نظم الهی آیات/ حضرت عیسی و روحالقدس جلسه 1 (107)
بسم الله الرحمن الرحيم
نظم الهی آیات/ حضرت عیسیA و روحالقدس
جلسه 1 (107)
آیه 109 سوره مائده و بیان سؤال و جواب انبیای الهی در عرصه قیامت
و ارتباط آن با آیات حضرت عیسیA
1. دانایی یا نادانی انبیاء الهی در عرصه قیامت.. 2
1.1. علم و شهادت و شفاعت انبیای الهی و سلسله پیروان ایشان تا مؤمنین ناقص.... 5
- تقدم شهادت بر شفاعت و لزوم علم و دانش برای شاهد و شفیع. 10
- انبیای الهی، اولین عالمان و شاهدان و شفیعان عرصه قیامت.. 11
- شهادت و شفاعت مؤمنین در قیامت.. 14
1.2. عبودیت انبیای الهی در پیشگاه خداوند و اظهار نادانی و ناداری.. 17
- رسولخداJ اولین اظهارکننده نادانی و ناداری در پیشگاه خداوند 17
- عبودیت رسولخداJ و اظهار نادانی و ناداری حضرت در دنیا 18
- تقدّم ذکر خدا مؤمن را بر ذکر مؤمن خدا را 19
- تقدم توبه خدا به عبد، بر توبه عبد به خدا 21
1.3. لزوم پیوستگی سلسله نور و سیر از بالا به پایین در دنیا و آخرت.. 25
- رسولخداJ اولین مسئول و اولین اجابتکننده روز قیامت.. 28
1.4. لزوم وجود شاهد برای انبیاء الهی و معنای شهادت پایینی برای بالایی. 29
1.5. جمع میان دانایی و نادانی انبیای الهی در عرصه قیامت.. 31
2.1. حضرت عیسیA، بارزترین پیامبر الهی در جهت نافرمانی دوگانه امتش.. 32
2.2. جایگاه مهم حواریون صادق یا کاذب در امت حضرت عیسیA و همینطور در سایر امم 33
2.3. معنای باطنی آیه سؤال از انبیاء و تفسیر «رسل» به اهلبیتD.... 33
2.4. تفاوت سؤال و جواب حضرت عیسیA.... 34
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين
و صلى الله على محمد و آله الطاهرين
و لعنة الله على أعدائهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين
آیات پایانی سوره مبارکه مائده، مربوط به به حضرت عیسیA است. قبل از این آیات، موضوع قیامت مطرح شده؛ خداوند متعال میفرماید: Nيَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِM؛[1] «[یاد کن] روزی را که خدا پیامبران را گرد میآورد، پس میفرماید: "چه پاسخی به شما داده شد؟" میگویند: "ما را هیچ علمی نیست، تویی که دانای نهانیهایی"». خدای متعال بهصورت مجهول، از پیامبرانش پرسیده: چه جواب داده شدید؟ یعنی کننده را ذکر نکرده؛ فرموده: شما در این رسالتی که از طرف من به انسانها رساندید، چه جواب داده شدید؟ آنها هم به خداوند عرض کردند: ما نمیدانیم، تو هستی که به غیب و شهادت عالَم دانایی.
1. دانایی یا نادانی انبیاء الهی در عرصه قیامت
این مطلب که انبیاء الهی - که رأسشان آقا رسولخداJ است - بگویند «ما نمیدانیم»، به اوضاع قیامت برگشت میکند. قیامت Nيَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُM[2] است. قیامت، قیام هر چیزی است در بالاترین جایگاه خودش، علمی باشد یا جهلی، ایمانی باشد یا کفری (هر کسی به هر گونهای هست)؛ همگی آنجا باید به این مطلب قیام کنند؛ چه آوردندگان و پیامبران و چه کسانی که پیامبران سوی آنها مبعوث شدند، همه باید پاسخگوی سؤال الهی باشند. این برگشت میکند به اوضاع قیامت، برگشت میکند به اینکه در روز قیامت، چه حقیقت الهیه توحیدیهای در عالم از طرف خداوند آشکار میشود و همه حقایق و صفات و احوال و جوانب و حالات خود قیامت و جن و انسِ در قیامت را فرا میگیرد، که انبیاء الهی هم اظهار نادانی میکنند؛ چرا؟ چون در آن حقیقت الهیه، اضمحلال و فنا پیدا میکنند. این برگشت میکند به مطلب قیامت که فعلاً موضوع صحبت ما نیست، چون قصد ما تفسیر سوره مبارکه نیست که بگوییم چرا انبیاء اینگونه به خداوند متعال جواب دادند. در اینجا به نقل دو حدیث در احوال قیامت اکتفا میکنیم.
سعید بن مسیب میگوید:
«كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِA يَعِظُ النَّاسَ وَ يُزَهِّدُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَ يُرَغِّبُهُمْ فِي أَعْمَالِ الْآخِرَةِ بِهَذَا الْكَلَامِ فِي كُلِّ جُمُعَةٍ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِJ وَ حُفِظَ عَنْهُ وَ كُتِبَ كَانَ يَقُولُ أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ... وَ اعْلَمْ يَا ابْنَ آدَمَ أَنَّ مِنْ وَرَاءِ هَذَا أَعْظَمَ وَ أَفْظَعَ وَ أَوْجَعَ لِلْقُلُوبِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ Nذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌM[3] يَجْمَعُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ ذَلِكَ يَوْمٌ Nيُنْفَخُ فِي الصُّورِM[4] وَ تُبَعْثَرُ فِيهِ الْقُبُورُ وَ ذَلِكَ يَوْمُ الْآزِفَةِ Nإِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ كاظِمِينَM[5] وَ ذَلِكَ يَوْمٌ لَا تُقَالُ فِيهِ عَثْرَةٌ وَ لَا يُؤْخَذُ مِنْ أَحَدٍ فِدْيَةٌ وَ لَا تُقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ مَعْذِرَةٌ وَ لَا لِأَحَدٍ فِيهِ مُسْتَقْبَلُ تَوْبَةٍ لَيْسَ إِلَّا الْجَزَاءَ بِالْحَسَنَاتِ وَ الْجَزَاءَ بِالسَّيِّئَاتِ فَمَنْ كَانَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ عَمِلَ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا مِثْقَالَ ذَرَّةٍ مِنْ خَيْرٍ وَجَدَهُ وَ مَنْ كَانَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ عَمِلَ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا مِثْقَالَ ذَرَّةٍ مِنْ شَرٍّ وَجَدَهُ...»؛[6]
«حضرت على بن الحسينA در هر روز جمعه در مسجد پيغمبرJ مردم را پند میداد و آنها را نسبت به دنيا دعوت به زهد میكرد و به كار آخرت ترغيب میفرمود؛ اين سخنرانى از ایشان حفظ شده و نوشته گرديده؛ آن حضرت در هر جمعه میفرمود: ای مردم! تقوای خدا پیشه کنید... (تا آنجا که فرمود) و اى آدميزاده بدان كه در دنبال اين وضعيت (فزع مرگ و سؤال ناکر و نکیر و احوال برزخ)، پيشآمدى بزرگتر و جگرخراشتر و دلدردآورتر است و آن روز رستاخيز است "روزى كه همه مردم در آن فراهم آيند و اين روز ديدنى است" خداوند عزوجل همه اولين و آخرين را در آن گرد آورد. اين روزيست كه در صور دميده شود و هر آنكه در گور است محشور گردد. اين روز آزفه است (يعنى روز نزديک) گاهى كه دلها از هراس بگلوگاه رسند و خشم خود را بناچار فرو خورند و اين روزيست كه از لغزش در آن صرف نظر نشود و از هيچ كس عوضى نگيرند و از احدى عذر و پوزشى نپذيرند و براى كسى در آن توبه مقبول نشود؛ در آن روز نباشد جز ديدن پاداش و جزاى كارهاى خير و حسنات و ديدن سزا و كيفر بدكردارىها و سيئات، هر كس از مؤمنان که در اين دنيا به وزن ذرهاى كار خوب كرده است آن را دريافت كند و هر مؤمنى هم که در اين دنيا به وزن ذرهای كار بد كرده باشد آن را دريابد...».[7]
همچنین در خطبهای از امیرمؤمنانA در بیان احوال قیامت آمده:
«جَعَلَ يَوْمَ الْحَشْرِ يَوْمَ الْعَرْضَ وَ السُّؤَالِ، وَ الْحِبَاءِ وَ النَّكَالِ، يَوْمَ تُقْلَبُ إِلَيْهِ أَعْمَالُ الْأَنَامِ، وَ تُحْصَى فِيهِ جَمِيعُ الْآثَامِ، يَوْمَ تَذُوبُ مِنَ النُّفُوسِ أَحْدَاقُ عُيُونِهَا، وَ تَضَعَ الْحَوَامِلُ مَا فِي بُطُونِهَا، وَ يُفَرَّقُ بَيْنَ كُلِّ نَفْسٍ وَ حَبِيبِهَا، وَ يَحَارُ فِي تِلْكَ الْأَهْوَالِ عَقْلُ لَبِيبِهَا، إِذْ تَنَكَّرَتِ الْأَرْضُ بَعْدَ حُسْنِ عِمَارَتِهَا، وَ تَبَدَّلَتْ بِالْخَلْقِ بَعْدَ أَنِيقِ زَهْرَتِهَا، أَخْرَجَتْ مِنْ مَعَادِنِ الْغَيْبِ أَثْقَالَهَا، وَ نُفِّضَتْ إِلَى اللَّهِ أَحْمَالُهَا، يَوْمَ لَا يَنْفَعُ الْجَدُّ إِذْ عَايَنُوا الْهَوْلَ الشَّدِيدَ فَاسْتَكَانُوا، وَ عُرِفَ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَاسْتَبَانُوا، فَانْشَقَّتِ الْقُبُورُ بَعْدَ طُولِ انْطِبَاقِهَا، وَ اسْتَسْلَمَتِ النُّفُوسُ إِلَى اللَّهِ بِأَسْبَابِهَا، كُشِفَ عَنِ الْآخِرَةِ غِطَاؤُهَا، وَ ظَهَرَ لِلْخَلْقِ أَنْبَاؤُهَا، فَ Nدُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّاM،[8] وَ مُدَّتْ لِأَمْرٍ يُرَادُ بِهَا مَدّاً مَدّاً، وَ اشْتَدَّ الْمُثَارُونَ إِلَى اللَّهِ شَدّاً شَدّاً، وَ تَزَاحَفَتِ الْخَلَائِقُ إِلَى الْمَحْشَرِ زَحْفاً زَحْفاً، وَ رُدَّ الْمُجْرِمُونَ عَلَى الْأَعْقَابِ رَدّاً رَدّاً، وَ جَدَّ الْأَمْرُ- وَيْحَكَ يَا إِنْسَانُ- جَدّاً جَدّاً، وَ قُرِّبُوا لِلْحِسَابِ فَرْداً فَرْداً، Nوَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّاM،[9] يَسْأَلُهُمْ عَمَّا عَمِلُوا حَرْفاً حَرْفاً، فَجِيءَ بِهِمْ عُرَاةَ الْأَبْدَانِ، Nخُشَّعاً أَبْصارُهُمْM،[10] أَمَامَهُمُ الْحِسَابُ، وَ Nمِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُM،[11] يَسْمَعُونَ زَفِيرَهَا، وَ يَرَوْنَ سَعِيرَهَا، فَلَمْ يَجِدُوا نَاصِراً وَ لَا وَلِيّاً يُجِيرُهُمْ مِنَ الذُّلِّ، فَهُمْ يَعْدُونَ سِرَاعاً إِلَى مَوَاقِفِ الْحَشْرِ، يُسَاقُونَ سَوْقاً، فَ Nالسَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِM،[12] Nكَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِM،[13] وَ الْعِبَادُ عَلَى الصِّرَاطِ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ، يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ لَا يَسْلَمُونَ، Nوَ لا يُؤْذَنُ لَهُمْM فَيَتَكَلَّمُونَ، وَ لَا يُقْبَلُ مِنْهُمْ NفَيَعْتَذِرُونَM،[14] قَدْ خُتِمَ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ، وَ اسْتُنْطِقَتْ Nأَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَM[15]»؛[16]
«خدای متعال روز قيامت را روز عرضه و سؤال و عطا و تنبیه قرار داده، روزی که اعمال خلایق به سوی او بازگردانیده میشود و تمام گناهان به شماره میآید، روزى که كاسه چشمان مردمان ذوب مىشود و بارداران آنچه در شکم دارند را بر زمين میگذارند، ميان هر فردى و دوستش جدایی مىافتد و در آن هولها عقل خردمندش سرگردان میشود، آن هنگام كه زمين پس از حسن آبادانیاش ناخوش آید و پس از جلوههای شگفتانگیزی که برای خلق داشت دگرگون گردد، از معدنهاى غیب داشتههای سنگینش را بیرون افکند و بارهایش را به سوی خداوند بتکاند، روزى كه همّ و كوشش [بر بندگی] سودی ندهد، آن هنگام که هول سخت را ببينند و فروتن گردند و مجرمان از چهرهشان شناخته گشته و آشکار شوند، قبرها پس از درازمدتی که بسته بودند شكافته گردند و مردم با اسبابشان تسليم خدا شوند، پرده آخرت برداشته شود و خبرهایش برای خلق پدیدار آید، پس "زمین به شدت تکان خورد" و براى کاری که با آن دارند بسیار کشیده شود، برانگیختهشدگان به سرعت سوی خداوند روند و انبوه خلایق به سوی محشر روانه گردند، مجرمان به عقب بازگردانده شوند بازگرداندنی و كار بزرگ شود ـ واى بر تو اى انسان ـ بزرگشدنى و یکییکی برای حسابرسی نزديکشان آرند و امر پروردگار تو بیاید در حالى كه فرشتگان صف بصف باشند، خداوند از كردارشان حرف بحرف بپرسد، آورده شوند در حالی که بدنهایشان عریان باشد، ديدگانشان به زير افكنده، پيش رويشان حساب و از پشت سرشان جهنمى كه صدای شعلهکشیدنش را میشنوند و زبانهاش را مىبينند، پس ياورى و دوستى پيدا نمیكنند كه آنان را از اين ذلت پناه دهد، پس اينان به سرعت سوى مواقف محشر میدوند، رانده میشوند راندهشدنی، پس آسمانها به دست راست خدا در هم پیچیده میشود مانند پيچيدن طومار براى نامهها، مردم بر صراط باشند، دلهايشان لرزان، گمان میكنند كه بسلامت نمانند، به آنان اجازه داده نمیشود که سخن بگویند و پوزش از آنان پذيرفته نمیگردد، دهانشان مهر شود و از دستها و پاهایشان حرف کشیده شود تا کردارشان را بازگو کنند».[17]
1.1. علم و شهادت و شفاعت انبیای الهی و سلسله پیروان ایشان تا مؤمنین ناقص
آنچه ما از بیرون میدانیم، این است که انبیاء الهی سخنگوهای روز قیامت هستند؛ اولشان آقا رسولخداJ است و بعد از ایشان، انبیاء دیگر هستند تا برسد به علما و شهدا و صلحا از مؤمنین، تا برسد به مؤمنین گنهکار.
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:
Nوَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذينَ كَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ * الَّذينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ * أُولئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزينَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ يُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ما كانُوا يَسْتَطيعُونَ السَّمْعَ وَ ما كانُوا يُبْصِرُونَ * أُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ * لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَM؛[18] «چه كسى ستمكارتر است از كسانى كه بر خدا افترا مىبندند؟! آنان (روز رستاخيز) بر پروردگارشان عرضه مىشوند، در حالى كه شاهدان مىگويند: "اينها همانها هستند كه به پروردگارشان دروغ بستند! اى لعنت خدا بر ظالمان باد!" همانها كه (مردم را) از راه خدا بازمىدارند و راه حق را كج و معوج نشان مىدهند و به سراى آخرت كافرند! آنها هيچ گاه توانايى فرار در زمين را ندارند و جز خدا، پشتيبانهايى نمىيابند! عذاب خدا براى آنها مضاعف خواهد بود، آنها هرگز توانايى شنيدن (حق را) نداشتند و (حقيقت را) نمىديدند! آنان كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را از دست دادهاند و تمام معبودهاى دروغين از نظرشان گم شدند. (به ناچار) آنها در سراى آخرت، قطعاً از همه زيانكارترند».
Nإِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُM؛[19] «ما به يقين پيامبران خود و كسانى را كه ايمان آوردهاند، در زندگى دنيا و (در آخرت) روزى كه گواهان به پا مىخيزند يارى مىدهيم».
Nوَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً * يا وَيْلَتى لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً * لَقَدْ أَضَلَّني عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَني وَ كانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً * وَ قالَ الرَّسُولُ يا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً * وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمينَ وَ كَفى بِرَبِّكَ هادِياً وَ نَصيراًM؛ «و (به خاطر آور) روزى را كه ستمكار دست خود را (از شدّت حسرت) به دندان مىگزد و مىگويد: "اى كاش با رسول (خدا) راهى برگزيده بودم! اى واى بر من، كاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نكرده بودم! او مرا از يادآورى (حق) گمراه ساخت بعد از آنكه (ياد حق) به سراغ من آمده بود" و شيطان هميشه خواركننده انسان بوده است! و پيامبر عرضه میدارد: "پروردگارا! قوم من قرآن را رها كردند". (آرى،) اين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از مجرمان قرار داديم، و البته براى هدایت و یاری، پروردگارت بس است».
Nيَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباًM؛[20] «روزى كه "روح" و "ملائكه" در يک صف مىايستند و هيچ يک، جز به اذن خداوند رحمان، سخن نمىگويند، و (آن گاه كه مىگويند) درست مىگويند».
Nيَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعيدٌM؛[21] «آن روز (قیامت) كه فرا رسد، هيچ كس جز به اجازه او سخن نمىگويد؛ گروهى بدبختاند و گروهى خوشبخت».
