نظم الهی آیات/ حضرت عیسی و روحالقدس جلسه 15 (121)
نظم الهی آیات/ حضرت عیسی علیه السلام و روحالقدس جلسه 15 (121)
رابطه علمِ انبیاء و اولیاء با تصرف ایشان در عالم
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين
و صلى الله على محمد و آله الطاهرين
و لعنة الله على أعدائهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين
نکاتی تکمیلی در باب تورات و انجیل و علم امیرالمؤمنین علیه السلام به آن دو
در جلسه گذشته عرض کردیم که نسبت میان تورات و انجیل، نسبت اصل و فرع است؛ تورات، اصل و زیربناست و انجیل، فرع و روبنا. همچنین توضیحی عرض کردیم در معنای سخن آقا امیرالمؤمنین علیه السلام که در روایات متعدد شیعه و عامه به شکلهای گوناگون نقل شده، که حضرت فرمودند: اگر کرسی گفتاری برای من فراهم میشد، برای اهل تورات به توراتشان حکم میکردم، برای اهل انجیل به انجیلشان و برای اهل قرآن به قرآنشان.
بیان اجمالی «علم امیرالمؤمنین علیه السلام به کتب آسمانی» در قرآن کریم
علم امیرالمؤمنین علیه السلام به قرآن، جامع علمِ تمام کتب آسمانی
در آیات قرآن کریم هم به این علم امیرالمؤمنین علیه السلام به کتب آسمانی، به جهت جامعش اشاره شده. خداوند متعال میفرماید: وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ ؛[1] «و كسانى كه كافر شدند مىگويند: تو فرستاده نيستى. بگو: كافى است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، ميان من و شما گواه باشد». در روایات متعددی که شیعه و عامه نقل کردهاند، مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ به امیرالمؤمنین علیه السلام تفسیر شده است.[2]
اشتراک تمام کتب آسمانی در دعوت به توحید
همه کتابهای الهی، انسان را دلالت میکند به خداوند تبارک و تعالی، دلالت میکند به توحید، به تجلیات توحیدی، به مجاری و منازل و مظاهر توحید، به اعمال و رفتار و کرداری که آثار توحیدند. برای همین است که خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ ؛[3] «بگو: اى اهل كتاب، بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم، كه جز خدا را نپرستيم».
یک کلمه در همه جا مشترک است؛ این کلمه چیست؟ همه موحد باشیم. در اینکه موحد باشیم، همه با هم یکسانیم؛ ما هم ادعا داریم که بنده خدا هستیم و خداپرستیم و اهل توحیدیم و دین خدا را داریم، شما هم این ادعا را دارید. بیایید همین یک کلمهای که در میان همه ما مشترک هست را دنبال کنیم، بیایید همین کلمه را جلو برویم و ببینیم به کجا میرسیم، ببینیم آیا حقانیت ما و باطلبودن شما ثابت میشود یا حقانیت شما و باطلبودن ما؟ لذا در آیه دیگر خداوند به رسول خود میفرماید که بگو: إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ في ضَلالٍ مُبينٍ ؛[4] «در حقیقت، یا ما و یا شما، بر هدایت یا در گمراهی آشکاریم». ما با شما معارضه و مقابله داریم و یکی از ما حق است و یکی باطل؛ بیایید با هم صحبت کنیم و ببینیم کدامیک بر هدایتیم و کدامیک در گمراهی. لذا خداوند در آیات دیگر میفرماید: قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ؛[5] «بگو: اگر صادق هستید، برهان خویش را بیاورید». حالا میخواهیم بفهمیم که آیا ما بر هدایتیم و شما در ضلالت، یا به عکس است؟ پس اگر راست میگویید، دلیل و برهان بیاورید.
مشاجره میان مدعیان کتب آسمانی، نشانه انحراف آنان
در آیه دیگر، خداوند متعال میفرماید: وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ ؛[6] «و يهوديان گفتند "نصرانیان بر حق نيستند" و نصرانیان گفتند "يهوديان بر حق نيستند"، با آنكه آنان كتاب [آسمانى] را مىخوانند». چرا با هم دعوا دارند؟ جنگشان بر سر چیست؟ کتابها که همه از آسمان است و همه کتابهای آسمانی که به یک حقیقت دعوت میکنند؛ اگر هر دو گروه به کتابهای خودشان عمل میکنند، پس چرا این میگوید آن هیچ ندارد و آن میگوید این هیچ ندارد؟! پس اینها از کتابهایشان حرف نمیزنند، بلکه دارند حرف تحریفی خودشان را میزنند. يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ ؛[7] «کلمات را از مواضعش تحریف میکنند».[8] هر کدام از این دو، ابتدا کلمات را از مواضعش تغییر میدهند، ابتدا مطالب کتابشان را تحریف میکنند، بعد اینگونه با هم مشاجره و منازعه میکنند.
معنای اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام برای اهل هر کتابی به کتاب خودشان حکم میکنند
به هر حال، اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند «اگر مسندی برای من قرار داده میشد، برای اهل تورات به تورات حکم میکردم و برای اهل انجیل به انجیلشان»، یهود و نصاری مقصود نیست؛ بلکه مقصود از اهل تورات، آن کسانی هستند که وجودشان وجود توراتی است و مقصود از اهل انجیل، آن کسانی هستند که وجودشان وجود انجیلی است.
گفتیم که تورات حضرت موسی علیه السلام مقام استخوان است و انجیل حضرت عیسی علیه السلام مقام گوشت. استخوان در میان گوشت پنهان است و گوشت آشکار است؛ استخوان سفت و محکم است و گوشت نرم است و آن استواری را ندارد؛ پس تورات کتاب باطن است و انجیل کتاب ظاهر است (در هر جای عالم، به نسبت همان جا).
هیمنه رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بر تمام انبیاء و هیمنه قرآن کریم بر تمام کتب آسمانی
این تورات و انجیل، شأنی از شؤون قرآن کریم هستند. خداوند در قرآن کریم فرموده: وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ ؛[9] «و ما اين كتاب را به حقّ به سوى تو فرو فرستاديم، در حالى كه تصديقكننده كتابهاى پيشين و مهیمن و حاكم بر آنهاست». همچنان که در زیارت رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده: «السَّلَامُ عَلَى أَمِينِ اللَّهِ عَلَى رُسُلِهِ وَ عَزَائِمِ أَمْرِهِ وَ الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا اسْتَقْبَلَ وَ الْمُهَيْمِنِ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ»؛[10] «سلام بر امین خداوند بر رسولانش و عزائم امرش، و آن کس که پایاندهنده است برای آنچه گذشته و گشاینده است برای آنچه روی آورده، و بر تمامی اینها مهیمن و حاکم است».[11] پس تورات و انجیل، شأنی از شؤون قرآن کریم هستند، همینطور صحف موسی علیه السلام و زبور داوود علیه السلام و صحف ابراهیم علیه السلام و کتاب نوح علیه السلام و ذکر آدم علیه السلام و سایر کتابهایی که انبیای الهی آوردهاند؛ همه اینها نوری از انوار قرآن کریم و درخششی از درخششهای قرآن کریم هستند. از آنجا که قرآن کریم دارای باطن و ظاهر و غیب و شهادت و سرّ و علن هست، پس آنها هم این امور را دارا هستند، چون نور قرآن کریم و شعاع قرآن کریم هستند؛ اما آنها این صفت را در مقام شعاعیت دارند و قرآن کریم در مقام ذاتیت دارد.
