شرح دعای صنمی قریش - جلسه 22

از شجره طوبی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۴۶ توسط علی اکبر (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «= '''شرح دعای صنمی قریش''' = == '''جلسه: 22''' == أعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین ولعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین === مقدّمه؛ قسمت...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

شرح دعای صنمی قریش

جلسه: 22

أعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین

ولعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین


مقدّمه؛ قسمت دوّم سخنان امیر المؤمنین علیه السلام و شاکله سخن ایشان

امیر المؤمنین علیه السلام در قسمت دوّم سخنان خویش فرمودند: «اللَّذَيْنِ خَالَفَا أَمْرَكَ وَأَنْكَرَا وَحْيَكَ وَجَحَدَا إِنْعَامَكَ وَعَصَيَا رَسُولَكَ وَقَلَّبَا دِينَكَ‏ وَحَرَّفَا كِتَابَكَ وَعَطَّلَا أَحْكَامَكَ وَأَبْطَلَا فَرَائِضَكَ وَأَلْحَدَا فِي آيَاتِكَ وَعَادَيَا أَوْلِيَاءَكَ وَوَالَيَا أَعْدَاءَكَ وَخَرَّبَا بِلَادَكَ وَأَفْسَدَا عِبَادَك».

ایشان سیزده بند را در این قسمت بیان نموده‌اند. آن بزرگوار بیشترین مطلبی که در این دعا بیان نموده و تقریباً مجموعه این دعا را در برگرفته، اخبار و گزارشی از اعمال، رفتار، اخلاق، عقاید و صفات اوّلی و دوّمی می‌باشد، ایشان بیان نموده‌اند که این دو نسبت به توحید خداوند متعال، نعمت‌های الهی، رسالت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم، ولایت امیر المؤمنین علیه السلام احکام اسلامی آیات قرآنی و دوستان و دشمنان خداوند چه کردند. با در نظرگیری تمامی این موارد، شاکله آنچه ایشان بیان داشته‌اند روشن می‌گردد.

دو مقام سخن امیر المؤمنین علیه السلام و راه دستیابی به حقایق سایر عالم وجود

آنچه امیر المؤمنین علیه السلام از آن خبر دادند دارای دو قسمت می‌باشد قسمت اوّل؛ مقام جزئی، خصوصی و دنیوی. و قسمت دوّم؛ مقام حقیقی، کلّی، جامع، غیبی و باطنی. انسان بدین خاطر که در عالم ظاهری و دنیوی ساکن است قوای درک و وسایل فهمش منحصر به امور دنیوی بوده و راه نفوذی به عوالم باطنی و غیبی ندارد، مگر از راه امور دنیوی و اتّفاقاتی که در دنیا رخ می‌دهد.

امام رضا علیه السلام می‌فرمایند: «قَدْ عَلِمَ ذَوُو الْأَلْبَابِ أَنَّ الِاسْتِدْلَالَ عَلَى مَا هُنَاكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بِمَا هَاهُنَا؛[1] و عاقلان مى‏دانند كه استدلال بر عالم باطن ممكن نيست جز با آنچه در عالم ظاهر است»، چنانچه انسان در پی مطالب و حقایق عوالم دیگر است، باید بداند که خداوند متعال نشانه‌اش را در همین دنیا قرار داده است. حال چه عوالمی که پیش از این عالم یا پس از آن باشند و چه عوالمی که فوق این عالم یا پایین‌تر از آن باشند. اگر انسان قصد دستیابی به آن حقایق را دارد، باید نشانه‌هایی که خداوند سبحان در این دنیا قرار داده را پیدا کرده، نشانه بودنش را یافته و از آن نشانه‌ها به حقایق سایر عوالم دست یابد.

کیفیّت بروز امور جزئی در عالم و راه خروج از گروه کور دلان

اگر انسان، راه درست را در فهم امور جزئی عالم که از اولیای خدا، مؤمنان و پیروان ایشان و از کافران، ملحدان و حامیان و پیروانشان سر می‌زند بپیماید؛ می‌تواند به حقایق پنهان دست یابد. این امور جزئی، ممکن است تنها یک بار در عالم رخ دهد؛ مانند برخی از وقایعی که امیر المؤمنین علیه السلام در این دعا از آن خبر داده‌اند. برخی دیگر نیز ممکن است چندین بار تکرار شده و بعضی بارها و به وفور شکل گرفته باشد.

انسان باید از امور جزئی رخ داده در این عالم، به حقایقی که در سایر عوالم است پی ببرد؛ چه عوالمی که پیش یا پس از این عالم است و چه آنچه بالاتر یا پایین‌تر از آن می‌باشد. چنانچه این راه به درستی طی گرددإ انسان می‌تواند توسّط آنچه خداوند متعال در این عالم قرار داده، به حقایق سایر عوالم دست یافته و از گروه کوردلان خارج گردد. چنین اشخاصی چشم قلبشان باز می‌باشد. برخی از آنها به قدری چشم قلبشان بینا و قدرتمند است که از کوچک‌ترین امور جزئی این عالم، حقایق بزرگ و والای سایر عوالم را می‌یابند.

چگونگی ورود به دنیای کوردلان و حجاب‌های ظلمانی

در سوی مقابل اگر انسان، راه صحیح را طی نکرده و نشانه بودن آنچه در عالم است را نسبت به عوالم دیگر درک ننماید؛ دچار کوردلی می‌گردد. انسان کوردل نمی‌تواند حقیقتی را ورای این عالم یافته و نتیجه گیری الهی و درستی از جزئیّات، خصوصیّت‌ها، پیامدها و پیشامدهای این عالم به دست آورد، خداوند منّان در قرآن کریم می‌فرماید: {وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلًا}[2]؛ «آنکه در این دنیا کور است، در آخرت نیز کور بوده و گمراه تر می‌باشد». مقصود خداوند متعال در اینجا، نابینایی ظاهری نیست، بلکه مقصود، کوری دل می‌باشد.

کوردلی دارای حجاب‌های ظلمانی مختلفی است؛ یک وقت، این کوردلی شدید بوده و انسان برابر حق و حقیقت ایستاده و با آن مقابله می‌کند. ممکن است کوردلی گروهی کمتر از گروه اوّل بوده و به قدری باشد که حق و حقیقت را پیدا ننمایند. همچنین حجاب تاریک ضعیف‌تری از کوردلی وجود دارد که انسان حق را به شکلی ضعیف می‌یابد.

قول خداوند متعال و فرمایش امام صادق علیه السلام در مورد گروه اوّل و دوّم کوردلان

خداوند سبحان در قرآن کریم نسبت به عدّه‌ای می‌فرماید: {وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ}[3]؛ «مَثَل (تو در دعوت) كافران، بسان كسى است كه (گوسفندان و حيوانات را براى نجات از چنگال خطر) صدا مى‏زند ولى آنها چيزى جز سر و صدا نمى‏شنوند (و حقيقت و مفهوم گفتار او را درك نمى‏كنند. اين كافران، در واقع) كر و لال و نابينا هستند از اين رو چيزى نمى‏فهمند».

و همچنین می‌فرماید: {إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُون}[4]؛ «كسانى كه كافر شدند براى آنان تفاوت نمى‏كند كه آنان را (از عذاب الهى) بترسانى يا نترسانى؛ آنان ايمان نخواهند آورد».

این افراد، گروه اوّل هستند. اینان کسانی هستند که به قدری قلبشان کور و تاریک شده که با حق و حقیقت مقابله و دشمنی می‌کنند. عدّه‌ای دیگربه قدری قلبشان نابینا است که حق و حقیقت را نمی‌یابند، امّا با آن دشمنی نمی‌کنند.

برای مثال این گروه، مختصری از حدیث امام صادق علیه السلام را بیان می‌کنیم. آن حضرت در مجلسی نشسته و فرمودند: خداوند تمام علوم انبیای خویش را به رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم ارزانی داشت همچنین علومی علاوه بر آنها را نیز به ایشان عطا فرمود. و ایشان تمام آنچه خداوند منّان به وی ارزانی داشته بود را به امیر المؤمنین علیه السلام انتقال داد. فردی از میان جمع از آن بزرگوار پرسید: امیر المؤمنین علیه السلام عالم‌تر است یا برخی از انبیای گذشته؟ ایشان فرمودند: خداوند گوش‌های هرکس را بخواهد باز می‌کند[5].

چرا سائل در حدیث امام صادق علیه السلام جزو کوردلان می‌باشد؟

این سخن، بدین معنا است که خداوند گوش‌های قلبانی سائل را بسته نگاه داشته است. اطّلاعی در دست نیست که آیا وی معتقد به امامت امام صادق علیه السلام بوده یا خیر. آنچه موجود است، سؤالی است که وی از ایشان پرسیده، حال چرا امام صادق علیه السلام بدین شکل فرمودند؟ ایشان فرمودند: خداوند متعال تمامی علوم انبیای خویش را به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ارزانی داشته و علاوه بر آن، علوم دیگری نیز به ایشان عطا کرده و ایشان تمام آن را به امیر المؤمنین علیه السلام انتقال داده، آیا با این سخن روشن، جای چنین سؤالی باقی می‌ماند؟ آیا آنکه چشم و گوش قلبش باز شده و مطلب را دریابد، چنین سؤالی می‌پرسد؟ روشن است که گوش قلبانی این فرد بسته مانده و او جزو گروهی است که به حق و حقیقت پی نمی‌برند.

خداوند منّان در مورد چنین افرادی فرموده: {وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّى إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِنْدِكَ قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آَنِفًا أُولَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ}[6]؛ « گروهى از آنان به سخنانت گوش فرامى‏دهند، امّا هنگامى كه از نزد تو خارج مى‏شوند به كسانى كه علم و دانش به آنان بخشيده شده (از روى استهزا) مى‏گويند: (اين مرد) الان چه گفت؟! آنها كسانى هستند كه خداوند بر دلهايشان مُهر نهاده و از هواى نفسشان پيروى كرده‏اند (از اين رو چيزى نمى‏فهمند)». پس آنها وقتی نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده و مرخّص می‌شوند، سخنان ایشان را متوجّه نشده و محتوای کلام ایشان را از دیگران جویا می‌شوند.

