نظم الهی آیات/ حضرت عیسی و روحالقدس جلسه 4 (110)
نظم الهی آیات/ حضرت عیسی علیه السلام و روحالقدس جلسه 4 (110)
مروری بر ظاهر و باطن آیات 110 و 111 سوره مائده
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين
و صلى الله على محمد و آله الطاهرين
و لعنة الله على أعدائهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين
ارتباط آیات حضرت عیسی علیه السلام با امیرالمؤمنین علیه السلام و ولایت ایشان
بحث ما رسید به آیات پایانی سوره مبارکه مائده که مجموعاً مربوط به حضرت عیسی علیه السلام و حواریین حضرت است. عرض کردیم که قرآن کریم، در همه سورش و در همه آیاتش، منتظم و بر میزان نظم الهی قرار داده شده و مقصود ما از مرور این سوره مبارکه، بیان این نظم قرآنی است. همچنین عرض کردیم که مقصود ما از ورود به این نظم الهی در سور قرآن کریم، موضوع ولایت آقا امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ یعنی مقصودمان نظم الهی در ظاهر و باطن قرآن کریم (در مقامات معانی قرآن کریم) در رابطه با ولایت آقا امیرالمؤمنین علیه السلام است.
تشبیه امیرالمؤمنین علیه السلام به حضرت عیسی علیه السلام در بیان رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم
گفتیم در بعضی از انبیای الهی، بعضی از حقایق، واضحتر و روشنتر بیان شده و بعضی از حقایق در ایشان پنهان و پیچیده مانده یا کمتر به آن پرداخته شده. از جمله در مورد حضرت عیسی علیه السلام، به موضوع غلو و تقصیر بیشتر پرداخته شده. نصاری خیلی در حضرت غلو کردند و بهخاطر همین، قرآن کریم مسئله غلو در ایشان را واضح و روشن بیان کرده. برای همین هم آقا رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در فرمایشات متعدد، آقا امیرالمؤمنین علیه السلام را به حضرت عیسی علیه السلام تشبیه کردند و به این جهت غلو امت ایشان را متذکر شدند؛[1] در روایتی ابوبصیر میگوید:
«بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم ذَاتَ يَوْمٍ جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: إِنَّ فِيكَ شَبَهاً مِنْ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ فِيكَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِي عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ فِيكَ قَوْلًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ النَّاسِ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ يَلْتَمِسُونَ بِذَلِكَ الْبَرَكَةَ. فَغَضِبَ الْأَعْرَابِيَّانِ وَ الْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ وَ عِدَّةٌ مِنْ قُرَيْشٍ مَعَهُمْ فَقَالُوا: مَا رَضِيَ أَنْ يَضْرِبَ لِابْنِ عَمِّهِ مَثَلًا إِلَّا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ. فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَقَالَ: وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَيْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَيْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْكُمْ ـ يَعْنِي مِنْ بَنِي هَاشِمٍ ـ مَلائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ [2]»؛[3]
«روزی رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نشسته بود که امیر مؤمنان علیه السلام پیش آمد و رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بدو فرمود: "براستی که تو را مشابهتی با عیسی بن مریم باشد و اگر نبود که گروههایی از امت من در باره تو همان گویند که نصارا در حق عیسی بن مریم گفتهاند، در شأن تو سخنی میگفتم که بر گروهی از مردم مگذری مگر آنکه خاک را از زیر پاهایت بردارند و بدان تبرّک جویند". پس دو اعرابی و مغیره بن شعبه و برخی از قریش به غضب آمدند و گفتند: "برای پسر عمویش به مَثَلی جز عیسی بن مریم راضی نشد". پس خداوند بر پیامبرش قرآن نازل کرد و فرمود: و هنگامى كه پسر مريم مثالى آورده شد، بناگاه قوم تو از آن به ضجه آمدند و گفتند: آيا معبودان ما بهترند يا او؟ آن را جز از راه جدل براى تو نزدند، بلكه آنان مردمى جدلپيشهاند. او جز بندهاى كه بر وى منّت نهاده و او را براى فرزندان اسرائيل سرمشق گردانيدهايم نباشد. و اگر بخواهيم از شما ـ یعنی از بنیهاشم ـ ملائکی در زمین قرار دهیم که جانشین گردند».
آیتبودن امم گذشته برای امت نبیاکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم
بهطور کلی همه انبیاء و اوصیاء و مؤمنین کاملی که در امم قبل در طرف ایمان و نبوت و وحی و حق بودهاند، از زمان حضرت آدم علیه السلام گرفته تا بعثت آقا رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، همگی در قرآن کریم آیت و نشانه و علامتاند برای آقا رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین علیه السلام و اهلبیت علیهم السلام و پیروان و شیعیان ایشان، انبیائشان نسبت به آقا رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین علیه السلام، اوصیائشان نسبت به آن دو بزرگوار و اهلبیت علیهم السلام و مؤمنینشان نسبت به مؤمنین این امت. همینطور همه کفار و مشرکین و ملحدین و مخالفین حق و پیروان شیطان، از زمان حضرت آدم گرفته (اولینشان در عالم ظاهر، قابیل بود که در برابر پیامبر الهی، حضرت آدم علیه السلام قرار گرفت) تا بعثت آقا رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، از پیشروان و دنبالهروانشان، همگی آیت و نشانه و علامت بودند برای آنچه در این امت از مخالفان و دشمنان رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین علیه السلام و اهلبیت علیهم السلام و مخالفانِ دوستان و شیعیان و پیروان اهلبیت علیهم السلام رخ میدهد. پس همه آن مجموعه، آیت این مجموعه است؛ همه آن مجموعه در قرآن کریم آمده، برای این مجموعه.
به تعبیر دیگر، آن حقایق و امور در امم قبل رخ داده و آشکار شده، تا عالم آمادگی پیدا کند که در این امت رخ دهد و آشکار شود؛ یعنی آن حقایق و امور در انبیاء الهی و در اوصیائشان و در دوستان و طرفدارانشان و همینطور در دشمنان و پیروان دشمنانشان رخ داده تا عالم بشریت آهستهآهسته آمادگی آن حقایق و اموری را پیدا کند که در این امت رخ میدهد، از خود رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم گرفته تا یک مؤمن، تا یک کافر و تا یک معصیتکار و گنهکاری که در برابر آن بزرگواران قرار میگیرد. پس همه آنچه در امم قبل بوده، بهخاطر این امت رخ داده و آیت و نشانه و علامت برای این امت است. بنابراین هر امری هر کجا واضحتر و روشنتر رخ داده، آیت قویتری است نسبت به آنچه در این امت رخ داده؛ مثلاً اگر از سامری و گوساله قوم حضرت موسی علیه السلام سخن گفته شده، بهخاطر آن است که ماجرای سامری و گوساله امت رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در آنجا واضح و قوی رخ داده و لذا آیتی واضح و قوی است برای آنچه در این امت اتفاق افتاده. یا مثلاً اگر از فرعون و هامان سخن گفته شده، بهخاطر آن است که امور آنها آیت و علامتی واضح و آشکار است برای آنچه در این امت اتفاق افتاده.
آیتبودن حضرت عیسی علیه السلام و امت ایشان برای امیرالمؤمنین علیه السلام و اطرافیانشان
در مورد حضرت عیسی علیه السلام، مسئله غلو بنیاسرائیل قویتر رخ داده، همینطور عبودیت بنیاسرائیل نسبت به حضرت قویتر رخ داده، خود کمالات حضرت هم قویتر رخ داده. همه اینها هم بیشتر رخ داده تا آیت و نشانه و علامت باشد برای آقا امیرالمؤمنین علیه السلام. در نتیجه، تمام آنچه در این دو صفحه پایانی سوره مبارکه (از آیه 110 تا آخر سوره مبارکه) میخوانیم، نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام و اطراف حضرت است. خداوند متعال در این سوره مبارکه، که تمامش برای امیرالمؤمنین علیه السلام است، مقصران از امم قبل را بیان کرد، غالیانشان را بیان کرد، مقتصدانشان را بیان کرد، تا همه اینها آیت برای آقا امیرالمؤمنین علیه السلام باشد (توضیحش را در مرور آیات قبلی سوره مبارکه دادیم)؛ در آخر سوره هم، که مربوط به حضرت عیسی علیه السلام است، جریان امت آن حضرت را در هر سه مقام بیان میکند، تا آیت کامل باشد برای امیرالمؤمنین علیه السلام. پس اصل مطالب در سوره مبارکه، این جهت است.
مروری بر ظاهر آیات 110 و 111 سوره مائده
در آیه 110 سوره مبارکه،[4] که جلسه قبل واردش شدیم، خداوند تبارک و تعالی کمالات حضرت عیسی علیه السلام را مرحله به مرحله بیان میکند. اولین کمال، این بود که من به تو نعمت دادم. نعمتم کِی بود؟ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ . خاصیت روحالقدس هم این بود که تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً . حالا از طفولیت تا آخر عمرت به تو روحالقدس داده شد تا چه رخ دهد؟ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ . وقتی اینها به تو داده شد، در تو چه رخ داد؟ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْني . شما بدو را قرار میدادی؛ یعنی یک مجسمه پرنده را از گل درست میکردی و در آن میدمیدی و زنده میشد؛ این مربوط به بدو خلقت است. در میانه بدو خلقت تا منتهای خلقت (منتها نسبت به این عالم، مرگ انسان است)، بیماریها را برطرف میکردی. بعد، برتر از این رخ میداد؛ مردهها را به اذن من زنده میکردی؛ کسانی را که از بدو به ختم رسیدهاند، یعنی کسانی را که آفریده شدهاند (1) و حیات به آنها دمیده شده (2) و به مرگ هم رسیدهاند (3)، باز تو به این عالم بر میگرداندی. پس من تو را آفریدم و آفرینش تو را با روحالقدس و با کمالات الهی خودم قرار دادم. هیچ نقص و عیب و نارسایی و ضعفی در تو نبود؛ به تو کتاب یاد دادم، حکمت یاد دادم، تورات و انجیل یاد دادم. وقتی این چهارتا به کسی تعلیم شود، همه حقایق عالم به او تعلیم شده، البته در جایگاه خودش.
عظمت تورات و انجیل، در بیان آیات قرآن
در آیات دیگر میبینید که خداوند متعال وصفهای بسیار عظیمی برای تورات و انجیل بیان میکند. در آیه 44 همین سوره میفرماید: إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذينَ أَسْلَمُوا لِلَّذينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآياتي ثَمَناً قَليلاً وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ ؛ «ما تورات را كه در آن رهنمود و روشنايى بود نازل كرديم. پيامبرانى كه تسليم [فرمان خدا] بودند، به موجب آن براى يهود داورى مىكردند؛ و [همچنين] ربّانیّون و دانشمندان به سبب آنچه از كتاب خدا به آنان سپرده شده و بر آن گواه بودند. پس، از مردم نترسيد و از من بترسيد، و آيات مرا به بهاى ناچيزى مفروشيد؛ و كسانى كه به موجب آنچه خدا نازل كرده داورى نكردهاند، آنان خود كافراناند».
در آیه 66 میفرماید: وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ ؛ «و اگر آنان به تورات و انجيل و آنچه از جانب پروردگارشان به سويشان نازل شده است، عمل مىكردند، قطعاً از بالاى سرشان [بركات آسمانى] و از زير پاهايشان [بركات زمينى] برخوردار مىشدند. از ميان آنان گروهى ميانهرو هستند، و بسيارى از ايشان بد رفتار مىكنند».