تقسیمبندی «اهل قرآن» به اهل ظاهر و اهل باطن
پس اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند «اگر مسندی برایم قرار داده میشد، برای اهل قرآن به قرآن حکم میکردم»، مقصود حضرت آن مسلمانهایی نیست که اکثرشان گنگ و نفهم بودند، بلکه مقصود حضرت تمام کسانی در عالم است که اهل قرآناند. برای کسانی که اهل ظاهر قرآن هستند، در هر رتبهای از مراتب عالم، امیرالمؤمنین علیه السلام با ظاهر قرآنِ متناسب با عرصه و جایگاه آنها با آنها سخن میگوید، یعنی حقانیت توحید و کل مجاری و مظاهر و شؤونات توحید را متناسب با همان جایگاه ثابت میکند. برای آنهایی که اهل باطن قرآن هستند، در هر رتبهای از مراتب عالم، حضرت با باطن قرآنِ مربوط به آنجا سخن میگویند.
حقیقتدار بودن تورات و انجیل، به تبع قرآن کریم
تورات و انجیل هم همینگونهاند؛ از آنجا که این دو شأنی از شؤون قرآن کریم هستند، به همان اندازهای که شأناند حقیقت دارند و آن حقیقت هم اهلی دارد. اگر اهل آن حقیقت پیدا شوند، امیرالمؤمنین علیه السلام حقایق را برای آنها به بیان متناسب با خود آنها ثابت میکنند.
معنای درست اهل تورات و انجیل، و تفاوت آنها با دروغگویان مدعی
اهل تورات و انجیل، یعنی آن کسانی که «اهل» هستند و قابلیت دارند، نه آن کسی که مدعی تورات و انجیل است ولی دروغ میگوید و تورات و انجیل را وسیله قرار داده است. مثال اینها، همین کسی است که میگوید «من اهل قرآنم» تا شیعه را بکوبد؛ میگوید «من قرآن را محور قرار دادهام، ولی مجلسی قرآن را محور قرار نداده»! ای دروغگوی نفهم! مگر غیر از این است که علامه مجلسی از اول تا آخر بحار، هرکجا مبحثی را شروع فرموده، اول آیات قرآن کریم را آورده؟! چگونه او قرآن را محور قرار نداده؟! چگونه او به قرآن کریم ارزش نداده؟! چگونه او قرآن کریم را از دایره عمل خودش و اثبات مطالبش بیرون برده و تو قرآن را آوردهای و گرفتهای؟! اینها دروغگوهایی هستند که خودشان هم میدانند دروغ میگویند؛ یعنی خود این آقا میداند که دارد یک دروغ را به علامه مجلسی نسبت میدهد. چرا؟ چون خودش کتابهای علامه مجلسی را خوانده، چون خودش دیده که علامه مجلسی چقدر در کتابهایش به قرآن کریم استدلال میکند؛ پس دروغ میگوید. بنابراین مراد از اهل تورات، راستگوها هستند، یعنی آن کسانی که واقعاً میگویند ما اهل توراتیم. حضرت میفرمایند: این کسی که اهل تورات است، بیاید تا برایش با تورات سخن بگویم و مطلب را واضح کنم.
فراگیری «ظهر و بطن» در تورات و انجیل، و تفاوتِ قوت و ضعفش در این دو کتاب
به هر حال، اگرچه تورات و انجیل باطن و ظاهر هستند، اگرچه اصالت حضرت موسی علیه السلام جهت باطنی و رمزهای الهیه است و اصالت حضرت عیسی علیه السلام مقام ظاهر و آشکاری است، اما هر دو کتاب، هر دو جهت باطن و ظاهر را دارند. اگر گوشت حالت استخوان را نداشته باشد، نمیتواند با آن رابطه برقرار کند؛ همینطور اگر استخوان حالت گوشت را نداشته باشد، نمیتواند رابطه برقرار کند. اما ضعیف و قوی دارد؛ یکی در یک جهت قوی است و یکی در جهت دیگر. بهخاطر همین است که میانشان تفاضل در درجه رخ میدهد؛ چنانکه خداوند در قرآن کریم فرموده: لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْضٍ ؛[12] «در حقیقت، بعضی از انبیا را بر بعضی برتری بخشیدیم».[13] پس حضرت موسی علیه السلام همه این علوم الهیه را به اندازه تورات داشت؛ نه اینکه ایشان شؤونات و ریزهکاریها را نمیدانست، بلکه مأمور به ابلاغش نبود. همینطور حضرت عیسی علیه السلام همه این علوم الهیه را به اندازه انجیل داشت.
ولایت و سیطره و تصرف انبیای الهی، به تبع علم فعال و ربوبی ایشان
این علم انبیاء علیهم السلام، علم الهی است، علم خلقی نیست، علم انفعالی نیست، علمِ برگرفته از معلوم نیست. این علم، علم الهی است که به وحی الهی پایین آمده. پس این علم، علم ربوبی است، علم اقتدار است. این علم، علمی است که همه امور دیگر تابع آن هستند، نه اینکه متبوع باشند و این علم به دنبال آنها باشد. بله، حضرت موسی علیه السلام و حضرت عیسی علیه السلام به انفعال خودشان این علم را گرفتهاند، ولی علمشان انفعالی نیست.
ولایت الهی انبیاء و اولیاء، به دنبال بندگی ایشان در برابر خدا
به عنوان مثال، یک ولی خدا به انفعال خودش (بندگی خدا)، دارای ولایت خدا میشود؛ این ولی خدا حرکتش حرکت انفعالی و حرکت عبودیت است، ولی داراشدن آن ولایت الهی که دیگر عبودیت نیست. وقتی صاحب آن ولایت الهی شد، از او کار الهی سر میزند؛ وقتی شامل «كُنْتُ رِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بِهَا»[14] شد، از این پا کار الهی سر میزند؛ چنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «لَوْ شِئْتُ أَنْ أَضْرِبَ بِرِجْلِي هَذِهِ الْقَصِيرَةِ فِي طُولِ هَذِهِ الْفَيَافِي وَ الْفَلَوَاتِ وَ الْجِبَالِ وَ الْأَوْدِيَةِ حَتَّى أَضْرِبَ صَدْرَ مُعَاوِيَةَ عَلَى سَرِيرِهِ فَأُقَلِّبَهُ عَلَى أُمِّ رَأْسِهِ لَفَعَلْتُ؛[15] اگر بخواهم، همین پای کوتاهم را از صحراها و بیابانها و کوهها و درهها عبور میدهم و بر سینه معاویه بر تختش میکوبم و او را با سر به زیر میآورم».