محمد بن فضیل از امام کاظمA اینطور روایت میکند: «قُلْتُ Nيَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَM؛ قَالَ: نَحْنُ وَ اللَّهِ الْمَأْذُونُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ الْقَائِلُونَ صَوَاباً. قُلْتُ: مَا تَقُولُونَ إِذَا تَكَلَّمْتُمْ؟ قَالَ: نُمَجِّدُ رَبَّنَا وَ نُصَلِّي عَلَى نَبِيِّنَا وَ نَشْفَعُ لِشِيعَتِنَا فَلَا يَرُدُّنَا رَبُّنَا»؛[22] «از حضرت معنای این آیه شریفه را پرسیدم: "روزى كه روح و ملائكه در يک صف مىايستند و هيچ يک، جز به اذن خداوند رحمان، سخن نمىگويند، و (آن گاه كه مىگويند) درست مىگويند." فرمودند: به خدا قسم ما هستیم آن کسانی که در روز قیامت به ایشان اذن داده میشود و سخن درست و صواب میگویند. عرض کردم: چون تکلّم بفرمایید، چه میگویید؟ فرمودند: پروردگارمان را تمجید میکنید و بر پیامبرمان صلوات میفرستیم و در حقّ شیعیانمان شفاعت میکنیم و خداوند درخواستمان را ردّ نمیکند».
و در توحید صدوق، در روایت مفصل پاسخ امیر مؤمنانA به مردی که مدعی تناقض میان آیات قرآن بود، آمده:
«قَالَ (الرّجُل): وَ أَجِدُ اللَّهَ يَقُولُ: Nيَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباًM[23] وَ قَالَ وَ قَدِ اسْتُنْطِقُوا فَقَالُوا: Nوَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَM[24] وَ قَالَ: Nثُمَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضاًM[25] وَ قَالَ: Nإِنَّ ذلِكَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِM[26] وَ قَالَ: Nلا تَخْتَصِمُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِM[27] وَ قَالَ: Nالْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَM[28]. فَمَرَّةً يُخْبِرُ أَنَّهُمْ يَتَكَلَّمُونَ وَ مَرَّةً أَنَّهُمْ Nلا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباًM وَ مَرَّةً يُخْبِرُ أَنَّ الْخَلْقَ لَا يَنْطِقُونَ وَ يَقُولُ عَنْ مَقَالَتِهِمْ Nوَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَM وَ مَرَّةً يُخْبِرُ أَنَّهُمْ يَخْتَصِمُونَ! فَأَنَّى ذَلِكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ كَيْفَ لَا أَشُكُّ فِيمَا تَسْمَع؟
قالA: فَإِنَّ ذَلِكَ فِي مَوَاطِنَ غَيْرِ وَاحِدٍ مِنْ مَوَاطِنِ ذَلِكَ الْيَوْمِ الَّذِي Nكانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍM[29] يَجْمَعُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَلَائِقَ يَوْمَئِذٍ فِي مَوَاطِنَ يَتَفَرَّقُونَ وَ يُكَلِّمُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ يَسْتَغْفِرُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ أُولَئِكَ الَّذِينَ كَانَ مِنْهُمُ الطَّاعَةُ فِي دَارِ الدُّنْيَا لِلرُّؤَسَاءِ وَ الْأَتْبَاعِ وَ يَلْعَنُ أَهْلُ الْمَعَاصِي الَّذِينَ بَدَتْ مِنْهُمُ الْبَغْضَاءُ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ فِي دَارِ الدُّنْيَا الْمُسْتَكْبِرِينَ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ يَكْفُرُ بَعْضُهُمْ بِبَعْضٍ وَ يَلْعَنُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ الْكُفْرُ فِي هَذِهِ الْآيَةِ الْبَرَاءَةُ يَقُولُ يَبْرَأُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ نَظِيرُهَا فِي سُورَةِ إِبْرَاهِيمَ قَوْلُ الشَّيْطَانِ: Nإِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُM[30] وَ قَوْلُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمَنِ: Nكَفَرْنا بِكُمْM[31] يَعْنِي تَبَرَّأْنَا مِنْكُمْ.
ثُمَّ يَجْتَمِعُونَ فِي مَوْطِنٍ آخَرَ يَبْكُونَ فِيهِ فَلَوْ أَنَّ تِلْكَ الْأَصْوَاتَ بَدَتْ لِأَهْلِ الدُّنْيَا لَأَذْهَلَتْ جَمِيعَ الْخَلْقِ عَنْ مَعَايِشِهِمْ وَ لَتَصَدَّعَتْ قُلُوبُهُمْ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ فَلَا يَزَالُونَ يَبْكُونَ الدَّمَ.
ثُمَّ يَجْتَمِعُونَ فِي مَوْطِنٍ آخَرَ فَيُسْتَنْطَقُونَ فِيهِ فَيَقُولُونَ: Nوَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَM فَيَخْتِمُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَ يَسْتَنْطِقُ الْأَيْدِيَ وَ الْأَرْجُلَ وَ الْجُلُودَ فَتَشْهَدُ بِكُلِّ مَعْصِيَةٍ كَانَتْ مِنْهُمْ ثُمَّ يَرْفَعُ عَنْ أَلْسِنَتِهِمُ الْخَتْمَ فَيَقُولُونَ لِجُلُودِهِمْ: Nلِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍM[32].
ثُمَّ يَجْتَمِعُونَ فِي مَوْطِنٍ آخَرَ فَيُسْتَنْطَقُونَ فَيَفِرُّ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ فَذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: Nيَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِM[33] فَيُسْتَنْطَقُونَ فَ Nلا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباًM فَيَقُومُ الرُّسُلُ فَيَشْهَدُونَ فِي هَذَا الْمَوْطِنِ فَذَلِكَ قَوْلُهُ: Nفَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداًM[34].
ثُمَّ يَجْتَمِعُونَ فِي مَوْطِنٍ آخَرَ يَكُونُ فِيهِ مَقَامُ مُحَمَّدٍJ وَ هُوَ الْمَقَامُ الْمَحْمُودُ فَيُثْنِي عَلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِمَا لَمْ يُثْنِ عَلَيْهِ أَحَدٌ قَبْلَهُ ثُمَّ يُثْنِي عَلَى الْمَلَائِكَةِ كُلِّهِمْ فَلَا يَبْقَى مَلَكٌ إِلَّا أَثْنَى عَلَيْهِ مُحَمَّدٌJ ثُمَّ يُثْنِي عَلَى الرُّسُلِ بِمَا لَمْ يُثْنِ عَلَيْهِمْ أَحَدٌ قَبْلَهُ ثُمَّ يُثْنِي عَلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ يَبْدَأُ بِالصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ ثُمَّ بِالصَّالِحِينَ فَيَحْمَدُهُ أَهْلُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَذَلِكَ قَوْلُهُ: Nعَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداًM[35] فَطُوبَى لِمَنْ كَانَ لَهُ فِي ذَلِكَ الْمَقَامِ حَظٌّ وَ وَيْلٌ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ فِي ذَلِكَ الْمَقَامِ حَظٌّ وَ لَا نَصِيبٌ.
ثُمَّ يَجْتَمِعُونَ فِي مَوْطِنٍ آخَرَ وَ يُدَالُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ هَذَا كُلُّهُ قَبْلَ الْحِسَابِ فَإِذَا أُخِذَ فِي الْحِسَابِ شُغِلَ كُلُّ إِنْسَانٍ بِمَا لَدَيْهِ - نَسْأَلُ اللَّهَ بَرَكَةَ ذَلِكَ الْيَوْم.
قَالَ: فَرَّجْتَ عَنِّي فَرَّجَ اللَّهُ عَنْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ حَلَلْتَ عَنِّي عُقْدَةً فَعَظَّمَ اللَّهُ أَجْرَكَ»؛[36]
«آن مرد گفت: (در آیهای) میبینم که خداوند فرماید: روزى كه روح و فرشتگان به صف مىايستند، و (مردم) سخن نگويند، مگر كسى كه (خداى) رحمان به او رخصت دهد، و سخن راست گويد؛ و (در جای دیگر) فرموده که چون آنان را به سخن وا میدارند گویند: به خدا، پروردگارمان سوگند كه ما مشرك نبوديم؛ و (در جای دیگر) فرموده: آنگاه روز قيامت بعضى از شما بعضى ديگر را انكار و برخى از شما برخى ديگر را لعنت مىكنند؛ و (در جای دیگر) فرموده: اين مجادله اهل آتش قطعاً حق است؛ و (در جای دیگر) فرموده: در پيشگاه من با همديگر مستيزيد (كه) از پيش به شما هشدار داده بودم؛ و (در جای دیگر) فرموده: امروز بر دهانهاى آنان مُهر مىنهيم، و دستهايشان با ما سخن مىگويند، و پاهايشان بدانچه فراهم مىساختند گواهى مىدهند؛ پس یکبار خبر میدهد که آنان سخن میگویند و یکبار خبر میدهد که سخن نگويند، مگر كسى كه (خداى) رحمان به او رخصت دهد، و سخن راست گويد؛ و یکبار خبر میدهد که به نطق نیایند و (یکبار) سخن آنان را میگوید (که چون به نطق کشیده شوند گویند) به خدا، پروردگارمان سوگند كه ما مشرك نبوديم؛ و یکبار خبر میدهد که آنان مجادله میکنند! این چگونه است ای امیر مؤمنان و چگونه در آنچه میشنوی شک نکنم؟
حضرت فرمود: براستی که این امور در جایگاههای متعددی است از جایگاههای آن روزی که (به فرموده خداوند در قرآن) مقدارش پنجاه هزار سال است. خداوند عز و جل در آن روز آفریدگان را جمع فرماید در حالی که در جایگاههایی (متعدد) پراکنده میگردند و برخی با برخی سخن میگویند و برخی برای برخی طلب مغفرت میکنند، آنان كسانی هستند که در دنیا اهل اطاعت بودهاند، از صاحبان ریاست و از پیروان. آنان که لعنت میکنند، اهل معصیت هستند، کسانی که در دنیا از آنان کینه آشکار شده و بر ستم و سرکشی يکدیگر را یاری کردهاند، از مستکبران و مستضعفان، برخی از آنان به برخی دیگر کفر میورزند و برخی از آنان برخی دیگر را لعنت میکنند. «کفر» در این آیه (به معنای) بیزاری است؛ یعنی خداوند میفرماید: برخی از آنان از برخی دیگر بیزاری میجویند. همانند این (معنا برای کفر) در سوره ابراهیم و در سخن شیطان آمده: من به آنچه پيش از اين مرا شريك مىدانستيد كافرم؛ و همچنین در سخن ابراهیم، خلیل خدای رحمان، که گفت: به شما کافر گشتیم؛ یعنی از شما بیزاری جستیم.
سپس در جایگاهی دیگر جمع میگردند حال آنکه در آن میگریند چنانکه اگر آن صداها برای اهل دنیا آشکار شود، تمامی خلق متحیر گردند و از زندگی خود غافل شوند و قلبهایشان پاره گردد - جز آنچه خدا بخواهد - پس پیوسته خون ميگریند.
سپس در جایگاهی دیگر جمع گردند و در آن به سخن وادارشان کنند پس گویند: به خدا، پروردگارمان سوگند كه ما مشرك نبوديم؛ پس خداوند تبارک و تعالی بر دهانهایشان مهر میزند و دستها و پاها و پوستها را به سخن میآورد، پس (هرکدام) به تمامی گناهانی که از آنان بوده گواهی میدهند و سپس از زبانهایشان مهر برداشته میشود پس (چنانکه خداوند در قرآن فرموده) به پوستهایشان گویند: چرا بر ضد ما گواهی دادید؟ گویند: همان خدایی ما را به سخن آورده که همه چیز را گویا گردانیده.
سپس در جایگاهی دیگر جمع میگردند که به سخنشان وادارند، پس از یکدیگر فرار میکنند و این است کلام خداوند متعال: روزی که آدمی فرار کند از برادر و مادر و پدر و همسر و فرزندانش؛ سپس به سخن وادارشان کنند كه (چنانچه خداوند فرموده) سخن نگویند جز کسی که خدای رحمان بدو رخصت دهد و سخن راست گوید؛ سپس رسولان در این جایگاه برمیخیزند و گواهی میدهند و این است سخن خداوند که فرموده: پس چون باشد (حالشان) آن هنگام كه از هر امتی گواهی بیاوریم و تو را گواه بر اینان آوریم.
سپس در جایگاهی دیگر جمع میگردند كه مقام محمدJ در آن است و آن همان مقام محمود است (که خداوند در قرآن بیان فرموده). پس آن حضرت چنان خداوند را ستایش کند که احدی پیش از آن نکرده باشد، سپس تمامی فرشتگان را بستاید و هیچیک از فرشتگان نماند جز آنکه محمدJ او را ستوده باشد، سپس رسولان را چنان ستایش فرماید که احدي پیش از آن نکرده باشد، سپس تمامی مردان و زنان مؤمن را بستاید كه شروعش از صدیقان و شهیدان و سپس صالحان باشد. پس اهل آسمانها و زمین حمد آن حضرت بجای آورند و این است سخن خداوند: امید که پروردگارت تو را در مقامی محمود برانگیزد؛ پس خوشا به حال آن کس که او را در آن مقام بهرهای باشد و وای بر آن کس که در آن مقام بهره و نصیبی نداشته باشد.
سپس در جایگاهی دیگر جمع میگردند و اینها همگی پیش از حساب باشد. پس چون حساب آغاز شود، هر انسانی بدانچه نزدش دارد مشغول گردد - که از خداوند برکت آن روز را درخواست میکنیم.
آن مرد گفت: ای امیرمؤمنان، در امر من گشایش فرمودید، خداوند در امرتان گشایش فرماید؛ و گرهای از من گشودید، پس خداوند اجر عظیم به شما عنایت فرماید».
- تقدم شهادت بر شفاعت و لزوم علم و دانش برای شاهد و شفیع
شفاعت بعد از شهادت است؛ یعنی کسی که میخواهد در حق دیگری شفاعت کند، باید بداند که آن دیگری چه نقصی دارد، چون میخواهد نقصِ آن دیگری را تتمیم کند. فرض کنید کسی خانه کوچکی دارد و به خانه بزرگتری نیازمند است؛ آن کسی که میخواهد این شخص را تتمیم کند، باید بداند که خانهاش کوچک است، باید نسبت به «خانه» علم داشته باشد؛ اما اگر نسبت به یک درخت این آقا که در بیابان است علم داشته باشد، نمیتواند درباره خانه او کاری انجام دهد. پس اولین جایگاه، علم است؛ [شفیع و شاهد]، اول باید علم داشته باشد. در این عالم که عالم ما هست، خداوند شهادتهای از روی غیر علم را نمیپذیرد؛ حالا در بعضی جاها خداوند سختتر میگیرد (مثل مسئله زنا که شهادتش بسیار سخت است)[37] و در بعضی جاها آسانتر میگیرد، اما در عین حال در همه اینها علم میزان است؛ شخص شاهد، باید بداند. پس کسی که میخواهد در حق دیگری شهادت بدهد، باید بداند و همینطور کسی که میخواهد در حق دیگری شفاعت کند، باید بداند؛ هر دوی اینها علم لازم دارد.
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: Nوَ لا يَمْلِكُ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَM؛[38] «و آن كسانى كه به جاى خداوند آنان را مىخوانند (آن بتان و خدایان دروغین،) اختيار شفاعت ندارند، مگر آن كسانى كه آگاهانه شهادت به حقّ دادهاند».
در حدیث لوح، در وصف رسولخداJ آمده: «هُوَ عَلَى الْأُمَّةِ شَهِيدٌ وَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شَفِيعٌ»؛[39] «او گواه است بر امت و شفاعتگر است برایشان در روز قیامت».
- انبیای الهی، اولین عالمان و شاهدان و شفیعان عرصه قیامت
از آن طرف هم ما به بداهت قرآن و فرمایشات اهلبیتD میدانیم که انبیاء الهیD هم علم را دارند و هم عمل و کردار و عدالت و صلاح را دارند.[40] آن بزرگواران بهخاطر علمداشتنشان، میتوانند در حق امتشان شفاعت کنند؛ بهخاطر علمداشتنشان، میتوانند در حق امتشان شهادت بدهند، در حق آن کسی که وفا کرده شهادت بدهند به آنچه وفا کرده و در حق آن کسی که انکار کرده شهادت بدهند به آنچه انکار کرده. اگر علم نداشته باشند، نمیتوانند و معنا ندارد که این دو کار را انجام دهند.
در آیات فراوان قرآن کریم آمده که آن بزرگواران اشهاد و شفعاء روز قیامت هستند. در مورد شهادت آن بزرگواران، خداوند میفرماید: Nوَ يَوْمَ نَبْعَثُ في كُلِ أُمَّةٍ شَهيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيداً عَلى هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمينَM؛[41] «و [به ياد آور] روزى را كه در هر امتى گواهى از خودشان برايشان برانگيزيم، و تو را [هم] بر اين [امت] گواه آوريم، و اين كتاب را كه روشنگر هر چيزى است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است، بر تو نازل كرديم». در آیه دیگر میفرماید: Nفَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداًM؛[42] «پس چون باشد (حالشان) آن هنگام كه از هر امتی گواهی بیاوریم و تو را گواه بر اینان آوریم». در آیه دیگر میفرماید: Nوَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَM؛[43] «بگو: عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مىبينند! و بزودى، بسوى داناى نهان و آشكار، بازگردانده مىشويد و شما را به آنچه عمل مىكرديد، خبر مىدهد».
امیرالمؤمنینA در وصف قیامت فرمودند: «يَجْتَمِعُونَ فِي مَوْطِنٍ يُسْتَنْطَقُ فِيهِ جَمِيعُ الْخَلْقِ فَلَا يَتَكَلَّمُ أَحَدٌ Nإِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباًM[44] فَيُقَامُ الرُّسُلُ فَيُسْأَلُ فَذَلِكَ قَوْلُهُ لِمُحَمَّدٍJ Nفَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداًM وَ هُوَ الشَّهِيدُ عَلَى الشُّهَدَاءِ وَ الشُّهَدَاءُ هُمُ الرُّسُلُD»؛[45] «خلایق جمع میشوند در جایگاهی که از همگی خواسته میشود سخن بگویند، پس هیچ کس تکلّم نمیکند "مگر آن کس که خداوند رحمان به او اذن دهد و سخن درست بگوید"؛ پس رسولان را برخیزانند و از ایشان سؤال کنند، و این است سخن خداوند با محمدJ که فرمود: "پس چون باشد (حالشان) آن هنگام كه از هر امتی گواهی بیاوریم و تو را گواه بر اینان آوریم" و آن حضرت است که گواه بر گواهان است و گواهان همان رسولاناند».
