نظم الهی آیات/ حضرت عیسی‌ و روح‌القدس جلسه 2 (108)

از شجره طوبی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

نظم الهی آیات/ حضرت عیسی‌ علیه السلام و روح‌القدس جلسه 2 (108)

تناسب آیات سوره مبارکه مائده و تذکر به سیر منظم و نزولیِ توحیدی در آیه سؤال و جواب انبیاء‌ علیهم السلام

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين

و صلى الله على محمد و آله الطاهرين

و لعنة الله على أعدائهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين

تناسب و نظم آیات شریفه سوره مبارکه مائده

آیات شریفه سوره مبارکه مائده که درباره وصیت و شهادت در وصیت است، یک رابطه منسجم مرتّب توحیدی الهی با آیات قبل و بعدش دارد. از آنجا که اصالت صحبت ما بر نظم آیات کریمه سوره مبارکه است، این تذکر در اینجا لازم است.

ارتباط آیات وصیت، با آیات مربوط به حلال و حرام

آیات قبل از موضوع وصیت، در بحث حق و باطل و حرام و حلال و حلال‌های ظاهری و باطنی و حرام‌های ظاهری و باطنی در سلسله عالم خلقت و میان انسان‌هاست. وصیت ظاهری هم مربوط می‌شود به حلال‌ها و حرام‌های ظاهری؛ لزومِ این وصیت ظاهری، به این جهت است که وصیت‌کننده، جهت‌های حلال و جهت‌های حرام را از یکدیگر جدا کند؛ مثلاً اگر به کسی بدهکار است یا اگر مال کسی را به غصب خورده و حالا پشیمان شده و می‌خواهد وصیت کند که اموال مردم به آنها برگردد و یا گونه‌های مختلف رابطه‌هایی که در امور ظاهری و مالی با انسان‌ها و با بیرون از خودش و با خودش داشته، وصیت می‌کند تا اموال دیگران به آنها برگردد و همین‌طور روشن شود که بعد از او، اموالی که مربوط به خودش است و حلال است را چکار کنند؛ پس برای اینکه راه‌های درست و راه‌های نادرست برای وصیّ روشن شود، این وصیت لازم است تا امور مالی این انسانی که ارث می‌گذارد (وصیت‌کننده)، بر میزان حلال‌های ظاهری که در آیات قبلش بود، در بیرونْ عملی و انجام شود و بر گونه حرام ظاهری که در آیات قبلش بود، انجام نشود. حتی الامکان هم این وصیت‌کننده باید کوشش کند تا به اندازه استطاعت و اختیار و قوت و قدرت و توانایی‌اش، وصیت خودش را تحکیم کند. پس به این جهت، آیات وصیت، بعد از آیات حلال‌ها و حرام‌های ظاهری آمده است.

ارتباط و تناسب تمام آیات قرآنی مربوط به وصیت و ارث

اگر دیگر آیات بحث وصیت و ارث را هم که بسیار زیاد است بیاوریم و پهلوی یکدیگر بگذاریم تا یک فقه قرآنی به دست بیاوریم، این مطلب خیلی وسیع و بزرگ می‌شود؛ چون آیاتی که در سوره‌های دیگر آمده هم مضامین و مطالب و حقایق خودش را دارد و آیات قبل و بعد آنها هم مطالب و حقایق خودشان را دارند. وقتی سخن ما در نظم و تناسب و ساختار هندسی قرآن کریم است، این تناسب به همه قرآن کریم مربوط می‌شود. اگر این مجموعه با هم جمع شود و پهلوی یکدیگر قرار گیرد و یک فقه قرآنی صورت بگیرد، مطالب بسیار عظیم و بالایی در وصیت‌های ظاهری و ارث‌های ظاهری و اموال ظاهری دنیوی و دیگر شؤونات ظاهری به دست می‌آید.

اگر انسان بتواند با کمک فرمایشات اهل‌بیت‌ علیهم السلام که در راستای همین امور است، همه این مطالب را منظم عنوان‌بندی کند و ببیند مجموعه این آیات با آیات قبل و بعد و رابطه‌هایشان، چه حقایق الهیه‌ای را در امور ظاهری این عالم در راستای بحث ارث گذاری و وصیت بیان می‌کند، آن وقت خواهد دید که مطالب وسیع بسیار عظیم و بلندی را در این موضوع به دست آورده است، مثلاً بیست مطلب، سی مطلب، پنجاه مطلب، صد مطلب - بسته به اینکه این انسان چقدر در یافتن مطالب قوت داشته باشد - در این موضوع به دست می‌آورد.

بعد وقتی این مطالبی که به دست آورده را در امور باطنی ببرد، یعنی همه این آیات (آیات این سوره و آیات قبل و بعد آن و آیاتی که در سوره‌های دیگر آمده و آیات قبل و بعد آنها) را با کمک فرمایشات اهل‌بیت‌ علیهم السلام به امور باطنی عالم ببرد، می‌بیند که در همین راستا مطالب الهی بسیار زیادی را در قرآن کریم و در نظم قرآن کریم، هم در امور ظاهری و هم در امور باطنی عالم، به دست می‌آورد. اما ما قصد نداریم که این‌گونه موضوعی جلو برویم؛ چون بحث موضوعی، بسیار بسیط است و اگر انسان واردش شود، یا باید آن را ناقص بگذارد و یا باید بحثش را خیلی طولانی کند و وسعت دهد. ما قصد داریم همان قسمتی که در اینجا آمده را در راستای نظم قرآن کریم مقداری توضیح دهیم.[1]

خلاصه، این آیات وصیت، بیان درستی‌ها و نادرستی‌ها و بیان حلال‌ها و حرام‌ها در این امور ظاهری است، پس تناسب کامل با امور قبل دارد.

ارتباط آیه سؤال از انبیاء، با آیات حلال و حرام و دیگر آیات سوره

از طرف دیگر، همه درستی‌ها و نادرستی‌ها و همه حلال‌ها و حرام‌ها صرفاً به‌واسطه انبیاء الهی بیان شده؛ اگر انبیاء الهی نبودند، اگر خداوند متعال انبیاء را نمی‌فرستاد، هیچ کسی نمی‌توانست حلال و حرامی را بفهمد.

