قَدْ قُدَّ مِنْكَ، فَكَأَنَّهُ بَعْضُكَ، حُبّاً لَكَ وَ بُغْضاً لِأَعْدَائِكَ‏ وَ مُوَالاةً لِأَوْلِيَائِكَ؛ لَكِنْ مَلَائِكَةُ السَّمَاوَاتِ وَ الْحُجُبِ أَكْثَرُ حُبّاً لَكَ مِنْكَ لِعَلِيٍّ‌ علیه السلام، وَ أَشَدُّ بُغْضاً عَلَى أَعْدَائِكَ مِنْكَ عَلَى أَعْدَاءِ عَلِيٍّ‌ علیه السلام فَطُوبَاكَ ثُمَّ طُوبَاكَ.

ثُمَّ يَقُولُ لِأَبِي ذَرٍّ: مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا ذَرٍّ وَ أَنْتَ الَّذِي قَالَ فِيكَ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم: مَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ وَ لَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ عَلَى ذِي لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِي ذَرٍّ؛ قِيلَ: بِمَا ذَا فَضَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِهَذَا وَ شَرَّفَهُ‏؟ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم: لِأَنَّهُ كَانَ بِفَضْلِ عَلِيٍّ أَخِي رَسُولِ اللَّهِ قَوَّالًا، وَ لَهُ فِي كُلِّ الْأَحْوَالِ مَدَّاحاً، وَ لِشَانِئِيهِ وَ أَعْدَائِهِ شَانِئاً، وَ لِأَوْلِيَائِهِ وَ أَحِبَّائِهِ مُوَالِياً، وَ سَوْفَ يَجْعَلُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْجِنَانِ مِنْ أَفْضَلِ سُكَّانِهَا، وَ يَخْدُمُهُ مَا لَا يَعْرِفُ عَدَدَهُ إِلَّا اللَّهُ مِنْ وَصَائِفِهَا وَ غِلْمَانِهَا وَ وِلْدَانِهَا.

ثُمَّ يَقُولُ لِعَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ: أَهْلًا وَ سَهْلًا وَ مَرْحَباً بِكَ يَا عَمَّارُ، نِلْتَ بِمُوَالاةِ أَخِي رَسُولِ اللَّهِ مَعَ أَنَّكَ وَادِعٌ، رَافِهٌ‏ لَا تَزِيدُ عَلَى الْمَكْتُوبَاتِ وَ الْمَسْنُونَاتِ مِنْ سَائِرِ الْعِبَادَاتِ مَا لَا يَنَالُهُ الْكَادُّ بَدَنَهُ لَيْلًا وَ نَهَاراً، يَعْنِي اللَّيْلَ قِيَاماً وَ النَّهَارَ صِيَاماً، وَ الْبَاذِلُ أَمْوَالَهُ وَ إِنْ كَانَتْ جَمِيعُ أَمْوَالِ‏ الدُّنْيَا لَهُ. مَرْحَباً بِكَ قَدْ رَضِيَكَ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم لِعَلِيٍّ أَخِيهِ مُصَافِياً، وَ عَنْهُ مُنَاوِياً حَتَّى أَخْبَرَ أَنَّكَ سَتُقْتَلُ فِي مَحَبَّتِهِ، وَ تُحْشَرُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي خِيَارِ زُمْرَتِهِ، وَفَّقَنِيَ اللَّهُ تَعَالَى لِمِثْلِ عَمَلِكَ وَ عَمَلِ أَصْحَابِكَ مِمَّنْ يُوَفَّرُ عَلَى خِدْمَةِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّه‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ أَخِي مُحَمَّدٍ عَلِيٍّ وَلِيِّ اللَّهِ، وَ مُعَادَاةِ أَعْدَائِهِمَا بِالْعَدَاوَةِ، وَ مُصَافَاةِ أَوْلِيَائِهِمَا بِالْمُوَالاةِ وَ الْمُتَابَعَةِ سَوْفَ يُسْعِدُنَا اللَّهُ يَوْمَنَا هَذَا إِذَا الْتَقَيْنَاكُمْ.

فَيَقْبَلُ‏ سَلْمَانُ وَ أَصْحَابُهُ ظَاهِرَهُمْ كَمَا أَمَرَهُمُ اللَّهُ، وَ يَجُوزُونَ عَنْهُمْ. فَيَقُولُ الْأَوَّلُ لِأَصْحَابِهِ: كَيْفَ رَأَيْتُمْ سُخْرِيَّتِي بِهَؤُلَاءِ، وَ كَفِّي‏ عَادِيَتَهُمْ عَنِّي وَ عَنْكُمْ؟ فَيَقُولُونَ: لَا نزَالُ‏ بِخَيْرٍ مَا عِشْتَ لَنَا. فَيَقُولُ لَهُمْ: فَهَكَذَا فَلْتَكُنْ مُعَامَلَتُكُمْ لَهُمْ إِلَى أَنْ تَنْتَهِزُوا الْفُرْصَةَ فِيهِمْ مِثْلَ هَذَا فَإِنَّ اللَّبِيبَ الْعَاقِلَ مَنْ تَجَرَّعَ عَلَى الْغُصَّةِ حَتَّى يَنَالَ الْفُرْصَةَ.

ثُمَّ يَعُودُونَ إِلَى أَخْدَانِهِمْ مِنَ الْمُنَافِقِينَ الْمُتَمَرِّدِينَ الْمُشَارِكِينَ لَهُمْ فِي تَكْذِيبِ رَسُولِ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فِيمَا أَدَّاهُ إِلَيْهِمْ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ ذِكْرٍ وَ تَفْضِيلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام وَ نَصْبِهِ إِمَاماً عَلَى كَافَّةِ الْمُكَلَّفِينَ‏ قالُوا لَهُمْ‏ إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّما نَحْنُ‏ عَلَى مَا وَاطَأْنَاكُمْ عَلَيْهِ مِنْ دَفْعِ عَلِيٍّ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ إِنْ كَانَتْ لِمُحَمَّدٍ كَائِنَةٌ، فَلَا يَغُرَّنَّكُمْ وَ لَا يَهُولَنَّكُمْ مَا تَسْمَعُونَهُ مِنَّا مِنْ تَقْرِيظِهِمْ وَ تَرَوْنَا نَجْتَرِئُ عَلَيْهِمْ مِنْ مُدَارَاتِهِمْ فَ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ‏ بِهِمْ.

فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: يَا مُحَمَّدُ اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ‏ وَ يُجَازِيهِمْ جَزَاءَ اسْتِهْزَائِهِمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ‏ يُمْهِلُهُمْ وَ يَتَأَنَّى‏ بِهِمْ بِرِفْقِهِ، وَ يَدْعُوهُمْ إِلَى التَّوْبَةِ، وَ يَعِدُهُمْ إِذَا تَابُوا الْمَغْفِرَةَ وَ هُمْ‏ يَعْمَهُونَ‏ لَا يَنْزَعُونَ‏ عَنْ قَبِيحٍ، وَ لَا يَتْرُكُونَ أَذًى لِمُحَمَّدٍ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ عَلِيٍّ يُمْكِنُهُمْ إِيصَالُهُ إِلَيْهِمَا إِلَّا بَلَغُوهُ»؛[13]

«و چون این بیعت‌شکنانی که بر مخالفت با علی‌ علیه السلام و پس زدن خلافت از او هم‌پیمان گشته‌اند، به دیدار مؤمنان روند، گویند که ما ایمان آورده‌ایم همچون ایمان شما؛ چون سلمان و ابوذر و مقداد و عمار را دیدار کنند، بدیشان گویند: به محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم ایمان آوردیم و بیعت علی‌ علیه السلام و برتری او را از وی پذیرفته‌ایم و در بند فرمان او در آمده‌ایم، همچنان که شما ایمان آورده‌اید.

راستی که اولی و دومی و سومین آنان تا نهمینشان، گاه می‌شد که در مسیرشان به سلمان و یارانش بر می‌خوردند و چون ایشان را می‌دیدند، از نفرت می‌لرزیدند و می‌گفتند: اینان یاران آن جادوگر و آن نادان بی‌پروا هستند - و مرادشان محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم و علی‌ علیه السلام بود. پس یکی به دیگری می‌گفت: مراقب باشید که از لغزش‌های سخنتان، کفرتان به محمد در آنچه درباره علی گفته را در نیابند، پس علیه شما خبرچینی کنند و مایه هلاکتتان گردند. پس اولینشان می‌گفت: به من بنگرید که چگونه آنان را به سخره گیرم و شرّشان از شما باز دارم.

چون به یکدیگر می‌رسیدند، اولی می‌گفت: مرحبا به سلمان، فرزند اسلام، کسی که محمد سرور آفریدگان در شأن او فرمود: اگر دین از ثریا آویزان باشد، مردانی از فرزندان سرزمین فارس بدان دست یابند که این مرد برترین آنان است - و مقصودش تو بودی؛ و فرمود: سلمان از ما اهل‌بیت است؛ پس او را قرین جبرئیلی ساخت که در روز کساء چون به رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: آیا من از شما هستم؟ به او فرمود: تو از مایی؛ تا آنکه جبرائیل تا ملکوت اعلی اوج گرفت در حالی که بر اهلش فخر می‌کرد و می‌گفت: کیست همانند من، به به، من از اهل بیت محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم هستم.

سپس به مقداد می‌گفت: مرحبا به تو ای مقداد، تویی آن کس که رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم درباره‌ات به علی‌ علیه السلام فرمود: ای علی! مقداد برادر توست در دین و از تو جدا گشته، گویی که تکه‌ای از توست، به خاطر محبتی که به تو و نفرتی که نسبت به دشمنانت و موالاتی که در برابر دوستانت دارد؛ اما فرشتگان آسمان‌ها و حجاب‌ها، محبتشان به تو بیش از محبت تو به علی‌ علیه السلام باشد و نفرتشان از دشمنان تو بیش از نفرتی است که تو از دشمنان علی‌ علیه السلام داری، پس خوشا به حالت و باز خوشا به حالت.

سپس به ابوذر می‌گفت: مرحبا به تو ای ابوذر، تویی آن کس که رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم درباره‌ات فرمود: زمین در بر نگرفته و آسمان سایه نیفکنده بر صاحب‌سخنی راستگوتر از ابوذر؛ گفته شد: از چه رو خداوند متعال او را بدین برتری داده و شرافتش بخشیده؟ فرمود: زیرا او بسیار در فضل علی، برادر رسول خدا، سخن گوید و در هر حالی او را مدح کند و كینه دشمنان و کینه‌توزان او بر دل گیرد و با دوستان و دوستدارانش دوستی ورزد و در آینده خداوند عز وجل او را در بهشت و از برترین ساکنان آن قرار دهد و کنیزان و نوکران و بردگانی در خدمتش باشند که تعدادشان جز خدا نداند.