در روایت دیگر، امام صادقA در معنای این آیه شریفه فرمودند: «نَزَلَتْ فِي أُمَّةِ مُحَمَّدٍJ خَاصَّةً فِي كُلِّ قَرْنٍ مِنْهُمْ إِمَامٌ مِنَّا شَاهِدٌ عَلَيْهِمْ وَ مُحَمَّدٌJ شَاهِدٌ عَلَيْنَا»؛[46] «این آیه بهطور خاص در شأن امت پیامبرJ نازل شده؛ در هر قرن از این امت، امامی از ما هست که گواه بر ایشان است و محمدJ گواه بر ماست».
در مورد شفاعت آن بزرگواران هم خدای متعال میفرماید: Nلا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداًM؛[47] «اختیار شفاعت ندارند مگر آن کس که نزد [خدای] رحمان پیمانی ستانده». و میفرماید: Nيَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلاًM؛[48] «در آن روز، شفاعت هيچ كس سودى نمىبخشد، جز كسى كه خداوند رحمان به او اجازه داده، و به گفتار او راضى است». در تفسیر قمی، ذیل این آیه شریفه آمده: «لَا يَشْفَعُ أَحَدٌ مِنْ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ لَهُ إِلَّا رَسُولُ اللَّهِJ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِي الشَّفَاعَةِ مِنْ قَبْلِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ الشَّفَاعَةُ لَهُ وَ لِلْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ ثُمَّ بَعْدَ ذَلِكَ لِلْأَنْبِيَاءِ»؛[49] «احدی از انبیای خدا و رسولان الهی در روز قیامت شفاعت نمیکنند، تا اینکه خداوند به ایشان اذن دهد، مگر رسولخداJ که خداوند پیش از روز قیامت اذن شفاعت را به حضرتش داده است؛ شفاعت برای آن حضرت است و برای امامان از نسل او، سپس برای پیامبران الهی». امیرالمؤمنینA از آقا رسولخداJ نقل میکنند که فرمودند: «ثَلَاثَةٌ يَشْفَعُونَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَيُشَفَّعُونَ الْأَنْبِيَاءُ ثُمَّ الْعُلَمَاءُ ثُمَّ الشُّهَدَاءُ»؛[50] «سه دسته هستند که نزد خداوند عزوجل شفاعت میکنند و شفاعتشان پذیرفته میشود: پیامبران، سپس عالمان، سپس شهیدان».
- شهادت و شفاعت مؤمنین در قیامت
در رتبه بعد از اهلبیتD و انبیای الهیD، سلسله مؤمنین هم شاهد و شفیع هستند، تا برسد به مؤمنین گناهکار. مقصود از مؤمنین گنهکاری که میگوییم در قیامت سخنگو و شاهد و شفیعاند، همین مؤمنینی هستند که در این دنیا شهادتشان برای یک بسته سبزی پذیرفته نیست؛ یعنی این قابلیت را ندارند؛ یعنی اگر دنیا باشد و دو نفر آدم بر سر یک بسته سبزی دعوا داشته باشند و یکی بگوید مال من است و دیگری بگوید مال من است و حالا دو نفر بخواهند که بیایند و شهادت بدهند، شهادت آن مؤمن گنهکار در اینجا مقبول نیست؛ یعنی اگر زمان آقا رسولخداJ باشد، زمان امیرالمؤمنینA باشد، و این مؤمن گنهکار بیاید شهادت بدهد که این بسته سبزی مال فلانی است، میگویند: نه شهادت این شخص کافی نیست، چون قابلیت شهادتدادن ندارد، چون نقص دارد؛ چون شهادتدادن دو چیز میخواهد: علم میخواهد و عمل، بهتعبیر دیگر علم میخواهد[51] و صلاح.[52]
اما در روز قیامت، همین مؤمن گنهکار میتواند شفیع شود؛ بهواسطه شفاعتی که اهلبیتD در حقش میکنند و با زیادت نور مبارکشان نواقصش را برطرف میکنند، Nأَتْمِمْ لَنا نُورَناM[53] در حقش رخ میدهد و از طرف امامش در حقش اتمام نور میشود و بعد وقتی که خودش شفاعت شد، میتواند شهادت بدهد و شفاعت کند.
ابو عباس مکبّر میگوید: «دَخَلَ مَوْلًى لِامْرَأَةِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِA عَلَى أَبِي جَعْفَرٍA يُقَالُ لَهُ أَبُو أَيْمَنَ، فَقَالَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ يُغْرُونَ النَّاسَ وَ يَقُولُونَ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ! فَغَضِبَ أَبُو جَعْفَرٍA حَتَّى تَرَبَّدَ وَجْهُهُ ثُمَّ قَالَ: وَيْحَكَ يَا أَبَا أَيْمَنَ أَ غَرَّكَ أَنْ عَفَّ بَطْنُكَ وَ فَرْجُكَ أَمَا لَوْ قَدْ رَأَيْتَ أَفْزَاعَ الْقِيَامَةِ لَقَدِ احْتَجْتَ إِلَى شَفَاعَةِ مُحَمَّدٍJ وَيْلَكَ فَهَلْ يَشْفَعُ إِلَّا لِمَنْ وَجَبَتْ لَهُ النَّارُ ثُمَّ قَالَ: مَا أَحَدٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ إِلَّا وَ هُوَ مُحْتَاجٌ إِلَى شَفَاعَةِ مُحَمَّدٍJ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍA: إِنَّ لِرَسُولِ اللَّهِJ الشَّفَاعَةَ فِي أُمَّتِهِ وَ لَنَا الشَّفَاعَةَ فِي شِيعَتِنَا وَ لِشِيعَتِنَا الشَّفَاعَةَ فِي أَهَالِيهِمْ. ثُمَّ قَالَ: وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَشْفَعُ فِي مِثْلِ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَشْفَعُ حَتَّى لِخَادِمِهِ وَ يَقُولُ: يَا رَبِّ حَقُّ خِدْمَتِي كَانَ يَقِينِي الْحَرَّ وَ الْبَرْدِ»؛[54]
«ابوایمن، غلام همسر امام سجادA، وارد بر امام باقرA شد و عرض کرد: ای ابوجعفر! مدام میگویند "شفاعت محمد، شفاعت محمد" و مردم را غرّه میکنند! حضرت خمشگین شدند و رنگ رخسار مبارکشان دگرگون شد و فرمودند: ای ابوایمن! آیا همین که شکم و فرجت پاک است مغرورت ساخته؟ هش دار که اگر هراسهای قیامت را دیده بودی، خود را محتاج شفاعت محمدJ میدانستی! وای بر تو! مگر شفاعت حضرتش جز برای کسی است که آتش بر او واجب گشته؟ سپس فرمودند: هیچ یک از اولین و آخرین نباشد مگر اینکه در روز قیامت به شفاعت محمدJ محتاج است. سپس فرمودند: براستی که رسولخداJ در حقّ امّتش شفاعت دارد و ما در حق شیعیانمان شفاعت داریم و شیعیانمان در حقّ آشنایانشان شفاعت دارند. سپس فرمودند: و براستی که مؤمن در حقّ جماعتی چون قبیله ربیعه و مضر (دو قبیلهای که مَثَل برای بزرگی و زیادی جمعیت هستند) شفاعت میکند، براستی که مؤمن حتی برای خادمش شفاعت کرده و میگوید: پروردگارا! این [شفاعت] حقّ خدمتی است که او به من کرده، او مرا از گرما و سرما محفوظ میداشت».
عبد الحمید وابشی از امام باقرA اینطور نقل میکند: «قُلْتُ لَهُ إِنَّ لَنَا جَاراً يَنْتَهِكُ الْمَحَارِمَ كُلَّهَا حَتَّى إِنَّهُ لَيَتْرُكُ الصَّلَاةَ فَضْلًا عَنْ غَيْرِهَا فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ أَعْظَمَ ذَلِكَ أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِمَنْ هُوَ شَرٌّ مِنْهُ قُلْتُ بَلَى قَالَ النَّاصِبُ لَنَا شَرٌّ مِنْهُ أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ يُذْكَرُ عِنْدَهُ أَهْلُ الْبَيْتِ فَيَرِقُّ لِذِكْرِنَا إِلَّا مَسَحَتِ الْمَلَائِكَةُ ظَهْرَهُ وَ غُفِرَ لَهُ ذُنُوبُهُ كُلُّهَا إِلَّا أَنْ يَجِيءَ بِذَنْبٍ يُخْرِجُهُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ إِنَّ الشَّفَاعَةَ لَمَقْبُولَةٌ وَ مَا تُقُبِّلَ فِي نَاصِبٍ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَشْفَعُ لِجَارِهِ وَ مَا لَهُ حَسَنَةٌ فَيَقُولُ يَا رَبِّ جَارِي كَانَ يَكُفُّ عَنِّي الْأَذَى فَيُشَفَّعُ فِيهِ فَيَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنَا رَبُّكَ وَ أَنَا أَحَقُّ مَنْ كَافَى عَنْكَ فَيُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ وَ مَا لَهُ مِنْ حَسَنَةٍ وَ إِنَّ أَدْنَى الْمُؤْمِنِينَ شَفَاعَةً لَيَشْفَعُ لِثَلَاثِينَ إِنْسَاناً فَعِنْدَ ذَلِكَ يَقُولُ أَهْلُ النَّارِ: Nفَما لَنا مِنْ شافِعِينَ وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍM[55]»؛[56]
«به حضرت عرض کردم: ما يک همسايه داريم كه مرتكب همه محرمات مىشود، حتی تارک الصلاۀ هم هست، تا برسد به دیگر محرمات. حضرت در پاسخ فرمود: سبحان اللَّه، چه [خطای] بزرگی! آيا شما را باخبر کنم از کسی که از او هم بدتر است؟ عرض کردم: بفرمایید. فرمود: کسی که ناصبی ماست و نصب عداوت و دشمنی با ما میکند، از او هم بدتر است. براستی كه هيچ بندهاى نباشد كه ما اهلبيت در بر او نامبرده شويم و او از شنيدن نام ما رقت كند و تحت تأثير قرار گيرد، جز اينكه فرشتهها او را نوازش كنند و همه گناهانش آمرزيده شود، مگر اينكه گناهى آورد كه او را از ایمان بیرون ببرد. و براستى که شفاعت پذیرفته است ولی در حقّ ناصبى پذيرفته نگردد. و براستى که مؤمن براى همسايه خود که هیچ کار نیکی ندارد شفاعت كند، گويد "پروردگارا اين همسايه از اذیت و آزار کردن من خودداری میکرد" و شفاعتش درباره او پذيرفته شود و خداوند تبارک و تعالى فرمايد "منم پروردگار تو و من سزاوارترم كه از جانب تو به او پاداش دهم" و او را به بهشت ببرد، با اينكه هيچ كردار خوبى ندارد. و براستى که پایینترین مؤمنان در شفاعت، برای سی انسان شفیع میشود و در اينجاست كه دوزخيان گويند: براى ما نه شفاعتكنندهاى هست و نه دوست مهربان و دلسوزى».
در روایت دیگر، حذیفه بن منصور میگوید: «كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِA إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ لِي أَخاً لَا يُوَلِّي مِنْ مَحَبَّتِكُمْ وَ إِجْلَالِكُمْ وَ تَعْظِيمِكُمْ غَيْرَ أَنَّهُ يَشْرَبُ الْخَمْرَ فَقَالَ الصَّادِقُA: إِنَّهُ لَعَظِيمٌ أَنْ يَكُونَ مُحِبُّنَا بِهَذِهِ الْحَالَةِ وَ لَكِنْ أَ لَا أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ هَذَا النَّاصِبُ لَنَا شَرٌّ مِنْهُ وَ إِنَ أَدْنَى الْمُؤْمِنِ وَ لَيْسَ فِيهِمْ دَنِيٌّ لَيَشْفَعُ فِي مِائَتَيْ إِنْسَانٍ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ الْأَرَضِينَ السَّبْعِ وَ الْبِحَارِ السَّبْعِ تَشَفَّعُوا فِي نَاصِبِي مَا شُفِّعُوا فِيهِ إِلَّا أَنَّ هَذَا لَا يَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يَتُوبَ أَوْ يَبْتَلِيَهُ اللَّهُ بِبَلَاءٍ فِي جَسَدِهِ فَيَكُونُ تَحْبِيطاً لِخَطَايَاهُ حَتَّى يَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا ذَنْبَ عَلَيْهِ إِنَّ شِيعَتَنَا عَلَى السَّبِيلِ الْأَقْوَمِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَبِي كَانَ كَثِيراً مَا يَقُولُ أَحْبِبْ حَبِيبَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنْ كَانَ مُرَهَّقاً ذَيَّالًا وَ أَبْغِضْ بَغِيضَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ إِنْ كَانَ صَوَّاماً قَوَّاماً»؛[57]
«خدمت حضرت صادقA بودم كه مردى وارد شد و گفت: قربانت گردم برادرى دارم كه از محبت به شما و احترام و تعظیم شما رویگردان نیست، جز اینکه شرب خمر میکند! امامA فرمود: این خیلی بزرگ [و سنگین] است که دوستدار ما بر چنین حالی باشد؛ اما من بدتر از آن را به شما بگويم؟! کسی که ناصبی ماست و با ما دشمنی میکند، بدتر از آن است؛ براستی که پستترين مؤمنان ـ كه البته در ميان آنان پست وجود ندارد ـ در حقّ دويست انسان شفاعت میكند، ولى اگر اهل آسمانها و زمینها و دریاهای هفتگانه براى يک ناصبى شفاعت كنند، پذيرفته نمىشود؛ اين برادرت قبل از اينكه از دنيا برود موفق به توبه مىگردد و يا خداوند او را در بدنش به بلایی مبتلا مىگرداند و اين موجب مىشود كه گناهانش بریزد تا اینکه خدا را در حالی ملاقات کند که گناهی بر او نباشد؛ براستی که شيعيان ما بر راهِ محکم و استوارند. پدر من بسیار میفرمود: دوست آل محمد را دوست بدار، اگرچه بار گناه بسیار بر او تحمیل شده باشد و ذنوب بسیار داشته باشد، و به مبغض آل محمد بغض بورز، اگر چه بسیار در روزه و نماز باشد».
1.2. عبودیت انبیای الهی در پیشگاه خداوند و اظهار نادانی و ناداری
در عین حال، خداوند متعال در این آیه شریفه، از زبان انبیائش فرموده: «ما علم نداریم، تویی که علم داری». پس این جهت سخن انبیای الهی باید در جایگاه تفسیر آیه شریفه در مورد قیامت بررسی شود، که از موضوع صحبت ما بیرون است.
- رسولخداJ اولین اظهارکننده نادانی و ناداری در پیشگاه خداوند
آنچه در روز قیامت رخ میدهد، از بالا به پایین است، نه از پایین به بالا؛ یعنی اولین کسی که در روز قیامت در برابر خداوند تبارک و تعالی اظهار عبودیت و نادانی میکند، آقا رسولخداJ است. در حالی که تمام علوم قیامت و همه برپایی قیامت با هر آنچه هست همگی از طرف رسولخداJ است، اما در عین حال حضرت در برابر خداوند متعال اظهار ناداری و نادانی میکند، نه اظهار دارایی میکند و نه اظهار دانایی. چون قیامت بالاترین جایگاهی است که عبودیتها و فروتنیها باید آشکار شود، تا [معلوم شود] چه کسی لایق اجر و ثواب است و چه کسی لایق عقاب و عذاب. اگر کسی در روز قیامت با ادعای ربوبیت و ادعای دارایی بیاید، در برابر خداوند قرار گرفته. پس اولین کسی که در روز قیامت در هر دو جایگاه (هم در اظهار نادانی و هم در اظهار ناداری) به خدای خودش اظهار عبودیت و بندگی میکند، رسولخداJ است و خداوند متعال هم جزایش را به آن حضرت میدهد.
در روایات متعدد، اولبودن رسولخداJ در امور و شؤون قیامت بیان شده است؛ در روایتی از امیرمؤمنانA آمده که آقا رسولخداJ به ایشان فرمودند: «يا علي، أنا أكرم ولد آدم و لا فخر، و ليس بيني و بين ربي حجاب إلا النور. و أول من يكسى كسوة الجنة و لا فخر، و أول من يؤذن له في الكلام و لا فخر، و أول من يؤذن له في السجود و لا فخر، و أول من يؤذن له في الشفاعة و لا فخر، و أول من يسعى نوره أمامه و لا فخر، و أول من يدخل الجنة و لا فخر، و أول من يعطى سؤله و لا فخر، و أول من يدخل الجنة بشفاعته و لا فخر، و اعطى لواء الحمد يوم القيامة، فأعطيك يا علي تسعى به أمامي و تدخل الجنة بين يدي»؛[58] «ای علی، من گرامیترین فرزندان آدم هستم و فخری نباشد؛ حجابی میان من و پروردگارم نیست مگر نور؛ منم اولین کسی که لباس بهشت به او پوشانده میشود و فخری نباشد، و اولین کسی که اجازه سخن به او داده میشود و فخری نباشد، و اولین کسی که اذن سجده به او داده میشود و فخری نباشد، و اولین کسی که اذن شفاعت به او داده میشود و فخری نباشد، و اولین کسی که نورش در برابرش دوان است و فخری نباشد، و اولین کسی که داخل بهشت میشود و فخری نباشد، و اولین کسی که خواستهاش به او عطا میشود و فخری نباشد، و اولین کسی که با شفاعتش دیگری را داخل بهشت میکند و فخری نباشد؛ و روز قیامت لوای حمد به من عنایت میشود، پس آن را به تو عطا میکنم ای علی که با آن در پیش روی من میروی و در برابرم وارد بهشت میشوی».
همچنین در روایت جابر از رسولخداJ آمده که حضرت فرمودند: «أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَخْرُجُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنْ قَبْرِهِ وَ عَلِيٌّ مَعِي وَ أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَقْرَعُ بَابَ الْجَنَّةِ وَ عَلِيٌّ مَعِي وَ أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَسْكُنُ فِي عِلِّيِّينَ وَ عَلِيٌّ مَعِي وَ أَنَا أَوَّلُ مَنْ يُزَوَّجُ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ وَ عَلِيٌّ مَعِي وَ أَنَا أَوَّلُ مَنْ يُسْقَى Nمِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ خِتامُهُ مِسْكٌ وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَM[59] وَ عَلِيٌّ مَعِي»؛[60] «من اولین کسی باشم روز قیامت از قبرش بیرون آید و علی همراه من باشد و من اولین کسی باشم که درب بهشت کوبد و علی همراه من باشد و من اولین کسی باشم که در علیین جای گیرد و علی همراه من باشد و من اولین کسی باشم که حور العین به تزوجیش درآید و علی همراه من باشد و من اولین کسی باشم که از بادهای مهرشده که مهر آن مشک است و در این باید مشتاقان بر یکدیگر پیشی گیرند نوشانده شود و علی همراه من باشد».