اینها نشاندهنده این است که اگر بنیاسرائیل به تورات حضرت موسی (همان گونه که نازل شده بود) و به تفسیرهایی که حضرت قولاً یا عملاً بیان کرده بود، عمل میکردند، به چه جایگاه الهی عظیمی میرسیدند. یکی از جهتهایی هم که خداوند میفرماید بنیاسرائیل را بر عالمین فضیلت داده، این است که به آنها تورات عنایت کرده؛ چنانکه میفرماید: وَ لَقَدْ آتَيْنا بَني إِسْرائيلَ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمينَ ؛[5] «و به يقين، فرزندان اسرائيل را كتاب [تورات] و حكم و پيامبرى داديم و از چيزهاى پاكيزه روزيشان كرديم و آنان را بر مردم روزگار برترى داديم».
پس تورات حضرت موسی، کتاب کوچکی نبود، لکن تحریف شد. در عین حال، خدای متعال در همان زمان رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم درباره آن میفرماید: كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَني إِسْرائيلَ إِلاَّ ما حَرَّمَ إِسْرائيلُ عَلى نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ؛[6] «همه خوراكیها بر فرزندان اسرائيل حلال بود، جز آنچه پيش از نزول تورات، اسرائيل (یعقوب) بر خويشتن حرام ساخته بود. بگو: اگر [جز اين است و] راست مىگوييد، تورات را بياوريد و آن را بخوانيد». یا در آیه دیگر میفرماید: وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراةُ فيها حُكْمُ اللَّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنينَ ؛[7] «و چگونه تو را داور قرار مىدهند ـ با آنكه تورات نزد آنان است كه در آن حكم خدا [آمده] است ـ و سپس بعد از اين [طلبِ داورى] پشت مىكنند، و [واقعاً] آنان مؤمن نيستند». معلوم میشود همان زمان هم توراتی بوده، ولی آن را مخفی کرده بودند. در روایات متعدد وارد شده که یهودیان زمان رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، اوصاف حضرت را در توراتی که نزدشان بود میدیدند و حضرت را تصدیق میکردند.[8] حتی قسمتهایی از تورات، در همان زمان حضرت موسی علیه السلام، ناپدید شد و در زمان رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به ایشان رسید.[9] خلاصه مقصودم این است که تورات و انجیل، بسیار عظیم و بزرگ بوده.
به تعبیری خدای متعال به حضرت عیسی علیه السلام میفرماید: تو یقیناً به همه اینها عمل کردهای، چون یک پیامبر اولوالعزم عظیمالشأن الهی هستی؛ در نتیجه، فوائد این [عملکردن] را میبری. یکی از فائدهها این است که [ما هوادار تو هستیم.] بنیاسرائیل در برابر تو قرار گرفتند و ما جلو بنیاسرائیل را گرفتیم؛ قدرت ما بود، قوت ما بود، ولایت ما بود، که جلو بنیاسرائیل را گرفتیم تا نتوانند به تو ضربهای بزنند، تا بهواسطه انجیلی که به تو نازل کردیم، دین الهی را که حقیقت و بیان تورات بود به مردم برسانی. لذا میفرماید: وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني إِسْرائيلَ عَنْكَ ؛ من جلو بنیاسرائیل را گرفتم تا نتوانند به تو ضربه بزنند.
در آخر کار هم خداوند جلو بنیاسرائیل را گرفت تا نتوانند حضرت را بکشند؛ حضرت به آسمان رفتند و آنها شخص دیگری را با ایشان اشتباه گرفتند و کشتند، چنانکه میفرماید: وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقيناً ؛[10] «و گفته ايشان كه: "ما مسيح، عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم"، و حال آنكه آنان او را نكشتند و مصلوبش نكردند، ليكن امر بر آنان مشتبه شد؛ و كسانى كه درباره او اختلاف كردند، قطعاً در مورد آن دچار شک شدهاند و هيچ علمى بدان ندارند، جز آنكه از گمان پيروى مىكنند، و يقيناً او را نكشتند».
حالا چرا بنیاسرائیل اینگونه در برابر تو قرار گرفتند و با تو مقابله و مخالفت کردند؟ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ ؛ برای اینکه تو بینات الهی را آوردی، تو حقایق الهی را آوردی، تو معنای حق تورات را آوردی، تو حکمتهای الهی را همان گونه که مراد خدا بود بیان کردی (در تورات، حکمتهای الهی بود)، تو انجیل را آوردی که بیان حکمتهای الهی تورات بود.
ما چطور کف بنیاسرائیل کردیم؟ بنیاسرائیل در مقابل تو قرار گرفتند و به تو کافر شدند. فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ یا «ساحِرٌ مُبينٌ». کفار از بنیاسرائیل گفتند «این کارهایی که عیسی علیه السلام انجام میدهد، نیست مگر سحر آشکار» یا «عیسی نیست مگر ساحری آشکار». خداوند متعال میفرماید: من جلو بنیاسرائیل را گرفتم تا به تو لطمهای نزنند و تو بتوانی دین و حقایق را برسانی.
در آیه بعد میفرماید: وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بي وَ بِرَسُولي قالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ ؛[11] «و هنگامى كه به حواريّون وحى كردم كه به من و فرستادهام ايمان آوريد. گفتند: ايمان آورديم، و گواه باش كه ما مسلمانيم». از آن طرف برای تو حواریین (آن اصحاب خاصّت) را قرار دادم و به آنها وحی کردم (فرمان دادم) که «به من و به رسولم (حضرت عیسی علیه السلام) ایمان بیاورید». در اینجا خداوند برای حواریین أَوْحَيْتُ فرموده که جایگاه خودش را دارد؛ چون آنها در ترس و لرز و در خفا بودند، چون حضرت عیسی علیه السلام دارای حکومت نبود. پس این أَوْحَيْتُ یعنی بهواسطه تو، در خفاء و پنهانی، به آنها رساندم که «به من و به پیامبر من ایمان بیاورید». آن حواریین هم ایمان آوردند؛ گفتند: «ما ایمان آوردیم؛ ای حضرت عیسی، تو هم شاهد باش که ما ایمان آوردیم».
باطن آیات 110 و 111، خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام
حالا این مجموعه را یککاسه، بر معنای تأویلی و باطنی تطبیق دهید. تمام اینها که نسبت به حضرت عیسی علیه السلام هست یک آیه است و ذوالآیهاش امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ یعنی خود حضرت عیسی علیه السلام یک آیت است، حواریین یک آیت هستند، مخالفین حضرت عیسی علیه السلام یک آیت هستند، کل این جریان همگی آیت هستند، برای امیرالمؤمنین علیه السلام و شیعیان و پیروان و اصحاب حضرت و دشمنان و مخالفان و کافران به حضرت.جای حضرت عیسی علیه السلام امیرالمؤمنین علیه السلام را بگذارید، جای بنیاسرائیل مسلمانان بعد اسلام را بگذارید، جای کافران به حضرت عیسی علیه السلام اولی و دومی و سومی و ابوجهل و ابوسفیان و تابعینشان را بگذارید، جای حواریین هم اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام را بگذارید. اگر این تطبیق را انجام دهید، میبینید که مطلب کاملاً انطباق دارد و هیچ جهت نقص و فروگذاری در آن نیست. همچنان که در آیات قبل هم ثابت کردیم که تمامش بهوضوح مربوط به آقا امیرالمؤمنین علیه السلام است.
البته اینکه میگوییم بهوضوح، برای کسی است که بهواسطه فرمایشات اهلبیت علیهم السلام و از راه تعلیمات ایشان و با اصول و زیربناهای ایشان وارد قرآن کریم شود، نه اینکه وقتی میخواهد این سوره و این آیات را بخواند، با بافتههای نحوی و بلاغی دشمنان اهلبیت علیهم السلام وارد شود. یک کسی هست که وقتی میخواهد بلاغت مختصر را بخواند میرود کتاب زمخشری را میآورد، وقتی میخواهد مفصلش را بخواند میرود کتاب فخر رازی (از قدیمیها) یا کتاب آلوسی (از بعدیها) یا کتاب المنار (از جدیدترها) را میآورد؛ مشخص است که برای این آدم اصلاً مطلب واضح نیست. همه اینها را کفار و ملحدین و دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام نوشتهاند، دشمنانی که البته بعضی از آنها در شکل دوستی جلو آمدهاند. کسانی مثل آلوسی و زمخشری و ابن حجر و... ادعای ولایت و محبت اهلبیت علیهم السلام را هم دارند، حتی وجوب طاعت اهلبیت علیهم السلام را هم میپذیرند و مدعی طاعت از ایشان هستند، اما میبینید همه به دروغ میگویند؛ وقتی در مسائل وارد میشوند، تماماً در برابر اهلبیت علیهم السلام و در برابر مذهب و مکتب و مرام و مقصد و اغراض اهلبیت علیهم السلام جلو میروند و در برابر دوستان اهلبیت علیهم السلام قرار میگیرند و با دشمنان و مخالفان اهلبیت همراهی و دوستی میکنند و از همانها پیروی میکنند.
آقا رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در فرمایشات متعدد، جهتهای آیتبودن انبیاء و اوصیاء و مؤمنین امتهای قبل را نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام بیان میکنند؛ چگونگی مشابهت و وصفیت امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت آدم را بیان میکنند، همینطور با حضرت نوح، با حضرت ابراهیم، با حضرت موسی، با حضرت عیسی و همینطور انبیاء دیگری که به گونههای مختلف در سخنان آقا رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شمرده شدهاند، که اگر کسی آنها را جمع کند بسیار عظیم میشود.[12] همه اینها را آقا رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم برای این فرمودهاند که آیتبودن آنها را برای امیرالمؤمنین علیه السلام بیان کنند. وقتی میخواهیم آن بزرگواران را نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام جمع کنیم، یا به حمل اشراقی جمعشان میکنیم و یا به حمل وصفی و یا به حمل فعلی؛ به اینگونه، آنها آیت امیرالمؤمنین علیه السلام بودند؛ برای اینکه هر محمولی صفت موضوع است، هر محمولی شعاع موضوع است، هر محمولی تابع و وصف موضوع است.[13]
نعمت خدا به امیرالمؤمنین علیه السلام و تکلم حضرت در طفولیت
برای نمونه، در آیه 109[14] میگوییم: «إِذْ قالَ اللَّهُ يا عَليَّ ابْنَ فاطِمَةَ اذْكُرْ نِعْمَتي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ»؛ «هنگامی که خداوند فرمود: یا علی پسر فاطمه بنت اسد! یاد بیاور آن نعمتی را که من به تو و به مادرت دادم. کِی آن نعمت را دادم؟ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً آن وقتی که تو را به روحالقدس تأیید کردم، که در طفولیت و میانسالی با مردم سخن گفتی.
