علمای ضالّه - جلسه سوم
علماي ضالّه جلسه 3
دشمنی با امیر مؤمنان علیه السلام و ولایت حضرت، زیربنای علوم منافقان و دشمنان (تطبیق بحث بر باطن آیات سوره مبارکه مدثر)
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين
و صلى الله على محمد و آله الطاهرين
و لعنة الله على أعدائهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين
اجمال دو جلسه گذشته
دو جلسه قبل عرض کردیم که شیعیان امیرالمؤمنین7 که میخواهند به مسائل صرف و نحو آگاهی یابند و در زبان عربی خبره شوند و به این وسلیه به مطالب قرآنی و دینی ورود پیدا کنند، بعد از اینکه در دستور زبان عرب خبره شدند، با افکار و اعتقادات گوناگون و نظریات مختلفی که در طول تاریخ اسلام از زمان رسولخدا6 و بعد از آن حضرت به وجود آمده است، مواجه میشوند؛ لذا بسیار لازم است که بعد از آشنایی اجمالی بر چگونگی ولای امیرالمؤمنین7، البته با حفظ ولایت و حقانیت صرف آن حضرت و باطل بودن هر چه مخالف آن بزرگوار است، یک مطلب مهمی را بدانند.
لزومِ دانستن مطلبی مهم
این مطلب مهم، عبارت است از اینکه: انسانهایی که بنیانگذار مبادی اولی راههای گوناگون اسلامی بودند (مثلاً کسانی که راه عمل به ظن و گمان را بر فقه اسلامی باز کردند یا کسانی که مسایل اعتقادی را به صورت خاصی تنظیم کردند، مانند اشاعره، معتزله، خوارج، مرجئه، زیدیه، غلات و مفوضه و امثال آنان)، آیا بنا گذاشتن این عقاید گوناگون به خاطر این بوده که آنان بررسی و تحقیق کردند و در تحقیقات خود به این مطالب رسیدند و یا اینکه صرفاً به خاطر ضدیت و مقابله و دشمنی با امیرالمؤمنین7 این مطالب را بنا نهادند؟
زیربنای مطالب مخالفان ولایت ضدیت و دشمنی امیرالمؤمنین7 بوده
البته زیر بنای اولی این مطالب به جهت دشمنی با امیرالمؤمنین7 بوده که همان دشمنی با خداوند است، اما چون در ظاهر، اسلام آوردند، نمیتوانستند با توحید خدا مقابله کنند؛ اصل دشمنی آنان با رسولخدا6 بود و چون نتوانستند دشمنی خود با رسولخدا6 را آشکار کنند، دشمنی خود را در امیرالمؤمنین7 اظهار کردند؛ پس میزان اولی در این اشخاص، دشمنی و مقابله با حق و حقیقت است.
در ظاهر آیات کریمه قرآن نیز تحریفات و دروغسازی آنان که به خاطر دشمنی با امیرالمؤمنین7 بوده، آمده است.
آنان در مسایل اعتقادی، عملی، تفسیری، فقهی و اصولی برای خود امام و مأمومی ساختند. خداوند در قرآن کریم در تقسیم بندی اولی فرمود دو ائمه وجود دارد: یكی امامان حق است كه فرموده: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَینا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إیتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدینَ ؛[1] «و آنان را پیشوایانى قرار دادیم كه به فرمان ما هدایت مىكردند، و به ایشان انجام دادن كارهاى نیك و برپاداشتن نماز و دادن زكات را وحى كردیم و آنان پرستنده ما بودند»؛ و فرموده: وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآیاتِنا یوقِنُونَ ؛[2] «و برخى از آنان را پیشوایانى قرار دادیم كه به فرمان ما هدایت مىكردند، چون شكیبایى كردند و به آیات ما یقین داشتند». دوم، امامان گمراهی است که فرموده: فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ ینْتَهُونَ ؛[3] «پس با پیشوایان كفر بجنگید، چرا كه آنان را هیچ پیمانى نیست، باشد كه باز ایستند»؛ و فرموده: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یوْمَ الْقِیامَةِ لا ینْصَرُونَ * وَ أَتْبَعْناهُمْ فی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحینَ ؛[4] «و آنان را پیشوایانى كه به سوى آتش مىخوانند گردانیدیم، و روز رستاخیز یارى نخواهند شد. و در این دنیا لعنتى بدرقه آنان كردیم و روز قیامت ایشان از زشترویانند».
امام صادق7 فرمود: «قَرَأْتُ فِی كِتَابِ أَبِی الْأَئِمَّةِ فِی كِتَابِ اللَّهِ إِمَامَانِ إِمَامُ الْهُدَى وَ إِمَامُ الضَّلَالِ فَأَمَّا أَئِمَّةُ الْهُدَى فَیقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ وَ حُكْمَ اللَّهِ قَبْلَ حُكْمِهِمْ وَ أَمَّا أَئِمَّةُ الضَّلَالِ فَإِنَّهُمْ یقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ حُكْمُهُمْ قَبْلَ حُكْمِ اللَّهِ اتِّبَاعاً لِأَهْوَائِهِمْ وَ خِلَافاً لِمَا فِی الْكِتَابِ»؛[5] «در کتاب پدرم خواندم که امامان در کتاب خداوند بر دو دستهاند؛ امام هدایت و امام گمراهی: اما امامان هدایت چناناند که امر خداوند را بر امر خود و حکم خداوند را بر حکم خود مقدم میدارند؛ و اما امامان گمراهی، براستی که آنان از روی پیروی هوسهای خود و مخالفت با آنچه در کتاب خداست، امر خود را بر امر خداوند و حکم خود را بر حکم خداوند مقدم میدارند».
و فرمود: «إِنَّ الدُّنْیا لَا تَكُونُ إِلَّا وَ فِیهَا إِمَامَانِ بَرٌّ وَ فَاجِرٌ فَالْبَرُّ الَّذِی قَالَ اللَّهُ: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَمَّا الْفَاجِرُ فَالَّذِی قَالَ اللَّهُ: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یوْمَ الْقِیامَةِ لا ینْصَرُون »؛[6] «دنیا مباشد مگر آنکه دو امام در آن باشند؛ نیک و ستمکار: امام نیک، آن است که خداوند فرموده: و آنان را امامانی گرداندیم که به امر ما هدایت میکنند؛ و امام ستمکار آن است که خداوند فرموده: و آنان را امامانی گرداندیم که به آتش (دوزخ) فرا میخوانند و در روز قیامت یاری نخواهند شد».
و فرمود: «لَا یصْلِحُ النَّاسَ إِلَّا إِمَامٌ عَادِلٌ وَ إِمَامٌ فَاجِرٌ؛ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ قَالَ: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یدْعُونَ إِلَى النَّار ؛[7] مردمان را به صلاح نیاورَد مگر امامی دادگر و امامی ستمگر؛ براستی که خداوند عز و جل میفرماید: و آنان را امامانی گردانیدیم که به امر ما هدایت میکنند؛ و فرماید: و آنان را امامانی گرداندیم که به آتش (دوزخ) فرا میخوانند».
پایه مطالب مخالفان ولایت تحریف حقایق قرآن و دروغ بر رسول خدا6 بود
پایه مطالب آنان، دروغهایی بود که به رسولخدا6 میبستند و تحریفاتی بود که از سخنان رسولخدا6 درباره آیات کریمه قرآن میکردند.
حقایق ظاهری و باطنی برای آیات قرآن و تطبیق آن بر آیات 11 تا 31 سوره مدثر
اعتقاد ما این است که قرآن کریم به امور ظاهری که در آن بیان شده انحصار ندارد، بلکه دارای امور باطنی نیز هست. بنابراین آنچه خداوند متعال درباره دشمنان رسولخدا6 فرموده، درباره دشمنان امیرالمؤمنین7 جاری است و آنچه درباره دشمنان انبیای قبل گفته درباره دشمنان رسولخدا6 جاری است و آنچه درباره خبیثهای عالم گفته درباره خبیثهای شرعی یعنی انسانهای خبیثی که در شریعت، مقابل رسولخدا6 و ائمه: ایستادهاند نیز جاری است.
از جمله آیاتی که در این باره آمده است، آیه 11 تا آیه 31 سوره مدثر است. خداوند میفرماید:
ذَرْنی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحیداً * وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً * وَ بَنینَ شُهُوداً * وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهیداً * ثُمَّ یطْمَعُ أَنْ أَزیدَ * كَلاَّ إِنَّهُ كانَ لِآیاتِنا عَنیداً * سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً * إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ * فَقُتِلَ كَیفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ كَیفَ قَدَّرَ * ثُمَّ نَظَرَ * ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ * ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ * فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ یؤْثَرُ * إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ * سَأُصْلیهِ سَقَرَ * وَ ما أَدْراكَ ما سَقَرُ * لا تُبْقی وَ لا تَذَرُ * لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ * عَلَیها تِسْعَةَ عَشَرَ * وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذینَ كَفَرُوا لِیسْتَیقِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ یزْدادَ الَّذینَ آمَنُوا إیماناً وَ لا یرْتابَ الَّذینَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیقُولَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً كَذلِكَ یضِلُّ اللَّهُ مَنْ یشاءُ وَ یهْدی مَنْ یشاءُ وَ ما یعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِی إِلاَّ ذِكْرى لِلْبَشَر ؛[8]
ترجمه ظاهری آیات سوره مدثر
ظاهر این آیات شریفه درباره ولید بن مغیره، دشمن رسولخدا6 است که در مکه زندگی میکرد.[9] او با آن همه دشمنی، همراه واسطهای در مدینه خدمت رسولخدا6 رسید، حضرت او را پذیرفتند، ولی او دو مرتبه در مدینه هم مسایل باطلی را درست کرد.
خداوند در آیه اول میفرماید: مرا با کسی که او را به تنهایی آفریدم، واگذار. یعنی من او را تنها آفریدم (او یک بود)، یا من او را به تنهایی آفریدم، یا او را زنازاده آفریدم. آقا امام باقر علیه السلام و آقا امام صادق علیه السلام فرمودند: «الْوَحِیدُ وَلَدُ الزِّنَا؛[10] وحید، زنازاده است».