- عبودیت رسولخداJ و اظهار نادانی و ناداری حضرت در دنیا
تمام زندگی دنیای آقا رسولخداJ همینطور بوده؛ در روز قیامت هم هر آنچه که انسان در دنیا دارد، همان در قیامت آشکار میشود. یقیناً از هر مسلمانی که اندکی عقل و علم و اطلاع از کمالات آقا رسولخداJ داشته باشد بپرسید، همین را خواهد گفت که حضرت در دنیا در رابطه با خدا همیشه خودشان را نادان میدانستند. بله، یک وقت رسولخداJ دارند با ما حرف میزنند و میخواهند به ما بفرمایند که علم دارند یا ندارند؛ طبیعتاً آنجا میگویند «من عالم هستم، من رسولالله هستم، من خاتم النبیین هستم، من شاهد بر تمام خلقم»، چنانکه در روایات فراوان آمده.[61] اما یک وقت هست که طرف حضرت، خداوند است؛ آنجا باید اظهار عبودیت کنند، اظهار بندگی کنند، اظهار خضوع و خشوع کنند. این است که تمام زندگی رسولخداJ در رابطه با خداوند در همین دنیا، نمیدانم و ندارم بوده؛ حضرت هیچ وقت در رابطه با خداوند، عمل خودشان را بزرگ نمیدیدند، هیچ وقت در رابطه با خداوند، عمل خودشان را عملی نمیدیدند، و همین طور هیچ وقت در رابطه با خداوند، علم خودشان را علم نمیدیدند. بله، در رابطه با خلق، عملشان اولین عمل است؛ یک در میلیاردها از عمل حضرت، کل خلق را میچرخاند. علمشان هم همین گونه است. اما در رابطه با خداوند، دیگر جایگاه فرق میکند؛ آنجا فقط باید عبودیت باشد.
عبودیت در مقام علم، این است که بگویی: «من علم ندارم و تو باید به من بدهی تا دارا شوم». عبودیت در مقام عمل هم این است که بگویی: «من عمل ندارم و تو باید توفیقش را بدهی و حمایت و هواداری کنی». چنانکه در فرمایشات رسولخداJ آمده که فرمودند: «اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً؛[62] خداوندا، مرا هرگز به چشم بر هم زدنی، به خودم وا مگذار». در مقام علم هم حضرت همین گونه بودند؛ فرمودند: «مَا عَرَفْنَاكَ حَقَ مَعْرِفَتِكَ؛[63] تو را آنطور که شایسته است، نشناختیم». همینطور فرمودند: «لَا أَبْلُغُ مَدْحَكَ وَ الثَّنَاءَ عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ؛[64] من به مدح تو و ثنای بر تو نمیرسم، تو چنانی که خود ثنای خود کردهای»؛ اگر ما چیزی داریم، مال توست که داریم، ثنایی است که تو در ما کردهای، وگرنه ما هیچ معرفت و شناختی به تو نداریم، هیچ چیزی از تو نمیدانیم؛ ما نمیدانیم ولی تو در ما قرار دادهای.
- تقدّم ذکر خدا مؤمن را بر ذکر مؤمن خدا را
مثالش آینهای است که در برابر خورشید قرار گرفته و خورشید بر آن میتابد. اگر آینه زبان داشته باشد، خواهد گفت: منِ آینه هیچ چیزی ندارم، مگر اینکه ثنای توی خورشید باشد؛ ثنای تو، یعنی نوری که تو در ما میاندازی. خدای متعال میفرماید: Nأَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُ الْقُلُوبُM؛[65] «آگاه باش که با ذکر خدا دلها آرامش مییابد». انسان میتواند «ذکر الله» را به دو گونه معنا کند؛ اولین مقام، معنای اضافه به فاعل است و دومین مقام، معنای اضافه به مفعول. معنای اول این است که «ذکر» به فاعل اضافه شده، یعنی «الله» فاعل است؛ یعنی به یادی که خدا از خودش در ما قرار داده Nبِذِكْرِ اللَّهِM، قلب ما اطمینان پیدا میکند Nتَطْمَئِنُ الْقُلُوبُM. مثل اینکه آینه، خودش ظلمانی محض است، خودش اصلاً چیزی ندارد، به خورشید میگوید: به نوری که تو در من انداختهای، من نوردار میشوم. این اولین مقام معنای آیه شریفه است. دومین مقام این است که «ذکر» به مفعول اضافه شده، یعنی «الله» مفعول است؛ یعنی به یادکردن بنده خدا را، قلب بنده اطمئنان پیدا میکند.
پس مقامِ اول، این است که خدا بنده را یاد کند. در سوره مبارکه فتح، خداوند میفرماید: Nهُوَ الَّذي أَنْزَلَ السَّكينَةَ في قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوا إيماناً مَعَ إيمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ كانَ اللَّهُ عَليماً حَكيماًM؛[66] «اوست آن كس كه در دلهاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ايمانى بر ايمان خود بيافزايند. و سپاهيان آسمانها و زمين از آنِ خداست، و خدا همواره داناى سنجيدهكار است». در آیه دیگر همین سوره میفرماید: Nلَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما في قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَريباًM؛[67] «به راستى خدا هنگامى كه مؤمنان، زير آن درخت با تو بيعت مىكردند از آنان خشنود شد، و آنچه در دلهايشان بود بازشناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پيروزى نزديكى به آنها پاداش داد». در هر دو جایگاه فرموده «ما سکینه را نازل میکنیم»، چه «بر» قلب مؤمنین و چه «در» قلب مؤمنین؛ در هر دو جا، نازلکننده خداوند است. این سکینه همان ذکرالله است، همان طمأنینه است، همان Nتَطْمَئِنُ الْقُلُوبُM است. بعد از اینکه خدا این حقیقت را انداخت، آنها آن اطمینان را پیدا میکنند و ذکر خدا میکنند.
امیرالمؤمنینA فرمودند: «الذِّكْرُ لَيْسَ مِنْ مَرَاسِمِ اللِّسَانِ وَ لَا مِنْ مَنَاسِمِ الْفِكْرِ وَ لَكِنَّهُ أَوَّلٌ مِنَ الْمَذْكُورِ وَ ثَانٍ مِنَ الذَّاكِرِ»؛[68] «ذکر نه از آثار زبان است و نه از آثار فکر، بلکه ابتدا از ذکرشونده است و سپس از ذکرکننده».
همینطور در مصباح الشريعة آمده که امام صادقA فرمودند: «اجْعَلْ ذِكْرَ اللَّهِ تَعَالَى مِنْ أَجْلِ ذِكْرِهِ تَعَالَى إِيَّاكَ فَإِنَّهُ ذَكَرَكَ وَ هُوَ غَنِيٌّ عَنْكَ فَذِكْرُهُ لَكَ أَجَلُّ وَ أَشْهَى وَ أَثْنَى وَ أَتَمُّ مِنْ ذِكْرِكَ لَهُ وَ أَسْبَقُ وَ مَعْرِفَتُكَ بِذِكْرِهِ لَكَ تُورِثُكَ الْخُضُوعَ وَ الِاسْتِحْيَاءَ وَ الِانْكِسَارَ وَ يَتَوَلَّدُ مِنْ ذَلِكَ رُؤْيَةُ كَرَمِهِ وَ فَضْلِهِ السَّابِقِ وَ تَصْغُرُ عِنْدَ ذَلِكَ طَاعَتُكَ وَ إِنْ كَثُرَتْ فِي جَنْبِ مِنَّتِهِ وَ تَخْلُصُ لِوَجْهِهِ وَ رُؤْيَتُكَ ذِكْرَكَ لَهُ تُورِثُكَ الرِّيَاءَ وَ الْعُجْبَ وَ السَّفَهَ وَ الْغِلْظَةَ فِي خَلْقِهِ وَ اسْتِكْثَارَ الطَّاعَةِ وَ نِسْيَانَ فَضْلِهِ وَ كَرَمِهِ وَ لَا تَزْدَادُ بِذَلِكَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى إِلَّا بُعْداً وَ لَا تَسْتَجْلِبُ بِهِ عَلَى مُضِيِ الْأَيَّامِ إِلَّا وَحْشَةً وَ الذِّكْرُ ذِكْرَانِ ذِكْرٌ خَالِصٌ بِمُوَافَقَةِ الْقَلْبِ وَ ذِكْرٌ صَارِفٌ لَكَ بِنَفْيِ ذِكْرِ غَيْرِهِ كَمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِJ "أَنَا لَا أُحْصِي ثَنَاءً عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ" فَرَسُولُ اللَّهِJ لَمْ يَجْعَلْ لِذِكْرِ اللَّهِ تَعَالَى مِقْدَاراً عِنْدَ عِلْمِهِ بِحَقِيقَةِ سَابِقَةِ ذِكْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَبْلِ ذِكْرِهِ لَهُ وَ مَنْ دُونَهُ أَوْلَى فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يَذْكُرَ اللَّهَ تَعَالَى فَلْيَعْلَمْ أَنَّهُ مَا لَمْ يَذْكُرِ اللَّهُ الْعَبْدَ بِالتَّوْفِيقِ لِذِكْرِهِ لَا يَقْدِرُ الْعَبْدُ عَلَى ذِكْرِهِ»؛[69]
«و اینکه ذکر خداوند متعال کردی را از آنجا بدان که او تو را ياد کرده و او بىنياز از توست؛ پس ذكر او تو را، جلیلتر و گواراتر و بالاتر و تمامتر و سابقتر است از ذكر تو او را؛ و معرفت پيدا كردن تو به اينكه او تو را ذكر كرده، موجب خضوع و حياء و تواضع و انكسار توست و از اين معرفت، ديدن کرم و فضل سابق او حاصل مىشود و در اين هنگام، عبادتهای تو در نزدت كوچک مىشود ـ اگرچه از حیث منّت و احسان خدا بسیار است ـ و برای وجه او خالص میگردد. اما نظر کردنت به اینکه خودت خدا را ذکر کردهای، موجب ریاء و عُجب و سفاهت و درشتخويى با مردم و زياد شمردن عبادت خود و فراموش كردن فضل و کرم اوست، و در این صورت چیزی افزونت نمیگردد مگر دوری از خدا و به مرور ايام چیزی به دست نمیآوری مگر وحشت. و ذكر بر دو قسم است: ذكری خالص كه به موافقت قلب است، و ذكرى که با نفی ذکر غیر خدا برایت حاصل میآید؛ چنانكه رسولخدا فرمود: "من نمىتوانم تو را ثنا گويم؛ تو همچنانی که خود ثنای خود گفتهاى"؛ پس رسولخداJ با علمش به حقیقت سابق ذکر خداوند عزوجل او را پیش از ذکر او خدا را، برای ذکر خود ارزشی قرار نداده است، و دیگران سزاوارترند که چنین باشند. پس هرکس میخواهد خداوند متعال را ذکر کند، باید بداند که تا خداوند بنده را ذکر نکند و به او توفیق ذکرش را ندهد، بنده توان ذکر خدا را ندارد».
- تقدم توبه خدا به عبد، بر توبه عبد به خدا
در توبه هم همینطور است؛ خدای متعال میفرماید: Nلَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ الَّذينَ اتَّبَعُوهُ في ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما كادَ يَزيغُ قُلُوبُ فَريقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحيمٌ * وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذينَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُM؛[70] «مسلّماً خداوند توبه داد بر پيامبر و مهاجران و انصار، كه در زمان عسرت و شدّت (در جنگ تبوک) از او پيروى كردند، بعد از آنكه نزديک بود دلهاى گروهى از آنها، از حقّ منحرف شود (و از ميدان جنگ بازگردند) سپس خدا توبه آنها را پذيرفت، كه او نسبت به آنان مهربان و رحيم است. (همچنين) آن سه نفر كه (از شركت در جنگ تبوک) تخلّف جستند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند،) تا آن حدّ كه زمين با همه وسعتش بر آنها تنگ شد (حتّى) در وجود خويش، جايى براى خود نمىيافتند (در آن هنگام) دانستند پناهگاهى از خدا جز بسوى او نيست سپس خدا آنان را توبه داد تا توبه كنند، خداوند بسيار توبهپذير و مهربان است».
در ادعیه ده شب آخر ماه رمضان به خداوند متعال عرض میکنیم: «ارْزُقْنِي فِيهَا ذِكْرَكَ وَ شُكْرَكَ وَ الرَّغْبَةَ إِلَيْكَ وَ الْإِنَابَةَ وَ التَّوْبَةَ وَ التَّوْفِيقَ لِمَا وَفَّقْتَ لَهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍD»؛[71] «در این شب روزی من فرما ذکرت را و شکرت را و میل به سوی خودت را و بازگشت و توبه را و توفیق به آنچه محمد و آل محمدD را بدان توفیق دادهای».
اگر اول خدا انسان را توبه ندهد، یعنی اگر آن نور ایجاد و برقراری توبهاش را، آن نور برگشت به سوی خودش را در بنده قرار ندهد، بنده نمیتواند برگردد. بنده که خودش از خودش چیزی ندارد؛ هر چقدر که خدا سرمایه برگشتن را در او قرار بدهد، به همان اندازه بر میگردد و اگر خدا قرار ندهد، بر نمیگردد. در حق کفار معاند رسولخداJ، خداوند این کار را کرده؛ اول فرموده: Nأَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَM؛[72] «چه بیمشان دهی و چه بیمشان ندهی، ایمان نمیآورند». چرا Nلا يُؤْمِنُونَM؟ چون Nفي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاًM؛[73] «در قلبهایشان مرض است، پس خدا بر مرضشان بیافزاید». خداوند علی الدوام در آنها مرض و بیماری اضافه میکند؛ یعنی آنها را میکشاند به سمت همان کفر و شرکی که میخواستند؛ لذا بر نمیگردند. تعبیر Nلا يُؤْمِنُونَM در بعضی آیات قرآن کریم، اینطور معنا شده که آنها موفق به توبه نمیشوند.[74] چرا موفق به توبه نمیشوند؟ چون «الْخَيْرُ بِتَوْفِيقِ اللَّهِ وَ الشَّرُّ بِخِذْلَانِ اللَّهِ؛[75] خیر به توفیق خداست و شرّ به خذلان خدا». خدا باید موفق کند تا این انسان توبه کند، و موفقکردن خداوند همان نور الهی است که در این انسان قرار میگیرد؛ ولی آنها در خذلان خدا قرار میگیرند، در خزی قرار میگیرند، همان که فرموده: Nفَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَM؛[76] «پس جزاى هر كس از شما كه چنين كند، جز خوارى در زندگى دنيا چيزى نخواهد بود، و روز رستاخيز ايشان را به سختترين عذابها باز برند، و خداوند از آنچه مىكنيد غافل نيست».
خداوند در قرآن از حضرت شعیب حکایت میکند که به قومش فرمود: Nوَ ما تَوْفيقي إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنيبُM؛[77] «و توفيق من، جز به خدا نيست! بر او توكّل كردم و به سوى او بازمىگردم». در آیه دیگر خداوند میفرماید: Nإِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَM؛[78] «اگر خداوند شما را يارى كند، هيچ كس بر شما پيروز نخواهد شد! و اگر شما را خذلان کند، كيست كه بعد از او، شما را يارى كند؟! و مؤمنان، تنها بر خداوند بايد توكل كنند». امام صادقA در معنای این آیات فرمودند: «إِذَا فَعَلَ الْعَبْدُ مَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مِنَ الطَّاعَةِ كَانَ فِعْلُهُ وِفْقاً لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُمِّيَ الْعَبْدُ بِهِ مُوَفَّقاً وَ إِذَا أَرَادَ الْعَبْدُ أَنْ يَدْخُلَ فِي شَيْءٍ مِنْ مَعَاصِي اللَّهِ فَحَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَيْنَهُ وَ بَيْنَ تِلْكَ الْمَعْصِيَةِ فَتَرَكَهَا كَانَ تَرْكُهُ لَهَا بِتَوْفِيقِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ وَ مَتَى خَلَّى بَيْنَهُ وَ بَيْنَ تِلْكَ الْمَعْصِيَةِ فَلَمْ يَحُلْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهَا حَتَّى يَرْتَكِبَهَا فَقَدْ خَذَلَهُ وَ لَمْ يَنْصُرْهُ وَ لَمْ يُوَفِّقْهُ»؛[79] «چون بنده به آنچه خداوند فرمانش داده عمل کند و او را اطاعت کند، فعلش موافق امر خداوند خواهد بود و "توفیقیافته" نام میگیرد، و چون بنده اراده کند که در یکی از معصیتها وارد شود و خداوند تبارک و تعالی میان او و آن معصیت حائل شود و بدین سبب بنده آن معصیت را واگذارد، این ترک معصیتش به توفیق خداوند ـ که ذکرش متعالی است ـ خواهد بود، و چون خداوند او را با آن معصیت واگذارد و میان او و آن معصیت حائل نشود تا اینکه بنده مرتکب گناه شود، پس خدا او را خذلان کرده و یاریاش نفرموده و توفیقش نداده است».
آقا رسولخداJ در همین زندگی دنیوی خودشان، علیالدوام این اظهار عبودیت را داشتند؛ هم در مقام عمل، همیشه خودشان را بیعمل میدیدند و هم در مقام علم و دانش، همیشه خودشان را نادان میدیدند.[80] بهخاطر همین دو اعتراف هم، خداوند علیالدوام و آن به آن، علم و عمل به آن حضرت عنایت میفرمود. علمِ آنِ قبلِ رسولخداJ، به درد آنِ بعدِ رسولخداJ نمیخورد؛ عملِ قبلش هم به درد عمل بعدش نمیخورد؛ آن به آن، در هر عملی، باید علم از طرف خداوند بیاید و باید توفیق از طرف خداوند بیاید تا اینکه حضرت کاری را انجام بدهند. این هم یکی از مسلمیات مسائل دینی ماست. خداوند متعال در قرآن کریم به رسولش میفرماید: Nما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ كَفى بِاللَّهِ شَهيداًM؛[81] «آنچه از نيكی به تو مىرسد، از طرف خداست و آنچه از بدى به تو مىرسد، از سوى خود توست؛ و ما تو را رسول براى مردم فرستاديم و گواهى خدا در اين باره، كافى است». در حدیث قدسی، خداوند به بنده میفرماید: «أَنَا أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ، وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي؛[82] نسبت به خوبیهایت، من اولی از تو هستم، و نسبت به بدیهایت، تو اولی از من هستی». این [مطلبی که عرض کردیم]، معنای همین جمله است؛ بنده از حیث بنده، اصلاً اولویت و حقیقتش سیئاتش است، و بنده نسبت به خداوند و خداوند نسبت به بنده، آنچه انجام میدهد حسنات است.