سپس به عمار می‌گفت: اهلا و سهلا و مرحبا به تو ای عمار، با آن که در آسایش و خوشی باشی و عبادتی افزون بر فریضه‌ها و سنت‌ها به جای نیاوری، به واسطه دوستی برادر رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به جایی رسیدی که بدان نرسد (حتی) کسی که شب و روز بدنش را به سختی اندازد - یعنی شب را به نماز گذارد و روز در روزه باشد - و تمام اموالش ببخشد اگرچه تمام اموال دنیا از برایش باشد. مرحبا به تو که رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بدان راضی شد که برای برادرش علی دوستی مخلص باشی و از برای مخالفانش دشمن، تا آنکه خبر داد که زود باشد در راه محبتش کشته شوی و در روز قیامت در صف خوبان جماعتش باشی. خداوند متعال مرا توفیق دهد به عمل تو و عمل یارانت؛ کسانی که حظ وافری دارند از خدمت محمد رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم و برادر محمد علی ولی خدا و از برابری با دشمنان آن دو با دشمنی و اخلاص‌ورزی با دوستان آن دو با دوستی و همراهی. خداوند ما را امروز به نیک‌بختی رسانَد چه آنکه به دیدار شما نائل گشتیم.

پس سلمان و یارانش ظاهر آنان را می‌پذیرفتند - چنانکه خداوند فرمانشان داده بود - و از آنان می‌گذشتند. پس اولی به یارانش می‌گفت: چگونه دیدید این که آنان را به سخره گرفتم و شرّشان از خود و شما باز داشتم؟ آنان می‌گفتند: پیوسته بر خیر باشیم تا تو زنده باشی برایمان. پس او بدیشان می‌گفت: این‌گونه باید باشد رفتارتان با آنان، تا دمی که فرصتی چون این به دست آرید و غنیمت شمارید که براستی خردمند عاقل کسی است که غصه‌ها خورَد تا فرصتی به چنگ آرَد.

سپس سوی همدمان خود باز می‌گشتند، از منافقان و سرکشان و همراهانشان در تکذیب رسول خدا در آنچه از جانب خداوند عز و جل سویشان آورده، از ياد و برتری امیر مؤمنان‌ علیه السلام و امام گماشتن حضرتش بر تمامی مکلفان، و به آنان می‌گفتند: ما با شما هستيم، همانا که ما بر همانیم که با شما پیمان بستیم که چون محمد را امری رخ داد، علي را از این منصب پس زنیم؛ پس ستایشی که از ما بر ایشان می‌شنوید و جرأت همراهی ما با ایشان که می‌بینید، فریبتان ندهد و به هراستان میندازد كه همانا ما ایشان را ریشخند می‌کنیم.

پس خداوند عز و جل فرمود: ای محمد! خدا آنان را به سخره گیرد و جزای ریشخندشان را در دنیا و آخرت به آنان رسانَد و در طغیانشان فرو گذارد، مهلتشان می‌دهد و با رفقش آنان را همراهی می‌کند و به توبه‌شان فرا می‌خواند و وعده‌شان می‌دهد که چون توبه کنند آنان را بیامرزد، در حالی که آنان سرگردان باشند و از هیچ ناشایستی دست بر ندارند و هیچ آزاری که رساندنش بر محمد‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم و علی‌ علیه السلام برایشان ممکن باشد را وا نگذارند مگر آن که به بدان نائل آیند».

بخش دوم خطبه امیر مؤمنان‌ علیه السلام، صفات شیطانی علمای سوء

حضرت فرمودند: مرد دیگری است که خود را عالم نامیده اما عالم نیست: «آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ». امثال خلیفه اول و دوم و دنباله‌روهای آنان، مانند انس بن مالک و ابوهریره و امثال آنها. پس این شیطان انسی که خود را عالم نامیده اما عالم نیست، یعنی عالم به دین و قرآن نیست، پس «فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِيلَ مِنْ ضُلَّالٍ» جهل‌هایی را از جاهلان گرفته؛ یعنی از کسانی که با یکدیگر شب‌ها می‌روند و می‌نشینند و بیتوته می‌کنند. چنانکه در روایت ابوبصیر آمده:

«قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ‌ علیهما السلام: خَرَجَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ مِنْ عِنْدِ عُثْمَانَ فَلَقِيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ: يَا عَلِيُّ بِتْنَا اللَّيْلَةَ فِي أَمْرٍ نَرْجُو أَنْ يُثَبِّتَ اللَّهُ هَذِهِ الْأُمَّة! فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام: لَنْ يَخْفَى عَلَيَّ مَا بُيِّتُّمْ فِيهِ حَرَّفْتُمْ وَ غَيَّرْتُمْ وَ بَدَّلْتُمْ تِسْعَمِائَةِ حَرْفٍ ثَلَاثَمِائَةٍ حَرَّفْتُمْ وَ ثَلَاثَمِائَةٍ غَيَّرْتُمْ وَ ثَلَاثَمِائَةٍ بَدَّلْتُمْ‏ فَوَيْلٌ‏ لِلَّذينَ‏ يَكْتُبُونَ‏ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْديهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ [14]»؛[15]

«امام صادق‌ علیه السلام فرمود: عبد الله بن عمرو بن عاص از نزد عثمان بیرون آمد و به امیر مؤمنان‌ علیه السلام برخورد و به حضرت گفت: ای علی! دیشب را در امری گذراندیم که امید داریم خداوند این امت را استوار دارد. حضرت فرمود: آنچه دیشب را بدان گذراندید بر من پوشیده نیست؛ تحریف کردید و تغییر دادید و تبدیل کردید نهصد حرف را؛ سیصد حرف را تحریف کردید، سیصد حرف را تغییر دادید و سیصد حرف را تبدیل کردید؛ (چنانکه خدا فرموده) پس واى بر كسانى كه كتاب با دست‌هاى خود مى‏نويسند، سپس مى‏گويند: اين از جانب خداست؛ تا بدان بهاى ناچيزى به دست آرند. پس واى بر ايشان از آنچه دست‌هايشان نوشته و واى بر ايشان از آنچه به دست مى‏آورند».

این انسان‌صورت حیوان‌قلب، از جاهل‌ها و گمراهان همانند خود، جهل‌ها و ضلالت‌هایی را می‌گیرد؛ یعنی آنها دور یکدیگر می‌نشینند و ضلالت‌ها و گمراهی‌ها را تنظیم و ترسیم می‌کنند تا بتوانند در برابر مسایل حق ایمانی قرآنی امیرالمؤمنین علیه السلامقد علم کرده و ایستادگی کنند.

اهل باطل، به جهت مقابله اهل‌بیت:، جهالت‌های خود را نظم می‌دهند

اگر علمای ضال و گمراه آن روز (امثال انس بن مالک‌ و واصل بن عطا و ابوالحسن اشعری) امور منظمی را برای خود تنظیم نمی‌کردند و جهالت‌ها و ضلالت‌های خود را مرتب و منظم نمی‌کردند، نمی‌توانستند در برابر امور منظم الهی ائمه: و امیرالمؤمنین علیه السلامقرار بگیرند. پس آنها هم بی‌شک، دست به دست هم می‌دادند تا امور منظمی را برنامه‌ریزی کنند. لذا وقتی انسان مطالب آنها را با نظم و برنامه‌ریزی می‌بیند، نباید فریب آنها را بخورد و بگوید که آنها هم علم و حق و حقیقت است و ما کاری به خود آنها نداریم و علمش را می‌گیریم؛ نباید انسان چنین کاری کند، بلکه باید بداند که همه آن علوم، اصل و فرعش، ضلالت و گمراهی است. ائمه: علوم حق الهی را با تنظیم توحیدی الهی به انسان‌ها ارائه می‌دهند تا انسان‌ها با تنظیم و ترتیب و یک حقیقت الهی و یک سلسله نوری الهی به طرف خداوند متعال حرکت کنند و دشمنان برای مقابله با آن بزرگواران اباطیل و ضلالت‌های خود را منظم و مرتب کردند که وقتی انسان آن تنظیم‌ها را زیبا و قشنگ می‌بیند، بگوید که آنها حق و حقیقت است. به فرموده امیر مؤمنان‌ علیه السلام، آنها هر چه جمع کردند از دو جاست: یکی از جهالت‌ها و دیگری از گمراهی‌های خود.

روایاتی در نهی از رجوع به علوم مخالفان و دشمنان ائمه‌ علیهم السلام

به همین خاطر ائمه‌ علیهم السلام شیعیانشان را از رجوع به آنها منع کردند و در برابر آنها علم را به خود منحصر فرمودند، مانند سخنان آقا امام باقر‌ علیه السلام در این باره:

«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ‌ علیه السلام يَقُولُ وَ عِنْدَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ يُقَالُ لَهُ عُثْمَانُ الْأَعْمَى وَ هُوَ يَقُولُ إِنَّ الْحَسَنَ الْبَصْرِيَّ يَزْعُمُ أَنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ الْعِلْمَ يُؤْذِي رِيحُ بُطُونِهِمْ أَهْلَ النَّارِ؛ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ‌ علیه السلام: فَهَلَكَ إِذَنْ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ! مَا زَالَ الْعِلْمُ مَكْتُوماً مُنْذُ بَعَثَ اللَّهُ نُوحاً‌ علیه السلام فَلْيَذْهَبِ الْحَسَنُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَوَ اللَّهِ مَا يُوجَدُ الْعِلْمُ إِلَّا هَاهُنَا»؛[16]

«عبد الله بن سلیمان گوید: مردی از بصره که او را عثمان کور می‌خواندند نزد امام باقر‌ علیه السلام بود و می‌گفت که حسن بصری گمان دارد کسانی که علم را پنهان می‌دارند بوی شکم‌هایشان اهل دوزخ را می‌آزارد؛ امام‌ علیه السلام فرمود: اگر چنین باشد که مؤمن آل فرعون هلاک گشته! (چنین نیست، بلکه) علم از زمانی که خداوند نوح پیامبر را مبعوث فرموده پوشیده است، حسن به راست یا چپ برود، به خدا سوگند علم یافت نمی‌شود مگر اینجا».

«عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ‌ علیه السلام عَنِ الِاسْتِطَاعَةِ وَ قَوْلِ النَّاسِ فَقَالَ وَ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ‏ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ‏ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ [17]: يَا أَبَا عُبَيْدَةَ النَّاسُ مُخْتَلِفُونَ فِي إِصَابَةِ الْقَوْلِ وَ كُلُّهُمْ هَالِكٌ.

قُلْتُ قَوْلُهُ‏ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ ‏؟ قَالَ: هُمْ شِيعَتُنَا وَ لِرَحْمَتِهِ خَلَقَهُمْ وَ هُوَ قَوْلُهُ‏ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ‏ يَقُولُ لِطَاعَةِ الْإِمَامِ، الرَّحْمَةُ الَّتِي يَقُولُ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ [18] يَقُولُ عِلْمُ الْإِمَامِ وَ وَسِعَ عِلْمُهُ الَّذِي هُوَ مِنْ عِلْمِهِ كُلَّ شَيْ‏ءٍ، هُمْ شِيعَتُنَا.

ثُمَّ قَالَ:‏ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ يَعْنِي وَلَايَةَ غَيْرِ الْإِمَامِ وَ طَاعَتَهُ.

