مقدمات ظهور و رجعت - جلسه بیست و سوم

از شجره طوبی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مارس ۲۰۲۲، ساعت ۰۶:۴۷ توسط علی اکبر (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «= مقدمات ظهور و رجعت = == جلسه 23 == أعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین ولعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین === مروری بر جلسات گذشته...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

مقدمات ظهور و رجعت

جلسه 23

أعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین

ولعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین


مروری بر جلسات گذشته، سیر شیعه به سمت باطن و سیر مخالفین به سمت ظاهر

به دلیل اینکه در میان جلسات فاصله‌ای طولانی به وجود آمد عملاً رشته سخن برای شنونده از هم گسیخته شد، امّا مطالب برای بعضی اشخاص باقی می­ماند که قصد ما هم همین است، نه اینکه نیم ساعت مقابل من بنشینید و از اینجا که بیرون بروید بحث تمام شود، چون در حال حاضر روش اینگونه است بهتر است مطلب همان روال خود را داشته باشد، فرض کنید دو ماه قبل مطلبی را شنیده بودید و الآن می­خواهید ادامه آن را بشنوید، قطعاً آن را فراموش می­کنید، حتی بنده مقداری از آن را فراموش کرده‌ام، اگر آن سخن دو ماه قبل و سخنان الآن را در کنار یکدیگر قرار دهید ـ دیگر زمان در میان نیست ـ نباید مطلب از هم گسیخته باشد، مطلب امشب باید مرتبط با مطلب دو ماه یا یک سال قبل باشد.

در جلسات گذشته سخن ما در مورد امام زمان} بود و در سخنان خود به این رسیدیم که مذهب، مکتب، معیار و میزان شیعه بر این است که انسان‌ها از ظاهر به سمت باطن و از آشکاری به سمت سرّ حرکت کنند، انسان باید از زرق و برق‌های ظاهری الفاظ، کلمات، رنگ و غیر ذلک به سمت معنویّت حرکت کند و آنها را پشت سر بگذارد تا به معنویّتی بسیار عالی و الهی برسد.

همچنین عرض کردیم میزان دشمنان و مخالفان اهل بیت علیهم السلام بر این بود که مسائل را به سمت ظاهر کشانده و باطن، اسرار و حقایق را به فراموشی بسپارند تا انسان‌ها را از حقایق دور کرده و به ظواهر مشغول کنند.

تلاش در سیر و نتیجه آن

در جلسه گذشته عرض کردیم اگر انسان بر میزان و معیار سیر منظّم توحیدی، ولایی و ایمانی از مبدأ به منتها حرکت نکند نمی­تواند به هیچ حقیقتی از حقایق الهی برسد، اگر انسان می­خواهد در معارف، اعتقادات و اعمال ظاهری خود به جایی برسد باید سیر خود را از مبدأ و جایگاه اوّلیه شروع کند و به صورت آهسته آهسته یا سریع در آن سیر کند، ریاضت بکشد، تلاش کند و آن را ادامه دهد.

انسان هر چقدر در این سیر تلاش کند و به صورت قوی، سریع، کامل یا ناقص سیر کند به همان اندازه در پایان به نتیجه خواهد رسید، زیرا این مسیر مسیری صحیح است، اگر انسان این مسیر را طی نکند نمی­تواند به آن حقیقت برسد، سیر انسان باید بر موازین الهیه باشد تا بتواند از آن نتیجه بگیرد.

برداشت غلط از عید حضرت زهراء سلام الله علیها

به دلیل اینکه به ماه ربیع رسیده‌ایم و از عید حضرت زهراء سلام الله علیها سخن گفته شد؛ مقداری رشته صحبت به این سمت متمایل شد که شیعه‌ای که می­خواهد به سمت باطن و اسرار حرکت کند باید چه کند؟ در تعلیمات اهل بیت علیهم السلام آن روز شریف، روز مرگ قاتل حضرت زهراء سلام الله علیها است[1]، این عید به صورتی که ایشان می­خواهند ما تربیت شده و به جلو حرکت کنیم در بین ما جا نیفتاده، چیزی که در بین ما جا افتاده این است که انسان دستی بزند، خنده و سروری کند یا خدایی ناکرده به گناه، معصیت و نافرمانی اهل بیت علیهم السلام گرفتار شود.

مذاهب، معارف و تفکّرات مختلف انسان‌های روی زمین و زمینی بودن آنها نه آسمانی

انسان باید این مطلبی که می­خواهم عرض کنم را به ذهن خود بسپارد زیرا تمام اولیای الهی، بزرگان عالم، شیعیان کامل، ائمّه علیهم السلام و انبیای الهی بر میزان و معیار این مطلب حرکت می­کردند و تمام تعلیمات ایشان بر این میزان بوده است، انسان باید این میزان را به ذهن خود بسپارد و آن را بفهمد، بیابد و درک کند، بعد از درک کردن باید تلاش کند، اهمّیّت دهد، اهتمام بورزد و نسبت به آن بی‌توجّه نباشد!

امّا آن مطلب این است که در دنیایی که ما زندگی می­کنیم افکار، اعمال، رفتار، اعتقادات و معارف متفاوتی وجود دارد، هر انسانی در عالم از سرخ پوست‌های آمریکایی گرفته تا جوکی‌های هندی و انسان‌های سیبری معارفی دارد. می­بینید هر کسی در جایگاه خود معارف، اعتقادات، مذهب، راه و روشی دارد که این امر مخصوص بنده و جنابعالی نیست، اگر به سخنان کسانی که گاهی اوقات افکار، راه و روش‌های گرایشی سرخ پوستان را توضیح می­دهند گوش کنید می­بینید آنها نیز مطالب بسیاری دارند؛ یعنی راه، روش، سیر و سلوک‌های فراوانی دارند، به همین دلیل انسان متوجّه می­شود اکثریت کسانی که روی زمین زندگی می­کنند پیرو مکاتب و مذاهب زمینی بوده و منحرف هستند؛ یعنی تمام مکاتب هند آسمانی هستند؟ وحی الهی بوده و از پیامبران رسیده‌اند؟ این مکاتبی که سرخ پوستان، سیاه پوستان و چینی‌ها دارند الهی و آسمانی هستند؟ نه، تمام این مذاهب توسّط ذهن انسان‌ها ساخته شده است.

آنها به عنوان مذهب ضوابطی را ساخته و افرادی هم به آنها گرایش پیدا کرده‌اند، هنگامی که انسان می­بیند اکثریّت مذاهب زمینی هستند و علم، معارف، راه و روش آنها آسمانی و خدایی نیست متوجّه می­شود که آنها منحرف هستند زیرا هرچه از جانب غیر خدا باشد؛ منحرف است! فقط چیزی حق، درست و صراط مستقیم است که از آسمان آمده باشد؛ یعنی وحی الهی که بواسطه اولیاء، انبیاء و اوصیای الهی تبیین شده باشد، هرچه غیر از این باشد گمراهی، ضلالت و سرگردانی است.

بیان سه گروه غالی، مقصّر و مقتصد

پس وقتی متوجّه شدید که انسان‌های روی زمین اینگونه هستند می­فهمید که آنها سه دسته‌اند:

اوّل­: انسان‌هایی که زیاده رو هستند که به آنها غالی می­گوییم، این انسان‌ها یا در مرام و بزرگی شخصی زیاده روی می­کنند و می­گویند: امیر المؤمنین علیه السلام خدای ماست! و یا در حق اعمال ظاهری که با دست، پا، سر، چشم و گوش انجام می­دهیم؛ زیاده روی می­کنند. یعنی در حالی که هر چیزی ارزش مشخّص و معیّنی دارد با این حال به چیزی که ارزش آن بیست درجه است به آن هشتاد درجه ارزش می­دهند.

دوّم: انسان‌هایی که کوته فکر و کوته نظر هستند که به آنها مقصّر می­گوییم، این انسان‌ها در امور اعتقادی و موازین معنوی و روانی انسان و همچنین اعمال ظاهری دچار کوته بینی هستند و مثلاً به عملی که هشتاد درجه ارزش دارد؛ ده درجه ارزش می­دهند! لذا اعمال را پوچ می­بینند.

هر دو گروه از این انسان‌ها جاهل هستند، همانطور که امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: «لَا تَرَى‏ الْجَاهِلَ‏ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً»[2] جاهل را نمی­یابی مگر اینکه یا در حال زیاده روی و یا کم روی باشد، و اکثر انسان‌های عالم گرفتار این موضوع هستند، یعنی یا در توحید الهی و معنویت‌های عالم کوتاهی دارند و در ظاهر بینی و ظاهر سازی زیاده روی می­کنند و یا بالعکس.

سوّم: غیر از این دو گروه غالی و مقصّر که هر دو باطل و اهل دوزخ‌اند اشخاص دیگری وجود دارند که راه آنها راه اقتصاد است که انبیاء، اوصیاء و اهل بیت علیهم السلام آن را بیان کرده‌اند.

دو جهت باطنی و ظاهری اقتصاد

مسیر اقتصاد امر بسیار عظیمی است که دو جهت دارد؛ یک جهت معنوی، روانی و اعمال باطنی و جهت دیگر اعمال ظاهری، که ممکن است بنده را دوست داشته باشید امّا فرصت نکنید که یک لیوان آب به من بدهید، مانند آن شخصی که وقتی دیروز به حرم امام رضا علیه السلام مشرّف شده بودم در مورد آیه‌ای از من سؤال کرد و گفت: به ترجمه این آیه کاری ندارم، می­خواهم آن را برای من توضیح دهید، من هم دو یا سه مطلب در مورد آن آیه به او گفتم، اینکه آن شخص چه کسی بود را نمی­دانم امّا آنقدر شیفته من شده و این مطالب برای او شیرین آمده بود که دست من را بوسید ـ به نظر او سخنان من صحیح و در راستای اهل بیت علیهم السلام بود ـ من دستم را کشیدم و به او گفتم: چرا این کار را انجام می­دهی؟ گفت: چون معلّم هستید.

دوام و پایداری عمل باطنی و آشکاری آن بوسیله ظاهر

ببینید من و او فقط چند دقیقه بود که یکدیگر را می­دیدیم امّا محبّت من به این جهت که به او چیزی یاد داده‌ام در دل او می­ماند که این محبّت عمل باطنی است، این شخص با محبّتی که نسبت به من بخاطر قرآن کریم، حقیقت و معانی آن پیدا کرده علی الدوام در حال انجام دادن این عمل باطنی است، در نتیجه این محبّت در او سیر می­کند.

پس بعضی از اعمال مربوط به باطن است، بر عکس این را در نظر بگیرید، شما نسبت به مؤمنی کینه و حقد دارید و ممکن است به او دسترسی نداشته باشید امّا در حال انجام دادن این عمل روانی و درونی هستید و علی الدوام گناه می­کنید، چرا؟! چون همیشه در حال انجام دادن آن هستید، این دشمنی عملی درونی است و آنچه در بیرون اتّفاق می­افتد ـ که اگر او را ببینید به او سیلی می­زنید ـ آشکار کردن عمل درونی است.

دو بال ظاهر و باطن وسیله‌ای برای حرکت به سمت حقیقت

در نتیجه ما به دنبال حقیقت هستیم و می­خواهیم به آن برسیم، خداوند متعال برای رسیدن به آن، دو جایگاه برای ما قرار داده:

یک جایگاه اعمال باطنی، درونی و روانی که بسیار زیادند، مانند اینکه اگر نسبت به مؤمنی حسد داشته باشید در حال انجام دادن عمل روانی هستید اگرچه آن را در بیرون آشکار نمی­کنید، شما بخاطر این حسد شکسته می­شوید، پس این عملِ قوای روانی ما است.

جایگاه دیگر جایگاه اعمال ظاهری و بیرونی ماست که تمام اعمالی که با چشم، گوش، دست و پا انجام می­دهیم اعمال بیرونی هستند، هر دو همانند یکدیگر در بدست آوردن آن هدف و حقیقت مؤثّرند، اگر این دو با یکدیگر هماهنگ و همراه شوند؛ ما را به حقیقت می­رسانند، اینها دو بالی‌اند که یکی مربوط به اعضای ظاهری و دیگری مربوط به قوّه‌های باطنی است.

منظور از حقیقت، ملاقات با امام و معنای آن

پس آنچه در باطن و روان ما وجود دارد عمل است، ما به دنبال حقیقتی هستیم که خداوند ما را برای رسیدن به آن آفریده، آن حقیقت چیست؟! در این راستایی که سیر می­کنیم آن حقیقت رسیدن به امام است و تمام تلاش ما این است که خدا را ملاقات کنیم، الحمد لله رب العالمین ما ـ کسانی که اینجا نشسته‌اند را عرض می­کنم ـ به اینجا رسیده‌ایم و می­دانیم که ملاقات خدا به معنای ملاقت خود خدا نیست بلکه به معنای ملاقت امیر المؤمنین و اهل بیت علیهم السلام است، چنانکه زیارت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم، امیر المؤمنین علیه السلام و امام زمان} زیارت خداوند متعال است[3].

هنگامی که بخواهیم آن حقیقت را به صورت ساده بیان کنیم می­گوییم: ملاقات خداوند، اگر واضح‌تر بگوییم می­گوییم: ملاقات اولیای خدا. اگر بخواهیم واضح‌تر بگوییم شخص را مشخّص می­کنیم و می­گوییم: ملاقت امیر المؤمنین علیه السلام و امام زمان}.

پس معنای ملاقات آشکاری نیست، مانند اینکه انسان‌ها در زمان امام صادق و امام رضا علیهما السلام که آشکار بودند و انسان‌ها آنها را می­دیدند امّا در عین حال هیچ نتیجه‌ای از آن بزرگواران نمی­بردند، چه بسیار کسانی که همیشه با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و در خانه ایشان بودند، حتی در اتاق خانه حضرت که محل رابطه ایشان با خانم و خانواده خود بود حضور داشتند امّا از ایشان بهره‌ای نبردند، چگونه حضور داشتند؟! مانند ابوبکر که وقتی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به خانه عایشه می­رفتند آن ملعون هم آنجا حاضر بود، فرض کنید این خانم حجابی هم ندارد چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شوهر او بودند.

بی فایده بودن ملاقات ظاهری بدون ملاقات باطنی

پس ببینید چقدر با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم هم نشینی و ملاقات ظاهری داشت و در سفر و حضر همراه ایشان بود! آیا از آن نتیجه‌ای برده؟ نه هیچ نتیجه‌ای نبرده، چرا؟! چون امر باطنی ندارد، بدن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم {بَشَرٌ مِثْلُكُم} است و آن ملعون حقیقتی که از سمت خداوند در مقامات درونی ایشان آمده و از مقامات درونی در دست، چشم و زبان ایشان پیاده شده را نداشته و با آن رابطه ندارد زیرا ایمانی به آن ندارد، در نتیجه این شخص با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ملاقات ندارد و از آن حضرت نتیجه‌ای نبرده است.

فرض کنید امام زمان} برای بنده و جنابعالی آشکار شوند، ما چه چیزی از مقامات، ارزش‌ها و بزرگی‌های ایشان می­دانیم؟ در خودمان نسبت به ایشان به چه جایگاهی رسیده‌ایم که هنگام دیدن، حضرت را ملاقات کنیم؛ یعنی ملاقات حقایق الهیه و حقیقتی که به دنبال آن هستیم و خداوند ما را برای رسیدن به آن آفریده تا با آن سلام علیک و همنشینی کنیم، نه اینکه با جسم ظاهری همنشین باشیم، شخصی مانند اویس قرن هرگز رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را ندیده بود امّا به آن حقیقت و جایگاه رسیده بود، در زندگی ظاهری خود علی الدوام در حال ملاقات با آن حضرت بود امّا در عین حال هرگز ایشان را ندیده بود.

ملاقات و اُنس باطنی باعث به وجود آمدن اُنس ظاهری

اویس اگر ظاهراً رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را در بیابانی مشاهده می­کرد ایشان را نمی­شناخت زیرا با چشم خود ندیده و با گوش خود صدای ایشان را نشنیده بود، امّا اگر از طریق باطن ایشان را ملاقات کند و این اندام، زیبایی، شکل و هیئت بدن مقدّس را ببیند؛ بلافاصله آن را می­شناسد، زیرا در غیب، پنهانی و مقامات ایمانی خود با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در مقامات پنهانی ایشان ملاقت کرده، چرا می­گوید این همان شخص است؟ چون وقتی آن گروه خدمت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم حاضر شده و عرض کردند: می­خواهیم وصی خود را به ما معرّفی کنید ـ در بسیاری از مواقع که این سؤال مطرح می­شد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم امیر المؤمنین علیه السلام را معرّفی می­کردند و برای اینکه شبهات کاملاً برطرف شود به شانه ایشان دست می­زدند تا کسی نگوید شاید اسم و کلمه مشترک است، بعد می­فرمودند: «هَذَا وَشیعَتِهِ هُمُ الفَائِزُون»، این امیر المؤمنین علیه السلام و شیعیان او رستگار هستند[4] ـ حضرت فرمودند: در میان جمع جستجو کنید و ببینید چه کسی را وصی من می‌بینید؛ همان شخص وصی من است، اینها به همه افراد نگاه کردند و مقابل امیر المؤمنین علیه السلام ایستادند، بر شانه ایشان دست گذاشته و عرض کردند: ما این شخص را وصی می­بینیم، حضرت فرمودند: درست است.[5]

آنها با حالات و کمالات باطنی که در ایمان خود با آن مأنوس بودند در ظاهر نیز انس پیدا کردند به همین دلیل ائمه علیهم السلام فرمودند: اگر مؤمنی وارد مجلسی شود که صد نفر در آن حضور داشته باشند با کسی مأنوس می­شود که مؤمن باشد، با دیگران مأنوس نمی­شود[6]، چرا؟! زیرا مؤمن از حقایق باطنی به ظاهر می­رسد نه اینکه از ظاهر به حقایق باطنی برسد.