مقام علمی حضرت آدم صفیّ‌اللّه، به عنوان اولین پیامبر الهی

حضرت آدم‌ علیه السلام صفیّ خداوند بود؛ خداوند متعال او را به اسماء و نام‌های هر چیزی (یعنی صفات هر چیزی) عالِم کرده بود، او را به نام‌ها و صفات و انوار اهل‌بیت‌ علیهم السلام عالِم کرده بود؛ حقیقت وجودی‌اش را هم خداوند برای همین جهت آفریده بود، خلافتش هم در همین جهت بود. در قرآن کریم فرموده: وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ‏ فِي‏ الْأَرْضِ‏ خَليفَةً ؛[2] «و یاد بیاور آن روزی را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من در زمين جانشينى خواهم گماشت». ملائکه، یک ظاهر را در نسبت وجودی خودشان دیدند، بعد هم بر اساس آنچه از جنی‌های قبل دیده بودند، به خداوند عرض کردند: أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ ؛ «آيا در آن كسى را مى‏گمارى كه در آن فساد انگيزد، و خون‌ها بريزد؟ و حال آنكه ما با ستايشت، [تو را] تنزيه مى‏كنيم و به تقديست مى‏پردازيم». خداوند هم فرمود: إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ ؛ «من چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد». بعد وقتی خداوند حضرت آدم را آفرید، به آنها فهماند که اشتباه فکر می‌کردند. آن بزرگوار معلم ملائکه در آسمان شد؛ خداوند متعال، اسماء را به ایشان تعلیم کرد و بعد به ملائکه فرمود: أَنْبِئُوني‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ ؛ «اگر راست می‌گویید، از اسامی اینها به من خبر دهید». آنها نتوانستند جواب بدهند، و عرض کردند: سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَليمُ الْحَكيمُ ؛ «منزهى تو! ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته‏اى، هيچ دانشى نيست؛ تويى داناى حكيم». خدا به حضرت آدم فرمود: يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِم‏ ؛ «ای آدم، ایشان را از اسامی آنها خبر بده». بعد هم وقتی حضرت آدم این کار را کرد، خداوند به ملائکه فرمود: أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ ؛ «آيا به شما نگفتم كه من نهفته آسمان‌ها و زمين را مى‏دانم؛ و آنچه را آشكار مى‏كنيد، و آنچه را پنهان مى‏داشتيد مى‏دانم؟».[3]

جهالت و نادانی مردم به حلال و حرام، بدون وجود انبیای الهی

فرض کنید خداوند متعال به جای این ولیّ و پیامبر خودش، یک انسان جاهل محض را در روی زمین قرار می‌داد، همچنانکه ما وقتی از مادر متولد می‌شویم جاهل محض هستیم؛[4] فرض کنید یک زن و مرد کاملاً جاهل را قرار می‌داد، حالا ما از مادرمان جاهل متولد می‌شویم، ولی آن جاهل‌ها را از همان آب و خاک درست می‌کرد. اگر این‌طور بود، هیچ کس نمی‌توانست حلال و حرامی را بفهمد، نمی‌توانست درستی و نادرستی‌ای را بفهمد، نمی‌توانست حق و باطلی را بفهمد، نمی‌توانست توحید و شرکی را بفهمد. الآن که همه انبیاء الهی آمده‌اند و زحمت‌ها را کشیده‌اند و حقایق الهیه را به این کمال و وسعت و فراگیری در میان بشر بیان کرده‌اند، وضع بشر در دنیا همین است که امروز داریم می‌بینیم؛ حال اگر این بزرگواران نبودند، اوضاع بشر چگونه بود؟![5]

تذکر قیامتی به انبیاء، به دنبال آیات حلال و حرام و آیات وصیت و شهادت

بنابراین از آنجا که اگر انبیای الهی نبودند هیچ حق و باطلی و حلال و حرامی و ظلم و عدلی و درستی و نادرستی‌ای فهمیده نمی‌شد و از آنجا که آیات شریفه قبل همگی مربوط به حلال‌ها و حرام‌ها و درستی‌ها و نادرستی‌هاست، لذا خداوند متعال بعد از آیاتی که مربوط به کتابت وصیت است، یک مطلب بزرگ را تذکر می‌دهد که عبارت است از تذکر انبیاء - آن هم تذکر قیامتیِ انبیاء، نه بعثتِ انبیاء - و می‌فرماید: يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ ؛[6] «[یاد کن] روزی را که خدا پیامبران را گرد می‌آورد، پس می‌فرماید: "چه پاسخی به شما داده شد؟" می‌گویند: "ما را هیچ علمی نیست، تویی که دانای نهانی‌هایی"».

پس معلوم می‌شود که همه درستی‌ها و نادرستی‌ها به زبان انبیاء است؛ چرا؟ چون قیامت جایگاه آشکارشدن همه درستی‌ها و همه نادرستی‌هاست؛ همه درستی‌ها و درستکارها در یک سمت آشکار می‌شود و همه نادرستی‌ها و اهلِ نادرستی‌ها هم در سمت دیگر. چنانکه خداوند درباره روز قیامت فرموده: وَ امْتازُوا الْيَوْمَ‏ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ ؛[7] «و ای مجرمان، امروز [از بی‌گناهان] جدا شوید». و فرموده: فَريقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَريقٌ فِي‏ السَّعيرِ ؛[8] «گروهی در بهشت‌اند و گروهی در آتش». و فرموده: فَأَمَّا الَّذينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ... وَ أَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ... ؛[9] «اما کسانی که شقاوتمند شده‌اند، در آتش‌اند... و اما کسانی که سعادتمند شده‌اند، در بهشت‌اند...». آنجا کار تمام‌شده است؛ همه درستی‌ها و همه نادرستی‌ها و همه اهل درستی‌ها و اهل نادرستی‌ها، همه آشکار شده‌اند. يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ * فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ ؛[10] «آن روز که رازها همه فاش شود، پس او را نه نیرویی مانَد و نه یاری». در آنجا خداوند متعال به این امر بزرگ تذکر می‌دهد: در عالم دنیا، انبیای الهی میزان بوده‌اند؛ میزانِ همه درستی‌های امور ظاهری و باطنی، هر چه بوده، انبیای الهی بوده‌اند. این مطلب را خداوند به این صورت بیان می‌کند که از پیامبران می‌پرسد: ما ذا أُجِبْتُمْ ؛ «چه پاسخی به شما داده شد؟».

سه گونه اجابت امت‌ها به انبیاء‌ علیهم السلام و ارتباط آن با معارف سوره

ما از بیرون این آیه شریفه می‌دانیم که اجابت انبیاء سه گونه است و گونه چهارم ندارد. بعضی‌ها مسائل انبیاء را گرفتند و زیادی بزرگ گرفتند، یعنی هر چیزی را از جایگاه خودش بالاتر بردند. بعضی‌ها در برابر انبیاء قرار گرفتند و همه امورِ ایشان را کوچک کردند. بعضی‌ها هم از انبیاء پیروی کردند و هر چیزی را که آن بزرگواران بیان کردند، همان گونه گرفتند. به تعبیر دیگر، یکی مقتصد است، یکی غالی و یکی مقصر. رسول‌خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم درباره امیرالمؤمنین‌ علیه السلام به حذیفه فرمودند: «سَيَهْلِكُ فِيهِ اثْنَانِ وَ لَا ذَنْبَ‏ لَهُ؛ مُحِبٌ‏ غَالٍ‏ وَ مُبْغِضٌ‏ قَالٍ»؛[11] «به‌زودی دو گروه درباره او هلاک می‌شوند و گناهی بر او نیست، دوستداری که غلو می‌کند و متنفری که سخت کینه و دشمنی می‌ورزد».[12] در صلوات شعبانیه می‌خوانیم: «الْمُتَقَدِّمُ‏ لَهُمْ مَارِقٌ‏ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِقٌ»؛[13] «هرکس که از اهل‌بیت‌ علیهم السلام پیشی گیرد، از دین بیرون رود؛ و هرکس که از ایشان عقب بماند، به بطلان و نابودی رود؛ و هرکس که همراه و ملازم ایشان باشد، به مقصد برسد».

پس انسان‌ها در رابطه با انبیاء به سه گروه تقسیم می‌شوند: اجابت‌کننده‌های درست؛ غالی‌ها؛ مقصرها. تمام سوره مبارکه هم در راستای بیان همین سه گروه است؛ در ظاهر دارد این سه گروه را در بنی‌اسرائیل بیان می‌کند (عمده در بنی‌اسرائیل است) و حقیقتش هم به ولای اهل‌بیت‌ علیهم السلام برگشت می‌کند که توضیحش را دادیم. به این جهت، خداوند به این انسان (به آن انسانی که می‌خواهد وصیت کند، به آن انسانی که شاهد است، به آن انسانی که نویسنده است، به همه) تذکر می‌دهد و در یک معنای اجمالی می‌فرماید: يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ ؛ «[یاد کن] روزی را که خدا پیامبران را گرد می‌آورد، پس می‌فرماید: چه پاسخی به شما داده شد؟».

خداوند متعال در قیامت، هم از انبیاء سؤال می‌کند و هم از مرسل الیهم؛ می‌فرماید: فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَ‏ الْمُرْسَلينَ ؛[14] «پس، قطعاً از كسانى كه [پيامبران‏] به سوى آنان فرستاده شده‏اند خواهيم پرسيد، و قطعاً از [خود] فرستادگان [نيز] خواهيم پرسيد». می‌فرماید: هم از انبیاء می‌پرسیم که چه کردید و انسان‌ها به شما چه جوابی دادند، و هم از آن انسان‌ها می‌پرسیم که انبیاء با شما چه کردند و شما با آنچه انبیاء با شما کردند چه کردید. لذا در اینجا به نحو اجمالی به این انسان تذکر می‌دهد که روز قیامت از انبیائش می‌پرسد ما ذا أُجِبْتُمْ .

وجه پاسخ انبیاء به بی‌علمی و ارجاع امر به خداوند

انبیاء هم چون هرچه را دارند از الله دارند - در حقیقت، الله دارد در انبیاء - امر را به خداوند محول می‌کنند و می‌گویند: لا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ ؛ «ما را هیچ علمی نیست، تویی که دانای نهانی‌هایی». چرا؟ چون او شاهد است. همچنان که در آیات بعد، به این علت اشاره شده؛ می‌فرماید:

وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُوني‏ وَ أُمِّيَ إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لي‏ أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لي‏ بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما في‏ نَفْسي‏ وَ لا أَعْلَمُ ما في‏ نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ‏ الْغُيُوبِ * ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَني‏ بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ وَ كُنْتُ‏ عَلَيْهِمْ‏ شَهيداً ما دُمْتُ فيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَني‏ كُنْتَ أَنْتَ الرَّقيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهيدٍ ؛[15] «و [ياد كن‏] هنگامى را كه خدا فرمود: اى عيسى پسر مريم، آيا تو به مردم گفتى: من و مادرم را همچون دو خدا به جاىِ خداوند بپرستيد؟ گفت: منزّهى تو، مرا نزيبد كه [درباره خويشتن‏] چيزى را كه حق من نيست بگويم. اگر آن را گفته بودم قطعاً آن را مى‏دانستى. آنچه در نفسِ من است تو مى‏دانى؛ و آنچه در ذات توست من نمى‏دانم، چرا كه تو خود، داناى رازهاى نهانى. جز آنچه مرا بدان فرمان دادى [چيزى‏] به آنان نگفتم؛ [گفته‏ام‏] كه "خدا، پروردگار من و پروردگار خود را عبادت كنيد"، و تا وقتى در ميانشان بودم بر آنان گواه بودم؛ پس چون روح مرا گرفتى، تو خود بر آنان نگهبان بودى، و تو بر هر چيز گواهى».

خداوند در این آیه شریفه، یک قسم از سه قسم اجابت انسان‌ها را در حق حضرت عیسی‌ علیه السلام بیان می‌کند. چرا حضرت عیسی؟ چون در عالم ظاهر بشریت، این قسم به نحو آشکار و بارز و قوی (قوی‌تر از رخدادش در همه انبیاء الهی) نسبت به حضرت عیسی‌ علیه السلام رخ داده بود. در اینجا، حضرت عیسی‌ علیه السلام به خداوند عرض می‌کند: خدایا وقتی من در میانشان بودم، می‌دانستم و شاهد بودم؛ اما وقتی تو مرا بردی، دیگر تو دانا و رقیب بر آنها بودی. [پس صحبت از] جامعیت علم الهی است نسبت به همه ظاهرها و باطن‌ها و باطن و باطن و باطن‌های انسان‌ها در رابطه با انبیاء، چه انسان‌هایی که مطالب انبیاء را گرفتند و درست گرفتند و درست بر میزانش حرکت کردند که مقتصدین‌اند، چه آنهایی که در برابر انبیاء قرار گرفتند با درکات و جهت‌های گوناگونشان که مقصرین‌اند، و چه آنهایی که زیاده‌روی کردند که غالین‌اند؛ خداوند تبارک و تعالی عالم به غیب است و همه را می‌داند.[16] به این جهت، انبیاء الهی امر را به خداوند برگرداندند و عرضه داشتند که «تو می‌دانی اینها چه کردند». البته جهت‌های فراوان دیگری هم دارد که ما در صدد تفسیر آیه مبارکه نیستیم.

ارتباط آیات حضرت عیسی‌ علیه السلام با آیه سؤال از انبیاء و دیگر معارف سوره

پس می‌بینید که میان آیات حلال و حرام و آیات وصیت و شهادت و آیه سؤال از انبیاء، کمال تناسب وجود دارد. اما این مطلب درباره انبیاء به نحو اجمال بیان شده و بعد هم با جواب انبیاء به اینکه لا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ ختم شده؛ لذا در آیات بعد، به طور تفصیلی درباره حضرت عیسی‌ علیه السلام صحبت شده. گفتیم که این بزرگوار، یکی از انبیائی است که به شکل بارز و آشکار و وسیع، غلو در حقّش رخ داده؛ در همین سوره خواندیم که خداوند درباره نصاری فرمود: قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في‏ دينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثيراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبيلِ ؛[17] «بگو: اى اهل كتاب، در دين خود بناحق گزافه‏گويى نكنيد، و از پى هوس‌هاى گروهى كه پيش از اين گمراه گشتند و بسيارى [از مردم‏] را گمراه كردند و [خود] از راه راست منحرف شدند، نرويد». به این جهت، آیات بعد نسبت به حضرت عیسی‌ علیه السلام آمده.

پس آیات بعد هم کاملاً با جهت سؤال از انبیاء و جهتِ اجابتِ سه‌گانه امم انبیاء، تناسب دارد. به‌خاطر همین می‌بینید در آیات مربوط به حضرت عیسی‌ علیه السلام که تا آخر سوره مبارکه است، هر سه جهت بیان شده. یک قسم، کسانی هستند که بعد از حضرت عیسی به اقتصاد ماندند و راهروان راه حضرت عیسی بودند. این قسم، تعداد کمی از امت حضرت هستند که در آیات قرآن کریم، ایمان و اقتصادشان تثبیت شده؛ چنانکه در همین سوره، خداوند متعال می‌فرماید: لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ‏ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ ؛[18] «مسلّماً يهوديان و كسانى را كه شرک ورزيده‏اند، دشمن‏ترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت؛ و قطعاً كسانى را كه گفتند: "ما نصرانى هستيم"، نزديكترين مردم در دوستى با مؤمنان خواهى يافت، زيرا برخى از آنان دانشمندان و رهبانانى‏اند كه تكبر نمى‏ورزند». اینها اهل حق و درستی‌اند و مستحفظین امت حضرت عیسی‌ علیه السلام هستند. اینها یک قسم بودند. یک قسم دیگر، مقابلین حضرت بودند که در برابر ایشان قرار گرفتند. یک قسم هم زیاده‌روها بودند که چون در مذهب نصاری بیشترین و بارزترینشان بودند، خداوند آنها را مورد صحبت قرار داده. پس این آیات هم کاملاً با یکدیگر ارتباط و تناسب دارد و همه یک حقیقت الهیه را بیان می‌کنند.

