مقدمات ظهور و رجعت - جلسه هفتم
مقدمات ظهور و رجعت
جلسه 7
أعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین
ولعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین
مروری بر جلسات گذشته و بیزاری از تمام مکاتب جز راه مستقیم اهل بیت علیهم السلام
در جلسۀ گذشته در رابطۀ اینکه باید از همۀ دنیا، اهل دنیا، علوم دنیا، تمام مکاتب و ادیان، طرفداران ادیان، کتابها، نویسندهها و هر آنچه که هست بیزار و دور باشیم و خودمان را نگه داریم سخن گفته شد، اگر میخواهیم نجات پیدا کنیم نباید از احدی پیروی کنیم مگر بیابیم، بفهمیم، یقین کرده و شناخت پیدا کنیم که در حال پیروی از ائمّه علیهم السلام یا از کسانی که سخنان، راه، روش، موازین و اعتقادات آن بزرگواران را بیان میکنند هستیم.
غیر از این دو گروهی که در تقسیم بندی جلسۀ گذشته عرض کردیم باید از همه بیزار بود حتی شیعهای که دوست امیر المؤمنین علیه السلام است امّا از نظر افکار، اعتقادات، دانش، برداشتها، توهّمات دینی، تصوّرات غلط و کجرویها از انسانهای نادرستی پیروی میکند، باید از عمل، سیر، حرکت، رفتار و کردار او بیزاری بجویید نه از خود او! چون شیعه و دوست امیر المؤمنین علیه السلام است.
در جلسات گذشته بر این میزان آیات کریمۀ قرآن کریم را فقط برای تذکّر خواندیم نه استدلال! چون مطلب برای کسی که اهل حقیقت، حق، دین درست بوده و عقل گرا باشد واضح و روشن است و انسان تا راه درستی را نیافته حرکت نکند و به دنبال راههای مختلف بدون دلیل نرود، واضح و روشن است که راه فقط راه قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام است.
این مطالبی که از فرمایشات اهل بیت علیهم السلام میخوانم فقط برای تذکّر است، همانطور که خداوند در قرآن کریم به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده: {وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنين}[1]؛ تذکّر بده و یادآوری کن چون یادآوری به مؤمنین فایده میرساند.
نرفتن سراغ غیر اهل بیت علیهم السلام
در فرمایشات اهل بیت علیهم السلام مطلب اینگونه است که انسان نباید سراغ هیچ کسی غیر از آن بزرگواران برود، اسم آدم را هرچه میخواهند بگذارند! آنهایی که اهل گروهها، دیدها، راهها و مکتبهای مختلف هستند برای ما و کسانی که این راه را انتخاب میکنند به نظر باطل خود اسمهای زشتی میگذارند، گاهی معنای آن اسماء بسیار زیبا بوده امّا آنها فکر میکنند اسم زشتی است، اسم مُقلِّده میگذارند و میگویند: اینها اهل فکر، تدبّر، تفکّر، عقل و بررسیهای دقیق نیستند به همین دلیل از احادیث اهل بیت علیهم السلامتقلید میکنند! در حالی که حقیقت این نیست؛ بلکه آن کسی اهل تفکّر، تدبّر و حرکت در سیر علمی است که در قرآن کریم و فرمایشات اهل بیت علیهم السلامو راه و روش انبیاء تفکّر میکند.
حسن بصری در هم آمیزنده دو راه ظاهر و باطن
یکی از بزرگترین اشخاص اسلام که جزو اوّلینها بود و راه باطن را با راه ظاهر مخلوط کرد؛ حسن بصری بود! یعنی به گونهای بود که هر دو را دارا و به هر دو سمت حرکت میکرد و در زمان امیر المؤمنین علیه السلام زندگی میکرد، آنقدر این عارف گراها، تصوّف و صوفی گراها سر و صدای این را در جامعه انداختهاند که بچّه ده ساله هم اسم او را شنیده است.
حسن بصری مخالف صیرفی
او کسی است که در مسائل ظاهر و باطن نظریاتی الحادی دارد و سیری را شروع کرده و مکتب سازی کرد که بسیاری از صوفیها رشتۀ تصوّفشان به او بر میگردد، این حدیث درباره اوست که سدیر یکی از اصحاب بزرگ امام صادق علیه السلام میگوید: «قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ: حَدِيثٌ بَلَغَنِي عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِيِ فَإِنْ كَانَ حَقّاً فَإِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون»؛ حسن بصری قبل از شهادت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به دنیا آمد و تا زمان امام باقر علیه السلام زنده بود و صد سالی عمر کرد، در زمان امیر المؤمنین علیه السلام نوجوانی هفده هجده ساله بود که از همان وقت راه تصوّف را شروع کرده بود، سدیر میگوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم حدیثی از حسن بصری رسیده که اگر حق و درست باشد پس وای بر ما، انسان «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون» را برای مصیبت میگوید، پس من سدیر به چه مصیبتی گرفتار شدهام.
«قَالَ: وَمَا هُوَ؟ قُلْتُ: بَلَغَنِي أَنَّ الْحَسَنَ الْبَصْرِيَّ كَانَ يَقُولُ: لَوْ غَلَى دِمَاغُهُ مِنْ حَرِّ الشَّمْسِ مَا اسْتَظَلَّ بِحَائِطِ صَيْرَفِي»؛ حضرت فرمودند آن چیزی که از حسن بصری به تو رسیده چیست؟ عرض کرد: به من رسیده که حسن بصری اینگونه میگوید: اگر مخ او از گرمای خورشید قُل بزند و به جوش آید؛ زیر سایه دیوار کسی که صیرفی است نمینشیند! صیرفی کسی است که طلا و نقره خرید و فروش میکند. «وَلَوْ تَفَرَّثَ كَبِدُهُ عَطَشاً لَمْ يَسْتَسْقِ مِنْ دَارِ صَيْرَفِيٍّ مَاء»؛ اگر جگر او از تشنگی تکّه تکّه شود ـ چون تشنگی به اوّلین جایی که صدمه میزند جگر انسان است لذا آب خنک برای این خوب است که جگر انسان به حال میآید ـ؛ از خانه کسی که صراف است و طلا و نقره خرید و فروش میکند آب نمیخورد، یعنی آنقدر این شغل در نظر او بد و زشت است که او حتی از او آب هم نمیگیرد، این تبلیغات حسن بصری بود.
سدیر میگوید: «وَهُوَ عَمَلِي وَتِجَارَتِي وَفِيهِ نَبَتَ لَحْمِي وَدَمِي وَمِنْهُ حَجِّي وَعُمْرَتِي»؛ این در حالی است که کار و تجارت من صرّافی است و گوشت و خون من از این کار رشد کرده و حج و عمره خود را از همین راه بجا میآورم؛ یعنی امور دینی و زندگی خود را از این راه میگذرانم، اگر این حرف درست باشد چه کنم؟ بخاطر همین میگوید: اگر این سخن درست باشد «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون»!
«فَجَلَسَ ثُمَّ قَالَ: كَذَبَ الْحَسَنُ خُذْ سَوَاءً وَأَعْطِ سَوَاء»؛ حضرت که تکیه داده بودند نشستند ـ در جایی که شخصی سخنی میگفت و اهل بیت علیهم السلام عصبانی میشدند این کار را میکردند ـ سپس فرمودند: حسن دروغ میگوید، یعنی نفرمودند: خطا یا اشتباه میکند؛ بلکه فرمودند: علم او دورغ است! سپس فرمودند: مساوی گرفته و مساوی بفروش و معامله را درست انجام بده، «فَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلَاةُ فَدَعْ مَا بِيَدِكَ وَانْهَضْ إِلَى الصَّلَاة»؛ پس هنگامی که وقت نماز شد آنچه در دست توست را رها کن؛ یعنی اگر چیزی میخواهی بفروشی و در دست توست و اذان گفتند آن را رها کن و به سمت نماز برو، اگر این کار را کردی صیرفی اشکالی ندارد و حسن بصری هم دروغ میگوید.