صدور کارهای الهی از انبیاء و اولیاء، نتیجه علم ربوبی ایشان
پس این علم نتیجهاش این است که کار الهی از این پیامبر سر میزند. در آن جاهایی که سخن از تحدی است، نامش را معجزه میگذاریم؛ وگرنه تمام کارهایی که رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم انجام میدهند، معجزه است. میدانید که بالخصوص علمای شیعه در این مطلب بسیار قوی هستند و در کتابهای متعدد به آن تأکید کردهاند. تمام کارهای رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم معجزه بوده؛ آنچه حضرت به عنوان تحدی آورده را درک میکنیم (یعنی حضرت به گونهای آورده که ما درک کنیم) و آن مابقی را درک نمیکنیم (مال عدم درک ماست). بنابراین مقداری از این کارهای الهی، به جهت تحدی، به گونه معجزه آشکار شده، تا انسانها جهتش را بفهمند. مقدار زیادی هم اصلاً برای تحدی نیست، فوق تحدی است. لذا خداوند میفرماید: ما اقتراحی آیه نمیفرستیم؛ بنا نیست که هرکس هرچه بخواهد بفرستیم؛ بنا نیست که آن یکی بگوید سنگ را خاک کن و ما هم خاکش کنیم، آن یکی بگوید آب را سنگ کن و ما هم سنگش کنیم، آن یکی بگوید آسمان را به زمین بیاور و ما هم بیاوریم، آن یکی بگوید زمین را به آسمان ببر و ما هم ببریم. این معنا ندارد؛ این هرج و مرج در عالم است؛ این سؤالات غلط است. ما به اندازهای این اعجاز را قرار میدهیم که ثابت شود این پیامبر حجت است و از طرف خدا آمده است؛ در مقام تحدی، اموری را انجام میدهیم تا حجتبودن این پیامبر ثابت شود.[16] این میشود معجزات انبیاء.
همه معجزات انبیاء، برگرفته از علمشان است، از همین رشته علم الهی است، از همین چهار علمی است که در آیه شریفه آمده: وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ .[17] همه کارهای انبیاء، مبتنی بر این علم است؛ هر پیامبری، هر کار بزرگی که انجام میدهد، مربوط به این علم است. کارهای کوچک هم همینطور است، ولی فعلاً مقصودمان کارهای بزرگ است، چون بحثمان درباره این آیات حضرت عیسی علیه السلام است؛ البته در اینجا میآید و به کارهای کوچک هم میرسد، ولی اولین مطلب در کار بزرگ است. پس حضرت عیسی علیه السلام به جهت این علومی که داشت، کارهای الهی میکرد. اولین مطلبی که در آیه شریفه آمده چیست؟ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني ؛ «و آنگاه كه به اذن من، از گِل، به شكل پرنده مىساختى، پس در آن مىدميدى، و به اذن من پرندهاى مىشد».
کارهایی که در این عالم از آن حضرت آشکار میشود، کارهای اعجازی است، کارهای بیرون از طبیعت این عالم جسمانی است. چرا؟ چون حضرت دارد با آن علم الهی کار انجام میدهد. آن علم، علم ربوبی است، علم فعال است، علمی است که ولایت میآورد؛ هر کسی دارای آن علم شود، آن علم برایش ولایت میآورد.
اسم اعظم الهی، مبدأ صدور امور خارق عادت
دیدهاید اهلبیت علیهم السلام به شکلهای گوناگون فرمودهاند که هرکسی اسم اعظم را بداند، کارهای بیرون را انجام میدهد.
علم حضرت سلمان به اسم اعظم الهی و صدور کارهای خارق عادت از ایشان
حضرت سلمان; که اسم اعظم میدانستند،[18] آن کارهای خارقالعاده را انجام میدادند. دیگ حضرت بدون آتش میپخت، دستشان را داخل دیگِ در حال جوش میکردند و امثال اینها.[19] حتی شعاعیتش به جایی میرسد که سگها را مأمور میکند! وقتی حضرت به مدائن رفتند، مردم شهر منتظر بودند که ایشان با مقدمهای و مؤخرهای و لشکری و سروصدایی بیاید؛ لذا ایشان را نشناختند![20] بعد، دزدان و مفسدان با خودشان گفتند «این حاکم پیر است و کاری از دستش بر نمیآید»؛ لذا دزدی و فساد در شهر زیاد شد. حضرت سگها را مأمور کردند و همه دزدان گرفتار سگها شدند.[21] پس این فعالیت الهی و این قوت و قدرت و اقتدار به جایی میرسد که شعاعیتش حتی به سگها هم میرسد.[22]
حروف اسم اعظم، مبدأ صدور امور خارقالعاده
اهلبیت علیهم السلام فرمودهاند: اسم اعظم هفتاد و دو حرف است و هر کسی که این حرفها را بداند، کارهای خارق عادت و بزرگ از او سر میزند.[23] حالا حضرت عیسی علیه السلام حروفی را میدانستند که مربوط به دو چیز (در اعجاز عرض میکنم) بود: خلق و درمان. خداوند در این آیه، مهمترین بیماریهایی را که همه اطبای آن روز در آن درمانده بودند، نام میبرد؛ میفرماید: وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني ؛ «به اذن من، کور مادرزاد و پیس را شفا میدادی». همه اینها، مال آن علم است، مال آن حرف اسم اعظم الله تبارک و تعالی است.
آثار بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ به عنوان اسم اعظم الهی
فرمودهاند که بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ نزدیکتر است به اسم اعظم، از نزدیکی سفیدی چشم به سیاهی چشم[24] (بهخاطر اینکه آنجا خیلی لطیف است، حضرت این بیان را فرمودهاند). به همین خاطر است که طرف بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ میگوید و روی آب راه میرود.[25] میگویند مدرسهای بود که بعضی از شاگردانش از ده دیگر به آن میآمدند و برای رد شدن از رودخانه مشکل داشتند؛ به استادشان گفتند: چه کنیم؟ گفت: وقتی میآیید بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ بگویید! اینها بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ میگفتند و از آب به این طرف میآمدند. یک روز استاد را به دهشان دعوت کردند؛ دیدند استاد به دنبال جایی میگردد که از آب رد شود! گفتند: استاد چرا نمیآیید؟ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ بگویید و بیایید! استاد گفت: نه، آن بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ که شما میگویید، من نمیتوانم بگویم! که بتوان روی آب راه بروم.
گستره تسلط و تصرف انبیاء و اولیاء، بسته به علم ایشان
پس این علم، ولایتآور است؛ هرکسی هرچه بیشتر این علم را داشته باشد، سیطره ولایتش و گسترش تصرفش در عالم بیشتر است. حضرت موسی علیه السلام به قدر حروفی که از اسم اعظم میدانست، ولایت و تصرف داشت. البته اینکه حقایق آن حروف چیست، یک بحث دیگر است. حضرت آدم علیه السلام بیست و پنج حرف را داشتند و حضرت موسی علیه السلام چهار حرف؛[26] ولی حضرت آدم علیه السلام مثل حضرت موسی علیه السلام نبودند. بعضیها حروف کمتری را داشتند، ولی کارهای عجیب میکردند. خود آن حروف، بزرگ و کوچک دارند. ممکن است که هر چقدر بیشتر شود، کوتاهتر شود! خلاصه اینکه ولایت و تصرف هرکدام از انبیاء علیهم السلام، به اندازه آن اسم اعظم است؛ علمشان به اندازه آن حروف اسم اعظم است و تصرفشان به اندازه علمشان است.
افضلیت امیرالمؤمنین علیه السلام در سیطره و تصرف، به تبع افضلیت ایشان در علم
حالا ببینید! حضرت عیسی علیه السلام که علمش در دایره تورات و انجیل است آن همه سیطره و تصرف دارد، حضرت موسی علیه السلام که علمش به اندازه تورات و انجیل است آن همه سیطره و تصرف دارد (همان چیزهایی که آشکار شده)؛ ببینید امیرالمؤمنین علیه السلام چگونه است!