ثُمَّ قَالَ:‏ يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ‏ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ ‏ يَعْنِي النَّبِيَّ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ الْوَصِيَّ وَ الْقَائِمَ‏ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ‏ إِذَا قَامَ‏ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْمُنْكَرُ مَنْ أَنْكَرَ فَضْلَ الْإِمَامِ وَ جَحَدَهُ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ ‏ أَخْذَ الْعِلْمِ مِنْ أَهْلِهِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ‏ وَ الْخَبَائِثُ قَوْلُ مَنْ خَالَف‏»؛[19]

«ابوعبیده حذاء گوید: از امام باقر‌ علیه السلام درباره مسئله استطاعت و سخن مردم در آن پرسیدم، حضرت این آیه را تلاوت کرد: «و پیوسته در اختلاف باشند جز آن کس که پروردگارت رحمتش فرماید و برای همین آنان را آفریده» و فرمود: ای ابوعبیده! مردم در رسیدن به حق در اختلاف‌اند و همگی به هلاکت روند.

عرض کردم: این که خداوند فرموده: «مگر آن کس که پروردگارت رحمتش فرماید» یعنی چه؟ فرمود: آنان شیعیان ما هستند و خداوند ایشان را برای رحمت خود آفریده و این است سخن خدا که فرموده: «و برای همین آنان را آفریده»؛ خداوند (در این آیه) می‌فرماید برای طاعت امام آنان را آفریده. این همان رحمتی است که خداوند (در کتابش) می‌فرماید: «و رحمت من همه چیز را در بر گرفته»؛ علم امام را می‌فرماید و علم امام که از علم اوست، همه چیز را در بر گرفته و آنان شیعیان ما هستند.

سپس امام فرمود: «و به زودی رحمتم را برای آنان که پرهیزگاری کنند مقرر می‌دارم»؛ یعنی پرهیز از ولایت و اطاعت غیر امام.

سپس فرمود: «آن را نزد خود در تورات و انجیل نوشته می‌یابند»؛ یعنی پیامبر و وصی و قائم‌ را. «ایشان را به معروف فرمان دهد» چون به پا خیزد، «و از منکرشان باز دارد» و منکر کسی است که فضیلت امام را انکار کرده و تکذیبش کند، «و پاکیزه‌ها را برایشان حلال کند» یعنی برگرفتن علم از اهلش را، «خباثت‌ها را بر ایشان حرام دارد» و خباثت‌ها سخن کسی است که مخالفت کند».

«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ‌ علیه السلام يَقُولُ‏: لَيْسَ عِنْدَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ حَقٌّ وَ لَا صَوَابٌ وَ لَا أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ يَقْضِي بِقَضَاءٍ حَقٍّ إِلَّا مَا خَرَجَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ إِذَا تَشَعَّبَتْ بِهِمُ الْأُمُورُ كَانَ الْخَطَأُ مِنْهُمْ وَ الصَّوَابُ مِنْ عَلِيٍّ‌ علیه السلام»؛[20]

«محمد بن مسلم گوید: از امام باقر‌ علیه السلام شنیدم که می‌فرمود: نزد هیچ یک از مردم، هیچ حق و صوابی نباشد و هیچ یک از مردم قضاوتی به حق نکند مگر آنچه از ما خاندان بیرون رفته باشد و چون امور بر ایشان به گونه‌های مختلف در آید، خطا از جانب ایشان باشد و صواب از علی‌ علیه السلام».

«عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ‌ علیه السلام فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ يَسْأَلُهُ عَنْ قَوْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام سَلُونِي عَمَّا شِئْتُمْ فَلَا تَسْأَلُونِّي عَنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِهِ؛ قَالَ‌ علیه السلام: إِنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ عِنْدَهُ عِلْمُ شَيْ‏ءٍ إِلَّا خَرَجَ مِنْ عِنْدِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‌ علیه السلام فَلْيَذْهَبِ النَّاسُ حَيْثُ شَاءُوا فَوَ اللَّهِ لَيْسَ الْأَمْرُ إِلَّا مِنْ هَاهُنَا - وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى بَيْتِهِ»؛[21]

«زراره گوید: نزد امام باقر‌ علیه السلام بودم که مردی از کوفه درباره این سخن امیر مؤمنان‌ علیه السلام از حضرت پرسید که فرموده: هر چه خواهید از من بپرسید که از هیچ چیز مرا نپرسید مگر آن که شما را بدان باخبر سازم؛ امام باقر‌ علیه السلام فرمود: براستی هیچ کس نباشد که نزدش دانش چیزی باشد مگر آن که از پیشگاه امیر مؤمنان‌ علیه السلام بیرون آمده، پس مردم هر کجا خواهند بروند، به خدا سوگند که امر (علم) نیست مگر از اینجا - و با دست مبارکش به خانه‌اش اشاره فرمود»

«عَنْ أَبِي مَرْيَمَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ‌ علیه السلام لِسَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ وَ الْحَكَمِ بْنِ عُتَيْبَةَ: شَرِّقَا وَ غَرِّبَا فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»؛[22] «ابومریم گوید: امام باقر‌ علیه السلام به سلمه بن کهیل و حکم بن عتیبه فرمود: به شرق و غرب بروید، علمی صحیح نمی‌یابید مگر چیزی که از نزد ما اهل‌بیت بیرون آمده باشد».

در روایات امام صادق‌ علیه السلام هم این مضمون آمده؛ از جمله حضرت فرمود: «لَا تُجَالِسُوهُمْ - يَعْنِي الْمُرْجِئَةَ - لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَعَنَ اللَّهُ مِلَلَهُمُ الْمُشْرِكَةَ الَّذِينَ لَا يَعْبُدُونَ اللَّهَ عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنَ الْأَشْيَاء»؛[23] «با آنان - یعنی مرجئه - همنشینی نکنید، خداوند لعنتشان کند و خداوند ملت‌های مشرک آنان را لعنت کند؛ کسانی که در هیچ چیزی خدا را بندگی نمی‌کنند».

ابوالبختری از آن حضرت نقل کرده که فرمود: «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ ذَاكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِيثَ‏ مِنْ أَحَادِيثِهِمْ‏ فَمَنْ أَخَذَ بِشَيْ‏ءٍ مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ‏ فَإِنَّ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ‏ فِي كُلِّ خَلَفٍ‏ عُدُولًا يَنْفُونَ عَنْهُ‏ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ‏ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ‏ وَ تَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ‏»؛[24]

«براستی که عالمان، وارثان پیامبران باشند و این از آن است که پیامبران درهم و دیناری به ارث نگذاشته‌اند و همانا احادیثی از احادیثشان بر جای گذاشته‌اند، پس هر کس چیزی از آن را برگیرد بهره‌ای فراوان برده باشد. پس بنگرید این علمتان را از که بر می‌گیرید که براستی در ما خاندان در هر خلفی عادلانی باشند که تحریف غالیان و ادعای خرابکاران و تأویل نادانان را از دین برچینند».

هارون بن خارجه می‌گوید: «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام: إِنَّا نَأْتِي هَؤُلَاءِ الْمُخَالِفِينَ فَنَسْمَعُ‏ مِنْهُمُ الْحَدِيثَ يَكُونُ حُجَّةً لَنَا عَلَيْهِمْ؛ فَقَالَ‌ علیه السلام: لَا تَأْتِهِمْ وَ لَا تَسْمَعْ عَنْهُمْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَعَنَ مِلَّتَهُمُ‏ الْمُشْرِكَة»؛[25] «به امام صادق‌ علیه السلام عرض کردم: ما نزد این مخالفان می‌رویم و از آنان حدیث می‌شنویم تا حجت باشد برای ما بر آنان؛ امام‌ علیه السلام فرمود: نزدشان مرو و از آنان سخن مشنو، خداوند آنان و ملت‌های مشرکشان را لعنت کند».

علی بن سوید هم از امام کاظم‌ علیه السلام این‌گونه نقل می‌کند: «كَتَبَ إِلَيَّ أَبُو الْحَسَنِ‌ علیه السلاموَ هُوَ فِي السِّجْنِ: وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ يَا عَلِيُّ مِمَّنْ تَأْخُذُ مَعَالِمَ دِينِكَ لَا تَأْخُذَنَّ مَعَالِمَ دِينِكَ عَنْ غَيْرِ شِيعَتِنَا فَإِنَّكَ إِنْ تَعَدَّيْتَهُمْ أَخَذْتَ دِينَكَ عَنِ الْخَائِنِينَ الَّذِينَ خَانُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ خَانُوا أَمَانَاتِهِمْ إِنَّهُمُ اؤْتُمِنُوا عَلَى كِتَابِ اللَّهِ فَحَرَّفُوهُ وَ بَدَّلُوهُ فَعَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ رَسُولِهِ وَ لَعْنَةُ مَلَائِكَتِهِ وَ لَعْنَةُ آبَائِيَ الْكِرَامِ الْبَرَرَةِ وَ لَعْنَتِي وَ لَعْنَةُ شِيعَتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فِي كِتَابٍ طَوِيلٍ»؛[26]

«امام کاظم‌ علیه السلامدر آن زمان که در زندان بودند، در نامه‌ای بلند برایم نوشتند: اما آنچه یادآور شدی که آثار و نشانه‌های دینت را از که دریابی؛ از غیر شیعیان ما آثار و نشانه‌های دینت را اخذ مکن که همانا اگر از ایشان روی گردانی، دینت را از خیانت‌کارانی به دست آری که به خدا و رسولش خائن گشتند و در اماناتشان خیانت ورزیدند؛ براستی که کتاب خداوند به آنان امانت داده شده که آن را تحریف و تبدیل کردند؛ پس لعنت خدا بر ایشان باد و لعنت رسولش و لعنت فرشتگانش و لعنت پدران بزرگوار و نیکوکار من و لعنت من و لعنت شیعیان من تا روز قیامت».

شاخصه علمای ضاله جمع جهالت‌ها و بردن قرآن به دنبال آن است

حضرت فرمود: «وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُور»؛ برای انسان‌ها دام‌هایی را از ریسمان‌های گول زدن و گفتار‌های دروغ، آماده و برنامه‌ریزی کرده که انسان‌ها در این دام‌ها بیفتند و گرفتار شوند. این انسان‌صورتِ شیطان‌سیرت، به جای اینکه با قرآن باشد و پیروی قرآن را کند، قرآن را حمل بر آرا و نظریات و هواهای خود کرده، زیرا اگر با قرآن بیگانه بود که مسلمان‌ها دنبال او نمی‌رفتند؛ یعنی اگر حرفی از قرآن نمی‌زد، انسان‌های دومی و سومی (تابعین و تابعین تابعین) نمی‌توانستند دنبال او بروند، زیرا آنها هم باید بهانه قرآن را داشته باشند.

پس «قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ»؛ قرآن کریم را حمل بر آرا و نظریات خود حمل می‌کند؛ یعنی حقایق قرآن کریم را تحریف می‌کند و بر اباطیل و ضلالت‌های خود حمل می‌کند تا قرآن کریم را از جایگاه اصلی و توحیدی خود بیرون ببرد و با تحریف مطالب قرآن کریم و حقایق دینی، انسان‌ها را گول زند و اباطیل خود را به جای علوم حق الهی بگذارد.