1.3. لزوم پیوستگی سلسله نور و سیر از بالا به پایین در دنیا و آخرت
به هر حال در روز قیامت، انبیای الهی همگی شاهدان بر خلقاند. در آیات فراوان قرآن کریم آمده که آن بزرگواران اشهاد و شفعاء روز قیامت هستند.[83] شفاعت هم بدون علم معنا ندارد، چون خدای متعال در قرآن فرموده: Nوَ لا يَمْلِكُ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَM؛[84] «و آن كسانى كه به جاى خداوند آنان را مىخوانند (آن بتان و خدایان دروغین،) اختيار شفاعت ندارند، مگر آن كسانى كه آگاهانه شهادت به حقّ دادهاند». پس کسی که میخواهد شفاعت کند، باید شهادت به حق بدهد و باید علم داشته باشد. شفاعت بدون شهادت نمیشود. شفاعت بدون علم نمیشود؛ باید بداند چه چیزی را شفاعت میکند. اگر شفیع علم نداشته باشد، ممکن است کاری که میکند بهعکسِ آنچه باید انجام دهد باشد؛ مثلاً کسی که بدون علم میخواهد کاری برای یک بیمار انجام دهد، ممکن است کاری کند که اصلاً به درد آن شخص نخورد و بلکه بیماریاش را بیشتر کند؛ لذا فرمودند: «مَنْ عَمِلَ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ كَانَ مَا يُفْسِدُ أَكْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُ؛[85] هرکس ندانسته کاری کند، آنچه به فساد میکشاند بیش است از آنچه به اصلاح میآورد». پس انبیاء الهی عالمان روز قیامتاند.
خداوند هم در روز قیامت از بزرگها شروع میکند. چرا از بزرگها شروع میکند؟ چون در این عالم از بزرگها شروع کرده. در عالم تکلیف، خداوند متعال اول از بزرگهای حقایق شروع کرده؛ اول از توحید خودش شروع کرده، بعد همینطور رشته را پایین آمده، پایین آمده، پایین آمده، تا رسیده به یک امر کوچک، تا رسیده به همان «ارش خدش» که در روایات آمده؛[86] ابتدا فرموده «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا؛[87] بگویید "خدایی جز الله نیست" تا رستگار شوید»، ابتدا ارش خدش را نیاورده. چون این رشته، یک سلسله نوریه است؛ معنا ندارد یک نورِ ضعیفِ ضعیف که هزاران درجه (برای مثال میگویم هزاران درجه) ضعیف شده، نورانی شود و جلو آن اصلاً نور نباشد؛ این یعنی طفره در عالم وجود داشته باشد، در حالی که معنا ندارد اینطور باشد. پس در همین عالم تکلیف هم خداوند اول از بالا شروع میکند. از بالا، اولْ نور توحید خودش است؛ اول مقام اظهار نور ذات است، بعد نور هویت است، بعد نور الوهیت است، بعد نور احدیت است، بعد نور واحدت است (همانطور که در سوره مبارکه توحید آمده). این سیری است که خدا در این عالم قرار میدهد. برای همین است که در آیه نور هم، از بالا شروع میشود و همینطور سلسله پایین میآید؛ میفرماید:
Nاللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌM؛[88] «خداوند نور آسمانها و زمين است. مثل نور خداوند همانند چراغدانى است كه در آن چراغى باشد، آن چراغ در حبابى قرار گيرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون يک ستاره فروزان، اين چراغ با روغنى افروخته مىشود كه از درخت پربركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى. (روغنش آن چنان صاف و خالص است كه) نزديک است بدون تماس با آتش شعلهور شود. نورى است بر فراز نورى و خدا هر كس را بخواهد به نور خود هدايت مىكند، و خداوند به هر چيزى داناست».
به همین گونه، اولیاء خودش را عالم و صالح میکند. حالا چرا اینگونه است؟ چون اولیاء خودش، که در اینجا اولینهای عالم هستند، صاحب مراتباند. از آنجا که صاحب مراتباند، ابتدا آن حقیقت الهیه خودش که متناسب با حقیقت اولیه اولیائش است را به آن بزرگواران میدهد که مربوط به مقام فؤاد ایشان است؛ بعدش آن حقایقی که مربوط به مقام عقل اولیاء است را به ایشان میدهد؛ بعد آن حقایقی که مربوط به مقام روح اولیاء است را میدهد. همینطور پشت سر هم، از مبدأ وجودی اولیائش شروع میکند و به طرف پایین میآورد تا میرسد به اعراض جسمانی آن بزرگواران. پس چون در عالم تکلیف اینگونه است و چون عالم جزاء نیست مگر همان عالم تکلیف که آنجا حقیقتش آشکار شده،[89] پس در عالم جزا و قیامت هم باید خداوند در حق اولیائش، از بالاترین مقامات خودش شروع کند تا بیاید به پایینترین مقام که عبارت است از یک مستحب شرعی، عبارت است از همان ارش خدش. تمام اینها مطالبی است که خداوند در قرآن کریم و اهلبیتD در فرمایشاتشان فراوان فرمودهاند و من فقط به گونه اجمال عرض میکنم.
پس خداوند در همین عالم، اول از حقیقت اولیائش شروع میکند، از حقیقت توحیدش شروع میکند، بعد سلسله پایین میآید و پایین میآید تا میرسد به عالم اعراض جسمانی و آثارِ آثارِ آثارِ آثارِ متعددهای که در اعراض جسمانی پشت سر هم میآید. ما نمیدانیم که این تعدد، چقدر است؛ به ما صرفاً یک کلیاتی را فرمودهاند؛ در جایی فرمودهاند هزار مقام، در جایی فرمودهاند هزار هزار مقام؛ ما اصلاً عدد مراتب خلقت الهی را نمیدانیم. خلاصه این مراتب پایین میآید تا میآید در اینجا آشکار شود.
- سیر از بالا به پایین الهی (از انبیاء تا مؤمنین ناقص) در رساندن حقایق توحیدی به خلائق و مراتب وجودی آنان
پس خداوند در این عالم، حقیقت را اول نسبت به اولیاء خودش (انبیائش) شروع میکند، بعد اولیائش میآیند و به دیگران میرسانند. نسبت به اولیائش هم اول از حقیقت توحید خودش شروع میکند و آهسته آهسته پایین میآورد. پس دو مقام داریم: یکی اینکه خداوند حقایق را اول به اولیاء خودش میرساند و به وساطت اولیاء خودش به دیگران میرساند. دوم اینکه در این حقایقی که به اولیاء خودش میرساند، اول بالاترین حقیقت توحیدی خودش را به بالاترین و لطیفترین و جامعترین و بسیطترین رتبه وجودی اولیاء خودش میرساند، بعد بقیه مراتب و جوانب توحید خودش را در دیگر مراتب و جوانب اولیاء خودش قرار میدهد.
لذا به جهت مقام اول، خداوند تبارک و تعالی در روز قیامت در اولین جایگاه، اوضاع را از انبیاء میپرسد، سؤال را از انبیاء میکند. حالا معنای این سؤال چیست، باز خودش یک مسئله دیگر است. در اولیاء خودش هم اولین کسی که از او سؤال میکند، آقا رسولخداJ است و همینطور سایر انبیاء بر میزان رتبههایشان. برای همین است که انبیاء الهی در روز قیامت هرکدام در رتبههای خودشان هستند؛ یعنی وقتی منبر وسیله گذاشته میشود، هر کدام از اولیاء الهی در آن منبر، جایگاه خودشان را دارند. اولین جایگاه مال رسولخداJ است. دومین جایگاه مال اهلبیتD است.
- رسولخداJ اولین مسئول و اولین اجابتکننده روز قیامت
پس به این جهت، خداوند در روز قیامت در اولین جایگاه، از پیامبر خودش سؤال میکند. اولین کسی هم که به سمت خداوند میرود، پیامبر خودش است. در روایات اهلبیتD آمده که در عرصه قیامت، در موقفی که همه معطلاند تا به حسابشان رسیده شود، کار به جایی میرسد که میگویند: زود به حساب ما برسید، و لو اینکه قرار باشد به جهنم برویم؛ زود تکلیفمان مشخص شود! حالا این معطلی و سرگردانی چیست، باید در جای خودش معنا شود؛ معنایش باید با مقدماتی تبیین شود تا دنیوی معنا نشود. به هر حال در آن موقف، رسولخداJ اولین کسی هستند که به باب دار الرحمن میروند و به سجده میافتند و از خدا درخواست میکنند و خداوند هم میفرماید «ارْفَعْ رَأْسَكَ وَ قُلْ يُسْمَعْ قَوْلُكَ وَ اشْفَعْ تُشَفَّعْ وَ سَلْ تُعْطَ؛ سرت را بلند کن، و سخن بگو که اگر بگویی سخنت شنیده شود، و شفاعت کن که اگر شفاعت کنی شفاعتت پذیرفته شود، و درخواست کن که اگر بخواهی به تو عطا شود».[90]
1.4. لزوم وجود شاهد برای انبیاء الهی و معنای شهادت پایینی برای بالایی
پس چون در عالم تکلیف، اولین جایگاه مربوط به انبیاءD بود، در قیامت هم اولین جایگاه مال انبیاست. پس اولین کسانی که آنجا سؤال میشوند، انبیاءD هستند؛ از ایشان سؤال میشود: آیا به امت خود رساندید؟ اینجا آن بزرگواران نیازمند به شاهدند. بعد خداوند به اهلبیتD میفرماید: آیا رساندید؟ به رسولخداJ میفرماید: آیا رساندی؟ آیا به امیرالمؤمنین رساندی آنچه را که من به تو وحی کرده بودم؟ این است که در بعضی روایات آمده آقا رسولخداJ حضرت امیرA را شاهد و گواه گرفتند و فرمودند: آیا من به تو رساندم؟ برای اینکه امیرالمؤمنینA میخواهد در روز قیامت شاهدِ رسولخداJ باشد.[91] خداوند در قرآن کریم میفرماید: Nأَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُM؛[92] «آيا آن كس كه بر دليلی آشكار از پروردگار خويش است، و شاهدى از جانب او به دنبالش میآید...»؛ اهلبیتD در معنای این آیه فرمودند: «أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ الشَّاهِدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِJ وَ رَسُولُ اللَّهِJ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ؛[93] امیرالمؤمنینA گواه بر رسولخداJ است و رسولخداJ بر دلیل آشکاری از پروردگار خویش است».
البته شهادت امیرالمؤمنینA برای رسولخداJ، شهادت پایینی برای بالایی است. شهادت پایینی برای بالایی، که باید از روی علم و عمل باشد، عبارت است از وصف شهادت بالایی، که باید با علم و عمل باشد. شهادت امیرالمؤمنینA برای رسولخداJ، عبارت است از همان وصف و نور و شعاعِ شاهدبودن رسولخداJ که در بالاست؛ در حقیقت، خود رسولخداJ و انوار و شعاعهای رسولخداJ دارد شهادت میدهد. مثالش چراغی است که همه انوارش به نورافشانی آن شهادت میدهند. تمام شهادت اینها به نورافشانیِ چراغ، وجود خودشان است؛ با وجود خودشان نشان میدهند که چراغ دارد نورافشانی میکند. همین وجودشان هم از خود چراغ است، از غیر چراغ نیست؛ این انوار، همگی وصف چراغاند.
در آنجا هم همینطور است؛ شهادت کلّ عالم، برای رسولخداJ است، چون رسولخداJ سراج منیر و سراج وهاج است؛ خداوند میفرماید: Nيا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً * وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنيراًM؛[94] «اى پيامبر، ما تو را گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستاديم، و دعوتكننده به سوى خدا به فرمان او، و چراغى تابناک». رسولخداJ مَثَل نور خداوند است و هر نوری از شعاع ایشان است؛ در روایت فضیل بن یسار از امام صادقA در معنای آیه نور آمده: «قُلْتُ Nمَثَلُ نُورِهِM قَالَ مُحَمَّدٌJ. قُلْتُ NكَمِشْكاةٍM قَالَ صَدْرُ مُحَمَّدٍJ. قَالَ قُلْتُ Nفِيها مِصْباحٌM قَالَ فِيهِ نُورُ الْعِلْمِ يَعْنِي النُّبُوَّةَ»؛[95] «پرسیدم "مثل نور او"؟ فرمودند: محمدJ. عرض کردم: چراغدان؟ فرمودند: سینه محمدJ. عرض کردم: چراغی در آن است؟ فرمودند: در آن، نور علم است، یعنی نبوّت».
پس در روز قیامت همه برای رسولخداJ شهادت میدهند، چون در همه، انوار رسولخداJ قرار گرفته. هر کسی نور رسولخداJ در او نباشد، در آتش دوزخ است، در جبهه مقابل است. جبهه مقابل کیست؟ آن کسی است که در مقابل این شعاعهای نور رسولخداJ قرار گرفته و در قیامت از آنها طلب نور میکند، چنانکه خداوند در سوره حدید میفرماید:
Nيَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ بُشْراكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ * يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ * يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْكُمُ الْأَمانِيُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ * فَالْيَوْمَ لا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَ لا مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا مَأْواكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلاكُمْ وَ بِئْسَ الْمَصيرُM؛[96]
«آن روز كه مردان و زنان مؤمن را مىبينى كه نورشان پيشاپيششان و به جانب راستشان دوان است. [به آنان گويند:] «امروز شما را مژده باد به باغهايى كه از زير [درختان] آن نهرها روان است؛ در آنها جاودانيد. اين است همان كاميابى بزرگ. آن روز، مردان و زنان منافق به كسانى كه ايمان آوردهاند مىگويند: "ما را مهلت دهيد تا از نورتان [اندكى] برگيريم." گفته مىشود: "باز پس برگرديد و نورى درخواست كنيد." آنگاه ميان آنها ديوارى زده مىشود كه آن را دروازهاى است: باطنش رحمت است و ظاهرش روى به عذاب دارد. [دو رويان،] آنان را ندا درمىدهند: "آيا ما با شما نبوديم؟" مىگويند: "چرا، ولى شما خودتان را در بلا افكنديد و امروز و فردا كرديد و ترديد آورديد و آرزوها شما را غرّه كرد تا فرمان خدا آمد و [شيطانِ] مغروركننده، شما را درباره خدا بفريفت. پس امروز نه از شما و نه از كسانى كه كافر شدهاند عوضى پذيرفته نمىشود: جايگاهتان آتش است؛ آن سزاوار شماست و چه بد سرانجامى است"».
1.5. جمع میان دانایی و نادانی انبیای الهی در عرصه قیامت
پس در قیامت، اولین کسی که سؤال میشود باید رسولخداJ باشد و بعد همینطور به ردیف، سایر حجج الهی. در رابطه هر پیامبری با امتش، در اولین جایگاه باید از آن پیامبر سؤال شود و آن پیامبر حرف بزند و شهادت بدهد. البته چون آنجا نور توحید الهی همه عرصه قیامت را گرفته، لذا انبیای الهی چیزی غیر نور توحید الهی نمییابند، یعنی خود نمییابند خدا مییابند؛ لذا عرض میکنند: Nلا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِM. وقتی این [اظهار عبودیت] رخ داد، بعد خداوند تبارک و تعالی با همان نور توحیدیِ خودش که در قیامت تجلی کرده، انبیای خود را تقویت میکند، این انبیاء به خودشان میآیند و بعد شهادت میدهند؛ آنوقت میگویند: خدایا قوم ما اذیتمان کردند. در روایات دارد که میآیند در حالی که از امت خودشان شاکی هستند؛ رسولخداJ میآید شاکی است، ائمه میآیند شاکیاند، امام حسین میآید شاکی است؛ همه با شکایت میآیند. یعنی شهادتشان نسبت به دشمنانشان، شکایت است، خذلان و طرد است، همان Nقيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراًM است. شهادتشان نسبت به شیعیانشان، شفاعت در حق آنهاست، که Nأَتْمِمْ لَنا نُورَناM[97] رخ میدهد، و نسبت به دشمنانشان خذلان و طرد و Nقيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراًM است. پس در اولین جایگاه، انبیای الهی سؤال میشوند و انبیای الهی هم شاهدان بر خلقاند. به این جهت خداوند متعال در این آیه شریفه، انبیای الهی را ذکر کرده.
2. آیات حضرت عیسیA
2.1. حضرت عیسیA، بارزترین پیامبر الهی در جهت نافرمانی دوگانه امتش
در میان انبیای الهی، حضرت عیسیA بارزترین پیامبری است که از طرف امتش نسبت به او ضدخدایی رخ داده. امت حضرت عیسیA، اختلافات بسیار گوناگونی در آن حضرت کردند، به اندازهای که گروهی او را خدا گرفتند و گروهی هم - نستجیر بالله - او را زنازاده نامیدند؛ این اختلاف بسیار شدید، در حق حضرت عیسیA رخ داد. بارزترینش همین نسبت الوهیت و خدائیت به حضرت عیسیA است. اگر در پیامبران دیگر هم چیزی رخ داده، همگی فرع آن چیزی است که در حضرت عیسیA است؛ یعنی از نظر بیرونی، شعاع بیرونی، شهرت بیرونی، کثرت طرفدار بیرونی، تأثیرگذاریهای بیرونی، اینگونه است. لذا بعد از این آیه شریفه که خداوند تبارک و تعالی این سؤال را از انبیاء میپرسد و انبیاء عرض میکنند «تو عالم هستی»، آن وقت در مقام تفصیل، خداوند حضرت عیسیA را مورد خطاب قرار میدهد و بعد در ادامه میفرماید: Nوَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُوني وَ أُمِّيَ إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لي أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما في نَفْسي وَ لا أَعْلَمُ ما في نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِM؛[98] «و [ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود: "اى عيسى پسر مريم، آيا تو به مردم گفتى: من و مادرم را همچون دو خدا به جاىِ خداوند بپرستيد؟" گفت: "منزّهى تو، مرا نزيبد كه [درباره خويشتن] چيزى را كه حق من نيست بگويم. اگر آن را گفته بودم قطعاً آن را مىدانستى. آنچه در نفسِ من است تو مىدانى؛ و آنچه در ذات توست من نمىدانم، چرا كه تو خود، داناى رازهاى نهانى». لذا این تفصیل نسبت به حضرت عیسیA و رابطه آن حضرت با حواریون - چه آنها که راستگو بودند و چه آنها که دروغگو بودند - بیان میشود.