حضرت علم دارد به قرآن کریم و تورات و انجیل و صحف ابراهیم علیه السلام و صحف موسی علیه السلام و ذکر حضرت آدم علیه السلام و هر کتابی که خداوند فرستاده؛ پس حضرت چقدر باید سیطره و تصرف در عالم داشته باشد؟ آن انبیای الهی، هرکدام چند حرف از حروف اسم اعظم را میدانستند؟ تازه هر حرفی هم خودش صاحب درجات است؛ اینطور نیست که اگر حضرت عیسی علیه السلام دو حرف از اسم اعظم را دارند و امیرالمؤمنین علیه السلام هم این دو حرف را دارند، آنوقت امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت عیسی علیه السلام در این دو حرف برابر باشند. اصلاً اگر این حروف درجات نداشته باشند، کم میآوریم؛ چون کلّاً هفتاد و دو حرف داریم و صد و بیست و چهار هزار پیامبر! نه، هر حرف، خودش عالمی دارد، مراتبی دارد. خلاصه اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام کامل و جامع همه انبیاء علیهم السلام است.
از امور مسلم روایات شیعه این است که رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و اهلبیت علیهم السلام، تمام علومی که به تمام انبیاء داده شده بود را میدانستند.[27] در روایتی از امام باقر علیه السلام آمده: «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِيمَ. قِيلَ لَهُ: وَ مَا النَّهَرُ الْعَظِيمُ؟ قَالَ علیه السلام: رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ الْعِلْمُ الَّذِي أَعْطَاهُ اللَّهُ؛ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَمَعَ لِمُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم سُنَنَ النَّبِيِّينَ مِنْ آدَمَ وَ هَلُمَّ جَرّاً إِلَى مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم. قِيلَ لَهُ: وَ مَا تِلْكَ السُّنَنُ؟ قَالَ علیه السلام: عِلْمُ النَّبِيِّينَ بِأَسْرِهِ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم صَيَّرَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام. فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! فَأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَعْلَمُ أَمْ بَعْضُ النَّبِيِّينَ؟ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: اسْمَعُوا مَا يَقُولُ! إِنَّ اللَّهَ يَفْتَحُ مَسَامِعَ مَنْ يَشَاءُ، إِنِّي حَدَّثْتُهُ أَنَّ اللَّهَ جَمَعَ لِمُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم عِلْمَ النَّبِيِّينَ وَ أَنَّهُ جَمَعَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَ هُوَ يَسْأَلُنِي أَ هُوَ أَعْلَمُ أَمْ بَعْضُ النَّبِيِّينَ»؛[28]
«امام باقر علیه السلام فرمود: رطوبت و تهمانده آب را میمکند و رود بزرگ را رها میکنند! عرض شد: رود بزرگ چیست؟ فرمود: رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و علمی که خداوند بدو عنایت فرموده؛ براستی که خداوند عز و جل برای محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم تمامی سنتهای پیامبران را، از آدم گرفته تا خاتم، جمع فرموده. عرض شد: آن سنتها چیست؟ فرمود: تمام علم پیامبران، و براستی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم تمامی آن را نزد امیر مؤمنان علیه السلام گذاشت. پس مردی به حضرت عرض کرد: ای پسر رسولخدا! پس امیر مؤمنان علیه السلام داناتر است یا بعضی از پیامبران؟ امام علیه السلام فرمود: بشنوید چه میگوید! خداوند گوشهای هر کس را که خواهد میگشاید! من او را روایت میکنم که خداوند علم پیامبران را از برای محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم جمع فرمود و آن حضرت تمامی آن را نزد امیر مؤمنان علیه السلام گذاشت، باز او از من میپرسد که علی داناتر است یا بعضی از پیامبران».
در نقلهای دیگر اینطور آمده که خداوند علاوه بر تمام آنچه انبیاء میدانستند، چیزهایی را هم که آنها نمیدانستند به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تعلیم کرد و حضرت تمامش را به امیرالمؤمنین علیه السلام یاد داد.[29] در جای دیگر فرمودند: هیچ آیهای نازل نشد، مگر اینکه خداوند همه چیزش را به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم یاد داد و به ایشان فرمان داد که به علی بن ابیطالب یاد بدهند.[30] در روایات متعدد وارد شده که خدای متعال تمام حلال و حرام و تأویل را به پیامبر تعلیم فرمود و حضرت هم تمامی اینها را به امیرالمؤمنین علیه السلام یاد دادند.[31] به خاطر همین است که میبینید امیرالمؤمنین علیه السلام در روایات بسیار زیادی فرمودند: هیچ آیهای بر پیامبر نازل نشد، چه در روز و چه در شب، چه در کوه و چه در بیابان و... مگر اینکه رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ظاهرش و باطنش و تنزیلش و تأویلش و همه شؤونش را به من یاد دادند.[32] پس این امر مسلم است که همه آنچه به انبیاء داده شده، به اهلبیت علیهم السلام هم داده شده. لذا میبینید که در بعضی روایات میفرمایند عصای حضرت موسی نزد ماست[33] یا میفرمایند اسم اکبری که خدا به حضرت آدم داده بود نزد ماست.[34] اینها ارث اعجازی و تصرفی انبیاء است و کتابهای انبیاء ارث علمی ایشان است.
پس اگر انسان در این آیه شریفه 110 سوره مبارکه مائده به درستی دقت کند، میبیند این معجزاتی که برای حضرت عیسی علیه السلام ذکر شده، چقدر عظیم و الهی بر مقام علمی و مقام تصرفی و اعجازی و ولایتی امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به همه عالم دلالت میکند.
الحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على أعدائهم أجمعين.
دریافت فایل (PDF) (MP3)
[1]. (13) الرعد: 43.
[2]. رجوع شود به: بحار الانوار، ج35، ص429، «باب أنه علیه السلام الذي عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب ».
[3]. قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ؛ (3) آلعمران: 64.
[4]. قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ في ضَلالٍ مُبينٍ ؛ (34) سبأ: 24.
[5]. وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ؛ (2) البقرة: 111. أَمَّنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ وَ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ؛ (27) النمل: 64.
[6]. وَ قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْءٍ وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ كَذلِكَ قالَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ ؛ (2) البقرة: 113.
[7]. مِنَ الَّذينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ يَقُولُونَ سَمِعْنا وَ عَصَيْنا وَ اسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَ راعِنا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ طَعْناً فِي الدِّينِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اسْمَعْ وَ انْظُرْنا لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَقْوَمَ وَ لكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلا يُؤْمِنُونَ إِلاَّ قَليلاً ؛ (4) النساء: 46. فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ ؛ (5) المائدة: 13.
[8]. در آیات دیگر میفرماید: أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كانَ فَريقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ ؛ (2) البقرة: 75. فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْديهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ ؛ (2) البقرة: 79. يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذينَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتيتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ الَّذينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ ؛ (5) المائدة: 41. همچنین در روایات آمده: «قَدْ بَيَّنَ اللَّهُ تَعَالَى قِصَصَ الْمُغَيِّرِينَ بِقَوْلِهِ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا وَ بِقَوْلِهِ وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ وَ بِقَوْلِهِ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضى مِنَ الْقَوْلِ بَعْدَ فَقْدِ الرَّسُولِ مِمَّا يُقِيمُونَ بِهِ أَوَدَ بَاطِلِهِمْ حَسَبَ مَا فَعَلَتْهُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى بَعْدَ فَقْدِ مُوسَى وَ عِيسَى مِنْ تَغْيِيرِ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ تَحْرِيفِ الْكَلِمِ عَنْ مَوَاضِعِهِ»؛ الإحتجاج، ج1، ص249.