مؤمن؛ صاحب چهار چشم ظاهری و باطنی

انسان باید همواره تلاش کند تا جزو گروه کوردلان نبوده و چشم و گوش قلبش بینا و شنوا باشد. امام سجّاد علیه السلام می‌فرمایند: «أَلَا إِنَّ لِلْعَبْدِ أَرْبَعَةَ أَعْيُنٍ عَيْنَانِ يُبْصِرُ بِهِمَا أَمْرَ آخِرَتِهِ وَعَيْنَانِ يُبْصِرُ بِهِمَا أَمْرَ دُنْيَاهُ‏ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِعَبْدٍ خَيْراً فَتَحَ لَهُ الْعَيْنَيْنِ اللَّتَيْنِ فِي قَلْبِهِ فَأَبْصَرَ بِهِمَا الْعَيْبَ وَإِذَا أَرَادَ غَيْرَ ذَلِكَ تَرَكَ الْقَلْبَ بِمَا فِيهِ؛[7] آگاه باشید كه برای بنده چهار چشم است؛ دو چشم كه امر آخرتش را به آنها مى‏بيند و دو چشم كه امر دنيايش را به آنها مى‏بيند، و چون خداى عز و جل به بنده خوبى را اراده كند؛ دو چشمى كه در دل اوست برايش بگشايد پس به آنها عيب و زشتى را ببيند، و چون غير از اين را اراده كند؛ دل را به آنچه در آن است واگذار کند».

پس خداوند سبحان برای مؤمنان، چهار چشم قرار داده؛ دو چشم ظاهری که توسّط آنها عالم ظاهر را می بینند و دو چشم باطنی قلبانی که توسّط آنها به غیب می‌نگرند، لذا هرچه مقام ایمانی مؤمن قوی‌تر گردیده و به اولیای الهی نزدیک‌تر شود؛ چشم و گوش قلبش بیناتر و شنواتر می‌گردد.

پس اگر چشم و گوش قلبانی انسان باز شود؛ به جزئیّاتی که خداوند سبحان در این عالم قرار داده پی برده، به حقایق کلّی رسیده و آن حقایق کلّی را در تمام عالم از مبدأ تا انتها پیاده می‌سازد.

بیان امیر المؤمنین علیه السلام در دعا و روش انحرافی مخالفان ایشان در تاریخ نویسی

آنچه امیر المؤمنین علیه السلام در این دعا به شکلی رسمی بیان داشته‌اند؛ اتّفاقات و جریان‌های ظاهری دنیوی اوّلی و دوّمی می‌باشد. هرکس زندگینامه این دو را مورد بررسی قرار دهد به این مطالب خواهد رسید. البته بررسی نباید به شکلی باشد که انسان تنها به کتب منحرفان و دوستان آنها مراجعه کند، زیرا کوشش آنها بر این است که نقاط ضعف خلفا را محو و پنهان نمایند. آنها در این راه در دو زمینه تلاش می‌نمایند:

اوّل: از میان برداشتن کامل مطلب. و دوّم: تحریف و تغییر مطلب بیان شده.

آنها تلاش می‌کنند تا اصل مطلب را از میان برداشته و انکار نمایند. به همین خاطر یکی از نویسندگان مخالف امیر المؤمنین علیه السلام ملاک تاریخ‌نویسی خود را حفظ قداست صحابه و اطرافیان رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم (در حقیقت، اوّلی و دوّمی) بیان می‌نماید. چنین تاریخ نویسی مشخّص است که مطالب را تغییر داده و تحریف می‌نماید.

کوشش گمراهان و امامان آنها در از میان برداشتن و تحریف فضائل اهل بیت علیهم السلام

منافقان در مرحله اوّل می‌کوشند تا اصل داستان را از میان بردارند. همچنان که اباحنیفه به شاگردانش توصیه می‌نمود که به هیچ وجه حدیث غدیر را نپذیرفته و به کلّی منکر آن شوند[8]. آنها در مرحله دوّم کوشش می‌کردند تا مطلب را تغییر دهند. به عنوان مثال مالک بن انس وقتی می‌خواهد حدیث ثقلین را بخواند اینگونه از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نقل می‌کند: «تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ؛ لَن تَضِلُّوا مَا مَسَّكتُم بِهِمَا: كِتَابَ اَللَّهِ وسُنَّةَ نَبِيِّهِ»[9] و سنّت را جایگزین عترت می‌کند.

برخورد نویسنده مخالف امیر المؤمنین علیه السلام در داستان درگیری‌های ایشان با خلیفه سوّم

چنین نویسندگانی فاقد ارزش و اعتبار می‌باشند. برخورد‌های بسیاری میان امیر المؤمنین علیه السلام و خلیفه سوّم رخ داده که حامیان آن حضرت آنها را در کتب مختلف جمع کردند تا مطلبی از مطالب اهل بیت علیهم السلام و نقصی از نقص‌های دشمنانشان را آشکار سازند.

نویسنده دیگر وقتی در مورد همین برخوردها مطلب می‌نویسد می‌گوید: مسائلی میان آن دو رخ داد که من مایل به نگاشتن آنها نیستم! امّا دلیل امتناع از نوشتن آن جزئیّات چه بوده؟ آیا نوشتن آن درگیری‌ها به نفع خلیفه سوّم و به زیان امیر المؤمنین علیه السلام بوده؟ خیر، زیرا تمام کوشش آنها این است که آن بزرگوار را تحقیر نمایند. پس روشن است که نوشتن آن جزئیّات به ضرر کسی جز عثمان نبوده است!

اثبات مطالب امیر المؤمنین علیه السلام با بررسی سابقه تاریخی و علّت دعایی بودن این مطالب

پس چنانچه انسان به کتب تاریخی مراجعه نماید، متوجّه مطالبی که امیر المؤمنین علیه السلام بیان نموده‌اند می‌گردد. مقصود از کتب تاریخی، تنها کتبی نیست که به اسم کتاب تاریخی مشهور باشد، بلکه هرکس هر مطلبی را از اوضاع روزگار رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم تا شهادت امیر المؤمنین علیه السلام نقل کرده باشد، جزء این تاریخ قرار می‌گیرد.

انسان وقتی به زندگینامه این دو مراجعه نماید، صریح و روشن است که آنها راستگویان را طرد نمودند، اباذر اوّلین کسی بود که به جرم صداقت طرد گردید[10]. این مطلب از بدیهیات اسلامی بوده و قابل انکار نمی‌باشد. آنها منافقانی مانند مروان را به جامعه اسلامی بازگرداند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مروان را طرد نموده و از مدینه اخراج کرده بود، امّا مخالفان اهل بیت علیهم السلام وی را به مدینه بازگرداند[11]. درب خانه حضرت زهرا سلام الله علیها را به آتش کشیده و ایشان را آزار دادند.

پس اگر انسان زندگینامه آن دو را بررسی نماید، می‌یابد که تمام حدود صد مطلب امیر المؤمنین علیه السلام در این دعا مطابق تاریخ نگاری‌های اسلامی بوده امور غیبی نبوده و روشن می‌باشد. انگار آن بزرگوار تاریخ نویس بوده و اعمال و رفتار آنها را به شکلی دعایی بیان نموده است.

ایشان این مطالب را به شکا دعایی درآورده، زیرا قصد شکایت به خدای خویش را داشته و قصدش این نبوده که آن را برای آیندگان تدوین نماید. اگر چنین قصدی داشت، طور دیگری بیان می‌فرمود امّا این کار را نکرده و آن را در قنوت خویش دعاوار می‌خوانده است.

مطلب بزرگی که در ضمن مطالب امیر المؤمنین علیه السلام نهفته

پس این مطلب، جهتی از سخن امیر المؤمنین علیه السلام است که از امور جزئی دنیوی آن دو در طول زندگی اسلامی‌شان خبر داده است. پس انسان با بررسی تاریخی، به این امور جزئی دست می‌یابد.

آن حضرت در ضمن این دعا، خبر از مطلبی دیگر نیز دادند، ایشان به ما آموختند که کارهای جزئی این دو در این عالم، به همین عالم ختم نمی‌گردد. به عنوان مثال اباذر را طرد کرده و به ربذه تبعید نمودند. ایشان در همانجا بیمار شد و به شهادت رسید. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به وی خبر داده بود که چگونه و به کجا طرد شده، چگونه به لقای الهی رسیده و چه کسی بر پیکرش نماز خواهد خواند. حال، امیر المؤمنین علیه السلام به یکباره در پی این است که به پیروانش تفهیم کنند که این مطلب، تنها به همان زمان و همین عالم ختم نمی‌گردد! طرد سادات به بیابان‌ها توسّط بنی عبّاس نیز کار آن دو می‌باشد. همچنین چنانچه فردی در عوالم ابتدایی خداوند متعال فرد دیگری را ترک کرده باشد کار آنها می‌باشد. و در مجموع هرکس در هر عالمی از عوالم الهی، چه باطنی و چه ظاهری و چه غیبی و چه شهادی، مؤمن راستگویی را طرد کرده باشد؛ کار آن دو نفر است.

ورود امیر المؤمنین علیه السلام به بحث ظاهر، باطن و مکنون سرّ، و لحن شدید ایشان در انتهای دعا

آنها دست به اقدامی ظاهری زده‌اند، امّا امیر المؤمنین علیه السلام می‌فرمایند: «ألْحَقَا... وظَاهِرَهُ بِبَاطِنِهِ». آنها ظاهر بیت نبوّت را به باطنش ملحق نمودند. می‌فرمایند: «اللَّهُمَّ الْعَنْهُمَا فِي مَكْنُونِ السِّرِّ وَ ظَاهِرِ الْعَلَانِيَة». سرّ به خودی خود پنهان بوده و مکنون سرّ به معنای پنهان پنهان می‌باشد. ایشان به خداوند عرضه داشت که خداوندا این دو را در پنهان پنهان لعنت نما، آن هم لعنتی فراگیر.