مشابهت امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت عیسی علیه السلام در مخفینبودن ولادتشان
اینها همه واقع و حق و حقیقت است و آدم در بیرون میبیند. امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی متولد میشود قرآن میخواند؛ بهتعبیری خدای متعال میفرماید: در همان روز تولدت روبروی مردم با آنها حرف میزدی؛ در دستان آقا رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شروع کردی به خواندن قرآن کریم و همه عربها شاهد و ناظر بودند. چون من جریان را طوری انجام دادم که تولدت به خفا و پنهانی نباشد. مادرت داخل کعبه رفت و سه شبانهروز ماند؛ همه جمع شدند و هر کار کردند که درب را باز کنند، نشد؛ آخر هم دیوار شکافته شد.[15] پس ما تولد تو را هم واضح و آشکار قرار دادیم.[16]
خداوند متعال تولد حضرت عیسی علیه السلام را هم به گونهای قرار داد که در خفا و پنهانی نباشد. حضرت مریم متهم میشد؛ لذا رفت و برگشت؛ همه جمع شدند تا وقتی بیاید سرکوبش کنند. میفرماید:
فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئاً فَرِيًّا * يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا * فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا * قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيًّا * وَ جَعَلَني مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصاني بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا * وَ بَرًّا بِوالِدَتي وَ لَمْ يَجْعَلْني جَبَّاراً شَقِيًّا * وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا ؛[17]
«پس [مريم] در حالى كه او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد. گفتند: "اى مريم، به راستى كار بسيار ناپسندى مرتكب شدهاى؛ اى خواهر هارون، پدرت مرد بدى نبود و مادرت [نيز] بدكاره نبود". [مريم] به سوى [عيسى] اشاره كرد. گفتند: "چگونه با كسى كه در گهواره [و] كودک است سخن بگوييم؟" [كودک] گفت: "منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است، و هر جا كه باشم مرا با بركت ساخته، و تا زندهام به نماز و زكات سفارش كرده است، و مرا نسبت به مادرم نيكوكار كرده و زورگو و نافرمانم نگردانيده است، و درود بر من، روزى كه زاده شدم و روزى كه مىميرم و روزى كه زنده برانگيخته مىشوم».
مشابهت امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت عیسی علیه السلام در عظمت تکلمشان
پس به معنای تأویلی، خدای متعال میفرماید: یا علی، در تو هم روحالقدس قرار گرفت و در طفولیت با مردم سخن گفتی. حضرت عیسی علیه السلام در تکلمش معارضه نکرد؛ نگفت «چرا با مادر من اینطور صحبت میکنید»؛ بلکه فرمود: قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيًّا... . حضرت عیسی علیه السلام در دست مادرش اینگونه سخن گفت، آقا امیرالمؤمنین علیه السلام هم در دست رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم قرآن خواند، آن هم جایگاه بسیار عظیمی از قرآن را خواند، اوایل سوره مؤمنون را خواند[18] که میفرماید:
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذينَ هُمْ في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ * إِلاَّ عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ * فَمَنِ ابْتَغى وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ عَلى صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ * أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ * الَّذينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فيها خالِدُونَ ؛[19]
«به راستى كه مؤمنان رستگار شدند، همانان كه در نمازشان فروتناند، و آنان كه از بيهوده رويگرداناند، و آنان كه زكات مىپردازند، و كسانى كه پاكدامناند ـ مگر در مورد همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آوردهاند، كه در اين صورت بر آنان نكوهشى نيست. پس هر كه فراتر از اين جُويد، آنان از حد درگذرندگاناند ـ و آنان كه امانتها و پيمان خود را رعايت مىكنند، و آنان كه بر نمازهايشان مواظبت مىنمايند، آناناند كه خود وارثاناند، همانان كه بهشت را به ارث مىبرند و در آنجا جاودان مىمانند».
علم امیرالمؤمنین علیه السلام به کتاب و حکمت و تورات و انجیل
همینطور میفرماید: وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ ؛یا علی، به تو کتابخواندن یاد دادیم، به تو حکمت یاد دادیم، به تو تورات و انجیل یاد دادیم. امیرالمؤمنین علیه السلام در روایات فراوان فرمودند: اگر برای من مسندی قرار داده شود که حرفهایم را بزنم و دیگران هم دخالت نکنند و مانع نشوند، آنوقت میان اهل تورات با توراتشان قضاوت میکنم، میان اهل انجیل با انجیلشان، میان اهل زبور با زبورشان و میان اهل قرآن با قرآنشان. اصبغ بن نباته میگوید:
«لَمَّا جَلَسَ عَلِيٌّ علیه السلام فِي الْخِلَافَةِ وَ بَايَعَهُ النَّاسُ خَرَجَ إِلَى الْمَسْجِدِ مُتَعَمِّماً بِعِمَامَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم لَابِساً بُرْدَةَ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم مُتَنَعِّلًا نَعْلَ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم مُتَقَلِّداً سَيْفَ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَجَلَسَ عَلَيْهِ مُتَمَكِّناً ثُمَّ شَبَّكَ بَيْنَ أَصَابِعِهِ فَوَضَعَهَا أَسْفَلَ بَطْنِهِ ثُمَّ قَالَ: يَا مَعْشَرَ النَّاسِ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي هَذَا سَفَطُ الْعِلْمِ هَذَا لُعَابُ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم هَذَا مَا زَقَّنِي رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم زَقّاً زَقّاً سَلُونِي فَإِنَّ عِنْدِي عِلْمَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ. أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ ثُنِيَتْ لِيَ الْوِسَادَةُ فَجَلَسْتُ عَلَيْهَا لَأَفْتَيْتُ أَهْلَ التَّوْرَاةِ بِتَوْرَاتِهِمْ حَتَّى تَنْطِقَ التَّوْرَاةُ فَتَقُولَ صَدَقَ عَلِيٌّ مَا كَذَبَ لَقَدْ أَفْتَاكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيَّ وَ أَفْتَيْتُ أَهْلَ الْإِنْجِيلِ بِإِنْجِيلِهِمْ حَتَّى يَنْطِقَ الْإِنْجِيلُ فَيَقُولَ صَدَقَ عَلِيٌّ مَا كَذَبَ لَقَدْ أَفْتَاكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيَّ وَ أَفْتَيْتُ أَهْلَ الْقُرْآنِ بِقُرْآنِهِمْ حَتَّى يَنْطِقَ الْقُرْآنُ فَيَقُولَ صَدَقَ عَلِيٌّ مَا كَذَبَ لَقَدْ أَفْتَاكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيَّ. وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْقُرْآنَ لَيْلًا وَ نَهَاراً فَهَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ يَعْلَمُ مَا نَزَلَ فِيهِ وَ لَوْ لَا آيَةٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ لَأَخْبَرْتُكُمْ بِمَا كَانَ وَ بِمَا يَكُونُ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هِيَ هَذِهِ الْآيَةُ يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ ثُمَّ قَالَ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ اللَّهِ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ سَأَلْتُمُونِي عَنْ آيَةٍ آيَةٍ فِي لَيْلٍ أُنْزِلَتْ أَوْ فِي نَهَارٍ أُنْزِلَتْ مَكِّيِّهَا وَ مَدَنِيِّهَا سَفَرِيِّهَا وَ حَضَرِيِّهَا نَاسِخِهَا وَ مَنْسُوخِهَا مُحْكَمِهَا وَ مُتَشَابِهِهَا وَ تَأْوِيلِهَا وَ تَنْزِيلِهَا لَأَخْبَرْتُكُمْ»؛[20]
«وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام بر منصب خلافت نشست و مردم با او بیعت کردند، از خانه به سمت مسجد آمد در حالی که عمامه رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بر سر، عبای رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بر تن، کفشهای رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بر پا و شمشیر رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را حمایل کرده بود. بالای منبر رفت و بر آن آرام نشست. سپس انگشتان مبارکش را در هم فرو برد و پایین شکمش گذاشت. پس فرمود: هان ای مردمان! از من بپرسید پیش از آنکه از دستم دهید! اینجا گنجینه علم است؛ اینجا آب دهان رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است؛ اینجا همان است که رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چینهچینه علم در کامم گذاشته؛ از من بپرسید، که براستی علم اولین و آخرین نزد من است. به خدا قسم که اگر تخت حکومت برای من فراهم میگشت و بر آن مینشستم، برای اهل تورات به توراتشان حکم میکردم چنانکه تورات به سخن آید و گوید "راست گفت علی و دروغ نگفت؛ شما را به همانی حکم داد که خداوند در من نازل فرموده" و برای اهل انجیل به انجیلشان حکم میکردم چنانکه انجیل به سخن آید و گوید "راست گفت علی و دروغ نگفت؛ شما را به همانی حکم داد که خداوند در من نازل فرموده" و برای اهل قرآن به قرآنشان حکم میکردم چنانکه قرآن به سخن آید و گوید "راست گفت علی و دروغ نگفت؛ شما را به همانی حکم داد که خداوند در من نازل فرموده". شما شبانهروز قرآن میخوانید؛ آیا یکی در میان شما هست که بداند چه در آن نازل شده؟! اگر نبود آیهای در کتاب خدا، شما را خبر میدادم به آنچه بوده و آنچه هست و آنچه تا روز قیامت خواهد بود، و آن این آیه است: "خداوند هر چه خواهد محو میکند و هر چه خواهد اثبات، و نزد او امّ الکتاب است". سپس فرمود: از من بپرسید پیش از آنکه از دستم دهید! قسم به خدایی که دانه را بشکافت و جاندار را بیافرید، اگر از هر آیه قرآن مرا بپرسید، چه در شب نازل شده باشد و چه در روز، چه مکیاش و چه مدنیاش، چه در سفر نازل شده باشد و چه در حضر، چه ناسخش و چه منسوخش، چه محکمش و چه متشابهش، چه تأویلش و چه تنزیلش، پاسختان خواهم داد».
معجزات امیرالمؤمنین علیه السلام
همینطور میفرماید: وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْني . یا علی، تو هم معجزات داشتی! البته این خلق طیر و این شفای کور و پیس، معجزات و آیات حضرت عیسی علیه السلام بود و متناسب با خود او و زمان او؛ چنانکه ابو یعقوب بغدادی از امام هادی علیه السلام روایت میکند:
«قَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ لِأَبِي الْحَسَنِ علیه السلام لِمَا ذَا بَعَثَ اللَّهُ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ بِالْعَصَا وَ يَدِهِ الْبَيْضَاءِ وَ آلَةِ السِّحْرِ وَ بَعَثَ عِيسَى بِآلَةِ الطِّبِّ وَ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ بِالْكَلَامِ وَ الْخُطَبِ؟ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ لَمَّا بَعَثَ مُوسَى كَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ السِّحْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ يَكُنْ فِي وُسْعِهِمْ مِثْلُهُ وَ مَا أَبْطَلَ بِهِ سِحْرَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ عِيسَى فِي وَقْتٍ قَدْ ظَهَرَتْ فِيهِ الزَّمَانَاتُ وَ احْتَاجَ النَّاسُ إِلَى الطِّبِّ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُمْ مِثْلُهُ وَ بِمَا أَحْيَا لَهُمُ الْمَوْتَى وَ أَبْرَأَ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً صلّی الله علیه و آله و سلّم فِي وَقْتٍ كَانَ الْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ الْخُطَبَ وَ الْكَلَامَ وَ أَظُنُّهُ قَالَ الشِّعْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مِنْ مَوَاعِظِهِ وَ حِكَمِهِ مَا أَبْطَلَ بِهِ قَوْلَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَيْهِمْ قَالَ فَقَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ تَاللَّهِ مَا رَأَيْتُ مِثْلَكَ قَطُّ فَمَا الْحُجَّةُ عَلَى الْخَلْقِ الْيَوْمَ قَالَ فَقَالَ علیه السلام الْعَقْلُ يُعْرَفُ بِهِ الصَّادِقُ عَلَى اللَّهِ فَيُصَدِّقُهُ وَ الْكَاذِبُ عَلَى اللَّهِ فَيُكَذِّبُهُ قَالَ فَقَالَ ابْنُ السِّكِّيتِ هَذَا وَ اللَّهِ هُوَ الْجَوَابُ»؛[21]
«ابن سکیت از امام هادی علیه السلام پرسید: چرا خدا حضرت موسى را با وسيله عصا و يد و بيضا و ابزار إبطال جادو فرستاد و حضرت عيسى را با وسيله طبابت و حضرت محمد را ـ كه بر او و خاندانش و پيمبران درود باد ـ به وسيله كلام و سخنرانى؟ حضرت فرمود: وقتی خدا موسى را مبعوث كرد، جادوگرى بر مردم آن زمان غلبه داشت، پس او از طرف خدا چيزى آورد كه مانندش از توانائى آنها خارج بود و بهوسيله آن جادوى آنها را باطل ساخت و حجت را برايشان ثابت كرد؛ و عيسى را در زمانى فرستاد كه فلج و زمينگيرى زياد شده بود و مردم نياز به طب داشتند پس او از جانب خدا چيزى آورد كه مانندش را نداشتند پس به اجازه خدا مردگان را زنده كرد و كور مادرزاد و پيس را درمان نمود و حجت را برايشان ثابت كرد. و حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم را در زمانى فرستاد كه خطبهخوانى و سخنورى ـ به گمانم شعر را هم فرمود ـ زياد شده بود، پس آن حضرت از طرف خدا پندها و دستوراتى شيوا آورد كه گفتار آنها را باطل كرد و حجت را برايشان تمام نمود. ابن سكيت گفت: به خدا هرگز مانند تو را نديدم؛ بفرمائيد در اين زمان حجت خدا بر مردم چيست؟ فرمود: عقل است كه بهوسيله آن امام راستگو را میشناسد و تصديقش میكند و دروغگو را میشناسد و تكذيبش مینمايد. ابن سكيت گفت: به خدا جواب درست همين است».