در آیات بعد میفرماید: و برای او اموال مستمر و فرزندانی شاهد و گواه قرار دادم. و برای او مطالب و چیزهایی را آماده کردم. سپس با همه اینها او طمع این را دارد که من به او زیادتر دهم. این گونه نیست، این انسان با آیات و علامات ما دشمنی دارد. لذا به زودی او را در صعود که چاهی در جهنم است، خواهم انداخت. او با آیات ما دشمنی دارد. همانا او فکر کرده و اندازهگیری و بررسی و سبک و سنگین کرده. خدا او را بکشد که چگونه اندازهگیری و برنامهریزی کرده؛ سپس خدا او را بکشد که چگونه اندازهگیری و سبک و سنگین کرده و چه بسیار کار زشتی کرده است. و همه آن کارها را به خا طر دشمنی با آیات ما کرده تا آنها را خاموش کند و از بین ببرد. سپس او نظر کرده و چون به جایی نرسیده، عبوس و گرفته و سختگیر شده و سپس حقیقتاً به آیات ما پشت کرده و استکبار نموده است. پس گفته است: این قرآن، چیزی نیست مگر سحری که از دیگران گرفته میشود؛ این قرآن، نیست مگر گفتار بشر. به زودی من او را به سقر خواهم انداخت. سقر چیست؟ ای رسول من! چه میدانی که سقر چیست؟ سقر یک وادی از وادیهای جهنم است که نه رها میکند و نه باقی میگذارد و بشر را تکه تکه میکند. چه کسانی بر این سقر هستند! بر این سقر نوزده نفرند که سرپرستها و موکلان آن میباشند.
پنج حقیقت الهی در آیات سوره مدثر
ما اصحاب آتش را جز فرشتگان قرار ندادیم و عده آنها را جز برای فتنه و امتحان کافران مقرر نکردیم (1). بدین جهت، عده فرشتگان را عده مخصوصی قرار دادیم، تا کسانی که به آنها کتاب داده شده، به آیات ما یقین کنند؛ یقین کنند که این قرآن سحر نیست و رسولخدا6 ساحر نیست و سخنان او صرفاً آیات الهی است (2). برای اینکه کسانی که ایمان آوردند، ایمانشان قویتر و بیشتر شود (3). برای اینکه کسانی که به آنها کتاب داده شد و ایمان آوردند، به شک و ریب نیفتند (4). فتنه قرار دادیم برای کسانی که در دلهای آنها مرض و کفر است و بگویند: خداوند به چه جهت این کار را کرده و این عده را قرار داده است (5).
بعد خدا میفرماید: خداوند این گونه گمراه میکند هر که را بخواهد و این گونه هدایت میکند هر که را بخواهد. البته [این ترجمه، در صورتی است که] این سخن، فرمایش خداوند باشد. چون ممکن است که این گفتار، گفتار مشرکان باشد؛ یعنی کسانی که در دلهای آنها مرض است، این گونه بگویند: خدا از اینکه وسیله گمراهی یک گروه و هدایت گروه دیگر باشد، چه اراده کرده است؟ البته قول درستتر این است که این سخن، فرمایش خداوند باشد؛ اینکه «خداوند گمراه میکند هر که را بخواهد» به این معناست که خداوند حق و باطل و آیات خود را قرار داده و نیز به کافر اختیار و قدرت داده که اگر بخواهد، بتواند با خداوند مخالفت کند و در برابر آیات الهی قرار گیرد و رسولخدا6 را ساحر بخواند؛ زیرا عالم، عالم امتحان است تا هر کسی بتواند درون خود را آشکار کند.
[در عبارات پایانی هم میفرماید:] و لشگرهای پروردگار تو را جز خداوند نمیداند. و قراردادن فرشتگان و تعداد آنها نیست، مگر برای یاد آوری و تذکر برای انسان تا هدایت یابد.
ظاهر این آیات شریفه مربوط به کفاری است که نسبت به رسولخدا6 در مکه جسارت کردند و این سوره مبارکه نیز رد بر آنهاست.
ترجمه باطنی آیات سوره مدثر درباره منافقان
اما معنای باطنی و تأویلی این آیات شریفه، یعنی از آیه یازده تا آیه سی و یک، مربوط به منافقانی است که اظهار اسلام میکردند، اما در باطن کافر بودند و به رسولخدا6 ایمان نداشتند و قرآن را سحر و رسولخدا6 را ساحر میدانستند و آیات رسولخدا6 و اقوال او را قبول نداشتند؛ یعنی امیرالمؤمنین7 و یازده امام: را که اوصیای او بودند، قبول نداشتند و آنان را آیات خدا نمیدیدند، بلکه آنها را بشر میدیدند و غیر بشر چیز دیگری نمیدیدند و آیات الهی و جهت الهی و خلافت الهی و عصمت و وجوب طاعت الهی را در آنها نمیدیدند. میگفتند:
آنها بشرند؛ یعنی اوصیا و خلفای بشرند. همچنان که وقتی پادشاهی میمیرد، جانشینی برای خود قرار میدهد و هرگاه مردم آن وصی را قبول نداشتند، او را عوض میکنند و دیگری را انتخاب میکنند، ما هم این کار را میکنیم. اکنون که رسولخدا6 در میان نیست، امیرالمؤمنین7 هم که رسولخدا6 او را در روز غدیر وصی خود قرار دادند، از طرف خدا نیست؛ زیرا رسولخدا6 یک انسان است که میخواهد بر مردم سلطه داشته باشد و احکام و مسائلی آورده تا اهلبیت خود را نیز پس از خود بر مردم مسلط کند؛ پس هم خود رسولخدا6 بشر است و هم اوصیای او بشرند.
رسول خدا6 بر مبنای تنزیل قرآن و امیرالمؤمنین7 بر تأویل آن میجنگیدند
به همین جهت در روایات فراوانی که هم از شیعه و هم از مخالفان آنان و منکران ولایت نقل شده، آمده است که امیر مؤمنان علیه السلام به عنوان خلیفه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بر مبنای تأویل قرآن میجنگند، چنانکه آن حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم بر مبنای تنزیل میجنگیدند. رسولخدا6 به امیرالمؤمنین7 فرمودند: ای علی! من بر تنزیل قرآن جنگیدم و تو بر تأویل قرآن میجنگی؛[11] یعنی من با کفار و مشرکانی که با اسلام مقابله ظاهری داشتند و به صراحت میگفتند «قرآن سحر است و این شخص رسولخدا6 نیست» جنگیدم، اما تو با تأویل قرآن میجنگی؛ یعنی با کسانی میجنگی که خود را به ظاهر مسلمان میدانند، اما در حقیقت به اسلام کافرند و ایمان ندارند؛ یعنی تو با منافقین میجنگی. اگر چهل نفر یاور پیدا کردی، بجنگ و اگر پیدا نکردی، ساکت باش و صبر کن.[12]
امیرالمؤمنین7 در سه جنگ جمل، صفین و نهروان با منافقین بر تأویل قرآن جنگیدند. در روایات زیادی رسیده که رسولخدا6 به امیرالمؤمنین7 فرمودند «تو با سه گروه قاسطین و مارقین و ناکثین میجنگی»؛[13] این روایات به حدی زیاد است که بنا به قول برخی، نزدیک به حد تواتر معنوی است.[14]
جنگ آن بزرگوار، از ابتدای غصب خلافت تا زمان حکومت ظاهری آن حضرت، جنگ اعتقادی بود که در برابر غصب خلافت و الحادهای آنان با قوت ایستادگی فرمود و باطل بودن آنها را برملا ساخت. این جنگ، جنگ عظیمی است.
عملکرد درست الهی امیرالمؤمنین7 برای حفظ اسلام و جدایی حق از باطل
بنابراین از نظر سیر تاریخی بر همگان ثابت شد که امیرالمؤمنین7 خود را خلیفه رسولخدا6 میدانستند. زمانی که آن حضرت به ظاهر با منافقین نجنگیدند و سکوت کردند، به جهت ضعف و ناتوانی نبود، بلکه به وصیت رسولخدا6 عمل کردند؛ اگر حضرت در ابتدا شمشیر میکشیدند، اصالت اسلام به هم میخورد. در عین حال، حضرت7 به گونهای مطلب حق را واضح و آشکار کردند و حق و باطل را از هم متمایز نمودند که هر کسی وارد تاریخ اسلام شود و بدون غرض آن را مطالعه کند، برایش مشخص و واضح میشود که این امر را امیرالمؤمنین7 و شیعیان او انجام دادند. مثل آن دوازده نفری که روز سوم خلافت ابوبکر آمدند و با ابوبکر مقابله کردند و روز بعد، عمر افرادی را با شمشیر در مسجد قرار داد تا اگر کسی اعتراض کرد، گردنش را بزنند.[15] این روش از نظر مسایل سیاسی روز، یعنی سیاست مدن نیز کاربرد دارد. کسی که میخواهد یک جمعیتی را محفوظ نگه دارد تا از هم نپاشد و میخواهد امر اصیلی که رسولخدا6 آورده، شکست نخورد، باید چه کند؟ پس امیرالمؤمنین7 کار بزرگی کرد، به گونهای که حتی برخی دشمنان او مانند ابوسفیان نیز روی اغراض باطلی که داشتند با آنها بیعت نکردند. حتی ابوسفیان در خانه امیرالمؤمنین7 آمد و به حضرت عرض کرد: ای علی! چه شده این امر خلافت را که در کمترین قبیله قریش قرار گرفته! دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم و اعلام میکنیم که ابوسفیان با علی بن ابیطالب7 بیعت کرده است.[16] البته آن ملعون، نقشه دیگری داشت که نیاز به صحبت طولانی دارد.
خلاصه هر کسی که بدون غرض به تاریخ اسلام مراجعه کند، میداند که امیرالمؤمنین7 این جنگ اظهار اعتقاد حق و باطل را طوری انجام داد که از آن بهتر نمیشد. یعنی اگر از کسی سؤال شود که اگر امکان دارد، روشی بهتر از راه و روشی که امیرالمؤمنین7 انجام داده به ما نشان دهید، هیچ راه و روشی را نمیتواند پیشنهاد کند.
در قرآن کریم، هم آیاتی داریم که ظاهر آنها گویای این مطلب است که آنان به خاطر دشمنی با امیرالمؤمنین7 این کارها را انجام دادند، نه به خاطر مسایل علمی و حکمت و معارف و امثال اینها، هم آیاتی داریم که تأویل و باطن آنها گویای این مسئله است.
ذَرْنی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحیداً ، صبر در برابر عمر زنازاده
خداوند به امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: ذَرْنی ؛ «ذَرْنی» امر است که مخاطب میخواهد؛ آنجا خطاب به رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بود و اینجا خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام است.
یعنی ای وصی رسولخدا! ای امیرالمؤمنین! مرا با آن کسی که او را تنها آفریدم، واگذار؛ او زنازاده است. چون یک معنای وَحیداً زنازاده است؛ زیرا پدر، مادر، برادر، خواهر، عمه، خاله و نَسَب ندارد. یعنی جنگ نکن، صبر کن؛ مرا با عمر واگذار که ذَرْنی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحیداً ؛ یعنی او را زنازاده قرار دادم.
وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً ، قدرت دادن خداوند به عمر برای آنکه وسیله فتنه و امتحان باشد
در آیه بعد میفرماید: و من این زنازاده را از پولدارها و سرشناسان و صاحبان قدرت قرار دادم. خداوند در سوره اسراء میفرماید: وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْیةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً ؛[17] «و چون بخواهیم شهرى را هلاك كنیم، خوشگذرانانش را وا مىداریم تا در آن به انحراف بپردازند، و در نتیجه عذاب بر آن (شهر) لازم گردد، پس آن را زیر و زبر كنیم». این آیه شریفه، دو گونه قرائت شده: یکی «أَمَرْنا» و دیگری «أَمَّرْنا»؛ «أَمَّرْنا» یعنی من به آنان قدرت دادم تا بتوانند امر خود و باطن خود را آشکار کنند تا برای بعدیها وسیله فتنه و امتحان باشند.
وَ بَنينَ شُهُوداً ، پیروان عمر و شهادت آنها بر حقانیت اباطیل و دروغها و تهمتهای او
در ادامه میفرماید: برای او هم فرزندانی و نوکرهایی قرار دادم؛ یعنی کسانی را قرار دادم که در مسایل شرک و نفاق فرزندان او هستند؛ چون او دومین منافق در عالم است و همه منافقین فرزندان او هستند که اصحاب و امثال اویند. آنها شُهود بودند. شاهد بر چه چیز؟ آنها بر حقانیت اباطیل و دروغها و تهمتهایی که آن منافق به رسولخدا6 زد، شهادت دادند.
تهمتها و دروغهای منافقان به رسولخدا6
اولین چیزی را که شهادت دادند، این بود که گفتند: «حسبنا کتاب الله». در ماجرای روز پنجشنبه نزدیک وفات رسولخدا6 آمده:
«قال صلّی الله علیه و آله و سلّم: ایتونی بدواة و كتف لأكتب كتابا لن تضلوا بعده أبدا. فقال عمر: إن الرجل لیهجر حسبنا كتاب الله. فأعرض النبی6 مغضبا ثم وقع التشاجر بین الصحابة. فقال بعضهم: القول ما قاله عمر؛ و قال آخرون: القول ما قال رسول الله6؛ فأمر النبی6 بالانصراف عنه حیث آذوه»؛[18]
«رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: قلم و جوهر بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید؛ عمر گفت: این مرد هذیان میگوید! کتاب خدا ما را کفایت است؛ حضرت با غضب روی گرداندند و سپس میان اصحاب مشاجره در افتاد. برخی گفتند: سخن عمر درست است؛ و برخی دیگر گفتند: سخن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم درست است؛ پس رسول خدا دستور فرمود بازگردند چه آنکه حضرتش را آزرده بودند».
این ماجرا در کتابهای سقیم بخاری و مسلم نیز نقل شده:
«عن عبید الله بن عبد الله بن عتبة عن ابن عباس رضی الله عنهما قال: لما حضر رسول الله صلى الله علیه و سلم و فی البیت رجال فیهم عمر بن الخطاب قال النبی صلى الله علیه و سلم: هلم اكتب لكم كتابا لا تضلوا بعده. فقال عمر: ان النبی صلى الله علیه و سلم قد غلب علیه الوجع و عندكم القرآن، حسبنا كتاب الله! فاختلف أهل البیت فاختصموا؛ منهم من یقول قربوا یكتب لكم النبی صلى الله علیه و سلم كتابا لن تضلوا بعده و منهم من یقول ما قال عمر! فلما أكثروا اللغو و الاختلاف عند النبی صلى الله علیه و سلم، قال رسول الله صلى الله علیه و سلم: قوموا. قال عبید الله وكان ابن عباس یقول إن الرزیة كل الرزیة ما حال بین رسول الله صلى الله علیه وسلم وبین ان یكتب لهم ذلك الكتاب من اختلافهم و لغطهم»؛[19]
«عبید الله بن عبد الله عتبه از ابن عباس روایت کرده که چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در حال احتضار بود و کسانی از جمله عمر بن خطاب در خانه بودند، پیامبر فرمود: پیش آیید سندی برایتان بنویسم که پس از آن گمراه نشوید. عمر گفت: همانا مرض بر رسول خدا غالب گشته، قرآن نزد شماست، کتاب خدا ما را کفایت است! اهل خانه به اختلاف افتادند و با یکدیگر مشاجره کردند، برخی میگفتند نزدیک آیید تا رسول خدا سندی برایتان بنویسد که پس از آن گمراه نشوید؛ برخی نیز همان سخن عمر را میگفتند! چون بحث و اختلاف شدت نزد رسول خدا شدت گرفت، آن حضرت فرمود: از نزد من برخیزید. عبید الله گوید که ابن عباس میگفت: تمام مصیبت همان اختلاف و همهمهای بود که مانع شد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آن سند را برایشان بنویسد».
آن گروه که طرف او را گرفتند، اولین تهمتی که به رسولخدا6 زدند، این بود که به آن حضرت نسبت هذیان دادند. در حالی که به شهادت تاریخ شیعه و عامه، در جاهای گوناگون از حضرت پرسیدند: آیا به سخن شما در هنگامی که غضبناک هستید هم متمسک شویم؟ حضرت فرمودند: من در همه حالاتم حق میگویم.[20]
بعد از تهمت هذیانگویی، تهمت دیگری به رسولخدا6 زدند که طبق بیان امام صادق7، حدیث دروغین ابوبکر نسبت به رسولخدا6 بود: «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیاءِ لَا نُوَرِّثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَة».[21] این حدیث را ساخت و این تهمت را به رسولخدا6 زد و آن منافقهای کوچکتری که دنبالهروی او بودند، به حقانیت آن شهادت دادند؛ در تاریخ آمده است که چند نفر را آوردند تا شهادت دادند که ما این حدیث را از رسولخدا6 شنیدیم.
رسولخدا6 در زمان فوت خود، حضرت زهرا3 را که خیلی ناراحت و غمگین بودند صدا زدند و درِ گوش ایشان چیزی فرمودند که آن حضرت خوشحال شد. از حضرت زهرا سلام الله علیها پرسیدند: رسولخدا6 چه فرمود؟ حضرت زهرا3 فرمودند که پدرم به من گفت: غصه نخور، «إِنَّكِ أَوَّلُ أَهْلِ بَیتِی لُحُوقاً بِی؛[22] تو نخستین کس از اهلبیت من هستی که به من ملحق میشوی». من از این خبر خوشحال شدم، زیرا به زودی پیش پدرم میروم.
آن منافق یک هفته قبل از آن گفت «إن الرجل لیهجر» ولی یک هفته بعد از آن، به دروغ به سنت رسولخدا6 تمسک جست! شما که یک هفته قبل نگذاشتید رسولخدا6 مطلب خودش را بفرماید و گفتید: «حسبنا کتاب الله»، پس چرا بعد از یک هفته با یک حدیث دروغین که به رسولخدا6 نسبت دادید، ارث او را از حضرت زهرا3 گرفتید؟ مگر «حسبنا کتاب الله» آنجا را نمیگیرد؟ در حالی که با همان کتاب الله ارث حضرت زهرا3 به روشنی ثابت میشد. بعد از آن بود که حضرت زهرا3 در آن خطبه شریفه به طور مفصل آیات قرآن را در رابطه با ارث خود از رسولخدا6 خواندند و شیعه و ائمه: هم به آنها تمسک جستند. پس چرا شما که میگویید: «حسبنا کتاب الله» به بدیهیهای آیات قرآن عمل نمیکنید و به یک حدیث دروغین عمل میکنید. به فرض آنکه آن حدیث راست باشد، خودتان گفتید «حسبنا کتاب الله»؛ یعنی ما به سنت احتیاج نداریم.
به خاطر دشمنی با رسولخدا6 گفتند: «حسبنا کتاب الله»
پس صرف دشمنی با خدا و رسولخدا6 بوده که گفته: «حسبنا کتاب الله» نه اینکه بخواهد از کتاب الله طرفداری کند. چنانکه در زمانهای بعد، جلوی بیان سنت را گرفتند و گفتند: تفسیر قرآن نکنید. معاویه به ابن عباس گفت: حق نداری قرآن را تفسیر کنی. ابن عباس گفت: ما را از خواندن قرآن منع میکنی؟! گفت: نه، بخوان، ولی معنا نکن![23] پس این عمل، نشاندهنده این است که آنان دشمن رسولخدا6 و سنت رسولخدا6 بودهاند.
پس وَ بَنینَ شُهُوداً به این معناست که من برای او منافقهایی کوچکتر قرار دادم که پشت سر او بیایند و از او تبعیت کنند و شاهد حدیث دروغین او باشند.
وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهيداً ، تمهید الهی و علنی نکردن نفاق عمر برای امتحان
در آیه بعد فرمود: و برای او مقدمات را آماده کردم تا بتواند کاری انجام دهد؛ وگرنه میتوانستم چهار آیه در قرآن نازل کنم و با آنها امر آنان را چنان واضح کنم که احدی از مسلمانان از آنان پیروی نکنند.
ترس منافقان از رسوایی و از نزول آیات صریح درباره آنها
در تاریخ آمده که در جاهای متعدد، آیاتی نازل میشد و آنها میآمدند و با وحشت میگفتند آیا درباره ما چیزی نازل شده است؟ حضرت میفرمودند: نه، نازل نشده است. امام صادق علیه السلام فرمود:
«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم بَعَثَ أَبَا بَكْرٍ بِبَرَاءَةَ فَسَارَ حَتَّى بَلَغَ الْجُحْفَةَ فبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیاً فِی طَلَبِهِ فَأَدْرَكَهُ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ لِعَلِی: أَ نَزَلَ فِی شَیءٌ؟ قَالَ: لَا وَ لَكِنْ لَا یؤَدِّی إِلَّا نَبِیهُ أَوْ رَجُلٌ مِنْهُ؛ وَ أَخَذَ عَلِی الصَّحِیفَةَ وَ أَتَى الْمَوْسِمَ وَ كَانَ یطُوفُ فِی النَّاسِ وَ مَعَهُ السَّیفُ فَیقُولُ: بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِینَ * فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَیرُ مُعْجِزِی اللَّهِ [24] فَلَا یطُوفُ بِالْبَیتِ بَعْدَ عَامِنَا هَذَا عُرْیانٌ وَ لَا مُشْرِكٌ فَمَنْ فَعَلَ فَإِنَّ مُعَاتَبَتَنَا إِیاهُ بِالسَّیفِ.
وَ كَانَ یبْعَثُهُ إِلَى الْأَصْنَامِ فَكَسَرَهَا وَ یقُولُ لَا یؤَدِّی عَنِّی إِلَّا أَنَا وَ أَنْتَ.