[9]. وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ ؛ (5) المائدة: 48. «عَنْ سَعْدٍ الْإِسْكَافِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: أُعْطِيتُ السُّوَرَ الطِّوَالَ مَكَانَ التَّوْرَاةِ وَ أُعْطِيتُ الْمِئِينَ مَكَانَ الْإِنْجِيلِ وَ أُعْطِيتُ الْمَثَانِيَ مَكَانَ الزَّبُورِ وَ فُضِّلْتُ بِالْمُفَصَّلِ ثَمَانٌ وَ سِتُّونَ سُورَةً وَ هُوَ مُهَيْمِنٌ عَلَى سَائِرِ الْكُتُبِ وَ التَّوْرَاةُ لِمُوسَى وَ الْإِنْجِيلُ لِعِيسَى وَ الزَّبُورُ لِدَاوُد»؛ الكافي، ج2، ص602. «عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ علیه السلام: اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعَنْتَنِي عَلَى خَتْمِ كِتَابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَهُ نُوراً وَ هُدًى وَ جَعَلْتَهُ مُهَيْمِناً عَلَى كُلِ كِتَابٍ أَنْزَلْتَهُ وَ فَضَّلْتَهُ عَلَى كُلِّ حَدِيثٍ قَصَصْتَهُ وَ فُرْقَاناً فَرَّقْتَ بِهِ بَيْنَ حَلَالِكَ وَ حَرَامِكَ وَ قُرْآناً أَعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرَائِعِ أَحْكَامِكَ وَ كِتَاباً فَصَّلْتَهُ لِعِبَادِكَ تَفْصِيلًا وَ وَحْياً أَنْزَلْتَهُ عَلَى نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تَنْزِيلًا...»؛ مصباح المتهجد، ج2، ص519.
[10]. الكافي، ج4، ص572.
[11]. این تعبیر، در روایات و زیارات دیگر نیز ذکر شده است؛ برای نمونه در خطبهای از حضرت امیر علیه السلام آمده: «لَا مُصِيبَةٌ عَظُمَتْ وَ لَا رَزِيَّةٌ جَلَّتْ كَالْمُصِيبَةِ بِرَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم لِأَنَّ اللَّهَ خَتَمَ بِهِ الْإِنْذَارَ وَ الْإِعْذَارَ وَ قَطَعَ بِهِ الِاحْتِجَاجَ وَ الْعُذْرَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ وَ جَعَلَهُ بَابَهُ الَّذِي بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عِبَادِهِ وَ مُهَيْمِنَهُ الَّذِي لَا يَقْبَلُ إِلَّا بِهِ وَ لَا قُرْبَةَ إِلَيْهِ إِلَّا بِطَاعَتِهِ»؛ الكافي، ج8، ص26. همچنین در مناجات حضرت موسی با خدا آمده: «أُوصِيكَ يَا مُوسَى وَصِيَّةَ الشَّفِيقِ الْمُشْفِقِ بِابْنِ الْبَتُولِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ صَاحِبِ الْأَتَانِ وَ الْبُرْنُسِ وَ الزَّيْتِ وَ الزَّيْتُونِ وَ الْمِحْرَابِ وَ مِنْ بَعْدِهِ بِصَاحِبِ الْجَمَلِ الْأَحْمَرِ الطَّيِّبِ الطَّاهِرِ الْمُطَهَّرِ فَمَثَلُهُ فِي كِتَابِكَ أَنَّهُ مُؤْمِنٌ مُهَيْمِنٌ عَلَى الْكُتُبِ كُلِّهَا وَ أَنَّهُ رَاكِعٌ سَاجِدٌ رَاغِبٌ رَاهِبٌ»؛ الكافي، ج8، ص43. در زیارت حضرت میخوانیم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَحْمَدُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ السَّابِقَ فِي طَاعَةِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ الْمُهَيْمِنَ عَلَى رُسُلِهِ وَ الْخَاتِمَ لِأَنْبِيَائِهِ [و الخاتم الأنبياء] وَ الشَّاهِدَ عَلَى خَلْقِهِ وَ الشَّفِيعَ إِلَيْهِ وَ الْمَكِينَ لَدَيْهِ وَ الْمُطَاعَ فِي مَلَكُوتِهِ»؛ إقبال الأعمال، ج2، ص604.
[12]. وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْضٍ وَ آتَيْنا داوُدَ زَبُوراً ؛ (17) الإسراء: 55.
[13]. در آیه دیگر خداوند میفرماید: تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُريدُ ؛ (2) البقرة: 253. «عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا عَاقِلًا وَ بَعْضُ النَّبِيِّينَ أَرْجَحُ مِنْ بَعْضٍ وَ مَا اسْتَخْلَفَ دَاوُدُ سُلَيْمَانَ حَتَّى اخْتَبَرَ عَقْلَهُ وَ اسْتَخْلَفَ دَاوُدُ سُلَيْمَانَ وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً وَ مَلَكَ ذُو الْقَرْنَيْنِ وَ هُوَ ابْنُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ سَنَةً وَ مَكَثَ فِي مُلْكِهِ ثَلَاثِينَ سَنَةً»؛ المحاسن، ج1، ص193.
[14]. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: نَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَى النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يَقُولُ مَنْ أَهَانَ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنَ فَقَدِ اسْتَقْبَلَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنُ بِمِثْلِ أَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَ إِنَّهُ لَيَتَنَفَّلُ لِي حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا وَ رِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بِهَا وَ مَا تَرَدَّدْتُ فِي شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي فِي مَوْتِ [فَوْتِ] عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَنَا أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ وَ إِنَّ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يَسَعُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ حَوَّلْتُهُ إِلَى الْغِنَى كَانَ شَرّاً لَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَا يَسَعُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ حَوَّلْتُهُ إِلَى الْفَقْرِ لَكَانَ شَرّاً لَهُ وَ إِنَّ عَبْدِي لَيَسْأَلُنِي قَضَاءَ الْحَاجَةِ فَأَمْنَعُهُ إِيَّاهَا لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ»؛ المؤمن، ص32. «عَنْ حَمَّادِ بْنِ بَشِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ مَوْتِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَه»؛ الکافی، ج2، ص352.