انسان نباید با این مطلب، ذوقی برخورد کند، بلکه باید دقت را چاشنی آن نماید. امیر المؤمنین علیه السلام می‌فرماید: «لَعْناً كَثِيراً دَائِباً أَبَداً دَائِماً سَرْمَداً لَا انْقِطَاعَ لِأَمَدِهِ وَلَا نَفَادَ لِعَدَدِهِ يَغْدُو أَوَّلَهُ وَلَا يَرُوحُ آخِرَهُ لَهُمْ وَلِأَعْوَانِهِمْ وَأَنْصَارِهِمْ وَمُحِبِّيهِمْ وَمُوَالِيهِمْ وَالْمُسَلِّمِينَ لَهُمْ وَالْمَائِلِينَ إِلَيْهِمْ وَالنَّاهِضِينَ بِأَجْنِحَتِهِمْ وَالْمُقْتَدِينَ بِكَلَامِهِمْ وَالْمُصَدِّقِينَ بِأَحْكَامِهِم». از ابتدا تا انتهای دعا، لعنی به این شدیدی در حق آن دو و پیروانشان وجود ندارد. امّا ایشان در انتهای دعا با چنین لحن شدیدی آنها و پیروانش آن را لعنت می‌کند. زیرا قبل‌تر فرموده بودند: «اللَّهُمَّ الْعَنْهُمَا فِي مَكْنُونِ السِّرِّ وَ ظَاهِرِ الْعَلَانِيَة».

درخواست امیر المؤمنین علیه السلام؛ موافق حکمت و عدالت الهی و ارتباط موضع گناه با عذاب آن

خداوند متعال عادل بوده و هر کسی را در هر موضعی به گناهی مؤاخذه می‌کند که مرتکب شده، هیچ گاه گناه موضعی دیگر را بر دوش دیگری نمی‌گذارد، زیرا با این کار از عدالت ساقط می‌گردد. همچنین امیر المؤمنین علیه السلام نیز جز آنچه موافق حکمت و عدالت خداوند است از او طلب نمی‌نماید.

آن حضرت در پایان این دعا عرض می‌کند: «اللَّهُمَّ عَذِّبْهُمْ عَذَاباً يَسْتَغِيثُ مِنْهُ أَهْلُ النَّار». اگر این دو اموری که آن حضرت از ابتدا تا انتها شمرده‌اند را در مکنون سرّ شامل حالشان نماید؛ هر کسی در هر موضعی دچار عذاب و گرفتاری گناهی می‌شود که در آن موضع مرتکب شده است. خداوند سبحان در قرآن کریم می‌فرماید: {وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى}[12]. چرا آن کس که در مکنون سر مرتکب گناه نشده، باید گناه آن موضع را بر گردنش انداخت؟ پس از این مطلب روشن می‌شود که آنها در مکنون سرّ نیز مرتکب گناه شده‌اند.

سختی فهم بودن گناه همگان بر دوش اوّلی و دوّمی و ناتوانی علما به پاسخ کامل در این مورد

پس آنچه امیر المؤمنین علیه السلام تا «اللَّهُمَّ الْعَنْهُمَا فِي مَكْنُونِ السِّرِّ وَ ظَاهِرِ الْعَلَانِيَة» بیان نموده و مطلبی تاریخی را روشن نموده‌اند؛ بیانگر این است که آن دو در مکنون سرّ، مرتکب تمام موارد مذکور شده‌اند. فهم این سوی مطلب سخت و دشوار است، زیرا تا به امروز کمترین تبیین و بیان شده است.

اهل بیت علیهم السلام فرمودند: تمام گناهان امّت‌های گذشته بر حساب این دو نوشته می‌شود. علمای شیعه در کتب مختلف در این مورد بحث نموده و قلم به دست گرفته در مقام پاسخ برآمده‌اند که به عنوان مثال گناه مخالفان حضرت موسی علیه السلام چه ارتباطی به این دو دارد و چرا گناه سامری به گردن این دو می‌باشد؟ در حالی که خداوند متعال در قرآن کریم فرموده: {وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى}. امّا پاسخ آنان کامل و جامع نبوده و جهت گیری‌ها اشتباه می‌باشد؛ زیرا هویّت ظاهری و باطنی و سرّی و مکنونی آن دو بیان نشده است.

وجود نورانی و مکنونی اهل بیت علیهم السلام و سهولت در پذیرش آن

این مطلب در سوی اهل بیت علیهم السلام بخاطر بیان شدن یا محبّت نسبت به ایشان آسان‌تر و قابل قبول‌تر می‌باشد. شیعیان همگی معتقدند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم اصل هر خیری در عالم می‌باشد. به عنوان مثال اگر از حضرت موسی علیه السلام کار نیکی سرزده؛ نور، تأثیر، لطف، کرم و عنایتی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌باشد، زیرا آن بزرگوار منحصر به همین عالم ظاهری نیستند که در عام الفیل به دنیا آمده و در سن ۶۳ سالگی رحلت نموده‌اند. وجود ایشان بر تمام عالم قدمت داشته و هر چه جمیع عالم دارا است، از وجود نورانی ایشان می‌باشد. زیرا رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دارای مکنون سرّ، سرّ و وجود ظاهری می‌باشد.

پس اینکه آن حضرت می‌فرمایند: «كُنْتُ نَبِيّاً وَآدَمُ بَيْنَ الْمَاءِ وَالطِّينِ»[13] یا می‌فرمایند: «وَآدَمُ بَيْنَ الرُّوحِ وَالْجَسَدِ»[14]، و امیر المؤمنین علیه السلام می‌فرمایند: «كُنْتُ وَصيّاً وَآدَمُ بَيْنَ المَاءِ وَالطَّينِ»[15] حقیقت داشته و مربوط به سرّ و مکنون ایشان می‌باشد. نام این مقام را عالم انوار یا وجود نورانی می‌گذاریم. این مقام، نام‌های مختلفی دارد. مهم، این است که معتقدیم امیر المؤمنین علیه السلام ورای این جسم دنیایی که متولّد شده و در سن ۶۳ سالگی به شهادت رسیده‌اند، در سایر عوامل دارای حقیقت نورانی و پنهانی بوده و اوّلین خلق پس از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌باشند.

داستان حضرت جبرائیل علیه السلام و تعلیمش توسّط امیر المؤمنین علیه السلام

پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از حضرت جبرائیل سنش را جویا شدند. ایشان پاسخ داد: ستاره‌ای هر سی هزار سال یکبار می‌تابد و من آن را سی هزار بار دیده‌ام. ایشان نیز اگر به حقیقتی دست یافته از لطف امیر المؤمنین علیه السلام می‌باشد.

در یکی از روزها حضرت جبرائیل نزد رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم بودند که امیر المؤمنین علیه السلام از آنجا عبور کردند. وی به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: این جوان من را تعلیم داده است. رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم از او پرسیدند: چه چیزی را به تو آموخته؟ پاسخ داد: وقتی خداوند متعال مرا خلق کرد، از من پرسید: من کیستم و اسمم چیست و تو کیستی و اسمت چیست؟ من متحیّر شده و ساکت ماندم، سپس این جوان در عالم انوار پدیدار شد و به من اینگونه تعلیم نمود و فرمود: اینگونه پاسخ بده: «أَنْتَ رَبَّي الجَليلُ وَاسْمُكَ الجَليلُ وَأَنَا العَبْدُ الذَّليلُ وَاسْمي جَبْرَئِيلُ[16]؛ تو پروردگار جلیل من هستی و اسم تو جلیل است، و من عبد حقیر تو هستم و اسمم جبرائیل است»، با این پاسخ بالم ترمیم شد و به پرواز درآمدم.

انسان باید به همین شکل رفتار کرده و مدام هم این ذکر را تکرار نماید. به همین خاطر امیر المؤمنین علیه السلام همواره می‌فرمودند: «كَفى لِي فَخْراً اَنْ اَكُونَ لَكَ عَبْداً وَكَفَى لِي عِزّاً اَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً[17]؛ خداوندا در فخر من همین کافی است که بنده تو باشم، و در سربلندی من همین کافی است که تو رب من باشی».

وجود امیر المؤمنین علیه السلام؛ محیط بر تمام عالم، اهل جابلقا و جابلصا و ذکر آنها

وجود امیر المؤمنین علیه السلام منحصر به این عالم نبوده و ایشان در عوالم دیگر نیز حضور دارند. پس تمام خیر‌های آنها از آن حضرت بوده و اصل تمام نیکی‌های انسان‌ها و هر چیز گذشته و آینده در هر جایی، چه جابلقا و چه جابلصا، آن بزرگوار می‌باشند.

امام صادق علیهما السلام درمورد جابلقا و جابلصا به شکل‌های گوناگونی فرمودند که عالمی وجود دارد که چندین برابر دنیای شماست و ما در آنجا حجّت خداوند متعال هستیم[18]. از ایشان در مورد ذکر آنها سؤال شد. آن حضرت فرمودند: اوّلی و دوّمی را لعنت می‌کنند و از آن دو بیزاری می‌جویند[19]، بی‌آنکه از آفرینش آنها خبردار باشند. شخصی پرسید: چگونه از آفرینش آنها خبر ندارند؟ ایشان فرمودند: آیا از وجود شیطان اطّلاع داری؟ او گفت: آری مطّلع هستم. پرسیدند: آیا او را دیده‌ای؟ خیر، ندیده‌ای و خبر خداوند را در این مورد قبول نموده‌ای. آنها نیز خبر خداوند رحمان را پذیرفته‌اند. خداوند با آنها خبر داده که دو فردی را آفریده که مبدأ تمامی شرور عالم می‌باشند.[20]

باطن خبیث اوّلی و دوّمی؛ مقدّم بر تمام خبائث عالم

وقتی روشن شد که اهل بیت علیهم السلام دارای مکنون سرّ بوده و تمامی خیر‌های پنهان و آشکار عالم و خیر‌های آسمان‌ها و زمین و گذشته و آینده از آنهاست؛ از اینجا می‌توان پی برد که آن دو نیز دارای باطنی هستند که بر فرعون، هامان و قارون و هر ستمگر دیگری در تاریخ مقدّم می‌باشد. وجود باطنی این دو بر شیطان نیز مقدّم می‌باشد. از شیطان سؤال شد که چرا مقابل آدم سجده نکردی؟ گفت: سرم را داخل چاهی کردم، دو نفر در آن چاه بودند یکی از آنها به من گفت: مأمور به سجده مقابل آدم خواهی شد، از این کار امتناع بورز، من نیز قبول نمودم.