2.2. جایگاه مهم حواریون صادق یا کاذب در امت حضرت عیسیA و همینطور در سایر امم
اما چرا حواریون ذکر میشوند؟ چون دیگران همگی دور و بر این حواریوناند. ببینید در زمان آقا رسولخداJ همینگونه بوده. نخبگان و نزدیکانی بودند که همان حواریون آقا رسولخداJ بودند، که حضرت نامشان را اصحاب گذاشتند. در میان این اصحاب، یک گروه راستگویان و درستکاران و رهروان راه مستقیم الهی بودند که عبارت بودند از امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین و حضرت زهراD (خانواده حضرت) و سلمان و ابوذر و مقداد و... (آنها که در زمان رسولخداJ بودند)، یک گروه هم آن طرف بودند، یعنی اولی و دومی و سومی و معاویه و خالد بن ولید و امثالشان. دیگران همگی دنبالهرو این دو گروه هستند؛ کل مسلمانها، از همان زمان تا به امروز، با تمام فرقههای مختلفشان، یا در این گروه قرار میگیرند یا در آن گروه؛ گروه سومی وجود ندارد. گروههای کوچک دیگری که بودند، مثل سعد بن عباده و طرفدارانش، از میان رفتند و پوچ شدند؛ امروز کسی را پیدا نمیکنید که طرفدار سعد بن عباده باشد، در حالی که او هم ادعای خلافت داشت، با آن همه انصاری که در مدینه و اطراف مدینه داشت. همه مسلمانها دنبال این دو گروه هستند، یا گروه حقاند و یا گروه باطل. سایر انبیاء الهی هم اینگونه بودند؛ همیشه در هر پیامبری، نخبگانی بودند، یا اهل حق و یا اهل باطل؛ نخبگان اهل حق بودند که دین حق درست الهی آن پیامبر را بیان میکردند، معانی درست الهی را بیان میکردند، راه درست الهی آن پیامبر را میرفتند و هادیان امت بودند، و از آن طرف هم نخبگان اهل باطل بودند که راه تحریف و تبدیل و تغییرِ دین و روش و گفتههای انبیاء را میپیمودند. از آنجا که حضرت عیسیA بارز در این امر است، خداوند این مطلب را در حق ایشان بیان فرموده و تا آخر سوره مبارکه هم ادامه پیدا کرده. فقط در یکی دو آیه آخر سوره مطلب عوض شده، برای این که باید به اول سوره برگشت کند.
2.3. معنای باطنی آیه سؤال از انبیاء و تفسیر «رسل» به اهلبیتD
وقتی در معنای ظاهری آیات قرآن اینگونه بود، در معنای باطنی هم اینگونه است. اولین کسانی که در امت رسولخداJ مورد سؤال قرار میگیرند اهلبیتD هستند، چه امتِ در مقام نبوت جزئیِ رسولخداJ و چه امتِ در مقام نبوت کلیِ حضرت. میدانید رسولخداJ یک مقامِ پیامبریِ جزئی دارند که همین نبوت ظاهری و بشری و زمانی حضرت است؛ حضرت در انتهای همه انبیاء مبعوث شدهاند و البته عظیمترین و بالاترین و بافضیلتترینِ انبیاء هستند؛ این نبوت، نبوت جزئیه است. یک مقامِ پیامبری کلی هم دارند که در این مقام، تمام عالمْ امت رسولخدا هستند؛ حالا این کلّ عالم، یا نبوت حضرت را میپذیرند و یا نمیپذیرند. باطن NالرُّسُلَM در آیه شریفه، اهلبیتD هستند؛ یعنی این بزرگواران، اولین کسان از امّت رسولخداJ هستند که مسئول روز قیامتاند. از ایشان سؤال میشود: Nما ذا أُجِبْتُمْM؛ دیگران چه جوابی به شما دادهاند؟ یعنی این مطلب که انبیاءD (طبق ظاهر آیه) و اهلبیتD (طبق باطن آیه) کار خودشان را انجام دادهاند، مفروغ عنه گرفته شده. هر امامی در هر زمانی، آنچه از طرف خداوند تکلیف شده بود برساند را رساند و رسالت و تکلیفش را در غایت کمالش انجام داد؛ حالا سؤال در این است: دیگران چه جوابی به شما دادند؟ آیا پذیرفتند و پیروی کردند؟ یا انکار و مقابله کردند؟
پس جریان قیامت هم اینگونه است؛ اولین کسی که سؤال میشود رسولاللهJ است، دومین مسئول اهلبیتD هستند، و بعد نوبت به انبیاء دیگر میرسد، هرکدام بر طبق میزان خودشان. چرا؟ چون سؤال از بالا رخ میدهد؛ وقتی سؤال از بالا رخ میدهد، اول از بالایی میپرسد، وقتی از بالایی پرسید، بعدش از پایینترش میپرسد، بعد همینطور رشته پایین میآید. هیچ وقت فترت رخ نمیدهد، جاخالی رخ نمیدهد؛ نمیشود دو تا پله نباشد، از پله پنجم به پله هشتم برویم، یا از پله هشتم به پله سوم بیاییم؛ نه، این گونه نیست، بلکه این ردیف باید حفظ شود. پس اول رسولخداJ است، بعد اهلبیتD هستند، بعد انبیاء الهیD هر کدام در جایگاه خودشان، بعد مؤمنین کامل عالم هر کدام در جایگاه خودشان، بعد مؤمنین ناقص، بعد گنهکاران، بعد آن کسانی که در دنیا به قدر یک بسته سبزی هم شهادتشان قبول نمیشود (آن آقا هم بر زیردست خودش شاهد است) و همین طور سیر ادامه دارد.
پس مسئله شهادت، همه عرصه قیامت را میگیرد؛ حالا یک کسانی مورد شفاعت قرار میگیرند و یک کسانی مورد خذلان و طرد. مؤمنین مورد شفاعت قرار میگیرند؛ در این شهادت، نور الهی به آنها تابش پیدا میکند و در نتیجه شفاعت در حقشان رخ میدهد؛ قرارگرفتن این نور الهی در وجودشان، همان شفاعتی میشود که بزرگان عالم میخواهند انجام دهند. اما نسبت به کفار و مشرکین، شهادت بهعکس داده میشود و برایشان خذلان و طرد و رفتن به سوی آتش و عذاب رخ میدهد.
2.4. تفاوت سؤال و جواب حضرت عیسیA
اما عجیب این است که حضرت عیسیA نمیگوید «نمیدانم». در آیه قبل، پاسخ انبیاء الهی «نمیدانم» است؛ چرا؟ چون سؤال این است که دیگران با شما چه کردند. اما درباره حضرت عیسی چطور؟ عرض کردم حضرت عیسی بارزترین پیامبر است در این جهت که یک طرف آنقدر در حقش غلو کنند که او را خدا بنامند و یک طرف هم آنقدر کوچکش کنند که دربارهاش حرف ناروا بزنند؛ وقتی خداوند تبارک و تعالی آن حضرت را ذکر میکند، دیگر همه انبیاء الهی را در بر میگیرد. لذا به حضرت عیسی نمیفرماید «ما ذا أجبت؟»، نمیپرسد «بنیاسرائیل چه جواب دادند؟»؛ بلکه یک مرتبه سر مطلب ایمان و کفر میرود و میفرماید: Nأَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُوني وَ أُمِّيَ إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِM؛[99] «آيا تو به مردم گفتى: من و مادرم را همچون دو خدا به جاىِ خداوند بپرستيد؟». خدا سؤال را از آن بالا مطرح میکند.
بک بحث هم این است که حقیقت این سؤال چیست؟ آیا نور الهی است یا چیز دیگری است؟ اینجا محل حرف است؛ دیگر مسئله قبلی نیست. این سؤال در آنجا یک حقیقت است. آنجا مثل گفتارها و سؤالجوابهای ما نیست؛ اینطور نیست که یک مباحثه بین خدا و حضرت عیسی شروع شود! نه، این گونه نیست؛ این سؤال، یک حقیقتی است که در آنجا آشکار میشود، چون آنجا جایگاه آشکاری حقایقِ چیزهایی است که در دنیا رخ داده. حقیقت رابطه خدا و حضرت عیسی در دنیا، و حقیقت رابطه حضرت عیسی با خدا در دنیا، و حقیقت رابطه حضرت عیسی با امت، و حقیقت رابطه امت با حضرت، و همینطور حقیقت رابطهای که خود امت حضرت با یکدیگر داشتند، آنجا آشکار میشود.
الحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على أعدائهم أجمعين.
[1]. (5) المائدة: 109.
[2]. (86) الطارق: 9.
[3]. Nإِنَّ في ذلِكَ لَآيَةً لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ ذلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌM؛ (11) هود: 103.
[4]. Nوَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ كُلٌّ أَتَوْهُ داخِرينَM؛ (27) النمل: 87.
[5]. Nوَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ كاظِمينَ ما لِلظَّالِمينَ مِنْ حَميمٍ وَ لا شَفيعٍ يُطاعُM؛ (40) غافر: 18.
[6]. الكافي، ج8، ص72ـ74.
[7]. برگرفته از: الروضة من الكافي، یا گلستان آل محمدD، ترجمه کمرهای، ج1، ص135ـ137.
[8]. (89) الفجر: 21.
[9]. (89) الفجر: 22.
[10]. Nخُشَّعاً أَبْصارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌM؛ (54) القمر: 7.
[11]. Nمِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا يُغْني عَنْهُمْ ما كَسَبُوا شَيْئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِياءَ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌM؛ (45) الجاثية: 10.
[12]. Nوَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَميعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يُشْرِكُونَM؛ (39) الزمر: 67.
[13]. Nيَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلينَM؛ (21) الأنبياء: 104.
[14]. Nوَ لا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَM؛ (77) المرسلات: 36.
[15]. Nيَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَM؛ (24) النور: 24.
[16]. الأمالي (للطوسي)، ص653.
[17]. برگرفته از: كتاب الروضة در مبانی اخلاق (ترجمه جلد 74 بحار الانوار)، ص376ـ377.
[18]. (11) هود: 18ـ22.
[19]. (40) غافر: 51.
[20]. (78) النبأ: 38.
[21]. (11) هود: 105.
[22]. الكافي، ج1، ص435.
[23]. (78) النبأ: 38.
[24]. (6) الأنعام: 23.
[25]. (29) العنكبوت: 25.
[26]. (38) ص64.
[27]. (50) ق: 28.
[28]. (36) يس: 65.
[29]. (70) المعارج: 4.
[30]. (14) إبراهيم: 22.
[31]. (60) الممتحنة: 4.
[32]. (41) فصّلت: 21.
[33]. (80) عبس: 34ـ36.
[34]. (4) النساء: 41.
[35]. (17) الإسراء: 79.
[36]. التوحيد (للصدوق)، ص255ـ262.
[37]. «عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِA قَالَ الْقَاذِفُ يُجْلَدُ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَ لَا تُقْبَلُ لَهُ شَهَادَةٌ أَبَداً إِلَّا بَعْدَ التَّوْبَةِ أَوْ يُكَذِّبَ نَفْسَهُ فَإِنْ شَهِدَ لَهُ ثَلَاثَةٌ وَ أَبَى وَاحِدٌ يُجْلَدُ الثَّلَاثَةُ وَ لَا يُقْبَلُ شَهَادَتُهُمْ حَتَّى يَقُولَ أَرْبَعَةٌ رَأَيْنَا مِثْلَ الْمِيلِ فِي الْمُكْحُلَةِ، وَ مَنْ شَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ أَنَّهُ زَنَى لَمْ تُقْبَلْ شَهَادَتُهُ حَتَّى يُعِيدَ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ»؛ تفسير القمي، ج2، ص96. رجوع شود به: وسائل الشيعة، ج27، ص408، «بَابُ ثُبُوتِ الْقَتْلِ وَ كُلِّ مَا سِوَى الزِّنَا بِشَاهِدَيْنِ وَ عَدَمِ ثُبُوتِ الزِّنَا بِأَقَلَّ مِنْ أَرْبَعَةٍ»؛ بحار الأنوار، ج76، ص30، «باب حد الزنا و كيفية ثبوته و أحكامه».
[38]. (43) الزخرف: 86.
[39]. مقتضب الأثر، ص13.
[40]. خداوند در سوره مبارکه انبیاء میفرماید: Nوَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسى وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِياءً وَ ذِكْراً لِلْمُتَّقينَ * الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ... وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عالِمينَ... وَ نَجَّيْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتي بارَكْنا فيها لِلْعالَمينَ * وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحينَ * وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ * وَ لُوطاً آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتي كانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقينَ * وَ أَدْخَلْناهُ في رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحينَ * وَ نُوحاً إِذْ نادى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظيمِ... وَ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شاهِدينَ * فَفَهَّمْناها سُلَيْمانَ وَ كُلاًّ آتَيْنا حُكْماً وَ عِلْماً وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فاعِلينَ * وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ * وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجْري بِأَمْرِهِ إِلى الْأَرْضِ الَّتي بارَكْنا فيها وَ كُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عالِمينَ * وَ مِنَ الشَّياطينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَ يَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِكَ وَ كُنَّا لَهُمْ حافِظينَ * وَ أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَكَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ آتَيْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِكْرى لِلْعابِدينَ * وَ إِسْماعيلَ وَ إِدْريسَ وَ ذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرينَ * وَ أَدْخَلْناهُمْ في رَحْمَتِنا إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحينَ... وَ زَكَرِيَّا إِذْ نادى رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْني فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثينَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعينَ * وَ الَّتي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فيها مِنْ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً لِلْعالَمينَM؛ (21) الأنبياء: 48ـ91.
[41]. (16) النحل: 89.
[42]. (4) النساء: 41.
[43]. (9) التوبة: 105.
[44]. (78) النبأ: 38.
[45]. تفسير العياشي، ج1، ص242.
[46]. الكافي، ج1، ص190. رجوع شود به: بحار الأنوار، ج23، ص333، «باب عرض الأعمال عليهمD و أنهم الشهداء على الخلق».
[47]. (19) مریم: 87.
[48]. (20) طه: 109.
[49]. تفسير القمي، ج2، ص201.
[50]. الخصال، ج1، ص156.
[51]. برای نمونه: «وَ رُوِيَ أَنَّهُ لَا تَكُونُ الشَّهَادَةُ إِلَّا بِعِلْمٍ مَنْ شَاءَ كَتَبَ كِتَاباً أَوْ نَقَشَ خَاتَماً»؛ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص73. رجوع شود به: وسائل الشيعة، ج27، ص341، «بَابُ أَنَّهُ لَا تَجُوزُ الشَّهَادَةُ إِلَّا بِعِلْمٍ».
[52]. «رُوِيَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِA بِمَ تُعْرَفُ عَدَالَةُ الرَّجُلِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ حَتَّى تُقْبَلَ شَهَادَتُهُ لَهُمْ وَ عَلَيْهِمْ فَقَالَ أَنْ تَعْرِفُوهُ بِالسِّتْرِ وَ الْعَفَافِ وَ كَفِّ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ وَ الْيَدِ وَ اللِّسَانِ وَ تُعْرَفُ بِاجْتِنَابِ الْكَبَائِرِ الَّتِي أَوْعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهَا النَّارَ مِنْ شُرْبِ الْخُمُورِ وَ الزِّنَا وَ الرِّبَا وَ عُقُوقِ الْوَالِدَيْنِ وَ الْفِرَارِ مِنَ الزَّحْفِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ وَ الدَّلَالَةُ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ أَنْ يَكُونَ سَاتِراً لِجَمِيعِ عُيُوبِهِ حَتَّى يَحْرُمَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ مَا وَرَاءَ ذَلِكَ مِنْ عَثَرَاتِهِ وَ عُيُوبِهِ وَ تَفْتِيشُ مَا وَرَاءَ ذَلِكَ وَ يَجِبَ عَلَيْهِمْ تَزْكِيَتُهُ وَ إِظْهَارُ عَدَالَتِهِ فِي النَّاسِ...»؛ من لا يحضره الفقيه، ج3، ص38. رجوع شود به: وسائل الشيعة، ج27، ص391، «بَابُ مَا يُعْتَبَرُ فِي الشَّاهِدِ مِنَ الْعَدَالَةِ»؛ بحار الأنوار، ج101، ص314، «باب من يجوز شهادته و من لا يجوز».
[53]. Nيا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعى بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌM؛ (66) التحریم: 8.
[54]. تفسير القمي، ج2، ص202.
[55]. (26) الشعراء: 100ـ101.
[56]. الكافي، ج8، ص101.
[57]. بشارة المصطفى، ص38.
[58]. شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام، ج2، ص475.
[59]. (83) المطففین: 25ـ26.
[60]. تفسير فرات الكوفي، ص546.