حسن بصری از باطنیها بود و جنبه باطنی او خیلی قوی بود، لذا صوفیه به دنبال او رفتند، حضرت مخالفین را اینقدر باطل میدانستند که صاف میگویند: دروغ میگوید و حرف او اعتبار ندارد. پس ما باید حواس خود را در پیروی و دنباله روی چنین اشخاصی که مخالفان اهل بیت علیهم السلام هستند جمع کنیم، بعد حضرت فرمودند: «أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ كَانُوا صَيَارِفَةً»[2]؛ آیا تو نمیدانی شغل اصحاب کهف ـ با آن عظمت و مقام ـ صرّافی بود. پس چطور میشود که به گفته حسن بصری شغل صرّافی بد باشد؟
حسن بصری مخالف کتمان علم
در حدیث دیگری شخص میگوید: «سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ يَقُولُ وَعِنْدَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ يُقَالُ لَهُ عُثْمَانُ الْأَعْمَى»؛ از امام باقر علیه السلام این مطلب را شنیدم در حالی که در خدمت حضرت مردی از اهل بصره بود که اسم او عثمان اَعمی بود، به حضرت عرض میکرد: «إِنَّ الْحَسَنَ الْبَصْرِيَّ يَزْعُمُ أَنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ الْعِلْمَ يُؤْذِي رِيحُ بُطُونِهِمْ أَهْلَ النَّار»؛ حسن بصری گمان میکند کسانی که علم را کتمان کرده، نمیگویند و در خود نگه میدارند و به دیگران یاد نمیدهند؛ بوی شکم آنها تمام اهل آتش را اذیّت میکند، این سخن درست است؟
«فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ: فَهَلَكَ إِذَنْ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْن»؛ حضرت فرمودند: اگر اینگونه که حسن بصری میگوید باشد پس مؤمن آل فرعون هلاک شده است! چون مؤمن آل فرعون علم توحید و حقّانیّت حضرت موسی را مخفی و کتمان کرد، به اندازهای که هنگامی که طرفداران و رؤسای اطرف فرعون سعایت کرده و گفتند: این پسر خاله تو حامی موسی و بنی اسرائیل است و به شما دروغ میگوید، همچنین شما را قبول نداشته و خدای آسمانی را قبول دارد، فرعون گفت: اگر سخن شما درست باشد او را به چهار میخ میکشم ـ چهار میخ یعنی در بیابانی یا جایی کف پا و دستهای شخص را با میخ به زمین میزدند و در جایی که آفتاب داغ بتابد میماند تا بمیرد ـ و اگر دروغ گفته باشید شما را به چهار میخ میکشم، این در حالی بود که مؤمن آل فرعون متوجّه داستان شد، فرعون به او گفت: شنیدهام که من را قبول نداری؟ گفت: چه کسی این حرف را گفته؟ فرعون گفت: اینها، مؤمن آل فرعون از آنها پرسید: خدای شما کیست؟ گفتند: فرعون، گفت: پروردگار شما کیست؟ گفتند: فرعون، گفت: خالق شما کیست؟ گفتند: فرعون، گفت: رازق شما کیست؟ گفتند: فرعون، مؤمن آل فرعون رو به سمت فرعون کرده و گفت: ای فرعون شاهد باش، خدای من خدای اینها، پروردگار من پروردگار اینها، خالق من خالق اینها و رازق من رازق اینهاست.[3]
ملائکه از جواب او تعجّب کردند، چون فرعون که بوده که بخواهد خدا و پروردگار آنها باشد؟ خدای آنها پروردگار عالم است، او گفت خدای اینها خدای من است، مگر خدای آنها فرعون است؟ خود فرعون هم میدانست که خدای آنها نیست و دروغ میگوید، میخواهم بگویم مؤمن آل فرعون اینگونه بود که حضرت فرمودند: اگر اینطور باشد باید مؤمن آل فرعون هلاک شده باشد.
علم صحیح فقط نزد اهل بیت علیهم السلام
بعد حضرت فرمودند: «مَا زَالَ الْعِلْمُ مَكْتُوماً مُنْذُ بَعَثَ اللَّهُ نُوحا»؛ از آن روزی که خداوند حضرت نوح را به نبوّت مبعوث کرد؛ علم همیشه مکتوم و مخفی بود، «فَلْيَذْهَبِ الْحَسَنُ يَمِيناً وَشِمَالاً فَوَ اللَّهِ مَا يُوجَدُ الْعِلْمُ إِلَّا هَاهُنَا»[4]؛ حسن بصری به سمت راست، چپ و هر کجا که میخواهد برود به خدا قسم علمی نبوده و پیدا نمیشود مگر درِ خانه ما اهل بیت علیهم السلام.
پس حسن بصری بیشتر جنبه باطنی مانند صوفیه امروز و فلاسفهای که طرفداران صوفیهاند را داشت.[5]
میرویم به سوی کسانی که اهل فقه و علوم ظاهر بودند، دو نفر از علمای مخالفین آن روز که در علوم ظاهری فقه، وضو، تیمّم و نماز کار میکردند خدمت امام باقر علیه السلام آمده بودند که یکی سلمة بن کهیل و دیگری حکم بن عتیبه بود، حضرت به آن دو فرمودند: «شَرِّقَا وَغَرِّبَا فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»[6]؛ به مشرق و مغربِ زمین بروید ـ فقط اینها را ترجمه میکنم چون این «شَرِّقا وغَرِّبا» و «یَمیناً وَشِمَالاً» معانی خود را دارد! ـ علم صحیحی پیدا نمیکنید مگر آن چیزی که از نزد ما اهل بیت علیهم السلام خارج شده باشد.