نتیجه

پس باید توجّه داشت که تمام جزئیّات بیان شده توسّط امیر المؤمنین علیه السلام در این دعا، تنها این نیست که شخصی مانند اباذر را طرد نموده‌اند. بلکه هر مؤمنی در هر جایی از عالم طرد شود بر گردن آن دو می‌باشد. هر فسادی که در عالم شکل گیرد بخاطر فساد آن دو می‌باشد. همگی زیر مجموعه «خَالَفَا أَمْرَکَ» می‌باشند. هرخلاف امری در عالم بخاطر آن دو نفر می‌باشد. مقصود از امر در اوّلین مقام؛ وحدت توحیدی خداوند متعال می‌باشد. یعنی هرچه مخالف امر توحید الهی در عالم بوده و رخ می‌دهد بخاطر آن دو نفر می‌باشد.


الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین

دریافت فایل (MP3) (PDF)


[1]. التوحيد، ص438:... قَالَ الرِّضَا علیه السلام إِيَّاكَ وَقَوْلَ الْجُهَّالِ أَهْلِ الْعَمَى وَالضَّلَالِ‏ الَّذِينَ‏ يَزْعُمُونَ‏ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَتَقَدَّسَ مَوْجُودٌ فِي الْآخِرَةِ لِلْحِسَابِ وَالثَّوَابِ وَالْعِقَابِ وَلَيْسَ بِمَوْجُودٍ فِي الدُّنْيَا لِلطَّاعَةِ وَالرَّجَاءِ وَلَوْ كَانَ فِي الْوُجُودِ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ نَقْصٌ وَاهْتِضَامٌ لَمْ يُوجَدْ فِي الْآخِرَةِ أَبَداً وَلَكِنَّ الْقَوْمَ تَاهُوا وَعَمُوا وَصَمُّوا عَنِ الْحَقِّ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ وَذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَجَلَّ: وَمَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى‏ وَأَضَلُّ سَبِيلاً يَعْنِي أَعْمَى عَنِ الْحَقَائِقِ الْمَوْجُودَةِ وَقَدْ عَلِمَ ذَوُو الْأَلْبَابِ أَنَّ الِاسْتِدْلَالَ عَلَى مَا هُنَاكَ لَا يَكُونُ إِلَّا بِمَا هَاهُنَا وَمَنْ أَخَذَ عِلْمَ ذَلِكَ بِرَأْيِهِ وَطَلَبَ وُجُودَهُ وَإِدْرَاكَهُ عَنْ نَفْسِهِ دُونَ غَيْرِهَا لَمْ يَزْدَدْ مِنْ عِلْمِ ذَلِكَ إِلَّا بُعْداً لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ جَعَلَ عِلْمَ ذَلِكَ خَاصَّةً عِنْدَ قَوْمٍ يَعْقِلُونَ وَيَعْلَمُونَ وَيَفْهَمُونَ، الخبر.

[2]. الاسراء: 72.

[3]. البقرة: 171.

[4]. البقرة: 6.

[5]. الخرائج والجرائح، ج2، ص796: عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ‏ إِنَّ اللَّهَ فَضَّلَ أُولِي الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ بِالْعِلْمِ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ وَوَرَّثَنَا عِلْمَهُمْ وَفَضَّلَنَا عَلَيْهِمْ فِي فَضْلِهِمْ وَعَلَّمَ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم مَا لَا يَعْلَمُونَ وَعَلَّمَنَا عِلْمَ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَرَوَيْنَا لِشِيعَتِنَا فَمَنْ قَبِلَهُ مِنْهُمْ‏ فَهُوَ أَفْضَلُهُمْ‏ أَيْنَمَا نَكُونُ فَشِيعَتُنَا مَعَنَا وَقَالَ علیه السلام تَمَصُّونَ الرَّوَاضِعَ‏ وَتَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِيمَ فَقِيلَ مَا تَعْنِي بِذَلِكَ‏ قَالَ إِنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم عِلْمَ النَّبِيِّينَ بِأَسْرِهِ‏ وَأَسَرَّهُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فَقِيلَ عَلِيٌّ علیه السلام أَعْلَمُ أَوْ بَعْضُ الْأَنْبِيَاءِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ يَفْتَحُ مَسَامِعَ مَنْ يَشَاءُ أَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم حَوَى عِلْمَ جَمِيعِ النَّبِيِّينَ وَعَلَّمَهُ اللَّهُ مَا لَمْ يُعَلِّمْهُمْ وَأَنَّهُ جَعَلَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ عَلِيٍّ علیه السلام فَتَقُولُ عَلِيٌّ أَعْلَمُ أَوْ بَعْضُ الْأَنْبِيَاءِ وَتَلَا قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ‏ ثُمَّ فَرَّقَ بَيْنَ أَصَابِعِهِ فَوَضَعَهَا عَلَى صَدْرِهِ وَقَالَ عِنْدَنَا وَاللَّهِ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ‏.

بصائر الدرجات، ج1، ص228، ح4: عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لِرَجُلٍ: تَمَصُّونَ الثِّمَادَ وَتَدَعُونَ النَّهَرَ الْأَعْظَمَ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ مَا تَعْنِي‏ بِهَذَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ عُلِّمَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم عِلْمَ النَّبِيِّينَ بِأَسْرِهِ وَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَجَعَلَهُ مُحَمَّدٌ صلّی الله علیه و آله و سلّم عِنْدَ عَلِيٍّ علیه السلام فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ فَعَلِيٌّ علیه السلام أَعْلَمُ أَوْ بَعْضُ‏ الْأَنْبِيَاءِ فَنَظَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِلَى بَعْضِ أَصْحَابِهِ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ يَفْتَحُ مَسَامِعَ مَنْ يَشَاءُ أَقُولُ لَهُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم جَعَلَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ عَلِيٍّ علیه السلام فَيَقُولُ عَلِيٌّ علیه السلام أَعْلَمُ أَوْ بَعْضُ‏ الْأَنْبِيَاءِ.

[6]. محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم: 16.

[7]. الخصال، ج1، ص: 240

[8]. الأمالي (للمفيد)، ص26، ح9: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ نَوْفَلِ بْنِ عَائِذٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ:‏ كُنْتُ عِنْدَ الْهَيْثَمِ بْنِ حَبِيبٍ الصَّيْرَفِيِّ فَدَخَلَ عَلَيْنَا أَبُو حَنِيفَةَ النُّعْمَانُ بْنُ ثَابِتٍ فَذَكَرْنَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام وَدَارَ بَيْنَنَا كَلَامٌ فِي غَدِيرِ خُمٍ‏ فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ قَدْ قُلْتُ لِأَصْحَابِنَا لَا تُقِرُّوا لَهُمْ‏ بِحَدِيثِ‏ غَدِيرِ خُمٍّ فَيَخْصِمُوكُمْ فَتَغَيَّرَ وَجْهُ الْهَيْثَمِ بْنِ حَبِيبٍ الصَّيْرَفِيِّ وَقَالَ لَهُ لِمَ لَا يُقِرُّونَ بِهِ أَ مَا هُوَ عِنْدَكَ يَا نُعْمَانُ قَالَ بَلَى هُوَ عِنْدِي وَقَدْ رُوِّيتُهُ قَالَ‏ فَلِمَ لَا يُقِرُّونَ بِهِ وَقَدْ حَدَّثَنَا بِهِ حَبِيبُ بْنُ أَبِي ثَابِتٍ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ‏ عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ أَنَ‏ عَلِيّاً علیه السلام نَشَدَ اللَّهَ فِي الرَّحْبَةِ مَنْ سَمِعَهُ فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ أَ فَلَا تَرَوْنَ أَنَّهُ قَدْ جَرَى فِي ذَلِكَ خَوْضٌ حَتَّى نَشَدَ عَلِيٌّ النَّاسَ لِذَلِكَ‏ فَقَالَ الْهَيْثَمُ فَنَحْنُ نُكَذِّبُ عَلِيّاً أَوْ نَرُدُّ قَوْلَهُ فَقَالَ أَبُو حَنِيفَةَ مَا نُكَذِّبُ عَلِيّاً وَلَا نَرُدُّ قَوْلاً قَالَهُ وَلَكِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّ النَّاسَ قَدْ غَلَا مِنْهُمْ قَوْمٌ‏ فَقَالَ الْهَيْثَمُ يَقُولُهُ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَيَخْطُبُ بِهِ وَنُشْفِقُ نَحْنُ مِنْهُ وَنَتَّقِيهِ بِغُلُوِّ غَالٍ أَوْ قَوْلِ قَائِلٍ ثُمَّ جَاءَ مَنْ قَطَعَ الْكَلَامَ بِمَسْأَلَةٍ سَأَلَ عَنْهَا وَدَارَ الْحَدِيثُ بِالْكُوفَةِ وَكَانَ مَعَنَا فِي السُّوقِ حَبِيبُ بْنُ نِزَارِ بْنِ حَيَّانَ‏ فَجَاءَ إِلَى الْهَيْثَمِ فَقَالَ لَهُ قَدْ بَلَغَنِي مَا دَارَ عَنْكَ فِي عَلِيٍّ علیه السلام وَقَوْلُ مَنْ قَالَ‏ وَكَانَ حَبِيبٌ مَوْلًى لِبَنِي هَاشِمٍ‏ فَقَالَ لَهُ الْهَيْثَمُ النَّظَرُ يَمُرُّ فِيهِ أَكْثَرُ مِنْ هَذَا فَخَفِّضِ الْأَمْرَ فَحَجَجْنَا بَعْدَ ذَلِكَ وَمَعَنَا حَبِيبٌ فَدَخَلْنَا عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام فَسَلَّمْنَا عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ حَبِيبٌ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ كَانَ مِنَ الْأَمْرِ كَذَا وَكَذَا فَتَبَيَّنَ الْكَرَاهِيَةُ فِي وَجْهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقَالَ لَهُ حَبِيبٌ هَذَا مُحَمَّدُ بْنُ نَوْفَلٍ حَضَرَ ذَلِكَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَيْ حَبِيبُ كُفَّ خَالِقُوا النَّاسَ بِأَخْلَاقِهِمْ‏ وَخَالِفُوهُمْ بِأَعْمَالِكُمْ فَإِنَ‏ لِكُلِّ امْرِئٍ‏... مَا اكْتَسَبَ‏ وَهُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ مَنْ أَحَبَّ لَا تَحْمِلُوا النَّاسَ عَلَيْكُمْ وَعَلَيْنَا وَادْخُلُوا فِي دَهْمَاءِ النَّاسِ فَإِنَّ لَنَا أَيَّاماً وَدَوْلَةً يَأْتِي بِهَا اللَّهُ إِذَا شَاءَ فَسَكَتَ حَبِيبٌ فَقَالَ علیه السلام أَ فَهِمْتَ يَا حَبِيبُ لَا تُخَالِفُوا أَمْرِي فَتَنْدَمُوا فَقَالَ لَنْ أُخَالِفَ أَمْرَكَ قَالَ أَبُو الْعَبَّاسِ‏ وَسَأَلْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ نَوْفَلٍ فَقَالَ كُوفِيٌّ قُلْتُ مِمَّنْ قَالَ أَحْسَبُهُ مَوْلًى لِبَنِي هَاشِمٍ وَكَانَ حَبِيبُ بْنُ نِزَارِ بْنِ حَيَّانَ مَوْلًى لِبَنِي هَاشِمٍ وَكَانَ الْخَبَرُ فِيمَا جَرَى بَيْنَهُ وَبَيْنَ أَبِي حَنِيفَةَ حِينَ ظَهَرَ أَمْرُ بَنِي الْعَبَّاسِ فَلَمْ يُمْكِنْهُمْ إِظْهَارُ مَا كَانَ عَلَيْهِ آلُ مُحَمَّدٍ علیهم السلام.