در مقابل او، آن انسان اولی قرار دارد که حضرت درباره او فرمودند: «قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُه‏»؛ یعنی امیرالمؤمنین علیه السلامو شیعیان او این گونه‌اند که قرآن کریم را نصب العین امام و پیشرو خود قرار دادند و سر مویی با قرآن کریم مقابله و مخالفت نمی‌کنند. در برابر آن انسان، این حیوانِ انسان‌صورت است که «قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ» امثال خلیفه اول و ثانی است. اگر انسان در تاریخ بگردد، می‌بیند که شواهد زیادی وجود دارد که آنها مطالب حق قرآنی را تحریف کردند و بر آرا و نظریات خود حمل کردند و حق را پشت سر هواهای خود قرار داده و مردم را از کارهای بسیار زشت و گناهان بسیار بزرگ در امنیت قرار دادند. آنها ظلم به امیرالمؤمنین علیه السلامو دروغ بستن به رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمو ظلم به حضرت زهرا سلام الله علیهاو عوض کردن خلافت حق با خلافت باطل شیطانی را کوچک جلوه دادند و گفتند: مسئله‌ مهمی نیست و باید برای صلاح، چنین و چنان کرد.

گفتار بعضی منحرفان، در حقانیت امیرالمؤمنین علیه السلامو ضلالت خلفا

آن منحرف از راه امیرالمؤمنین علیه السلامکه خداوند به عذاب ابد گرفتارش کند، می‌گوید: علت اینکه امیرالمؤمنین علیه السلامشکست خوردند و نتوانستند پیش بروند، به این خاطر نبوده که آن حضرت کیاست نداشته باشد، بلکه علی بن ابی طالب علیه السلامچون فقط تابع سنت رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمبود این مشکلات را پیدا کرد! اما خلیفه ثانی این گونه نبود؛ خلیفه ثانی کارهای خود را روی مصالح مرسله‌ انجام می‌داد، چه مطابق قرآن کریم باشد یا نباشد، چه مطابق سنت رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمباشد یا نباشد. او به روز و مصالح روز نگاه می‌کرد؛ یعنی هواها و گمراهی‌ها و ریاست‌های خود را در نظر می‌گرفت و مصالح خود را مطابق و در راستای آنها تنظیم و تثبیت می‌کرد.[27] لذا می‌گفتند: صلاح بر این است که علی بن ابی طالب علیه السلامرا مجبور به تبعیت از خود کنیم و صلاح بر این است که بریزیم در خانه حضرت زهرا سلام الله علیهاو در خانه را بسوزانیم و صلاح بر این است که سلمان را اذیت و ابوذر را تبعید کنیم؛ همه این کار‌ها را می‌کردند و این گناهان بزرگ را کوچک می‌گرفتند تا به خلافت و ریاست شیطانی برسند.

این حیوان‌سیرتِ انسان‌صورت می‌گوید «من در نزد شبهات می‌ایستم و داخل شبهه نمی‌شوم»، لکن او در درون شبهه است؛ و می‌گوید «من از بدعت‌ها دوری می‌کنم و کناره می‌گیرم»، ولی در بین همین بدعت‌ها خوابیده است.

علمای ضاله حیوان‌های به صورت انسان‌اند

حضرت فرمودند: پس صورت او صورت انسان است، ولی قلب او قلب حیوان است که خداوند می‌فرماید: أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون‏ ؛[28] اینان همانند چارپایان‌ بلکه گمراه‌ترند، آنها همان غافل‌ماندگان‌اند».

بعد امیرمؤمنان علی علیه السلامفرمودند: این حیوانِ انسان‌صورت، باب و راه هدایت را نمی‌شناسد تا پیروی کند. مقصود از شناخت، شناخت در برابر انکار است، نه شناخت در برابر جهل؛ یعنی پیرو و پذیرنده نیست و امیرالمؤمنین علیه السلامو خلافت او را نپذیرفته: يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَها‏ ؛[29] او این معرفت را یافته و به آن یقین کرده، اما پیرو آن نشده و در برابرش خضوع و بندگی نکرده، بلکه در مقابل آن قرار گرفته و آن را انکار کرده است. او باب کوری و نادانی را هم نیافته تا جلوی آن را بگیرد. لذا حضرت فرمودند: پس او میان زنده‌ها راه می‌رود، ولی مرده است.

بخش پایانی خطبه امیر مؤمنان‌ علیه السلام، وضوح ولایت اهل‌بیت: در زمان خلفا

امیرالمؤمنین علیه السلامدر مطلب آخر، حق و حقیقت را بیان کردند؛ یعنی وقتی که رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمآمده و قرآن کریم را آورده و این بیانات شیوای الهی را فرموده است، دیگر راه بر کسی مشتبه نیست و کسی نمی‌تواند بگوید: راه بر من مشتبه است و من بعد از رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمکجا روم.

فرمودند: «فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ!»؛ کجا می‌روید! برای مثال، صاحب حکومتی به مخالفان خود بگوید: کجا می‌روید؛ یعنی شما دارید به راه ضلالت می‌روید. این جمله، خطاب به افراد موجود است، نه اینکه مصداق خارجی نداشته باشد. شما دارید به چه کج‌روی‌ها و دروغ‌هایی می‌افتید، در حالی که علم‌های هدایت برپا و روشن است: «وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ وَ الْآيَاتُ وَاضِحَةٌ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ؛[30] در حالى كه پرچم‌هاى هدايت برپاست، و نشانه‏ها واضح است، و علامت درستى منصوب است. چه جايى شما را سرگردان كرده‏اند؟ بلكه چگونه متحيّريد؟».

آقا امیرالمؤمنین علیه السلامدر آخر کلام خود واضح و روشن کردند که آن اعلام و آیات و منار، بعد از رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمثقلین هستند. فرمود: آیت‌ها و نشانه‌های حق، واضح و منار‌های حق، منصوب و برپا است؛ یعنی حقانیت من که امیرالمؤمنین علیه السلامهستم و حقانیت شیعیان من واضح و روشن است. پس شما که به دنبال خلیفه اول و دوم رفتید و آنها را تثبیت و تعیین کردید تا به هوا و هوسی برسید، با علم و آگاهی به راه حق و ولایت من به سوی هواهای خود رفتید. پس شما در کدام بیابان خشک بی‌آب و علف سرگردان شده‌اید و چگونه و برای چه هدفی حیران شده‌اید؟! در حالی که عترت و ذریه پیامبرتان و خلفای از سوی او میانتان هستند و آنهایند پیشوایان حق و نشانه‌های دین و زبان‌های راستگوی در حق و دین؛ اگر در ادعای دینداریتان راست می‌گویید و نفاق ندارید و به راستی دنبال یافتن حق و پیروی آن هستید، پس عترت پیامبرتان را در نیکوترین منزلت‌های قرآن گذارید و در مقام امامت رهبری قرآنی بدانید و همانند شتران بسیار تشنه که حریصانه به سوی آبشخور وارد می‌گردند، به سوی عترت پیامبرتان بدوید و آب حیات طیبه ابدی را از آنان بخواهید تا سیراب به آب حیات ابدیتان فرمایند. ای مردم این حقیقت را از رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمبگیرید که فرمود می‌میرد آنکه از ما می‌میرد در حالی که مرده نیست و می‌پوسد آنکه از ما می‌پوسد و حال آنکه پوسیده نیست، پس نگویید آنچه را که نمی‌شناسید، زیرا زیادتر حق، در آن چیزی است که انکار می‌کنید، و معذور دارید کسی را که حجت بر او ندارید و او منم؛ آیا میان شما به ثقل اکبر (قرآن) عمل نکردم و میان شما ثقل اصغر (اهل‌بیت:) را باقی نگذاشتم و آیا میان شما پرچم ایمان و اسلام را ثابت و استوار نساختم و شما را آگاه بر حلال و حرام نکردم و بر شما لباس عافیت از عدل‌ام نپوشاندم و از گفتار و رفتار معروف خودم در میان شما نگستراندم و از خودم اخلاق کریمه نشانتان ندادم؟! پس در آنچه دیده نهایت عمق آن را درک نمی‌کند و فکرهای صاحبان فکر به سوی آن سرعت نمی‌یابد، به رأی و نظر خود عمل نکنید.

حدیث دیگری در مقابله و معارضه امیرالمؤمنین علیه السلامبا منافقان و مخالفان خود

حدیث دیگری درباره مقابله و معارضه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلامبا مخالفان خود، اینکه فرمود:

«قَطَعَ ظَهْرِي رَجُلَانِ مِنَ الدُّنْيَا رَجُلٌ عَلِيمُ اللِّسَانِ فَاسِقٌ وَ رَجُلٌ جَاهِلُ الْقَلْبِ نَاسِكٌ هَذَا يَصُدُّ بِلِسَانِهِ عَنْ فِسْقِهِ وَ هَذَا بِنُسُكِهِ عَنْ جَهْلِهِ فَاتَّقُوا الْفَاسِقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ الْجَاهِلَ مِنَ الْمُتَعَبِّدِينَ أُولَئِكَ فِتْنَةُ كُلِّ مَفْتُونٍ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّميَقُولُ يَا عَلِيُّ هَلَاكُ أُمَّتِي عَلَى يَدَيْ كُلِّ مُنَافِقٍ عَلِيمِ اللِّسَان‏»؛[31]

«امير المؤمنين علیه السلامفرمود: از مردم دنيا دو نفر پشت مرا شكست: يكى مرد سخنور بدكردار و ديگر مرد نادان عابد، آن يكى به كمك زبان بر كارهاى زشت خود پرده مي‌كشد و اين ديگرى با عبادتش نادانى خويش را پنهان مي‌كند، از دانشمندان گنهكار و عبادت‏كنندگان نادان بپرهيزيد كه هم اينان باعث گمراهى گمراهان مي‌باشند، من از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمشنيدم فرمود: يا على! گمراهى امت من به دست سخنوران منافق و دورو است».

حضرت در این حدیث، به احوالات کسانی که در زمان او بودند اشاره می‌کند که چهار گروه بودند:

گروه اول، کسانی بودند که اهل علم و حق و حقیقت و پیروان امیرالمؤمنین علیه السلامبودند و به علم خود عمل می‌کردند.

گروه دوم، علمای ضال و گمراه‌کننده بودند، امثال ابوبکر و عمر؛ مقصود از عالم گمراه و گمراه‌کننده، کسی نیست که حتماً صد هزار حدیث از رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمبداند، بلکه ده حدیث یا دو حدیث بداند، اما این چند حدیث، زیربنایی باشد که مکتب‌ها را تغییر ‌دهد، خواه آن چند حدیث از رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمباشد و در معنای آن تحریف صورت بگیرد یا به دروغ به آن حضرت نسبت داده شده باشد. این انسان همان منافق علیم اللسان است و همان خلیفه اول و مانند اوست که گفت: ما از رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمشنیدیم که فرمودند: «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرِّثُ مَا تَرَكْنَاهُ فَهُوَ صَدَقَةٌ؛[32] ما پیامبران چیزی به ارث نمی‌گذاریم و هر چه از خود باقی گذاریم، صدقه است.