ملاقات با امام و عظیم دیدن و متعلّقات آن همانند خون و بول، عدم معرفت علّت انزجار

در نتیجه ما به دنبال ملاقات با حقیقت هستیم و آن حقیقت امام و ولی امر ماست که خود را در این بدن مقدّس آشکار کرده است، اگر به آن حقیقت رسیده و آن را در خود بیابید دیگر بدن ایشان را کوچک نمی­بینید بلکه آن را بزرگ و عظیم خواهید دید، دیگر آب دهان ایشان را بزرگ می­بینید که ابوهاشم جعفری می­گوید: خدمت امام هادی علیه السلام حاضر شده و آن حضرت با من به زبانی هندی صحبت کردند و من نتوانستم به خوبی با ایشان با آن زبان صحبت کنم، سپس آن حضرت سنگریزه­ای را از روی زمین برداشتند و در دهان مبارک خود گذاشتند و با آب دهان خود آن را تَر کردند، سپس به من دادند و فرمودند: در دهان خود بگذار، بعد از آنکه آن را در دهان گذاشتم به هفتاد و سه زبان سخن می­گفتم[7].

اگر این را به شما بگویم منزجر می­شوید، چرا منزجر می­شوید؟ زیرا امامی که به او معتقد هستید را نمی­شناسید. اگر امام را در باطن، حقیقت و معارف خود بشناسید؛ برای بدن ایشان ارزش قائل می­شوید و بعداً هر آنچه مرتبط با آن است را بزرگ و عظیم می­بینید، اگرچه از اعضای جداشدنی ایشان باشد! البته این مطلب برای کسانی که گرفتار ظاهر هستند؛ مقداری دشوار است.

یکی از دوستان می­گفت: قبل از انقلاب در قم به یکی از همشهریان خود که کُرد بود گفتم: خون، بول و غائط امام پاک است و او گفت: نه، نجس است، این شخص می­گفت با خود گفتم من که یک دبیر عربی هستم و نسبت به امام خود چنین اعتقادی دارم، حتماً آن آیت الله به مطلبی بالاتر از آن معتقد است، به همشهری خود گفتم: اگر فلان عالم را قبول داری نزد او برویم، نزد عالم رفتیم و به او گفتم: با دوستم در مطلبی به اختلاف برخورده­ایم، من می­گویم خون، بول و غائط امام پاک است، تا آن عالم این سخن را شنید اصلاً فرصت نداد که دوستم سخن بگوید و گفت: بلند شو برو بیرون، بول امام پاک است؟! با خود گفتم: ببین کجا آمده­ام، این یک عالم است امّا چنین اعتقادی دارد.[8]

شما می­توانید به جایی برسید که بول امام خود را از بالاترین عطر‌های این عالم خوش­بوتر ببینید، غائط امام خود را از بالاترین خوراکی‌های لذیذ این عالم لذیذ‌تر ببینید،[9] این مطلب به این بر می­گردد که چه کسی را امام خود می­دانید؛ یعنی آن حقیقتی که خود را در این بدن نشان داده را چه می­بینید؟ در درون خود با آن حقیقت چگونه ملاقت کرده‌اید؟ شخصی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را حجامت کرد و خون حجامت ایشان را خورد، حضرت فرمودند: چه شد؟ گفت: خون حجامت شما را خوردم، حضرت فرمودند: خداوند بدن تو را بر آتش حرام کرد امّا دیگر این کار را انجام نده.[10]

این حدیث مقداری دشوارتر از آن است؛ شخصی با امام علیه السلام به حمّام رفت، حضرت خواستند نوره بکشند؛ یعنی موهای بدن خود را بواسطه نوره پاک کنند، راوی می­گوید: محل خروج آب را مسدود کردم، هنگامی که ایشان نوره کشیدند رفتم و آنها را خوردم.[11]

وقتی این سخن را می­شنوید باعث چندش شما می­شود، چرا وقتی ماکارونی می­خورید لذّت می­برید؟ چرا وقتی پشمک می­خورید لذّت می­برید؟ چرا وقتی فالوده شیرازی ریز ریز شده را می­خورید از آن لذّت می­برید؟ چرا بین اینها و موی مبارک تفاوت قرار می­دهید؟! چون این ماکارونی و فالوده را می­شناسید و می­دانید از چه چیزی ساخته شده، لذیذ و برای بدن مفید است لذا برای آن پول می­دهید.

در نتیجه موی امام را نمی­شناسید، نمی­دانید که آن موی مبارک مربوط به چه بدنی بوده و چه چیزی آن را طیّب و طاهر کرده؟ چه کسی می­تواند در خانه کعبه مسجد الحرام با خانواده خود مواقعه کند، مگر در مواقعه چیز‌هایی آشکار نمی­شود؟ مگر ایشان نمی­دانند که تنجیس مسجد حرام است؟! حتی حق نداریم نجاست را در جیب خود گذاشته و به مساجد عادی ببریم، باید زیر کفش خود را نگاه کنید تا نجاستی را داخل مسجد نبرید، نعوذ باللّه آیا امام علیه السلام عمداً در مسجد الحرام نجاست کاری می­کنند؟! نه، این مربوط به بی‌معرفتی ماست.[12]

تناسب عمل باطنی و ظاهری باعث سیر به سمت حقایق الهیه و دو بال خوف و رجاء

پس اگر سیر خود را از آن جهت شروع نکنیم؛ یعنی بر اساس فرمایشاتی که اهل بیت علیهم السلام فرموده‌اند قوا و اعمال باطنی خود را عظیم، دقیق و الهی نکنیم؛ نمی­توانیم به آن حقیقت برسیم، اگر کسی در هر مقامی­ و با هر ریاضتی خورشید و ماه را برای شما جمع کرد باور نکنید، فریب او را نخورید و بگویید ما فقط پیرو امام خود هستیم، آیا از ولی خدا چیزی داری؟ اگر گفت: چیزی ندارم، به او می­گوییم: جایگاه تو در انتهای دوزخ بوده و در ضلالت قرار داری، می­خواهی من را نجات بدهی؟

پس اعمال باطنی و ظاهری بسیار عظیم‌اند که اگر با یکدیگر جمع، متناسب و همگون شده و در جایگاه خود قرار بگیرند؛ معتدل خواهند شد، هنگامی که معتدل شوند شما را به سمت حقایق الهیه سیر خواهند داد، همانطور که فرمودند: حقیقت شما پرواز می­کند و وسیله پرواز دو بال است، این دو بال چیست؟ بال خوف و رجاء، این دو بال در باطن و ظاهر شما قرار دارد.

باطن و ظاهر وسیله‌ای برای حرکت به سمت امام

باید قوای ظاهری و باطنی شما این دو بال خوف و رجاء را داشته باشند تا بتوانید به همراه آن حرکت کنید، دو بال باطن و ظاهر وسیله‌ای برای حرکت حقیقت شما به سمت امام و ولی اللهی که می­خواهید او را ملاقات کنید هستند. به همین دلیل وقتی آن شخص به دنبال ملاقات با امام علیه السلام بود به مغازه قفل ساز رفت و نگاه کرد سیّدی روی صندلی نشسته، هنگامی که او بلند شد این شخص در جای او نشست، بعد از آن خانمی قفلی برای فروش آورد، قفل ساز به او گفت: به چه قیمتی آن را می­فروشی؟ خانم گفت: ـ فرض کنید ـ هزار تومان، قفل ساز گفت: آن را چهار هزار تومان می­خرم، پول او را پرداخت کرد و خانم رفت.

اهمّیّت و معنای ملاقات باطنی

آن شخصی که امام زمان} را جستجو می­کرد گفت: این چه کاری بود! او قیمت قفل را هزار تومان به تو گفت و تو آن را چهار هزار تومان خریدی؟! گفت: قفل او چهار هزار تومان ارزش داشت، یا او قیمت را نمی­دانست و یا بخاطر گرفتاری می­خواست ارزان بفروشد، گاهی انسان به پول نیاز دارد و می­خواهد چیزی را سریع بفروشد، من خودم این کار را انجام داده‌ام، برای من مهمان آمد و پول ناهار نداشتم، مقداری از کتاب‌های فارسی را سریع به کتاب فروشی بردم ـ چون او را می­شناسید نام نمی­برم ـ گفت: کتاب‌ها را چند می­فروشی؟ گفتم: به هر قیمتی که می­خری، فقط سریع پول بده چون مهمان در خانه منتظر است، گاهی اینطور است.

آن شخص به قفل ساز گفت: با این کار به کجا می­خواهی برسی؟ این شخص اوّل با امام خود ملاقات باطنی دارد و به فکر دنیا نیست که بعد به ملاقات ظاهری موفّق شده، قفل ساز گفت: اینکار را انجام می­دهم تا آن آقایی که شما به دنبال ملاقات او هستید هفته‌ای یک مرتبه بر بروی این صندلی نشسته و با من احوال پرسی کند، آن شخص الآن اینجا نشسته بود، شما که آمدی ایشان تشریف بردند، این داستان‌ها شوخی نیست، خود داستان را رها کنید و به حقیقت آن توجّه کنید.

ببینید آن شخص صابون فروش به دوست خود گفت من را نزد حضرت ببر ـ دوست او نزد حضرت جایگاهی داشته، در غیر این صورت به او چیزی نمی­گفت ـ دوست او گفت: برویم، در وسط راه باران به آرامی شروع به باریدن کرد و صابون فروش به فکر صابون‌هایی که برای خشک کردن بالای پشت بام گذاشته بود افتاد، آنها این مسیر را طی کردند تا به خیمه‌هایی رسیدند و هنگامی که خواستند وارد خیمه‌ای شوند ناگهان از درون خیمه صدا آمد که صابون فروش را برگردانید، او در فکر صابون‌های خود است، شما از ملاقات با امام سخن می­گویید و به فکر چهار کیلو صابون هستید؟ در فکر ماشین یک میلیاردی، کارخانه صد میلیاردی و کل دنیا هستید؟ صابون فروش را بازگرداندند و گفتند او لایق ملاقات نیست. پس انسان باید راهی را برود که ملاقات باطنی با امام خود داشته باشد تا اگر امام صلاح بدانند ملاقات ظاهری را مهیّا کنند، احتیاجی به این نیست که شما بدوید.

پسری می­خواست درس بخواند، صبح که از خانه بیرون آمد شخصی از او سؤال کرد: فرزندم کجا می­خواهی بروی؟ گفت: می­خواهم درس بخوانم، آن شخص گفت: پیش فلان شخص برو و آنجا درس بخوان، گفت: چشم، به آنجا رفت و گفت: می­خواهم درس بخوانم، آن آقا گفت: من وقت درس دادن ندارم، پسر نا امید شد، فردا صبح دوباره آن شخص را دید و ماجرا را برای او بازگو کرد، گفت: به او بگو: فلان ساعت وقت داری. این پسر نزد او رفت و گفت فلان ساعت که وقت داری پس به من درس بده، گفت: کتاب ندارم، فردا صبح دوباره آن شخص را دید و ماجرا را برای او تعریف کرد و او هم به پسر مقداری پول برای خرید کتاب داد، چند روزی که در درس‌های او شرکت کرد، استاد گفت: کتاب گمشده است، دوباره ناامید شد و فردا صبح آن شخص را دید و ماجرا را برای او تعریف کرد، او گفت: به آن استاد بگو با خانواده خود دعوا کرده‌ای و آنها کتاب تو را فلان جا مخفی کرده‌اند.

لزوم نداشتن رخ دادن ملاقات ظاهری با بودن باطنی

این پسر مکان کتاب را به استاد گفت و او هم کتاب را در همان مکان پیدا کرد، به او گفت: از کجا فهمیدی کتاب را خانواده من برداشته‌اند؟ پسر گفت: روز اوّلی که می­خواستم درس بخوانم شخصی به من گفت پیش شما بیایم و کتاب را آن شخص برای من خرید و این مطلب را هم او به من گفته است، استاد گفت: می­توانی از آن شخص اجازه ملاقت بگیری؟ لازم نیست فکر کنید که اگر کسی امام را ملاقت کرد بسیار بزرگ است و آن شخصی که ملاقات ظاهری ندارد بسیار کوچک است، نه اینگونه نیست، این ملاقات با صلاح دید ایشان است، گاهی صلاح می­بینند خود را به من کوچک نشان دهند امّا صلاح نمی­بینند خود را به شمایی که بزرگ هستید نشان دهند، پسر قبول کرد، فردا صبح آن شخص را دید و برای استاد از او درخواست ملاقات کرد، آن شخص گفت: صلاح نیست.

مقصود از ملاقات باطنی سیر به سمت باطن

نمی­خواهم عرض کنم ملاقات‌های ظاهری مهم نیستند بلکه می‌خواهم عرض کنم ملاقات‌های باطنی‌اند که بسیار اهمّیّت دارند، ملاقات باطنی این است که سیر شما به سمت معنویّت‌ها، باطن و اسرارِ مقامات و معارف امام باشد تا آنقدر موی مخلوط با دارو را بزرگ ببینید که بتوانید آن را مانند عسل بخورید و از آن لذّت ببرید، خون را بخورید و لذّت ببرید، به همین دلیل عرض کردم میزان تشیّع به سمت باطن است، مقصود از به سمت باطن رفتن زندگی در بیابان و غار و صوفی شدن نیست؛ بلکه در همین زندگی بیرونی به سمت باطن حرکت کنید که این زندگی کوچه و بازار بسیار مهم است.

زندگی کردن در میان مردم و همراه نبودن با آنها

هنگامی که حضرت حدود صد و بیست عمل از اعمال زشت اهل آخر الزمان را بیان می­کردند راوی عرض کرد: آن روز چه کنیم؟ حضرت فرمودند: «کُنْ فیهِمْ وَلا تَکُنْ مَعَهُمْ»[13]، در میان آنها باش امّا با آنها نباش که این مطلب بسیار مهم است، فرار کردن که مهم نیست.

در حدیث شریفی فرمودند: دو برادر در بنی اسرائیل بودند، یکی به بیابان رفته و مشغول عبادت و ریاضت شده بود و دیگری در بازار طلا فروش بود، برادری که در بیابان بود و صومعه داشت؛ آبی را در غلبیر ریخته و در هوا آویزان کرده بود، هنگامی که برادر دیگر آن را دید تعجّب کرد، برادر عابد به او گفت: تو به شهر رفته و خود را معطّل کردی، بیا اینجا زندگی کن، او هم قبول کرد، هنگامی که به شهر آمد برادر خود را دعوت کرد و گفت: من به خانه شما آمدم شما هم به خانه من بیا، برادر به شهر آمد و به مغازه او رفت، برادر طلافروش به او گفت: یک ساعت اینجا بنشین، اگر مشتری آمد قیمت‌ها را به او بگو تا من بازگردم. او قبول کرد و این برادر رفت، ناگهان خانم‌ها برای خرید آمدند، این شخص در بیابان زندگی کرده بود، به جایی رفته بود که چنین امتحانی وجود نداشت و از این امتحاناتِ لحظه‌ای بیرون رفته بود، هنگامی که برادرش بازگشت به او گفت: به خانه تو در بیابان برویم، وقتی به خانه رسیدند دیدند آبِ غلبیره ریخته، این برادر سؤال کرد: چرا آب غلبیره ریخته؟ برادر شهر نشین گفت: تو در اینجا زندگی می­کردی امّا زندگی در آنجا هنر است، در میان مردم باش امّا فریب آنها را نخور.

میزان بودن امور باطنی به همراه بزرگ دیدن ظاهر

پس میزان و معیار ما مسائل باطنی است، تمام مطالب چند جلسه گذشته این بود که انسان به سوی معارف، حقایق، مراتب وجودی، اسرار و مقامات امام خود سیر کند تا اینکه ظاهر را بزرگ ببیند، هنگامی که ظاهر را بزرگ دید این مطلبی که می­خواهم در جلسه آینده عرض کنم هرگز در او پیدا نخواهد شد، انسان نباید نورانیّت امام و حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها ـ که باید در آن جهت سیر کنیم ـ را بهانه‌ای برای گناه و معصیت قرار دهد و یک مرتبه بگوید رفع قلم است و از اعلا علّیّین به اسفل السافلین برسد، چیزی را که امام وسیله‌ای برای سیر در مقامات و کمالات قرار داده‌اند را وسیله‌ای برای زمین خوردن قرار ندهد، شخصی که چنین سیری دارد هرگز فریب شیطان را نمی­خورد و همیشه به آن سمت حرکت می­کند.


الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین

دریافت فایل (MP3) (PDF)


[1]. بحار الأنوار، ج‏31، ص120: ما رواه خلف السيّد النبيل عليّ بن طاوس رحمة اللّه عليهما في كتاب زوائد الفوائد، و الشيخ حسن بن سليمان في كتاب المحتضر، و اللفظ هنا للأخير، و سيأتي بلفظ السيّد قدّس سرّه في كتاب الدعاء قَالَ الشَّيْخُ حَسَنٌ: نَقَلْتُهُ مِنْ خَطِّ الشَّيْخِ الْفَقِيهِ عَلِيِّ بْنِ مُظَاهِرٍ الْوَاسِطِيِّ، بِإِسْنَادٍ مُتَّصِلٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْعَلَاءِ الْهَمْدَانِيِّ الْوَاسِطِيِّ وَيَحْيَى بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ جَرِيحٍ‏ الْبَغْدَادِيِّ، قَالا: تَنَازَعْنَا فِي ابْنِ‏ الْخَطَّابِ فَاشْتَبَهَ عَلَيْنَا أَمْرُهُ، فَقَصَدْنَا جَمِيعاً أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ الْقُمِّيَّ صَاحِبَ أَبِي الْحَسَنِ‏ الْعَسْكَرِيِّ علیه السلام بِمَدِينَةِ قُمَّ، وَقَرَعْنَا عَلَيْهِ الْبَابَ، فَخَرَجَتْ إِلَيْنَا صَبِيَّةٌ عِرَاقِيَّةٌ مِنْ دَارِهِ‏، فَسَأَلْنَاهَا عَنْهُ، فَقَالَتْ: هُوَ مَشْغُولٌ بِعِيدِهِ‏ فَإِنَّهُ يَوْمُ عِيدٍ. فَقُلْنَا: سُبْحَانَ اللَّهِ! الْأَعْيَادُ أَعْيَادُ الشِّيعَةِ أَرْبَعَةٌ: الْأَضْحَى، وَالْفِطْرُ، وَيَوْمُ‏ الْغَدِيرِ، وَيَوْمُ‏ الْجُمُعَةِ، قَالَتْ: فَإِنَّ أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ‏ يَرْوِي عَنْ سَيِّدِهِ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِّ علیهما السلام أَنَّ هَذَا الْيَوْمَ هُوَ يَوْمُ عِيدٍ، وَهُوَ أَفْضَلُ الْأَعْيَادِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَيْتِ علیهم السلام وَعِنْدَ مَوَالِيهِمْ. قُلْنَا: فَاسْتَأْذِنِي لَنَا بِالدُّخُولِ عَلَيْهِ، وَعَرِّفِيهِ بِمَكَانِنَا، فَدَخَلَتْ عَلَيْهِ وَأَخْبَرَتْهُ بِمَكَانِنَا، فَخَرَجَ عَلَيْنَا وَهُوَ مُتَّزِرٌ بِمِئْزَرٍ لَهُ مُحْتَبِي‏ بِكِسَائِهِ‏ يَمْسَحُ وَجْهَهُ، فَأَنْكَرْنَا ذَلِكَ عَلَيْهِ، فَقَالَ: لَا عَلَيْكُمَا، فَإِنِّي كُنْتُ اغْتَسَلْتُ لِلْعِيدِ. قُلْنَا: أَ وَهَذَا يَوْمُ عِيدٍ؟. قَالَ: نَعَمْ، وَكَانَ يَوْمُ التَّاسِعِ مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ، قَالا جَمِيعاً: فَأَدْخَلَنَا دَارَهُ‏ وَأَجْلَسَنَا عَلَى سَرِيرٍ لَهُ، وَقَالَ: إِنِّي قَصَدْتُ مَوْلَانَا أَبَا الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيَّ علیه السلام مَعَ جَمَاعَةِ إِخْوَتِي كَمَا قَصَدْتُمَانِي بِسُرَّمَنْ‏رَأَى‏، فَاسْتَأْذَنَّا بِالدُّخُولِ عَلَيْهِ فَأَذِنَ لَنَا، فَدَخَلْنَا عَلَيْهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فِي مِثْلِ‏ هَذَا الْيَوْمِ وَهُوَ يَوْمُ التَّاسِعِ مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ وَسَيِّدُنَا علیه السلام قَدْ أَوْعَزَ إِلَى كُلِّ وَاحِدٍ مِنْ خَدَمِهِ أَنْ يَلْبَسَ مَا يُمْكِنُهُ‏ مِنَ الثِّيَابِ الْجُدُدِ، وَكَانَ بَيْنَ يَدَيْهِ مِجْمَرَةٌ يُحْرِقُ الْعُودَ بِنَفْسِهِ، قُلْنَا: بِآبَائِنَا أَنْتَ وَأُمَّهَاتِنَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! هَلْ تَجَدَّدَ لِأَهْلِ الْبَيْتِ فِي هَذَا الْيَوْمِ‏ فَرَحٌ؟!. فَقَالَ: وَأَيُّ يَوْمٍ أَعْظَمُ حُرْمَةً عِنْدَ أَهْلِ الْبَيْتِ مِنْ هَذَا الْيَوْمِ؟!. وَلَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي علیه السلام أَنَّ حُذَيْفَةَ بْنَ الْيَمَانِ‏ دَخَلَ فِي مِثْلِ هَذَا الْيَوْمِ وَهُوَ التَّاسِعُ مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ عَلَى جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم، قَالَ حُذَيْفَةُ: رَأَيْتُ‏ سَيِّدِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَعَ وَلَدَيْهِ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ علیهم السلام يَأْكُلُونَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَهُوَ يَتَبَسَّمُ فِي وُجُوهِهِمْ علیهم السلام وَيَقُولُ لِوَلَدَيْهِ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ علیهما السلام: كُلَا هَنِيئاً لَكُمَا بِبَرَكَةِ هَذَا الْيَوْمِ، فَإِنَّهُ الْيَوْمُ الَّذِي يُهْلِكُ اللَّهُ‏ فِيهِ عَدُوَّهُ وَعَدُوَّ جَدِّكُمَا، وَيَسْتَجِيبُ فِيهِ دُعَاءَ أُمِّكُمَا. كُلَا! فَإِنَّهُ الْيَوْمُ الَّذِي‏ يَقْبَلُ اللَّهُ فِيهِ أَعْمَالَ شِيعَتِكُمَا وَمُحِبِّيكُمَا. كُلَا! فَإِنَّهُ الْيَوْمُ الَّذِي يُصَدَّقُ فِيهِ قَوْلُ اللَّهِ: (فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خاوِيَةً بِما ظَلَمُوا) كُلَا! فَإِنَّهُ الْيَوْمُ الَّذِي يَتَكَسَّرُ فِيهِ شَوْكَةُ مُبْغِضِ جَدِّكُمَا. كُلَا! فَإِنَّهُ يَوْمٌ‏ يُفْقَدُ فِيهِ فِرْعَوْنُ أَهْلِ بَيْتِي وَظَالِمُهُمْ وَغَاصِبُ حَقِّهِمْ. كُلَا! فَإِنَّهُ الْيَوْمُ‏ الَّذِي يَقْدَمُ‏ اللَّهُ فِيهِ‏ إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ‏ فَيَجْعَلُهُ‏ هَباءً مَنْثُوراً.

قَالَ حُذَيْفَةُ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! وَفِي أُمَّتِكَ وَأَصْحَابِكَ مَنْ يَنْتَهِكُ‏ هَذِهِ الْحُرْمَةَ؟. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: نَعَمْ يَا حُذَيْفَةُ! جِبْتٌ مِنَ الْمُنَافِقِينَ يَتَرَأَّسُ عَلَيْهِمْ وَيَسْتَعْمِلُ فِي أُمَّتِي الرِّيَاءَ، وَيَدْعُوهُمْ إِلَى نَفْسِهِ، وَيَحْمِلُ عَلَى عَاتِقِهِ دِرَّةَ الْخِزْيِ، وَيَصُدُّ النَّاسَ‏ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ، وَيُحَرِّفُ كِتَابَهُ، وَيُغَيِّرُ سُنَّتِي، وَيَشْتَمِلُ عَلَى إِرْثِ وَلَدِي، وَيَنْصِبُ نَفْسَهُ عَلَماً، وَيَتَطَاوَلُ عَلَى إِمَامَةِ مَنْ‏ بَعْدِي، وَيَسْتَحِلُ‏ أَمْوَالَ اللَّهِ مِنْ غَيْرِ حِلِّهَا، وَيُنْفِقُهَا فِي غَيْرِ طَاعَتِهِ‏، وَيُكَذِّبُنِي‏ وَيُكَذِّبُ أَخِي وَوَزِيرِي، وَيُنَحِّي ابْنَتِي عَنْ حَقِّهَا، وَتَدْعُو اللَّهَ عَلَيْهِ وَيَسْتَجِيبُ اللَّهُ‏ دُعَاءَهَا فِي مِثْلِ هَذَا الْيَوْمِ. قَالَ حُذَيْفَةُ: قُلْتُ‏: يَا رَسُولَ اللَّهِ! لِمَ لَا تَدْعُو رَبَّكَ عَلَيْهِ لِيُهْلِكَهُ فِي حَيَاتِكَ؟!. قَالَ‏: يَا حُذَيْفَةُ! لَا أُحِبُّ أَنْ أَجْتَرِئَ عَلَى قَضَاءِ اللَّهِ‏ لِمَا قَدْ سَبَقَ فِي عِلْمِهِ، لَكِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ يَجْعَلَ الْيَوْمَ الَّذِي يَقْبِضُهُ فِيهِ‏ فَضِيلَةً عَلَى سَائِرِ الْأَيَّامِ لِيَكُونَ ذَلِكَ سُنَّةً يَسْتَنُّ بِهَا أَحِبَّائِي وَشِيعَةُ أَهْلِ بَيْتِي وَمُحِبُّوهُمْ، فَأَوْحَى إِلَيَّ جَلَّ ذِكْرُهُ، فَقَالَ لِي‏: يَا مُحَمَّدُ! كَانَ فِي سَابِقِ عِلْمِي أَنْ تَمَسَّكَ‏ وَأَهْلَ بَيْتِكَ‏ مِحَنُ الدُّنْيَا وَبَلَاؤُهَا، وَظُلْمُ الْمُنَافِقِينَ وَالْغَاصِبِينَ مِنْ عِبَادِي مَنْ‏ نَصَحْتَهُمْ وَخَانُوكَ، وَمَحَضْتَهُمْ وَغَشُّوكَ، وَصَافَيْتَهُمْ وَكَاشَحُوكَ‏، وَأَرْضَيْتَهُمْ‏ وَكَذَّبُوكَ، وَانْتَجَيْتَهُمْ‏ وَأَسْلَمُوكَ، فَإِنِّي بِحَوْلِي‏ وَقُوَّتِي وَسُلْطَانِي لَأَفْتَحَنَّ عَلَى رُوحِ مَنْ يَغْصِبُ بَعْدَكَ عَلِيّاً حَقَّهُ أَلْفَ بَابٍ مِنَ النِّيرَانِ مِنْ سَفَالِ الْفَيْلُوقِ، وَلَأُصْلِيَنَّهُ‏ وَأَصْحَابَهُ قَعْراً يُشْرِفُ عَلَيْهِ إِبْلِيسُ فَيَلْعَنُهُ، وَلَأَجْعَلَنَّ ذَلِكَ الْمُنَافِقَ‏ عِبْرَةً فِي الْقِيَامَةِ لِفَرَاعِنَةِ الْأَنْبِيَاءِ وَأَعْدَاءِ الدِّينِ فِي الْمَحْشَرِ، وَلَأَحْشُرَنَّهُمْ وَأَوْلِيَاءَهُمْ وَجَمِيعَ الظَّلَمَةِ وَالْمُنَافِقِينَ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ زُرْقاً كَالِحِينَ أَذِلَّةً خَزَايَا نَادِمِينَ، وَلَأُخْلِدَنَّهُمْ فِيهَا أَبَدَ الْآبِدِينَ، يَا مُحَمَّدُ! لَنْ يُوَافِقَكَ‏ وَصِيُّكَ فِي مَنْزِلَتِكَ إِلَّا بِمَا يَمَسُّهُ مِنَ الْبَلْوَى مِنْ فِرْعَوْنِهِ‏ وَغَاصِبِهِ الَّذِي يَجْتَرِئُ عَلَيَّ وَيُبَدِّلُ كَلَامِي، وَيُشْرِكُ بِي وَيَصُدُّ النَّاسَ عَنْ سَبِيلِي، وَيَنْصِبُ مِنْ‏ نَفْسِهِ عِجْلاً لِأُمَّتِكَ، وَيَكْفُرُ بِي فِي عَرْشِي، إِنِّي قَدْ أَمَرْتُ‏ مَلَائِكَتِي فِي‏ سَبْعِ سَمَاوَاتِي لِشِيعَتِكُمْ وَمُحِبِّيكُمْ‏ أَنْ يَتَعَيَّدُوا فِي هَذَا الْيَوْمِ الَّذِي أَقْبِضُهُ‏ إِلَيَّ، وَأَمَرْتُهُمْ أَنْ يَنْصِبُوا كُرْسِيَّ كَرَامَتِي حِذَاءَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ وَيُثْنُوا عَلَيَّ وَيَسْتَغْفِرُوا لِشِيعَتِكُمْ وَمُحِبِّيكُمْ مِنْ وُلْدِ آدَمَ، وَأَمَرْتُ الْكِرَامَ الْكَاتِبِينَ أَنْ يَرْفَعُوا الْقَلَمَ عَنِ الْخَلْقِ كُلِّهِمْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ مِنْ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَلَا أَكْتُبُ‏ عَلَيْهِمْ شَيْئاً مِنْ خَطَايَاهُمْ كَرَامَةً لَكَ وَلِوَصِيِّكَ، يَا مُحَمَّدُ! إِنِّي قَدْ جَعَلْتُ ذَلِكَ الْيَوْمَ عِيداً لَكَ وَلِأَهْلِ بَيْتِكَ وَلِمَنْ تَبِعَهُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَشِيعَتِهِمْ، وَآلَيْتُ عَلَى نَفْسِي بِعِزَّتِي وَجَلَالِي وَعُلُوِّي فِي مَكَانِي لَأَحْبُوَنَّ مَنْ تَعَيَّدَ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ مُحْتَسِباً ثَوَابَ الْخَافِقَيْنِ، وَلَأُشَفِّعَنَّهُ‏ فِي أَقْرِبَائِهِ وَذَوِي رَحِمِهِ، وَلَأَزِيدَنَّ فِي مَالِهِ إِنْ وَسَّعَ عَلَى نَفْسِهِ وَعِيَالِهِ فِيهِ، وَلَأُعْتِقَنَّ مِنَ النَّارِ فِي كُلِّ حَوْلٍ فِي مِثْلِ ذَلِكَ الْيَوْمِ أَلْفاً مِنْ مَوَالِيكُمْ وَشِيعَتِكُمْ، وَلَأَجْعَلَنَّ سَعْيَهُمْ مَشْكُوراً، وَذَنْبَهُمْ مَغْفُوراً، وَأَعْمَالَهُمْ مَقْبُولَةً. قَالَ حُذَيْفَةُ: ثُمَّ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَدَخَلَ إِلَى‏ بَيْتِ‏ أُمِّ سَلَمَةَ، وَرَجَعْتُ عَنْهُ وَأَنَا غَيْرُ شَاكٍّ فِي أَمْرِ الشَّيْخِ‏، حَتَّى تَرَأَّسَ بَعْدَ وَفَاةِ النَّبِيِ صلّی الله علیه و آله و سلّم‏ وَأُتِيحَ الشَّرُّ وَعَادَ الْكُفْرُ، وَارْتَدَّ عَنِ الدِّينِ، وَتَشَمَّرَ لِلْمُلْكِ، وَحَرَّفَ الْقُرْآنَ، وَأَحْرَقَ بَيْتَ الْوَحْيِ، وَأَبْدَعَ السُّنَنَ، وَغَيَّرَ الْمِلَّةَ، وَبَدَّلَ السُّنَّةَ، وَرَدَّ شَهَادَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام، وَكَذَّبَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ (ص)، وَاغْتَصَبَ فَدَكاً، وَأَرْضَى الْمَجُوسَ وَالْيَهُودَ وَالنَّصَارَى، وَأَسْخَنَ‏ قُرَّةَ عَيْنِ الْمُصْطَفَى وَلَمْ يُرْضِهَا، وَغَيَّرَ السُّنَنَ كُلَّهَا، وَدَبَّرَ عَلَى قَتْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام، وَأَظْهَرَ الْجَوْرَ، وَحَرَّمَ مَا أَحَلَّ اللَّهُ، وَأَحَلَّ مَا حَرَّمَ اللَّهُ، وَأَلْقَى إِلَى النَّاسِ أَنْ يَتَّخِذُوا مِنْ جُلُودِ الْإِبِلِ دَنَانِيرَ، وَلَطَمَ وَجْهَ‏ الزَّكِيَّةِ، وَصَعِدَ مِنْبَرَ رَسُولِ اللَّهِ غَصْباً وَظُلْماً، وَافْتَرَى عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَعَانَدَهُ وَسَفَّهَ رَأْيَهُ. قَالَ حُذَيْفَةُ: فَاسْتَجَابَ‏ اللَّهُ دُعَاءَ مَوْلَاتِي سلام الله علیها عَلَى ذَلِكَ الْمُنَافِقِ، وَأَجْرَى قَتْلَهُ عَلَى يَدِ قَاتِلِهِ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ، فَدَخَلْتُ عَلَى‏ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام لِأُهَنِّئَهُ بِقَتْلِ الْمُنَافِقِ‏ وَرُجُوعِهِ إِلَى دَارِ الِانْتِقَامِ. قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام‏: يَا حُذَيْفَةُ! أَ تَذْكُرُ الْيَوْمَ الَّذِي دَخَلْتَ فِيهِ عَلَى سَيِّدِي‏ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَأَنَا وَسِبْطَاهُ نَأْكُلُ مَعَهُ، فَدَلَّكَ عَلَى فَضْلِ ذَلِكَ الْيَوْمِ الَّذِي دَخَلْتَ عَلَيْهِ فِيهِ؟. قُلْتُ: بَلَى يَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ. قَالَ‏: هُوَ وَاللَّهِ هَذَا الْيَوْمُ الَّذِي أَقَرَّ اللَّهُ بِهِ عَيْنَ آلِ الرَّسُولِ، وَإِنِّي لَأَعْرِفُ لِهَذَا الْيَوْمِ اثْنَيْنِ وَسَبْعِينَ اسْماً.