نهی از علم کلامی که بر میزان گفتار اهل بیت علیهم السلام نباشد
در زمان اهل بیت علیهم السلام عدّهای از شیعیان اهل کلام بودند و با مخالفین و مذاهب و ادیان مختلف بر میزان علم کلام؛ یعنی افکار عقلی و بافتههای درونی خودشان مباحثه میکردند، در حدیث اصول کافی که آن را در جلسات روز جمعه خواندیم مفصّل عرض شد که شخص شامی به خدمت حضرت آمده و عرض کرد: آمدهام با شاگردان شما مباحثه کنم، اسم راوی یونس است و میگوید: حضرت به من فرمودند: اگر تو میتوانی با او مباحثه کن، گفتم: وا حسرتا، من نمیتوانم با او مباحثه کنم. حضرت در اینجا مطلبی را بیان کرده و بعد فرمودند: از شیعیان ما کسی را بیاور تا با او مباحثه کند، کسانی آمدند و با او مباحثه کردند امّا حضرت از هر کدام عیبی گرفته و فرمودند: شما هم بر باطل سخن گفتید، حضرت به یکی از آنها گفتند: تو برای اینکه حقّانیت ما را ثابت کنی بیشتر باطل گفتی، به دیگری فرمودند: خیلی قیاس کننده و زرنگ هستی و از شاخهای به شاخه دیگری میپری و همه چیز را مخلوط میکنی امّا هنگامی که به هشام بن حکم فرمودند مباحثه کن و مباحثه کرد حضرت هشام را تأیید کرده و فرمودند: تو هرگز نمیخواهی زمین بخوری مگر اینکه پرواز میکنی؛ یعنی هیچ وقت بر خلاف و نادرستی نمیروی.[7]
حضرت درباره متکلّمین آن روز که با آراء، فکر و بدون مراجعه به اهل بیت علیهم السلام، شاگردی ایشان و گرفتن مطالب از ایشان سخن میگفتند سخنانی دارند، و در مورد یکی از آنها به حضرت عرض کردند: او خیلی سخنور و اهل بحث و مباحثه است، حضرت فرمودند: یک بچّه مدرسهای هم میتواند او را محکوم کند، گفتند: تمام علمای مخالفین در جواب دادن به او درماندهاند ـ چون حاضر جواب بود و به سرعت محکوم میکرد ـ چگونه یک بچّه میتواند او را محکوم کند؟ حضرت فرمودند: از او میپرسد این سخنی که میگویی کلام امام تو بوده یا کلام دیگری است؟ این شخص به ما دروغ نمیبندد و نمیگوید سخن امام من است بلکه میگوید سخن من است، آن هنگام بچّه مدرسهای به او میگوید: «كَيْفَ تَتَكَلَّمُ بِكَلَامٍ لَمْ يَتَكَلَّمْ بِهِ إِمَامُكَ؟»[8]؛ چگونه در مورد چیزی سخن میگویی که امام تو سخن نگفته است؟ مگر نباید پیرو امام خود باشی؟
یکی از کسانی که در آن جمع حضور داشت میگوید: حضرت به مرد شامی فرمودند: چیزی که میخواهی بگویی و با آن مباحثه کنی از خود توست یا از پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم؟ گفت: هم از خودم و هم از پیامبر خدا، حضرت فرمودند: آیا مانند رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پیامبر هستی؟ گفت: نه، فرمودند: بر تو وحی نازل میشود همچنان که بر پیامبر وحی نازل میشد؟ گفت: نه، فرمودند: اطاعت فرمان تو واجب است همچنان که اطاعت از پیامبر واجب بود؟ گفت: نه.
یونس میگوید: حضرت رو به من کرده و فرمودند: «هَذَا قَدْ خَصَمَ نَفْسَهُ قَبْلَ أَنْ يَتَكَلَّم»؛ این شخص قبل از اینکه مباحثه کند خودش خود را محکوم کرده است. میگوید: سخن من از خودم و پیامبر است در حالی که خود او میگوید پیامبر نیستم، وحی هم بر من نازل نمیشود و بر کسی هم لازم نیست سخن من را قبول کند، چرا چیزی میگویی که هیچ نتیجهای ندارد؟ اگر حرف حق میزنی بر همه لازم و واجب است که دنبال حرف حق بروند و اگر چیزی را میگویی که دنباله روی و پیروی از آن لازم نیست پس حق نیست.
بعد حضرت به یونس فرمودند: «يَا يُونُسُ لَوْ كُنْتَ تُحْسِنُ الْكَلَامَ كَلَّمْتَه»؛ ای یونس اگر تو میدانستی چگونه مباحثه کنی و با او مباحثه میکردی خوب بود، «قَالَ يُونُسُ: فَيَا لَهَا مِنْ حَسْرَة»؛ یونس گفت: چقدر حسرت میخورم از اینکه نمیتوانم و بلد نیستم مباحثه کنم، «فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي سَمِعْتُكَ تَنْهَى عَنِ الْكَلَامِ وَتَقُولُ وَيْلٌ لِأَصْحَابِ الْكَلَام یَقُولُونَ:»؛ گفتم: فدای شما شوم من از شما شنیده بودم که از کلام نهی میکردید و میفرمودید: وای بر صاحبان کلام؛ یعنی کسانی که اهل علم کلام هستند و با علم کلام مباحثه و مناظره میکنند، از شما شنیدم که آنها از خودشان میگویند: «هَذَا يَنْقَادُ وَهَذَا لَا يَنْقَاد»؛ این پذیرفتنی بوده و این پذیرفتنی نیست، «وَهَذَا يَنْسَاقُ وَهَذَا لَا يَنْسَاق»؛ این مطلب را میشود به نتیجهای رساند امّا این مطلب را نمیشود به جایی رساند و از آن نتیجه گرفت، «وَهَذَا نَعْقِلُهُ وَهَذَا لَا نَعْقِلُه»؛ این مطلب را میتوانیم بفهمیم و این مطلب را نمیتوانیم بفهمیم. الآن چگونه میگویید که اگر من اهل کلام بودم خوب بود؟! «فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: إِنَّمَا قُلْتُ فَوَيْلٌ لَهُمْ إِنْ تَرَكُوا مَا أَقُولُ وَذَهَبُوا إِلَى مَا يُرِيدُون»؛ حضرت فرمودند: من این مطلب را برای اصحاب کلامی گفتم که گفتار من را رها کرده، به آن عمل نکرده و بر میزان آن حرکت نکردند و به سراغ افکار و بافتههای خود رفتند.
پس اصحاب کلام اینگونه بودند که میگفتند از نظر فکری هرچه این مطلب را بررسی میکنیم درست و پذیرفتنی نیست، که امروزه این مطلب در برابر قرآن کریم و فرمایشات اهل بیت علیهم السلام دنیا را فرا گرفته و آن را به جایی رساندهاند که آیات مسلّمه قرآنی را هم زیر سؤال میبرند، آیات قرآن را زمانی، مکانی و حالتی کرده و برای اینکه آن را از اصالت بیاندازند انواع و اقسام توجیهات را میآورند امّا بافتهها و ساختههای خود را میزان، راه، روش، دین، ایمان، توحید خدا و قیامت قرار میدهند.
هنگامی که انسان گمراه میشود اینطور نیست که سخنان گمراه خود را پوچ، بدرد نخور و بیارزش بداند و بگوید من دنبال چنین سخنانی میروم، هیچ کس نمیگوید ماست من ترش است بلکه همه میگویند ماست من شیرین است، همه میگویند من با عقل، فکر، تدبر و بر میزان و معیار اصول عقلیه سخن میگویم، نمیگوید بیخود میبافم و بیجهت و بیدلیل میگویم و شما هم باید سخن من را بپسندی، هیچ کس چنین سخنی نمیگوید.
گفتار زبانی ما بر اینکه فقط با اهل بیت علیهم السلام هستیم
پس باید حواسمان جمع باشد که راه و روش صحیح؛ تنها و تنها راه اهل بیت علیهم السلام است، ما همه این را فقط به زبان میگوییم، ببینید همه زیارتهای اهل بیت علیهم السلام همچنین زیارت جامعه کبیره را با عقیده میخوانند «فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ غَيْرِكُمْ» و یا «فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ عَدُوِّكُمْ»[9]، به زیارت امام رضا علیه السلام رفته و میخوانند: ای امام رضا من فقط با شما فقط با شما بوده و با احدی غیر از شما نیستم، امّا تمام دین خود را از این سمت و آن سمت میگیرد، اصلاً خود این شخص هنگامی که پس از زیارت حضرت به خانه میرود شروع میکند افکار و خیالات فکری خود را به نام امور عقلانی گفتن و آنجا دیگر یادش میرود که به حضرت گفته: «مَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ غَيْرِكُمْ»، من هیچ کجا نرفته و فقط در خانه شما میآیم، پس چطور خود تو خانه درست کردی؟ این آقا هنگامی که به خانه میرود خود دکّان ساز است امّا هنگامی که به زیارت امام رضا علیه السلام میآید میگوید: «مَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ غَيْرِكُمْ».