[9]. الموطأ، ج2، ص899، ح3.

[10]. الفتوح، ج2، ص373: قَالَ فَبلغَ ذلِكَ أَبَا ذَرٍ وَكَّانَ مُقِيماً بِالشَّامِ فَجَعَلَ يُظْهِرُ عَيْبَ عُثمانَ هُناكَ ويَذْكُرُ مِنْهُ خِصَالاً قَبِيحَةً فَكَتَبَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ بِذَلِكَ إِلَى عُثْمَانَ بِسْمِ اَللَّهِ الرحمن الرحيم لِعبْد اَللَّهِ عُثْمَانَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ مِنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ صَخْرٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُخْبِرُكَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ بِأنَّ أبا ذَرٍ قَد أَفْسَدَ عَلَيكَ الشَّامَ وَذلِكَ أنَّهُ يَظهَرُ لِأبي بَكرٍ وعُمَرَ بِكُلِّ جَمِيلٍ فَإذا ذَكَرَك أَظْهَرَ عَيبَكَ وقالَ فِيكَ القَبيحُ وإِنِّي أَكْرَهُ أن يَكُونَ مِثْلَهُ بِالشَّامِ أَوْ بِمِصْرَ أوْ بِالْعِرَاقِ لِأَنَّهُم قَومٌ سِراعٌ إلى الْفِتَنِ وأَحَبُّ الأُمُورِ إِلَيْهِمُ الشُّبُهاتُ ولَيْسوا بِأهْلِ طَاعَةٍ ولا جَماعَةٍ والسَّلامُ. قال فَكَتَبَ إلَيْهِ عُثْمانُ أمَّا بَعْدُ فَقَدْ جَائَنِي كِتَابُك وفَهِمْتُ مَا ذَكَرْتَ فِيهِ مِنْ أَمْرِ أَبِي ذَرٍ جُنْدَبِ بْنِ جُنَادَةَ فَإِذَا وَرَدَ عَلَيْك كِتابي هذا فابعَثْ بِهِ إلَيَّ واحْمِلْهُ علَى أَغْلَظِ الْمَرَاكِبِ وأَوْعَرِهَا وَابْعَثْ مَعَهُ دَلِيلاً يَسِيرُ بِهِ اللَّيْلُ مَعَ النَّهارِ حَتَّى يَغلِبَهُ النَّومُ فَيُنْسِيَهُ ذِكرِي وذِكرَكَ والسَّلامُ. قال فَلَمَّا وَرَدَ كِتَابُ عُثْمَانَ عَلَى مُعَاوِيَةَ دَعَا بِأَبِي ذَرٍ فَحَمَلَهُ علَى شارِفٍ مِنَ اَلْإِبِلِ بِغَيرِ وِطاءٍ وبَعَثَ مَعَهُ دَلِيلاً عَنِيفاً يَعْنفُ عَلَيْهِ حَتَّى يَقْدَمَ المَدِينَةَ قالَ فَقَدِمَ بِأَبِي ذَرٍ الْمَدِينَةَ وقَدْ سَقَطَ لَحْمُ فخِذَيْهِ وَكَانَ أَبُو ذَرٍ رَحِمَهُ اَللَّهُ رَجُلاً آدَمَ طَوِيلاً ضَعِيفاً نَحِيفاً شَيْخاً أَبْيَضَ الرَّأْسِ واللَّحْيَةِ فَلَمَّا أُدْخِلَ علَى عُثْمانَ ونَظَرَ إلَيهِ قال لا أَنْعَمَ اَللَّهُ بِكَ عَيْناً يَا جُنَيْدِبُ فَقَالَ أَبُو ذَرٍ أَنَا جُنْدَبُ بْنُ جُنَادَةَ وَسَمَّانِي اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَسَلَّمَ عَبْدِ اَللَّهِ فَقَالَ عُثْمَانُ أَنْتَ الَّذي تَزعُمُ بِأَنَّنا نَقولُ أنَّ يَدَ اللَّهِ مَغلولَةٌ وَأنَّ اللَّهَ فَقيرٌ وَنَحنُ أغنياء؟ فَقَالَ أَبُو ذَرٍ أَوْ كُنْتُمْ لاَ تَقُولُونَ ذَلِكَ لَأَنْفَقْتُم مَالَ اَللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ المُؤمِنينَ إِنِّي لَمْ أَقُلْ ذَلِكَ وَلَكِنِّي أَشْهَدُ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ يَقُولُ إِذَا بَلَغَ بَنُو أُمَيَّةَ اَلْعَاصِ ثَلاَثِينَ رَجُلاً جَعَلُوا مَالَ اَللَّهِ دُوَلاً وَعِبَادَ اللَّهِ خَوَلاً وَدِينَ اَللَّهِ دَخَلاً ثُمَّ يُرِيحُ اَللَّهُ اَلْعِبَادَ مِنْهُمْ فَقَالَ عُثْمَانُ لِمَنْ بِحَضْرَتِهِ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ أَسْمَعْتُم هَذَا اَلْحَدِيثَ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالُوا مَا سَمِعْنَاهُ فَقَالَ عُثْمَانُ وَيْلَكَ يَا جُنْدَبُ أَتَكَذَّبُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ فَقالَ أبو ذَرٍ لِمَن حَضَرَ أَتَظَنُّونَ أَنِّي كَذَبْتُ ولَمْ أُصَدِّقْ في هذا الحَديثِ فَقَالَ عُثْمَانُ ادْعُوا لِي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فَدُعِيَ لَهُ فلَمَّا جلس قَالَ عُثْمَانُ لِأَبِي ذَرٍ أَقْصِصْ عَلَيْهِ حَدِيثَكَ فِي بَنِي أَبِي الْعَاصِ قَالَ فَأَعَادَ الْحَدِيثَ أَبُو ذَرٍ فَقَالَ عُثْمَانُ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ هَلْ سَمِعْتَ هَذَا مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ عَلِيٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ لَمْ أَسْمَعْ هَذَا وَلَكِنْ قَدْ صَدَقَ أبُو ذَرٍ فَقَالَ عُثْمانُ وبِمَا ذا صَدَقْتَهُ فَقَال عَلِيٌ بِحَدِيثِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قالَ مَا أَظَلَّتِ الخَضراءُ وَلا أَقَلَّتِ الغَبْرَاءُ أحَداً أصْدَقَ لَهْجَةً مِن أَبِي ذَرّ فَقَالَ جَمِيعُ مَنْ حَضَرَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ صَدَقَ عَلِيٌ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ وقالَ أبُو ذَرٍ أحدثكُم أَنِّي سَمِعْتُ هَذَا مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وتَتَهِمُونِي مَا كُنْتُ أَظُنُّ أَنِّي أَعِيشُ حَتَّى أسمَعَ هَذا مِنْكُم فَقَالَ عثمانُ كَذَبْتَ أَنْتَ رَجُلٌ مُحِبٌ لِلْفِتْنَةِ فَقَالَ أبُو ذَرٍ اتَّبِع سُنَّةَ صاحِبَيكَ أبي بَكْرٍ وعُمَرَ حَتَّى لا يَكُونَ لاحَدَّ عَلَيْكَ كَلَامٌ فَقَالَ عُثْمَانُ مَا أَنْتَ وَذَاكَ لاَ أُمَّ لَكَ فَقَالَ أَبُو ذَرٍ وَاللَّهِ ما أَعرِفُ لِي إِلَيْكَ ذَنْباً إِلاَّ الاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهيُ عَنِ الْمُنْكَرِ قَالَ فَاشْتَدَّ غَضَبُ عُثْمَانَ ثُمَّ قَالَ أَشِيرُوا عَلَيَّ فِي أَمْرِ هَذَا اَلشَّيْخِ اَلْكَذَّابِ فَقَدْ فَرَّقَ جَمَاعَةَ اَلْمُسْلِمِين! فَقَالَ عَلِيٌ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ أَمَّا أَنَا فَأُشِيرُ عَلَيْكَ بِمَا قَالَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَونَ فَإن يَكُ كَاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وإن يَكُ صَادِقاً يُصِبْكُم بَعْضُ اَلَّذِي يَعِدُكُم إِنَّ اَللَّهَ لاَ يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ فَقَالَ عُثْمَانُ التُّرَابُ بِفِيكَ يَا عَلِيُّ فَقَالَ عَلِيٌ بَلْ بِفِيكَ يَا عُثْمَانُ أَتَصَنَّعُ هَذَا بِأَبِي ذَرٍ وَهُوَ حَبِيبٌ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي كِتَابٍ كَتَبَهُ إِلَيْكَ مُعَاوِيَةُ مَن قَدْ عَرَفْتَ رِفْقَهُ وَظُلمَهُ قالَ فَأمْسَكَ عُثمانُ عَنْ عَلِيٍ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى أَبِي ذَرٍ فَقَالَ اُخْرُجْ عَنَّا مِن بَلَدِنَا فَقَالَ أَبُو ذَرٍ مَا أَبْغَضَ إِلَيَّ جِوارَكَ ولكِنْ إِلَى أَيْنَ أَخْرُجُ فَقَالَ عُثْمَانُ إِلَى حَيْثُ شِئْتَ فَقَالَ أرجِع إِلى اَلشَّامِ فَإِنَّها أرضُ الجِهاد، فَقَالَ عُثْمَانُ إِنِّي إِنَّمَا جِئْتُ بِكَ مِنَ الشَّامِ لِمَا تُفْسِدُ بِها عَلَيَّ ولا أُحِبُّ أن أُدْرَكَ إِلَيْهَا قَالَ أَبُو ذَرٍ فَأَخْرُجُ إِلَى اَلْعِرَاقِ قَالَ عثمانُ لاَ لِأَنَّهُمْ قَوْمٌ أَهْلُ شُبْهَةٍ وَطِعْنَ عَلَى الأَئِمَّة فَقَالَ أَبُو ذَرٍ فَإنِّي حَيْثُ كُنْتُ فَلاَ بُدَّ لِي مِنْ قَوْلِ اَلْحَقِّ فَإِلَى أَيْنَ تُحِبُّ أَنْ أَخْرُجَ فَقَالَ عُثْمَانُ إِلَى بَلَدٍ هُوَ أبْغَضُ إِلَيْكَ قَالَ الرَّبَذَةُ قالَ فَأخرُجُ إلَيها ولا تَعِدْهَا قالَ ثُمَّ أَمَرَ مَرْوَانَ بْنَ الحكم أَنْ يُخْرِجَ أَبَا ذَرٍ مِنَ المَدينَةِ على بَعيرٍ بِغَيرِ وِطَاءٍ وتَبِعَهُ جَماعَةٌ مِنَ النَّاس يُشَيِّعونَهُ ويَحْزَنُونَ لِحُزنِهِ مِنهُم عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وعَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ والمِقدَادُ بنُ الأسوَدِ وعُيَيْنَةُ بنُ عَبَّاسٍ. قالَ وَتَقَدَّمَ عَلِيٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ إِلَى أَبِي ذَرٍ فَجَعَلَ يُعَزِّيهِ فِيمَا قَدْ نَزَلَ بهِ ويأمُرُهُ بِالصَّبرِ والاحْتِسَابِ إلى وَقْتِ الْفَرَجِ قَالَ وتَقَدَّمَ مروانُ بْنُ الحَكمِ إلى عَلِيٍ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ فَقَالَ أَليسَ قَدْ أَمَرَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْ لا يَخْرُجَ أَحَدٌ مَعَ هذا الشَّيخِ وَلا يُشَيِّعُهُ أحَدٌ مِنَ الصَّحابَةِ قَالَ فَرَفَعَ عَلِيٌ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَضِيباً كَانَ فِي يَدِهِ فَضَرَبَ بِهِ بَيْنَ أُذُنَيْ بعير مروانُ ثُمَّ قَالَ إِلَيْكَ عَنَّا يَا بنَ الزرقاء أَمْثَلُك يَعْتَرِضُ عَلَيْنَا فِي اَلَّذِي نَصْنَعُ قَالَ فرَجَعَ مروَانُ إِلَى عُثْمَانَ فأخبَرَهُ بِذلِكَ ومَضَى أبُو ذَرٍ حَتَّى صارَ إلى الرَّبَذَةِ وَرَجَعَ عَلِيٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنهُ ومَنْ مَعَهُ إلَى المَدِينَةِ فَأَرْسَلَ إلَيْهِ عُثْمَانُ فَدَعَاه، فَقَالَ أَلَمْ آمُرُ أَنْ لاَ تُشَيِّعَ أَبَا ذَرٍ فَلِم شَيَّعَتهُ أنْتَ وغَيرُك فَقالَ عَلِيٌ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ لَيسَ كُلُّ مَا تَأْمُرُ بِهِ أَنْتَ يَجِبُ أَنْ نَقْبَلَ وإِنْ كانَ غَيْرَ صَوَابٍ فَقَالَ عُثْمَانُ هَذَا مَروانُ يَذكُرُ أنَّكَ ضَرَبتَ بَينَ أُذُنَي بَعيرِهِ وَشَتَمْتُهُ فَأرضِهِ مِن حَقِّهِ فَقالَ عَلِيٌ رَضِيَ الله عَنْهُ هَذَا بَعِيرِي فَلْيَضْرِبْ بَيْنَ أُذُنَيْهِ كَمَا ضَرَبْتَ بَيْنَ أُذُنَيْ بَعِيرِهِ وأَمَّا الشَّتِيمَةُ فَوَ اللَّهِ لَئِنْ شَتَمَنِي مَرْوَانُ لاَ شتمتهُ لاَنَ مَرْوَانُ لَيْسَ لِي بِكُفُوءٍ فأشاتمه ثُمَّ وَثَبَ عَلِيٌ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ مِنْ عِنْدِ عُثْمَانَ مُغْضَباً حَتَّى صَارَ إِلَى مَنْزِلِهِ قَالَ وَلَمْ يَزَلْ أَبُو ذَرٍ مُقِيماً بِالرَّبَذَةِ يَغشاهُ الصّادِرُ والوَارِدُ مِنَ الْحَاجِّ وغَيْرِهِمْ فَيَعرِضونَ عَلَيهِ الْحَوَائِجَ فَلا يَقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ شَيْئاً إِلَى أَنْ حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاة.