[61]. برای نمونه: «عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍA قَالَ: جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْيَهُودِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِJ فَقَالُوا يَا مُحَمَّدُ أَنْتَ الَّذِي تَزْعُمُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ الَّذِي يُوحَى إِلَيْكَ كَمَا أُوحِيَ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَA؟ فَسَكَتَ النَّبِيُّJ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ: نَعَمْ أَنَا سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ لَا فَخْرَ وَ أَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ. قَالُوا: إِلَى مَنْ إِلَى الْعَرَبِ أَمْ إِلَى الْعَجَمِ أَمْ إِلَيْنَا؟ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هَذِهِ الْآيَةَ NقُلْM يَا مُحَمَّدُ Nيا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاًM. قَالَ الْيَهُودِيُّ الَّذِي كَانَ أَعْلَمَهُمْ: يَا مُحَمَّدُ إِنِّي أَسْأَلُكَ عَنْ عَشْرِ كَلِمَاتٍ أَعْطَى اللَّهُ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ حَيْثُ نَاجَاهُ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ. قَالَ النَّبِيُّJ: سَلْنِي...»؛ الأمالي (للصدوق)، ص187. در زیارت حضرت میخوانیم: «السَّلَامُ مِنَ اللَّهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ إِمَامِ الْمُتَّقِينَ، السَّلَامُ عَلَى أَمِينِ اللَّهِ عَلَى رِسَالاتِهِ، وَ عَزَائِمِ رُسُلِهِ وَ مَعْدِنِ الْوَحْيِ وَ التَّنْزِيلِ، الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ، وَ الْفَاتِحِ لِمَا اسْتَقْبَلَ، وَ الْمُهَيْمِنِ عَلَى ذَلِكَ كُلِّهِ، وَ الشَّاهِدِ عَلَى الْخَلْقِ، وَ السِّرَاجِ الْمُنِيرِ، وَ السَّلَامُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ»؛ المزار الکبیر، ص228.
[62]. «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَيَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِA قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِJ فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فِي لَيْلَتِهَا فَفَقَدَتْهُ مِنَ الْفِرَاشِ فَدَخَلَهَا مِنْ ذَلِكَ مَا يَدْخُلُ النِّسَاءَ فَقَامَتْ تَطْلُبُهُ فِي جَوَانِبِ الْبَيْتِ حَتَّى انْتَهَتْ إِلَيْهِ وَ هُوَ فِي جَانِبٍ مِنَ الْبَيْتِ قَائِمٌ رَافِعٌ يَدَيْهِ يَبْكِي وَ هُوَ يَقُولُ "اللَّهُمَّ لَا تَنْزِعْ مِنِّي صَالِحَ مَا أَعْطَيْتَنِي أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِي عَدُوّاً وَ لَا حَاسِداً أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تَرُدَّنِي فِي سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِي مِنْهُ أَبَداً" قَالَ فَانْصَرَفَتْ أُمُّ سَلَمَةَ تَبْكِي حَتَّى انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِJ لِبُكَائِهَا فَقَالَ لَهَا: مَا يُبْكِيكِ يَا أُمَّ سَلَمَةَ؟ فَقَالَتْ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ لَا أَبْكِي وَ أَنْتَ بِالْمَكَانِ الَّذِي أَنْتَ بِهِ مِنَ اللَّهِ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ تَسْأَلُهُ أَنْ لَا يُشْمِتَ بِكَ عَدُوّاً أَبَداً وَ لَا حَاسِداً وَ أَنْ لَا يَرُدَّكَ فِي سُوءٍ اسْتَنْقَذَكَ مِنْهُ أَبَداً، وَ أَنْ لَا يَنْزِعَ عَنْكَ صَالِحَ مَا أَعْطَاكَ أَبَداً وَ أَنْ لَا يَكِلَكَ إِلَى نَفْسِكَ طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً! فَقَالَ: يَا أُمَّ سَلَمَةَ وَ مَا يُؤْمِنُنِي وَ إِنَّمَا وَكَلَ اللَّهُ يُونُسَ بْنَ مَتَّى إِلَى نَفْسِهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ فَكَانَ مِنْهُ مَا كَانَ»؛ تفسير القمي، ج2، ص75.
[63]. «وَ رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّJ أَنَّهُ قَالَ: لَوْ عَرَفْتُمُ اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ لَزَايَلَتْ بِدُعَائِكُمْ الْجِبَالُ الرَّاسِيَاتُ وَ لَا يَبْلُغُ أَحَدٌ كُنْهَ مَعْرِفَتِهِ. فَقِيلَ: وَ لَا أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: وَ لَا أَنَا؛ اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ أَنْ يَطَّلِعَ أَحَدٌ عَلَى كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ. وَ لِهَذَا قَالَ فِي دُعَائِهِ: يَا مَنْ لَا يَعْلَمُ مَا هُوَ إِلَّا هُوَ. وَ قَالَ: سُبْحَانَكَ مَا عَرَفْنَاكَ حَقَ مَعْرِفَتِكَ»؛ عوالي اللئالي، ج4، ص132.
[64]. «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍA قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِJ عِنْدَ عَائِشَةَ ذَاتَ لَيْلَةٍ فَقَامَ يَتَنَفَّلُ فَاسْتَيْقَظَتْ عَائِشَةُ فَضَرَبَتْ بِيَدِهَا فَلَمْ تَجِدْهُ فَظَنَّتْ أَنَّهُ قَدْ قَامَ إِلَى جَارِيَتِهَا فَقَامَتْ تَطُوفُ عَلَيْهِ فَوَطِئَتْ عُنُقَهُJ وَ هُوَ سَاجِدٌ بَاكٍ يَقُولُ "سَجَدَ لَكَ سَوَادِي وَ خَيَالِي وَ آمَنَ بِكَ فُؤَادِي أَبُوءُ إِلَيْكَ بِالنِّعَمِ وَ أَعْتَرِفُ لَكَ بِالذَّنْبِ الْعَظِيمِ عَمِلْتُ سُوءاً وَ Nظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِيM إِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ إِلَّا أَنْتَ أَعُوذُ بِعَفْوِكَ مِنْ عُقُوبَتِكَ وَ أَعُوذُ بِرِضَاكَ مِنْ سَخَطِكَ وَ أَعُوذُ بِرَحْمَتِكَ مِنْ نَقِمَتِكَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْكَ لَا أَبْلُغُ مَدْحَكَ وَ الثَّنَاءَ عَلَيْكَ أَنْتَ كَمَا أَثْنَيْتَ عَلَى نَفْسِكَ أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ" فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ يَا عَائِشَةُ لَقَدْ أَوْجَعْتِ عُنُقِي أَيَّ شَيْءٍ خَشِيتِ أَنْ أَقُومَ إِلَى جَارِيَتِكِ»؛ الكافي، ج3، ص324.
[65]. (13) الرعد: 28.
[66]. (48) الفتح: 4.
[67]. (48) الفتح: 18.
[68]. غرر الحکم، ص118، ح2113.
[69]. مصباح الشريعة، ص55ـ56.
[70]. (9) التوبة: 117ـ118.
[71]. الكافي، ج4، ص161.
[72]. Nإِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَM؛ (2) البقرة: 6.
[73]. Nفي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَM؛ (2) البقرة: 10.
[74]. Nأَ وَ كُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَريقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَM؛ (2) البقرة: 100. «قَالَ الْإِمَامُA: قَالَ الْبَاقِرُA: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ يُوَبِّخَ هَؤُلَاءِ الْيَهُودَ الَّذِينَ تَقَدَّمَ ذِكْرُ عِنَادِهِمْ، وَ هَؤُلَاءِ النُّصَّابَ الَّذِينَ نَكَثُوا مَا أُخِذَ مِنَ الْعَهْدِ عَلَيْهِمْ، فَقَالَ: Nأَ وَ كُلَّما عاهَدُوا عَهْداًM وَاثَقُوا وَ عَاقَدُوا لِيَكُونُوا لِمُحَمَّدٍ طَائِعِينَ، وَ لِعَلِيٍّ بَعْدَهُ مُؤْتَمِرِينَ، وَ إِلَى أَمْرِهِ صَابِرِينَ NنَبَذَهُM نَبَذَ الْعَهْدَ Nفَرِيقٌ مِنْهُمْM وَ خَالَفَهُ. قَالَ اللَّهُ: Nبَلْ أَكْثَرُهُمْM أَكْثَرُ هَؤُلَاءِ الْيَهُودِ وَ النَّوَاصِبِ Nلا يُؤْمِنُونَM أَيْ فِي مُسْتَقْبَلِ أَعْمَارِهِمْ لَا يَرْعَوْنَ، وَ لَا يَتُوبُونَ مَعَ مُشَاهَدَتِهِمْ لِلْآيَاتِ وَ مُعَايَنَتِهِمْ لِلدَّلَالاتِ»؛ تفسير الإمام الحسن العسكريA، ص464.
[75]. «رُوِيَ أَنَّهُ [أمير المؤمنينA] سُئِلَ عَنِ الْقَضَاءِ وَ الْقَدَرِ فَقَالَ: لَا تَقُولُوا وَكَلَهُمُ اللَّهُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ فَتُوَهِّنُوهُ وَ لَا تَقُولُوا أَجْبَرَهُمْ عَلَى الْمَعَاصِي فَتُظَلِّمُوهُ وَ لَكِنْ قُولُوا الْخَيْرُ بِتَوْفِيقِ اللَّهِ وَ الشَّرُّ بِخِذْلَانِ اللَّهِ وَ كُلٌّ سَابِقٌ فِي عِلْمِ اللَّهِ»؛ الإحتجاج، ج1، ص209.
[76]. (2) البقرة: 85.
[77]. Nقالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَني مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُريدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُريدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفيقي إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنيبُM؛ (11) هود: 88.
[78]. (3) آلعمران: 160.
[79]. «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍA عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ Nمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُرْشِداًM فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُضِلُّ الظَّالِمِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنْ دَارِ كَرَامَتِهِ وَ يَهْدِي أَهْلَ الْإِيمَانِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ إِلَى جَنَّتِهِ كَمَا قَالَ عَزَّ وَ جَلَ Nوَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُM وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ Nإِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِM. قَالَ فَقُلْتُ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ Nوَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِM وَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ Nإِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِM فَقَالَA: إِذَا فَعَلَ الْعَبْدُ مَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مِنَ الطَّاعَةِ كَانَ فِعْلُهُ وِفْقاً لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُمِّيَ الْعَبْدُ بِهِ مُوَفَّقاً وَ إِذَا أَرَادَ الْعَبْدُ أَنْ يَدْخُلَ فِي شَيْءٍ مِنْ مَعَاصِي اللَّهِ فَحَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَيْنَهُ وَ بَيْنَ تِلْكَ الْمَعْصِيَةِ فَتَرَكَهَا كَانَ تَرْكُهُ لَهَا بِتَوْفِيقِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ وَ مَتَى خَلَّى بَيْنَهُ وَ بَيْنَ تِلْكَ الْمَعْصِيَةِ فَلَمْ يَحُلْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهَا حَتَّى يَرْتَكِبَهَا فَقَدْ خَذَلَهُ وَ لَمْ يَنْصُرْهُ وَ لَمْ يُوَفِّقْهُ»؛ التوحید، ص241ـ242.
[80]. استناداتش پیشتر، ذیل عنوان «عبودیت رسولخداJ و اظهار نادانی و ناداری حضرت در دنیا» گذشت.
[81]. (4) النساء: 79.
[82]. «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَاA: إِنَّ بَعْضَ أَصْحَابِنَا يَقُولُ بِالْجَبْرِ وَ بَعْضَهُمْ يَقُولُ بِالاسْتِطَاعَةِ. قَالَ فَقَالَ لِي: اكْتُبْ "Nبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِM قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: يَا ابْنَ آدَمَ بِمَشِيئَتِي كُنْتَ أَنْتَ الَّذِي تَشَاءُ وَ بِقُوَّتِي أَدَّيْتَ إِلَيَّ فَرَائِضِي وَ بِنِعْمَتِي قَوِيتَ عَلَى مَعْصِيَتِي جَعَلْتُكَ سَمِيعاً بَصِيراً Nما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَM وَ ذَلِكَ أَنِّي أَوْلَى بِحَسَنَاتِكَ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَوْلَى بِسَيِّئَاتِكَ مِنِّي وَ ذَلِكَ أَنِّي لَا أُسْأَلُ عَمَّا أَفْعَلُ Nوَ هُمْ يُسْئَلُونَM" قَدْ نَظَمْتُ لَكَ كُلَّ شَيْءٍ تُرِيدُ»؛ الكافي، ج1، ص159.
[83]. استناداتش پیشتر، ذیل عنوان «انبیای الهی، اولین عالمان و شاهدان و شفیعان عرصه قیامت» گذشت.
[84]. (43) الزخرف: 86.
[85]. الكافي، ج1، ص44.
[86]. «ارش خدش» به معنای «دیه خراش و آسیب پوست»، اصطلاحی است که در روایات متعدد آمده و کنایه از کوچکترین مسئله مبتلا به است؛ برای مثال: «عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍA قَالَ: إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّA لَمَّا حَضَرَهُ الَّذِي حَضَرَهُ دَعَا ابْنَتَهُ الْكُبْرَى فَاطِمَةَ بِنْتَ الْحُسَيْنِA فَدَفَعَ إِلَيْهَا كِتَاباً مَلْفُوفاً وَ وَصِيَّةً ظَاهِرَةً وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِA مَبْطُوناً مَعَهُمْ لَا يَرَوْنَ إِلَّا أَنَّهُ لِمَا بِهِ فَدَفَعَتْ فَاطِمَةُ الْكِتَابَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِA ثُمَّ صَارَ وَ اللَّهِ ذَلِكَ الْكِتَابُ إِلَيْنَا يَا زِيَادُ. قَالَ قُلْتُ: مَا فِي ذَلِكَ الْكِتَابِ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ؟ قَالَ: فِيهِ وَ اللَّهِ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ وُلْدُ آدَمَ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ إِلَى أَنْ تَفْنَى الدُّنْيَا وَ اللَّهِ إِنَّ فِيهِ الْحُدُودَ حَتَّى إِنَّ فِيهِ أَرْشَ الْخَدْشِ»؛ الكافي، ج1، ص303-304.
[87]. تعبیر معروفی که منسوب به نبیاکرمJ است و به عنوان اولین شعارهای دعوت حضرت معرفی میشود؛ از جمله علامه مجلسی اینگونه نقل میکند: «طَارِقٌ الْمُحَارِبِيُ: رَأَيْتُ النَّبِيّJ فِي سُوَيْقَةِ ذِي الْمَجَازِ عَلَيْهِ حُلَّةٌ حَمْرَاءُ وَ هُوَ يَقُولُ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا وَ أَبُو لَهَبٍ يَتْبَعُهُ وَ يَرْمِيهِ بِالْحِجَارَةِ وَ قَدْ أَدْمَى كَعْبَهُ وَ عُرْقُوبَيْهِ وَ هُوَ يَقُولُ يَا أَيُّهَا النَّاسُ لَا تُطِيعُوهُ فَإِنَّهُ كَذَّابٌ»؛ بحار الانوار، ج18، ص202.
[88]. (24) النور: 35.
[89]. Nفَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَM؛ (36) یس: 54. در روایات متعدد بیان شده که آنچه در قیامت آشکار میشود، حقیقت همین عالم تکلیف است؛ برای نمونه: «عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِA عَنِ الصِّرَاطِ فَقَالَ: هُوَ الطَّرِيقُ إِلَى مَعْرِفَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمَا صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِي الدُّنْيَا وَ صِرَاطٌ فِي الْآخِرَةِ وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِي فِي الدُّنْيَا فَهُوَ الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ مَنْ عَرَفَهُ فِي الدُّنْيَا وَ اقْتَدَى بِهُدَاهُ مَرَّ عَلَى الصِّرَاطِ الَّذِي هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِي الْآخِرَةِ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ فِي الدُّنْيَا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَنِ الصِّرَاطِ فِي الْآخِرَةِ فَتَرَدَّى فِي نَارِ جَهَنَّمَ»؛ معاني الأخبار، ص32.