پس می‌بینید که تمامی آیات سوره با هم تناسب دارند و همگی یک حقیقت را بیان می‌کنند؛ از اول تا آخر سوره، بیان یک حقیقت است و آن هم عبارت است از بیان و تشریح توحید الهی در ولایت الهی، یعنی ولایت خداوند بر خلق، یعنی همان جهت ولایتی که می‌فرماید: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ‏ مِنَ‏ الظُّلُماتِ‏ إِلَى النُّورِ ؛[19] «خداوند سرپرست كسانى است كه ايمان آورده‏اند؛ آنان را از تاريكی‌ها به سوى روشنايى به در مى‏برد».[20]

سیر توحیدی از بالا به پایین، وجه شروع سؤال خداوند از انبیاء

نکته دیگری که در بحث ما (تناسب آیات قرآن) اهمیت دارد، این است که در این آیات، هم در مورد مرسلین و هم در مورد حضرت عیسی‌ علیه السلام، خداوند متعال انبیاء خودش را مورد سؤال قرار می‌دهد. از مرسلین، به نحو اجمال سؤال می‌کند و هر سه گروهِ اجابت را می‌گیرد، و از حضرت عیسی‌ علیه السلام به گونه تفصیل سؤال می‌کند و یک گروه را مورد سخن قرار می‌دهد. در هر دو جایگاه، خداوند انبیاء خودش را مورد سؤال قرار می‌دهد. خداوند می‌توانست بگوید «روز قیامت، از امت‌های انبیاء می‌پرسیم». در سوره مبارکه اسراء می‌فرماید: يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏ ؛[21] «یاد کن روزی را که هر گروهی را با پیشوایان فرا می‌خوانیم». در معنای این آیه مبارکه فرمودند: در ائمه اهل‌بیت‌ علیهم السلام، مأمومین هر زمانی، با امام همان زمان محشور می‌شوند.[22] پس می‌شد خداوند از امت‌ها بپرسد. این همه در آیات قرآن، سخن از نصاری آمده؛ می‌شد اینجا هم بفرماید: «خداوند در روز قیامت از نصاری می‌پرسد: آیا عیسی به شما گفته که او و مادر او را رب خود بگیرید؟ یا شما خودتان آن دو را رب خودتان گرفتید؟ می‌شد خداوند این سؤال را بکند؛ ولی از حضرت عیسی پرسیده و فرموده: أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُوني‏ وَ أُمِّيَ إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ ؛[23] «آيا تو به مردم گفتى: من و مادرم را همچون دو خدا به جاىِ خداوند بپرستيد؟».

سیر از بالا به پایین حقایق الهی در عالم

وجهش این است که سؤال همیشه از بالا می‌آید، از مقام توحید الهی می‌آید. شهادت هم ـ که در آیات کریمه قبل صحبتش شده ـ از بالا می‌آید، از مقام علم شهودی خداوند می‌آید؛ شهادت‌ها از علم‌الله تبارک و تعالی است، پس از طرف خدا می‌آید. شفاعت‌ها هم از طرف خدا می‌آید. هر چه هست، از طرف خدا می‌آید، وگرنه بقیه عالم که چیزی ندارند. این سیر باید سیر منظم باشد. این سیر منظم، در کل عالم تحقق یافته؛ در این عالم، در کل جوانب وجودی انسان‌ها، این رشته الهیه منظم تحقق یافته؛ در حقیقت وجودی انسان‌ها این‌گونه است، در رابطه‌های انسان‌ها این‌گونه است، در مقام آشکاری‌های انسان‌ها این‌گونه است، همه منظم از بالا به پایین است.

قیامت، مقام برپایی کامل و آشکاری حقایق

قیامت هم مقام آشکاری است، مقامی است که هر کسی همه چیز خودش را می‌بیند؛ این مطلب به گونه‌های فراوان در آیات قرآن کریم بیان شده، چنانکه می‌فرماید: وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمينَ مُشْفِقينَ مِمَّا فيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً ؛[24] «و كارنامه [عمل شما در ميان‏] نهاده مى‏شود، آنگاه بزهكاران را از آنچه در آن است بيمناک مى‏بينى، و مى‏گويند: "اى واى بر ما، اين چه نامه‏اى است كه هيچ [كار] كوچک و بزرگى را فرو نگذاشته، جز اينكه همه را به حساب آورده است" و آنچه را انجام داده‏اند حاضر يابند، و پروردگار تو به هيچ كس ستم روا نمى‏دارد». در آیه دیگر می‌فرماید: يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ ؛[25]«روزى كه هر كس حاضر می‌بیند آنچه را از كار نيک انجام داده، و [همچنین حاضر می‌بیند] آنچه از اعمال بد انجام داده، و آرزو مى‏كند ميان او و آن [اعمال بدش] فاصله‌ای بسیار دور باشد. خداوند شما را از (نافرمانى) خودش، بر حذر مى‏دارد و (در عين حال،) خدا نسبت به همه بندگان، مهربان است»

از آنجا که قیامت برپایی کامل همه این امور است، لذا در قیامت هم همه چیز از بالا به پایین می‌آید، همه چیز از مقام توحید خدا به طرف خلق می‌آید، منظم از بالا به طرف پایین می‌آید. برای همین است که آنجا منبری هزارپله‌ای دارد؛ رسول‌خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم درمقام اول است، امیرالمؤمنین‌ علیه السلام در مقام دوم است و همین‌طور مقامات می‌آید تا انبیای الهی و تا بقیه خلق.[26]

خداوند متعال، «مَلِك» و «مالِك» قیامت

قیامت را هم خدا برپا می‌کند. خداوند هم «مَلِك» است و هم «مالِك». در آیات متعدد قرآن کریم، نام «مَلِك» برای خداوند آمده؛ در سوره مبارکه جمعه می‌فرماید: يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ‏ الْقُدُّوسِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ ؛[27] «آنچه در آسمان‌ها و در زمین است، تسبیح می‌گوید خدایی را مَلِک (پادشاه) است و قدوس و عزیز و حکیم». نام مالک هم برای خداوند آمده؛ در سوره آل‌عمران می‌فرماید: قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ‏ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ ؛[28] «بگو: بار خدايا، تويى كه فرمانفرمايى؛ هر آن كس را كه خواهى، فرمانروايى بخشى؛ و از هر كه خواهى، فرمانروايى را باز ستانى؛ و هر كه را خواهى، عزت بخشى؛ و هر كه را خواهى، خوار گردانى؛ همه خوبيها به دست توست، و تو بر هر چيز توانايى». در روز قیامت هم خداوند هم مالِكِ‏ يَوْمِ الدِّينِ‏ است و هم مَلِكِ‏ يَوْمِ الدِّينِ‏ ؛ همچنانکه در سوره مبارکه حمد، به هر دو شکل خوانده شده.[29] یک گروه «مَلِك» را ترجیح داده‌اند، یک گروه «مالِك» را ترجیح داده‌اند، یک گروه هم گفته‌اند که هر دو درست است.