فَقَالَ له یوْمَ لَحِقَهُ عَلِی بِالْخَنْدَقِ فِی غَزْوَةِ تَبُوكَ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: یا عَلِی أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِی بَعْدِی وَ أَنْتَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ أَنَّهُ لَا یصْلُحُ لَهَا إِلَّا أَنَا وَ أَنْتَ»؛[25]
«رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ابوبکر را برای اعلان سوره برائت (توبه) فرستاد. او به راه افتاد تا آنکه به جحفه رسید، پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم علی علیه السلام را به دنبالش فرستاد. حضرت به او رسید و ابوبکر گفت: آیا چیزی درباره من نازل شده؟ فرمود: نه، ولی این امر را بجای نیاورَد مگر پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم یا کسی که از او باشد؛ سپس حضرت صحیفه را از او گرفت و خود را به مراسم حج رساند و در میان مردم طواف میکرد در حالی که شمشیرش به همراه داشت و این آیات را تلاوت میفرمود: (این آیات) اعلام بیزارى است از طرف خدا و پیامبرش نسبت به آن مشركانى كه با ایشان پیمان بستهاید. پس (اى مشركان) چهار ماه (دیگر با امنیت) در زمین بگردید و بدانید كه شما نمىتوانید خدا را به ستوه آورید؛ (و در ادامه فرمود) پس بعد از این سال، هیچ برهنه و مشرکی خانه خدا را طواف نکند که هرکس چنین کند براستی که برخورد ما با او با شمشیر خواهد بود.
همچنین رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آن حضرت را برای شکستن بتها میفرستاد و سپس میفرمود: کسی بجاآورنده از جانب من نباشد مگر خودم و تو.
همچنین در ماجرای جنگ تبوک و در آن هنگام که علی علیه السلام در کنار خندق به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم رسید، حضرت بدو فرمود: ای علی! آیا بدین راضی نیستی كه جایگاهت نسبت به من همانند جایگاه هارون نسبت به موسی باشد - جز آنکه بعد از من پیامبری نباشد - و تو خلیفه من در اهلم باشی و هیچ کس شایسته آن نباشد جز من و تو».
همینطور در اعلام الوری آمده است:
«فَنَزَلَتْ سُورَةُ بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ [26] فِی سَنَةِ تِسْعٍ فَدَفَعَهَا إِلَى أَبِی بَكْرٍ فَسَارَ بِهَا فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فَقَالَ: إِنَّهُ لَا یؤَدِّی عَنْكَ إِلَّا أَنْتَ أَوْ عَلِی؛ فَبَعَثَ عَلِیاً عَلَى نَاقَتِهِ الْعَضْبَاءِ فَلَحِقَهُ فَأَخَذَ مِنْهُ الْكِتَابَ فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ: أَ نَزَلَ فِی شَیءٌ؟ قَالَ: لَا وَ لَكِنْ لَا یؤَدِّی عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم إِلَّا هُوَ أَوْ أَنَا؛ فَسَارَ بِهَا عَلِی»؛[27]
«سوره توبه (اعلام برائت از جانب خدا و رسولش) در سال نهم نازل شد و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آن را به ابوبکر داد و او به راه افتاد و آن را برد. جبرائیل نازل شد و گفت: براستی که هیچ کس از جانب تو ادا نکند جز خودت یا علی علیه السلام؛ پس آن حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم علی علیه السلام را سوار بر ناقه گوشبریده خود فرستاد تا آنکه بدو رسید و صحیفه را از او ستاند. ابوبکر به ایشان گفت: آیا چیزی درباره من نازل شده؟ فرمود: نه! اما کس از جانب رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ادا نکند جز خودش یا من؛ سپس علی علیه السلام با صحیفه به راه افتاد».
فرصت دادن خدا به منافقان برای امتحان
خلاصه اینکه خداوند میفرماید: من چنین قرار دادم که آنهایی که کتاب داده شدند و ایمان آوردند و آنهایی که در قلبشان مرض است از یکدیگر مشخص شوند. پس من برای آنها تمهید کردم.
ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزيدَ ، طمع عمر در نابودی حق
در آیه بعد میفرماید: سپس طمع دارد که من زیاد کنم. اما من زیاد نمیکنم؛ من این تمهید را به اندازهای زیاد نمیکنم که آنان بتوانند در برابر حق بایستند و حقانیت حق را از بین ببرند.
آیه 52 سوره حج و اراده خداوند بر حفظ حق و نابودی باطل
خداوند در سوره حج میفرماید: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِی إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیطانُ فی أُمْنِیتِهِ فَینْسَخُ اللَّهُ ما یلْقِی الشَّیطانُ ثُمَّ یحْكِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَكیمٌ ؛[28] «و پیش از تو (نیز) هیچ رسول و پیامبرى را نفرستادیم جز اینكه هر گاه چیزى تلاوت مىنمود، شیطان در تلاوتش القاى (شبهه) مىكرد. پس خدا آنچه را شیطان القا مىكرد محو مىگردانید، سپس خدا آیات خود را استوار مىساخت، و خدا داناى حكیم است». من باید آیات خود را تحکیم کنم و نباید قدرت و تمهید مقدمات برای کفار و منافقان به اندازهای قرار دهم که بتوانند آیات و حقانیت مرا از بین برده و محکم بودن آیات مرا نابود کنند؛ برای اینکه انسانهایی که اهلکتاباند بتوانند به حق برسند؛ اما کسانی که کافرند به راه شک و شبهه خود میروند. پس من زیاد نمیکنم، بلکه به اندازهای میدهم که شما بتوانید در برابر حق بایستید تا فتنه رخ دهد و قضیه امتحان در عالم تحقق یابد، تا اینکه انسانها در عالم امتحان شوند.
كَلاَّ إِنَّهُ كانَ لِآياتِنا عَنيداً ، خباثت ذاتی و دشمنی با ولایت، اصالت ذاتی در منافقان
بعد خداوند به امیرالمؤمنین7 میفرماید: «كَلاّ»؛ اینگونه نیست که منافقین بخواهند به حق و حقیقتی یا به هوا و هوس و شهوت و ریاستی برسند، بلکه همه اینها مسایل ثانوی و تبعی است و مسئله اصلی، دشمنی امیرالمؤمنین7 است، هرچند که به هیچ حکومت و شهوتی نرسند؛ زیرا ساختمان وجودی آنان، ساختمان وجودی خبیث است: الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثات ؛[29] اساساً دنبال خبیث میگردند، چون خبیث با طیب مقابله دارد. پس اینها با آیات ما دشمنی داشتند و چیزهای دیگری هم داشتند که پشت سر این دشمنی با آیات ماست؛ یعنی با ائمه علیه السلام و با امیرالمؤمنین علیه السلام دشمنی داشتند؛ یعنی با حقها و مطالب حقی که امیرالمؤمنین علیه السلام و اوصیای طیبین و طاهرین او بیان میکنند، دشمنی داشتند.
به خاطر دشمنی با اهلبیت:، خلیفه و عالم و مفسر و... ساختند
به خاطر همین در طول تاریخ در برابر این آیات، یعنی در برابر امیرالمؤمنین7 و ائمه:، خلیفه و ائمه و علما و مفسرین و حکما ساختند. در برابر علوم ائمه: که علوم الهی بود، علمهای مجتث ساختند که در ظاهر و پیش بیخردان علم بود اما در واقع مجتث و باطل و گمراهی بود. همینطور در برابر معنای تفسیر قرآن، تفسیرهای باطل و در برابر فقه اسلامی فقه باطل و در برابر حکمت اسلامی حکمت باطل ساختند. چون در همه مطالب اسلامی آنچه را که خدا از آیات خود بیان کرده، اصالت آن آیات، ائمه: و فروع کامل آن آیات، شیعیان بزرگ و شاگردان بزرگ ائمه: و فروع این فروع، حقایقی است که از زبان این دو گروه (از زبان خود ائمه: و از زبان شیعیان آنان) صادر میشود. امیر مؤمنان علیه السلام فرمودند مردم بعد از رسولخدا6 سه گروه شدند: یکی ائمه:؛ یکی کسانی که علمشان را از ائمه: گرفتند؛ سوم هم مدعیان دروغینی که سبب فتنه و گمراهی شدند.[30] این مدعیان فقط به خاطر دشمنی با امیرالمؤمنین7 خلیفه ساختند و به خاطر دشمنی با ائمه: امام ساختند و به خاطر دشمنی با مطالب حقی که امیرالمؤمنین7 در تفسیر قرآن کریم میفرماید و مطالب حقی که در توحید الهی فرموده، مطالب اشاعره و معتزله را ساختند و در برابر مطالب حقی که ائمه علیهم السلام در فروع و اصول فقه میفرمایند، رأی و اجتهاد را ساختند؛ همه اینها فقط به خاطر دشمنی و عناد بوده است.
سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً ، عمر در آتش ابوبکر
بعد خداوند متعال میفرماید: سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً ؛ من این را در ولایت ضلالت اصل جهنم که خلیفه اول است، خواهم انداخت؛ یعنی صعود، خلیفه اول است و من این دومی را به همین بلایی که خلیفه اول در همین صعود و در این آتش دچار است، دچار خواهم کرد؛ یعنی او را در آتش کفر و ضلالت، آتش قرار گرفتن در برابر حق، آتش خلافت باطل در برابر خلافت حق امیرالمؤمنین7، قرار خواهم داد.
آیات 18 تا 23، ساخت اباطیل گوناگون منافقان و پیروانشان به جهت دشمنی با ولایت
بعد میفرماید: إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ * فَقُتِلَ كَیفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ كَیفَ قَدَّرَ * ثُمَّ نَظَرَ * ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ * ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ ؛ «آرى، (آن دشمن حقّ) اندیشید و سنجید. كُشته بادا، چگونه سنجید؟ باز كشته بادا، چگونه سنجید. آنگاه نظر انداخت. سپس رو ترش نمود و چهره در هم كشید. آنگاه پشت گردانید و تكبّر ورزید».
همهی فکرش این بود که با آن آیات عناد و دشمنی کند: چه اینکه مطلبی در اعتقادات توحیدی بسازد که برابر اعتقادات و بیانات توحیدی خطبههای امیرالمؤمنین7 باشد، چه اینکه مطلبی در معانی و تفسیر قرآن کریم بسازد که در مقابل تفسیر امیرالمؤمنین7 باشد، چه اینکه مطلبی در فقه بسازد که مقابل فقه امیرالمؤمنین7 باشد، چه اینکه ائمهای درست کند که مقابل ائمه: باشد، چه نادانانی به نام علما در تاریخ درست کند که در مقابل علمای حق و پیرو ائمه: باشد؛ همه چیزش این بود که فکر میکرد، چه کار کند.
إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَر ، انکار و تحریف همه حقایق از سوی اولی و دومی
نتیجه آن فکرها این بود: إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَر ؛ خدایی نیست، قیامتی نیست، حشر و نشری نیست، بلکه رسولخدا6 یک انسان بود و حرفهایی را بلد بود که میخواست اهلبیت خود را پشت مردم سوار کند تا آنها بر مردم حکومت کنند، اما ما نگذاشتیم! ائمه: هم هر چه میگویند از خودشان است. رسولخدا6 هر چه میگوید از خود اوست؛ حقی و خدایی و توحیدی در کار نیست.
اما این عقاید را به صراحت نمیتوانند بگویند، چون اگر در برابر رسولخدا6 به صراحت بگویند از اسلام بیرون میروند و مسلمانان آنان را قبول نمی کنند. آنان نسبت به ائمه: نیز نمیتوانند تنقیص کنند. شما نگاه کنید به توصیفهایی که عمریها نسبت به ائمه: بیان میکنند، حتی کوچکترین نقصی نسبت به ائمه: و حضرت زهرا3 نگرفتهاند، چون نمیتوانند نقص بگیرند و تنقیص کنند؛ در نتیجه مطالب را عوض میکنند. نمیتوانند بگویند که امام صادق7 عالم نیست، مثل ابن ابی الحدید که در مقدمه کتابش بسیار شیطنتآمیز وارد شده و مطالب را به هم ریخته است؛[31] زیرا آنان مدعیاند که امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین، امام باقر و امام صادق: را قبول دارند.
سقر، سرانجام انکار و تحریف
بعد خداوند متعال میفرماید: سَأُصْلیهِ سَقَرَ من تو را که این اباطیل را میگویی و در واقع توحید خدا و فقه اسلام و تفسیر قرآن را انکار میکنی یا به انحراف میکشی، به سقر میاندازم؛ نتیجه این کار در آخرت، سقر آخرت و صعود آن است. سقر چیست؟ سقر چیزی است که هیچ چیز را باقی نمیگذارد، هیچ دین و ایمانی، هیچ خوبی و هیچ ارزشی را باقی نمیگذارد، تمام وجود اینها را کفر و تباهی و گمراهی و بحر لجی محض میکند. من این گونه قرار دادم.
آیات دیگر قرآن و بیان وجود دشمن برای پیامبران
در آیات دیگر قرآن کریم آمده که هر پیامبری دشمنی دارد:
وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِ نَبِی عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یوحی بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یفْتَرُونَ ؛[32] «و بدین گونه براى هر پیامبرى دشمنى از شیطانهاى انس و جن برگماشتیم. بعضى از آنها به بعضى، براى فریب، سخنان آراسته القا مىكنند؛ و اگر پروردگار تو مىخواست چنین نمىكردند. پس آنان را با آنچه به دروغ مىسازند واگذار».
وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِ نَبِی عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمینَ وَ كَفى بِرَبِّكَ هادِیاً وَ نَصیراً ؛[33] «و این گونه براى هر پیامبرى دشمنى از گناهكاران قرار دادیم، و همین بس كه پروردگارت راهبر و یاور توست».
باید آن عدو باشد؛ باید باطل محضی وجود داشته باشد تا حق محضی رخ نماید. لذا در جنگ خندق، رسولخدا6 فرمودند «بَرَزَ الْإِیمَانُ كُلُّهُ إِلَى الشِّرْكِ كُلِّهِ؛[34] تمام ایمان به رویارویی تمام کفر رفت». مضمون این عبارت در موارد متعددی از کتب روایی وارد شده.[35]
ما در صحبتهایی که راجع به امام حسین7 داشتیم، عرض کردیم که در کربلا همه مقامات قرآنی و فرقانی عملی شد. هم در قرآنیت و فرقانیت امام حسین7 و هم در قرآنیت و فرقانیت اصحاب امام حسین7 تمام حقایق دینی بدون یک سر مویی کم و کاست عملی شد. از آن طرف، هم در قرآنیت یزید و هم در فرقانیت او و هم در فرقانیت اصحاب او که به کربلا آمدند، صرف کفر و شرک و ظلم و ضلالت و کفر آشکار شد. در کربلا بیان حقیقت توحید در برابر بیان حقیقت شرک و بیان تمام شئونات توحید در مقابل بیان تمام شئونات شرک شد.
لا تُبْقي وَ لا تَذَرُ* لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ ، خداوند برای آنها هیچ چیز باقی نمیگذارد
لذا خداوند هیچ چیزی برای آنان باقی نمیگذارد؛ چنانکه ائمه: فرمودهاند اولی و دومی یک چشم به هم زدنی ایمان نیاوردند و اگر کسی مثقال ذرهای در قلبش محبت آنها باشد به بهشت نمیرود. اسحاق بن عمار از امام کاظم علیه السلام روایت میکند:
«قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! حَدِّثْنِی فِیهِمَا بِحَدِیثٍ فَقَدْ سَمِعْتُ عَنْ أَبِیكَ فِیهِمَا أَحَادِیثَ عِدَّةً. فَقَالَ علیه السلام لِی: یا إِسْحَاقُ! الْأَوَّلُ بِمَنْزِلَةِ الْعِجْلِ وَ الثَّانِی بِمَنْزِلَةِ السَّامِرِی. قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! زِدْنِی فِیهِمَا! قَالَ علیه السلام: هُمَا وَ اللَّهِ نَصَّرَا وَ هَوَّدَا وَ مَجَّسَا فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمَا. قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! زِدْنِی فِیهِمَا! قَالَ علیه السلام: ثَلَاثَةٌ لَا ینْظُرُ اللَّهُ إِلَیهِمْ[36] وَ لا یزَكِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ [37] قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! فَمَنْ هُمْ؟ قَالَ علیه السلام: رَجُلٌ ادَّعَى إِمَاماً مِنْ غَیرِ اللَّهِ وَ آخَرُ طَغَى فِی إِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ آخَرُ زَعَمَ أَنَّ لَهُمَا فِی الْإِسْلَامِ نَصِیبا»؛[38]
«به امام کاظم عرض کردم: فدایت شوم! حدیثی درباره آن دو برایم بیان فرما که من از پدرت احادیث متعدد در شأنشان شنیدهام؛ حضرت به من فرمود: ای اسحاق! اولی جایگاه گوساله را دارد و دومی جایگاه سامری. عرض کردم: فدایت شوم! باز هم بیان فرما! فرمود: به خدا سوگند که آن دو به نصرانیت و یهودیت و مجوسیت در آمدند، خداوند نیامرزدشان. عرض کردم: فدایت شوم! باز هم بیان فرما! فرمود: سه نفر هستند که خداوند (چنانچه در قرآن آمده) به آنان نمینگرد و پاکشان نمیگرداند و عذابی دردناک خواهند داشت؛ عرض کردم: آنان کیاناند؟ فرمود: کسی که امامی را مدعی گردد از جانب غیر خدا، دیگر کسی که سرکشی کند در برابر امامی از جانب خدا و دیگر کسی که گمان کند آن دو بهرهای از اسلام بردهاند».
این سقر بشر را سوزانده و پوست او را سیاه میکند. همانطور که در آیات دیگر، خداوند متعال چهار نهر بهشت و چهار مقام توحید و نبوت و ولایت و دوستی دوستان خود را بیان میکند و در برابر آنها، کسی را که در آتش است و درونش پاره پاره میشود، بیان میکند.[39]
عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ * وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَةً ، حاملان علم اهل بیت علیهم السلام و شیعیان بزرگ، آتش بر منافقان
ما اصحاب سقر را نوزده نفر به عدد نوزده حرف از حروف بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم قرار دادیم.
بعد میفرماید: وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِكَةً ؛ مقصود از آتش، کسانی هستند که بیان حق و باطل میکنند و آنها آیات دوم خداوند متعالاند. چون آیات اول، ائمه: هستند و این آیاتی که عرض کردیم مقام دوم که فرع مقام اولاند، علمای بزرگ و کاملین شیعهاند. ما موکلین این آتش را ملائکه قرار دادیم؛ یعنی کسانی قرار دادیم که حاملین علم ائمه: هستند؛ شیعیان بزرگ ائمه: قرار دادیم که حامل علم آناناند.
امام صادق7 فرمود: «نَحْنُ الْعُلَمَاءُ وَ شِیعَتُنَا الْمُتَعَلِّمُونَ وَ سَائِرُ النَّاسِ غُثَاءٌ؛[40] ماییم عالمان و شیعیان ما علمآموزان و دیگر مردم خار و خاشاکاند».
و امیرالمؤمنین7 فرمودند: «إِنَّ النَّاسَ آلُوا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم إِلَى ثَلَاثَةٍ آلُوا إِلَى عَالِمٍ عَلَى هُدًى مِنَ اللَّهِ قَدْ أَغْنَاهُ اللَّهُ بِمَا عَلِمَ عَنْ عِلْمِ غَیرِهِ وَ جَاهِلٍ مُدَّعٍ لِلْعِلْمِ لَا عِلْمَ لَهُ مُعْجَبٍ بِمَا عِنْدَهُ قَدْ فَتَنَتْهُ الدُّنْیا وَ فَتَنَ غَیرَهُ وَ مُتَعَلِّمٍ مِنْ عَالِمٍ عَلَى سَبِیلِ هُدًى مِنَ اللَّهِ وَ نَجَاةٍ ثُمَّ هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خَابَ مَنِ افْتَرَى»؛[41]
«پس از رسول خدا6 مردم به سه جانب روى آوردند: یک، به عالمى كه رهبرى خدایى داشت و خدا او را به آنچه میدانست از علم دیگران بىنیاز ساخته بود، دو، به نادانى كه مدعى علم بود و علم نداشت، به آنچه در دست داشت مغرور بود، دنیا او را فریفته بود و او دیگران را، سه، به دانش آموزى كه دانش خود را از عالمى كه در راه هدایت خدا و نجات گام برداشته، پس آنكه ادعا كرد، هلاك شد و آنكه دروغ بست، نومید گشت».
در این روایت شریف، گروه اول، ائمه: و گروه سوم، شیعیان بزرگاند. خداوند در آیه شریفه میفرماید: ما آن شیعیان بزرگ را این اندازه اهل علم و دانش قرار دادیم و عده آنها را در عالم مشخص قرار دادیم؛ فقط نوزده نفر نیستند، بلکه رؤوس آنها نوزده نفرند؛ بقیه در عالم بسیار زیاد هستند.
در آخر خدا فرمود: وَ ما یعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاَّ هُوَ لشکرها و سپاهیان پروردگار، یعنی بزرگان و علمای شیعه و مروجین مکتب امیرالمؤمنین7 را در عالم نمیبینید که چه بسیارند.