پس چون در زمان حضرت عیسی علیه السلام طبّ خیلی رونق گرفته بود، خداوند متعال به تناسب زمان، معجزات حضرت عیسی علیه السلام را در طبّ قرار داد. حضرت به اندازهای در طبّ قوی بود که میدانست چگونه باید این گل و آب را با هم مخلوط کند تا وقتی در آن میدمد، پرنده شود؛ اگر گونه دیگری مخلوط میکرد، اگر کمیت و کیفیت این خلط را تغییر میداد، اگر ماده را کم و زیاد میکرد و شکلش را هم عوض میکرد، مثلاً یک سگ در میآمد، یا یک گاو در میآمد، یا یک انسان در میآمد. حالا حضرت، طیر خلق میکردند. طیر خیلی عظیم است؛ طیر با ماجرای حضرت ابراهیم علیه السلام مناسبت دارد؛ خداوند میفرماید:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ أَرِني كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبي قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتينَكَ سَعْياً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ ؛[22] «و [ياد كن] آنگاه كه ابراهيم گفت: "پروردگارا، به من نشان ده؛ چگونه مردگان را زنده مىكنى؟" فرمود: "مگر ايمان نياوردهاى؟" گفت: "چرا، ولى تا دلم آرامش يابد." فرمود: "پس، چهار پرنده برگير، و آنها را پيش خود، ريز ريز گردان؛ سپس بر هر كوهى پارهاى از آنها را قرار ده؛ آنگاه آنها را فرا خوان، شتابان به سوى تو مىآيند، و بدان كه خداوند توانا و حكيم است"».
حالا اگر خداوند میفرمود برو گاو و شتر و اینها را بیاور و چنین و چنان کن، گاو و شتر میآمدند؛ گاو و شتر میرفتند و گاو و شتر هم میآمدند. امر حضرت عیسی علیه السلام هم همین است. حضرت علم داشت که این خاک و آب (این دو تا خیلی عظیم است) را چگونه با هم مخلوط کند تا این ماده قابلیت آن را داشته باشد که پرنده شود. شکلش را هم باید به صورت پرنده درآورد. هر صورتی با مادهاش مناسب است؛ نمیشود حضرت عیسی علیه السلام مادهاش را مناسب با گاو قرار داده باشد و بعد صورتش را مناسب با پرنده کند! این مادهای که مناسب با گاو است، میخواهد حقیقت گاوی را نشان دهد؛ ماده داد میزند «من یک صورت گاوی میخواهم». حالا صورت داد میزند «من یک ماده پرندهای میخواهم». بین صورت و ماده جنگ در میگیرد و ماده در صورت نمیآید و صورت هم تابع ماده نمیشود و در نتیجه امر عملی نمیشود.
همینطور حضرت علم شفای اکمه و ابرص داشتند. آن زمان نمیتوانستند اکمه و ابرص را درمان کنند. الآن هم نمیتوانند. حضرت کور مادرزاد را شفا میدادند؛ الآن هم نمیتوانند یک کور مادرزاد را درمان کنند. همینطور پیسی را. میخواهم عرض کنم حضرت عیسی علیه السلام اینگونه بود.
آقا امیرالمؤمنین علیه السلام هم این نوع معجزات را داشتند.[23] داستانهای زیادی وارد شده که حضرت مرده را زنده میکردند و زنده را میمیراندند.[24] حالا در بعضی روایات آمده که حضرت دعا میکردند و مرده زنده میشد.[25] ما حقیقت معنای دعای امیرالمؤمنین علیه السلام را نمیدانیم. بارها عرض کردهام که دعای امیرالمؤمنین علیه السلام را به فعل امیرالمؤمنین علیه السلام برگردانید، فعل امیرالمؤمنین علیه السلام را به دعای امیرالمؤمنین علیه السلام برنگردانید. آنهایی که دعا را کوچک میگیرند و فعل را بزرگ میگیرند، میگویند: علی که خالق نیست؛ پس دعا کرده، خدا خلق کرده. چرا؟ چون دعای حضرت را کوچک میگیرند. دعای حضرت، همان فعل حضرت است و فعل حضرت هم همان دعای حضرت است. البته دعا، جهت بسیار بسیار دقیقتر و ظریفتر و پنهانیتر و پیچیدهتر و سریتر و الهیتر و قویترِ آن فعل است؛ آن فعل، جهت آشکاریِ بیرونی است. یک وقت حضرت میگویند «قُمْ بِإِذْنِ اللَّه» و مرده زنده میشود؛[26] اما درواقع، آن دعایی که فعل معنوی و باطنی آقا امیرالمؤمنین علیه السلام است، آن دعایی که «مُخُ الْعِبَادَةِ»[27] است، آن است که کارایی پیدا کرده. مثل اینکه حضرت به یکی از خوارج فرمودند «اخْسَأ؛ چخ» و سگ شد.[28] این معجزات امیرالمؤمنین علیه السلام را همه ما میدانیم. حتی کفار و دشمنان حضرت هم میدانند؛ اسمش را کرامتهای علی بن ابیطالب علیه السلام میگذارند.[29] پس میفرماید: یا علی، تو هم معجزاتی داشتی؛ مردهها را زنده میکردی و بیماریها را شفا میدادی.
محافظت خدا از امیرالمؤمنین علیه السلام و اقامه بینات از سوی حضرت و نسبتدادن سحر به ایشان
وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني إِسْرائيلَ عَنْكَ ؛ یا علی، یاد بیاور آن هنگام که شرّ این مسلمانان ظاهری (از خویشان تو و از دیگر دشمنان تو) را از تو بازداشتم. چرا؟ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ ؛ بینات را آوردی، دلیلها را آوردی، برهانهای حقانیت خودت را آوردی. همه هم اعتراف کردند؛ هیچ کس نمیتوانست مخالفت کند. مناشدههای بسیاری از حضرت نقل شده.[30]
فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ ؛ در همه اینها، دشمنان تو میگفتند که این علی ساحر است. وقتی ابوبکر به سلطنت رسید، نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد تا کار خودش را توجیه کند و بهانه بیاورد؛ حضرت به او فرمودند: اگر خود پیامبر به تو بگوید خلافت برای من است، میپذیری؟ گفت: بله. حضرت همان شب او را به مسجد قبا بردند؛ رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در سمت قبله نشسته بودند؛ رو به ابوبکر فرمودند و توبیخش کردند و دستور دادند که خلافت را به امیرالمؤمنین علیه السلام پس بدهد. امیرالمؤمنین علیه السلام ماجرا را برای سلمان گفتند؛ سلمان عرض کرد: پس خلافت را واگذار میکند! حضرت خندیدند و فرمودند: نه، چنین نمیکند. ابوبکر در راه به عمر برخورد کرد و ماجرا را برایش نقل کرد؛ عمر گفت: مگر تو سحر بنیهاشم را نمیدانی؟! این سحر، سحر قدیمی است.[31]
شیعیان خالص امیرالمؤمنین علیه السلام و ایمان آنان به آنچه خدا و رسول در حق حضرت فرمودند
در آیه بعد میفرماید: وَ إِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بي وَ بِرَسُولي قالُوا آمَنَّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ ؛[32] یا علی، من به شیعیان و پیروان خالص تو، به آنهایی که طرفدار تو بودند، گفتم: «ایمان بیاورید به خود من و ایمان بیاورید به پیامبر من»؛ یعنی آنچه من در حق علی گفتم محکم بگیرید، آنچه رسول من در حق علی فرموده محکم و استوار بگیرید، اجماع و اتفاق دیگران و کثرت دیگران و خزعبلات دیگران و کتاب نوشتنهای دیگران فریبتان ندهد.