منافق و فاسق علیم اللسان

چنین عالمی، همان عالم ضال و منافق علیم اللسان است که در دل منافق است، اما زبانش گیراست به طوری که اطرافیان و پیروان او دورش را می‌گیرند و از او پیروی می‌کنند و انسان‌های گروه سوم که به ظاهر اهل عمل به دین و علم هستند از آنان پیروی می‌کنند. لذا حضرت فرمود: دو نفر در دنیا هستند که پشت مرا شکستند: یکی از آنها مردی است که علیم اللسان است؛ یعنی زبانش بسیار عالمانه است.

در این باره امام صادق علیه السلامفرمود: «تَجِدُ الرَّجُلَ لَا يُخْطِئُ بِلَامٍ وَ لَا وَاوٍ خَطِيباً مِصْقَعاً وَ لَقَلْبُهُ أَشَدُّ ظُلْمَةً مِنَ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ وَ تَجِدُ الرَّجُلَ لَا يَسْتَطِيعُ يُعَبِّرُ عَمَّا فِي قَلْبِهِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبُهُ يَزْهَرُ كَمَا يَزْهَرُ الْمِصْبَاح‏»؛[33] چه بسا مردی را می‌بینی که خیلی زیبا حرف می‌زند و در الف و واوی از کلام خود خطا نمی‌کند، اما اگر قلبش را بشکافی، می‌بینی که در قلب او هیچ چیز نیست، بلکه تاریک است؛ یعنی منافق است. اما مردی دیگر را می‌بینی که نمی‌تواند مطلبی را تحلیل کند و نمی‌تواند حرف بزند و از آنچه در دل دارد خبر دهد، اما اگر دلش را بشکافی، می‌بینی که چراغی روشن در دل اوست. جمله اول حضرت در این حدیث شریف، بیان همان مرد فاسق علیم اللسان است.

علم بر زبان و علم در قلب

فرمود: دیگری که کمر مرا شکسته، مردی است که جاهل‌القلب است، ولی ناسک و عابد است. رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمدر این باره فرمود: «الْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلْمٌ بِاللِّسَانِ وَ هُوَ الْحُجَّةُ عَلَى صَاحِبِهِ وَ عِلْمٌ بِالْقَلْبِ وَ هُوَ النَّافِعُ لِمَنْ عَمِلَ بِه‏»؛[34] علم دو قسم است: قسمی از علم بر زبان است و در دل نیست که حجت خدا بر شخص است. و علم دیگر که در قلب است و این علم برای کسی که بدان عمل کند سود می‌رساند.

زیان منافق علیم اللسان

بعد حضرت فرمود: آن رجل علیم اللسان به وسیله زبان خود از فسق و عمل زشت خود سد می‌کند؛ یعنی فسق او مخفی می‌شود و مردم به دنبال او می‌روند و فسق او را در نظر نمی‌گیرند. او با امیرالمؤمنین علیه السلاممقابله و معارضه می‌کند و خلافت باطل را به جای خلافت حق می‌آورد، ولی مردم آن جرایم را نمی‌بینند، زیرا او با زبان خود عیب‌ها و جرم‌های خود را پوشانده است.

زیان عابد جاهل

آن انسان جاهل نیز با نسک و عبادت خود نادانی خود را مخفی می‌کند و مردم به دنبال عمل و عبادت او می‌روند و فریب او را می‌خورند.

بعد حضرت فرمود: پس، از علمای فاسق و عابدان نادان بپرهیزید، زیرا آنها وسیله فتنه هر به فتنه افتاده‌ای هستند و از رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمشنیدم که می‌فرمود: هلاک امت من بر دست هر منافق علیم اللسان است.

پس آن حضرت در این جمله نیز با آنان مقابله و برابری می‌کنند زیرا آنها وقتی این جمله را می‌شنوند، خوب می‌فهمند که مخاطب حضرت کیست.

نمونه‌ای دیگر از مقابله امیرالمؤمنین علیه السلامبا منافقان، به وسیله بیانات علمی

امیرالمؤمنین علیه السلامدر حدیثی دیگر فرمود: «إِنَّ فِي جَهَنَّمَ رَحًى تَطْحَنُ أَ فَلَا تَسْأَلُونِّي مَا طَحِينُهَا؟ فَقِيلَ: وَ مَا طَحِينُهَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ فَقَالَ: الْعُلَمَاءُ الْفَجَرَةُ وَ الْقُرَّاءُ الْفَسَقَةُ وَ الْجَبَابِرَةُ الظَّلَمَةُ وَ الْوُزَرَاءُ الْخَوَنَةُ وَ الْعُرَفَاءُ الْكَذَبَةُ. وَ إِنَّ فِي النَّارِ لَمَدِينَةً يُقَالُ الْحَصِينَةُ أَ وَ لَا تَسْأَلُونِّي مَا فِيهَا؟ فَقِيلَ لَهُ وَ مَا فِيهَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: فِيهَا بَعْضُ أَيْدِي النَّاكِثِين‏»؛[35]

«به راستى، آسيابى در دوزخ است كه آسياب می‌كند. آيا از من نمى‏پرسيد كه چه چيزى را آسياب مى‏كند؟ عرض كردند: ای امیرمؤمنان! چه چيزى را آسياب مى‏كند؟ فرمود: دانشمندان تبه‌كار، تلاوت‌گران گنهکار، گردن‌كشان ستم‌پيشه، وزيران خيانت‌كار و دانايان دروغ‌گفتار. و همانا در دوزخ شهرى است كه آن را "حصينه" گويند. آيا نمى‏پرسيد كه چه در آن است؟ عرض كردند: اى اميرمؤمنان! در آن شهر چيست؟ فرمود: در آن برخی دست‏هاى پيمان‏شكنان است».

حضرت در این حدیث شریف با صراحت، احوال آن زمان را بیان کردند، یعنی احوال خلیفه اول و دوم و کسانی که اطراف آن دو بودند و تحکیم امر آنها را می‌کردند و می‌رفتند به اطراف تا امر آنها را مسجل کنند و احوال قاریانی که در آن روز جمع شدند و امیرالمؤمنین علیه السلامرا خانه نشین‌کردند و قرآن آن حضرت را نپذیرفتند و به وسیله شاهد‌ها قرآن را تنظیم کردند.

عالمان فاجر و قاریان فاسق

فرمودند: «در جهنم آسیابی است که آرد می‌کند. آیا از من نمی‌پرسید که چه چیزی را آرد می‌کند! عرض کردند: ای امیرالمؤمنین! چه چیزی را آرد می‌کند؟ فرمود: اول، علمای فاجر و سوء امثال ابوهریره که زمان امیرالمؤمنین علیه السلاماطراف خلفای جور و ستمگران می‌گردیدند؛ دوم، قاریان فاسق که در آن زمان به عنوان قاریان قرآن شناخته شدند و امروزی‌ها هم در حمایت آنان سر و صدا می‌کنند.

لذا شما می‌بینید که از چیزهایی که بسیار بی‌اعتبار است، همین تاریخ‌هایی است که برای قاریان زمان رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمنقل می‌کنند. در این تاریخ‌های قاریان زمان رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمسلمان و ابوذر و مقداد و جابر بن عبدالله و ابو ایوب انصاری در کجا قرار دارند! وقتی آنها قاریان را می‌شمارند، امیرالمؤمنین علیه السلامو ابن مسعود را در بعضی جاها با سایر قاریان مخلوط می‌کنند. مجموعه قاریانی را که شماره می‌کنند معمولاً ملحدان آن زمان هستند و کسانی را که از شاگردان امیرالمؤمنین علیه السلامو اصحاب حق الهی رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمبودند، کنار می‌زنند. در تاریخ درباره قاریان آن زمان که در نوشتن وحی از شاگردان رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمبودند، خلیفه دوم را یکی از اولین قاریان و اولین علمای به قرآن قلمداد می‌کنند.[36]

سوم، پادشا‌هان و خلفای ظالم‌اند که در روز قیامت آسیاب می‌شوند، مانند خلیفه اول و دوم و سوم که با ظلم و جور روی کار آمدند و به اهل حق ظلم و ستم کردند. چهارم، وزرای خیانت‌کارند که اطراف خلفای جور را می‌گیرند و امر حکومت آنها را در ضدیت با امیرالمؤمنین علیه السلاممحکم می‌کنند. پنجم، عارفان دروغ‌گو، یعنی جاسوسان دروغ‌گو که سخنان امیرالمؤمنین علیه السلامرا می‌شنوند و خبر آن را برای رفقای خود و برای معاویه‌ای که در شام است می‌فرستند تا اینکه امر باطل خود را تحکیم کنند. دشمنان در زمان آن سه خلیفه قبلی‌ نیز سخنان اهل حق مانند سلمان و ابوذر و مقداد را می‌شنیدند و آن را نزد خلفای ظلم و جور خود می‌بردند تا از حق و حقیقت امیرالمؤمنین علیه السلامجلوگیری کنند.

مقابله با منافقان بیعت شکن

بعد فرمودند: در دوزخ شهری است که اسم آن حصینه، یعنی قلعه محکم آست. آیا از من نمی‌پرسید که چه چیزی در آن شهر است. عرض کردند: چه چیزی در آن شهر است؟ فرمودند: در آن شهر دست‌های بیعت شکن‌ها می‌باشد. حضرت در این کلام به طور صراحت، خلیفه اول و دوم و سوم و تابعان آنها را بیان کردند.

امر رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمبه منافقان برای بیعت با امیرالمؤمنین7

در تاریخ و در روایات زیادی از طریق شیعه و مخالفان ولایت آمده که رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمبرای امیرالمؤمنین علیه السلاماز آنها، یعنی خلفای جور بیعت گرفتند. بارها از آنها، هم در مکه مکرمه و هم در مدینه منوره، بیعت گرفتند و به آنها فرمودند: در این خیمه بروید و «سَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِين‏».[37] خلیفه اول و دوم وقتی می‌خواستند وارد خیمه شوند، گفتد: «أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِه‏؟» این فرمان چه کسی است؟ فرمان خدا یا فرمان شما؟ پس آنها در ابتدا، این دوگانگی را ایجاد کردند. اما حضرت در پاسخ فرمودند: «مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِه‏»؛ از سوی خدا و از سوی رسول خداست. چون آن دو تا، دو تا نیست، در حقیقت، یکی است.

زید بن جهم از امام صادق‌ علیه السلام این‌گونه روایت می‌کند:

«سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏: لَمَّا نَزَلَتْ وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ‌ علیه السلام وَ كَانَ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم سَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ فَكَانَ مِمَّا أَكَّدَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ يَا زَيْدُ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم لَهُمَا: قُومَا فَسَلِّمَا عَلَيْهِ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ! فَقَالا: أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ فَقَالَ لَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ. فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ‏ بَعْدَ تَوْكِيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ [38] يَعْنِي بِهِ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم لَهُمَا وَ قَوْلَهُمَا أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ وَ لا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ‏ أَنْ تَكُونَ ‏ أَئِمَّةٌ هِيَ أَزْكَى مِنْ أَئِمَّتِكُمْ.

قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَئِمَّةٌ؟ قَالَ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم: إِي وَ اللَّهِ أَئِمَّةٌ. قُلْتُ: فَإِنَّا نَقْرَأُ أَرْبى؟‏ فَقَالَ: مَا أَرْبَى - وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ فَطَرَحَهَا - إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِهِ ‏ يَعْنِي بِعَلِيٍّ‌ علیه السلام وَ لَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ‏ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ. وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَ ‏ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ‏ دَخَلًا بَيْنَكُمْ‏ فَتَزِلَّ قَدَمٌ‏ بَعْدَ ثُبُوتِها يَعْنِي بَعْدَ مَقَالَةِ رَسُولِ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فِي عَلِيٍّ‌ علیه السلام وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ‏ يَعْنِي بِهِ عَلِيّاً‌ علیه السلام وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظِيم »؛[39]

«از آن حضرت‌ علیه السلام شنیدم که می‌فرمود: چون ولایت علی بن ابیطالب‌ علیه السلام نازل شد و رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: به علی به عنوان امیر مؤمنان سلام کنید؛ از چیزهایی که خداوند در آن روز بر آن دو تأکید فرمود، این سخن رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بود ای زید که به آن دو فرمود: برخیزید و به علی به عنوان امیر مؤمنان سلام کنید! گفتند: از خداست یا از رسولش است ای رسول خدا؟ حضرت فرمود: از خداوند و از رسولش. پس خداوند عز و جل نازل فرمود: «سوگندها را پس از تأکید شدنشان مشکنید، با اینکه خدا را بر خود ضامن گردانیده‌اید که براستی خداوند می‌داند چه می‌کنید»؛ مراد از آن، سخن رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به آن دو و سخن آن دو است که گفتند آیا از خداست یا از رسولش؛ «و مانند آن زنی که رشته خود را پس از محکم بافتن از هم می‌گسست مباشید که سوگندهای خود را میان خویش وسیله فریب سازید» تا مبادا امامانی پاک‌تر از امامان شما باشند.

عرض کردم: فدایت گردم، امامان؟ فرمود: آری به خدا! امامان. عرض کردم: ما «اربی؛ افزون‌تر» (به جای ازکی) می‌خوانیم! فرمود: «اربی» چیست؟ - و با اشاره دست مبارک آن را رد فرمود و در ادامه فرمود - «همانا خدا شما را بدان می‌آزماید»؛ معنایش این است که به علی می‌آزماید، «و روز قیامت در آنچه اختلاف می‌کردید، قطعا برای شما توضیح خواهد داد؛ و اگر خدا می‌خواست قطعا شما را امتی واحد قرار می‌داد، ولی هر که را بخواهد گمراه و هر که را بخواهد هدایت می‌کند و قطعا سؤال خواهید شد» در روز قیامت «از آنچه می‌کردید؛ و زنهار، سوگندهای خود را دستاویز نیرنگ میان خود قرار ندهید، تا گامی بعد از استواری‌اش بلغزد»؛ یعنی بعد از گفتار رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم درباره علی‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم، «و بدی بچشید به خاطر آنکه از راه خدا باز داشته‌اید»؛ مقصود از آن علی‌ علیه السلام است، «و برایتان عذابی دردناک باشد»».

علی بن حزور می‌گوید:

«دَخَلْتُ أَنَا وَ الْعَلَاءُ بْنُ هِلَالٍ عَلَى أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ حَيْثُ قَدِمَ مِنْ خُرَاسَانَ، فَقَالَ: حَدَّثَنِي أَخُوكَ أَبُو دَاوُدَ السَّبِيعِيُّ عَنْ بُرَيْدَةَ بْنِ حُصَيْبٍ‏ الْأَسْلَمِيِّ قَالَ:

كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَدَخَلَ عَلَيْنَا أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم: قُمْ يَا أَبَا بَكْرٍ فَسَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ! فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَ مِنَ اللَّهِ أَمْ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ. ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم: سَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ! فَقَالَ عُمَرُ: مِنَ‏ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ.

ثُمَّ جَاءَ سَلْمَانُ كَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ فَسَلَّمَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم: سَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ! فَسَلَّمَ. ثُمَّ جَاءَ عَمَّارٌ فَسَلَّمَ ثُمَّ جَلَسَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم: قُمْ يَا عَمَّارُ فَسَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ! فَقَامَ فَسَلَّمَ ثُمَّ دَنَا فَجَلَسَ.

فَأَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بِوَجْهِهِ فَقَالَ: إِنِّي قَدْ أَخَذْتُ مِيثَاقَكُمْ عَلَى ذَلِكَ كَمَا أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي آدَمَ‏ فَقَالَ لَهُمْ:‏ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ [40] وَ سَأَلْتُمُونِي أَنْتُمْ أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ، فَقُلْتُ بَلَى. أَمَا وَ اللَّهِ لَئِنْ نَقَضْتُمُوهُ لَتَكْفُرُونَ‏.

فَخَرَجُوا مِنْ عِنْدِ رَسُولِ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ يَضْرِبُ بِإِحْدَى يَدَيْهِ عَلَى الْأُخْرَى ثُمَّ قَالَ: كَلَّا وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ! فَقُلْتُ مَنْ ذَلِكَ الرَّجُلُ؟ قَالَ: لَا تَتَحَمَّلْهُ؛ وَ جَابِرٌ مِنْ خَلْفِي يَغْمِزُنِي أَنْ سَلْهُ فَأَلْحَحْتُ عَلَيْهِ فَقَالَ: الْأَعْرَابِيُّ - يَعْنِي عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ‏»؛[41]

«در زمانی که ابو اسحاق سبیعی از خراسان آمده بود، من و علاء بن هلال نزد او رفتیم. علاء به او گفت: برادرت ابو داوود سبیعی از بریده بن حصیب اسلمی مرا روایت کرد و گفت:

نزد رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بودم که ابوبکر بر ما وارد شد و رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بدو فرمود: برخیز ای ابوبکر و بر علی به عنوان امیر مؤمنان سلام کن! ابوبکر گفت: آیا این از جانب خداست یا از رسولش؟ حضرت فرمود: از خداست و از رسولش. سپس عمر آمد و رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بدو فرمود: بر علی به عنوان امیر مؤمنان سلام کن! عمر گفت: از جانب خداست یا از رسولش؟ حضرت فرمود: از خداست و از رسولش.

سپس سلمان - که خداوند آبرومندش گرداند - آمد و سلام کرد، پس رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بدو فرمود: بر علی به عنوان امیر مؤمنان سلام کن! سلمان هم (بلافاصله) چنین کرد. سپس عمار آمد و سلام کرد و نشست. پس رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بدو فرمود: ای عمار برخیز و بر علی به عنوان امیر مؤمنان سلام کن! او هم برخاست و سلام کرد و سپس نزدیک آمد و نشست.

پس رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم رو کرد و فرمود: براستی که من پیمان شما را بر این امر ستاندم، چنانکه خداوند پیمان بنی آدم ستاند و (چنانکه در قرآن آمده) «فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم، گفتند: آری» و شما از من پرسیدید که از جانب خداست یا از رسولش، من هم گفتم آری. به خدا سوگند که اگر این پیمان بشکنید کافر گردید.

آنها از نزد رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بیرون رفتند در حالی که یکی از آنان دو دست خود بر هم می‌زد و سپس گفت: هرگز، به پروردگار کعبه قسم! من گفتم: که بود آن مرد؟ بریده گفت: تحمّلش را نداری؛ جابر پشت سرم بود و اشاره می‌کرد که بپرس که بوده، من هم اصرار کردم و بریده گفت: همان اعرابی - یعنی عمر بن خطاب».

صفوان جمال می‌گوید:

«قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ‏: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ[42] بِالْوَلَايَةِ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بِالدَّوْحَاتِ - دَوْحَاتِ غَدِيرِ خُمٍّ - فَقُمّت ثُمَّ نُودِيَ الصَّلَاةَ جَامِعَةً ثُمَّ قَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُ‏ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‏ [43]؟ قَالُوا: بَلَى. قَالَ: فَمَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ رَبِّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ.

ثُمَّ أَمَرَ النَّاسَ بِبَيْعَتِهِ وَ بَايَعَهُ النَّاسُ لَا يَجِي‏ءُ أَحَدٌ إِلَّا بَايَعَهُ و لَا يَتَكَلَّمُ حَتَّى جَاءَ أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ: يَا أَبَا بَكْرٍ بَايِعْ عَلِيّاً بِالْوَلَايَةِ! فَقَالَ: مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ: مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ. ثُمَّ جَاءَ عُمَرُ فَقَالَ: بَايِعْ عَلِيّاً بِالْوَلَايَةِ! فَقَالَ: مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ.

ثُمَّ ثَنَى عِطْفَيْهِ فَالْتَقيا‏ فَقَالَ لِأَبِي بَكْرٍ: لَشَدَّ مَا يَرْفَعُ بِضَبْعَيْ ابْنِ عَمِّهِ. ثُمَّ خَرَجَ هَارِباً مِنَ الْعَسْكَرِ فَمَا لَبِثَ أَنْ رَجَعَ إلي النَّبِيَّ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي خَرَجْتُ مِنَ الْعَسْكَرِ لِحَاجَةٍ فَرَأَيْتُ رَجُلًا عَلَيْهِ ثِيَابٌ بَيضٌ لَمْ أَرَ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ الرَّجُلُ مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَطْيَبِهِمْ رِيحاً فَقَالَ: لَقَدْ عَقَدَ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم لِعَلِيٍّ عَقْداً لَا يَحُلُّهُ إِلَّا كَافِرٌ! فَقَالَ: يَا عُمَرُ أَ تَدْرِي مَنْ ذَاكَ؟ قَالَ: لَا. قَالَ: ذَاكَ جَبْرَئِيلُ فَاحْذَرْ أَنْ تَكُونَ أَوَّلَ مَنْ تَحُلُّهُ فَتَكْفُرَ.

ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام: لَقَدْ حَضَرَ الْغَدِيرَ اثْنَا عَشَرَ أَلْفَ رَجُلٍ يَشْهَدُونَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ‌ علیه السلام فَمَا قَدَرَ عَلَى أَخْذِ حَقِّهِ وَ إِنَّ أَحَدَكُمْ يَكُونُ لَهُ الْمَالُ وَ لَهُ شَاهِدَانِ فَيَأْخُذُ حَقَّهُ‏ فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ‏ فِي عَلِيٍّ»؛[44]

«امام صادق‌ علیه السلام فرمود: چون این آیه (و هر كس به ولايت خدا و پيامبر او و كسانى كه ايمان آورده‏اند در آید - بداند‏ - براستي اين حزب خدا هستند که چیره باشند) بر ولایت نازل شد، رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمان داد برگ درختان بزرگ - غدیر خم - را آوردند و جارو کردند، پس امر کرد به نماز جماعت و سپس فرمود: ای مردم! آیا چنین نیست که (بنا به فرموده خدا در قرآن) ولایت من بر مؤمنان از خود آنان بالاتر است؟ گفتند: آری. فرمود: پس هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست، پروردگارا دوستی کن با هرکس که با او دوستی کند و دشمنی کن با هر کس که با او دشمنی ورزد.