هدف از ذکر مطالب گذشته و ارتباط آن با رجعت
از جلسه اوّل تا الآن به این دلیل این مطالب را ذکر کردم که اگر خداوند بخواهد و بتوانیم میخواهیم وارد مسأله رجعت اهل بیت علیهم السلام شویم که از خواستههای خاص شیعیان اهل بیتی است که تکیه گاه آنها به فرمایشات اهل بیت علیهم السلام در یک سطح بالای ایمانی معرفتی دقیق است.
چون دیگران در این موضوع حرفها و ساختههایی دارند این مطالب را ذکر میکنم، انسان نباید فریب آنها را بخورد و بداند حق فقط در اهل بیت علیهم السلام و سخنان ایشان است و ایشان هر آنچه در مورد رجعت در هر مقام، درجه، باطن و ظاهری که فرمودهاند به آن معتقد باشد و بر همان میزان جلو برود که ان شاء الله اگر حضرت تشریف آوردند و ما زنده بودیم تا به رجعت امام حسین علیه السلام برسیم آن هنگام با چشم خود واضح میبینم که رجعت چیست، چون امام حسین علیه السلام بعد از امام زمان} به حکومت میرسند؛ یعنی اوّلین امامی که رجعت میکنند امام حسین علیه السلام هستند و آن بزرگوار در زمان حکومت امام زمان} تشریف آورده و بعد از شهادت ایشان به حکومت رسیده و خون خواهی ایشان را میکنند و رجعت آغاز میشود.[10]
الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین
[1]. الذاریات: 55.
[2]. الكافي، ج5، ص113، ح2.
[3]. تفسير الإمام العسكري علیه السلام، ص355، ح247: وَقَالَ بَعْضُ الْمُخَالِفِينَ بِحَضْرَةِ الصَّادِقِ علیه السلام لِرَجُلٍ مِنَ الشِّيعَةِ: مَا تَقُولُ فِي الْعَشَرَةِ مِنَ الصَّحَابَةِ قَالَ: أَقُولُ فِيهِمُ الْخَيْرَ الْجَمِيلَ الَّذِي يَحُطُّ اللَّهُ بِهِ سَيِّئَاتِي وَيَرْفَعُ بِهِ دَرَجَاتِي. قَالَ السَّائِلُ: الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْقَذَنِي مِنْ بُغْضِكَ كُنْتُ أَظُنُّكَ رَافِضِيّاً تُبْغِضُ الصَّحَابَةَ. فَقَالَ الرَّجُلُ: أَلَا مَنْ أَبْغَضَ وَاحِداً مِنَ الصَّحَابَةِ، فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ. قَالَ: لَعَلَّكَ تَتَأَوَّلُ مَا تَقُولُ (قُلْ: فَمَنْ) أَبْغَضَ الْعَشَرَةَ مِنَ الصَّحَابَةِ. فَقَالَ: مَنْ أَبْغَضَ الْعَشَرَةَ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ فَوَثَبَ الرَّجُلُ فَقَبَّلَ رَأْسَهُ، وَقَالَ: اجْعَلْنِي فِي حِلٍّ مِمَّا قَذَفْتُكَ بِهِ مِنَ الرَّفْضِ قَبْلَ الْيَوْمِ. قَالَ: الْيَوْمَ أَنْتَ فِي حِلٍّ وَأَنْتَ أَخِي. ثُمَّ انْصَرَفَ السَّائِلُ. فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ علیه السلام: جَوَّدْتَ لِلَّهِ دَرُّكَ لَقَدْ عَجِبَتِ الْمَلَائِكَةُ فِي السَّمَاوَاتِ مِنْ حُسْنِ تَوْرِيَتِكَ، وَتَلَطُّفِكَ بِمَا خَلَّصَكَ، وَلَمْ تَثْلَمْ دِينَكَ، وَزَادَ اللَّهُ فِي مُخَالِفِينَا غَمّاً إِلَى غَمٍّ، وَحَجَبَ عَنْهُمْ مُرَادَ مُنْتَحِلِي مَوَدَّتِنَا فِي تَقِيَّتِهِمْ. فَقَالَ بَعْضُ أَصْحَابِ الصَّادِقِ علیه السلام: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا عَقَلْنَا مِنْ كَلَامِ هَذَا إِلَّا مُوَافَقَةَ صَاحِبِنَا لِهَذَا الْمُتَعَنِّتِ النَّاصِبِ فَقَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: لَئِنْ كُنْتُمْ لَمْ تَفْهَمُوا مَا عَنَى فَقَدْ فَهِمْنَاهُ نَحْنُ، وَقَدْ شَكَرَ اللَّهُ لَهُ. إِنَّ وَلِيَّنَا الْمُوَالِيَ لِأَوْلِيَائِنَا الْمُعَادِيَ لِأَعْدَائِنَا إِذَا ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِمَنْ يَمْتَحِنُهُ مِنْ مُخَالِفِيهِ وَفَّقَهُ لِجَوَابٍ يَسْلَمُ مَعَهُ دِينُهُ وَعِرْضُهُ، وَيُعْظِمُ اللَّهُ بِالتَّقِيَّةِ ثَوَابَهُ إِنَّ صَاحِبَكُمْ هَذَا قَالَ: مَنْ عَابَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ. أَيْ مَنْ عَابَ وَاحِداً مِنْهُمْ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام. وَقَالَ فِي الثَّانِيَةِ: مَنْ عَابَهُمْ أَوْ شَتَمَهُمْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ. وَقَدْ صَدَقَ لِأَنَّ مَنْ عَابَهُمْ فَقَدْ عَابَ عَلِيّاً علیه السلام، لِأَنَّهُ أَحَدُهُمْ، فَإِذَا لَمْ يَعِبْ عَلِيّاً علیه السلام وَلَمْ يَذُمَّهُ فَلَمْ يَعِبْهُمْ، وَإِنَّمَا عَابَ بَعْضَهُمْ. وَ لَقَدْ كَانَ لِحِزْقِيلَ الْمُؤْمِنِ مَعَ قَوْمِ فِرْعَوْنَ الَّذِينَ وَشَوْا بِهِ إِلَى فِرْعَوْنَ مِثْلُ هَذِهِ التَّوْرِيَةِ، كَانَ حِزْقِيلُ يَدْعُوهُمْ إِلَى تَوْحِيدِ اللَّهِ وَنُبُوَّةِ مُوسَى وَتَفْضِيلِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم عَلَى جَمِيعِ رُسُلِ اللَّهِ وَخَلْقِهِ، وَتَفْضِيلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام وَالْخِيَارِ مِنَ الْأَئِمَّةِ عَلَى سَائِرِ أَوْصِيَاءِ النَّبِيِّينَ وَإِلَى الْبَرَاءَةِ مِنْ رُبُوبِيَّةِ فِرْعَوْنَ. فَوَشَى بِهِ الْوَاشُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ، وَقَالُوا: إِنَّ حِزْقِيلَ يَدْعُو إِلَى مُخَالَفَتِكَ، وَيُعِينُ أَعْدَاءَكَ عَلَى مُضَادَّتِكَ. فَقَالَ لَهُمْ فِرْعَوْنُ: إِنَّهُ ابْنُ عَمِّي وَخَلِيفَتِي عَلَى مُلْكِي وَوَلِيُّ عَهْدِي، إِنْ فَعَلَ مَا قُلْتُمْ، فَقَدِ اسْتَحَقَّ أَشَدَّ الْعَذَابِ عَلَى كُفْرِهِ لِنِعْمَتِي، وَإِنْ كُنْتُمْ عَلَيْهِ كَاذِبِينَ، فَقَدِ اسْتَحْقَقْتُمْ أَشَدَّ الْعَذَابِ لِإِيثَارِكُمُ الدُّخُولَ فِي مَسَاءَتِهِ فَجَاءَ بِحِزْقِيلَ وَجَاءَ بِهِمْ، فَكَاشَفُوهُ، وَقَالُوا: أَنْتَ تَجْحَدُ رُبُوبِيَّةَ فِرْعَوْنَ الْمَلِكِ وَتَكْفُرُ نَعْمَاءَهُ فَقَالَ حِزْقِيلُ: أَيُّهَا الْمَلِكُ هَلْ جَرَّبْتَ عَلَيَّ كَذِباً قَطُّ قَالَ: لَا. قَالَ: فَسَلْهُمْ مَنْ رَبُّهُمْ قَالُوا: فِرْعَوْنُ هَذَا. قَالَ لَهُمْ: وَمَنْ خَالِقُكُمْ قَالُوا: فِرْعَوْنُ هَذَا. قَالَ لَهُمْ: وَمَنْ رَازِقُكُمُ، الْكَافِلُ لِمَعَايِشِكُمْ، وَالدَّافِعُ عَنْكُمْ مَكَارِهَكُمْ قَالُوا: فِرْعَوْنُ هَذَا. قَالَ حِزْقِيلُ: أَيُّهَا الْمَلِكُ فَأُشْهِدُكَ، وَكُلَ مَنْ حَضَرَكَ: أَنَّ رَبَّهُمْ هُوَ رَبِّي وَخَالِقُهُمْ هُوَ خَالِقِي، وَرَازِقُهُمْ هُوَ رَازِقِي، وَمُصْلِحُ مَعَايِشِهِمْ هُوَ مُصْلِحُ مَعَايِشِي، لَا رَبَّ لِي وَلَا خَالِقَ وَلَا رَازِقَ غَيْرُ رَبِّهِمْ وَخَالِقِهِمْ وَرَازِقِهِمْ. وَأُشْهِدُكَ وَمَنْ حَضَرَكَ أَنَّ كُلَّ رَبٍّ وَخَالِقٍ وَرَازِقٍ سِوَى رَبِّهِمْ وَخَالِقِهِمْ وَرَازِقِهِمْ فَأَنَا بَرِيءٌ مِنْهُ وَمِنْ رُبُوبِيَّتِهِ، وَكَافِرٌ بِإِلَهِيَّتِهِ. يَقُولُ حِزْقِيلُ هَذَا، وَهُوَ يَعْنِي أَنَّ رَبَّهُمْ هُوَ اللَّهُ رَبِّي» وَهُوَ لَمْ يَقُلْ: إِنَّ الَّذِي قَالُوا: هُوَ أَنَّهُ رَبُّهُمْ هُوَ رَبِّي وَخَفِيَ هَذَا الْمَعْنَى عَلَى فِرْعَوْنَ وَمَنْ حَضَرَهُ وَتَوَهَّمُوا أَنَّهُ يَقُولُ: فِرْعَوْنُ رَبِّي وَخَالِقِي وَرَازِقِي. فَقَالَ لَهُمْ: يَا رِجَالَ السَّوْءِ وَيَا طُلَّابَ الْفَسَادِ فِي مُلْكِي، وَمُرِيدِي الْفِتْنَةِ بَيْنِي وَبَيْنَ ابْنِ عَمِّي، وَهُوَ عَضُدِي، أَنْتُمُ الْمُسْتَحِقُّونَ لِعَذَابِي لِإِرَادَتِكُمْ فَسَادَ أَمْرِي وَهَلَاكَ ابْنِ عَمِّي، وَالْفَتَ فِي عَضُدِي. ثُمَّ أَمَرَ بِالْأَوْتَادِ، فَجُعِلَ فِي سَاقِ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ وَتِدٌ، وَفِي صَدْرِهِ وَتِدٌ، وَأَمَرَ أَصْحَابَ أَمْشَاطِ الْحَدِيدِ، فَشَقُّوا بِهَا لُحُومَهُمْ مِنْ أَبْدَانِهِمْ. فَذَلِكَ مَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: فَوَقاهُ اللَّهُ يَعْنِي حِزْقِيلَ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا بِهِ لِمَا وَشَوْا بِهِ إِلَى فِرْعَوْنَ لِيُهْلِكُوهُ وَحاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ حَلَّ بِهِمْ سُوءُ الْعَذابِ وَهُمُ الَّذِينَ وَشَوْا بِحِزْقِيلَ إِلَيْهِ لَمَّا أَوْتَدَ فِيهِمُ الْأَوْتَادَ وَمَشَّطَ عَنْ أَبْدَانِهِمْ لُحُومَهَا بِالْأَمْشَاطِ.
قصص الأنبياء (للراوندي)، ص166، ح194: أَرْسَلَ فِرْعَوْنُ رَجُلَيْنِ فِي طَلَبِهِ فَانْطَلَقَا فِي طَلَبِهِ فَوَجَدَاهُ قَائِماً يُصَلِّي بَيْنَ الْجِبَالِ وَالْوُحُوشُ خَلْفَهُ فَأَرَادَا أَنْ يُعَجِّلَاهُ عَنْ صَلَاتِهِ فَأَمَرَ اللَّهُ دَابَّةً مِنْ تِلْكَ الْوُحُوشِ كَأَنَّهَا بَعِيرٌ أَنْ تَحُولَ بَيْنَهُمَا وَبَيْنَ الْمُؤْمِنِ فَطَرَدَتْهُمَا عَنْهُ حَتَّى قَضَى صَلَاتَهُ فَلَمَّا رَآهُمَا أَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً وَقَالَ يَا رَبِّ أَجِرْنِي مِنْ فِرْعَوْنَ فَإِنَّكَ إِلَهِي عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ وَبِكَ آمَنْتُ وَإِلَيْكَ أَنَبْتُ أَسْأَلُكَ يَا إِلَهِي إِنْ كَانَ هَذَانِ الرَّجُلَانِ يُرِيدَانِ بِي سُوءاً فَسَلِّطْ عَلَيْهِمَا فِرْعَوْنَ وَعَجِّلْ ذَلِكَ وَإِنْ هُمَا أَرَادَانِي بِخَيْرٍ فَاهْدِهِمَا فَانْطَلَقَا حَتَّى دَخَلَا عَلَى فِرْعَوْنَ فَأَخْبَرَاهُ بِالَّذِي عَايَنَاهُ فَقَالَ أَحَدُهُمَا مَا الَّذِي نَفَعَكَ أَنْ يُقْتَلَ فَكَتَمَ عَلَيْهِ فَقَالَ الْآخَرُ وَعِزَّةِ فِرْعَوْنَ لَا أَكْتُمُ عَلَيْهِ وَأَخْبَرَ فِرْعَوْنَ عَلَى رُءُوسِ النَّاسِ بِمَا رَأَى وَكَتَمَ الْآخَرُ فَلَمَّا دَخَلَ حِزْبِيلُ قَالَ فِرْعَوْنُ لِلرَّجُلَيْنِ مَنْ رَبُّكُمَا قَالا أَنْتَ فَقَالَ لِحِزْبِيلَ وَمَنْ رَبُّكَ قَالَ رَبِّي رَبُّهُمَا فَظَنَّ فِرْعَوْنُ أَنَّهُ يَعْنِيهِ فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا وَحاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ وَسُرَّ فِرْعَوْنُ وَأَمَرَ بِالْأَوَّلِ فَصُلِبَ فَنَجَّى اللَّهُ الْمُؤْمِنَ وَآمَنَ الْآخَرُ بِمُوسَى علیه السلام حَتَّى قُتِلَ مَعَ السَّحَرَةِ.