پس ملک و مالک قیامت خداوند است؛ خداست که قیامت را برپا می‌کند و توحید خداست که باید در همه جوانب آشکار شود. اینها مسائل واضح و روشن عقیده هر مسلمانی است، اگر عقلش برسد؛ اگر هم عقلش نرسد، اصلاً نمی‌داند قیامت چه هست تا بگوید که در آنجا چه آشکار می‌شود. پس همه امور باید من عند الله بیاید، باید سلسله را طی کند و پایین بیاید و بعد باید دیگران باشند، باید پایین‌ترها و پایین‌ترها و پایین‌ترها باشند. بله، در بعضی از آیات قرآن، به تناسبی که در قبل و بعدش هست، خداوند تبارک و تعالی یک مرتبه از پایینی‌ها سؤال می‌کند، در بعضی جاها از بالایی‌ها سؤال می‌کند، در بعضی جاها هر دو را با هم می‌آورد؛ این شکل‌های گوناگون، به‌خاطر جهت‌های گوناگونی است که در عالم قیامت وجود دارد. ولی حقیقت و ملاک اولیه این است که سؤال‌ها از بالا به پایین می‌آید؛ پایینی سؤال می‌شود به سؤال بالایی، پایینی جواب می‌دهد به جواب بالایی، به موافقت یا مخالفت؛ هر چه هست، پایینی بسته به بالایی است.

سیرِ از بالا به پایینِ سؤال در عرصه قیامت

به این جهت، خداوند تبارک و تعالی، انبیاء را میزان قرار داده و سؤال را از انبیاء فرموده. ابتدا به نحو اجمال و درباره تمام انبیاء فرموده: يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ ؛ «[یاد کن] روزی را که خدا پیامبران را گرد می‌آورد، پس می‌فرماید: "چه پاسخی به شما داده شد؟" می‌گویند: "ما را هیچ علمی نیست، تویی که دانای نهانی‌هایی"». در آیات بعد هم به نحو تفصیل و درباره حضرت عیسی‌ علیه السلام فرموده: وَ إِذْ قالَ اللَّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُوني‏ وَ أُمِّيَ إِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لي‏ أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لي‏ بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما في‏ نَفْسي‏ وَ لا أَعْلَمُ ما في‏ نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ‏ الْغُيُوبِ ؛[30] «و [ياد كن‏] هنگامى را كه خدا فرمود: اى عيسى پسر مريم، آيا تو به مردم گفتى: من و مادرم را همچون دو خدا به جاىِ خداوند بپرستيد؟ گفت: منزّهى تو، مرا نزيبد كه [درباره خويشتن‏] چيزى را كه حق من نيست بگويم. اگر آن را گفته بودم قطعاً آن را مى‏دانستى. آنچه در نفسِ من است تو مى‏دانى؛ و آنچه در ذات توست من نمى‏دانم، چرا كه تو خود، داناى رازهاى نهانى».

بعد از سؤال از بالایی‌ها، می‌رویم سراغ پایینی‌ها. از حضرت عیسی‌ علیه السلام سؤال شد و آن حضرت جواب داد که رسالتش را درست انجام داده؛ حالا از نصاری می‌پرسند: آیا شما عیسی را خدا گرفتید؟ آنجا دیگر جای دروغ گفتن نیست؛ آنجا جای واضح‌شدن حقیقت است؛ پس ناچار پاسخ می‌دهند: بله. سؤال می‌شود: آیا عیسی به شما گفته بود؟ ناچار می‌گویند: نه! سؤال می‌شود: آیا خودتان از جانب خودتان چنین کردید؟ می‌گویند: بله. آنجا این‌گونه است؛ سؤال و جواب آنجا مثل دادگاه اینجا نیست که کلک بزنی و بعد هم وقتی قاضی حکم را امضا کرد، به آن کسی که در حقش ستم کرده‌ای یک نگاه چپ بکنی و بروی و خیال کنی کار تمام شده. قیامت، مقام آشکاری حقایق خلقت است.

سیرِ از بالا به پایینِ علم و شهادت و شفاعت در عرصه قیامت

خلاصه اینکه سؤال از بالاست، علم از بالاست، شهود از بالاست، شفاعت از بالاست؛ همه اینها باید از بالا به پایین بیاید، یعنی باید از توحید بیاید به نبوت کلیه و سیر را طی کند تا برسد به مؤمنی که در آن پایین است. برای همین است که خداوند شفاعت شفعای روز قیامت را به «شهادت به علم» مقید کرده؛ یعنی شفیع روز قیامت باید شهادت بدهد و شهادتش هم باید به علم باشد. می‌فرماید: وَ لا يَمْلِكُ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ‏ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ ؛[31] «و كسانى كه به جاى او مى‏خوانند [و مى‏پرستند،] اختيار شفاعت ندارند، مگر آن كسانى كه آگاهانه به حقّ گواهى داده باشند». اگر کسی بدون شهادت بخواهد شفاعت کند، شفاعتش پذیرفته نمی‌شود؛ شهادت هم بدون علم پذیرفته نمی‌شود. پس همه به علم بر می‌گردد. برای همین می‌بینید که اول، برتر برای پایین‌تر شفاعت می‌کند، بعد همین‌طور سلسله پایین می‌آید و مؤمنین بزرگ برای مؤمنین کوچک شفاعت می‌کنند.

معنای اجمالی شفاعت

این شفاعت بالایی‌ها به معنای آن است که به نفع پایینی‌ها شهادت می‌دهند؛ معنایش این است که بالایی‌ها به پایینی‌ها علم دارند، آن هم علم شهودی، چون به درستی آنها «شهادت» می‌دهند؛ معنایش انتقال‌دادن این علم و این شهادت و این شفاعت است به پایینی‌ها. به این جهت، پایینی دارای علم می‌شود به شعاعیت علم بالایی، و دارای شهادت می‌شود به شعاعیت شهادت بالایی، و دارای شفاعت می‌شود به شعاعیت شفاعت بالایی؛ لذا این پایینی هم باز برای پایین‌تر از خودش علم پیدا می‌کند و شهادت می‌دهد و شفاعت می‌کند. شفاعت مبتنی بر علم است؛ این پایینی هم که قبل از شفاعت بالایی، علمی نداشت که با آن علم بتواند در حق پایینی شفاعت کند؛ آن وقتی که بالایی، این پرتو را بر این پایینی بیافکند، این پرتو سه جهت پیدا می‌کند: علم و شهادت و شفاعت. به این ترتیب، این پایینی هم این سه جهت را نسبت به پایین‌تر از خودش دارا می‌شود.[32]