سپس مردم را به بیعت با او فرمان داد و هیچ کس نمی‌آمد مگر آن که با او بیعت می‌کرد و سخنی نمی‌گفت، تا آن که ابوبکر آمد و رسول خدا فرمود: ای ابوبکر با علی بر ولایت بیعت کن! او گفت: آیا از جانب خداست یا از رسولش؟ حضرت فرمود: از جانب خداست و رسولش. سپس عمر آمد و رسول خدا فرمود: با علی بر ولایت بیعت کن! او نیز گفت: آیا از جانب خداست یا از رسولش؟ حضرت فرمود: از جانب خداست و رسولش.

عمر روی گرداند و به ابوبکر برخورد و بدو گفت: چه محکم بازوان پسرعمویش را بالا برده! سپس از جمعیت بیرون زد و دیری نشد که نزد پیامبر‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بازگشت و گفت: ای رسول خدا! من برای حاجتی از جمعیت بیرون رفتم که مردی سفید پوش را دیدم که نیکوتر از او ندیده بودم؛ مردی که از خوشروترین و خوش‌بوترین مردمان بود و به من گفت: راستی که رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم از برای علی‌ علیه السلام پیمانی بست که جز کافر آن را نگسلد! رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: دانی که او کیست ای عمر؟ گفت: نه. فرمود: او جبرائیل است، پس مراقب باش اول کسی مباشی که آن را بگسلی و کافر گردی.

سپس امام صادق‌ علیه السلام فرمود: راستی که در غدیر دوازده هزار نفر حضور داشتند و علی‌ علیه السلام را شاهد بودند و آن حضرت نتوانست حقّش بستاند، حال آنکه اگر یکی از شما را مالی باشد و دو شاهدش باشد، حقّ خود را می‌گیرد؛ (البته خدا فرموده) براستی که این حزب خداوند هستند که چیره باشند؛ و این در شأن علی‌ علیه السلام است».

بریده می‌گوید:

«كُنْتُ أَنَا وَ عَمَّارٌ أَخِي مَعَ رَسُولِ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم فِي نَخِيلِ بَنِي النَّجَّارِ فَدَخَلَ عَلَيْنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ‌ علیه السلام فَسَلَّمَ فَرَدَّ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ وَ رَدَدْنَا ثُمَّ قَالَ: يَا عَلِيُّ اجْلِسْ هُنَا!

فَدَخَلَ رِجَالٌ فَأَمَرَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ بِالسَّلَامِ عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ فَسَلَّمُوا وَ مَا كَادُوا. ثُمَّ دَخَلَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ فَسَلَّمَا فَقَالَ لَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ سَلِّمَا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالا: الْإِمْرَةُ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ: نَعَمْ. ثُمَّ دَخَلَ طَلْحَةُ وَ سَعْدُ بْنُ مَالِكٍ فَسَلَّمَا فَقَالَ لَهُمَا النَّبِيُّ: سَلِّمَا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ! فَقَالا: عَنِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ: نَعَمْ. قَالا: سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا.

ثُمَّ دَخَلَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا فَسَلَّمَا فَرَدَّ عَلَيْهِمَا السَّلَامَ ثُمَّ قَالَ لَهُمَا: سَلِّمَا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ! فَسَلَّمَا وَ لَمْ يَقُولَا شَيْئاً. ثُمَّ دَخَلَ خُزَيْمَةُ بْنُ ثَابِتٍ وَ أَبُو الْهَيْثَمِ بْنُ التَّيِّهَانِ فَسَلَّمَا فَرَدَّ عَلَيْهِمَا السَّلَامَ ثُمَّ قَالَ: سَلِّمَا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ! فَسَلَّمَا وَ لَمْ يَقُولَا شَيْئاً. ثُمَّ دَخَلَ عَمَّارٌ وَ مِقْدَادٌ فَسَلَّمَا فَرَدَّ عَلَيْهِمَا السَّلَامَ وَ قَالَ: سَلِّمَا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ! فَفَعَلَا وَ لَمْ يَقُولَا شَيْئاً.

ثُمَّ دَخَلَ عُثْمَانُ وَ أَبُو عُبَيْدَةَ فَسَلَّمَا فَرَدَّ عَلَيْهِمَا السَّلَامَ وَ قَالَ: سَلِّمَا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ! قَالا: عَنِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ قَالَ: نَعَمْ. فَسَلَّمَا.

ثُمَّ دَخَلَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ وَ عَدَدٌ مِنْ جَمَاعَةِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ كُلُّ ذَلِكَ وَ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم يَقُولُ: سَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ! فَبَعْضٌ يُسَلِّمُ وَ بَعْضٌ لَمْ يَقُلْ شَيْئاً وَ بَعْضٌ يَقُولُ لِلنَّبِيِّ عَنِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَيَقُولُ نَعَمْ حَتَّى غَصَّ الْمَجْلِسُ بِأَهْلِهِ وَ امْتَلَأَتِ الْحُجْرَةُ وَ جَلَسَ بَعْضٌ عَلَى الْبَابِ وَ فِي الطَّرِيقِ وَ كَانُوا يَدْخُلُونَ فَيُسَلِّمُونَ وَ يَخْرُجُونَ. ثُمَّ قَالَ لِي وَ لِأَخِي: قُمْ يَا بُرَيْدَةُ أَنْتَ وَ أَخُوكَ فَسَلِّمَا عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ! فَقُمْنَا وَ سَلَّمْنَا ثُمَّ عُدْنَا إِلَى مَوَاضِعِنَا فَجَلَسْنَا.

ثُمَّ أَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ قَالَ: اسْمَعُوا وَ عُوا! إِنِّي أَمَرْتُكُمْ أَنْ تُسَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِنَّ رِجَالًا سَأَلُونِي ذَلِكَ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ! مَا كَانَ لِمُحَمَّدٍ أَنْ يَأْتِيَ أَمْراً مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِهِ بَلْ بِوَحْيِ رَبِّهِ وَ أَمْرِهِ، أَ فَرَأَيْتُمْ؟! وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَئِنْ أَبَيْتُمْ وَ نَقَضْتُمُوهُ لَتَكْفُرُنَّ وَ لَتُفَارِقُنَّ مَا بَعَثَنِي بِهِ رَبِّي‏ فَمَنْ شاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْيَكْفُر [45]»؛[46]

«من و برادرم عمار در نخلستان بنی نجار در محضر رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم بودیم که علی بن ابیطالب‌ علیه السلام وارد شد و سلام کرد و رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم جواب سلامش داد و ما نیز سلامش کردیم. سپس رسول خدا بدو فرمود: ای علی همین جا بنشین!

سپس برخی آمدند و رسول خدا فرمانشان داد که بر علی به عنوان امیر مؤمنان سلام کنند، آنها هم با تردید و درنگ پذیرفتند. سپس ابوبکر و عمر آمدند و سلام کردند و رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به آن دو فرمود: بر علی به عنوان امیر مؤمنان سلام کنید! گفتند: این امارت از جانب خدا و رسولش است؟ حضرت فرمود: آری. سپس طلحه و سعد بن مالک آمدند و سلام کردند و رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم به آن دو فرمود: بر علی به عنوان امیر مؤمنان سلام کنید! گفتند: این امارت از جانب خدا و رسولش است؟ حضرت فرمود: آری. گفتند: شنیدیم و پذیرفتیم.

سپس سلمان فارسی و ابوذر غفاری - که خدا از آن دو راضی باشد - وارد شدند و سلام کردند و حضرت جواب سلامشان داد و سپس فرمود: بر علی به عنوان امیر مؤمنان سلام کنید! آن دو بی‌درنگ سلام کردند و جز آن هیچ نگفتند. سپس خزیمه بن ثابت و ابو هیثم بن تیهان وارد شدند و سلام کردند و حضرت جواب سلامشان داد و سپس فرمود: بر علی به عنوان امیر مؤمنان سلام کنید! آن دو نیز بی‌درنگ سلام کردند و جز آن هیچ نگفتند. سپس عمار (یاسر) و مقداد وارد شدند و سلام کردند و حضرت جواب سلامشان داد و سپس فرمود: بر علی به عنوان امیر مؤمنان سلام کنید! آن دو نیز بی‌درنگ سلام کردند و جز آن هیچ نگفتند.

سپس عثمان و ابوعبیده وارد شدند و سلام کردند و حضرت جوابشان داد و فرمود: بر علی به عنوان امیر مؤمنان سلام کنید! آن دو گفتند: از جانب خدا و رسولش است؟ حضرت فرمود: آری. پس سلام کردند.

سپس فلانی و فلانی و گروهی از مهاجرین و انصار داخل شدند و هر کس می‌آمد رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌فرمود: بر علی به عنوان امیر مؤمنان سلام کنید! يکی سلام مي‌کرد و یکی هیچ نمی‌گفت و یکی می‌گفت آیا از جانب خدا و رسولش است و رسول خدا می‌فرمود آری، تا آنکه همه آمدند و حجره پر شد و يكي بر در نشسته بود و یکی در راه و مردم می‌آمدند و سلام مي‌کردند و بیرون می‌رفتند. سپس حضرت به من و برادرم فرمود: ای بریده با برادرت برخیزید و بر علی بن ابیطالب به عنوان امیر مؤمنان سلام کنید! برخاستیم و سلام کردیم و به جای خود بازگشتیم و نشستیم.

سپس رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم رو کرد و فرمود: بشنوید و به گوش سپارید! من فرمانتان دادم که بر علی به عنوان امیر مؤمنان سلام کنید و برخی از من پرسیدند که این از امر خداوند عز و جل است یا امر رسولش! (بدانید) محمد را روا نباشد که امری از جانب خودش بیاورد، بلکه به وحی پروردگارش و امر اوست، فهمیدید؟! سوگند به آن کس که جانم در دست اوست، اگر ابا کنید و پیمان شکنید، کافر شوید و از آنچه پروردگارم مرا بدان مبعوث فرموده جدا گردید! (خداوند در قرآن فرموده) هر که خواهد ایمان بیاورد و هر که خواهد کافر گردد».

پس آنها بیعت امیرالمؤمنین علیه السلامرا که رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمدر غدیرخم از آنها گرفتند، شکستند. به فرموده امام باقر علیه السلامدر آن روایت مفصلی که خطبه غدیر را نقل می‌کنند، رسول‌خدا صلّی الله علیه و آله و سلّمدر غدیر خم بارها لفظ بیعت را به کار بردند و فرمودند: من از شما بیعت می‌گیرم که بر خلافت و ولایت و پیروی امیرالمؤمنین علیه السلامثابت و استوار باشید.[47]

امیر مؤمنان‌ علیه السلام در این روایت شریف فرمودند: دست این ناکثان بیعت‌ها در آن شهر در دوزخ می‌سوزد. پس در این جمله مبارک، هم آن حضرت مقابله و برابری کامل کردند و دشمنان مترصد بودند که حضرت چه سخنی می‌فرماید و مقصودش چه چیزی می‌باشد و می‌خواهد چه کسی را تضعیف و چه کسی را تقویت کند تا برای مقابله با آن حضرت برنامه‌ریزی کنند.