[4]. الكافي، ج1، ص51، ح15.
[5]. الاحتجاج، ج1، ص171: وَعَنْ يَحْيَى الْوَاسِطِيِ قَالَ: لَمَّا افْتَتَحَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَيْهِ وَفِيهِمُ الْحَسَنُ الْبَصْرِيُ وَمَعَهُ الْأَلْوَاحُ فَكَانَ كُلَّمَا لَفَظَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام بِكَلِمَةٍ كَتَبَهَا فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام بِأَعْلَى صَوْتِهِ مَا تَصْنَعُ؟ فَقَالَ نَكْتُبُ آثَارَكُمْ لِنُحَدِّثَ بِهَا بَعْدَكُمْ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام: أَمَا إِنَّ لِكُلِّ قَوْمٍ سَامِرِيٌّ وَهَذَا سَامِرِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَمَا إِنَّهُ لَا يَقُولُ لا مِساسَ وَلَكِنْ يَقُولُ لَا قِتَالَ.
[6]. الكافي، ج1، ص399، ح3: عَنْ أَبِي مَرْيَمَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام لِسَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ وَالْحَكَمِ بْنِ عُتَيْبَةَ شَرِّقَا وَغَرِّبَا فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ.
الكافي، ج1، ص399، ح4: عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قَالَ لِي إِنَّ الْحَكَمَ بْنَ عُتَيْبَةَ مِمَّنْ قَالَ اللَّهُ وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ فَلْيُشَرِّقِ الْحَكَمُ وَلْيُغَرِّبْ أَمَا وَاللَّهِ لَا يُصِيبُ الْعِلْمَ إِلَّا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ نَزَلَ عَلَيْهِمْ جَبْرَئِيلُ.
الكافي، ج1، ص400، ح5: عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ شَهَادَةِ وَلَدِ الزِّنَا تَجُوزُ فَقَالَ لَا فَقُلْتُ إِنَّ الْحَكَمَ بْنَ عُتَيْبَةَ يَزْعُمُ أَنَّهَا تَجُوزُ فَقَالَ اللَّهُمَّ لَا تَغْفِرْ ذَنْبَهُ مَا قَالَ اللَّهُ لِلْحَكَمِ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَلِقَوْمِكَ فَلْيَذْهَبِ الْحَكَمُ يَمِيناً وَشِمَالاً فَوَ اللَّهِ لَا يُؤْخَذُ الْعِلْمُ إِلَّا مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ نَزَلَ عَلَيْهِمْ جَبْرَئِيلُ علیه السلام.
الكافي، ج1، ص399، ح1: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام يَقُولُ: لَيْسَ عِنْدَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ حَقٌّ وَلَا صَوَابٌ وَلَا أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ يَقْضِي بِقَضَاءٍ حَقٍّ إِلَّا مَا خَرَجَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَإِذَا تَشَعَّبَتْ بِهِمُ الْأُمُورُ كَانَ الْخَطَأُ مِنْهُمْ وَالصَّوَابُ مِنْ عَلِيٍ علیه السلام.
الكافي، ج1، ص399، ح2: عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ يَسْأَلُهُ عَنْ قَوْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام سَلُونِي عَمَّا شِئْتُمْ فَلَا تَسْأَلُونِّي عَنْ شَيْءٍ إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِهِ قَالَ إِنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ عِنْدَهُ عِلْمُ شَيْءٍ إِلَّا خَرَجَ مِنْ عِنْدِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فَلْيَذْهَبِ النَّاسُ حَيْثُ شَاءُوا فَوَ اللَّهِ لَيْسَ الْأَمْرُ إِلَّا مِنْ هَاهُنَا وَأَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى بَيْتِهِ.
الكافي، ج1، ص32، ح2: عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَذَاكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُورِثُوا دِرْهَماً وَلَا دِينَاراً وَإِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِيثَ مِنْ أَحَادِيثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ بِشَيْءٍ مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي كُلِّ خَلَفٍ عُدُولاً يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَانْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَتَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ.
بصائر الدرجات، ج1، ص511، ح21: عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام يَقُولُ: كُلَّمَا لَمْ يَخْرُجْ مِنْ هَذَا الْبَيْتِ فَهُوَ بَاطِلٌ.
الاختصاص، ص31: وَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ الْبَاقِرُ علیه السلام: كُلُّ شَيْءٍ لَمْ يَخْرُجْ مِنْ هَذَا الْبَيْتِ فَهُوَ وَبَالٌ.
[7]. الكافي، ج1، ص171، ح4: عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَوَرَدَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ إِنِّي رَجُلٌ صَاحِبُ كَلَامٍ وَفِقْهٍ وَفَرَائِضَ وَقَدْ جِئْتُ لِمُنَاظَرَةِ أَصْحَابِكَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام كَلَامُكَ مِنْ كَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَوْ مِنْ عِنْدِكَ فَقَالَ مِنْ كَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَمِنْ عِنْدِي فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَأَنْتَ إِذاً شَرِيكُ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ لَا قَالَ فَسَمِعْتَ الْوَحْيَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ يُخْبِرُكَ قَالَ لَا قَالَ فَتَجِبُ طَاعَتُكَ كَمَا تَجِبُ طَاعَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَالَ لَا فَالْتَفَتَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِلَيَّ فَقَالَ يَا يُونُسَ بْنَ يَعْقُوبَ هَذَا قَدْ خَصَمَ نَفْسَهُ قَبْلَ أَنْ يَتَكَلَّمَ ثُمَّ قَالَ يَا يُونُسُ لَوْ كُنْتَ تُحْسِنُ الْكَلَامَ كَلَّمْتَهُ قَالَ يُونُسُ فَيَا لَهَا مِنْ حَسْرَةٍ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي سَمِعْتُكَ تَنْهَى عَنِ الْكَلَامِ وَتَقُولُ وَيْلٌ لِأَصْحَابِ الْكَلَامِ يَقُولُونَ هَذَا يَنْقَادُ وَهَذَا لَا يَنْقَادُ وَهَذَا يَنْسَاقُ وَهَذَا لَا يَنْسَاقُ وَهَذَا نَعْقِلُهُ وَهَذَا لَا نَعْقِلُهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّمَا قُلْتُ فَوَيْلٌ لَهُمْ إِنْ تَرَكُوا مَا أَقُولُ وَذَهَبُوا إِلَى مَا يُرِيدُونَ ثُمَّ قَالَ لِي اخْرُجْ إِلَى الْبَابِ فَانْظُرْ مَنْ تَرَى مِنَ الْمُتَكَلِّمِينَ فَأَدْخِلْهُ قَالَ فَأَدْخَلْتُ حُمْرَانَ بْنَ أَعْيَنَ وَكَانَ يُحْسِنُ الْكَلَامَ وَأَدْخَلْتُ الْأَحْوَلَ وَكَانَ يُحْسِنُ الْكَلَامَ وَأَدْخَلْتُ هِشَامَ بْنَ سَالِمٍ وَكَانَ يُحْسِنُ الْكَلَامَ وَأَدْخَلْتُ قَيْسَ بْنَ الْمَاصِرِ وَكَانَ عِنْدِي أَحْسَنَهُمْ كَلَاماً وَكَانَ قَدْ تَعَلَّمَ الْكَلَامَ مِنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ علیه السلام فَلَمَّا اسْتَقَرَّ بِنَا الْمَجْلِسُ وَكَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَبْلَ الْحَجِّ يَسْتَقِرُّ أَيَّاماً فِي جَبَلٍ فِي طَرَفِ الْحَرَمِ فِي فَازَةٍ لَهُ مَضْرُوبَةٍ قَالَ فَأَخْرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام رَأْسَهُ مِنْ فَازَتِهِ فَإِذَا هُوَ بِبَعِيرٍ يَخُبُّ فَقَالَ هِشَامٌ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ قَالَ فَظَنَنَّا أَنَّ هِشَاماً رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ عَقِيلٍ كَانَ شَدِيدَ الْمَحَبَّةِ لَهُ قَالَ فَوَرَدَ هِشَامُ بْنُ الْحَكَمِ وَهُوَ أَوَّلَ مَا اخْتَطَّتْ لِحْيَتُهُ وَلَيْسَ فِينَا إِلَّا مَنْ هُوَ أَكْبَرُ سِنّاً مِنْهُ قَالَ فَوَسَّعَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَقَالَ نَاصِرُنَا بِقَلْبِهِ وَلِسَانِهِ وَيَدِهِ ثُمَّ قَالَ يَا حُمْرَانُ كَلِّمِ الرَّجُلَ... ثُمَّ الْتَفَتَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِلَى حُمْرَانَ فَقَالَ تُجْرِي الْكَلَامَ عَلَى الْأَثَرِ فَتُصِيبُ وَالْتَفَتَ إِلَى هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ فَقَالَ تُرِيدُ الْأَثَرَ وَلَا تَعْرِفُهُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى الْأَحْوَلِ فَقَالَ قَيَّاسٌ رَوَّاغٌ تَكْسِرُ بَاطِلاً بِبَاطِلٍ إِلَّا أَنَّ بَاطِلَكَ أَظْهَرُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى قَيْسٍ الْمَاصِرِ فَقَالَ تَتَكَلَّمُ وَأَقْرَبُ مَا تَكُونُ مِنَ الْخَبَرِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَبْعَدُ مَا تَكُونُ مِنْهُ تَمْزُجُ الْحَقَّ مَعَ الْبَاطِلِ وَقَلِيلُ الْحَقِّ يَكْفِي عَنْ كَثِيرِ الْبَاطِلِ أَنْتَ وَالْأَحْوَلُ قَفَّازَانِ حَاذِقَانِ قَالَ يُونُسُ فَظَنَنْتُ وَاللَّهِ أَنَّهُ يَقُولُ لِهِشَامٍ قَرِيباً مِمَّا قَالَ لَهُمَا ثُمَّ قَالَ يَا هِشَامُ لَا تَكَادُ تَقَعُ تَلْوِي رِجْلَيْكَ إِذَا هَمَمْتَ بِالْأَرْضِ طِرْتَ مِثْلُكَ فَلْيُكَلِّمِ النَّاسَ فَاتَّقِ الزَّلَّةَ وَالشَّفَاعَةُ مِنْ وَرَائِهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ.
[8]. اختيار معرفة الرجال، ج2، ص434، ح333: عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عُثْمَانَ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي جَمَاعَةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا فَلَمَّا أَجْلَسَنِي قَالَ مَا فَعَلَ صَاحِبُ الطَّاقِ قُلْتُ صَالِحٌ، قَالَ أَمَا إِنَّهُ بَلَغَنِي أَنَّهُ جَدِلٌ وَأَنَّهُ يَتَكَلَّمُ فِي تَيْمٍ قَذَرٌ قُلْتُ أَجَلْ هُوَ جَدِلٌ، قَالَ أَمَا إِنَّهُ لَوْ شَاءَ طَرِيفٌ مِنْ مُخَاصِمِيهِ أَنْ يَخْصِمَهُ فَعَلَ قُلْتُ كَيْفَ ذَاكَ فَقَالَ يَقُولُ أَخْبِرْنِي عَنْ كَلَامِكَ هَذَا مِنْ كَلَامِ إِمَامِكَ فَإِنْ قَالَ نَعَمْ: كَذَبَ عَلَيْنَا وَإِنْ قَالَ لَا: قَالَ لَهُ كَيْفَ تَتَكَلَّمُ بِكَلَامٍ لَمْ يَتَكَلَّمْ بِهِ إِمَامُكَ، ثُمَّ قَالَ إِنَّهُمْ يَتَكَلَّمُونَ بِكَلَامٍ إِنْ أَنَا أَقْرَرْتُ بِهِ وَرَضِيتُ بِهِ أَقَمْتُ عَلَى الضَّلَالَةِ، وَإِنْ بَرِئْتُ مِنْهُمْ شَقَّ عَلَيَّ، نَحْنُ قَلِيلٌ وَعَدُوُّنَا كَثِيرٌ، قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأُبْلِغُهُ عَنْكَ ذَلِكَ قَالَ أَمَا إِنَّهُمْ قَدْ دَخَلُوا فِي أَمْرٍ مَا يَمْنَعُهُمْ عَنِ الرُّجُوعِ عَنْهُ إِلَّا الْحَمِيَّةُ، قَالَ فَأَبْلَغْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْأَحْوَلَ ذَاكَ فَقَالَ صَدَقَ بِأَبِي وَأُمِّي مَا يَمْنَعُنِي مِنَ الرُّجُوعِ عَنْهُ إِلَّا الْحَمِيَّةُ.
[9]. تهذيب الأحكام، ج6، ص99:... وَيُمَكِّنَكُمْ فِي أَرْضِهِ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ غَيْرِكُمْ آمَنْتُ بِكُمْ وَتَوَلَّيْتُ آخِرَكُمْ بِمَا تَوَلَّيْتُ بِهِ أَوَّلَكُم، الخبر.
من لا يحضره الفقيه، ج2، ص614:... وَقَلْبِي لَكُمْ سِلْمٌ وَرَأْيِي لَكُمْ تَبَعٌ وَنُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يُحْيِيَ اللَّهُ دِينَهُ بِكُمْ وَيَرُدَّكُمْ فِي أَيَّامِهِ وَيُظْهِرَكُمْ لِعَدْلِهِ وَيُمَكِّنَكُمْ فِي أَرْضِهِ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ عَدُوِّكُمْ آمَنْتُ بِكُمْ وَتَوَلَّيْتُ آخِرَكُمْ بِمَا تَوَلَّيْتُ بِهِ أَوَّلَكُمْ وَبَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ أَعْدَائِكُمْ وَمِنَ الْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَالشَّيَاطِينِ وَحِزْبِهِمُ الظَّالِمِينَ لَكُمْ الْجَاحِدِينَ لِحَقِّكُمْ وَالْمَارِقِينَ مِنْ وَلَايَتِكُمْ وَالْغَاصِبِينَ لِإِرْثِكُم الشَّاكِّينَ فِيكُمْ الْمُنْحَرِفِينَ عَنْكُمْ وَمِنْ كُلِّ وَلِيجَةٍ دُونَكُمْ وَكُلِّ مُطَاعٍ سِوَاكُمْ وَمِنَ الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ، الخبر.