عرصه قیامت، عرصه حضور است، عرصه شهود است؛ لذا می‌فرماید وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً ؛[33] لذا در مناجات شعبانیه به خداوند عرض می‌کنیم «فَلا تَفْضَحْنِي يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى‏ رُؤُوسِ‏ الأَشْهادِ؛[34] مرا روز قیامت در مقابل شاهدان رسوا نکن»؛ یعنی آنجا همه ظاهرها و باطن‌ها آشکار است؛ آنجا جای غیبت نیست، جای آشکاری است. حالا هر کسی یک اندازه‌ای از قیامت برایش آشکار است و در یک اندازه‌ای از قیامت می‌تواند دخالت کند؛ به اندازه آشکاری، به اندازه علم، به اندازه شهادت، به اندازه شفاعت، می‌تواند در عرصه قیامت کارایی داشته باشد و آن مالِكِ‏ يَوْمِ الدِّينِ‏ بودن خداوند در او پیاده شود که اولش امیرالمؤمنین‌ علیه السلام است بعد از رسول‌خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم.[35] پس به این جهت، در آیات شریفه، سؤال از بالا شروع شده، از انبیای الهی شروع شده، و در تفصیل هم از حضرت عیسی‌ علیه السلام شروع شده، تا بعد بیاید به حواریون حضرت و بقیه نصاری برسد.

الحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على أعدائهم أجمعين.

دریافت فایل (PDF) (MP3)


[1]. در جلسه هشتم از بحث علمای ضاله ذیل عنوان «گریه ارث خلافت» و همچنین در جلسه بیست و سوم از همان بحث ذیل عنوان «معنای اول صحفی‌بودن»، به مناسبت، اشاره‌هایی به موضوع ارث باطنی نیز شده است.

[2]. وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ * وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُوني‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ * قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَليمُ الْحَكيمُ * قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ ؛ (2) البقرة: 30-33.

[3]. «قَالَ الْإِمَامُ‌ علیه السلام‏: لَمَّا قِيلَ لَهُمْ‏ هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً الْآيَةَ، قَالُوا: مَتَى كَانَ هَذَا فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ حِينَ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ الَّذِينَ كَانُوا فِي الْأَرْضِ مَعَ إِبْلِيسَ وَ قَدْ طَرَدُوا عَنْهَا الْجِنَّ بَنِي الْجَانِّ، وَ خَفَّتِ الْعِبَادَةُ: إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً بَدَلًا مِنْكُمْ وَ رَافِعُكُمْ مِنْهَا فَاشْتَدَّ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ لِأَنَّ الْعِبَادَةَ عِنْدَ رُجُوعِهِمْ إِلَى السَّمَاءِ تَكُونُ أَثْقَلَ عَلَيْهِمْ. فَ قالُوا رَبَّنَا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ‏ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ‏ الدِّماءَ كَمَا فَعَلَتْهُ الْجِنُّ بَنُو الْجَانِّ الَّذِينَ قَدْ طَرَدْنَاهُمْ عَنْ هَذِهِ الْأَرْضِ‏ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ‏ نُنَزِّهُكَ عَمَّا لَا يَلِيقُ بِكَ مِنَ الصِّفَاتِ‏ وَ نُقَدِّسُ لَكَ ‏ نُطَهِّرُ أَرْضَكَ مِمَّنْ يَعْصِيكَ؟ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ ‏ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ الصَّلَاحِ الْكَائِنِ فِيمَنْ أَجْعَلُهُ بَدَلًا مِنْكُمْ مَا لَا تَعْلَمُونَ. وَ أَعْلَمُ أَيْضاً أَنَّ فِيكُمْ مَنْ هُوَ كَافِرٌ فِي بَاطِنِهِ [مَا] لَا تَعْلَمُونَهُ وَ هُوَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّه. ثُمَّ قَالَ: وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها أَسْمَاءَ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ، وَ أَسْمَاءَ مُحَمَّدٍ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ، وَ الطَّيِّبِينَ مِنْ آلِهِمَا، وَ أَسْمَاءِ خِيَارِ شِيعَتِهِمْ وَ عُتَاةِ أَعْدَائِهِمْ‏ ثُمَّ عَرَضَهُمْ ‏ عَرَضَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ الْأَئِمَّةَ عَلَى الْمَلائِكَةِ أَيْ عَرَضَ أَشْبَاحَهُمْ وَ هُمْ أَنْوَارٌ فِي الْأَظِلَّةِ. فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ ‏ إِنَّ جَمِيعَكُمْ تُسَبِّحُونَ وَ تُقَدِّسُونَ وَ إِنَّ تَرْكَكُمْ هَاهُنَا أَصْلَحُ مِنْ إِيرَادِ مَنْ بَعْدَكُمْ‏ أَيْ فَكَمَا لَمْ تَعْرِفُوا غَيْبَ مَنْ [فِي‏] خِلَالِكُمْ فَالْحَرِيُ أَنْ لَا تَعْرِفُوا الْغَيْبَ الَّذِي لَمْ يَكُنْ، كَمَا لَا تَعْرِفُونَ أَسْمَاءَ أَشْخَاصٍ تَرَوْنَهَا. قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ: سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ‏ [الْعَلِيمُ‏] بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ، الْحَكِيمُ الْمُصِيبُ فِي كُلِّ فِعْلٍ. قالَ ‏ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: يا آدَمُ‏ أَنْبِئْ هَؤُلَاءِ الْمَلَائِكَةَ بِأَسْمَائِهِمْ: أَسْمَاءِ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْأَئِمَّةِ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ ‏ فَعَرَفُوهَا أَخَذَ عَلَيْهِمُ‏ الْعَهْدَ، وَ الْمِيثَاقَ بِالْإِيمَانِ بِهِمْ، وَ التَّفْضِيلِ لَهُمْ. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى عِنْدَ ذَلِكَ: أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ سِرَّهُمَا وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ‏ [وَ] مَا كَانَ يَعْتَقِدُهُ إِبْلِيسُ مِنَ الْإِبَاءِ عَلَى آدَمَ إِنْ أُمِرَ بِطَاعَتِهِ، وَ إِهْلَاكِهِ إِنْ سُلِّطَ عَلَيْهِ. وَ مِنِ اعْتِقَادِكُمْ أَنَّهُ لَا أَحَدٌ يَأْتِي بَعْدَكُمْ إِلَّا وَ أَنْتُمْ أَفْضَلُ مِنْهُ. بَلْ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ الطَّيِّبُونَ أَفْضَلُ مِنْكُمُ، الَّذِينَ أَنْبَأَكُمْ آدَمُ بِأَسْمَائِهِم‏»؛ تفسير الإمام الحسن العسكري‌ علیه السلام، ص216-217.

[4]. وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ‏ بُطُونِ‏ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ؛ (16) النحل: 78.

[5]. در نامه مفصل امام هادی‌ علیه السلام به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری آمده: «لَوْ لَا مُحَمَّدٌ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ الْأَوْصِيَاءُ مِنْ وُلْدِهِ‌ علیهم السلام لَكُنْتُمْ‏ حَيَارَى‏ كَالْبَهَائِمِ لَا تَعْرِفُونَ فَرْضاً مِنَ الْفَرَائِضِ...»؛ تحف العقول، ص485.

[6]. (5) المائدة: 109.