آنان را قرار ندادیم، مگر برای اینکه آنهایی که کافر و خبیث بوده و دنبال افکار اهل باطلاند و دنبال اباطیل و تفاسیر و اخلاقیات آنهایند، به دنبال مسایل توحیدی اشاعره بروند که در مقابل حق میسازند و میبافند و کسانی که اهل کتاباند و کتاب به آنها داده شده، یعنی حقایق ولای امیرالمؤمنین7 به آنها داده شده، آنها یقین کنند و به مرحله شهود برسند. زیرا کسی صاحب یقین است که مسائل را شهود کند، رجاء مربوط به مشاهده فضل خداوند متعال است. این گروه و کسانی که شهود نکردند اما ایمان دارند، مؤمنان پایینتر و مؤمنان دست دوم ائمه: هستند و آن گروه سومی میباشند که از گروه دوم طرفداری میکنند و دنباله رو علمای بزرگ و کاملین شیعهاند. آنان هم ایمان و اعتقادشان زیاد شود.[42]
دشمنان ولایت همچنان در ریب و شک میمانند
کسانی که مریضاند و دنبال ائمه: نمیروند، بلکه دنبال عناد و دشمنی اولی میروند که از روی دشمنی گفته که رسولخدا6 فرمود «مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَة»، سرگردان و متحیر و مضطرب میمانند و هیچگاه به علم نمیرسند. چون امیرالمؤمنین7 در مطلب دوم آن حدیث شریف فرمود: «مُدَّعٍ لِلْعِلْمِ لَا عِلْمَ لَه» و فرمود: «ثُمَّ هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خَابَ مَنِ افْتَرَى».
بعد خدا میفرماید آنان که در قلبشان مرض است و کافرند، میگویند: خدا چه قصدی کرده تا اینکه متحیر بمانند.
لذا امام صادق7 فرمود: «أَبَى اللَّهُ أَنْ یعَرِّفَ بَاطِلًا حَقّاً أَبَى اللَّهُ أَنْ یجْعَلَ الْحَقَّ فِی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ بَاطِلًا لَا شَكَّ فِیهِ وَ أَبَى اللَّهُ أَنْ یجْعَلَ الْبَاطِلَ فِی قَلْبِ الْكَافِرِ الْمُخَالِفِ حَقّاً لَا شَكَّ فِیهِ وَ لَوْ لَمْ یجْعَلْ هَذَا هَكَذَا مَا عُرِفَ حَقٌّ مِنْ بَاطِلٍ»؛[43] «خداوند ابا دارد که باطل را حق معرفی کند، خداوند ابا دارد که حق را در دل مؤمن، باطلی که هیچ شکی در آن نیست، قرار دهد و خداوند ابا دارد که باطل را در دل کافر مخالف، حقی که هیچ شکی در آن نیست قرار دهد، و اگر آن را اینچنین قرار نمیداد، هیچ حقی از هیچ باطلی شناخته نمیشد».
پس برای این است که اهل باطل مضطرب شوند؛ لذا خداوند متعال در قرآن کریم، ظن و گمان و ریب و شک را در همه جا به مشرکین و کفار و ملحدین و کسانی که اهل باطلاند، نسبت داده است.
حدیث بسیار ارزشمند از امیرالمؤمنین7
برای همین، حدیث امیرالمؤمنین7 که از رسولخدا6 نقل میکند، بسیار عظیم است که آن حضرت فرمودند:
«سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) یقُولُ: طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ، فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنْ مَظَانِّهِ، وَ اقْتَبِسُوهُ مِنْ أَهْلِهِ، فَإِنَّ تَعْلِیمَهُ لِلَّهِ حَسَنَةٌ، وَ طَلَبَهُ عِبَادَةٌ، وَ الْمُذَاكَرَةَ فِیهِ تَسْبِیحٌ، وَ الْعَمَلَ بِهِ جِهَادٌ، وَ تَعْلِیمَهُ مَنْ لَا یعْلَمُهُ صَدَقَةٌ، وَ بَذْلَهُ لِأَهْلِهِ قُرْبَةٌ إِلَى اللَّهِ (تَعَالَى)، لِأَنَّهُ مَعَالِمُ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ، وَ مَنَارُ سَبِیلِ الْجَنَّةِ، وَ الْمُؤْنِسُ فِی الْوَحْشَةِ، وَ الصَّاحِبُ فِی الْغُرْبَةِ وَ الْوَحْدَةِ، وَ الْمُحَدِّثُ فِی الْخَلْوَةِ، وَ الدَّلِیلُ عَلَى السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ السِّلَاحُ عَلَى الْأَعْدَاءِ، وَ الزَّینُ عِنْدَ الْأَخِلَّاءِ، یرْفَعُ اللَّهُ بِهِ أَقْوَاماً وَ یجْعَلُهُمْ فِی الْخَیرِ قَادَةً»؛[44]
«از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که میفرمود: طلب علم بر تمامی مسلمانان واجب است، پس علم را از جایگاههای محتملش بخواهید و از اهلش بدست آورید که براستی آموزش علم از برای (بندگی) خداوند کار نیک است و طلب آن عبادت و مذاکره کردن درباره آن تسبیح و عمل به آن جهاد و یاد دادنش بدان کس که نمیداندش صدقه و بخشیدنش به اهلش تقرّب است به خداوند متعال؛ زیرا علم، دانشگاه حلال و حرام است و روشنیگاه راه بهشت و همدم در تنهایی و همراه در غربت و بیکسی و سخنگو در خلوت و راهنما در خوشی و ناخوشی و سلاح در برابر دشمنان و زینت در نزد دوستان؛ خداوند گروههایی را بدان بالا بَرَد و آنان را در خیر پیشوا گردانَد».
شکل جملهبندی این حدیث شریف نیز بسیار عظیم است؛ یعنی هم جمله و هم شکل جملهبندی عظیم است. شکل جملهبندی این است که در جمله اول فرمود: «فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنْ مَظَانِّهِ»؛ علم را از محلی که گمان میرود علمی در آنجا باشد، طلب کنید. معنای طلب این است که انسان دنبال بگردد تا آن را پیدا کند. لذا جایی که مظنه علم است، میگردد و از هر کسی نمیگیرد. کسی را پیدا میکند که علم داشته باشد. در جمله دوم فرمود: «وَ اقْتَبِسُوهُ مِنْ أَهْلِهِ» در مظان علم، اهل علم را پیدا کن. حضرت جمله اقتباس را به کار بردند؛ در اول، علم را به همراه ظن فرمودند و در دوم، اقتباس را به همراه اهل.
پس خداوند میفرماید: برای این است که کفار و مشرکان و منکران در شک و ریب باشند. از این جهت یک عالم عمری پیدا نمیکنید که در شک و ریب نباشد، یک فیلسوف پیدا نمیکنید که در شک و ریب نباشد؛ همیشه از این شک به آن شکاند. خدا علامه مجلسی را رحمت کند که مضمون گفتارش این است که میفرماید: به عقیده من، یک عوام و رعیت دهاتی از یک فیلسوف برتر است.[45] چون یک آدم دهاتی، اعتقاد به این دارد که خدایی، پیغمبری، قیامتی، قبری، کتابی، حسابی، شریعتی، دینی و امیرالمؤمنینی هست؛ ولی یک فیلسوف به این قناعت نمیکند، از آن طرف هم که دنبالهرو آیات قرآن و ائمه حق نیست، بنابراین به ذهنیات خود و امثال خود و یافتههای فکری خود و بافتههای فکری امثال خود تمسک میکند.
روایاتی در باب وجوب گرفتن همه امور از امامان:
مقرن میگوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که میفرمود:
«جَاءَ ابْنُ الْكَوَّاءِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ7 فَقَالَ: یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یعْرِفُونَ كُلًّا بِسِیماهُمْ [46]؟ فَقَالَ7: نَحْنُ عَلَى الْأَعْرَافِ نَعْرِفُ أَنْصَارَنَا بِسِیمَاهُمْ وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِی لَا یعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِنَا وَ نَحْنُ الْأَعْرَافُ یعَرِّفُنَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یوْمَ الْقِیامَةِ عَلَى الصِّرَاطِ فَلَا یدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاهُ وَ لَا یدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَنَا وَ أَنْكَرْنَاهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ شَاءَ لَعَرَّفَ الْعِبَادَ نَفْسَهُ وَ لَكِنْ جَعَلَنَا أَبْوَابَهُ وَ صِرَاطَهُ وَ سَبِیلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذِی یؤْتَى مِنْهُ فَمَنْ عَدَلَ عَنْ وَلَایتِنَا أَوْ فَضَّلَ عَلَینَا غَیرَنَا فَإِنَّهُمْ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ [47] فَلَا سَوَاءٌ مَنِ اعْتَصَمَ النَّاسُ بِهِ وَ لَا سَوَاءٌ حَیثُ ذَهَبَ النَّاسُ إِلَى عُیونٍ كَدِرَةٍ یفْرَغُ بَعْضُهَا فِی بَعْضٍ وَ ذَهَبَ مَنْ ذَهَبَ إِلَینَا إِلَى عُیونٍ صَافِیةٍ تَجْرِی بِأَمْرِ رَبِّهَا لَا نَفَادَ لَهَا وَ لَا انْقِطَاعَ»؛[48]
«ابن کواء نزد امیر مؤمنان7 آمد و عرض کرد: ای امیر مؤمنان! (چیست معنای این آیه) و بر اعراف، مردانى هستند كه همه را از رخسارشان مىشناسند؟ حضرت فرمود: ماییم بر اعراف كه یاران خود را به رخسارشان میشناسیم و ماییم اعراف كه خداى عز و جل جز از طریق معرفت ما شناخته نشود و ماییم اعراف كه خداوند عز و جل روز قیامت بر روى صراط معرفیمان کند، پس داخل بهشت نشود مگر كسى كه ما او را شناسیم و او ما را شناسد و بدوزخ نرود جز آنكه ما او را ناشناس دانیم و او ما را، براستی که خداى تبارك و تعالى اگر میخواست خودش را به بندگان میشناسانید ولى ما را دروازههای خود و جاده خود و راه خود و آن وجهی که رسیدن به او تنها از آن حاصل میشود قرار داد، پس كسانى كه از ولایت ما روگردانیده یا دیگران را بر ما ترجیح دهند، آناناند که (چنانکه خداوند در قرآن فرموده) قطعا از صراط منحرفاند. پس برابر نباشند دستآویزهای مردمان و برابر نباشند مردمان چه آنکه مردم سوى چشمههاى تیرهای رفتند که یکی روی دیگری ریزد و آنان كه سوى ما آمدند سوى چشمههاى صافى آمدند كه به امر پروردگارش جاری باشد و تمامی و خشكی نداشته باشد».