الأمالي (للمفيد)، ص161، ح4: عَنْ أَبِي جَهْضَمٍ الْأَزْدِيِ‏ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: لَمَّا أَخْرَجَ‏ عُثْمَانُ‏ أَبَا ذَرٍّ الْغِفَارِيَّ رَحِمَهُ اللَّهُ مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى الشَّامِ كَانَ يَقُومُ فِي كُلِّ يَوْمٍ فَيَعِظُ النَّاسَ وَيَأْمُرُهُمْ بِالتَّمَسُّكِ بِطَاعَةِ اللَّهِ وَيُحَذِّرُهُمْ مِنِ ارْتِكَابِ مَعَاصِيهِ وَيَرْوِي عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم مَا سَمِعَهُ مِنْهُ فِي فَضَائِلِ أَهْلِ بَيْتِهِ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمُ السَّلَامُ وَيَحُضُّهُمْ عَلَى التَّمَسُّكِ بِعِتْرَتِهِ فَكَتَبَ مُعَاوِيَةُ إِلَى عُثْمَانَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ أَبَا ذَرٍّ يُصْبِحُ إِذَا أَصْبَحَ وَيُمْسِي إِذَا أَمْسَى وَجَمَاعَةٌ مِنَ النَّاسِ كَثِيرَةٌ عِنْدَهُ فَيَقُولُ كَيْتَ وَكَيْتَ فَإِنْ كَانَ لَكَ حَاجَةٌ فِي النَّاسِ قِبَلِي فَأُقْدِمُ أَبَا ذَرٍّ إِلَيْكَ فَإِنِّي أَخَافُ أَنْ يُفْسِدَ النَّاسَ عَلَيْكَ وَالسَّلَامُ فَكَتَبَ إِلَيْهِ عُثْمَانُ أَمَّا بَعْدُ فَأَشْخِصْ إِلَيَّ أَبَا ذَرٍّ حِينَ تَنْظُرُ فِي كِتَابِي هَذَا وَالسَّلَامُ فَبَعَثَ مُعَاوِيَةُ إِلَى أَبِي ذَرٍّ فَدَعَاهُ وَأَقْرَأَهُ كِتَابَ عُثْمَانَ وَقَالَ لَهُ النَّجَا السَّاعَةَ فَخَرَجَ أَبُو ذَرٍّ إِلَى رَاحِلَتِهِ فَشَدَّهَا بِكُورِهَا وَأَنْسَاعِهَا فَاجْتَمَعَ إِلَيْهِ النَّاسُ فَقَالُوا لَهُ يَا أَبَا ذَرٍّ رَحِمَكَ اللَّهُ أَيْنَ تُرِيدُ قَالَ أَخْرَجُونِي إِلَيْكُمْ غَضَباً عَلَيَّ وَأَخْرَجُونِي مِنْكُمْ إِلَيْهِمُ الْآنَ عَبَثاً بِي وَلَا يَزَالُ هَذَا الْأَمْرُ فِيمَا أَرَى شَأْنَهُمْ فِيمَا بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ أَوْ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ وَمَضَى وَسَمِعَ النَّاسُ بِمَخْرَجِهِ فَاتَّبَعُوهُ حَتَّى خَرَجَ مِنْ دِمَشْقَ فَسَارُوا مَعَهُ حَتَّى انْتَهَى إِلَى دَيْرِ مُرَّانِ‏ فَنَزَلَ وَنَزَلَ مَعَهُ النَّاسُ فَاسْتَقْدَمَ فَصَلَّى بِهِمْ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي مُوصِيكُمْ بِمَا يَنْفَعُكُمْ وَتَارِكُ الْخَطْبِ وَالتَّشْقِيقِ احْمَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ قَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ فَأَجَابُوهُ بِمِثْلِ مَا قَالَ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ وَأَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَأَنَّ النَّارَ حَقٌّ وَأُقِرُّ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَاشْهَدُوا عَلَيَّ بِذَلِكَ قَالُوا نَحْنُ عَلَى ذَلِكَ مِنَ الشَّاهِدِينَ قَالَ لِيُبَشَّرْ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَى هَذِهِ الْخِصَالِ بِرَحْمَةِ اللَّهِ وَكَرَامَتِهِ مَا لَمْ يَكُنْ لِلْمُجْرِمِينَ ظَهِيراً وَلَا لِأَعْمَالِ الظَّلَمَةِ مُصْلِحاً وَلَا لَهُمْ مُعِيناً أَيُّهَا النَّاسُ اجْمَعُوا مَعَ صَلَاتِكُمْ وَصَوْمِكُمْ غَضَباً لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ إِذَا عُصِيَ فِي الْأَرْضِ وَلَا تُرْضُوا أَئِمَّتَكُمْ بِسَخَطِ اللَّهِ وَإِنْ أَحْدَثُوا مَا لَا تَعْرِفُونَ فَجَانِبُوهُمْ وَازْرَءُوا عَلَيْهِمْ وَإِنْ عُذِّبْتُمْ وَحُرِمْتُمْ وَسُيِّرْتُمْ حَتَّى يَرْضَى اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ أَعْلَى وَأَجَلُّ لَا يَنْبَغِي أَنْ يُسْخَطَ بِرِضَى الْمَخْلُوقِينَ غَفَرَ اللَّهُ لِي وَلَكُمْ أَسْتَوْدِعُكُمُ اللَّهَ وَأَقْرَأُ عَلَيْكُمُ السَّلَامَ وَرَحْمَةَ اللَّهِ فَنَادَاهُ النَّاسُ أَنْ سَلَّمَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَرَحِمَكَ يَا أَبَا ذَرٍّ يَا صَاحِبَ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَ لَا نَرُدُّكَ إِنْ كَانَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ أَخْرَجُوكَ أَ لَا نَمْنَعُكَ‏ فَقَالَ لَهُمُ ارْجِعُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَإِنِّي أَصْبَرُ مِنْكُمْ عَلَى الْبَلْوَى وَإِيَّاكُمْ وَالْفُرْقَةَ وَالِاخْتِلَافَ فَمَضَى حَتَّى قَدِمَ عَلَى عُثْمَانَ فَلَمَّا دَخَلَ عَلَيْهِ قَالَ لَهُ لَا قَرَّبَ اللَّهُ بِعَمْرٍو عَيْناً فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ وَاللَّهِ مَا سَمَّانِي أَبَوَايَ عَمْراً وَلَكِنْ لَا قَرَّبَ اللَّهُ مَنْ عَصَاهُ وَخَالَفَ أَمْرَهُ وَارْتَكَبَ هَوَاهُ فَقَامَ إِلَيْهِ كَعْبُ الْأَحْبَارِ فَقَالَ لَهُ: أَ لَا تَتَّقِي اللَّهَ يَا شَيْخُ تُجِيبُ‏ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ بِهَذَا الْكَلَامِ فَرَفَعَ أَبُو ذَرٍّ عَصًى كَانَتْ فِي يَدِهِ فَضَرَبَ بِهَا رَأْسَ كَعْبٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ يَا ابْنَ الْيَهُودِيَّيْنِ مَا كَلَامُكَ مَعَ الْمُسْلِمِينَ فَوَ اللَّهِ مَا خَرَجَتِ الْيَهُودِيَّةُ مِنْ قَلْبِكَ بَعْدُ فَقَالَ عُثْمَانُ وَاللَّهِ لَا جَمَعَتْنِي وَإِيَّاكَ دَارٌ قَدْ خَرِفْتَ وَذَهَبَ عَقْلُكَ أَخْرِجُوهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيَّ حَتَّى تُرْكِبُوهُ قَتَبَ نَاقَتِهِ بِغَيْرِ وِطَاءٍ ثُمَّ انْخُسُوا بِهِ النَّاقَةَ وَتَعْتِعُوهُ حَتَّى تُوصِلُوهُ الرَّبَذَةَ فَنَزِّلُوهُ بِهَا مِنْ غَيْرِ أَنِيسٍ حَتَّى يَقْضِيَ اللَّهُ فِيهِ مَا هُوَ قَاضٍ فَأَخْرَجُوهُ مُتَعْتَعاً مَلْهُوزاً بِالْعِصِيِّ وَتَقَدَّمَ أَنْ لَا يُشَيِّعَهُ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ فَبَلَغَ ذَلِكَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام فَبَكَى حَتَّى بُلَّ لِحْيَتُهُ بِدُمُوعِهِ ثُمَّ قَالَ أَ هَكَذَا يُصْنَعُ بِصَاحِبِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم‏ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ ثُمَّ نَهَضَ وَمَعَهُ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ علیه السلام وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْعَبَّاسِ وَالْفَضْلُ وَقُثَمُ وَعُبَيْدُ اللَّهِ حَتَّى لَحِقُوا أَبَا ذَرٍّ فَشَيَّعُوهُ فَلَمَّا بَصُرَ بِهِمْ أَبُو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ حَنَّ إِلَيْهِمْ وَبَكَى عَلَيْهِمْ وَقَالَ بِأَبِي وُجُوهٌ إِذَا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ بِهَا رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَشَمَلَتْنِي الْبَرَكَةُ بِرُؤْيَتِهَا ثُمَّ رَفَعَ يَدَيْهِ إِلَى السَّمَاءِ وَقَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أُحِبُّهُمْ وَلَوْ قُطِّعْتُ إِرْباً إِرْباً فِي مَحَبَّتِهِمْ مَا زُلْتُ عَنْهَا ابْتِغَاءَ وَجْهِكَ وَالدَّارِ الْآخِرَةِ فَارْجِعُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ وَاللَّهَ أَسْأَلُ أَنْ يُخْلِفَنِي فِيكُمْ أَحْسَنَ الْخِلَافَةِ فَوَدَّعَهُ الْقَوْمُ وَرَجَعُوا وَهُمْ يَبْكُونَ عَلَى فِرَاقِهِ.