[15]. «بِإِسْنَادِهِ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ علیه السلام قَالَ: بَيْنَمَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام يَتَجَهَّزُ إِلَى مُعَاوِيَةَ وَ تُحَرِّضُ النَّاسَ عَلَى قِتَالِهِ إِذِ اخْتَصَمَ إِلَيْهِ رَجُلَانِ فِي فِعْلٍ فَعَجَّلَ أَحَدُهُمَا فِي الْكَلَامِ وَ زَادَ فِيهِ فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ لَهُ اخْسَأْ فَإِذَا رَأْسُ الْكَلْبِ فَبُهِتَ مَنْ حَوْلَهُ وَ أَقْبَلَ الرَّجُلُ بِإِصْبَعِهِ الْمُسَبِّحَةِ يَتَضَرَّعُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَسْأَلُهُ الْإِقَالَةَ فَنَظَرَ إِلَيْهِ وَ حَرَّكَ شَفَتَيْهِ فَعَادَ كَمَا كَانَ خَلْقاً سَوِيّاً فَوَثَبَ إِلَيْهِ بَعْضُ أَصْحَابِهِ وَ قَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذِهِ الْقُدْرَةُ لَكَ كَمَا رَأَيْنَا وَ أَنْتَ تُجَهِّزُ إِلَى مُعَاوِيَةَ فَمَا بَالُكَ لَا تَكْفِينَاهُ بِبَعْضِ مَا أَعْطَاكَ اللَّهُ مِنْ هَذِهِ الْقُدْرَةِ فَأَطْرَقَ قَلِيلًا وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيْهِمْ فَقَالَ وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أَضْرِبَ بِرِجْلِي هَذِهِ الْقَصِيرَةِ فِي طُولِ هَذِهِ الْفَيَافِي وَ الْفَلَوَاتِ وَ الْجِبَالِ وَ الْأَوْدِيَةِ حَتَّى أَضْرِبَ صَدْرَ مُعَاوِيَةَ عَلَى سَرِيرِهِ فَأُقَلِّبَهُ عَلَى أُمِّ رَأْسِهِ لَفَعَلْتُ وَ لَوْ أَقْسَمْتُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ أُوتَى بِهِ قَبْلَ أَنْ أَقُومَ مِنْ مَجْلِسِي هَذَا أَوْ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَى أَحَدٍ مِنْكُمْ طَرْفُهُ لَفَعَلْتُ وَ لَكِنَّا كَمَا وَصَفَ اللَّهُ فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ »؛ ارشاد القلوب، ج2، ص272.
[16]. قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً * وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ في هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ فَأَبى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ كُفُوراً * وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً * أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجيراً * أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبيلاً * أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً * وَ ما مَنَعَ النَّاسَ أَنْ يُؤْمِنُوا إِذْ جاءَهُمُ الْهُدى إِلاَّ أَنْ قالُوا أَ بَعَثَ اللَّهُ بَشَراً رَسُولاً * قُلْ لَوْ كانَ فِي الْأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً * قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبيراً بَصيراً ؛ (17) الإسراء: 88ـ96.
[17]. إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْني وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني إِسْرائيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ ؛ (5) المائدة: 110.
[18]. «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ: سَلْمَانُ عَلِمَ الِاسْمَ الْأَعْظَمَ»؛ رجال الكشي، ص13.
[19]. «عَنْ أَبِي عَمْرٍو زَاذَانَ قَالَ: لَمَّا وَاخَى رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم بَيْنَ أَصْحَابِهِ وَ آخَى بَيْنَ سَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ فَدَخَلَ الْمِقْدَادُ عَلَى سَلْمَانَ وَ عِنْدَهُ قِدْرٌ مَنْصُوبَةٌ عَلَى اثْنَتَيْنِ وَ هِيَ تَغْلِي مِنْ غَيْرِ حَطَبٍ فَتَعَجَّبَ الْمِقْدَادُ وَ قَالَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ هَذِهِ الْقِدْرُ تَغْلِي مِنْ غَيْرِ حَطَبٍ فَأَخَذَ سَلْمَانُ حَجَرَيْنِ فَرَمَى بِهِمَا تَحْتَ الْقِدْرِ فَالْتَهَبْ فِيهِمَا فَقَالَ لَهُ الْمِقْدَادُ هَذَا أَعْجَبُ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ سَلْمَانُ لَا تَعْجَبْ أَ لَيْسَ اللَّهُ يَقُولُ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ فَفَارَتِ الْقِدْرُ فَقَالَ سَلْمَانُ يَا مِقْدَادُ سَكِّنْ فَوْرَتَهَا فَقَالَ الْمِقْدَادُ مَا أَرَى شَيْئاً أُسَكِّنُ بِهِ الْقِدْرَ فَأَدْخَلَ سَلْمَانُ يَدَهُ فِي الْقِدْرِ فَأَدَارَهَا فَسَكَنَتِ الْقِدْرُ مِنْ فَوْرِهَا فَاغْتَرَفَ مِنْهَا بِيَدِهِ فَأَكَلَ هُوَ وَ الْمِقْدَادُ فَدَخَلَ الْمِقْدَادُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَعَادَ عَلَيْهِ خَبَرَ النَّارِ وَ الْقِدْرِ وَ فَوْرَتِهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم سَلْمَانُ مِمَّنْ يُطِيعُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فَيُطِيعُهُ كُلُّ شَيْءٍ وَ لَا يَضُرُّهُ شَيْءٌ فَلَمَّا دَخَلَ سَلْمَانُ عَلَيْهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم ارْفُقْ يَا سَلْمَانُ بِأَخِيكَ الْمِقْدَادِ رَفَقَ اللَّهُ بِكَ»؛ مستدرك الوسائل، ج12، ص216.
[20]. «روى السيد المحدث الجليل السيد نعمة الله الجزائري في كتاب المقامات مرسلا، قال: جاء سلمان إلى المدائن حاكما، و ما كان يملك إلا دواة و عصا، فلما استقبله الناس ما عرفوه حتى دخل المدائن، فمهدوا له قصر الإمارة، فقال: استأجروا لي حانوتا في السوق أحكم بين الناس. فاستمر على هذا الحال حتى فاضت الدجلة وخربت أكثر المنازل، فلما قرب من الحانوت وضع سلمان جلد كبش كان فراشه على ظهره و أخذ دواته و عصاه ورقى فوق الجبل و قال: هكذا ينجو المخفون يوم القيمة»؛ نفس الرحمن، ص551.
[21]. «لما أرسل سلمان إلى المدائن واليا حاكما على أهلها جلس في مسجد و جعل يسعف الخوص بيده لأجل قوته، فلما علموا به الرعية إن مثل هذا حاكم عليهم لم يعبؤا به و كثرت السرقة و الفساد فيهم، فخرج من المسجد فرأى كلبا فأومى إليه فجاء الكلب فتكلم معه، فرجع الكلب مسرعا و صعد على مرتفع و عوى بصوت مرتفع، فاجتمعت عليه كلاب البلاد فسارها، ثم تفرقت في البلاد، ثم إن سلمان أرسل رجلا ينادي في البلاد: من خرج بعد ساعة كذا من الليل فإنه يقتل! فخرجت اللصوص و لم يبالوا بأمر حاكمهم، فمزقتهم الكلاب ولم تبق منهم أحدا»؛ نفس الرحمن في فضائل سلمان، ص358.
[22]. برای مشاهده سایر فضائل آن بزرگوار، رجوع شود به کتاب «نفس الرحمن في فضائل سلمان».
[23]. برای نمونه: «عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ حَتَّى تَنَاوَلَ السَّرِيرَ بِيَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ»؛ الكافي، ج1، ص230.
[24]. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الرِّضَا عَلِيِّ بْنِ مُوسَى علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِنَ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ أَقْرَبُ إِلَى اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ مِنْ سَوَادِ الْعَيْنِ إِلَى بَيَاضِهَا»؛ عيون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص5.