یونس بن ظبیان میگوید: «دَخَلْتُ عَلَى الصَّادِقِ علیه السلام فَقُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي دَخَلْتُ عَلَى مَالِكٍ وَ أَصْحَابِهِ فَسَمِعْتُ بَعْضُهُمْ يَقُولُ إِنَّ الله له وَجْهاً كَالْوُجُوهِ وَ بَعْضُهُمْ يَقُولُ لَهُ يَدَانِ وَ احْتَجُّوا بِذَلِكَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ [33] وَ بَعْضُهُمْ يَقُولُ هُوَ كَالشَّابِّ مِنْ أَبْنَاءِ ثَلَاثِينَ سَنَةً فَمَا عِنْدَكَ فِي هَذَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؟ فَكَانَ مُتَّكِئاً فَاسْتَوَى جَالِساً وَ قَالَ: اللَّهُمَّ عَفْوَكَ عَفْوَكَ. ثُمَّ قَالَ: يَا يُونُسُ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لِلَّهِ وَجْهاً كَالْوُجُوهِ فَقَدْ أَشْرَكَ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ لِلَّهِ جَوَارِحَ كَجَوَارِحِ الْمَخْلُوقِينَ فَهُوَ كَافِرٌ بِاللَّهِ فَلَا تَقْبَلُوا شَهَادَتَهُ وَ لَا تَأْكُلُوا ذَبِيحَتَهُ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يَصِفُهُ الْمُشَبِّهُونَ بِصِفَةِ الْمَخْلُوقِينَ فَوَجْهُ اللَّهِ أَنْبِيَاؤُهُ وَ قَوْلُهُ خَلَقْتُ بِيَدَيَّ أَسْتَكْبَرْتَ فَالْيَدُ الْقُدْرَةُ كَقَوْلِهِ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ [34] فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ فِي شَيْءٍ أَوْ عَلَى شَيْءٍ أَوْ تَحَوَّلَ مِنْ شَيْءٍ إِلَى شَيْءٍ أَوْ يَخْلُو مِنْهُ شَيْءٌ أَوْ يَشْغَلُ بِهِ شَيْءٌ فَقَدْ وَصَفَهُ بِصِفَةِ الْمَخْلُوقِينَ وَ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ لَا يُقَاسُ بِالْقِيَاسِ وَ لَا يُشَبَّهُ بِالنَّاسِ لَا يَخْلُو مِنْهُ مَكَانٌ وَ لَا يَشْغَلُ بِهِ مَكَانٌ قَرِيبٌ فِي بُعْدِهِ بَعِيدٌ فِي قُرْبِهِ ذَلِكَ اللَّهُ رَبُّنَا لَا إِلَهَ غَيْرُهُ فَمَنْ أَرَادَ اللَّهَ وَ أَحَبَّهُ بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَهُوَ مِنَ الْمُوَحِّدِينَ وَ مَنْ أَحَبَّهُ بِغَيْرِ هَذِهِ الصِّفَةِ فَاللَّهُ مِنْهُ بَرِيءٌ وَ نَحْنُ مِنْهُ بُرَآءُ. ثُمَّ قَالَ علیه السلام: إِنَّ أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ عَمِلُوا بِالْفِكْرَةِ حَتَّى وَرِثُوا مِنْهُ حُبَّ اللَّهِ فَإِنَّ حُبَّ اللَّهِ إِذَا وَرِثَهُ الْقَلْبُ اسْتَضَاءَ بِهِ وَ أَسْرَعَ إِلَيْهِ اللُّطْفُ فَإِذَا نَزَلَ مَنْزِلًا صَارَ مِنْ أَهْلِ الْفَوَائِدِ فَإِذَا صَارَ مِنْ أَهْلِ الْفَوَائِدِ تَكَلَّمَ بِالْحِكْمَةِ فَإِذَا تَكَلَّمَ بِالْحِكْمَةِ صَارَ صَاحِبَ فِطْنَةٍ فَإِذَا نَزَلَ مَنْزِلَةَ الْفِطْنَةِ عَمِلَ فِي الْقُدْرَةِ فَإِذَا عَمِلَ بِهِ مَا فِي الْقُدْرَةِ عَرَفَ الْأَطْبَاقَ السَّبْعَةَ فَإِذَا بَلَغَ هَذِهِ الْمَنْزِلَةَ جَعَلَ شَهْوَتَهُ وَ مَحَبَّتَهُ فِي خَالِقِهِ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ نَزَلَ مَنْزِلَةَ الْكُبْرَى فَعَايَنَ رَبَّهُ فِي قَلْبِهِ وَ وَرِثَ الْحِكْمَةَ بِغَيْرِ مَا وَرِثَهُ الْحُكَمَاءُ (وَ وَرِثَ الْعِلْمَ بِغَيْرِ مَا وَرِثَهُ الْعُلَمَاءُ وَ وَرِثَ الصِّدْقَ بِغَيْرِ مَا وَرِثَهُ الصِّدِّيقُونَ إِنَّ الْحُكَمَاء)[35] وَرِثُوا الْحِكْمَةَ بِالصَّمْتِ وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرِثُوا الْعِلْمَ بِالطَّلَبِ وَ إِنَّ الصِّدِّيقِينَ وَرِثُوا الصِّدْقَ بِالْخُشُوعِ وَ طُولِ الْعِبَادَةِ فَمَنْ أَخَذَهُ بِهَذِهِ السِّيرَةِ إِمَّا أَنْ يَسْفُلَ وَ إِمَّا أَنْ يُرْفَعَ وَ أَكْثَرُهُمْ الَّذِي يَسْفُلُ وَ لَا يُرْفَعُ إِذَا لَمْ يَرْعَ حَقَّ اللَّهِ وَ لَمْ يَعْمَلْ بِمَا أُمِرَ بِهِ فَهَذِهِ صِفَةُ مَنْ لَمْ يَعْرِفِ اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ فَلَمْ يُحِبَّهُ حَقَّ مَحَبَّتِهِ فَلَا يَغُرَّنَّكَ صَلَاتُهُمْ وَ صِيَامُهُمْ وَ رِوَايَاتُهُمْ وَ عُلُومُهُمْ فَإِنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ. ثُمَّ قَالَ علیه السلام: يَا يُونُسُ إِذَا أَرَدْتَ الْعِلْمَ الصَّحِيحَ فَعِنْدَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِنَّا وَرِثْنَا وَ أُوتِينَا شَرْعَ الْحِكْمَةِ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ»؛[36]
«محضر امام صادق7 رسیدم و عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! من نزد مالک و اطرافیانش بودم که شنیدم یکی از آنها میگوید: خدا صورتی دارد مانند دیگر صورتها؛ و یکی میگوید: خداوند دو دست دارد؛ و برای آن به کلام خدا که فرموده "با دو دستم (خلق کردم)" احتجاج میکنند؛ و یکی میگوید او چون جوانی سیساله است. شما در این باره چه میدانید ای فرزند رسول خدا؟ حضرت که نشسته و تکیه داده بودند، از آن حالت در آمده و فرمودند: خداوندا عفو فرما، عفو فرما! سپس فرمودند: ای یونس! هرکس گمان برد که خداوند صورتی دارد چون دیگر صورتها مشرک شده؛ و هرکس گمان برد که خداوند اندامی چون اندام مخلوقان دارد به خدا کفر ورزیده؛ شهادت چنین کسی را مپذیرید و از قربانی او مخورید. خداوند بلند مرتبه است از وصف تشبیهگرانی که او را به صفت مخلوقان تشبیه میکنند. وجه خدا انبیای او باشند و در کلامش که فرموده "با دو دست خود خلق کردم"، معنای دست (ید) قدرت است چنان که فرموده: "شما را به یاری خود قدرتمند گرداند (أیّدکم)"؛ پس هرکه گمان برد خداوند درون چیزی است یا روی چیزی، یا از حالتی به حالتی رفته، یا چیزی خالی از خدا گشته و یا چیزی او را به خود مشغول ساخته، او را به صفت مخلوقان توصیف کرده. خدا خالق همه چیز است و به قیاس نیاید و به مردمان تشبیه نگردد، هیچ مکانی از او خالی نباشد و هیچ مکانی او را به خود مشغول نگرداند، در همان حالی که دور است نزدیک باشد و در همان حالی که نزدیک است دور؛ این خدا است، پروردگار ما که هیچ الهی جز او نباشد. پس هرکه خدا را بخواهد و او را با چنین وصفی دوست بدارد از موحدان باشد و هرکه خدایی با وصفی دیگر دوست بدارد خدا از او بیزار باشد و ما نیز از او بیزاریم. همانا صاحبخردان آنان باشند که با فکر عمل کنند تا آنکه محبت خداوند را از آن به ارث برند که همان محبت خداوند چنان است که چون قلب وارثش گردد، بدان روشنی گیرد و لطف با شتاب سوی او آید و چون لطف بر او فرود آمد در زمره بهرهمندان قرار گیرد و چون از بهرهمندان گردد به حکمت سخن گوید و چون به حکمت سخن گوید صاحب زیرکی و ذکاوت گردد و چون به مقام ذکاوت رسید عملش در قدرت باشد و چون به واسطه ذکاوت در قدرت عمل کند طبقات هفتگانه را بشناسد و چون به این مقام رسد، میل و محبت خود را در خالقش گذارد و چون چنین کند به مقام کبری میرسد که پروردگار خود را در قلبش مشاهده کند و وارث حکمت گردد نه به آن راهی که حکیمان حکمت را به ارث بردهاند و وارث علم گردد نه به آن راهی که عالمان علم را به ارث بردهاند و وارث صدق گردد نه به آن راهی که صدیقان صدق را به ارث بردهاند؛ حکیمان با سکوت حکمت را به ارث بردهاند و عالمان با طلب علم را و صدیقان با خشوع و عبادت طولانی صدق را؛ که هرکه این راه را در پیش گیرد یا سقوط کند و به پستی درآید و یا بالا برده شود و بلندی نائل گردد که بیشتر آنان به پستی درآیند و بالا برده نشوند چه آنکه حق خداوند را رعایت نکنند و به آنچه بدان امر شدهاند عامل نگردند که این صفت کسی باشد که خدا را آنگونه که حق است نشناسد و در دنبالش آنطور که باید دوست ندارد؛ پس نماز و روزه و روایات و دانشهای آنان تو را فریب ندهد که براستی آنها خرانی هستند رمنده. سپس فرمود: ای یونس! چون علم صحیح خواستی، از نزد ما اهلبیت بخواه که همانا شرع حکمت و فصل الخطاب را ما به ارث بردهایم و به ما داده شده است».
پس میفرماید: یا علی، من به دوستان تو این وحی را کردم و آنها هم گفتند «ایمان آوردیم» و به تو عرضه داشتند «تو امام ما هستی؛ در روز قیامت شاهد ما باش که ما مسلمان تو هستیم». پس این آیات تماماً نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام است و با آیات قبل هم کاملاً ارتباط دارد و در یک نسب و یک میزان است؛ پس نظمش یک نظم کامل است، هم از نظر نظم ظاهری (ظاهر آیات قبل با ظاهر این آیات) و هم از نظر نظم باطنی (باطن و تأویل آیات قبل با باطن و تأویل این آیات).
الحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على أعدائهم أجمعين.
دریافت فایل (PDF) (MP3)
[1]. رجوع شود به: بحار الانوار، ج35، ص313، «باب قوله تعالى وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ ».
[2]. (43) الزخرف: 57ـ60.
[3]. الكافي، ج8، ص57.
[4]. إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْني وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني إِسْرائيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ .
[5]. (45) الجاثية: 16.
[6]. (3) آلعمران: 93.
[7]. (5) المائدة: 43.
[8]. برای نمونه: «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ قَالَ: جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْيَهُودِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَسَأَلَهُ أَعْلَمُهُمْ عَنْ أَشْيَاءَ.. [أجابَهُ النبيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم ثُمَّ] قَالَ [اليَهوديُّ] صَدَقْتَ يَا مُحَمَّدُ وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّكَ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ فَلَمَّا أَسْلَمَ وَ حَسُنَ إِسْلَامُهُ أَخْرَجَ رَقّاً أَبْيَضَ فِيهِ جَمِيعُ مَا قَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً مَا اسْتَنْسَخْتُهَا إِلَّا مِنَ الْأَلْوَاحِ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ وَ لَقَدْ قَرَأْتُ فِي التَّوْرَاةِ فَضْلَكَ حَتَّى شَكَكْتُ فِيهِ يَا مُحَمَّدُ وَ لَقَدْ كُنْتُ أَمْحُو اسْمَكَ مُنْذُ أَرْبَعِينَ سَنَةً مِنَ التَّوْرَاةِ وَ كُلَّمَا مَحَوْتُهُ وَجَدْتُهُ مُثْبَتاً فِيهَا وَ لَقَدْ قَرَأْتُ فِي التَّوْرَاةِ أَنَّ هَذِهِ الْمَسَائِلَ لَا يُخْرِجُهَا غَيْرُكَ وَ أَنَّ فِي السَّاعَةِ الَّتِي تُرَدُّ عَلَيْكَ فِيهَا هَذِهِ الْمَسَائِلُ يَكُونُ جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِكَ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ يَسَارِكَ وَ وَصِيُّكَ بَيْنَ يَدَيْكَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم صَدَقْتَ هَذَا جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِي وَ مِيكَائِيلُ عَنْ يَسَارِي وَ وَصِيِّي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ بَيْنَ يَدَيَّ فَآمَنَ الْيَهُودِيُّ وَ حَسُنَ إِسْلَامُهُ»؛ الخصال، ج2، ص355ـ356. رجوع شود به: بحار الأنوار، ج15، ص174، «باب البشائر بمولده و نبوته من الأنبياء و الأوصياء صلوات الله عليه و عليهم و غيرهم من الكهنة و سائر الخلق و ذكر بعض المؤمنين في الفترة».