[11]. الغدير، ج10، ص191: قال الأميني: انظر إلى مبلغ هؤلاء الرجال أبناء بيت أمية من الدين، ولعبهم بطقوس الاسلام، وجرأتهم على الله وتغيير سنته، وأحداثهم في الصلاة وهي أفضل ما بنيت عليه البيضاء الحنيفية، وانظر إلى ابن هند حلف الخمر والربا كيف يترك ما جاء به رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم ووجد هو عمله عليه، ووافقه هو مع أبي بكر وعمر، ثم يعدل عنه لمحض أن ابن عمه غير حكم الشريعة فيه، وأن مروان بن الحكم طريد رسول الله وابن طريده، الوزغ ابن الوزغ، اللعين ابن اللعين على لسان النبي العظيم، وصاحبه عمرو بن عثمان ما راقهما اتباعه السنة، فاستهان مخالفتها دون أن يعيب ابن عمه بعمله، فأحيى أحدوثة ذي قرباه، وأمات سنة محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم، غير مكترث لما سمعته أذن الدنيا عن ابن عمر: الصلاة في السفر ركعتان من خالف السنة فقد كفر فزه به من خليفة للمسلمين وألف زه.

[12]. الأنعام: 164 (قُلْ أَغَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبّاً وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ وَلَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ).

الإسراء: 15 (مَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً).

فاطر: 18 (وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَى حِمْلِهَا لَا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَمَنْ تَزَكَّى فَإِنَّمَا يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ).

الزمر: 7 (إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ وَإِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ).

النجم: 38 (أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى).

[13]. مناقب آل أبي طالب، ج1، ص214.

[14]. الاحتجاج، ج2، ص448.

[15]. عوالي اللئالي، ج4، ص124، ح208.

[16]. طوالع الأنوار، ج1، ص407: عَنْ صَاحِبِ بُسْتَانِ اَلْكَرَامَةِ أَنَّهُ رَوَى أَنَّ اَلنَّبِيَّ صلّی الله علیه و آله و سلّم كَانَ جَالِساً وَعندَهُ جَبْرَئيلُ فَدَخَلَ عَلِيٌ علیه السلام فَقَامَ لَهُ جَبْرَئِيلُ فَقَالَ اَلنَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَتَقُومُ لِهَذَا الفتي فَقَالَ نَعَمْ إِنَّ لَهُ عَلَيَّ حقّ التَّعليم فَقَالَ اَلنَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم كَيْفَ ذَلِكَ اَلتَّعْلِيمُ يَا جَبْرَئِيلُ قال لَمَّا خَلَقَنِي اللَّهُ تَعَالَي سَأَلَنِي مَنْ أَنْتَ وَمَا اسمُكَ وَما أَنَا ومَا اسْمِي فَتَحَيَّرْتُ فِي الْجَوَابِ وَبَقِيتُ سَاكِتاً ثُمَّ حَضَرَ هَذَا الشَّابُّ فِي عَالَمِ الأنوارِ وعَلَّمَني الجَوابَ فَقالَ قُلْ أَنْتَ رَبّي الجَليلُ وَاسمُكَ الجَليلُ وَأَنَا العَبْدُ الذَّليلُ واسمي جَبْرَئِيلُ وَلِهَذَا قُمتُ لَهُ وَعَظَمَتِهِ فَقالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم كَم عُمُرُكَ يا جَبْرَئيلُ؟. فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ يَطْلُعُ نَجْمٌ مِنَ الْعَرْشِ فِي كُلِّ ثَلاثِينَ أَلفَ سَنَةٍ مَرَّةً وَقَد شاهَدْتُهُ طالِعاً ثَلاثِينَ ألفَ مَرَّةٍ قَالَ اَلنَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَالَ جَبْرَئِيلُ بَلِيَ مِيكَائِيلُ أَزِيدُ عُمُرَهُ مِنِّي فنزل ميكائيل قَالَ اَلنَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم يَا ميكائيلُ كَمْ مُدَّةُ عُمُرِكَ قَالَ ميكائيلُ يَا حَبِيبَ اَللَّهِ لاَ أَعْلَمُ مُدَّةَ عُمُرِي لَكِنْ كَوْكَبٌ يَطَّلُعُ في كُلِّ سِتِّينَ أَلْفَ عَامٍ مَرَّةً وأنَا رَأَيْتُهُ سِتِّينَ أَلْفَ مَرَّةٍ هَلْ مَن كَانَ عُمُرُهُ أزْيَدَ مِنْك؟. قَالَ بَلِي يَا رَسُولَ اَللَّهِ إِسْرَافِيلُ عُمُرُهُ أَزْيَدُ مِنِّي فَنَزَلَ إِسْرَافِيلُ فَقَالَ يَا اِسْرَافِيلُ كَمْ عُمُرُكَ قالَ يا حَبِيبَ اللَّهِ أَنَا لا أعْلَمُ مُدَّةَ عُمُرِي ولكِنْ كَوْكَبٌ يَطْلُعُ فِي كُلِّ تِسعِينَ ألف عام مَرَّةً أَنَا رَأَيْتُهُ تِسْعِينَ أَلْفَ مَرَّةٍ قَالَ اَلنَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم هَلْ مَنْ كَانَ عُمُرُهُ أَزيَدَ مِنْك قَالَ بَلِيٌ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عِزْرَائِيلُ فَنَزَلَ عِزْرَائِيلُ قَالَ يَا عِزْرَائِيلُ كَمْ مُدَّةُ عُمُرِكَ؟. قَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَنَا لاَ أَعْلَمُ مُدَّةَ عُمُرِي لَكِنْ كَوْكَبٌ يَطْلُعُ في كُلِّ مِأَةٍ وعِشْرِينَ ألفَ عامٍ مَرَّةً أنَا رَأَيْتُهُ مِأَةً وعِشْرِينَ ألفَ مَرَّةٍ قَالَ هَلْ مَنْ كَانَ عُمُرُهُ قَالَ بَلِيٌ يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ يَا رَوْحُ كَمْ مُدَّةُ قَالَ يَا رَسولَ اللَّهِ أَنَا لا أَعلَمُ مُدَّةَ عُمُرِي وَلكِن كَوْكَبٌ يَطْلُعُ فِي كُلِّ مِأتَينِ ألْفَ عَامٍ مَرَّةً وأنا رَأَيْتُهُ مِأْتَيْنِ ألفَ مَرَّةٍ قَالَ يَا عليّ ارفع عِمَامَتَكَ فَرَفَعَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ علیه السلام عِمَامَتَهُ فَرَأَتْ تِلْكَ اَلْمَلاَئِكَةُ أن طَلَعَ كَوكَبٌ عَن جَبينِهِ المُبينِ ونَوَّرَت بِنُورِهِ الأرضُونَ.