[7]. وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى‏ رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ * قالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ * إِنْ كانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَميعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ * فَالْيَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ في‏ شُغُلٍ فاكِهُونَ * هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ في‏ ظِلالٍ عَلَى الْأَرائِكِ مُتَّكِؤُنَ * لَهُمْ فيها فاكِهَةٌ وَ لَهُمْ ما يَدَّعُونَ * سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ * وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ * أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ * وَ أَنِ اعْبُدُوني‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ * وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلاًّ كَثيراً أَ فَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ * هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتي‏ كُنْتُمْ تُوعَدُونَ * اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ * الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ ؛ (36) یس: 51ـ65.

[8]. وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فيهِ فَريقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَريقٌ فِي‏ السَّعيرِ ؛ (42) الشورى: 7.

[9]. فَأَمَّا الَّذينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ شَهيقٌ * خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُريدُ * وَ أَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ ؛ (11) هود: 106-108.

[10]. (86) الطارق: 9-10.

[11]. «عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَامِرِ بْنِ وَاصِلَةَ وَ حُذَيْفَةَ بْنِ أَسِيدٍ الْغِفَارِيِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم‏: يَا حُذَيْفَةُ إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ بَعْدِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ الْكُفْرُ بِهِ كُفْرٌ بِاللَّهِ وَ الشِّرْكُ بِهِ شِرْكٌ بِاللَّهِ وَ الشَّكُّ بِهِ شَكٌّ فِي اللَّهِ وَ الْإِلْحَادُ فِيهِ إِلْحَادٌ فِي اللَّهِ وَ الْإِنْكَارُ لَهُ إِنْكَارٌ بِاللَّهِ وَ الْإِيمَانُ بِهِ إِيمَانٌ بِاللَّهِ لِأَنَّهُ أَخُو رَسُولِ اللَّهِ وَ وَصِيُّهُ وَ إِمَامُ أُمَّتِهِ وَ مَوْلَاهُمْ وَ هُوَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى الَّتِي‏ لَا انْفِصامَ لَها وَ سَيَهْلِكُ فِيهِ اثْنَانِ وَ لَا ذَنْبَ‏ لَهُ مُحِبٌ‏ غَالٍ‏ وَ مُبْغِضٌ‏ قَالٍ‏ قَالَ يَا حُذَيْفَةُ لَا تُفَارِقَنَّ عَلِيّاً فَتُفَارِقَنِي وَ لَا تُخَالِفَنَّ عَلِيّاً فَتُخَالِفَنِي إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ مَنْ أَسْخَطَهُ فَقَدْ أَسْخَطَنِي وَ مَنْ أَرْضَاهُ فَقَدْ أَرْضَانِي»؛ جامع الأخبار، ص13.

[12]. این مضمون در روایات متعددی نقل شده است. در نهج البلاغه آمده: «قَالَ‌ علیه السلام‏: هَلَكَ فِيَّ رَجُلَانِ مُحِبٌ‏ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ‏ قَالٍ»؛ نهج البلاغة، حکمت 117، ص489. در روایت دیگر از امیرالمؤمنین‌ علیه السلام آمده: «قالَ رَسولُ اللهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم: يَا عَلِيُّ إِنَ‏ فِيكَ‏ مَثَلًا مِنْ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ إِنَّ الْيَهُودَ أَبْغَضُوهُ حَتَّى بَهَتُوهُ وَ إِنَّ النَّصَارَى أَحَبُّوهُ حَتَّى جَعَلُوهُ إِلَهاً؛ وَ يَهْلِكُ فِيكَ رَجُلَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ وَ مُبْغِضٌ مُفْتَرٍ؛ قَالَ الْمُنَافِقُونَ مَا قَالُوا [يَأْلُوا] مَا رَفَعَ بِضَبْعِ ابْنِ عَمِّهِ جَعَلَهُ مَثَلًا لِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ‌ علیه السلام وَ كَيْفَ يَكُونُ هَذَا وَ ضَجُّوا مَا قَالُوا فَأَنْزَلَ اللَّهُ [تَعَالَى هَذِهِ الْآيَةَ] وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ‏ قَالَ [أَيْ‏] يَضِجُّونَ قَالَ وَ فِي قِرَاءَةِ أُبَيِّ [بْنِ كَعْبٍ‏] يَضِجُّونَ»؛ تفسير فرات الكوفي، ص404.

[13]. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْفُلْكِ الْجَارِيَةِ فِي اللُّجَجِ الْغَامِرَةِ يَأْمَنُ مَنْ رَكِبَهَا وَ يَغْرَقُ مَنْ تَرَكَهَا الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللَّازِمُ لَهُمْ لَاحِقٌ».


[14]. فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلينَ * فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما كُنَّا غائِبينَ * وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ ؛ (7) الأعراف: 6ـ9.

[15]. (5) المائدة: 116.

[16]. همچنین در آیات دیگر قرآن کریم می‌خوانیم: إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ الصَّابِئينَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ‏ بَيْنَهُمْ‏ يَوْمَ‏ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهيدٌ ؛ (22) الحج: 17. أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ ما يَكُونُ‏ مِنْ‏ نَجْوى‏ ثَلاثَةٍ إِلاَّ هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلاَّ هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى‏ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ ؛ (58) المجادلة: 7.

[17]. (5) المائدة: 77.

[18]. (5) المائدة: 82.

[19]. اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ‏ مِنَ‏ الظُّلُماتِ‏ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ ؛ (2) البقرة: 257.

[20]. در همین سوره مبارکه مائده می‌خوانیم: إِنَّما وَلِيُّكُمُ‏ اللَّهُ‏ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ ؛ (5) المائدة: 55. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام قَالَ: وَلَايَتُنَا وَلَايَةُ اللَّهِ الَّتِي لَمْ يَبْعَثْ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا بِهَا»؛ الكافي، ج1، ص437. رجوع شود به: بصائر الدرجات، ص75، ح6ـ9.

[21]. يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتيلاً ؛ (17) الإسراء: 71.

[22]. «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام‏ أَنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُدْعَى كُلٌّ بِإِمَامِهِ الَّذِي مَاتَ فِي عَصْرِهِ فَإِنْ أَثْبَتَهُ أُعْطِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ لِقَوْلِهِ‏ يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ‏ وَ الْيَمِينُ إِثْبَاتُ الْإِمَامِ لِأَنَّهُ كِتَابٌ يَقْرَؤُهُ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ‏ فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَهْ إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقٍ حِسابِيَهْ‏ إِلَى آخِرِ الْآيَاتِ وَ الْكِتَابُ الْإِمَامُ فَمَنْ نَبَذَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ كَانَ كَمَا قَالَ‏ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ‏ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الشِّمَالِ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ‏ ما أَصْحابُ الشِّمالِ فِي سَمُومٍ وَ حَمِيمٍ وَ ظِلٍّ مِنْ يَحْمُومٍ‏ إِلَى آخِرِ الْآيَاتِ»؛ تفسير العياشي، ج2، ص302. رجوع شود به: بحار الأنوار، ج8، ص7، «باب أنه يدعى فيه كل أناس بإمامهم‏».

[23]. (5) المائدة: 116.

[24]. (18) الکهف: 49.

[25]. (3) آل‌عمران: 30.