قَالَ حُذَيْفَةُ: قُلْتُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! أُحِبُّ أَنْ تُسْمِعَنِي أَسْمَاءَ هَذَا الْيَوْمِ، وَكَانَ يَوْمَ التَّاسِعِ مِنْ شَهْرِ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ‏ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام: هَذَا يَوْمُ الِاسْتِرَاحَةِ، وَيَوْمُ تَنْفِيسِ الْكُرْبَةِ، وَيَوْمُ الْغَدِيرِ الثَّانِي، وَيَوْمُ تَحْطِيطِ الْأَوْزَارِ، وَيَوْمُ الْخِيَرَةِ، وَيَوْمُ رَفْعِ الْقَلَمِ، وَيَوْمُ الْهُدُوِّ، وَيَوْمُ الْعَافِيَةِ، وَيَوْمُ الْبَرَكَةِ، وَيَوْمُ الثَّارَاتِ‏، وَيَوْمُ‏ عِيدِ اللَّهِ الْأَكْبَرِ، وَيَوْمٌ يُسْتَجَابُ فِيهِ‏ الدُّعَاءُ، وَيَوْمُ الْمَوْقِفِ الْأَعْظَمِ، وَيَوْمُ التَّوَافِي، وَيَوْمُ الشَّرْطِ، وَيَوْمُ نَزْعِ السَّوَادِ، وَيَوْمُ نَدَامَةِ الظَّالِمِ، وَيَوْمُ انْكِسَارِ الشَّوْكَةِ، وَيَوْمُ نَفْيِ الْهُمُومِ، وَيَوْمُ الْقُنُوعِ، وَيَوْمُ عَرْضِ الْقُدْرَةِ، وَيَوْمُ التَّصَفُّحِ، وَيَوْمُ فَرَحِ الشِّيعَةِ، وَيَوْمُ التَّوْبَةِ، وَيَوْمُ الْإِنَابَةِ، وَيَوْمُ الزَّكَاةِ الْعُظْمَى، وَيَوْمُ الْفِطْرِ الثَّانِي، وَيَوْمُ سَيْلِ‏ النغاب‏، وَيَوْمُ تَجَرُّعِ الرِّيقِ‏، وَيَوْمُ الرِّضَا، وَيَوْمُ عِيدِ أَهْلِ الْبَيْتِ، وَيَوْمٌ ظَفِرَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ، وَيَوْمٌ يَقْبَلُ اللَّهُ أَعْمَالَ الشِّيعَةِ، وَيَوْمُ تَقْدِيمِ‏ الصَّدَقَةِ، وَيَوْمُ الزِّيَارَةِ، وَيَوْمُ قَتْلِ الْمُنَافِقِ، وَيَوْمُ‏ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ‏، وَيَوْمُ سُرُورِ أَهْلِ الْبَيْتِ، وَيَوْمُ الشَّاهِدِ وَيَوْمُ‏ الْمَشْهُودِ، وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ‏، وَيَوْمُ الْقَهْرِ عَلَى الْعَدُوِّ، وَيَوْمُ هَدْمِ الضَّلَالَةِ، وَيَوْمُ التَّنْبِيهِ‏، وَيَوْمُ التَّصْرِيدِ، وَيَوْمُ الشَّهَادَةِ، وَيَوْمُ التَّجَاوُزِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ، وَيَوْمُ الزَّهْرَةِ، وَيَوْمُ الْعُذُوبَةِ، وَيَوْمُ الْمُسْتَطَابِ بِهِ، وَيَوْمُ ذَهَابِ‏ سُلْطَانِ الْمُنَافِقِ، وَيَوْمُ التَّسْدِيدِ، وَيَوْمٌ يَسْتَرِيحُ فِيهِ الْمُؤْمِنُ‏، وَيَوْمُ الْمُبَاهَلَةِ، وَيَوْمُ الْمُفَاخَرَةِ، وَيَوْمُ قَبُولِ الْأَعْمَالِ، وَيَوْمُ التَّبْجِيلِ‏، وَيَوْمُ إِذَاعَةِ السِّرِّ، وَيَوْمُ نَصْرِ الْمَظْلُومِ، وَيَوْمُ الزِّيَارَةِ، وَيَوْمُ التَّوَدُّدِ، وَيَوْمُ التَّحَبُّبِ‏، وَيَوْمُ الْوُصُولِ، وَيَوْمُ التَّزْكِيَةِ وَيَوْمُ كَشْفِ الْبِدَعِ، وَيَوْمُ الزُّهْدِ فِي‏ الْكَبَائِرِ، وَيَوْمُ التَّزَاوُرِ، وَيَوْمُ الْمَوْعِظَةِ، وَيَوْمُ الْعِبَادَةِ، وَيَوْمُ الِاسْتِسْلَامِ‏ قَالَ حُذَيْفَةُ: فَقُمْتُ مِنْ عِنْدِهِ يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَقُلْتُ فِي نَفْسِي: لَوْ لَمْ أُدْرِكْ مِنْ أَفْعَالِ الْخَيْرِ وَمَا أَرْجُو بِهِ الثَّوَابَ إِلَّا فَضْلَ هَذَا الْيَوْمِ لَكَانَ مُنَايَ. قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَلَاءِ الْهَمْدَانِيُّ، وَيَحْيَى بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَرِيحٍ: فَقَامَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا وَقَبَّلَ رَأْسَ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ سَعِيدٍ الْقُمِّيِّ، وَقُلْنَا: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي قَيَّضَكَ لَنَا حَتَّى شَرَّفْتَنَا بِفَضْلِ هَذَا الْيَوْمِ، وَرَجَعْنَا عَنْهُ، وَتَعَيَّدْنَا فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ‏.

[2]. نهج البلاغة، ص479، الحکمة7.

غرر الحكم ودرر الكلم، ص74، الرقم1150: قَالَ أَميرُ المُؤمنينَ علیه السلام: الْجَاهِلُ لَنْ يُلْقَى [يلغى] أَبَداً إِلَّا مُفَرِّطاً أَوْ مُفْرِطاً.

نهج البلاغة، ص184، الکلام127: (ومن كلام له علیه السلام للخوارج أيضاً): فَإِنْ أَبَيْتُمْ إِلَّا أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّي أَخْطَأْتُ وَضَلَلْتُ فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عَامَّةَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم بِضَلَالِي وَتَأْخُذُونَهُمْ بِخَطَئِي وَتُكَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِي سُيُوفُكُمْ عَلَى عَوَاتِقِكُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ الْبُرْءِ وَالسُّقْمِ وَتَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ يُذْنِبْ وَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم رَجَمَ‏ الزَّانِيَ‏ الْمُحْصَنَ‏ ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ وَقَتَلَ الْقَاتِلَ وَوَرَّثَ مِيرَاثَهُ أَهْلَهُ وَقَطَعَ [يَدَ] السَّارِقَ وَجَلَدَ الزَّانِيَ غَيْرَ الْمُحْصَنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَيْهِمَا مِنَ الْفَيْ‏ءِ وَنَكَحَا الْمُسْلِمَاتِ فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم بِذُنُوبِهِمْ وَأَقَامَ حَقَّ اللَّهِ فِيهِمْ وَلَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ وَلَمْ يُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَيْنِ أَهْلِهِ ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ وَمَنْ رَمَى بِهِ الشَّيْطَانُ مَرَامِيَهُ وَضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ‏ وَسَيَهْلِكُ فِيَّ صِنْفَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ وَمُبْغِضٌ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ وَخَيْرُ النَّاسِ فِيَّ حَالاً النَّمَطُ الْأَوْسَطُ فَالْزَمُوهُ وَالْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ [عَلَى‏] مَعَ الْجَمَاعَةِ وَإِيَّاكُمْ وَالْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ‏ أَلَا مَنْ دَعَا إِلَى هَذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ وَلَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي هَذِهِ فَإِنَّمَا حُكِّمَ الْحَكَمَانِ لِيُحْيِيَا مَا أَحْيَا الْقُرْآنُ وَيُمِيتَا مَا أَمَاتَ الْقُرْآنُ وَإِحْيَاؤُهُ الِاجْتِمَاعُ عَلَيْهِ وَإِمَاتَتُهُ الِافْتِرَاقُ عَنْهُ فَإِنْ جَرَّنَا الْقُرْآنُ إِلَيْهِمُ اتَّبَعْنَاهُمْ وَإِنْ جَرَّهُمْ إِلَيْنَا اتَّبَعُونَا فَلَمْ آتِ لَا أَبَا لَكُمْ بُجْراً وَلَا خَتَلْتُكُمْ‏ عَنْ أَمْرِكُمْ وَلَا لَبَّسْتُهُ عَلَيْكُمْ إِنَّمَا اجْتَمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ عَلَى اخْتِيَارِ رَجُلَيْنِ أَخَذْنَا عَلَيْهِمَا أَلَّا يَتَعَدَّيَا الْقُرْآنَ فَتَاهَا عَنْهُ وَتَرَكَا الْحَقَّ وَهُمَا يُبْصِرَانِهِ وَكَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا فَمَضَيَا عَلَيْهِ وَقَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَيْهِمَا فِي الْحُكُومَةِ بِالْعَدْلِ وَالصَّمْدِ لِلْحَقِّ سُوءَ رَأْيِهِمَا وَجَوْرَ حُكْمِهِمَا.

الأمالي (للمفيد)، ص3، ح3: عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: دَخَلَ الْحَارِثُ الْهَمْدَانِيُ‏ عَلَى‏ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام فِي نَفَرٍ مِنَ الشِّيعَةِ وَكُنْتُ فِيهِمْ فَجَعَلَ الْحَارِثُ يَتَأَوَّدُ فِي مِشْيَتِهِ وَيَخْبِطُ الْأَرْضَ بِمِحْجَنِهِ‏ وَكَانَ مَرِيضاً فَأَقْبَلَ عَلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَكَانَتْ لَهُ مِنْهُ مَنْزِلَةٌ فَقَالَ كَيْفَ تَجِدُكَ يَا حَارِثُ فَقَالَ نَالَ الدَّهْرُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مِنِّي وَزَادَنِي أُوَاراً وَغَلِيلاً اخْتِصَامُ أَصْحَابِكَ بِبَابِكَ قَالَ وَفِيمَ خُصُومَتُهُمْ قَالَ فِيكَ وَفِي الثَّلَاثَةِ مِنْ قَبْلِكَ‏ فَمِنْ مُفْرِطٍ مِنْهُمْ غَالٍ‏ وَمُقْتَصِدٍ تَالٍ‏ وَمِنْ مُتَرَدِّدٍ مُرْتَابٍ‏ لَا يَدْرِي أَ يُقْدِمُ أَمْ يُحْجِمُ‏ فَقَالَ حَسْبُكَ يَا أَخَا هَمْدَانَ أَلَا إِنَّ خَيْرَ شِيعَتِي‏ النَّمَطُ الْأَوْسَطُ إِلَيْهِمْ يَرْجِعُ الْغَالِي وَبِهِمْ يَلْحَقُ التَّالِي فَقَالَ لَهُ الْحَارِثُ لَوْ كَشَفْتَ فِدَاكَ أَبِي وَأُمِّي الرَّيْنَ‏ عَنْ قُلُوبِنَا وَجَعَلْتَنَا فِي ذَلِكَ عَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ أَمْرِنَا، الخبر.

[3]. التوحيد، ص117، ح21: عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِي الْحَدِيثِ الَّذِي يَرْوِيهِ أَهْلُ الْحَدِيثِ أَنَّ الْمُؤْمِنِينَ‏ يَزُورُونَ‏ رَبَّهُمْ مِنْ مَنَازِلِهِمْ فِي الْجَنَّةِ فَقَالَ علیه السلام يَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى فَضَّلَ نَبِيَّهُ مُحَمَّداً صلّی الله علیه و آله و سلّم عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالْمَلَائِكَةِ وَجَعَلَ طَاعَتَهُ طَاعَتَهُ وَمُتَابَعَتَهُ مُتَابَعَتَهُ وَزِيَارَتَهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ زِيَارَتَهُ فَقَالَ عَزَّ وَجَلَ‏ مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ‏ وَقَالَ‏ إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ‏ وَقَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم مَنْ زَارَنِي فِي حَيَاتِي أَوْ بَعْدَ مَوْتِي فَقَدْ زَارَ اللَّهَ دَرَجَةُ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم فِي الْجَنَّةِ أَرْفَعُ الدَّرَجَاتِ فَمَنْ زَارَهُ إِلَى دَرَجَتِهِ فِي الْجَنَّةِ مِنْ مَنْزِلِهِ فَقَدْ زَارَ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى قَالَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى الْخَبَرِ الَّذِي رَوَوْهُ أَنَّ ثَوَابَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ النَّظَرُ إِلَى وَجْهِ اللَّهِ فَقَالَ علیه السلام: يَا أَبَا الصَّلْتِ مَنْ وَصَفَ اللَّهَ بِوَجْهٍ كَالْوُجُوهِ فَقَدْ كَفَرَ وَلَكِنْ وَجْهُ اللَّهِ أَنْبِيَاؤُهُ وَرُسُلُهُ وَحُجَجُهُ صلّی الله علیه و آله و سلّم هُمُ الَّذِينَ بِهِمْ‏ يُتَوَجَّهُ إِلَى اللَّهِ وَإِلَى دِينِهِ وَمَعْرِفَتِهِ وَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَ‏ كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ. وَيَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ‏ وَقَالَ عَزَّ وَجَلَ: كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ‏ فَالنَّظَرُ إِلَى أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَحُجَجِهِ علیهم السلام فِي دَرَجَاتِهِمْ ثَوَابٌ عَظِيمٌ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقَدْ قَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم مَنْ أَبْغَضَ أَهْلَ بَيْتِي وَعِتْرَتِي لَمْ يَرَنِي وَلَمْ أَرَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقَالَ علیه السلام إِنَّ فِيكُمْ مَنْ لَا يَرَانِي بَعْدَ أَنْ يُفَارِقَنِي يَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى لَا يُوصَفُ بِمَكَانٍ وَلا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَالْأَوْهَامُ فَقَالَ قُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَأَخْبِرْنِي عَنِ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ أَ هُمَا الْيَوْمَ مَخْلُوقَتَانِ فَقَالَ نَعَمْ وَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَرَأَى النَّارَ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ قَوْماً يَقُولُونَ إِنَّهُمَا الْيَوْمَ مُقَدَّرَتَانِ غَيْرُ مَخْلُوقَتَيْنِ فَقَالَ علیه السلام: مَا أُولَئِكَ مِنَّا وَلَا نَحْنُ مِنْهُمْ مَنْ أَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ فَقَدْ كَذَّبَ النَّبِيَّ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَكَذَّبَنَا وَلَا مِنْ وَلَايَتِنَا عَلَى شَيْ‏ءٍ وَيُخَلَّدُ فِي نَارِ جَهَنَّمَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ. يَطُوفُونَ بَيْنَها وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ‏ وَقَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أَخَذَ بِيَدِي جَبْرَئِيلُ فَأَدْخَلَنِي الْجَنَّةَ فَنَاوَلَنِي مِنْ رُطَبِهَا فَأَكَلْتُهُ فَتَحَوَّلَ ذَلِكَ نُطْفَةً فِي صُلْبِي فَلَمَّا أُهْبِطْتُ إِلَى الْأَرْضِ وَاقَعْتُ خَدِيجَةَ فَحَمَلَتْ بِفَاطِمَةَ سلام الله علیها فَفَاطِمَةُ حَوْرَاءُ إِنْسِيَّةٌ وَكُلَّمَا اشْتَقْتُ إِلَى رَائِحَةِ الْجَنَّةِ شَمِمْتُ رَائِحَةَ ابْنَتِي فَاطِمَةَ سلام الله علیها.

كفاية الأثر، ص16: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم‏ وَالْحَسَنُ عَلَى عَاتِقِهِ وَالْحُسَيْنُ عَلَى فَخِذِهِ يَلْثِمُهُمَا وَيُقَبِّلُهُمَا وَيَقُولُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُمَا وَعَادِ مَا مَنْ عَادَاهُمَا ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ كَأَنِّي بِهِ وَقَدْ خُضِبَتْ شَيْبَتُهُ مِنْ دَمِهِ يَدْعُو فَلَا يُجَابُ وَيَسْتَنْصِرُ فَلَا يُنْصَرُ قُلْتُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ شِرَارُ أُمَّتِي مَا لَهُمْ لَا أَنَالَهُمُ‏ اللَّهُ‏ شَفَاعَتِي‏ ثُمَّ قَالَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ كُتِبَ لَهُ ثَوَابُ أَلْفِ حَجَّةٍ وَأَلْفِ عُمْرَةٍ أَلَا وَمَنْ زَارَهُ فَكَأَنَّمَا زَارَنِي وَمَنْ زَارَنِي فَكَأَنَّمَا زَارَ اللَّهَ وَحَقُّ الزَّائِرِ عَلَى اللَّهِ أَنْ لَا يُعَذِّبَهُ بِالنَّارِ، الخبر.

عوالي اللئالي، ج4، ص83، ح92: وَرُوِيَ‏ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم كَانَ يَوْماً فِي بَيْتِ فَاطِمَةَ وَعِنْدَهُ عَلِيٌّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ علیهم السلام وَقَدْ مُلِئَ بِهِمْ سُرُوراً وَفَرَحاً إِذْ هَبَطَ الْأَمِينُ جَبْرَئِيلُ علیه السلام فَقَالَ السَّلَامُ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَيَقُولُ يَا مُحَمَّدُ أَ فَرِحْتَ‏ بِاجْتِمَاعِ‏ شَمْلِكَ بِأَهْلِ بَيْتِكَ فِي دَارِ الدُّنْيَا فَقَالَ صلّی الله علیه و آله و سلّم نَعَمْ وَالْحَمْدُ لِرَبِّي عَلَى ذَلِكَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى يَقُولُ إِنَّهُمْ صَرْعَى وَقُبُورُهُمْ شَتَّى فَبَكَى النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَقَالَ لَهُ عَلَيٌّ وَمَا يُبْكِيكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ يَا عَلِيُّ هَذَا جَبْرَئِيلُ يُخْبِرُنِي عَنْكُمْ أَنَّكُمْ صَرْعَى وَقُبُورُكُمْ شَتَّى فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا خَصَّنَا بِهِ مِنَ الْبَلْوَى يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا لِمَنْ زَارَنَا فِي حَيَاتِنَا أَوْ بَعْدَ مَوْتِنَا فَقَالَ علیه السلام يَا عَلِيُّ مَنْ زَارَنِي حَيّاً أَوْ مَيِّتاً أَوْ زَارَكَ فِي حَيَاتِكَ أَوْ بَعْدَ مَوْتِكَ أَوْ زَارَ فَاطِمَةَ أَوْ زَارَ الْحَسَنَ أَوْ زَارَ الْحُسَيْنَ فِي حَيَاتِهِمْ أَوْ بَعْدَ وَفَاتِهِمْ كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِهِ وَكَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَوَابَ الْمُجَاهِدِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَقَالَ عَلِيٌّ علیه السلام الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ هَذِهِ النِّعْمَةِ.

الكافي، ج4، ص585، ح5: عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: مَا لِمَنْ زَارَ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم؟ قَالَ: كَمَنْ زَارَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فَوْقَ عَرْشِهِ، قَالَ: قُلْتُ: فَمَا لِمَنْ‏ زَارَ أَحَداً مِنْكُمْ؟ قَالَ: كَمَنْ‏ زَارَ رَسُولَ‏ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم.

كامل الزيارات، ص147، ح2: عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُمِّيِّ، عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام بِشَطِّ الْفُرَاتِ‏ كَانَ‏ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ.

[4]. قرب الاسناد، ص102، ح342: عَنِ ابْنِ عُلْوَانَ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: يَبْعَثُ اللَّهُ عِبَاداً يَوْمَ الْقِيَامَةِ تَهَلَّلُ وُجُوهُهُمْ نُوراً، عَلَيْهِمْ ثِيَابٌ مِنْ نُورٍ، فَوْقَ مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ، بِأَيْدِيهِمْ‏ قُضْبَانٌ‏ مِنْ نُورٍ، عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ وَعَنْ يَسَارِهِ، بِمَنْزِلَةِ الْأَنْبِيَاءِ وَلَيْسُوا بِأَنْبِيَاءَ، وَبِمَنْزِلَةِ الشُّهَدَاءِ وَلَيْسُوا بِشُهَدَاءَ. فَقَامَ رَجُلٌ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَا مِنْهُمْ؟ فَقَالَ: لَا. فَقَامَ آخَرُ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَا مِنْهُمْ؟ فَقَالَ: لَا. فَقَالَ: مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى مَنْكِبِ عَلِيٍّ علیه السلام فَقَالَ: هَذَا، وَشِيعَتُهُ».