[17]. معدن الجواهر، ص67: وَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مَعْمَرُ بْنُ الْمُثَنَّى‏: ارْتَجَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام تِسْعَ كَلِمَاتٍ ارْتِجَالاً أَيْتَمْنَ‏ جَوَاهِرَ الْحِكْمَةِ وَقَطَعْنَ الْأَطْمَاعَ عَنِ اللِّحَاقِ بِوَاحِدَةٍ فَمِنْهُنَّ ثَلَاثٌ فِي الْمُنَاجَاةِ وَثَلَاثٌ فِي الْعِلْمِ وَثَلَاثٌ‏ فِي الْأَدَبِ فَأَمَّا اللَّوَاتِي فِي الْمُنَاجَاةِ قَوْلُهُ علیه السلام كَفَانِي عِزّاً أَنْ تَكُونَ‏ لِي‏ رَبّاً وَكَفَانِي فَخْراً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً فَأَنْتَ كَمَا أُحِبُ‏ فَوَفِّقْنِي لِمَا تُحِبُّ، الخبر.

مناقب آل أبي طالب، ج3، ص104: قَالَ‏ كَفَى لِي فَخْراً أَنْ‏ أَكُونَ‏ لَكَ عَبْداً.

روض الجنان، ج13، ص75: و در كلام اوست: كَفى لِي فَخْراً اَنْ اَكُونَ لَكَ عَبْداً وَكَفَى لِي عِزّاً اَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً.

مجموعة ورام، ج2، ص111: فِي بَعْضِ مُنَاجَاةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام لِرَبِّهِ‏ كَفَى بِي عِزّاً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً وَكَفَى‏ بِي‏ فَخْراً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً أَنْتَ لِي كَمَا أُحِبُّ فَوَفِّقْنِي لِمَا تُحِب‏.

تفسير الرازي، ج1، ص215: كَانَ عَلِيٌّ كَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ يَقُولُ: كَفَى بِي فَخْراً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً، وَكَفَى بِي شَرَفاً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً، اللَّهُمَّ إِنِّي وَجَدْتُكَ إِلَهاً كَمَا أَرَدْتَ فَاجْعَلْنِي عَبْداً كَمَا أَرَدْتَ.

سبل الهدى والرشاد، ج11، ص301: وَمِن كَلامِهِ في المُناجاةِ: كَفانِي عِزّاً أَنْ تَكُونَ لِي رَبّاً وَكْفانِي فَخْراً أَنْ أَكُونَ لَكَ عَبْداً أَنْتَ لِي كَمَا أُحِبُّ فَوَفِّقْنِي إِلَى مَا تُحِبَّ.

[18]. الكافي، ج1، ص462، ح5: عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ رِجَالِهِ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْحَسَنَ علیه السلام قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ مَدِينَتَيْنِ إِحْدَاهُمَا بِالْمَشْرِقِ وَالْأُخْرَى بِالْمَغْرِبِ عَلَيْهِمَا سُورٌ مِنْ حَدِيدٍ وَعَلَى كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا أَلْفُ‏ أَلْفِ‏ مِصْرَاعٍ‏ وَفِيهَا سَبْعُونَ أَلْفَ أَلْفِ لُغَةٍ يَتَكَلَّمُ كُلُّ لُغَةٍ بِخِلَافِ لُغَةِ صَاحِبِهَا وَأَنَا أَعْرِفُ جَمِيعَ اللُّغَاتِ وَمَا فِيهِمَا وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا عَلَيْهِمَا حُجَّةٌ غَيْرِي وَغَيْرُ الْحُسَيْنِ أَخِي.

بصائر الدرجات، ج1، ص510، ح1: عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ بَلْدَةً خَلْفَ‏ الْمَغْرِبِ‏ يُقَالُ لَهَا جَابَلْقَا وَفِي جَابَلْقَا سَبْعُونَ أَلْفَ أُمَّةٍ لَيْسَ مِنْهَا أُمَّةٌ إِلَّا مِثْلَ هَذِهِ الْأُمَّةِ فَمَا عَصَوُا اللَّهَ طَرْفَةَ عَيْنٍ فَمَا يَعْمَلُونَ عَمَلاً وَلَا يَقُولُونَ قَوْلاً إِلَّا الدُّعَاءَ عَلَى الْأَوَّلَيْنِ وَالْبَرَاءَةَ مِنْهُمَا وَالْوَلَايَةَ لِأَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم.

[19]. بصائر الدرجات، ج1، ص490، ح2: عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْجَارُودِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ مِنْ وَرَاءِ أَرْضِكُمْ هَذِهِ أَرْضاً بَيْضَاءَ ضَوْؤُهَا مِنْهَا فِيهَا خَلْقٌ‏ يَعْبُدُونَ‏ اللَّهَ لَا يُشْرِكُونَ بِهِ شَيْئاً يَتَبَرَّءُونَ مِنْ فُلَانٍ وَفُلَانٍ.

بصائر الدرجات، ج1، ص490، ح3: عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ مِنْ وَرَاءِ عَيْنِ شَمْسِكُمْ‏ هَذِهِ‏ أَرْبَعِينَ‏ عَيْنَ شَمْسٍ فِيهَا خَلْقٌ كَثِيرٌ وَإِنَّ مِنْ وَرَاءِ قَمَرِكُمْ أَرْبَعِينَ قَمَراً فِيهَا خَلْقٌ كَثِيرٌ لَا يَدْرُونَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ أَمْ لَمْ يَخْلُقْهُ أُلْهِمُوا إِلْهَاماً لَعْنَةَ فُلَانٍ وَفُلَانٍ.

بصائر الدرجات، ج، ص512، ح6: عَنْ فِلْفِلَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ جَبَلاً مُحِيطاً بِالدُّنْيَا مِنْ زَبَرْجَدٍ خَضِرٍ وَإِنَّمَا خُضْرَةُ السَّمَاءِ مِنْ خُضْرَةِ ذَلِكَ الْجَبَلِ وَخَلَقَ خَلْقاً وَلَمْ يَفْرِضْ عَلَيْهِمْ‏ شَيْئاً مِمَّا افْتَرَضَ‏ عَلَى خَلْقِهِ مِنْ صَلَاةٍ وَزَكَاةٍ وَكُلُّهُمْ يَلْعَنُ رَجُلَيْنِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَسَمَّاهُمَا.

[20]. بصائر الدرجات، ج1، ص493، ح8: عَنْ عَجْلَانَ أَبِي صَالِحٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قُبَّةِ آدَمَ فَقُلْتُ لَهُ هَذِهِ قُبَّةُ آدَمَ فَقَالَ نَعَمْ وَلِلَّهِ قِبَابٌ‏ كَثِيرَةٌ أَمَا إِنَّ خَلْفَ مَغْرِبِكُمْ هَذَا تِسْعَةً وَثَلَاثِينَ مَغْرِباً أَرْضاً بَيْضَاءَ وَمَمْلُوَّةٌ خَلْقاً يَسْتَضِيئُونَ بِنُورِنَا لَمْ يَعْصُوا اللَّهَ طَرْفَةَ عَيْنٍ لَا يَدْرُونَ أَ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ أَمْ لَمْ يَخْلُقْهُ يَبْرَءُونَ مِنْ فُلَانٍ وَفُلَانٍ قِيلَ لَهُ كَيْفَ هَذَا يَتَبَرَّءُونَ مِنْ فُلَانٍ وَفُلَانٍ وَهُمْ لَا يَدْرُونَ أَ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ أَمْ لَمْ يَخْلُقْهُ فَقَالَ لِلسَّائِلِ أَ تَعْرِفُ إِبْلِيسَ قَالَ لَا إِلَّا بِالْخَبَرِ قَالَ فَأُمِرْتَ بِاللَّعْنَةِ وَالْبَرَاءَةِ مِنْهُ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَكَذَلِكَ أُمِرَ هَؤُلَاءِ.