[9]. «عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ لَيْثٍ الْمُرَادِيِّ أَنَّهُ حَدَّثَهُ عَنْ سَدِيرٍ بِحَدِيثٍ فَأَتَيْتُهُ فَقُلْتُ إِنَّ لَيْثاً الْمُرَادِيَّ حَدَّثَنِي عَنْكَ بِحَدِيثٍ فَقَالَ وَ مَا هُوَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ حَدِيثُ الْيَمَانِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام فَمَرَّ بِنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْيَمَنِ فَسَأَلَهُ أَبُو جَعْفَرٍ عَنِ الْيَمَنِ فَأَقْبَلَ يُحَدِّثُ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام هَلْ تَعْرِفُ دَارَ كَذَا وَ كَذَا قَالَ نَعَمْ وَ رَأَيْتُهَا قَالَ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام هَلْ تَعْرِفُ صَخْرَةً عِنْدَهَا فِي مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا قَالَ نَعَمْ وَ رَأَيْتُهَا فَقَالَ الرَّجُلُ مَا رَأَيْتُ رَجُلًا أَعْرَفَ بِالْبِلَادِ مِنْكَ فَلَمَّا قَامَ الرَّجُلُ قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام يَا أَبَا الْفَضْلِ تِلْكَ الصَّخْرَةُ الَّتِي حَيْثُ غَضِبَ مُوسَى فَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ فَمَا ذَهَبَ مِنَ التَّوْرَاةِ الْتَقَمَتْهُ الصَّخْرَةُ فَلَمَّا بَعَثَ اللَّهُ رَسُولَهُ أَدَّتْهُ إِلَيْهِ وَ هِيَ عِنْدَنَا»؛ بصائر الدرجات، ص137.
[10]. (4) النساء: 157.
[11]. (5) المائدة: 111.
[12]. برای نمونه: «عَنْ سَيِّدِ الْعَابِدِينَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ علیهما السلام قَالَ: نَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم ذَاتَ يَوْمٍ إِلَى عَلِيٍّ علیه السلام وَ قَدْ أَقْبَلَ وَ حَوْلَهُ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى يُوسُفَ فِي جَمَالِهِ وَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ فِي سَخَائِهِ وَ إِلَى سُلَيْمَانَ فِي بَهْجَتِهِ وَ إِلَى دَاوُدَ فِي قُوَّتِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى هَذَا»؛ الأمالي (للصدوق)، ص659. «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: كُنَّا جُلُوساً عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَقَالَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي عِلْمِهِ وَ إِلَى نُوحٍ فِي سِلْمِهِ وَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ فِي حِلْمِهِ وَ إِلَى مُوسَى فِي فِطَانَتِهِ وَ إِلَى دَاوُدَ فِي زُهْدِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى هَذَا قَالَ فَنَظَرْنَا فَإِذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قَدْ أَقْبَلَ كَأَنَّمَا يَنْحَدِرُ مِنْ صَبَبٍ»؛ کمال الدین، ج1، ص25. رجوع شود به: بحار الأنوار، ج39، ص35، «باب أن فيه علیه السلام خصال الأنبياء و اشتراكه مع نبينا في جميع الفضائل سوى النبوة».
[13]. رجوع شود به: الرسالة الحملية، ص23. همچنین رجوع شود به جلسه هشتم از بحث «علم» از سلسله مباحث پیرامون «حدیث ثقلین».
[14]. إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْني فَتَنْفُخُ فيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْني وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْني وَ إِذْ كَفَفْتُ بَني إِسْرائيلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَقالَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبينٌ ؛ (5) المائدة: 110.
[15]. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ)، عَنْ آبَائِهِ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ: كَانَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ يَزِيدُ بْنُ قَعْنَبٍ جَالِسَيْنِ مَا بَيْنَ فَرِيقِ بَنِي هَاشِمٍ إِلَى فَرِيقِ عَبْدِ الْعُزَّى بِإِزَاءِ بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ، إِذْ أَتَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدِ بْنِ هَاشِمٍ أُمِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، وَ كَانَتْ حَامِلَةً بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) لِتِسْعَةِ أَشْهُرٍ، وَ كَانَ يَوْمَ التَّمَامِ، قَالَ: فَوَقَفَتْ بِإِزَاءِ الْبَيْتِ الْحَرَامِ، وَ قَدْ أَخَذَهَا الطَّلْقُ، فَرَمَتْ بِطَرْفِهَا نَحْوَ السَّمَاءِ، وَ قَالَتْ: أَيْ رَبِّ، إِنِّي مُؤْمِنَةٌ بِكَ، وَ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِكَ الرَّسُولُ، وَ بِكُلِّ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِكَ، وَ بِكُلِّ كِتَابٍ أَنْزَلْتَهُ، وَ إِنِّي مُصَدِّقَةٌ بِكَلَامٍ جَدِّي إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلِ، وَ إِنَّهُ بَنَى بَيْتَكَ الْعَتِيقَ، فَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ هَذَا الْبَيْتِ وَ مَنْ بَنَاهُ، وَ بِهَذَا الْمَوْلُودِ الَّذِي فِي أَحْشَائِي الَّذِي يُكَلِّمُنِي وَ يُؤْنِسُنِي بِحَدِيثِهِ، وَ أَنَا مُوقِنَةٌ أَنَّهُ إِحْدَى آيَاتِكَ وَ دَلَائِلِكَ لَمَّا يَسَّرْتَ عَلَيَّ وِلَادَتِي. قَالَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ يَزِيدُ بْنُ قَعْنَبٍ: لَمَّا تَكَلَّمَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ وَ دَعَتْ بِهَذَا الدُّعَاءِ، رَأَيْنَا الْبَيْتَ قَدِ انْفَتَحَ مِنْ ظَهْرِهِ، وَ دَخَلَتْ فَاطِمَةُ فِيهِ، وَ غَابَتْ عَنْ أَبْصَارِنَا، ثُمَّ عَادَتِ الْفَتْحَةُ وَ الْتَزَقَتْ بِإِذْنِ اللَّهِ (تَعَالَى)، فَرُمْنَا أَنْ نَفْتَحَ الْبَابَ لِيَصِلَ إِلَيْهَا بَعْضُ نِسَائِنَا، فَلَمْ يَنْفَتِحِ الْبَابُ، فَعَلِمْنَا أَنَّ ذَلِكَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ (تَعَالَى)، وَ بَقِيَتْ فَاطِمَةُ فِي الْبَيْتِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ. قَالَ: وَ أَهْلُ مَكَّةَ يَتَحَدَّثُونَ بِذَلِكَ فِي أَفْوَاهِ السِّكَكِ، وَ تَتَحَدَّثُ الْمُخَدَّرَاتُ فِي خُدُورِهِنَّ. قَالَ: فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ انْفَتَحَ الْبَيْتُ مِنَ الْمَوْضِعِ الَّذِي كَانَتْ دَخَلَتْ فِيهِ، فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ وَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَلَى يَدَيْهَا، ثُمَّ قَالَتْ: مَعَاشِرَ النَّاسِ، إِنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) اخْتَارَنِي مِنْ خَلْقِهِ، وَ فَضَّلَنِي عَلَى الْمُخْتَارَاتِ مِمَّنْ مَضَى قَبْلِي، وَ قَدِ اخْتَارَ اللَّهُ آسِيَةَ بِنْتَ مُزَاحِمٍ فَإِنَّهَا عَبَدَتِ اللَّهَ سِرّاً فِي مَوْضِعٍ لَا يُحَبُّ أَنْ يُعْبَدَ اللَّهُ فِيهِ إِلَّا اضْطِرَاراً، وَ مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ حَيْثُ اخْتَارَهَا اللَّهُ، وَ يَسَّرَ عَلَيْهَا وِلَادَةَ عِيسَى، فَهَزَّتِ الْجِذْعَ الْيَابِسَ مِنَ النَّخْلَةِ فِي فَلَاةٍ مِنَ الْأَرْضِ حَتَّى تُسَاقِطَ عَلَيْهَا رُطَباً جَنِيًّا ، وَ إِنَّ اللَّهَ (تَعَالَى) اخْتَارَنِي وَ فَضَّلَنِي عَلَيْهِمَا، وَ عَلَى كُلِّ مَنْ مَضَى قَبْلِي مِنْ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ، لِأَنِّي وَلَدْتُ فِي بَيْتِهِ الْعَتِيقِ، وَ بَقِيتُ فِيهِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ آكُلُ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ وَ أَوْرَاقِهَا، فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أَخْرُجَ وَ وَلَدِي عَلَى يَدَيَّ هَتَفَ بِي هَاتِفٌ وَ قَالَ: يَا فَاطِمَةُ، سَمِّيهِ عَلِيّاً، فَأَنَا الْعَلِيُّ الْأَعْلَى، وَ إِنِّي خَلَقْتُهُ مِنْ قُدْرَتِي، وَ عِزِّ جَلَالِي، وَ قِسْطِ عَدْلِي، وَ اشْتَقَقْتُ اسْمَهُ مِنْ اسْمِي، وَ أَدَّبْتُهُ بِأَدَبِي، وَ فَوَّضْتُ إِلَيْهِ أَمْرِي، وَ وَقَّفْتُهُ عَلَى غَامِضِ عِلْمِي، وَ وُلِدَ فِي بَيْتِي، وَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ يُؤَذِّنُ فَوْقَ بَيْتِي، وَ يَكْسِرُ الْأَصْنَامَ وَ يَرْمِيهَا عَلَى وَجْهِهَا، وَ يُعَظِّمُنِي وَ يُمَجِّدُنِي وَ يُهَلِّلُنِي، وَ هُوَ الْإِمَامُ بَعْدَ حَبِيبِي وَ نَبِيِّي وَ خِيَرَتِي مِنْ خَلْقِي مُحَمَّدٍ رَسُولِي، وَ وَصِيُّهُ، فَطُوبَى لِمَنْ أَحَبَّهُ وَ نَصَرَهُ، وَ الْوَيْلُ لِمَنْ عَصَاهُ وَ خَذَلَهُ وَ جَحَدَ حَقَّهُ. قَالَ: فَلَمَّا رَآهُ أَبُو طَالِبٍ سَرَّهُ وَ قَالَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ): السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَتِ، وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. قَالَ: ثُمَّ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، فَلَمَّا دَخَلَ اهْتَزَّ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) وَ ضَحِكَ فِي وَجْهِهِ، وَ قَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. قَالَ: ثُمَّ تَنَحْنَحَ بِإِذْنِ اللَّهِ (تَعَالَى)، وَ قَالَ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ إِلَى آخِرِ الْآيَاتِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): قَدْ أَفْلَحُوا بِكَ، وَ قَرَأَ تَمَامَ الْآيَاتِ إِلَى قَوْلِهِ: أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ * الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ): أَنْتَ وَ اللَّهِ أَمِيرُهُمْ، تَمِيرُهُمْ مِنْ عُلُومِكَ فَيَمْتَارُونَ، وَ أَنْتَ وَ اللَّهِ دَلِيلُهُمُ وَ بِكَ يَهْتَدُونَ. ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) لِفَاطِمَةَ: اذْهَبِي إِلَى عَمِّهِ حَمْزَةَ فَبَشِّرِيهِ بِهِ. فَقَالَتْ: فَإِذَا خَرَجْتُ أَنَا، فَمَنْ يُرَوِّيهِ قَالَ: أَنَا أُرَوِّيهِ. فَقَالَتْ فَاطِمَةُ: أَنْتَ تُرَوِّيهِ قَالَ: نَعَمْ، فَوَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) لِسَانَهُ فِي فِيهِ، فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَالَ: فَسُمِّيَ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَوْمَ التَّرْوِيَةِ، فَلَمَّا أَنْ رَجَعَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أَسَدٍ رَأَتْ نُوراً قَدِ ارْتَفَعَ مِنْ عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) إِلَى عَنَانِ السَّمَاءِ...»؛ الأمالي (للطوسي)، ص706ـ708.