الأربعون حديثاً (للرازي)، ص20، ح2: عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: سَمِعْتُ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ وَعِنْدَهُ جَمَاعَةٌ فَتَذَاكَرُوا السَّابِقِينَ إِلَى الْإِسْلَامِ يَقُولُ: أَمَّا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم يَقُولُ: فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ لَوَدِدْتُ أَنَّ لِي وَاحِدَةً مِنْهُنَّ وَكَانَتْ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ. وَكُنْتُ أَنَا وَأَبُو بَكْرٍ وَأَبُو عُبَيْدَةَ وَجَمَاعَةٌ مِنَ الصَّحَابَةِ، إِذْ ضَرَبَ‏ النَّبِيُ‏ عَلَيْهِ وَآلِهِ السَّلَامُ يَدَهُ عَلَى مَنْكِبِ عَلِيٍّ علیه السلام فَقَالَ: يَا عَلِيُّ أَنْتَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً وَأَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ إِسْلَاماً وَأَنْتَ مِنِّي‏ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‏.

الأمالي (للصدوق)، ص244: عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم‏ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى يَبْعَثُ أُنَاساً وُجُوهُهُمْ مِنْ نُورٍ عَلَى كَرَاسِيَّ مِنْ نُورٍ عَلَيْهِمْ ثِيَابٌ مِنْ نُورٍ فِي ظِلِّ الْعَرْشِ بِمَنْزِلَةِ الْأَنْبِيَاءِ وَلَيْسُوا بِالْأَنْبِيَاءِ وَبِمَنْزِلَةِ الشُّهَدَاءِ وَلَيْسُوا بِالشُّهَدَاءِ فَقَالَ رَجُلٌ أَنَا مِنْهُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَا قَالَ آخَرُ أَنَا مِنْهُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَا قِيلَ مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى رَأْسِ عَلِيٍّ علیه السلام وَقَالَ هَذَا وَشِيعَتُهُ.

كفاية الأثر، ص81: عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَأَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ وَالْفَضْلُ بْنُ الْعَبَّاسِ وَزَيْدُ بْنُ حَارِثَةَ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ إِذْ دَخَلَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ علیهما السلام فَأَخَذَهُ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَقَبَّلَهُ ثُمَّ قَالَ حِبِقَّةٌ حِبِقَّةْ تَرَقَّ عَيْنَ بَقَةْ وَوَضَعَ فَمَهُ عَلَى فَمِهِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أُحِبُّهُ فَأَحِبَّهُ وَأَحِبَّ مَنْ يُحِبُّهُ يَا حُسَيْنُ‏ أَنْتَ الْإِمَامُ ابْنُ الْإِمَامِ أَبُو الْأَئِمَّةِ التِّسْعَةِ مِنْ وُلْدِكَ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ مَا هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةُ الَّذِينَ ذَكَرْتَهُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فِي صُلْبِ الْحُسَيْنِ فَأَطْرَقَ مَلِيّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَقَالَ يَا عَبْدَ اللَّهِ سَأَلْتَ عَظِيماً وَلَكِنِّي أُخْبِرُكَ أَنَّ ابْنِي هَذَا وَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى كَتِفِ الْحُسَيْنِ علیه السلام يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِهِ وَلَدٌ مُبَارَكٌ سَمِيُّ جَدِّهِ عَلِيٍّ علیه السلام يُسَمَّى الْعَابِدَ وَنُورَ الزُّهَّادِ وَيَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ عَلِيٍّ وَلَدٌ اسْمُهُ اسْمِي وَأَشْبَهُ النَّاسِ بِي يَبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً وَيَنْطِقُ‏ بِالْحَقِ‏ وَيَأْمُرُ بِالصَّوَابِ وَيُخْرِجُ اللَّهُ مِنْ صُلْبِهِ كَلِمَةَ الْحَقِّ وَلِسَانَ الصِّدْقِ فَقَالَ لَهُ ابْنُ مَسْعُودٍ فَمَا اسْمُهُ يَا نَبِيَّ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ صَادِقٌ فِي قَوْلِهِ وَفِعَالِهِ الطَّاعِنُ عَلَيْهِ كَالطَّاعِنِ عَلَيَّ وَالرَّادُّ عَلَيْهِ كَالرَّادِّ عَلَي‏.

كفاية الأثر، ص172: عَنْ إِبْرَاهِيمَ يَزِيدَ السَّمَّانِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیهما السلام قَالَ: دَخَلَ أَعْرَابِيٌّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم يُرِيدُ الْإِسْلَامَ وَمَعَهُ ضَبٌّ قَدِ اصْطَادَهُ فِي الْبَرَّيَّةِ وَجَعَلَهُ فِي كُمِّهِ فَجَعَلَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم يَعْرِضُ عَلَيْهِ الْإِسْلَامَ فَقَالَ لَا أُومِنُ بِكَ يَا مُحَمَّدُ أَوْ يُؤْمِنَ بِكَ هَذَا الضَّبُّ وَرَمَى الضَّبَّ مِنْ كُمِّهِ فَخَرَجَ الضَّبُّ مِنَ الْمَسْجِدِ يَهْرُبُ فَقَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم يَا ضَبُّ مَنْ أَنَا قَالَ أَنْتَ‏ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ قَالَ يَا ضَبُّ مَنْ تَعْبُدُ قَالَ أَعْبُدُ الَّذِي خَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ وَاتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلاً وَنَاجَى مُوسَى كَلِيماً وَاصْطَفَاكَ يَا مُحَمَّدُ فَقَالَ الْأَعْرَابِيُّ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ حَقّاً فَأَخْبِرْنِي يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلْ يَكُونُ بَعْدَكَ نَبِيٌّ قَالَ لَا أَنَا خَاتِمُ النَّبِيِّينَ وَلَكِنْ يَكُونُ بَعْدِي أَئِمَّةٌ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَوَّامُونَ بِالْقِسْطِ كَعَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَهُوَ الْإِمَامُ وَالْخَلِيفَةُ بَعْدِي وَتِسْعَةٌ مِنَ الْأَئِمَّةِ مِنْ صُلْبِ هَذَا وَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى صَدْرِي وَالْقَائِمُ تَاسِعُهُمْ يَقُومُ بِالدِّينِ فِي آخِرِ الزَّمَانِ كَمَا قُمْتُ فِي أَوَّلِهِ.

شرح الأخبار، ج1، ص157، ح104: عَنْ أَبِي بَرْزَةَ إِنَّهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لاَ تَزُولُ قَدَمُ عَبْدٍ يَوْمَ القِيَامَةِ حتّى يَسْأَلَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَجَلٌ عَن أرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فِيمَا أَفْنَاهُ وعَن جَسَدِهِ فِيمَا أبْلاهُ وعَن مَالِهِ مِمَّا اكْتَسَبَهُ وفِيما أنفَقَهُ وَعَن حُبِّنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: وَمَا عَلاَمَةُ حُبِّكُمْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ صلّی الله علیه و آله و سلّم: هَذَا ووَضَعَ يَدَهُ عَلَى رَأْسِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام عَلاَمَةُ حُبِّي مِنْ بَعْدِي.

شرح الأخبار، ج1، ص167، ح126: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ صَلَوَاتُ الله عَلَيهِ قَالَ: بَلَغَ رَسُولَ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم عَنْ قَوْمٍ إِنَّهُمْ يَسُبُّونَ عَلِيّاً علیه السلام فَغَضِبَ لِذَلِكَ غَضَباً شَدِيداً وَهُوَ عَلى ذلِكَ يَذْكُرُهُ مَعَ أَصْحَابِهِ حَتَّى أَقْبَلَ عَلِيٌ علیه السلام فَأَجْلَسَهُ إِلَى جَانِبِهِ ثُمَّ قالَ إِنَّكُمْ لَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ حَتَّى تُحِبُّونِي وكَذَبَ مَنْ زَعَمَ إِنَّهُ يُحِبُّني وَيُبغِضُ هَذا وَوَضَعَ يَدَهُ على عَلِيٍّ علیه السلام.

الطبقات الكبرى، ج3، ص22: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حِينَ آخَى بَيْنَ أَصْحَابِهِ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى مَنْكِبِ عَلِيٍّ ثُمَّ قَالَ: أَنْتَ أَخِي تَرِثُنِي وَأَرِثُكَ.

شرح إحقاق الحق، ج14، ص169: ومِنْهُمُ الْعَلامَةُ الْبَيْهَقِيُّ الشَّافِعِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ اَلْمُسَمَّى بِالتَّهْذِيبِ مَخْطُوطٌ قَالَ فِي ذَيْلِ آيَةٍ (إنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ) المُنْذِرُ النَّبِيُّ والْهَادِي عَلِيٌ. عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ ـ إِلَى أَنْ قَالَ ـ ورَوَى عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّه عليْهِ أَنَّهُ وَضَعَ يدَهُ على مَنْكِبِ عَلِيٍ ثُمَّ قَالَ: أَنْتَ اَلْهَادِي يَا عَلِيُّ بِكُمْ يَهْتَدِي اَلْمُهْتَدُونَ مِنْ بَعْدِي.

[5]. الغيبة (للنعماني)، ص39، ح1: عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: وَفَدَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَهْلُ الْيَمَنِ فَقَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم جَاءَكُمُ أَهْلُ الْيَمَنِ يَبُسُّونَ بَسِيساً فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَالَ قَوْمٌ‏ رَقِيقَةٌ قُلُوبُهُمْ‏ رَاسِخٌ إِيمَانُهُمْ وَمِنْهُمُ الْمَنْصُورُ يَخْرُجُ فِي سَبْعِينَ أَلْفاً يَنْصُرُ خَلَفِي وَخَلَفَ وَصِيِّي حَمَائِلُ سُيُوفِهِمْ الْمِسْكُ‏ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ وَصِيُّكَ فَقَالَ هُوَ الَّذِي أَمَرَكُمُ اللَّهُ بِالاعْتِصَامِ بِهِ فَقَالَ جَلَّ وَعَزَّ وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُوا فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ بَيِّنْ لَنَا مَا هَذَا الْحَبْلُ فَقَالَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ: إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ، فَالْحَبْلُ مِنَ اللَّهِ كِتَابُهُ وَالْحَبْلُ مِنَ النَّاسِ وَصِيِّي فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ وَصِيُّكَ فَقَالَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ: أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ‏، فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَا جَنْبُ اللَّهِ هَذَا فَقَالَ هُوَ الَّذِي يَقُولُ اللَّهُ فِيهِ: وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً هُوَ وَصِيِّي وَالسَّبِيلُ إِلَيَّ مِنْ بَعْدِي فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ بِالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً أَرِنَاهُ فَقَدِ اشْتَقْنَا إِلَيْهِ فَقَالَ هُوَ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ الْمُتَوَسِّمِينَ فَإِنْ نَظَرْتُمْ إِلَيْهِ نَظَرَ مَنْ‏ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ عَرَفْتُمْ أَنَّهُ وَصِيِّي كَمَا عَرَفْتُمْ أَنِّي نَبِيُّكُمْ فَتَخَلَّلُوا الصُّفُوفَ وَتَصَفَّحُوا الْوُجُوهَ فَمَنْ أَهْوَتْ إِلَيْهِ قُلُوبُكُمْ فَإِنَّهُ هُوَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ- فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ‏ أَيْ إِلَيْهِ وَإِلَى ذُرِّيَّتِهِ علیهم السلام. ثُمَّ قَالَ فَقَامَ أَبُو عَامِرٍ الْأَشْعَرِيُّ فِي الْأَشْعَرِيِّينَ وَأَبُو غِرَّةَ الْخَوْلَانِيُّ فِي الْخَوْلَانِيِّينَ وَظَبْيَانُ وَعُثْمَانُ بْنُ قَيْسٍ فِي بَنِي قَيْسٍ وَعُرَنَةُ الدَّوْسِيُ‏ فِي الدَّوْسِيِّينَ وَلَاحِقُ بْنُ عِلَاقَةَ فَتَخَلَّلُوا الصُّفُوفَ وَتَصَفَّحُوا الْوُجُوهَ وَأَخَذُوا بِيَدِ الْأَنْزَعِ الْأَصْلَعِ‏ الْبَطِينِ وَقَالُوا إِلَى هَذَا أَهْوَتْ أَفْئِدَتُنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم: أَنْتُمْ نَجَبَةُ اللَّهِ حِينَ عَرَفْتُمْ‏ وَصِيَّ رَسُولِ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ تُعَرَّفُوهُ فَبِمَ عَرَفْتُمْ أَنَّهُ هُوَ فَرَفَعُوا أَصْوَاتَهُمْ يَبْكُونَ وَيَقُولُونَ يَا رَسُولَ اللَّهِ نَظَرْنَا إِلَى الْقَوْمِ فَلَمْ تَحِنَّ لَهُمْ قُلُوبُنَا وَلَمَّا رَأَيْنَاهُ رَجَفَتْ قُلُوبُنَا ثُمَّ اطْمَأَنَّتْ نُفُوسُنَا وَانْجَاشَتْ أَكْبَادُنَا وَهَمَلَتْ أَعْيُنُنَا وَانْثَلَجَتْ صُدُورُنَا حَتَّى كَأَنَّهُ لَنَا أَبٌ وَنَحْنُ لَهُ بَنُونَ فَقَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم‏ وَما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ‏ أَنْتُمْ مِنْهُمْ‏ بِالْمَنْزِلَةِ الَّتِي سَبَقَتْ لَكُمْ بِهَا الْحُسْنَى وَأَنْتُمْ عَنِ النَّارِ مُبْعَدُونَ قَالَ فَبَقِيَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ الْمُسَمَّوْنَ حَتَّى شَهِدُوا مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام الْجَمَلَ وَصِفِّينَ فَقُتِلُوا بِصِفِّينَ رَحِمَهُمُ اللَّهُ وَكَانَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم بَشَّرَهُمْ بِالْجَنَّةِ وَأَخْبَرَهُمْ أَنَّهُمْ يَسْتَشْهِدُونَ مَعَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام.

[6]. المؤمن، ص39، ح89: وَعَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ تَلْتَقِي فَتَتَشَامُّ كَمَا تَتَشَامُّ الْخَيْلُ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَمَا تَنَاكَرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ وَلَوْ أَنَّ مُؤْمِناً جَاءَ إِلَى مَسْجِدٍ فِيهِ أُنَاسٌ‏ كَثِيرٌ لَيْسَ‏ فِيهِمْ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَاحِدٌ لَمَالَتْ رُوحُهُ إِلَى ذَلِكَ الْمُؤْمِنِ حَتَّى يَجْلِسَ إِلَيْهِ.

المؤمن، ص39، ح90: وَعَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَا وَاللَّهِ لَا يَكُونُ [الْمُؤْمِنُ‏] مُؤْمِناً أَبَداً حَتَّى يَكُونَ لِأَخِيهِ مِثْلَ الْجَسَدِ إِذَا ضَرَبَ عَلَيْهِ عِرْقٌ وَاحِدٌ تَدَاعَتْ لَهُ سَائِرُ عُرُوقِهِ‏.

المؤمن، ص39، ح91: وَعَنْهُ علیه السلام قَالَ: لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ شَيْ‏ءٌ يَسْتَرِيحُ إِلَيْهِ وَإِنَّ الْمُؤْمِنَ يَسْتَرِيحُ إِلَى أَخِيهِ الْمُؤْمِنِ كَمَا يَسْتَرِيحُ الطَّيْرُ إِلَى شَكْلِهِ‏.

الأمالي (للطوسي)، ص411، ح72: عَنْ سَدِير قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: إِنِّي لَأَلْقَى الرَّجُلَ لَمْ أَرَهُ وَلَمْ يَرَنِي فِيمَا مَضَى قَبْلَ يَوْمِهِ ذَلِكَ فَأُحِبُّهُ حُبّاً شَدِيداً، فَإِذَا كَلَّمْتُهُ وَجَدْتُهُ لِي عَلَى مِثْلِ مَا أَنَا عَلَيْهِ لَهُ، وَيُخْبِرُنِي أَنَّهُ يَجِدُ لِي مِثْلَ الَّذِي أَجِدُ لَهُ فَقَالَ: صَدَقْتَ يَا سَدِيرُ، إِنَّ ائْتِلَافَ قُلُوبِ الْأَبْرَارِ إِذَا الْتَقَوْا، وَإِنْ لَمْ يُظْهِرُوا التَّوَدُّدَ بِأَلْسِنَتِهِمْ، كَسُرْعَةِ اخْتِلَاطِ قَطْرِ السَّمَاءِ عَلَى مِيَاهِ الْأَنْهَارِ، وَإِنَّ بُعْدَ ائْتِلَافِ قُلُوبِ الْفُجَّارِ إِذَا الْتَقَوْا، وَإِنْ أَظْهَرُوا التَّوَدُّدَ بِأَلْسِنَتِهِمْ، كَبُعْدِ الْبَهَائِمِ مِنَ التَّعَاطُفِ، وَإِنْ طَالَ اعْتِلَافُها عَلَى مِذْوَدٍ وَاحِدٍ.

[7]. إعلام الورى، ص360: قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيُّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ علیه السلام فَكَلَّمَنِي بِالْهِنْدِيَّةِ فَلَمْ أُحْسِنْ أَنْ أَرُدَّ عَلَيْهِ وَكَانَ بَيْنَ يَدَيْهِ رَكْوَةٌ مُلِئَ حَصًى فَتَنَاوَلَ حَصًى وَاحِدَةً وَوَضَعَهَا فِي فِيهِ فَمَصَّهَا مَلِيّاً ثُمَّ رَمَى بِهَا إِلَيَّ فَوَضَعْتُهَا فِي فَمِي فَوَ اللَّهِ مَا بَرِحْتُ مِنْ عِنْدِهِ حَتَّى تَكَلَّمْتُ بِثَلَاثَةٍ وَسَبْعِينَ لِسَاناً أَوَّلُهَا الْهِنْدِيَّةُ.