حدیثی بسیار الهی در بیان حق و اهل آن و باطل و اهل‌اش در طول تاریخ

حدیث بسیار زیبایی از امیرالمؤمنین علیه السلامدر بیان واقعه زمان آن حضرت و مقابله و برابری‌اش در آن روز با دشمنان آمده است که آن حضرت این دو گروه اهل حق و باطل را در تاریخ منظم و مرتب کردند؛ یعنی هر کدام از آنها را از دیگری جدا کردند، همان طور که خداوند متعال در قرآن در این باره می‌فرماید: وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُون .[48] به طور کامل آنها را از یکدیگر جدا کردند تا اختلاطی بین حق و باطل نباشد و کسی در طول تاریخ درباره آنها شک و شبه نداشته باشد که بگوید: من نمی‌دانم کدام گروه حق و کدام گروه باطل است.

امیرالمؤمنین علیه السلامدر این خطبه مبارک، امتیاز حق از باطل را واضح و روشن کردند که گروه حق و گروه باطل و علمای حق الهی و علمای باطل شیطانی سوء در تاریخ چه کسانی هستند و شما از چه کسی پیروی کنید و از چه کسی بیزاری جویید.

این خطبه مبارک را انشاءالله ترجمه می‌کنیم تا انسانی که می‌خواهد وارد مطالب و مسایل عربی شود، حقایق تاریخ و حقایق دینی و راه درست و راه نادرست و راه ائمه: و غیر ائمه: را به دست آورد تا انشاءالله خداوند متعال او را کمک و یاری کند تا از راه‌های ضلالت و گمراهی نجات پیدا کند و مثل اکثر اهل علم نشود که هیچ تفاوتی بین تفاسیر شیعه ـ که روایات ائمه: را در تفسیر آیات ذکر کرده‌اند ـ و تفاسیر مخالفان ولایت نمی‌گذارند.

مراد از تفاسیر صحیح شیعه و تفاسیر باطل مخالفان ولایت

مراد از تفاسیر شیعه، تفسیرهای شیعیانی است که از ائمه: متابعت کرده بودند، نه تفسیرهای شیعیانی که گول مخالفان را خورده بودند، مانند کسانی که وقتی شروع به تفسیر می‌کنند و حرف قرائت می‌زنند، همان قاریان فاسق را میزان قرار می‌دهند و وقتی حرف اعراب می‌زنند، آنها را میزان قرار می‌دهند و وقتی از معنا سخن می‌گویند، مفسران گمراه و گمراه‌کننده آنها را میزان قرار می‌دهند. شما وقتی حق‌ها و باطل‌های آن کتاب را از هم جدا می‌کنید، می‌بینید که مقدار کمی از آن کتاب، حق و گفتار اهل حق است ولی عمده‌اش اباطیل است؛ یعنی مقدار کمی از آن با فرمایشات ائمه: مطابق است و بقیه‌اش ترویج اهل باطل و بزرگ کردن مفسران باطل است.

این شیعه که‌ فریب خورده، همچنان که کتاب تفسیر شیعه‌ را که مطابق با روش ائمه: نوشته شده، باز می‌کند، همان طور هم کتاب مخالفان ولایت را باز می‌کند و همان گونه که مثلاً به تفسیر برهان مراجعه می‌کند، همان‌ گونه هم به تفسیر الدر المنثور سیوطی مراجعه می‌کند، بلکه به تفسیر فخر رازی مراجعه می‌کند و آن را به عنوان یک تفسیر تحقیقی می‌بیند که آیات قرآن در آن موشکافی شده و وجوهات آن باز شده و حقایق آن بیان شده، ولی وقتی تفسیر برهان و امثال آن را که تمام آن فرمایشات ائمه: است باز می‌کند، روایاتی در آن می‌بیند که به گمان او مقداری از آن راست و مقداری از آن دروغ و مقداری از آن اشتباه است و بعد با شک و شبهه وارد آن می‌شود.

انسان باید اندیشه کند که به کدام راه برود تا به حق و حقیقت برسد و نجات یابد، تا اینکه مانند غالب اهل علم امروز نشود که از اول طلبگی می‌روند درس می‌خوانند و برای آنان بین کتب علمای حق شیعه و کتب علمای ضال عمری هیچ تفاوتی نیست، بلکه کتاب‌های آن علمای گمراه، مبدأ و مأخذ علمشان است و از آنجا شروع به یاد گیری می‌کنند و تربیت می‌شوند و آهسته آهسته جلو می‌روند و ساخته می‌شوند و بعد از آنکه بر روش آنان تربیت و ساخته شدند، به سراغ فرمایشات ائمه: می‌روند، لذا آن موقع در آن فرمایشات نورانی جز شبهات و مشکوکات و مجهولات چیز دیگری پیدا نمی‌کنند.

الحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على أعدائهم أجمعين.

دریافت فایل (MP3) (PDF)


[1]. قالَ لَهُمْ مُوسى‏ وَيْلَكُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ‏ مَنِ‏ افْتَرى‏ ؛ (20) طه: 61.

[2]. الكافی، ج‏1، ص33-34.

[3]. قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي‏ حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ؛ (6) الانعام: 151.

[4]. الكافی، ج‏8، ص242-243.

[5]. الكافی، ج‏1، ص223.

[6]. وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهيمَةِ الْأَنْعامِ فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتينَ * الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصَّابِرينَ عَلى‏ ما أَصابَهُمْ وَ الْمُقيمِي الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ ؛ (22) الحج: 34-35.

[7]. رجال الكشی، ص170.

[8]. (4) النساء: 60.

[9]. الكافی، ج‏1، ص67.

[10]. الغيبة (للطوسي)، ص290.

[11]. (16) النحل: 83.

[12]. (2) البقرة: 14-15.

[13]. التفسير الإمام الحسن العسكري‌ علیه السلام، ص120-123.

[14]. (2) البقرة: 79.

[15]. تفسير العياشي، ج‏1، ص47.

[16]. الكافی، ج‏1، ص51.

[17]. وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفينَ * إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعينَ ؛ (11) هود: 118-119.

[18]. وَ اكْتُبْ لَنا في‏ هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ قالَ عَذابي‏ أُصيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتي‏ وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذينَ هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُونَ * الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي‏ كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ؛ (7) الاعراف، 156-157.

[19]. الكافی، ج‏1، ص429.

[20]. الكافی، ج‏1، ص399.

[21]. الكافی، ج‏1، ص399.

[22]. الكافی، ج‏1، ص399.

[23]. الكافی، ج‏2، ص410.

[24]. الكافی، ج‏1، ص32.

[25]. السرائر، ج‏3، ص565.

[26]. رجال الكشی، ص4.

[27]. «و اعلم أن قوما ممن لم يعرف حقيقة فضل أمير المؤمنين‌ علیه السلام زعموا أن عمر كان أسوس منه و إن كان هو أعلم من عمر و صرح الرئيس أبو علي بن سينا بذلك في الشفاء في الحكمة و كان شيخنا أبو الحسين يميل إلى هذا و قد عرض به في كتاب الغرر. ثم زعم أعداؤه و مباغضوه أن معاوية كان أسوس منه و أصح تدبيرا و قد سبق لنا بحث قديم في هذا الكتاب في بيان حسن سياسة أمير المؤمنين‌ علیه السلام و صحة تدبيره و نحن نذكر هاهنا ما لم نذكره هناك مما يليق بهذا الفصل الذي نحن في شرحه. اعلم أن السائس لا يتمكن من السياسة البالغة إلا إذا كان يعمل برأيه و بما يرى فيه صلاح ملكه و تمهيد أمره و توطيد قاعدته سواء وافق الشريعة أو لم يوافقها و متى لم يعمل في السياسة و التدبير بموجب ما قلناه فبعيد أن ينتظم أمره أو يستوثق حاله و أمير المؤمنين كان مقيدا بقيود الشريعة مدفوعا إلى اتباعها و رفض ما يصلح اعتماده من آراء الحرب و الكيد و التدبير إذا لم يكن للشرع موافقا فلم تكن قاعدته في خلافته قاعدة غيره ممن لم يلتزم بذلك. و لسنا بهذا القول زارين على عمر بن الخطاب و لا ناسبين إليه ما هو منزه عنه و لكنه كان مجتهدا يعمل بالقياس و الاستحسان و المصالح المرسلة و يرى تخصيص عمومات النص بالآراء و بالاستنباط من أصول تقتضي خلاف ما يقتضيه عموم النصوص و يكيد خصمه و يأمر أمراءه بالكيد و الحيلة و يؤدب بالدرة و السوط من‏ يتغلب على ظنه أنه يستوجب ذلك و يصفح عن آخرين قد اجترموا ما يستحقون به التأديب. كل ذلك بقوة اجتهاده و ما يؤديه إليه نظره. و لم يكن أمير المؤمنين‌ علیه السلام يرى ذلك و كان يقف مع النصوص و الظواهر و لا يتعداها إلى الاجتهاد و الأقيسة و يطبق أمور الدنيا على أمور الدين و يسوق الكل مساقا واحدا و لا يضيع و لا يرفع إلا بالكتاب و النص. فاختلفت طريقتاهما في الخلافة و السياسة و كان عمر مع ذلك شديد الغلظة و السياسة و كان علي‌ علیه السلام كثير الحلم و الصفح و التجاوز فازدادت خلافة ذاك قوة و خلافة هذا لينا»؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج‏10، ص212-213.

[28]. (7) الأعراف: 179.

[29]. (16) النحل: 83.

[30]. نهج البلاغة، خطبه 87، ص119.

[31]. الخصال، ج‏1، ص69.

[32]. الطرائف، ج1، ص258. این روایت، که خلیفه اول برای امتناع از پس دادن فدک به حضرت زهرا‌ سلام الله علیها به دروغ آن را به رسول خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم نسبت داد، در منابع متعدد نقل شده است؛ رجوع شود به: بحار الانوار، ج29، ص105، «باب نزول الآيات في أمر فدك و قصصه و جوامع الاحتجاج فيه».

[33]. الكافی، ج‏2، ص422.

[34]. إرشاد القلوب، ج‏1، ص15.

[35]. ثواب الأعمال، ص254.

[36]. برای نمونه، رجوع شود به: الإتقان في علوم القرآن، ج1، ص245، «النوع العشرون في معرفة حفّاظه و رواياته».

[37]. الكافی، ج‏1، ص292.

[38]. وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفيلاً إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ * وَ لا تَكُونُوا كَالَّتي‏ نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبى‏ مِنْ أُمَّةٍ إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ * وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظيمٌ ؛ (16) النحل: 91-94.

[39]. الكافی، ج‏1، ص292.

[40]. وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلين‏ ؛ (7) الاعراف: 172.

[41]. اليقين، ص316-317.

[42]. وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ‏ اللَّهِ‏ هُمُ‏ الْغالِبُونَ‏ ؛ (5) المائدة: 56.

[43]. النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ‏ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ؛ (33) الاحزاب: 6.

[44]. تفسير العياشي، ج‏1، ص329.

[45]. (18) الکهف: 29.

[46]. إرشاد القلوب، ج‏2، ص325-326.

[47]. رجوع شود به: الاحتجاج، ج1، ص56ـ67.

[48]. (36) يس: 59.