المزار (للمشهدي)، ص251، ح8: زيارة أمير المؤمنين علي بن ابي طالب صلوات الله عليه: تَقِفُ عَلَى الْبَابِ وَتَقُولُ:... ثُمَّ تَقِفُ عَلَى الْمَشْهَدِ وَتَقُولُ: السَّلَامُ عَلَى... فَأَنْتُمُ الذُّرِّيَّةُ الْمُخْتَارَةُ، وَالْأَنْفُسُ الْمُجَرَّدَةُ، وَالْأَرْوَاحُ الْمُطَهَّرَةُ، يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ، يَا فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ، يَا حَسَنُ يَا حُسَيْنُ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، يَا مَوَالِيَّ الطَّاهِرِينَ، يَا ذَوِي النُّهَى وَالتُّقَى، يَا أَنْوَارَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ الَّتِي لَا تُطْفَى، يَا عُيُونَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ، أَنَا مُنْتَظِرٌ لِأَمْرِكُمْ، مُتَرَقِّبٌ لِدَوْلَتِكُمْ، مَعَكُمْ لَا مَعَ غَيْرِكُمْ، إِلَيْكُمْ لَا إِلَى عَدُوِّكُمْ، آمَنْتُ بِكُمْ وَبِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ، وَأَبْرَءُ إِلَى اللَّهِ مِنْ عَدُوِّكُمْ، الخبر.
بحار الأنوار، ج99، ص146، ح5: ثم اعلم أني لما رأيت تلك الزيارة أيضا في أصل مصحح قديم من تأليفات قدماء أصحابنا سميناه في أول كتابنا بالكتاب العتيق أبسط مما أوردنا مع اختلافات في ألفاظها فأحببت إيرادها و جعلتها الزيارة الثالثة قَالَ: إِذَا وَصَلْتَ إِلَيْهِمْ فَقُل:... وَمُسَلِّمٌ فِيهِ لَكُمْ وَرَأْيِي لَكُمْ مُتَّبِعٌ وَنُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يُحْيِيَ اللَّهُ دِينَهُ بِكُمْ وَيُظْهِرَكُمْ لِعَدْلِهِ فَيَرُدَّكُمْ فِي أَيَّامِهِ وَيُقِيمَكُمْ لِخَلْقِهِ ثُمَّ يُمَلِّكَكُمْ فِي أَرْضِهِ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لَا مَعَ غَيْرِكُمْ وَإِلَيْكُمْ إِلَيْكُمْ لَا إِلَى عَدُوِّكُمْ آمَنْتُ بِكُمْ وَتَوَلَّيْتُ آخِرَكُمْ بِمَا تَوَلَّيْتُ بِهِ أَوَّلَكُمْ وَبَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ مِنْ أَعْدَائِكُمْ الْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَالْأَبَالِسَةِ وَالشَّيَاطِينِ وَمِنْ حِزْبِهِمْ وَأَتْبَاعِهِمْ وَمُحِبِّيهِمْ وَذَوِيهِمْ وَالرَّاضِينَ بِهِمْ وَبِفِعْلِهِمْ الصَّادِّينَ عَنْكُمْ الظَّالِمِينَ لَكُمْ الْجَاحِدِينَ حَقَّكُمْ الْمُفَارِقِينَ لَكُمْ الْغَاصِبِينَ إِرْثَكُمْ وَالشَّاقِّينَ فِيكُمْ وَالْمُنْحَرِفِينَ عَنْكُمْ وَمِنْ كُلِّ وَلِيجَةٍ دُونَكُم، الخبر.
[10]. مختصر البصائر، ص120: عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ، قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: «أَوَّلُ مَنْ يَرْجِعُ إِلَى الدُّنْيَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ علیهما السلام فَيَمْلِكُ حَتَّى يَسْقُطَ حَاجِبَاهُ عَلَى عَيْنَيْهِ مِنَ الْكِبَرِ». قَالَ: فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَ إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ قَالَ: «نَبِيُّكُمْ صلّی الله علیه و آله و سلّم رَاجِعٌ إِلَيْكُمْ».
مختصر البصائر، ص91: عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ وَزَيْدٍ الشَّحَّامِ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالا: سَمِعْنَاهُ يَقُولُ: «إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يَكُرُّ فِي الرَّجْعَةِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ علیهما السلام، وَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ أَرْبَعِينَ سَنَةً، حَتَّى يَسْقُطَ حَاجِبَاهُ عَلَى عَيْنَيْهِ».
تفسير العيّاشي، ج2، ص282، ح23: عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ مُوسَى قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يَكُرُّ إِلَى الدُّنْيَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه السلام وَأَصْحَابُهُ وَيَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ وَأَصْحَابُهُ فَيَقْتُلُهُمْ حَذْوَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً.
مختصر اابصائر، ص106: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَمِعْتُ حُمْرَانَ بْنَ أَعْيَنَ وَأَبَا الْخَطَّابِ يُحَدِّثَانِ جَمِيعاً قَبْلَ أَنْ يُحَدِّثَ أَبُو الْخَطَّابِ مَا أُحَدِّثُ أَنَّهُمَا سَمِعَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ: «أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ عَنْهُ وَيَرْجِعُ إِلَى الدُّنْيَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ علیهما السلام، وَإِنَّ الرَّجْعَةَ لَيْسَتْ بِعَامَّةٍ بَلْ هِيَ خَاصَّةٌ، لَا يَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الشِّرْكَ مَحْضاً».
الكافي، ج8، ص206، ح250: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْبَطَلِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: وَقَضَيْنا إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ فِي الْكِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ قَالَ قَتْلُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام وَطَعْنُ الْحَسَنِ علیه السلام وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً قَالَ قَتْلُ الْحُسَيْنِ علیه السلام فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما فَإِذَا جَاءَ نَصْرُ دَمِ الْحُسَيْنِ علیه السلام بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ قَوْمٌ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ علیه السلام فَلَا يَدَعُونَ وَتْراً لآِلِ مُحَمَّدٍ إِلَّا قَتَلُوهُ وَكانَ وَعْداً مَفْعُولاً خُرُوجُ الْقَائِمِ علیه السلام ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ خُرُوجُ الْحُسَيْنِ علیه السلام فِي سَبْعِينَ مِنْ أَصْحَابِهِ عَلَيْهِمُ الْبَيْضُ الْمُذَهَّبُ لِكُلِّ بَيْضَةٍ وَجْهَانِ الْمُؤَدُّونَ إِلَى النَّاسِ أَنَّ هَذَا الْحُسَيْنَ قَدْ خَرَجَ حَتَّى لَا يَشُكَّ الْمُؤْمِنُونَ فِيهِ وَأَنَّهُ لَيْسَ بِدَجَّالٍ وَلَا شَيْطَانٍ وَالْحُجَّةُ الْقَائِمُ بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ فَإِذَا اسْتَقَرَّتِ الْمَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنَّهُ الْحُسَيْنُ علیه السلام جَاءَ الْحُجَّةَ الْمَوْتُ فَيَكُونُ الَّذِي يُغَسِّلُهُ وَيُكَفِّنُهُ وَيُحَنِّطُهُ وَيَلْحَدُهُ فِي حُفْرَتِهِ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ علیه السلام وَلَا يَلِي الْوَصِيَّ إِلَّا الْوَصِيُّ.