الخرائج والجرائح، ج1، ص195، ح30: عَنْ زَاذَانَ أَبِي عَمْرٍو قُلْتُ يَا زَاذَانُ إِنَّكَ لَتَقْرَأُ الْقُرْآنَ فَتُحْسِنُ قِرَاءَتَهُ فَعَلَى مَنْ قَرَأْتَ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام مَرَّ بِي وَأَنَا أُنْشِدُ الشِّعْرَ وَكَانَ لِي خُلُقٌ حَسَنٌ فَأَعْجَبَهُ صَوْتِي فَقَالَ يَا زَاذَانُ هَلَّا بِالْقُرْآنِ‏ قُلْتُ وَكَيْفَ لِي بِالْقُرْآنِ فَوَ اللَّهِ مَا أَقْرَأُ مِنْهُ إِلَّا بِقَدْرِ مَا أُصَلِّي بِهِ قَالَ فَادْنُ مِنِّي فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَتَكَلَّمَ فِي أُذُنِي بِكَلَامٍ مَا عَرَفْتُهُ وَلَا عَلِمْتُ مَا يَقُولُ ثُمَّ قَالَ لِي افْتَحْ فَاكَ فَتَفَلَ فِي فِيَّ فَوَ اللَّهِ مَا زَالَتْ قَدَمِي مِنْ عِنْدِهِ حَتَّى حَفِظْتُ الْقُرْآنَ بِإِعْرَابِهِ وَهَمْزِهِ وَمَا احْتَجْتُ أَنْ أَسْأَلَ عَنْهُ أَحَداً بَعْدَ مَوْقِفِي ذَلِكَ قَالَ سَعْدٌ فَقَصَصْتُ‏ قِصَّةَ زَاذَانَ‏ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ صَدَقَ زَاذَانُ إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام دَعَا لِزَاذَانَ بِالاسْمِ الْأَعْظَمِ الَّذِي لَا يُرَدُّ.

[8]. اللمعة البيضاء، ص84: (در ثمين في تحقيق طهارة دم المعصومين وفي حكمة بولهم ونجوهم):... وفي مسألة حكم دم الإمام علیه السلام لا ضرورة داعية إلى تحقيقها واستنباط حكمها، وان الضرورات تتقدر بقدرها. ولكن لما كانت تلك المسألة مشتملة على بعض المطالب الأصولية، والمعارف الدينية مع اشتهار البحث عنها في هذه الأزمنة، لا بأس في الإشارة إلى بعض ما قيل فيها دفعا للشبهة عن الأذهان الضعيفة. فنقول: قيل إن الحكم في مسألة الدماء بقول مطلق بحسب ظواهر الأدلة هو النجاسة، حيث إنها دالة على أن الدم مطلقا نجس، أو ان الدم يجب غسله ونحو ذلك، وقد عمل بها العامة والخاصة، ودم المعصوم علیه السلام داخل في جملة الدماء، فيكون من جزئيات تلك المسألة. وغاية الدليل لمن قال في دم المعصوم علیه السلام بعدم الطهارة، هو إطلاقات تلك الأدلة، ولكن هذه المسألة ليست باجماعية بل خلافية بين الأمة، ولمن قال بالطهارة أيضا أدلة يأتي إليها الإشارة.

وقد سئل الآقا محمد علي البهبهاني في كتاب المقامع عن طهارة دم النبي صلّی الله علیه و آله و سلّم، فأفتى بعدم الطهارة، وادعى عليه الشهرة بين الخاصة مع بعض العامة، وانه قال أكثر العامة مع بعض الخاصة بالطهارة، ومن أعاظم العامة المفتين بالطهارة هو الشافعي.

وذكر العلامة (رحمه الله) في التذكرة في جملة فضائل النبي صلّی الله علیه و آله و سلّم انه يتبرك بدمه وبوله، وظاهره الطهارة أيضا.

وادعى الفاضل الدربندي (رحمه الله) الاجماع - بل الضرورة - على طهارة دم المعصوم علیه السلام، وقال: ان المخالف كان ضعيفا نادرا، مع أنه انقرض الخلاف في هذه الأزمنة أيضا، بل سرى حكم الطهارة إلى دماء المستشهدين بين يدي سيد الشهداء علیه السلام أيضا، ولكن دماؤهم التي سفكت في كربلاء، ثم حول بسط المسألة إلى كتابه شرح المنظومة في فقه الامامية. ولسنا هنا بصدد بيان تفصيل هذه المسألة، واستدلالات الطرفين، والترجيح بين الأدلة الموهونة وغير الموهونة الصادرة من الفريقين، وذكر أسماء القائلين من الطائفتين، ولكن نبين هنا دقيقة لطيفة يتبين بها حقيقة المسألة. فنقول: ان الأحكام الشرعية جعليات صادرة من الشارع، طارئة بجعله علیه السلام على الموضوعات الخارجية التي هي أفعال المكلفين، فان فعل المكلف هو محل تعلق الأحكام الشرعية الجعلية، ولو أسند الحكم إلى الأعيان في بعض الأحيان. مثلا نقول تارة: ان شرب الخمر حرام، وتارة أخرى: ان الخمر حرام، والثاني أيضا راجع إلى الأول، إذ لا معنى لحرمة ذات الخمر، فان الحرام ما يترتب عليه العقاب، ولا يترتب العقاب على ذات الخمر بل على شربه، وهو الفعل المتعلق به، وكذا قولنا: المغصوب حرام معناه ان التصرف فيه حرام، والام والأخت حرام أي نكاحهما وهكذا، فكلما تعلق الحكم على العين يراد بها الفعل الذي اشتهر تعلقه بها. مثلا في قوله تعالى: (حرمت عليكم أمهاتكم وبناتكم...) يراد نكاحها لا النظر إليها ونحو ذلك، ولا أكلها ولا غير ذلك، و (حرمت عليكم الميتة والدم...) أي أكلها وهكذا. ولما كانت الأحكام جعلية حاصلة بانشاء الشارع، فقد أنشأ الشارع حكم الحرمة في أكل لحم الخنزير، وحكم الحلية في أكل لحم الغنم، فلو عكس كان الأمر بعكس القضية، لكن هذا التخصيص من الشارع ليس بمحض الهوى، بل هو وحي يوحى تابع للمصالح والمفاسد الكامنة في الأشياء فعلا أو تركا. مثلا إذا كان في الفعل مصلحة ملزمة كالصلاة التي هي مطهرة للباطن، وجاعلة للطينة الانسانية نورانية قابلة لدخول الجنة دار قرب الجبار، ومحل مصاحبة الأخيار، وكان تركها جاعلا للطينة الظلمانية مستحقة لدخول النار، والانتظام في سلك الأشرار، جعلها واجبة لاشتمالها على المصالح الباطنية مما ذكر وغيره من المصالح الكثيرة، والخمر بالعكس فعلا وتركا، فجعلها محرمة للاشتمال على المفاسد الباطنية، وكونها أم كل خبيثة ورذيلة. وإن كانت المصلحة جزئية غير ملزمة جعل الفعل مندوبا، أو المفسدة كذلك جعله مكروها، أو تساوى الطرفين جعله مباحا، وكذا الكلام في الطهارة والنجاسة وغير ذلك، فمباشرة الماء مثلا لا توجب الخباثة الباطنية، ولا تبطل الصلاة، ولا تمنعها عن الصحة المطلوبة اللازمة، فحكم فيه بالطهارة بخلاف الدم والخمر والميتة وهكذا. ثم اختلفوا في أن تلك المصالح والمفاسد الكامنة في الأشياء الموجبة لترتب الأحكام المخصوصة، هل هي ذاتية أو عارضية من جهة الصفات اللازمة، أو بالوجوه والاعتبارات الخارجية أو لا كلية في المرحلة، وتفصيل المسألة موكول إلى محله. والقول الرابع الذي اختاره المحققون من المتأخرين هو التفصيل، وان الأشياء في أنفسها مختلفة، فالمصالح والمفاسد في بعضها ذاتية كالايمان والشرك مثلا، وحب آل محمد علیهم السلام وبغضهم، والذاتي لا يختلف ولا يتخلف، ولا يتبدل ما بالذات في حال من الحالات، وفي بعضها باعتبار الأوصاف اللازمة كالكذب النافع المنجي للنبي صلّی الله علیه و آله و سلّم من الهلاك، والكذب الذي ليس كذلك سيما إذا كان مضرا. وبعضها بالوجوه والاعتبارات كالخبز الأبيض الجيد في غاية الجودة، والعسل الشافي، والسكر الصافي في غاية الحلاوة واللطافة، إذا كان شئ من ذلك مغصوبا فان الحرمة في نحو ذلك ليست لخباثة ذاتية فيه ولا لصفة لازمة، بل هي من جهة الوجوه والاعتبارات الخارجية، وذلك بملاحظة ان الرخصة في نحو ذلك توجب المفسدة الخارجية الطارئة من جهة اختلال نظام العالم مثلا، فيختل به أمور معاش بني آدم، ويؤدي إلى اختلال أمور معادهم. ثم إن معنى النجاسة في الشيء ليس الا وجوب الاحتراز عنه في الصلاة مثلا، أو الأكل والشرب ونحو ذلك، ووجوب الاحتراز فيه اما من جهة خباثة في نفسه ذاتا أو صفة، أو من جهة المصالح الخارجية، فدم المعصوم علیه السلام يجب غسله البتة بحسب القواعد الشرعية من جهة المصالح الخارجية، إذ لو بني على عدم غسله مثلا بالحكم بالطهارة لزم الهرج والمرج في الشريعة، فكان يقول بعض الناس بطهارة دم سلمان، وبعضهم بطهارة دم أبي ذر، ومريد العالم الفلاني بطهارة دمه، ومريد العارف الفلاني كذلك، وكذا في البول والغائط من الخاصة أو من العامة. وهذا باب عظيم يدخل منه الشيطان، فيفسد على الناس أحكام الدين والملة، كما ترى ان مع استقرار الحكم ظاهرا بنجاسة الدماء مطلقا، يحكم بعض السفهاء في عصرنا بطهارة دم العارف الفلاني وبوله وغائطه، فكيف إذا كان هناك روزنة للدخول في هذه المسألة، فسدوا هذا الباب من صدر الشريعة، وحكموا باطلاقات كلامهم بوجوب غسل الدماء بالمرة، وكانوا علیهم السلام يغسلون الدم ونحوه من أنفسهم أو من غيرهم. واما من حيث الحقيقة فليس في دم المعصوم علیه السلام خباثة بالمرة لا ظاهرية ولا باطنية، بل هو طهر طاهر مطهر من طهر طاهر مطهر في غاية الطهارة، وآية التطهير أيضا تدل على حكم المسألة، كما أن السكر المغصوب ليس فيه خباثة ذاتية بل هو في غاية اللطافة، لكن عرض عليه حكم الاجتناب عنه من جهة المصالح الخارجية، فيقال: ان وجوب الاجتناب فيه انما هو من الأحكام التعبدية لا انه من جهة الخباثة والنجاسة. وأي خبيث يتجاسر أن يقول بخباثة دم المعصوم علیه السلام في عرض الخمر ودم الخنزير ولحم الميتة مثلا - نعوذ بالله من سماع تلك المقالة - فدماؤهم علیهم السلام أطهر وألطف من كل لطيف ونظيف بمراتب كثيرة. وقد مر ان الأنبياء علیهم السلام خلقوا من نور أجسامهم اللطيفة، وأجسادهم الشريفة، ودماؤهم من جملة أجزائهم في عالم الجسمية، ولا معنى لطروء النجاسة بالنسبة إلى العقول الصافية، فكيف بما هو أعلى منها مرتبة؟! فالأنوار اللطيفة في غاية اللطافة لا تعرضها الخباثة والكثافة، وكذا الحكم في البول والغائط، ولذا كان رائحتهما من المعصوم علیه السلام كالمسك الأذفر. وكذا النطفة منهم علیهم السلام، وإن كان مادة هذه الأمور من الأغذية الدنيوية الكثيفة، الا انها بمجاورة جسم المعصوم علیه السلام ومخالطته ومصاحبته تكتسب اللطافة الكاملة بالتبعية، ولذا كان اللباس والعباء على جسم النبي صلّی الله علیه و آله و سلّم لا يقع منهما أيضا ظل تبعا له. هيزم تيره حريف نار شد * تيرگى رفت و همه أنوار شد فكل شئ منهم نور حتى الدم والبول والغائط والنطفة، فأجسامهم البشرية المرئية مظاهر الصفات اللاهوتية، والصورة لا تضر في الحقيقة، وإذا كان جبرئيل علیه السلام يتصور بصورة دحية الكلبي، كان له لحم ودم وعظام بمقتضى الصورة الجسمية، لكن المتبدل لم يكن الا الصورة والا كان كل جزء منه نورا محضا البتة.

وما ورد ان المعصوم علیه السلام لا يغفل ولا ينام، ويرى من خلف كما يرى من أمام، فهل يجوز ذلك الا بأن يكون كل أعضائه نورا بالتمام، فلا يذهب بك الصورة عن الحقيقة إلى الصورة. گر به ظاهر مثلكم بأشد بشر * با دل يوحى إلى ديدهور أي بسا كس را كه صورت رآه زد * قصد صورت كرد و بر الله زد كل شئ من المليح مليح * كل شئ من القبيح قبيح ووجه الطهارة في جميع ما ذكر منهم علیهم السلام من حيث الحكمة، ان أصل منشأ النجاسة ونحوها انما هو جهة النفسانية، ولذا كان فضلة الحيوان المأكول اللحم كالغنم مثلا طاهرة دون الانسان، وليس في تلك الأنوار الأسفهيدية جهة النفسانية بالمرة ولو مثقال ذرة، وما ورد في طهارة أجسادهم الشريفة انما هو محمول على أجزائها الظاهرية والباطنية من كل حيثية، والا فظواهر الأجساد طاهرة من كل مسلم أيضا، فلا يكون لهم علیهم السلام حينئذ فضل من هذه الجهة. واما الاستدلال على طهارة دمائهم علیهم السلام بالخبر الذي ورد، انه ما من مسجد بني الا على قبر نبي أو وصي نبي، فأصابت تلك البقعة رشة من دمه فأحب الله أن يذكر فيها، بتقريب ان الله لا يحب الرجس فلابد أن يكون الدم منهم طاهرا حتى يحب الله محل ملاقاته لحبه، فضعيف كما لا يخفى، لجواز أن يكون هذه المحبة من جهة كون هذا الدم مصبوبا مراقا في سبيل الله من أجساد هؤلاء الأنبياء العظام والأوصياء الكرام، لا لذات تلك القطرة. والى هذا الخبر أشار بحر العلوم في الدرة النجفية بقوله: والسر في فضل صلاة المسجد * قبر لمعصوم به مستشهد بقطرة من دمه مطهرة * طهره الله لعبد ذكره وهي بيوت أذن الله بأن * ترفع حتى يذكر اسمه الحسن.