[90]. «عَنْ خَيْثَمَةَ الْجُعْفِيِّ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍA أَنَا وَ مُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ لَيْلًا لَيْسَ عِنْدَهُ أَحَدٌ غَيْرُنَا فَقَالَ لَهُ مُفَضَّلٌ الْجُعْفِيُّ: جُعِلْتُ فِدَاكَ حَدِّثْنَا حَدِيثاً نُسَرُّ بِهِ! قَالَ: نَعَمْ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ حَشَرَ اللَّهُ الْخَلَائِقَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ حُفَاةً عُرَاةً غُرْلًا. قَالَ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا الْغُرْلُ؟ قَالَ كَمَا خُلِقُوا أَوَّلَ مَرَّةٍ فَيَقِفُونَ حَتَّى يُلْجِمَهُمُ الْعَرَقُ فَيَقُولُونَ لَيْتَ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَنَا وَ لَوْ إِلَى النَّارِ يَرَوْنَ أَنَّ فِي النَّارِ رَاحَةً فِيمَا هُمْ فِيهِ ثُمَّ يَأْتُونَ آدَمَ فَيَقُولُونَ أَنْتَ أَبُونَا وَ أَنْتَ نَبِيٌّ فَاسْأَلْ رَبَّكَ يَحْكُمْ بَيْنَنَا وَ لَوْ إِلَى النَّارِ فَيَقُولُ آدَمُ لَسْتُ بِصَاحِبِكُمْ خَلَقَنِي رَبِّي بِيَدِهِ وَ حَمَلَنِي عَلَى عَرْشِهِ وَ أَسْجَدَ لِي مَلَائِكَتَهُ ثُمَّ أَمَرَنِي فَعَصَيْتُهُ وَ لَكِنِّي أَدُلُّكُمْ عَلَى ابْنِيَ الصِّدِّيقِ الَّذِي مَكَثَ فِي قَوْمِهِ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَاماً يَدْعُوهُمْ كُلَّمَا كَذَّبُوا اشْتَدَّ تَصْدِيقُهُ (نوح) قَالَ فَيَأْتُونَ نُوحاً فَيَقُولُونَ سَلْ رَبَّكَ يَحْكُمْ بَيْنَنَا وَ لَوْ إِلَى النَّارِ قَالَ فَيَقُولُ لَسْتُ بِصَاحِبِكُمْ إِنِّي قُلْتُ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ لَكِنِّي أَدُلُّكُمْ عَلَى مَنِ اتَّخَذَهُ اللَّهُ خَلِيلًا فِي دَارِ الدُّنْيَا ايتُوا إِبْرَاهِيمَ قَالَ فَيَأْتُونَ إِبْرَاهِيمَ فَيَقُولُ لَسْتُ بِصَاحِبِكُمْ إِنِّي قُلْتُ إِنِّي سَقِيمٌ وَ لَكِنِّي أَدُلُّكُمْ عَلَى مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ تَكْلِيماً (موسى) قَالَ فَيَأْتُونَ مُوسَى فَيَقُولُونَ لَهُ فَيَقُولُ لَسْتُ بِصَاحِبِكُمْ إِنِّي قَتَلْتُ نَفْساً وَ لَكِنِّي أَدُلُّكُمْ عَلَى مَنْ كَانَ يَخْلُقُ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ (عيسى) فَيَأْتُونَهُ فَيَقُولُ لَسْتُ بِصَاحِبِكُمْ وَ لَكِنِّي أَدُلُّكُمْ عَلَى مَنْ بَشَّرْتُكُمْ بِهِ فِي دَارِ الدُّنْيَا (أحمد). ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِA مَا مِنْ نَبِيٍّ وُلِدَ مِنْ آدَمَ إِلَى مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ إِلَّا وَ هُمْ تَحْتَ لِوَاءِ مُحَمَّدٍ. قَالَ: فَيَأْتُونَهُ. ثُمَّ قَالَ: فَيَقُولُونَ يَا مُحَمَّدُ سَلْ رَبَّكَ يَحْكُمْ بَيْنَنَا وَ لَوْ إِلَى النَّارِ قَالَ فَيَقُولُ نَعَمْ أَنَا صَاحِبُكُمْ فَيَأْتِي دَارَ الرَّحْمَنِ وَ هِيَ عَدْنٌ وَ إِنَّ بَابَهَا سَعَتُهُ بُعْدُ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ فَيُحَرِّكُ حَلْقَةً مِنَ الْحَلَقِ فَيُقَالُ مَنْ هَذَا وَ هُوَ أَعْلَمُ بِهِ فَيَقُولُ أَنَا مُحَمَّدٌ فَيُقَالُ افْتَحُوا لَهُ قَالَ فَيُفْتَحُ لِي قَالَ فَإِذَا نَظَرْتُ إِلَى رَبِّي مَجَّدْتُهُ تَمْجِيداً لَمْ يُمَجِّدْهُ أَحَدٌ كَانَ قَبْلِي وَ لَا يُمَجِّدُهُ أَحَدٌ كَانَ بَعْدِي ثُمَّ أَخِرُّ سَاجِداً فَيَقُولُ يَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَكَ وَ قُلْ يُسْمَعْ قَوْلُكَ وَ اشْفَعْ تُشَفَّعْ وَ سَلْ تُعْطَ قَالَ فَإِذَا رَفَعْتُ رَأْسِي وَ نَظَرْتُ إِلَى رَبِّي مَجَّدْتُهُ تَمْجِيداً أَفْضَلَ مِنَ الْأَوَّلِ ثُمَّ أَخِرُّ سَاجِداً فَيَقُولُ ارْفَعْ رَأْسَكَ وَ قُلْ يُسْمَعْ قَوْلُكَ وَ اشْفَعْ تُشَفَّعْ وَ سَلْ تُعْطَ فَإِذَا رَفَعْتُ رَأْسِي وَ نَظَرْتُ إِلَى رَبِّي مَجَّدْتُهُ تَمْجِيداً أَفْضَلَ مِنَ الْأَوَّلِ وَ الثَّانِي ثُمَّ أَخِرُّ سَاجِداً فَيَقُولُ ارْفَعْ رَأْسَكَ وَ قُلْ يُسْمَعْ قَوْلُكَ وَ اشْفَعْ تُشَفَّعْ وَ سَلْ تُعْطَ فَإِذَا رَفَعْتُ رَأْسِي أَقُولُ رَبِّ احْكُمْ بَيْنَ عِبَادِكَ وَ لَوْ إِلَى النَّارِ فَيَقُولُ نَعَمْ يَا مُحَمَّدُ قَالَ ثُمَّ يُؤْتَى بِنَاقَةٍ مِنْ يَاقُوتٍ أَحْمَرَ وَ زِمَامُهَا زَبَرْجَدٌ أَخْضَرُ حَتَّى أَرْكَبَهَا ثُمَّ آتِي الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ حَتَّى أَقْضِيَ عَلَيْهِ وَ هُوَ تَلٌّ مِنْ مِسْكٍ أَذْفَرَ بِحِيَالِ الْعَرْشِ ثُمَّ يُدْعَى إِبْرَاهِيمُ فَيُحْمَلُ عَلَى مِثْلِهَا فَيَجِيءُ حَتَّى يَقِفَ عَنْ يَمِينِ رَسُولِ اللَّهِJ ثُمَّ رَفَعَ رَسُولُ اللَّهِJ يَدَهُ فَضَرَبَ عَلَى كَتِفِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ قَالَ ثُمَّ تُؤْتَى وَ اللَّهِ بِمِثْلِهَا فَتُحْمَلُ عَلَيْهِ ثُمَّ تَجِيءُ حَتَّى تَقِفَ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَبِيكَ إِبْرَاهِيمَ ثُمَّ يَخْرُجُ مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ الرَّحْمَنِ فَيَقُولُ يَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ أَ لَيْسَ الْعَدْلُ مِنْ رَبِّكُمْ أَنْ يُوَلِّيَ كُلَّ قَوْمٍ مَا كَانُوا يَتَوَلَّوْنَ فِي دَارِ الدُّنْيَا فَيَقُولُونَ بَلَى وَ أَيُّ شَيْءٍ عَدْلٌ غَيْرُهُ قَالَ فَيَقُومُ الشَّيْطَانُ الَّذِي أَضَلَّ فِرْقَةً مِنَ النَّاسِ حَتَّى زَعَمُوا أَنَّ عِيسَى هُوَ اللَّهُ وَ ابْنُ اللَّهِ فَيَتَّبِعُونَهُ إِلَى النَّارِ وَ يَقُومُ الشَّيْطَانُ الَّذِي أَضَلَّ فِرْقَةً مِنَ النَّاسِ حَتَّى زَعَمُوا أَنَّ عُزَيْزاً ابْنُ اللَّهِ حَتَّى يَتَّبِعُونَهُ إِلَى النَّارِ وَ يَقُومُ كُلُّ شَيْطَانٍ أَضَلَّ فِرْقَةً فَيَتَّبِعُونَهُ إِلَى النَّارِ حَتَّى تَبْقَى هَذِهِ الْأُمَّةُ ثُمَّ يَخْرُجُ مُنَادٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَيَقُولُ يَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ أَ لَيْسَ الْعَدْلُ مِنْ رَبِّكُمْ أَنْ يُوَلِّيَ كُلَّ فَرِيقٍ مَنْ كَانُوا يَتَوَلَّوْنَ فِي دَارِ الدُّنْيَا فَيَقُولُونَ بَلَى فَيَقُومُ شَيْطَانٌ فَيَتَّبِعُهُ مَنْ كَانَ يَتَوَلَّاهُ ثُمَّ يَقُومُ شَيْطَانٌ فَيَتَّبِعُهُ مَنْ كَانَ يَتَوَلَّاهُ ثُمَّ يَقُومُ شَيْطَانٌ ثَالِثٌ فَيَتَّبِعُهُ مَنْ كَانَ يَتَوَلَّاهُ ثُمَّ يَقُومُ مُعَاوِيَةُ فَيَتَّبِعُهُ مَنْ كَانَ يَتَوَلَّاهُ وَ يَقُومُ عَلِيٌّ فَيَتَّبِعُهُ مَنْ كَانَ يَتَوَلَّاهُ ثُمَّ يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ فَيَتَّبِعُهُ مَنْ كَانَ يَتَوَلَّاهُ وَ يَقُومُ الْحَسَنُ فَيَتَّبِعُهُ مَنْ كَانَ يَتَوَلَّاهُ وَ يَقُومُ الْحُسَيْنُ فَيَتَّبِعُهُ مَنْ كَانَ يَتَوَلَّاهُ ثُمَّ يَقُومُ مَرْوَانُ بْنُ الْحَكَمِ وَ عَبْدُ الْمَلِكِ فَيَتَّبِعُهُمَا مَنْ كَانَ يَتَوَلَّاهُمَا ثُمَّ يَقُومُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ فَيَتَّبِعُهُ مَنْ كَانَ يَتَوَلَّاهُ ثُمَّ يَقُومُ الْوَلِيدُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ وَ يَقُومُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ فَيَتَّبِعُهُمَا مَنْ كَانَ يَتَوَلَّاهُمَا ثُمَّ أَقُومُ أَنَا فَيَتَّبِعُنِي مَنْ كَانَ يَتَوَلَّانِي وَ كَأَنِّي بِكُمَا مَعِي ثُمَّ يُؤْتَى بِنَا فَيَجْلِسُ عَلَى الْعَرْشِ رَبُّنَا وَ يُؤْتَى بِالْكُتُبِ فَنَرْجِعُ فَنَشْهَدُ عَلَى عَدُوِّنَا وَ نَشْفَعُ لِمَنْ كَانَ مِنْ شِيعَتِنَا مُرَهَّقاً. قَالَ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا الْمُرَهَّقُ؟ قَالَ: الْمُذْنِبُ. فَأَمَّا الَّذِينَ اتَّقَوْا مِنْ شِيعَتِنَا فَقَدْ نَجَاهُمُ اللَّهُ Nبِمَفازَتِهِمْ لا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَM. قَالَ: ثُمَّ جَاءَتْهُ جَارِيَةٌ لَهُ فَقَالَتْ: إِنَّ فُلَاناً الْقُرَشِيَّ بِالْبَابِ. فَقَالَ: ائْذَنُوا لَهُ. ثُمَّ قَالَ لَنَا: اسْكُتُوا»؛ تفسير العياشي، ج2، ص310.
[91]. «عَنْ عِيسَى بْنِ الْمُسْتَفَادِ أَبِي مُوسَى الضَّرِيرِ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍA قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِA: أَ لَيْسَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَA كَاتِبَ الْوَصِيَّةِ وَ رَسُولُ اللَّهِJ الْمُمْلِي عَلَيْهِ وَ جَبْرَئِيلُ وَ الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَD شُهُودٌ؟ قَالَ فَأَطْرَقَ طَوِيلًا ثُمَّ قَالَ: يَا أَبَا الْحَسَنِ قَدْ كَانَ مَا قُلْتَ وَ لَكِنْ حِينَ نَزَلَ بِرَسُولِ اللَّهِJ الْأَمْرُ نَزَلَتِ الْوَصِيَّةُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ كِتَاباً مُسَجَّلًا نَزَلَ بِهِ جَبْرَئِيلُ مَعَ أُمَنَاءِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِنَ الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ يَا مُحَمَّدُ مُرْ بِإِخْرَاجِ مَنْ عِنْدَكَ إِلَّا وَصِيَّكَ لِيَقْبِضَهَا مِنَّا وَ تُشْهِدَنَا بِدَفْعِكَ إِيَّاهَا إِلَيْهِ ضَامِناً لَهَا يَعْنِي عَلِيّاًA فَأَمَرَ النَّبِيُّJ بِإِخْرَاجِ مَنْ كَانَ فِي الْبَيْتِ مَا خَلَا عَلِيّاًA وَ فَاطِمَةُ فِيمَا بَيْنَ السِّتْرِ وَ الْبَابِ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ: يَا مُحَمَّدُ رَبُّكَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ هَذَا كِتَابُ مَا كُنْتُ عَهِدْتُ إِلَيْكَ وَ شَرَطْتُ عَلَيْكَ وَ شَهِدْتُ بِهِ عَلَيْكَ وَ أَشْهَدْتُ بِهِ عَلَيْكَ مَلَائِكَتِي وَ كَفَى بِي يَا مُحَمَّدُ شَهِيداً. قَالَ فَارْتَعَدَتْ مَفَاصِلُ النَّبِيِّJ فَقَالَ: يَا جَبْرَئِيلُ رَبِّي هُوَ السَّلَامُ وَ مِنْهُ السَّلَامُ وَ إِلَيْهِ يَعُودُ السَّلَامُ صَدَقَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَرَّ؛ هَاتِ الْكِتَابَ. فَدَفَعَهُ إِلَيْهِ وَ أَمَرَهُ بِدَفْعِهِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَA فَقَالَ لَهُ اقْرَأْهُ فَقَرَأَهُ حَرْفاً حَرْفاً فَقَالَ: يَا عَلِيُّ هَذَا عَهْدُ رَبِّي تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَيَّ وَ شَرْطُهُ عَلَيَّ وَ أَمَانَتُهُ وَ قَدْ بَلَّغْتُ وَ نَصَحْتُ وَ أَدَّيْتُ. فَقَالَ عَلِيٌّA: وَ أَنَا أَشْهَدُ لَكَ بِأَبِي وَ أُمِّي أَنْتَ بِالْبَلَاغِ وَ النَّصِيحَةِ وَ التَّصْدِيقِ عَلَى مَا قُلْتَ وَ يَشْهَدُ لَكَ بِهِ سَمْعِي وَ بَصَرِي وَ لَحْمِي وَ دَمِي. فَقَالَ جَبْرَئِيلُA وَ أَنَا لَكُمَا عَلَى ذَلِكَ مِنَ الشَّاهِدِينَ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِJ: يَا عَلِيُّ أَخَذْتَ وَصِيَّتِي وَ عَرَفْتَهَا وَ ضَمِنْتَ لِلَّهِ وَ لِيَ الْوَفَاءَ بِمَا فِيهَا؟ فَقَالَ عَلِيٌّA: نَعَمْ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي عَلَيَّ ضَمَانُهَا وَ عَلَى اللَّهِ عَوْنِي وَ تَوْفِيقِي عَلَى أَدَائِهَا. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِJ: يَا عَلِيُّ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُشْهِدَ عَلَيْكَ بِمُوَافَاتِي بِهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ! فَقَالَ عَلِيٌّA: نَعَمْ أَشْهِدْ. فَقَالَ النَّبِيُّJ: إِنَّ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَكَ الْآنَ وَ هُمَا حَاضِرَانِ مَعَهُمَا الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ لِأُشْهِدَهُمْ عَلَيْكَ. فَقَالَ نَعَمْ لِيَشْهَدُوا وَ أَنَا بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي أُشْهِدُهُمْ. فَأَشْهَدَهُمْ رَسُولُ اللَّهِJ. وَ كَانَ فِيمَا اشْتَرَطَ عَلَيْهِ النَّبِيُّJ بِأَمْرِ جَبْرَئِيلَA فِيمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ قَالَ لَهُ: يَا عَلِيُّ تَفِي بِمَا فِيهَا مِنْ مُوَالاةِ مَنْ وَالَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْبَرَاءَةِ وَ الْعَدَاوَةِ لِمَنْ عَادَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ عَلَى الصَّبْرِ مِنْكَ وَ عَلَى كَظْمِ الْغَيْظِ وَ عَلَى ذَهَابِ حَقِّي وَ غَصْبِ خُمُسِكَ وَ انْتِهَاكِ حُرْمَتِكَ؟ فَقَالَ: نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَA: وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَبْرَئِيلَA يَقُولُ لِلنَّبِيِّ يَا مُحَمَّدُ عَرِّفْهُ أَنَّهُ يُنْتَهَكُ الْحُرْمَةُ وَ هِيَ حُرْمَةُ اللَّهِ وَ حُرْمَةُ رَسُولِ اللَّهِJ وَ عَلَى أَنْ تُخْضَبَ لِحْيَتُهُ مِنْ رَأْسِهِ بِدَمٍ عَبِيطٍ! قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَA: فَصَعِقْتُ حِينَ فَهِمْتُ الْكَلِمَةَ مِنَ الْأَمِينِ جَبْرَئِيلَ حَتَّى سَقَطْتُ عَلَى وَجْهِي وَ قُلْتُ نَعَمْ قَبِلْتُ وَ رَضِيتُ وَ إِنِ انْتَهَكَتِ الْحُرْمَةُ وَ عُطِّلَتِ السُّنَنُ وَ مُزِّقَ الْكِتَابُ وَ هُدِّمَتِ الْكَعْبَةُ وَ خُضِبَتْ لِحْيَتِي مِنْ رَأْسِي بِدَمٍ عَبِيطٍ صَابِراً مُحْتَسِباً أَبَداً حَتَّى أَقْدَمَ عَلَيْكَ. ثُمَ دَعَا رَسُولُ اللَّهِJ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ أَعْلَمَهُمْ مِثْلَ مَا أَعْلَمَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالُوا مِثْلَ قَوْلِهِ فَخُتِمَتِ الْوَصِيَّةُ بِخَوَاتِيمَ مِنْ ذَهَبٍ لَمْ تَمَسَّهُ النَّارُ وَ دُفِعَتْ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَA...»؛ الكافي، ج1، ص281-282.
[92]. Nأَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَكُ في مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَM؛ (11) هود: 17.
[93]. الكافي، ج1، ص190. رجوع شود به: بحار الأنوار، ج35، ص386، «باب أنه صلوات الله عليه الشهيد و الشاهد و المشهود».
[94]. (33) الأحزاب: 45ـ46.
[95]. «عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِA Nاللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِM قَالَ كَذَلِكَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ قُلْتُ: Nمَثَلُ نُورِهِM قَالَ مُحَمَّدٌJ قُلْتُ NكَمِشْكاةٍM قَالَ صَدْرُ مُحَمَّدٍJ قَالَ قُلْتُ Nفِيها مِصْباحٌM قَالَ فِيهِ نُورُ الْعِلْمِ يَعْنِي النُّبُوَّةَ قُلْتُ Nالْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍM قَالَ عِلْمُ رَسُولِ اللَّهِJ صَدَرَ إِلَى قَلْبِ عَلِيٍّA قُلْتُ NكَأَنَّهاM قَالَ لِأَيِّ شَيْءٍ تَقْرَأُ كَأَنَّها فَقُلْتُ فَكَيْفَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ كَأَنَّهُ Nكَوْكَبٌ دُرِّيٌM قُلْتُ Nيُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍM قَالَ ذَلِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍA لَا يَهُودِيٌّ وَ لَا نَصْرَانِيٌّ قُلْتُ Nيَكادُ زَيْتُها يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌM قَالَ يَكَادُ الْعِلْمُ يَخْرُجُ مِنْ فَمِ الْعَالِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَنْطِقَ بِهِ قُلْتُ Nنُورٌ عَلى نُورٍM قَالَ الْإِمَامُ فِي إِثْرِ الْإِمَامِ»؛ التوحید، ص157ـ158.
[96]. (57) الحديد: 12ـ15.
[97]. Nيا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعى بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌM؛ (66) التحریم: 8.
[98]. (5) المائدة: 116.
[99]. (5) المائدة: 116.