[16]. آیتاللّه سبحانی در مقدمه کتاب «عمدة عيون صحاح الأخبار» پس از نقل ماجرای ولادت حضرت در کعبه مینویسد: «و تلك فضيلة نقلها قاطبة المؤرخين و المحدثين الشيعة، و كذا علماء الأنساب في مصنفاتهم، كما نقلها ثلة كبيرة من علماء السنة و صرحوا بها في كتبهم و اعتبروها حادثة فريدة، و واقعة عظيمة لم يسبق لها مثيل. و قال الحاكم النيشابورى: و قد تواترت الأخبار أن فاطمة بنت اسد ولدت أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب كرم اللّه وجهه، في جوف الكعبة. و قال شهاب الدين أبو الثناء السيّد محمود الآلوسي: و في كون الامير كرم اللّه وجهه ولد في البيت امر مشهور في الدنيا و لم يشتهر وضع غيره كرم اللّه وجهه، كما اشتهر وضعه»؛ عمدة عيون صحاح الأخبار، المقدمة، ص6.
[17]. (19) مریم: 27ـ33.
[18]. رجوع شود به نقل شیخ طوسی در استناد مربوط به عنوان قبل. همچنین در روایت مفصل ابوسعید خدری از رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده که حضرت در ماجرای ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «...وَ لَقَدْ هَبَطَ حَبِيبِي جَبْرَئِيلُ فِي وَقْتِ وِلَادَةِ عَلِيٍّ فَقَالَ لِي يَا حَبِيبَ اللَّهِ اللَّهُ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ وَ يَهْنِئُكَ بِوِلَادَةِ أَخِيكَ عَلِيٍّ وَ يَقُولُ هَذَا أَوَانُ ظُهُورِ نُبُوَّتِكَ وَ إِعْلَانِ وَحْيِكَ وَ كَشْفِ رِسَالَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِأَخِيكَ وَ وَزِيرِكَ وَ صِنْوِكَ وَ خَلِيفَتِكَ وَ مَنْ شَدَدْتُ بِهِ أَزْرَكَ وَ أَعْلَيْتُ بِهِ ذِكْرَكَ فَقُمْتُ مُبَادِراً وَجَدْتُ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ أُمَّ عَلِيٍّ وَ قَدْ جَاءَهَا الْمَخَاضُ وَ هُوَ بَيْنَ النِّسَاءِ وَ الْقَوَابِلُ حَوْلَهَا وَ قَالَ حَبِيبِي جَبْرَئِيلُ يَا مُحَمَّدُ أَسْجِفْ بَيْنَهَا وَ بَيْنَكَ سِجْفاً فَإِذَا وَضَعَتْ بِعَلِيٍّ فَتَلَقَّاهُ فَفَعَلْتُ مَا أُمِرْتُ بِهِ ثُمَّ قَالَ لِي امْدُدْ يَدَكَ يَا مُحَمَّدُ فَإِنَّهُ صَاحِبُكَ الْيَمِينُ فَمَدَدْتُ يَدِي نَحْوَ أُمِّهِ فَإِذَا بِعَلِيٍّ مَائِلًا عَلَى يَدِي وَاضِعاً يَدَهُ الْيُمْنَى فِي أُذُنِهِ الْيُمْنَى وَ هُوَ يُؤَذِّنُ وَ يُقِيمُ بِالْحَنَفِيَّةِ وَ يَشْهَدُ بِوَحْدَانِيَّةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِرِسَالَتِي ثُمَّ قَالَ لِي يَا رَسُولَ اللَّهِ أَقْرَأُ قُلْتُ اقْرَأْ فَوَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَقَدِ ابْتَدَأَ بِالصُّحُفِ الَّتِي أَنْزَلَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى آدَمَ فَقَامَ بِهَا شَيْثٌ فَتَلَاهَا مِنْ أَوَّلِ حَرْفٍ فِيهَا إِلَى آخِرِ حَرْفٍ فِيهَا حَتَّى لَوْ حَضَرَ بِهَا شَيْثٌ لَأَقَرَّ لَهُ أَنَّهُ أَحْفَظُ لَهُ مِنْهُ ثُمَّ قَرَأَ تَوْرَاةَ مُوسَى حَتَّى لَوْ حَضَرَهُ مُوسَى لَأَقَرَّ بِأَنَّهُ أَحْفَظُ لَهَا مِنْهُ ثُمَّ قَرَأَ زَبُورَ دَاوُدَ حَتَّى لَوْ حَضَرَهُ دَاوُدُ لَأَقَرَّ بِأَنَّهُ أَحْفَظُ لَهَا مِنْهُ ثُمَّ قَرَأَ إِنْجِيلَ عِيسَى حَتَّى لَوْ حَضَرَهُ عِيسَى لَأَقَرَّ بِأَنَّهُ أَحْفَظُ لَهَا مِنْهُ ثُمَّ قَرَأَ الْقُرْآنَ الَّذِي أَنْزَلَهُ اللَّهُ عَلَيَّ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ فَوَجَدْتُهُ يَحْفَظُ كَحِفْظِي لَهُ السَّاعَةَ مِنْ غَيْرِ أَنْ أَسْمَعَ مِنْهُ آيَةً ثُمَّ خَاطَبَنِي وَ خَاطَبْتُهُ بِمَا يُخَاطِبُ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَوْصِيَاءُ ثُمَّ عَادَ إِلَى حَالِ طُفُولِيَّتِهِ...»؛ روضة الواعظين، ج1، ص83ـ84.
[19]. (23) المؤمنون: 1ـ11.
[20]. التوحید، ص305. همچنین رجوع شود به: بصائر الدرجات، ص132، «باب قول أمير المؤمنين بأحكامه بما في التوراة و الإنجيل و الزبور و الفرقان»؛ برای نمونه، در اولین روایت این باب آمده: «عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ عَلِيٌّ علیه السلام لَوْ ثُنِيَتْ لِيَ وِسَادَةٌ لَحَكَمْتُ بَيْنَ أَهْلِ الْقُرْآنِ بِالْقُرْآنِ حَتَّى يَزْهَرَ إِلَى اللَّهِ وَ لَحَكَمْتُ بَيْنَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِالتَّوْرَاةِ حَتَّى يَزْهَرَ إِلَى اللَّهِ وَ لَحَكَمْتُ بَيْنَ أَهْلِ الْإِنْجِيلِ بِالْإِنْجِيلِ حَتَّى يَزْهَرَ إِلَى اللَّهِ وَ لَحَكَمْتُ بَيْنَ أَهْلِ الزَّبُورِ بِالزَّبُورِ حَتَّى يَزْهَرَ إِلَى اللَّهِ وَ لَوْ لَا آيَةٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ لَأَنْبَأْتُكُمْ بِمَا يَكُونُ حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ».
[21]. الكافي، ج1، ص24ـ25.
[22]. (2) البقرة: 260.
[23]. رجوع شود به: بحار الانوار، ج41، ص166، «أبواب معجزاته صلوات الله و سلامه عليه».
[24]. رجوع شود به: بحار الانوار، ج41، ص191، «باب استجابة دعواته صلوات الله عليه في إحياء الموتى و شفاء المرضى و ابتلاء الأعداء بالبلايا و نحو ذلك».
[25]. برای نمونه: «رُوِيَ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام أَنَّ عَلِيّاً مَرَّ يَوْماً فِي أَزِقَّةِ الْكُوفَةِ فَانْتَهَى إِلَى رَجُلٍ قَدْ حَمَلَ جِرِّيثاً فَقَالَ انْظُرُوا إِلَى هَذَا قَدْ حَمَلَ إِسْرَائِيلِيّاً فَأَنْكَرَ الرَّجُلُ وَ قَالَ مَتَى صَارَ الْجِرِّيثُ إِسْرَائِيلِيّاً فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام أَمَا إِنَّهُ إِذَا كَانَ الْيَوْمُ الْخَامِسُ ارْتَفَعَ لِهَذَا الرَّجُلِ مِنْ صُدْغِهِ دُخَانٌ فَيَمُوتُ مَكَانَهُ فَأَصَابَهُ فِي الْيَوْمِ الْخَامِسِ ذَلِكَ فَمَاتَ فَحُمِلَ إِلَى قَبْرِهِ فَلَمَّا دُفِنَ جَاءَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام مَعَ جَمَاعَةٍ إِلَى قَبْرِهِ فَدَعَا اللَّهَ ثُمَّ رَفَسَهُ بِرِجْلِهِ فَإِذَا الرَّجُلُ قَائِمٌ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُوَ يَقُولُ الرَّادُّ عَلَى عَلِيٍّ كَالرَّادِّ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ وَ قَالَ لَهُ عُدْ فِي قَبْرِكَ فَعَادَ فِيهِ فَانْطَبَقَ الْقَبْرُ عَلَيْهِ»؛ الخرائج و الجرائح، ج1، ص174.
[26]. «وَ مِنْهَا: أَنَّ الصَّادِقَ علیه السلام قَالَ: كَانَ قَوْمٌ مِنْ بَنِي مَخْزُومٍ لَهُمْ خُئُولَةٌ مَعَ عَلِيٍّ علیه السلام فَأَتَاهُ شَابٌّ مِنْهُمْ يَوْماً فَقَالَ يَا خَالِ مَاتَ تِرْبٌ لِي فَحَزِنْتُ عَلَيْهِ حُزْناً شَدِيداً قَالَ فَتُحِبُّ أَنْ تَرَاهُ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَانْطَلِقْ بِنَا إِلَى قَبْرِهِ فَدَعَا اللَّهَ وَ قَالَ قُمْ يَا فُلَانُ بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا الْمَيِّتُ جَالِسٌ عَلَى رَأْسِ الْقَبْرِ وَ هُوَ يَقُولُ ونيه ونيه شالا مَعْنَاهُ لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ سَيِّدَنَا فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام مَا هَذَا اللِّسَانُ أَ لَمْ تَمُتْ وَ أَنْتَ رَجُلٌ مِنَ الْعَرَبِ قَالَ نَعَمْ وَ لَكِنِّي مِتُّ عَلَى وَلَايَةِ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ فَانْقَلَبَ لِسَانِي إِلَى أَلْسِنَةِ أَهْلِ النَّارِ»؛ الخرائج و الجرائح، ج1، ص173.