[25]. برای نمونه: «عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ: اتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا يَحْسُدْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً؛ إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ كَانَ مِنْ شَرَائِعِهِ السَّيْحُ فِي الْبِلَادِ فَخَرَجَ فِي بَعْضِ سَيْحِهِ وَ مَعَهُ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ قَصِيرٌ وَ كَانَ كَثِيرَ اللُّزُومِ لِعِيسَى علیه السلام فَلَمَّا انْتَهَى عِيسَى إِلَى الْبَحْرِ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ بِصِحَّةِ يَقِينٍ مِنْهُ فَمَشَى عَلَى ظَهْرِ الْمَاءِ؛ فَقَالَ الرَّجُلُ الْقَصِيرُ حِينَ نَظَرَ إِلَى عِيسَى علیه السلام جَازَهُ بِسْمِ اللَّهِ بِصِحَّةِ يَقِينٍ مِنْهُ فَمَشَى عَلَى الْمَاءِ وَ لَحِقَ بِعِيسَى علیه السلام. فَدَخَلَهُ الْعُجْبُ بِنَفْسِهِ فَقَالَ: هَذَا عِيسَى رُوحُ اللَّهِ يَمْشِي عَلَى الْمَاءِ وَ أَنَا أَمْشِي عَلَى الْمَاءِ؛ فَمَا فَضْلُهُ عَلَيَّ؟! قَالَ فَرُمِسَ فِي الْمَاءِ فَاسْتَغَاثَ بِعِيسَى فَتَنَاوَلَهُ مِنَ الْمَاءِ فَأَخْرَجَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ: مَا قُلْتَ يَا قَصِيرُ؟ قَالَ: قُلْتُ هَذَا رُوحُ اللَّهِ يَمْشِي عَلَى الْمَاءِ وَ أَنَا أَمْشِي عَلَى الْمَاءِ فَدَخَلَنِي مِنْ ذَلِكَ عُجْبٌ! فَقَالَ لَهُ عِيسَى: لَقَدْ وَضَعْتَ نَفْسَكَ فِي غَيْرِ الْمَوْضِعِ الَّذِي وَضَعَكَ اللَّهُ فِيهِ فَمَقَتَكَ اللَّهُ عَلَى مَا قُلْتَ فَتُبْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِمَّا قُلْتَ! قَالَ علیه السلام: فَتَابَ الرَّجُلُ وَ عَادَ إِلَى مَرْتَبَتِهِ الَّتِي وَضَعَهُ اللَّهُ فِيهَا. فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا يَحْسُدَنَّ بَعْضُكُمْ بَعْضاً»؛ الكافي، ج2، ص306ـ307.
[26]. «عَنْ هَارُونَ بْنِ الْجَهْمِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام لَمْ أَحْفَظْ اسْمَهُ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ: إِنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أُعْطِيَ حَرْفَيْنِ كَانَ يَعْمَلُ بِهِمَا وَ أُعْطِيَ مُوسَى أَرْبَعَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِيَ إِبْرَاهِيمُ ثَمَانِيَةَ أَحْرُفٍ وَ أُعْطِيَ نُوحٌ خَمْسَةَ عَشَرَ حَرْفاً وَ أُعْطِيَ آدَمُ خَمْسَةً وَ عِشْرِينَ حَرْفاً وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَمَعَ ذَلِكَ كُلَّهُ لِمُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ إِنَّ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً أُعْطِيَ مُحَمَّدٌ صلّی الله علیه و آله و سلّم اثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً وَ حُجِبَ عَنْهُ حَرْفٌ وَاحِدٌ»؛ الكافي، ج1، ص230.
[27]. رجوع شود به: بحار الانوار، ج17، ص130، «باب علمه صلّی الله علیه و آله و سلّم و ما دفع إليه من الكتب و الوصايا و آثار الأنبياء علیهم السلام و من دفعه إليه و عرض الأعمال عليه و عرض أمته عليه و أنه يقدر على معجزات الأنبياء عليه و عليهم السلام»؛ ج26، ص159، «باب أن عندهم جميع علوم الملائكة و الأنبياء و أنهم أعطوا ما أعطاه الله الأنبياء و أن كل إمام يعلم جميع علم الإمام الذي قبله و لا يبقى الأرض بغير عالم».
[28]. الكافي، ج1، ص223.
[29]. «عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَضَّلَ أُولِي الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ بِالْعِلْمِ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ علیهم السلام، وَ فَضَّلَ مُحَمَّداً صلّی الله علیه و آله و سلّم، وَ وَرَّثَنَا عِلْمَهُمْ وَ فَضَّلَنَا عَلَيْهِمْ فِي فَضْلِهِمْ، وَ عَلَّمَ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم مَا لَا يَعْلَمُونَ، وَ عَلَّمَنَا عِلْمَ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم، فَرَوَيْنَاهُ لِشِيعَتِنَا، فَمَنْ قَبِلَهُ مِنْهُمْ فَهُوَ أَفْضَلُهُمْ، وَ أَيْنَمَا نَكُونُ فَشِيعَتُنَا مَعَنَا. وَ قَالَ علیه السلام: تَمَصُّونَ الرَّوَاضِعَ، وَ تَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِيمَ! فَقِيلَ: مَا تَعْنِي بِذَلِكَ؟ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْحَى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم عِلْمَ النَّبِيِّينَ بِأَسْرِهِ، وَ عَلَّمَهُ اللَّهُ تَعَالَى مَا لَمْ يُعَلِّمْهُمْ، فَأَسَرَّ ذَلِكَ كُلَّهُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام. قِيلَ: فَيَكُونُ عَلِيٌّ علیه السلام أَعْلَمَ أَمْ بَعْضُ الْأَنْبِيَاءِ؟ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ يَفْتَحُ مَسَامِعَ مَنْ يَشَاءُ، أَقُولُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم حَوَى عِلْمَ جَمِيعِ النَّبِيِّينَ، وَ عَلَّمَهُ اللَّهُ مَا لَمْ يُعَلِّمْهُمْ وَ أَنَّهُ جَعَلَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ عَلِيٍّ علیه السلام فَتَقُولُ: عَلِيٌّ علیه السلام أَعْلَمُ أَمْ بَعْضُ الْأَنْبِيَاءِ؟! ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَى قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ ثُمَّ فَرَّقَ بَيْنَ أَصَابِعِهِ وَ وَضَعَهَا عَلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ: وَ عِنْدَنَا وَ اللَّهِ عِلْمُ الْكِتَابِ كُلُّهُ»؛ مختصر البصائر، ص301.
[30]. «عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام فِي قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ قَالَ: رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَفْضَلُ الرَّاسِخِينَ قَدْ عَلَّمَهُ اللَّهُ جَمِيعَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْهِ مِنَ التَّنْزِيلِ وَ التَّأْوِيلِ وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُنْزِلَ عَلَيْهِ شَيْئاً لَمْ يُعَلِّمْهُ تَأْوِيلَهُ وَ أَوْصِيَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ يَعْلَمُونَهُ كُلَّهُ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ تَأْوِيلَهُ إِذَا قَالَ الْعَالِمُ فِيهِ بِعِلْمٍ فَأَجَابَهُمُ اللَّهُ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ الْقُرْآنُ لَهُ خَاصٌّ وَ عَامٌّ وَ مُحْكَمٌ وَ مُتَشَابِهٌ وَ نَاسِخٌ وَ مَنْسُوخٌ»؛ بصائر الدرجات، ص203.
[31]. رجوع شود به: بصائر الدرجات، ص290، «باب في أمير المؤمنين علیه السلام إن النبي صلّی الله علیه و آله و سلّم علمه العلم كله و شاركه في العلم و لم يشاركه في النبوة»؛ بحار الانوار، ج40، ص208، «باب أنه صلوات الله عليه كان شريك النبي صلّی الله علیه و آله و سلّم في العلم دون النبوة و أنه علم كل ما علم صلّی الله علیه و آله و سلّم و أنه أعلم من سائر الأنبياء علیهم السلام».