[26]. در خطبه مفصلی از امیرالمؤمنین‌ علیه السلام آمده: «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى وَعَدَ نَبِيَّهُ مُحَمَّداً‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم الْوَسِيلَةَ وَ وَعْدُهُ الْحَقُ‏ وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ ‏ أَلَا وَ إِنَّ الْوَسِيلَةَ عَلَى دَرَجِ الْجَنَّةِ وَ ذِرْوَةِ ذَوَائِبِ الزُّلْفَةِ وَ نِهَايَةِ غَايَةِ الْأُمْنِيَّةِ لَهَا أَلْفُ مِرْقَاةٍ مَا بَيْنَ الْمِرْقَاةِ إِلَى الْمِرْقَاةِ حُضْرُ الْفَرَسِ الْجَوَادِ مِائَةَ عَامٍ وَ هُوَ مَا بَيْنَ مِرْقَاةِ دُرَّةٍ إِلَى مِرْقَاةِ جَوْهَرَةٍ إِلَى مِرْقَاةِ زَبَرْجَدَةٍ إِلَى مِرْقَاةِ لُؤْلُؤَةٍ إِلَى مِرْقَاةِ يَاقُوتَةٍ إِلَى مِرْقَاةِ زُمُرُّدَةٍ إِلَى مِرْقَاةِ مَرْجَانَةٍ إِلَى مِرْقَاةِ كَافُورٍ إِلَى مِرْقَاةِ عَنْبَرٍ إِلَى مِرْقَاةِ يَلَنْجُوجٍ إِلَى مِرْقَاةِ ذَهَبٍ إِلَى مِرْقَاةِ غَمَامٍ إِلَى مِرْقَاةِ هَوَاءٍ إِلَى مِرْقَاةِ نُورٍ قَدْ أَنَافَتْ عَلَى كُلِّ الْجِنَانِ وَ رَسُولُ اللَّهِ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم يَوْمَئِذٍ قَاعِدٌ عَلَيْهَا مُرْتَدٍ بِرَيْطَتَيْنِ رَيْطَةٍ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ رَيْطَةٍ مِنْ نُورِ اللَّهِ عَلَيْهِ تَاجُ النُّبُوَّةِ وَ إِكْلِيلُ الرِّسَالَةِ قَدْ أَشْرَقَ بِنُورِهِ الْمَوْقِفُ وَ أَنَا يَوْمَئِذٍ عَلَى الدَّرَجَةِ الرَّفِيعَةِ وَ هِيَ دُونَ دَرَجَتِهِ وَ عَلَيَّ رَيْطَتَانِ رَيْطَةٌ مِنْ أُرْجُوَانِ النُّورِ وَ رَيْطَةٌ مِنْ كَافُورٍ وَ الرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ قَدْ وَقَفُوا عَلَى الْمَرَاقِي وَ أَعْلَامُ الْأَزْمِنَةِ وَ حُجَجُ الدُّهُورِ عَنْ أَيْمَانِنَا وَ قَدْ تَجَلَّلَهُمْ حُلَلُ النُّورِ وَ الْكَرَامَةِ لَا يَرَانَا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ إِلَّا بُهِتَ بِأَنْوَارِنَا وَ عَجِبَ مِنْ ضِيَائِنَا وَ جَلَالَتِنَا...»؛ الكافي، ج8، ص24ـ25. در روایت دیگر آمده: «عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ‌ علیهم السلام قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِذَا جَمَعَ النَّاسَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَعَدَنِي الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ وَ هُوَ وَافٍ لِي بِهِ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نُصِبَ لِي مِنْبَرٌ لَهُ أَلْفُ‏ دَرَجَةٍ لَا كَمَرَاقِيكُمْ فَأَصْعَدُ حَتَّى أَعْلُوَ فَوْقَهُ فَيَأْتِينِي جَبْرَئِيلُ‌ علیه السلام بِلِوَاءِ الْحَمْدِ فَيَضَعُهُ فِي يَدِي وَ يَقُولُ يَا مُحَمَّدُ هَذَا الْمَقَامُ الْمَحْمُودُ الَّذِي وَعَدَكَ اللَّهُ [تَعَالَى‏] فَأَقُولُ لِعَلِيٍّ اصْعَدْ فَيَكُونُ أَسْفَلَ مِنِّي بِدَرَجَةٍ فَأَضَعُ لِوَاءَ الْحَمْدِ فِي يَدِه‏...»؛ تفسير فرات الكوفي، ص437.

[27]. (62) الجمعة: 1.

[28]. (3) آل‌عمران: 26.

[29]. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام‏ أَنَّهُ كَانَ يَقْرَأُ مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ‏ وَ يَقْرَأُ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ . عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ‌ علیه السلام يَقْرَأُ مَا لَا أُحْصِي مَلِكِ‏ يَوْمِ‏ الدِّينِ »؛ تفسير العياشي، ج1، ص22. رجوع شود به بیان علامه مجلسی در: بحار الأنوار، ج82، ص22ـ23.

[30]. (5) المائدة: 116.

[31]. (43) الزخرف: 86.

[32]. روایات مربوط به سلسله شهادت و شفاعت و سلسله شفاعت‌ها در جلسه قبل گذشت.

[33]. وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمينَ مُشْفِقينَ مِمَّا فيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً ؛ (18) الکهف: 49.

[34]. «إِلَهِي قَدْ سَتَرْتَ عَلَيَّ ذُنُوباً فِي الدُّنْيَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَى سَتْرِهَا عَلَيَّ مِنْكَ فِي الْأُخْرَى إِلَهِي قَدْ أَحْسَنْتَ إِلَيَّ إِذْ لَمْ تُظْهِرْهَا لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ فَلَا تَفْضَحْنِي‏ يَوْمَ‏ الْقِيَامَةِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ إِلَهِي جُودُكَ بَسَطَ أَمَلِي وَ عَفْوُكَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِي إِلَهِي فَسُرَّنِي بِلِقَائِكَ يَوْمَ تَقْضِي فِيهِ بَيْنَ عِبَادِكَ».

[35]. در قرآن کریم می‌خوانیم: إِنَّ إِلَيْنا إِيابَهُمْ * ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا حِسابَهُمْ‏ ؛ (88) الغاشية: 25ـ26. در زیارت جامعه کبیره می‌خوانیم: «الْحَقُّ مَعَكُمْ وَ فِيكُمْ وَ مِنْكُمْ وَ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ أَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ وَ مِيرَاثُ النُّبُوَّةِ عِنْدَكُمْ وَ إِيَابُ‏ الْخَلْقِ‏ إِلَيْكُمْ‏ وَ حِسَابُهُمْ عَلَيْكُمْ وَ فَصْلُ الْخِطَابِ عِنْدَكُمْ وَ آيَاتُ اللَّهِ لَدَيْكُمْ وَ عَزَائِمُهُ فِيكُمْ وَ نُورُهُ وَ بُرْهَانُهُ عِنْدَكُمْ». همچنین در روایات فراوان بیان شده که امیرالمؤمنین‌ علیه السلام قسیم جنت و نار هستند و رسول‌خدا‌ صلّی الله علیه و آله و سلّم کلیدهای بهشت و جهنم را به ایشان می‌دهند؛ رجوع شود به: بحار الانوار، ج39، ص193، «باب أنه‌ علیه السلام قسيم‏ الجنة و النار و جواز الصراط».