[27]. «عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم: أَفْزِعُوا إِلَى اللَّهِ فِي حَوَائِجِكُمْ وَ أَلْجِئُوا إِلَيْهِ فِي مُلِمَّاتِكُمْ وَ تَضَرَّعُوا إِلَيْهِ وَ ادْعُوهُ فَإِنَّ الدُّعَاءَ مُخُ الْعِبَادَةِ وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ يَدْعُو اللَّهَ إِلَّا اسْتَجَابَ لَهُ فَإِمَّا أَنْ يُعَجِّلَ لَهُ فِي الدُّنْيَا أَوْ يُؤَجِّلَ لَهُ فِي الْآخِرَةِ وَ إِمَّا أَنْ يُكَفِّرَ عَنْهُ مِنْ ذُنُوبِهِ بِقَدْرِ مَا دَعَا مَا لَمْ يَدْعُ بِمَأْثَمٍ»؛ عدة الداعي، ص40.
[28]. «رُوِيَ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً علیه السلام كَانَ جَالِساً فِي الْمَسْجِدِ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلَانِ فَاخْتَصَمَا إِلَيْهِ وَ كَانَ أَحَدُهُمَا مِنَ الْخَوَارِجِ فَتَوَجَّهَ الْحُكْمُ إِلَى الْخَارِجِيِّ فَحَكَمَ عَلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ لَهُ الْخَارِجِيُّ: وَ اللَّهِ مَا حَكَمْتَ بِالسَّوِيَّةِ وَ لَا عَدَلْتَ فِي الْقَضِيَّةِ وَ مَا قَضِيَّتُكَ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى بِمَرْضِيَّةٍ. فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَ أَوْمَأَ إِلَيْهِ: اخْسَأْ عَدُوَّ اللَّهِ! فَاسْتَحَالَ كَلْباً أَسْوَدَ فَقَالَ مَنْ حَضَرَهُ: فَوَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْنَا ثِيَابَهُ تَطَايَرُ عَنْهُ فِي الْهَوَاءِ وَ جَعَلَ يُبَصْبِصُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ دَمَعَتْ عَيْنَاهُ فِي وَجْهِهِ وَ رَأَيْنَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَدْ رَقَّ فَلَحَظَ السَّمَاءَ وَ حَرَّكَ شَفَتَيْهِ بِكَلَامٍ لَمْ نَسْمَعْهُ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْنَاهُ وَ قَدْ عَادَ إِلَى حَالِ الْإِنْسَانِيَّةِ وَ تَرَاجَعَتْ ثِيَابُهُ مِنَ الْهَوَاءِ حَتَّى سَقَطَتْ عَلَى كَتِفَيْهِ فَرَأَيْنَاهُ وَ قَدْ خَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ أَنَّ رِجْلَيْهِ لَتَضْطَرِبَانِ. فَبُهِتْنَا نَنْظُرُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فَقَالَ لَنَا: مَا لَكُمْ تَنْظُرُونَ وَ تَعْجَبُونَ؟ فَقُلْنَا: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَيْفَ لَا نَتَعَجَّبُ وَ قَدْ صَنَعْتَ مَا صَنَعْتَ؟فَقَالَ علیه السلام: أَ مَا تَعْلَمُونَ أَنَّ آصَفَ بْنَ بَرْخِيَا وَصِيَّ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ قَدْ صَنَعَ مَا هُوَ قَرِيبٌ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ فَقَصَّ اللَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قِصَّتَهُ حَيْثُ يَقُولُ: أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ وَ إِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَريمٌ فَأَيُّمَا أَكْرَمُ عَلَى اللَّهِ نَبِيُّكُمْ أَمْ سُلَيْمَانُ؟ فَقَالُوا بَلْ نَبِيُّنَا أَكْرَمُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! قَالَ علیه السلام: فَوَصِيُّ نَبِيِّكُمْ أَكْرَمُ مِنْ وَصِيِّ سُلَيْمَانَ وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ وَصِيِّ سُلَيْمَانَ مِنِ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ حَرْفٌ وَاحِدٌ فَسَأَلَ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ فَخَسَفَ لَهُ الْأَرْضَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ فَتَنَاوَلَهُ فِي أَقَلَّ مِنْ طَرْفِ الْعَيْنِ وَ عِنْدَنَا مِنِ اسْمِ اللَّهِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ دُونَ خَلْقِهِ. فَقَالُوا لَهُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! فَإِذَا كَانَ هَذَا عِنْدَكَ فَمَا حَاجَتُكَ إِلَى الْأَنْصَارِ فِي قِتَالِ مُعَاوِيَةَ وَ غَيْرِهِ وَ اسْتِنْفَارِكَ النَّاسَ إِلَى حَرْبِهِ ثَانِيَةً؟ فَقَالَ علیه السلام: بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ إِنَّمَا أَدْعُو هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ إِلَى قِتَالِهِ لِثُبُوتِ الْحُجَّةِ وَ كَمَالِ الْمِحْنَةِ وَ لَوْ أُذِنَ لِي فِي إِهْلَاكِهِ لَمَا تَأَخَّرَ لَكِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَمْتَحِنُ خَلْقَهُ بِمَا شَاءَ. فَنَهَضْنَا مِنْ حَوْلِهِ وَ نَحْنُ نُعَظِّمُ مَا أَتَى بِهِ علیه السلام»؛ خصائص الأئمة عليهم السلام (خصائص أمير المؤمنين عليه السلام)، ص46ـ47.
[29]. برای نمونه، رجوع شود به: الصواعق المحرقة، ص127، «الفصل الرابع: في نبذ من كراماته و قضاياه». همچنین رجوع شود به کتب: مناقب علي بن أبي طالب، لابن المغازلي؛ حلية الأولياء للحافظ أبو نعيم الأصبهاني و...
[30]. برای نمونه: «وَ مِنْ ذَلِكَ أَنَّهُ علیه السلام نَشَدَ النَّاسَ: مَنْ سَمِعَ النَّبِيَّ صلّی الله علیه و آله و سلّم يَقُولُ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ؟ فَشَهِدَ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ وَ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ فِي الْقَوْمِ لَمْ يَشْهَدْ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ: يَا أَنَسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَشْهَدَ وَ قَدْ سَمِعْتَ مَا سَمِعُوا؟ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَبِرْتُ وَ نَسِيتُ! فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ كَاذِباً فَاضْرِبْهُ بِبَيَاضٍ أَوْ بِوَضَحٍ لَا تُوَارِيهِ الْعِمَامَةُ. قَالَ طَلْحَةُ بْنُ عُمَيْرٍ فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُهَا بَيْضَاءَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ»؛ كشف الغمة، ج1، ص283. رجوع شود به: عوالم العلوم، حدیث الغدیر، ص236، «مناشدة عليّ عليه السلام في الرحبة و الركبان، و دعاؤه على الّذين كتموا حديث الغدير»؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج4، ص74، «فصل في ذكر المنحرفين عن علي علیه السلام».
[31]. «عَنْ مُعَاوِيَةَ الدُّهْنِيِّ قَالَ: دَخَلَ أَبُو بَكْرٍ عَلَى عَلِيٍّ علیه السلام فَقَالَ لَهُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم مَا تَحَدَّثَ إِلَيْنَا فِي أَمْرِكَ حَدِيثاً بَعْدَ يَوْمِ الْوَلَايَةِ وَ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّكَ مَوْلَايَ مُقِرٌّ لَكَ بِذَلِكَ وَ قَدْ سَلَّمْتُ عَلَيْكَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَخْبَرَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَنَّكَ وَصِيُّهُ وَ وَارِثُهُ وَ خَلِيفَتُهُ فِي أَهْلِهِ وَ نِسَائِهِ وَ لَمْ يَحُلْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ ذَلِكَ وَ صَارَ مِيرَاثُ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم إِلَيْكَ وَ أَمْرُ نِسَائِهِ وَ لَمْ يُخْبِرْنَا بِأَنَّكَ خَلِيفَتُهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ لَا جُرْمَ لَكَ فِي ذَلِكَ فِيمَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ وَ لَا ذَنْبَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ. قَالَ فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام إِنْ أَرَيْتُكَ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم حَتَّى يُخْبِرَكَ أَنِّي أَوْلَى بِالْأَمْرِ الَّذِي أَنْتَ فِيهِ مِنْكَ وَ مِنْ غَيْرِكَ وَ أَنْتَ لَمْ تَرْجِعْ عَمَّا أَنْتَ فِيهِ فَتَكُونَ كَافِراً؟ قَالَ أَبُو بَكْرٍ إِنْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم حَتَّى يُخْبِرَنِي بِبَعْضِ هَذَا لَاكْتَفَيْتُهُ! قَالَ فَوَافِنِي إِذَا صَلَّيْتَ الْمَغْرِبَ. قَالَ فَرَجَعَ إِلَيْهِ بَعْدَ الْمَغْرِبِ فَأَخَذَ بِيَدِهِ فَخَرَجَ بِهِ إِلَى مَسْجِدِ قُبَا فَإِذَا رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم جَالِسٌ فِي الْقِبْلَةِ فَقَالَ: يَا عَتِيقُ وَثَبْتَ عَلَى عَلِيٍّ علیه السلام وَ جَلَسْتَ مَجْلِسَ النُّبُوَّةِ وَ قَدْ تَقَدَّمَتْ إِلَيْكَ فِي ذَلِكَ فَانْزِعْ هَذَا السِّرْبَالَ الَّذِي تَسَرْبَلْتَهُ فَخَلِّهِ لِعَلِيٍّ علیه السلام وَ إِلَّا فَمَوْعِدُكَ النَّارُ! قَالَ ثُمَّ أَخَذَ بِيَدَيْهِ فَأَخْرَجَهُ فَقَامَ النَّبِيُّ وَ مَشَى عَنْهُمَا قَالَ فَانْطَلَقَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام إِلَى سَلْمَانَ فَقَالَ يَا سَلْمَانُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْأَمْرِ كَذَا وَ كَذَا! قَالَ لَيَشْهَدَنَ بِكَ وَ لَيَنْدِبَنَّهُ إِلَى صَاحِبِهِ وَ لَيُخْبِرَنَّهُ بِالْخَبَرِ! قَالَ فَضَحِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَ قَالَ إِمَّا أَنْ يجيز [يُخْبِرَ] صَاحِبَهُ وَ سَيَفْعَلُ ثُمَّ لَا وَ اللَّهِ لَا يَذَّكَّرُ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ هُمَا أَنْظَرُ لِأَنْفُسِهِمَا مِنْ ذَلِكَ. قَالَ فَلَقِيَ أَبُو بَكْرٍ عُمَرَ فَقَالَ لَهُ أَرَانِي عَلِيٌّ كَذَا وَ كَذَا فَقَالَ لَهُ عُمَرُ وَيْلَكَ مَا أَقَلَّ عَقْلَكَ فَوَ اللَّهِ مَا أَنْتَ فِيهِ السَّاعَةَ لَيْسَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ سِحْرِ ابْنِ أَبِي كَبْشَةَ قَدْ نَسِيتَ سِحْرَ بَنِي هَاشِمٍ وَ مِنْ أَيْنَ يَرْجِعُ مُحَمَّدٌ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ لَا يَرْجِعُ مَنْ مَاتَ إِنَّ مَا أَنْتَ فِيهِ أَعْظَمُ مِنْ سِحْرِ بَنِي هَاشِمٍ فَتَقَلَّدَ هَذَا السِّرْبَالَ وَ مَرَّ فِيهِ»؛ بصائر الدرجات، ص278.
[32]. (5) المائدة: 111.
[33]. (38) ص: 85.
[34]. (8) الانفال: 26.
[35]. عبارت داخل پرانتز در نسخه کفایۀ الاثر نیست اما در نقل علامه مجلسی از این کتاب موجود است: بحار الأنوار، ج67، ص25.
[36]. كفاية الأثر، ص255ـ259.