(الأخبار الدالة على طهارة دم المعصوم): نعم يشير إليها، أي إلى طهارة دم المعصوم علیه السلام، بل يدل عليها ما رواه المجلسي (رحمه الله) في البحار عن الراوندي في قصص الأنبياء، والحسين بن بسطام في طب الأئمة، عن أبي طيبة الحجام، قال: حجمت رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم وأعطاني دينارا وشربت دمه، فلما اطلع على ذلك قال: ما حملك على ذلك؟ قلت: أتبرك به، قال: أخذت أمانا من الأوجاع، والأسقام، والفقر، والفاقة، ولا يمسك النار أبدا. وقد علل حرمة الدم في الأخبار بكثرة مضاره، مثل انه يمرض البدن، ويغير اللون، ويورث البخر، والصفراء، والجنون، وسوء الخلق، والقسوة ونحو ذلك، وإذ ليس في دم المعصوم علیه السلام هذه المفاسد، بل صرح باشتماله على المصالح المقابلة لها، فلا حرمة. وفي مرسل المناقب عن عبد الله بن الزبير قال: احتجم النبي صلّی الله علیه و آله و سلّم فأخذت الدم لأهريقه، فلما برزت حسوته، فلما رجعت قال صلّی الله علیه و آله و سلّم: ما صنعت؟ قلت: جعلته في أخفى مكان وفي رواية أخرى: جعلته في وعاء حريز قال صلّی الله علیه و آله و سلّم: ألفيك - أي أجدك - شربت الدم، وفي خبر آخر: لا تعد إلى مثله. وابن شهرآشوب في كتاب المناقب عن أم أيمن - وهي كانت جارية ورثها النبي صلّی الله علیه و آله و سلّم من أبيه، فأعتقها وجعلها حاضنة أولاده، وقد حلف صلّی الله علیه و آله و سلّم بأنها من أهل الجنة - قالت: أصبح رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم فقال: يا أم أيمن قومي واهرقي ما في الفخارة - يعني البول - قلت: والله شربت ما فيها وكنت عطشى، قالت: فضحك رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم حتى بدت نواجذه، ثم قال: أما انك لا يجع بطنك، وفي خبر آخر بعد هذا: فلا تعودي. فيستفاد تقريره صلّی الله علیه و آله و سلّم لشرب دمه وبوله، وتقرير المعصوم علیه السلام حجة كفعله وقوله، فالظاهر من سكوت النبي صلّی الله علیه و آله و سلّم وعدم نهيه سيما مع ذكر منافعه الرضا به المستلزم للطهارة لحرمة شرب النجس وأكله. واما ان الأخبار الدالة على الأمر بغسل الدم والبول مطلقة أو عامة، فيشمل دم المعصوم أيضا وبوله مع أنهم علیهم السلام كانوا يغسلون دماءهم وأبوالهم أيضا - كما ورد في الأخبار المستفيضة - ففيه انه لا كلام في لزوم اجراء هذه الأحكام الشرعية في ظاهر المرحلة، لما مر من المصالح الخارجية بلا فرق بين دم المعصوم وغيره، ولكن وجوب الغسل أعم من النجاسة المعروفة، أي المستلزمة للخباثة لما مر، ولجواز كونه تعبديا كالأمر بالاحتراز عن استصحاب مالا يؤكل لحمه في الصلاة مع كونه طاهرا أيضا. وانما الكلام في هذه النجاسة، واما النجاسة بمعنى وجوب الغسل ولزوم الاحتراز للمصالح الخارجية مع كونه بالذات طاهرا في غاية النظافة فلا كلام فيها، وإن كان اطلاق النجاسة مستهجنا حينئذ أيضا لانصراف الأنظار من النجاسة إلى الخباثة من جهة الغلبة، فلعل المنازعة حينئذ لفظية، فلا خلاف في المسألة. واطلاق الدم المسفوح الذي استشكل به العلامة في المنتهى لا ينصرف إلى الأفراد النادرة، ودعوى العموم ممنوعة، ولو سلم فمخصص بالأدلة، وانكار النبي صلّی الله علیه و آله و سلّم لام أيمن بقوله: (ولا تعودي) ونحو ذلك غير معلوم المأخذ، ولو سلم فيمكن أن يحمل على المنع من التكرار، كما يشعر به الأخبار وسنشير إليه. ومن الزيارة الجامعة التي رواها ابن طاووس: (ان الله طهركم من الفواحش ما ظهر منها وما بطن، ومن كل ريبة ورجاسة ودنية ونجاسة). وورد في الأخبار الكثيرة كون بولهم ونجوهم في رائحة المسك الأذفر، وأمر الأرض بابتلاعهما مطلقا، وان ذلك إحدى خواص المعصوم. وفي زيارة الحسين علیه السلام: وأشهد ان دمك سكن في الجنة، وورد في الأخبار: تخضب فاطمة (عليها السلام) في الجنة بدم ولدها الحسين علیه السلام. وفي تفسير الإمام علیه السلام - وهو من الكتب المعروفة بين الطائفة، وفي أوائل البحار انه اعتمد عليه الصدوق، وروى عنه أكثر العلماء من غير غمض فيه - ان رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم احتجم مرة فدفع الدم الخارج منه إلى أبي سعيد الخدري، وقال له: غيبه، فذهب فشربه ورجع. فقال له رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: ماذا صنعت به؟ قال: شربته يا رسول الله، قال: أولم أقل لك غيبه؟ فقال: فقد غيبته في وعاء حريز، فقال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: إياك وأن تعود لمثل هذا، ثم اعلم أن الله قد حرم على النار لحمك ودمك لما اختلط بدمي ولحمي. فجعل أربعون من المنافقين يهزأون برسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم ويقولون: زعم أنه قد أعتق الخدري من النار لاختلاط دمه بدمه، وما هو الا كذاب مفتر، اما نحن فنستقذر دمه، فقال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: أما ان الله يعذبهم بالدم ويميتهم به، وإن كان لم يمت القبط به، فلم يلبثوا الا يسيرا حتى لحقهم الرعاف الدائم، وسيلان دماء من أضراسهم، فكان طعامهم وشرابهم يختلط بذلك فيأكلونه، فبقوا كذلك أربعين صباحا معذبين ثم هلكوا. وفيه أيضا من التقرير مالا يخفى حيث لم يصرح بكونه حراما ولو في أول مرة مع التنبيه على أن الاستقذار من أثر النفاق لا الاخلاص والوفاق. واما النهي فيه عن العود إليه، وكذا في خبر المناقب على ما روى أن أبا طيبة الحجام شرب دم رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم فقال: لا تعد ان الدم حرام أكله، فهذا تحذير محمول على جعله عادة، فيكون مرة واحدة للاستشفاء جائزا والزائد حراما لا للنجاسة، لعدم الملازمة بين الحرمة أو وجوب الغسل أيضا وبين النجاسة، كما صرح به في الرياض، وفي بحث الاجماع من القوانين، لما مر ولجواز التعبدية. كما ورد النهي عن أكل التربة الحسينية زائدا على قدر الاستشفاء، وورد ان من اكل أزيد من قدر الحمصة فكأنما أكل لحومنا ودماءنا، مع أنها طاهرة البتة بلا شبهة. وكما ورد في المكاتبة عن الصادق علیه السلام انه سئل هل اغتسل أمير المؤمنين علیه السلام حين غسل رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم؟ فقال علیه السلام: كان طاهرا مطهرا، ولكن فعل أمير المؤمنين ذلك وجرت به السنة، مع أن علة الحكم في حكم مطلق غسل الميت النجاسة. وأورد جمال المحققين في حاشية الروضة على ما ادعاه الشهيد (رحمه الله) في الذكرى من استلزام غسل الميت لنجاسته بوجوب غسل المعصوم علیه السلام بدونها، وأشار إليه في الدرة بقوله: والنص في المعصوم بالغسل ورد * تعبدا بالغسل مع طهر الجسد فإذا ثبت في أحد المعصومين علیهم السلام حكم ثبت في الاخر أيضا لعدم القول بالفصل في المسألة، بل لا معنى له لكونهم من طينة واحدة، وعدم تصريح العلماء بالطهارة في المسألة اما لعدم الابتلاء بها، أو لكونها معلومة الحالة مما بين في محله من أحوال أبدانهم الطاهرة، وهذه الجملة تكفي في المرحلة لمن كان له أدنى بصيرة، والعاقل تكفيه الإشارة، والجاهل لا تنفعه ألف عبارة.

[9]. روایات پاك بودن اعضای بدن امام علیه السلام از جمله غائط:

تهذيب الأحكام، ج1، ص107، ح13: عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ‏ الصَّيْقَلِ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَلِ‏ اغْتَسَلَ‏ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام حِينَ غَسَّلَ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم عِنْدَ مَوْتِهِ فَأَجَابَهُ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم طَاهِرٌ مُطَهَّرٌ وَلَكِنْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فَعَلَ وَجَرَتْ بِهِ السُّنَّةُ.

الكافي، ج1، ص388، ح8: عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لِلْإِمَامِ عَشْرُ عَلَامَاتٍ يُولَدُ مُطَهَّراً مَخْتُوناً وَإِذَا وَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ وَقَعَ عَلَى رَاحَتِهِ رَافِعاً صَوْتَهُ بِالشَّهَادَتَيْنِ وَلَا يُجْنِبُ وَتَنَامُ عَيْنَاهُ وَلَا يَنَامُ قَلْبُهُ وَلَا يَتَثَاءَبُ وَلَا يَتَمَطَّى وَيَرَى مِنْ خَلْفِهِ كَمَا يَرَى مِنْ أَمَامِهِ وَنَجْوُهُ كَرَائِحَةِ الْمِسْكِ وَالْأَرْضُ مُوَكَّلَةٌ بِسَتْرِهِ‏ وَابْتِلَاعِهِ وَإِذَا لَبِسَ‏ دِرْعَ‏ رَسُولِ‏ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم كَانَتْ عَلَيْهِ وَفْقاً وَإِذَا لَبِسَهَا غَيْرُهُ مِنَ النَّاسِ طَوِيلِهِمْ وَقَصِيرِهِمْ زَادَتْ عَلَيْهِ شِبْراً وَهُوَ مُحَدَّثٌ إِلَى أَنْ تَنْقَضِيَ أَيَّامُهُ.

من لا يحضره الفقيه، ج4، ص418، ح5914: قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا علیهما السلام قَالَ‏ لِلْإِمَامِ عَلَامَاتٌ يَكُونُ أَعْلَمَ النَّاسِ وَأَحْكَمَ النَّاسِ وَأَتْقَى النَّاسِ وَأَحْلَمَ النَّاسِ وَأَشْجَعَ النَّاسِ وَأَسْخَى النَّاسِ وَأَعْبَدَ النَّاسِ وَيُولَدُ مَخْتُوناً وَيَكُونُ مُطَهَّراً وَيَرَى مِنْ خَلْفِهِ كَمَا يَرَى مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا يَكُونُ لَهُ ظِلٌ‏ وَإِذَا وَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ وَقَعَ عَلَى رَاحَتَيْهِ رَافِعاً صَوْتَهُ بِالشَّهَادَتَيْنِ وَلَا يَحْتَلِمُ وَتَنَامُ عَيْنُهُ وَلَا يَنَامُ قَلْبُهُ وَيَكُونُ مُحَدَّثاً وَيَسْتَوِي عَلَيْهِ دِرْعُ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَلَا يُرَى‏ لَهُ‏ بَوْلٌ‏ وَلَا غَائِطٌ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ قَدْ وَكَّلَ الْأَرْضَ بِابْتِلَاعِ مَا يَخْرُجُ مِنْهُ وَتَكُونُ رَائِحَتُهُ أَطْيَبَ مِنْ رَائِحَةِ الْمِسْكِ وَيَكُونُ أَوْلَى بِالنَّاسِ مِنْهُمْ بِأَنْفُسِهِمْ وَأَشْفَقَ عَلَيْهِمْ مِنْ آبَائِهِمْ وَأُمَّهَاتِهِمْ وَيَكُونُ أَشَدَّ النَّاسِ تَوَاضُعاً لِلَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ وَيَكُونُ آخَذَ النَّاسِ بِمَا يَأْمُرُ بِهِ وَأَكَفَ‏ النَّاسِ عَمَّا يَنْهَى عَنْهُ وَيَكُونُ دُعَاؤُهُ مُسْتَجَاباً حَتَّى إِنَّهُ لَوْ دَعَا عَلَى صَخْرَةٍ لَانْشَقَّتْ بِنِصْفَيْنِ وَيَكُونُ عِنْدَهُ سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَسَيْفُهُ ذُو الْفَقَارِ وَيَكُونُ عِنْدَهُ صَحِيفَةٌ يَكُونُ فِيهَا أَسْمَاءُ شِيعَتِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَصَحِيفَةٌ فِيهَا أَسْمَاءُ أَعْدَائِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَتَكُونُ عِنْدَهُ الْجَامِعَةُ وَهِيَ صَحِيفَةٌ طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فِيهَا جَمِيعُ مَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ وُلْدُ آدَمَ وَيَكُونُ عِنْدَهُ الْجَفْرُ الْأَكْبَرُ وَالْأَصْغَرُ إِهَابُ مَاعِزٍ وَإِهَابُ كَبْشٍ فِيهِمَا جَمِيعُ الْعُلُومِ حَتَّى أَرْشِ الْخَدْشِ وَحَتَّى الْجَلْدَةِ وَنِصْفِ الْجَلْدَةِ وَثُلُثِ الْجَلْدَةِ وَيَكُونُ عِنْدَهُ مُصْحَفُ فَاطِمَةَ سلام الله علیها.

الخرائج والجرائح، ج2، ص569، ح26: وَعَنْهُ عَنِ الْبَاقِرِ علیه السلام‏ أَنَّ لِلْإِمَامِ عَشْرَ دَلَائِلَ أَوَّلُهَا أَنَّهُ‏ يُولَدُ مَخْتُوناً وَثَانِيهَا أَوَّلُ مَا يَقَعُ عَلَى الْأَرْضِ يَنْظُرُ إِلَى السَّمَاءِ وَيَشْهَدُ الشَّهَادَتَيْنِ وَثَالِثُهَا أَنَّهُ عَلَى عَضُدِهِ الْأَيْمَنِ مَكْتُوبٌ‏ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَعَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‏ وَرَابِعُهَا أَنَّهُ لَا يَتَمَطَّى‏ وَخَامِسُهَا أَنَّهُ لَا يَتَثَاءَبُ وَسَادِسُهَا أَنَّهُ لَا يَحْتَلِمُ أَبَداً وَالشَّيْطَانُ لَا يَقْرَبُهُ وَسَابِعُهَا أَنَّ رَائِحَةَ نَجْوِهِ‏ مِثْلُ الْمِسْكِ وَالْأَرْضَ تَسْتُرُهُ بِابْتِلَاعِهِ كُلِّهِ وَثَامِنُهَا أَنَّهُ لَا يَكُونُ لَهُ ظِلٌّ إِذَا قَامَ فِي الشَّمْسِ لِأَنَّهُ نُورٌ مِنَ النُّورِ لَيْسَ لَهُ ظِلٌّ وَتَاسِعُهَا أَنَّهُ يَخْتِمُ عَلَى الْحَجَرِ مِثْلَ مَا كَانَ يَفْعَلُ آبَاؤُهُ‏ وَعَاشِرُهَا أَنَّهُ يَكُونُ مُسْتَجَابَ الدَّعْوَةِ.

المستدرك علی الصحيحين، ج4، ص70، ح6912: عَنْ أُمِّ أَيْمَنَ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: قَامَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنَ اللَّيْلِ إِلَيَّ فَخَّارَةٍ مِنْ جَانِبِ الْبَيْتِ فَبَالَ فِيهَا فَقُمْتُ مِنَ اللَّيْلِ وَأَنَا عَطْشَى فَشَرِبْتُ مِنْ فِي الْفَخَّارَةِ وَأَنَا لَا أَشْعُرُ، فَلَمَّا أَصْبَحَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «يَا أُمَّ أَيْمَنَ قَوْمِي إِلَى تِلْكَ الْفَخَّارَةِ فَأَهْرِيقِي مَا فِيهَا» قُلْتُ: قَدْ وَاللَّهِ شَرِبْتُ مَا فِيهَا. قَالَ: فَضَحِكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى بَدَتْ نَوَاجِذُهُ ثُمَّ قَالَ: «أَمَا إِنَّكِ لَا يَفْجَعُ بَطْنُكِ بَعْدَهُ أَبَداً».

[10]. الكافي، ج5، ص116، ح3: عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: احْتَجَمَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم حَجَمَهُ مَوْلًى لِبَنِي بَيَاضَةَ وَأَعْطَاهُ وَلَوْ كَانَ حَرَاماً مَا أَعْطَاهُ فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: أَيْنَ الدَّمُ قَالَ شَرِبْتُهُ‏ يَا رَسُولَ‏ اللَّهِ فَقَالَ مَا كَانَ يَنْبَغِي لَكَ أَنْ تَفْعَلَ وَقَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَكَ حِجَاباً مِنَ النَّارِ فَلَا تَعُدْ.

طب الأئمّة علیهم السلام، ص56: عَنْ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: مَا اشْتَكَى رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَجَعاً قَطُّ إِلَّا كَانَ مَفْزَعُهُ إِلَى الْحِجَامَةِ وَقَالَ أَبُو طَيْبَةَ حَجَمْتُ‏ رَسُولَ‏ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم‏ وَأَعْطَانِي دِينَاراً وَشَرِبْتُ دَمَهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَ شَرِبْتَهُ؟ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ وَمَا حَمَلَكَ عَلَى ذَلِكَ؟ قُلْتُ أَتَبَرَّكُ بِهِ قَالَ أَخَذْتَ أَمَاناً مِنَ الْأَوْجَاعِ وَالْأَسْقَامِ وَالْفَقْرِ وَالْفَاقَةِ وَاللَّهِ مَا تَمَسُّكَ النَّارُ أَبَداً.

تفسير الإمام العسكري علیه السلام، ص419، ح286: قَالَ علیه السلام‏ وَأَمَّا الدَّمُ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم احْتَجَمَ مَرَّةً، فَدَفَعَ الدَّمَ‏ الْخَارِجَ‏ مِنْهُ‏ إِلَى أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ وَقَالَ لَهُ: غَيِّبْهِ. فَذَهَبَ، فَشَرِبَهُ‏. فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: مَا ذَا صَنَعْتَ بِهِ قَالَ: شَرِبْتُهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: أَ وَلَمْ أَقُلْ لَكَ غَيِّبْهُ فَقَالَ: قَدْ غَيَّبْتُهُ فِي وِعَاءٍ حَرِيزٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: إِيَّاكَ وَأَنْ تَعُودَ لِمِثْلِ هَذَا، ثُمَّ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ عَلَى النَّارِ لَحْمَكَ وَدَمَكَ لِمَا اخْتَلَطَ بِلَحْمِي وَدَمِي. فَجَعَلَ أَرْبَعُونَ مِنَ الْمُنَافِقِينَ يَهْزَءُونَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَيَقُولُونَ: زَعَمَ أَنَّهُ قَدْ أَعْتَقَ «الْخُدْرِيَّ» مِنَ النَّارِ لِاخْتِلَاطِ دَمِهِ بِدَمِهِ، وَمَا هُوَ إِلَّا كَذَّابٌ مُفْتَرٍ! أَمَّا نَحْنُ فَنَسْتَقْذِرُ دَمَهُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: أَمَا إِنَّ اللَّهَ يُعَذِّبُهُمْ بِالدَّمِ وَيُمِيتُهُمْ بِهِ، وَإِنْ كَانَ لَمْ يَمُتِ الْقِبْطُ. فَلَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا يَسِيراً حَتَّى لَحِقَهُمُ الرُّعَافُ الدَّائِمُ، وَسَيَلَانُ دِمَاءٍ مِنْ أَضْرَاسِهِمْ فَكَانَ طَعَامُهُمْ وَشَرَابُهُمْ يَخْتَلِطُ بِالدَّمِ‏ فَيَأْكُلُونَهُ، فَبَقُوا كَذَلِكَ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً مُعَذَّبِينَ ثُمَّ هَلَكُوا.

[11]. اختيار معرفة الرجال، ج2، ص871، ح1144: قَالَ حَدَّثَنِي وَاصِلٌ، قَالَ:، طَلَيْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیه السلام بِالنُّورَةِ، فَسَدَدْتُ‏ مَخْرَجَ‏ الْمَاءِ مِنَ الْحَمَّامِ إِلَى الْبِئْرِ، ثُمَّ جَمَعْتُ ذَلِكَ الْمَاءَ وَتِلْكَ النُّورَةَ وَذَلِكَ الشَّعْرَ فَشَرِبْتُهُ كُلَّهُ.

[12]. الأحزاب: 33 (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً).

من لا يحضره الفقيه، ج‏3، ص557، ح4915: وَقَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم:‏ لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يُجْنِبَ فِي هَذَا الْمَسْجِدِ إِلَّا أَنَا وَعَلِيٌّ وَفَاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَمَنْ كَانَ مِنْ‏ أَهْلِي‏ فَإِنَّهُ‏ مِنِّي‏.

تهذيب الأحكام، ج‏6، ص15، ح14: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْجُنُبِ يَجْلِسُ فِي الْمَسْجِدِ قَالَ لَا وَلَكِنْ يَمُرُّ فِيهِ إِلَّا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ وَمَسْجِدَ الْمَدِينَةِ قَالَ وَرَوَى أَصْحَابُنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَالَ لَا يَنَامُ فِي مَسْجِدِي أَحَدٌ وَلَا يُجْنِبُ فِيهِ أَحَدٌ وَقَالَ إِنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَيَّ أَنِ اتَّخِذْ مَسْجِداً طَهُوراً لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يُجْنِبَ فِيهِ إِلَّا أَنَا وَعَلِيٌّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ قَالَ ثُمَّ أَمَرَ بِسَدِّ أَبْوَابِهِمْ‏ وَتَرَكَ‏ بَابَ‏ عَلِيٍّ علیه السلام فَتَكَلَّمُوا فِي ذَلِكَ فَقَالَ مَا أَنَا سَدَدْتُ أَبْوَابَكُمْ وَتَرَكْتُ بَابَ عَلِيٍّ علیه السلام وَلَكِنَّ اللَّهَ أَمَرَ بِسَدِّهَا وَتَرَكَ بَابَ عَلِيٍّ علیه السلام.