[32]. برای نمونه: «عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام قَالَ: كُنْتُ إِذَا سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَجَابَنِي وَ إِنْ فَنِيَتْ مَسَائِلِي ابْتَدَأَنِي فَمَا نَزَلَتْ عَلَيْهِ آيَةٌ فِي لَيْلٍ وَ لَا نَهَارٍ وَ لَا سَمَاءٍ وَ لَا أَرْضٍ وَ لَا دُنْيَا وَ لَا آخِرَةٍ وَ لَا جَنَّةٍ وَ لَا نَارٍ وَ لَا سَهْلٍ وَ لَا جَبَلٍ وَ لَا ضِيَاءٍ وَ لَا ظُلْمَةٍ إِلَّا أَقْرَأَنِيهَا وَ أَمْلَاهَا عَلَيَّ وَ كَتَبْتُهَا بِيَدِي وَ عَلَّمَنِي تَأْوِيلَهَا وَ تَفْسِيرَهَا وَ مُحْكَمَهَا وَ مُتَشَابِهَهَا وَ خَاصَّهَا وَ عَامَّهَا وَ كَيْفَ نَزَلَتْ وَ أَيْنَ نَزَلَتْ وَ فِيمَنْ أُنْزِلَتْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ دَعَا اللَّهَ لِي أَنْ يُعْطِيَنِي فَهْماً وَ حِفْظاً فَمَا نَسِيتُ آيَةً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَ لَا عَلَى مَنْ أُنْزِلَتْ إِلَّا أَمْلَاهُ عَلَيَّ»؛ بصائر الدرجات، ص198. رجوع شود به: بصائر الدرجات، ص197، «باب في أن عليا علم كلما أنزل على رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم في ليل أو نهار أو حضر أو سفر و الأئمة من بعده»؛ بحار الانوار، ج40، ص127، «باب علمه علیه السلام و أن النبي صلّی الله علیه و آله و سلّم علمه ألف باب و أنه كان محدثا».
[33]. «عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: أَلْوَاحُ مُوسَى علیه السلام عِنْدَنَا وَ عَصَا مُوسَى عِنْدَنَا وَ نَحْنُ وَرَثَةُ النَّبِيِّينَ»؛ الكافي، ج1، ص231. «عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ فِي الْجَفْرِ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا أَنْزَلَ أَلْوَاحَ مُوسَى علیه السلام أَنْزَلَهَا عَلَيْهِ وَ فِيهَا تِبْيَانُ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ كَائِنٌ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ فَلَمَّا انْقَضَتْ أَيَّامُ مُوسَى أَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ أَنِ اسْتَوْدِعِ الْأَلْوَاحَ وَ هِيَ زَبَرْجَدَةٌ مِنَ الْجَنَّةِ الْجَبَلَ فَأَتَى مُوسَى الْجَبَلَ فَانْشَقَّ لَهُ الْجَبَلُ فَجَعَلَ فِيهِ الْأَلْوَاحَ مَلْفُوفَةً فَلَمَّا جَعَلَهَا فِيهِ انْطَبَقَ الْجَبَلُ عَلَيْهَا فَلَمْ تَزَلْ فِي الْجَبَلِ حَتَّى بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ مُحَمَّداً فَأَقْبَلَ رَكْبٌ مِنَ الْيَمَنِ يُرِيدُونَ النَّبِيَّ فَلَمَّا انْتَهَوْا إِلَى الْجَبَلِ انْفَرَجَ الْجَبَلُ وَ خَرَجَتِ الْأَلْوَاحُ مَلْفُوفَةً كَمَا وَضَعَهَا مُوسَى فَأَخَذَهَا الْقَوْمُ فَلَمَّا وَقَعَتْ فِي أَيْدِيهِمْ أُلْقِيَ فِي قُلُوبِهِمْ أَنْ لَا يَنْظُرُوا إِلَيْهَا وَ هَابُوهَا حَتَّى يَأْتُوا بِهَا رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ أَنْزَلَ اللَّهُ جَبْرَئِيلَ عَلَى نَبِيِّهِ فَأَخْبَرَهُ بِأَمْرِ الْقَوْمِ وَ بِالَّذِي أَصَابُوا فَلَمَّا قَدِمُوا عَلَى النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم ابْتَدَأَهُمُ النَّبِيُّ فَسَأَلَهُمْ عَمَّا وَجَدُوا فَقَالُوا وَ مَا عِلْمُكَ بِمَا وَجَدْنَا فَقَالَ أَخْبَرَنِي بِهِ رَبِّي وَ هِيَ الْأَلْوَاحُ قَالُوا نَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ فَأَخْرَجُوهَا وَ دَفَعُوهَا إِلَيْهِ فَنَظَرَ إِلَيْهَا وَ قَرَأَهَا وَ كِتَابُهَا بِالْعِبْرَانِيِّ ثُمَّ دَعَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فَقَالَ دُونَكَ هَذِهِ فَفِيهَا عِلْمُ الْأَوَّلِينَ وَ عِلْمُ الْآخِرِينَ وَ هِيَ أَلْوَاحُ مُوسَى وَ قَدْ أَمَرَنِي رَبِّي أَنْ أَدْفَعَهَا إِلَيْكَ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَسْتُ أُحْسِنُ قِرَاءَتَهَا قَالَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَمَرَنِي أَنْ آمُرَكَ أَنْ تَضَعَهَا تَحْتَ رَأْسِكَ لَيْلَتَكَ هَذِهِ فَإِنَّكَ تُصْبِحُ وَ قَدْ عُلِّمْتَ قِرَاءَتَهَا قَالَ فَجَعَلَهَا تَحْتَ رَأْسِهِ فَأَصْبَحَ وَ قَدْ عَلَّمَهُ اللَّهُ كُلَّ شَيْءٍ فِيهَا فَأَمَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَنْ يَنْسَخَهَا فَنَسَخَهَا فِي جِلْدِ شَاةٍ وَ هُوَ الْجَفْرُ وَ فِيهِ عِلْمُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ هُوَ عِنْدَنَا وَ الْأَلْوَاحُ وَ عَصَا مُوسَى عِنْدَنَا وَ نَحْنُ وَرِثْنَا النَّبِيَّ صلّی الله علیه و آله و سلّم»؛ بصائر الدرجات، ص140.
[34]. «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ لَمَّا أَنْ قَضَى مُحَمَّدٌ نُبُوَّتَهُ وَ اسْتَكْمَلَ أَيَّامَهُ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ أَنْ يَا مُحَمَّدُ قَدْ قَضَيْتَ نُبُوَّتَكَ وَ اسْتَكْمَلْتَ أَيَّامَكَ فَاجْعَلِ الْعِلْمَ الَّذِي عِنْدَكَ وَ الْإِيْمَانَ وَ الِاسْمَ الْأَكْبَرَ وَ مِيرَاثَ الْعِلْمِ وَ آثَارَ عِلْمِ النُّبُوَّةِ فِي أَهْلِ بَيْتِكَ عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَإِنِّي لَنْ أَقْطَعَ الْعِلْمَ وَ الْإِيمَانَ وَ الِاسْمَ الْأَكْبَرَ وَ مِيرَاثَ الْعِلْمِ وَ آثَارَ عِلْمِ النُّبُوَّةِ مِنَ الْعَقِبِ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ كَمَا لَمْ أَقْطَعْهَا مِنْ ذُرِّيَّاتِ الْأَنْبِيَاءِ»؛ الكافي، ج1، ص293.