علل الشرائع، ج‏1، ص201، ح2: عَنْ أَبِي رَافِعٍ قَالَ: إِنَ‏ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم خَطَبَ النَّاسَ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَمَرَ مُوسَى وَهَارُونَ أَنْ يَبْنِيَا لِقَوْمِهِمَا بِمِصْرَ بُيُوتاً وَأَمَرَهُمَا أَنْ لَا يَبِيتَ فِي مَسْجِدِهِمَا جُنُبٌ وَلَا يَقْرَبَ فِيهِ النِّسَاءَ إِلَّا هَارُونُ وَذُرِّيَّتُهُ وَأَنَّ عَلِيّاً مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى فَلَا يَحِلُ‏ لِأَحَدٍ أَنْ‏ يَقْرَبَ‏ النِّسَاءَ فِي مَسْجِدِي وَلَا يَبِيتَ فِيهِ جُنُبٌ إِلَّا عَلِيٌّ وَذُرِّيَّتُهُ فَمَنْ سَاءَهُ ذَلِكَ فَهَاهُنَا وَضَرَبَ بِيَدِهِ نَحْوَ الشَّامِ.

الأمالي (للطوسي)، ص561، ح1: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ كَثِيرٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ علیهم السلام، قَالَ: لَمَّا أَجْمَعَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه السلام عَلَى صُلْحِ مُعَاوِيَةَ خَرَجَ حَتَّى لَقِيَهُ، فَلَمَّا اجْتَمَعَا قَامَ مُعَاوِيَةُ خَطِيباً، فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ وَأَمَرَ الْحَسَنَ علیه السلام أَنْ يَقُومَ أَسْفَلَ مِنْهُ بِدَرَجَةٍ، ثُمَّ تَكَلَّمَ مُعَاوِيَةُ، فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ، هَذَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ وَابْنُ فَاطِمَةَ، رَآنَا لِلْخِلَافَةِ أَهْلاً، وَلَمْ يَرَ نَفْسَهُ لَهَا أَهْلاً، وَقَدْ أَتَانَا لِيُبَايِعَ طَوْعاً. ثُمَّ قَالَ: قُمْ يَا حَسَنُ، فَقَامَ الْحَسَنُ علیه السلام فَخَطَبَ فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ الْمُسْتَحْمِدِ بِالْآلَاءِ... وَقَدْ قَالَ اللَّهُ (تَعَالَى): «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ‏ تَطْهِيراً». فَلَمَّا نَزَلَتْ آيَةُ التَّطْهِيرِ جَمَعَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَنَا وَأَخِي وَأُمِّي وَأَبِي، فَجَلَّلَنَا وَنَفْسَهُ فِي كِسَاءٍ لِأُمِّ سَلَمَةَ خَيْبَرِيٍّ، وَذَلِكَ فِي حُجْرَتِهَا وَفِي يَوْمِهَا، فَقَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي، وَهَؤُلَاءِ أَهْلِي وَعِتْرَتِي، فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً. فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا): أَدْخُلُ مَعَهُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهَا صلّی الله علیه و آله و سلّم: يَرْحَمُكَ اللَّهُ، أَنْتِ عَلَى خَيْرٍ وَإِلَى خَيْرٍ، وَمَا أَرْضَانِي عَنْكَ! وَلَكِنَّهَا خَاصَّةٌ لِي وَلَهُمْ. ثُمَّ مَكَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم بَعْدَ ذَلِكَ بَقِيَّةَ عُمُرِهِ حَتَّى قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ، يَأْتِينَا كُلَّ يَوْمٍ عِنْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَيَقُولُ:" الصَّلَاةَ يَرْحَمُكُمُ اللَّهُ، إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً". وَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم بِسَدِّ الْأَبْوَابِ الشَّارِعَةِ فِي مَسْجِدِهِ غَيْرَ بَابِنَا، فَكَلَّمُوهُ فِي ذَلِكَ، فَقَالَ:" إِنِّي لَمْ أَسُدَّ أَبْوَابَكُمْ وَأَفْتَحَ بَابَ عَلِيٍّ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي، وَلَكِنِّي أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلَيَّ، وَإِنَّ اللَّهَ أَمَرَ بِسَدِّهَا وَفَتَحَ بَابَهُ" فَلَمْ يَكُنْ مِنْ بَعْدِهِ ذَلِكَ أَحَدٌ تُصِيبُهُ جَنَابَةٌ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَيُولِدُ فِيهِ الْأَوْلَادَ غَيْرُ رَسُولِ اللَّهِ وَأَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهما السلام تَكْرِمَةً مِنَ اللَّهِ (تَعَالَى) لَنَا، وَفَضْلاً اخْتَصَّنَا بِهِ عَلَى جَمِيعِ النَّاسِ. وَهَذَا بَابُ أَبِي قَرِينُ بَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فِي مَسْجِدِهِ، وَمَنْزِلُنَا بَيْنَ مَنَازِلِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم، وَذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَ نَبِيَّهُ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَنْ يَبْنِيَ مَسْجِدَهُ، فَبَنَى فِيهِ عَشْرَةَ أَبْيَاتٍ تِسْعَةً لِبَنِيهِ وَأَزْوَاجِهِ وَعَاشِرَهَا وَهُوَ مُتَوَسِّطُهَا لِأَبِي فَهَا هُوَ لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ، وَالْبَيْتُ هُوَ الْمَسْجِدُ الْمُطَهَّرُ، وَهُوَ الَّذِي قَالَ اللَّهُ (تَعَالَى): «أَهْلَ الْبَيْتِ» فَنَحْنُ أَهْلُ الْبَيْتِ، وَنَحْنُ الَّذِينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنَّا الرِّجْسَ وَطَهَّرَنَا تَطْهِيراً، الخبر.

الكافي، ج5، ص339، ح1: عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ:... قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: إِنَّ رَجُلاً كَانَ مِنْ أَهْلِ الْيَمَامَةِ يُقَالُ لَهُ جُوَيْبِرٌ أَتَى رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم مُنْتَجِعاً لِلْإِسْلَامِ‏ فَأَسْلَمَ وَحَسُنَ إِسْلَامُهُ وَكَانَ رَجُلاً قَصِيراً دَمِيماً مُحْتَاجاً عَارِياً وَكَانَ مِنْ قِبَاحِ السُّودَانِ فَضَمَّهُ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم لِحَالِ غُرْبَتِهِ وَعَرَاهُ وَكَانَ يُجْرِي عَلَيْهِ طَعَامَهُ صَاعاً مِنْ تَمْرٍ بِالصَّاعِ الْأَوَّلِ وَكَسَاهُ شَمْلَتَيْنِ وَأَمَرَهُ أَنْ يَلْزَمَ الْمَسْجِدَ وَيَرْقُدَ فِيهِ بِاللَّيْلِ فَمَكَثَ بِذَلِكَ مَا شَاءَ اللَّهُ حَتَّى كَثُرَ الْغُرَبَاءُ مِمَّنْ يَدْخُلُ فِي الْإِسْلَامِ مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ بِالْمَدِينَةِ وَضَاقَ بِهِمُ الْمَسْجِدُ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَى نَبِيِّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَنْ طَهِّرْ مَسْجِدَكَ وَأَخْرِجْ مِنَ الْمَسْجِدِ مَنْ يَرْقُدُ فِيهِ بِاللَّيْلِ وَمُرْ بِسَدِّ أَبْوَابِ مَنْ كَانَ لَهُ فِي مَسْجِدِكَ بَابٌ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ علیه السلام وَمَسْكَنَ فَاطِمَةَ سلام الله علیها وَلَا يَمُرَّنَّ فِيهِ جُنُبٌ وَلَا يَرْقُدْ فِيهِ غَرِيبٌ قَالَ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم بِسَدِّ أَبْوَابِهِمْ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ علیه السلام وَأَقَرَّ مَسْكَنَ فَاطِمَةَ سلام الله علیها عَلَى حَالِهِ قَالَ ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَمَرَ أَنْ يُتَّخَذَ لِلْمُسْلِمِينَ سَقِيفَةٌ، الخبر.

تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص431: عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَسَدِيُّ وَعَنَ عَمْرِو بْنِ وَاثِلَةَ قَالُوا قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ يَوْمَ اَلشُّورَى وَاللَّهِ لَأَحْتَجِنَّ عَلَيْهِمْ بِمَا لا يَسْتَطِيعُ قُرَشِيُّهُمْ وَلا عَرَبِيُّهُم ولا عَجَمِيُّهُم رَدَّهُ ولا يَقُولُ خِلافَهُ ثُمَّ قالَ لِعُثْمَانَ بْنِ عَفّانَ ولِعَبدِ الرَّحمَنِ بنِ عَوْفٍ والزُّبَيْرُ ولِطَلْحَةَ وسَعْدٌ وهُمْ أصْحَابُ الشُّورَى وكُلَهُم مِن قُرَيْشٍ وقَدْ كانَ قَدِمُ طَلْحَةُ أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ أَلاَ هُوَ أَفيكم أَحَدٌ وَحَّدَ اَللَّهَ قَبْلِي قَالُوا اَللَّهُمَّ لاَ قَالَ أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ صَلَّى لِلَّهِ قَبْلِي وصَلّى اَلْقِبْلَتَيْنِ قَالُوا اَللَّهُمَّ لا. قَالَ أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ أُفِيكُم أَحَدٌ أَخُو رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّه عَليهِ وَسلَّمَ غَيْرِي إِذْ آخَى بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ فَآخَى بَيْني وبَيْنَ نَفْسِهِ وجَعَلَنِي مِنهُ بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسَى إِلاَّ أَنِّي لَسْتُ نَبِيَّ قَالُوا لاَ قَالَ أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ أُفِيكُمْ مُطَهِّرٌ غَيْرِي إِذْ سَدَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أبوابَكُم وفَتَحَ بابي وَكُنْتُ مَعَهُ في مَساكِنِهِ ومَسجِدِهِ فَقَامَ إِلَيْهِ عَمُّهُ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ غُلِّقَتْ أَبْوَابُنَا وفَتَحتُ بابَ علِيٍ قَالَ نَعَم اَللَّهُ أَمَرَ بِفَتْحِ بَابِهِ وَسدَّ أَبْوَابَكُمْ قَالُوا اَللَّهُمَّ لا، الخبر.

الكامل (للجرجاني)، ج4، ص179: عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيهِ وَسَلَّمَ: مَنْ بَاتَ وَفِي يَدِهِ غَمَرٌ لَم يَغْسِلْهُ فَأَصَابَهُ شئ فَلاَ يَلُومَنَّ الاّ نَفْسَهُ أَخْبَرَنَا أَبُو يَعْلَى ثنَا اَلْقَواريري ثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ أَخْبَرَنا سُهَيْلٌ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ قَالَ قَالَ عُمَرُ بْنُ اَلْخَطَّابِ لَقَدْ أُعْطِيَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثَلاَثُ خِصَالٍ لَأَنْ يَكُونَ لِي خَصْلَةٌ مِنْها أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أُعْطَى حُمْرَ النَّعَمِ قِيلَ ومَا هِيَ يَا أَميرَ اَلْمُؤْمِنِينَ قَالَ تَزْوِيجُهُ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَسَكَنَّاهُ اَلْمَسْجِدَ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَحِلُّ لَهُ فِيهِ مَا يَحِلُّ لَهُ وَالرَّايَةُ يَوْمَ خَيْبَر.

[13]. الخصال، ج1، ص197، ح5: عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام:‏ قِوَامُ الدِّينِ بِأَرْبَعَةٍ بِعَالِمٍ نَاطِقٍ مُسْتَعْمِلٍ لَهُ وَبِغَنِيٍّ لَا يَبْخَلُ بِفَضْلِهِ عَلَى أَهْلِ دِينِ اللَّهِ وَبِفَقِيرٍ لَا يَبِيعُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ وَبِجَاهِلٍ لَا يَتَكَبَّرُ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ فَإِذَا كَتَمَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ وَبَخِلَ الْغَنِيُّ بِمَالِهِ وَبَاعَ الْفَقِيرُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ وَاسْتَكْبَرَ الْجَاهِلُ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ رَجَعَتِ الدُّنْيَا إِلَى وَرَائِهَا الْقَهْقَرَى فَلَا تَغُرَّنَّكُمْ كَثْرَةُ الْمَسَاجِدِ وَأَجْسَادُ قَوْمٍ مُخْتَلِفَةٍ قِيلَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ كَيْفَ الْعَيْشُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ فَقَالَ خَالِطُوهُمْ‏ بِالْبَرَّانِيَّةِ يَعْنِي فِي الظَّاهِرِ وَخَالِفُوهُمْ فِي الْبَاطِنِ لِلْمَرْءِ مَا اكْتَسَبَ وَهُوَ مَعَ مَنْ أَحَبَّ وَانْتَظِرُوا مَعَ ذَلِكَ الْفَرَجَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ.

الغيبة (للنعماني)، ص25: عَنْ مَالِكِ بْنِ ضَمْرَةَ قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام لِشِيعَتِهِ:‏ كُونُوا فِي النَّاسِ كَالنَّحْلِ‏ فِي الطَّيْرِ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ مِنَ الطَّيْرِ إِلَّا وَهُوَ يَسْتَضْعِفُهَا وَلَوْ يَعْلَمُ مَا فِي أَجْوَافِهَا لَمْ يَفْعَلْ بِهَا كَمَا يَفْعَلُ خَالِطُوا النَّاسَ‏ بِأَبْدَانِكُمْ‏ وَزَايِلُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ وَأَعْمَالِكُمْ فَإِنَّ لِكُلِّ امْرِئٍ مَا اكْتَسَبَ وَهُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ مَنْ أَحَبَّ أَمَا إِنَّكُمْ لَنْ تَرَوْا مَا تُحِبُّونَ وَمَا تَأْمُلُونَ يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ حَتَّى يَتْفُلَ بَعْضُكُمْ فِي وُجُوهِ بَعْضٍ وَحَتَّى يُسَمِّيَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً كَذَّابِينَ وَحَتَّى لَا يَبْقَى مِنْكُمْ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ إِلَّا كَالْكُحْلِ فِي الْعَيْنِ وَالْمِلْحِ فِي الطَّعَامِ وَهُوَ أَقَلُّ الزَّاد.

الغيبة (للنعماني)، ص209، ح17: عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ، عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: كُونُوا كَالنَّحْلِ فِي الطَّيْرِ لَيْسَ شَيْ‏ءٌ مِنَ الطَّيْرِ إِلَّا وَهُوَ يَسْتَضْعِفُهَا وَلَوْ عَلِمَتِ الطَّيْرُ مَا فِي أَجْوَافِهَا مِنَ الْبَرَكَةِ لَمْ تَفْعَلْ بِهَا ذَلِكَ خَالِطُوا النَّاسَ‏ بِأَلْسِنَتِكُمْ‏ وَأَبْدَانِكُمْ وَزَايِلُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ وَأَعْمَالِكُمْ‏ فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا تَرَوْنَ مَا تُحِبُّونَ حَتَّى يَتْفُلَ بَعْضُكُمْ فِي وُجُوهِ بَعْضٍ وَحَتَّى يُسَمِّيَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً كَذَّابِينَ وَحَتَّى لَا يَبْقَى مِنْكُمْ أَوْ قَالَ مِنْ شِيعَتِي إِلَّا كَالْكُحْلِ فِي الْعَيْنِ وَالْمِلْحِ فِي الطَّعَامِ وَسَأَضْرِبُ لَكُمْ مَثَلاً وَهُوَ مَثَلُ رَجُلٍ كَانَ لَهُ طَعَامٌ فَنَقَّاهُ وَطَيَّبَهُ ثُمَّ أَدْخَلَهُ بَيْتاً وَتَرَكَهُ فِيهِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ عَادَ إِلَيْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ أَصَابَهُ السُّوسُ فَأَخْرَجَهُ وَنَقَّاهُ وَطَيَّبَهُ ثُمَّ أَعَادَهُ إِلَى الْبَيْتِ فَتَرَكَهُ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ عَادَ إِلَيْهِ فَإِذَا هُوَ قَدْ أَصَابَتْهُ طَائِفَةٌ مِنَ السُّوسِ فَأَخْرَجَهُ وَنَقَّاهُ وَطَيَّبَهُ وَأَعَادَهُ وَلَمْ يَزَلْ كَذَلِكَ حَتَّى بَقِيَتْ مِنْهُ رِزْمَةٌ كَرِزْمَةِ الْأَنْدَرِ لَا يَضُرُّهُ السُّوسُ شَيْئاً وَكَذَلِكَ أَنْتُمْ تُمَيَّزُونَ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْكُمْ إِلَّا عِصَابَةٌ لَا تَضُرُّهَا الْفِتْنَةُ شَيْئا.

بحار الأنوار، ج51، ص83: عَنْ حُذَيْفَةَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: يَقُولُ‏ وَيْحَ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنْ مُلُوكٍ جَبَابِرَةٍ كَيْفَ يَقْتُلُونَ وَيُخِيفُونَ الْمُطِيعِينَ إِلَّا مَنْ أَظْهَرَ طَاعَتَهُمْ فَالْمُؤْمِنُ التَّقِيُّ يُصَانِعُهُمْ بِلِسَانِهِ وَيَفِرُّ مِنْهُمْ‏ بِقَلْبِهِ‏ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ يُعِيدَ الْإِسْلَامَ عَزِيزاً فَصَمَ كُلَّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ وَهُوَ الْقَادِرُ عَلَى مَا يَشَاءُ أَنْ يُصْلِحَ أُمَّةً بَعْدَ فَسَادِهَا فَقَالَ علیه السلام يَا حُذَيْفَةُ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَمْلِكَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي تَجْرِي الْمَلَاحِمُ عَلَى يَدَيْهِ وَيُظْهِرُ الْإِسْلَامَ لَا يُخْلِفُ وَعْدَهُ وَهُوَ سَرِيعُ الْحِسَابِ.