ابی عبد الرحمان میگوید: «أَنَّ عَلِیاً علیه السلام مَرَّ عَلَى قَاضٍ فَقَالَ: هَلْ تَعْرِفُ النَّاسِخَ مِنَ الْمَنْسُوخِ؟ فَقَالَ: لَا! فَقَالَ علیه السلام: هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ! تَأْوِیلُ كُلِّ حَرْفٍ مِنَ الْقُرْآنِ عَلَى وُجُوه»؛[49] «امیر مؤمنان علیه السلام از یک قاضی گذشت و فرمود: آیا ناسخ را منسوخ بازشناسی؟ عرض کرد: نه! فرمود: هلاک شدی و دیگران را به هلاکت انداختی! تأویل هر حرفی از قرآن بر وجوهی باشد».
امام باقر7 نیز همین جمله را به آن آقای فقیه که اسمش فقیه و مجتهد و قاضی مخالفان ولایت بود، فرمودند؛ فرمودند اگر از خودت میگویی «هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْت» و اگر از امثال خودت میگویی باز هم «هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْت»؛ زید شحام این روایت را نقل میکند:
«دَخَلَ قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فَقَالَ: یا قَتَادَةُ! أَنْتَ فَقِیهُ أَهْلِ الْبَصْرَةِ؟ فَقَالَ: هَكَذَا یزْعُمُونَ! فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: بَلَغَنِی أَنَّكَ تُفَسِّرُ الْقُرْآنَ؟ فَقَالَ لَهُ قَتَادَةُ: نَعَمْ. فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: بِعِلْمٍ تُفَسِّرُهُ أَمْ بِجَهْلٍ؟ قَالَ: لَا بِعِلْمٍ. فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: فَإِنْ كُنْتَ تُفَسِّرُهُ بِعِلْمٍ فَأَنْتَ أَنْتَ وَ أَنَا أَسْأَلُكَ! قَالَ قَتَادَةُ: سَلْ.
قَالَ علیه السلام: أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی سَبَإٍ وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیرَ سِیرُوا فِیها لَیالِی وَ أَیاماً آمِنِینَ [50]. فَقَالَ قَتَادَةُ: ذَلِكَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیتِهِ بِزَادٍ حَلَالٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ كِرَاءٍ حَلَالٍ یرِیدُ هَذَا الْبَیتَ كَانَ آمِناً حَتَّى یرْجِعَ إِلَى أَهْلِهِ.
فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: نَشَدْتُكَ اللَّهَ یا قَتَادَةُ! هَلْ تَعْلَمُ أَنَّهُ قَدْ یخْرُجُ الرَّجُلُ مِنْ بَیتِهِ بِزَادٍ حَلَالٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ كِرَاءٍ حَلَالٍ یرِیدُ هَذَا الْبَیتَ فَیقْطَعُ عَلَیهِ الطَّرِیقُ فَتُذْهَبُ نَفَقَتُهُ وَ یضْرَبُ مَعَ ذَلِكَ ضَرْبَةً فِیهَا اجْتِیاحُهُ؟ قَالَ قَتَادَةُ: اللَّهُمَّ نَعَمْ!
فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: وَیحَكَ یا قَتَادَةُ! إِنْ كُنْتَ إِنَّمَا فَسَّرْتَ الْقُرْآنَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِكَ فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ وَ إِنْ كُنْتَ قَدْ أَخَذْتَهُ مِنَ الرِّجَالِ فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ. وَیحَكَ یا قَتَادَةُ! ذَلِكَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیتِهِ بِزَادٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ كِرَاءٍ حَلَالٍ یرُومُ هَذَا الْبَیتَ عَارِفاً بِحَقِّنَا یهْوَانَا قَلْبُهُ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیهِمْ [51] وَ لَمْ یعْنِ الْبَیتَ فَیقُولَ: «إِلَیهِ». فَنَحْنُ وَ اللَّهِ دَعْوَةُ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام الَّتِی مَنْ هَوَانَا قَلْبُهُ قُبِلَتْ حَجَّتُهُ وَ إِلَّا فَلَا. یا قَتَادَةُ! فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ كَانَ آمِناً مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ یوْمَ الْقِیامَةِ.
قَالَ قَتَادَةُ: لَا جَرَمَ وَ اللَّهِ لَا فَسَّرْتُهَا إِلَّا هَكَذَا. فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام: وَیحَكَ یا قَتَادَةُ! إِنَّمَا یعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ»؛[52]
«قتادة بن دعامة (یكى از مفسران و بزرگان اهل سنت) بر امام باقر7 وارد شد، حضرت بدو فرمود: اى قتاده! تو فقیه اهل بصره هستى؟ عرضكرد: چنین پندارند. امام فرمود: شنیدهام تو قرآن تفسیر میكنى؟ عرض کرد: آرى. فرمود: با علم تفسیر میكنى یا جهل؟ عرض کرد: نه، بلكه با علم. حضرت فرمود: اگر چنان است كه با علم تفسیرش میكنى شأن خود داری و من از تو پرسش میكنم! عرض کرد: بپرسید؟
حضرت فرمود: مرا خبر ده از گفتار خداى عز و جل كه در سوره سبأ فرماید: و سیر و حرکت را در آنها تقدیر کردیم، شبها و روزها به ایمنى در آنها سیر کنید؛ قتادة عرض کرد: معنای این آیه این است که هر کس به قصد زیارت این خانه (کعبه)، با توشه حلال و مركب و كرایه حلال از خانه خویش بیرون آید، در امنیت خواهد بود تا به خانواده خویش باز گردد.
امام باقر7 فرمود: اى قتادة تو را به خدا سوگند دهم! آیا میدانى كه بسا مردى با توشه حلال و مركب و كرایه حلال از خانه خویش به قصد زیارت كعبه بیرون آید و دچار راهزن گردد و خرجى راه او را ببرند و از این گذشته او را چنان بزنند كه به هلاكت رسد؟ قتادة پاسخداد: آرى به خدا.
امام7 فرمود: واى بر تو اى قتادة! اگر تو قرآن را پیش خود تفسیر میكنى كه خود هلاك گشته و دیگران را به هلاكت رساندهاى و اگر از دهان مردم گرفتهاى باز هم هلاك شده و مردم را نیز به هلاكت رساندهاى، واى بر تو اى قتاده! این آیه درباره كسى است كه از خانه خویش با توشه و مركب و كرایه حلال به آهنگ زیارت خانه كعبه بیرون آید در حالی که به حق ما عارف و آشنا باشد و قلبش هوای ما داشته باشد چنانکه خداى عز و جل فرموده: پس دلهاى مردمانی را چنان كن كه هواى آنها كند؛ و مقصود ابراهیم اشتیاق به خانه (کعبه) نبود و گر نه میگفت: «هواى آن كند». پس به خدا سوگند ماییم مقصود از ادعاى ابراهیم7 كه هر كه در قلبش هواى ما داشته باشد حجّش پذیرفته است و گر نه نیست. اى قتادة! پس هرگاه کسی چنین باشد، در روز قیامت از عذاب جهنم در امان است (و این است مقصود از امان در آیه).
قتادة گفت: به خدا قسم من نیز دیگر این آیه را جز اینچنین تفسیر نکنم. امام7 فرمود: واى بر تو اى قتادة! قرآن را تنها آن كسى میفهمد كه مخاطب آن است».
پس دشمنان ولایت همواره در شک و ریباند؛ لذا میفرماید: او از شکی به شکی و از شبههای به شبههای و از ریبی به ریبی میرود.
هر که پیروی اهلبیت: کند، به حقایق میرسد، چون راه رسیدن را برایش باز میکنند
بله اگر کسی از راه ائمه: و از راه فرمایشات ائمه: و آیات قرآن کریم و اصول آن بزرگواران برود، نجات یافته است. البته نه آن گونهای که پارهای از اخباریون میگویند که ائمه: میخواهند راه را ببندند، بلکه آنان با این اصول محکم راه را باز میکنند. ائمه: فرمودند که قرآن کریم، تأویل و تفسیر و ظاهر و باطن دارد و تفسیر قرآن مال «مَنْ خُوطِبَ بِهِ» است و امام صادق هم فرموده قرآن در خانه ما نازل شده. یک مقامی هست که مخاطب آیات قرآن کریم، فقط ماییم و شیعیان بزرگ ما و امثال جابر جعفیاند؛ آنجا که حضرت باقر7 فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ جَابِراً بَلَغَ مِنْ فِقْهِهِ أَنَّهُ كَانَ یعْرِفُ تَأْوِیلَ هَذِهِ الْآیةِ: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیكَ الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ [53] یعْنِی الرَّجْعَةَ»؛[54] «خداوند جابر را رحمت کند، او از فقهش بدانجا رسید که تأویل این آیه را میدانست: براستی، همان كسى كه این قرآن را بر تو واجب كرد، یقیناً تو را به سوى وعدهگاه بازمىگرداند؛ یعنی همان رجعت».
مذمت متکلمان شیعه
پس اگر کسی راه ائمه: را برود، یقینا به حقایق میرسد. اما علامه مجلسی سخنش درباره این گروه نیست، بلکه درباره کسانی است که امام صادق7 فرمود: «مُتَكَلِّمُو هَذِهِ الْعِصَابَةِ مِنْ شَرِّ مَنْ هُمْ مِنْهُ مِنْ كُلِّ صِنْفٍ؛[55] متکلمان این مذهب، از بدترین کسانی هستند که از هر صنف و گروهی در این مذهباند».
یونس بن یعقوب میگوید:
«كُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَوَرَدَ عَلَیهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ إِنِّی رَجُلٌ صَاحِبُ كَلَامٍ وَ فِقْهٍ وَ فَرَائِضَ وَ قَدْ جِئْتُ لِمُنَاظَرَةِ أَصْحَابِكَ.
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: كَلَامُكَ مِنْ كَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَوْ مِنْ عِنْدِكَ؟ فَقَالَ: مِنْ كَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ مِنْ عِنْدِی! فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: فَأَنْتَ إِذاً شَرِیكُ رَسُولِ اللَّهِ؟ قَالَ: لَا. قَالَ علیه السلام: فَسَمِعْتَ الْوَحْی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یخْبِرُكَ؟ قَالَ: لَا. قَالَ علیه السلام: فَتَجِبُ طَاعَتُكَ كَمَا تَجِبُ طَاعَةُ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم؟ قَالَ: لَا.
فَالْتَفَتَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِلَی فَقَالَ: یا یونُسَ بْنَ یعْقُوبَ! هَذَا قَدْ خَصَمَ نَفْسَهُ قَبْلَ أَنْ یتَكَلَّمَ! ثُمَّ قَالَ: یا یونُسُ! لَوْ كُنْتَ تُحْسِنُ الْكَلَامَ كَلَّمْتَهُ. قُلتُ: فَیا لَهَا مِنْ حَسْرَةٍ.
فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ! إِنِّی سَمِعْتُكَ تَنْهَى عَنِ الْكَلَامِ وَ تَقُولُ: وَیلٌ لِأَصْحَابِ الْكَلَامِ یقُولُونَ هَذَا ینْقَادُ وَ هَذَا لَا ینْقَادُ وَ هَذَا ینْسَاقُ وَ هَذَا لَا ینْسَاقُ وَ هَذَا نَعْقِلُهُ وَ هَذَا لَا نَعْقِلُهُ! فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: إِنَّمَا قُلْتُ فَوَیلٌ لَهُمْ إِنْ تَرَكُوا مَا أَقُولُ وَ ذَهَبُوا إِلَى مَا یرِیدُون»؛[56]
«نزد امام صادق علیه السلام بودم كه مردی از اهل شام بر حضرت وارد شد و گفت: من مردی هستم صاحب علم کلام و فقه و فرائض و برای مناظره با یاران تو آمدهام.
حضرت فرمود: آیا سخن تو از سخن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است یا از نزد خودت؟ گفت: هم از سخن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و هم از جانب خودم. فرمود: پس تو شریک رسول خدا هستی؟ گفت: نه. فرمود: پس از خداوند عز و جل وحی شنیدهای که تو را باخبر سازد؟ گفت: نه. فرمود: پس پیروی از تو واجب است چنانکه پیروی از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم؟ گفت: نه.
پس حضرت رو به من کرد و فرمود: ای یونس بن یعقوب! این پیش از آنکه مناظره کند خود را محکوم ساخته! سپس فرمود: ای یونس! اگر خوب کلام میدانستی با او بحث میکردی. عرض کردم: افسوس که نمیدانم.
پس عرض کردم: فدایت شوم! براستی من از شما شنیدهام که از کلام نهی کرده و میفرمایید: وای بر اصحاب کلام، میگویند این را میپذیریم و آن را نمیپذیریم، این درست است و آن نادرست است، این را میفهمیم و آن را نمیفهمیم! پس حضرت فرمود: گفتم وای بر آنان، تنها در صورتی که آنچه من میگویم را رها کنند و سوی آنچه خود خواهند روند».
علامه مجلسی درباره این گروه سخن میگوید، نه کسانی که به وسیله آیات قرآن و فرمایشات ائمه: ترقی میکنند.
پس این کفار و مشرکان بنا بر تأویل آیه شریفه و نیز طبق تاریخ، کسانی هستند که یقینی در آنها پیدا نمیکنید. همیشه از شکی به شک دیگر میروند. سپس خداوند متعال میفرماید: اینگونه خداوند گمراه میکند و میزان خدا از زمان حضرت آدم7 این بوده که هابیلی در برابر قابیلی قرار دهد و حقی قرار دهد که در برابرش باطلی باشد تا اینکه مردم دنیا هدایت شوند. چرا؟ چون هدایت و ضلالت و گمراهی این دنیا به امتحان است و امتحان به دو طرف داشتن است.
آیات و جنود امیرالمؤمنین7
بعد خداوند میفرماید: این را هم بدان که جنود و لشکریان پروردگارت، یعنی علمای بزرگ شیعه و طرفداران امیرالمؤمنین7 در عالم را جز خداوند متعال نمیداند. یکی از طرفداران امیرالمؤمنین7 در عالم کیست؟ سلمان فارسی است. سلمان محمدی است. او یکی از طرفداران و جنود و آیات امیرالمؤمنین7 است.
آن ترسی که در خلیفه ثانی پیدا شد که گفت «میروم قبرها را میشکافم تا حضرت زهرا3 را از قبر بیرون بیاورم» و حضرت دست به شمشیر بردند و فرمودند برو و او پشیمان شد، یکی از آیات و جنود امیرالمؤمنین علیه السلام بود.[57]
اینکه شما کفار همیشه در شک و ریب هستید و همیشه از ظنی به ظنی و از شکی به شکی و از ریبی به ریبی میروید، این شکها و ریبها و ظنها همه از جنود امیرالمؤمنین7 هستند تا از شما علامت حق سر نزند؛ چون اگر بنا باشد که از شما هم علامت اهل حق سر بزند، آن وقت حق و باطل از یکدیگر جدا نمیشود و حال اینکه امیرالمؤمنین7 فاروق بین حق و باطل است.
بعد خدا میفرماید: و اینها نیست مگر ذکر و یادآوری بشر تا آنچه در درون این بشر است، به آیات بیرونی آشکار شود و کفار و مشرکان و منافقان بعد از رسولخدا6 به سراغ درون خود رفته و طرفداران امیرالمؤمنین7 هم به سراغ مطالب خود و حق و حقیقت خود روند.
پس اگر انسان به این آیات شریفه و به ترجمه باطنی و تأویلی آنها نگاه کند، میبیند که همه این آیات شریفه با آن چیزی که آنها در زمان رسولخدا6 و بعد از او انجام دادند، منطبق است؛ البته به شرطی که میزان بررسی آن را در تاریخ آن روز، فرمایشات رسولخدا6 و ائمه: قرار دهد؛ بعد میفهمد که آنها صرفاً برای دشمنی با امیرالمؤمنین7 آن کارها را کردند.
پس این آیه شریفه هم یکی از ادله ظاهر و روشن در معنای تأویلی و باطنی آیات قرآن است که نشان میدهد که اباطیل و اعتقادات منحرف کفار و منافقان همه به خاطر برابری و دشمنی با امیرالمؤمنین7 و با رسولخدا6 و با توحید الهی بود و اینگونه آیات که گویای اینگونه معانی باطنی است، در قرآن کریم بسیار بسیار است.
الحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على أعدائهم أجمعين.
دریافت فایل (MP3) (PDF)
[1]. (21) الانبیاء: 73.
[2]. (32) السجدة: 24.
[3]. وَ إِنْ نَكَثُوا أَیمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فی دینِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ ینْتَهُونَ * أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَیمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ * قاتِلُوهُمْ یعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیدیكُمْ وَ یخْزِهِمْ وَ ینْصُرْكُمْ عَلَیهِمْ وَ یشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنینَ * وَ یذْهِبْ غَیظَ قُلُوبِهِمْ وَ یتُوبُ اللَّهُ عَلى مَنْ یشاءُ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَكیمٌ ، ص(9) التوبة: 12-15.
[4]. (28) القصص: 41-42.
[5]. بصائر الدرجات، ص32.
[6]. بصائر الدرجات، ص32.
[7]. بصائر الدرجات، ص33.
[8]. (74) المدثر: 11-31.
[9]. تفسیر القمی، ج2، ص393.
[10]. تفسیر القمی، ج2، ص395.
[11]. برای نمونه: «انْقَطَعَ شِسْعُ نَعْلِ رَسُولِ اللَّهِ6 فَدَفَعَهَا إِلَى عَلِی7 یصْلِحُهَا ثُمَّ مَشَى فِی نَعْلٍ وَاحِدَةٍ غَلْوَةً أَوْ نَحْوَهَا وَ أَقْبَلَ عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ یقَاتِلُ عَلَى التَّأْوِیلِ كَمَا قَاتَلَ مَعِی عَلَى التَّنْزِیلِ. فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَنَا ذَاكَ یا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: لَا. فَقَالَ عُمَر: فَأَنَا یا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: لَا. فَأَمْسَكَ الْقَوْمُ وَ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ6: لَكِنَّهُ خَاصِفُ النَّعْلِـوَ أَوْمَأَ إِلَى عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ8ـوَ إِنَّهُ الْمُقَاتِلُ عَلَى التَّأْوِیلِ إِذَا تُرِكَتْ سُنَّتِی وَ نُبِذَتْ وَ حُرِّفَ كِتَابُ اللَّهِ وَ تَكَلَّمَ فِی الدِّینِ مَنْ لَیسَ لَهُ ذَلِكَ فَیقَاتِلُهُمْ عَلِی7 عَلَى إِحْیاءِ دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلًّ»، صالإرشاد، ج1، ص123. همچنین برای نمونه رجوع شود به: طرف من الانباء و المناقب، ص267، «و هو يقاتل على تأويله كما قاتلت على تنزيله».
[12]. برای نمونه خود امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: «وَ لَوْ كُنْتُ وَجَدْتُ يَوْمَ بُويِعَ أَخُو تَيْمٍ أَرْبَعِينَ رَجُلًا مُطِيعِينَ لِي لَجَاهَدْتُهُم»، صکتاب سلیم، ج2، ص667.
[13]. رجوع شود به: بحار الانوار، ج32، ص289، «باب أمر الله و رسوله بقتال الناكثين و القاسطين و المارقين و كل من قاتل عليا صلوات الله عليه».
[14]. سید بن طاووس مینویسد: «و فی كتاب سلیم بن قیس (94) قول النبی صلّى اللّه علیه و آله لعلی علیه السّلام: و ستبقى بعدی ثلاثین سنة، تعبد اللّه و تصبر على ظلم قریش ثمّ تجاهد فی سبیل اللّه إذا وجدت أعوانا، تقاتل على تأویل القرآن- كما قاتلت على تنزیله- الناكثین و القاسطین و المارقین من هذه الأمّة. و فی أمالی الصدوق (312) بسنده عن المفضل بن عمر، عن أبی عبد اللّه الصادق، عن أبیه، عن جدّه علیهم السّلام، قال: بلغ أمّ سلمة زوجة النبی صلّى اللّه علیه و آله أنّ مولى لها ینتقص علیا و یتناوله، فأرسلت إلیه، فلمّا أن صار إلیها قالت له: یا بنی بلغنی أنّك تنتقص علیا و تتناوله؟ قال لها: نعم یا أمّاه، قالت: اقعد ثكلتك أمّك حتّى أحدّثك بحدیث سمعته من رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله، ثمّ اختر لنفسك: إنّا كنّا عند رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله تسع نسوة، و كانت لیلتی، و یومی من رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله، فدخل النبی صلّى اللّه علیه و آله و هو متهلّل، أصابعه فی أصابع علی علیه السّلام، واضعا یده علیه، فقال صلّى اللّه علیه و آله:... یا أمّ سلمة اسمعی و اشهدی، هذا علی بن أبی طالب سید المسلمین، و إمام المتّقین، و قائد الغرّ المحجّلین، و قاتل الناكثین و القاسطین و المارقین، قلت: یا رسول اللّه من الناكثون؟ قال: الذین یبایعونه بالمدینة و ینكثون بالبصرة، قلت: من القاسطون؟ قال: معاویة و أصحابه من أهل الشام، قلت: من المارقون؟ قال: أصحاب النهروان. فقال مولى أمّ سلمة: فرّجت عنّی فرّج اللّه عنك، و اللّه لا سببت علیا أبدا. و هو فی التحصین (606 و 607) و أمالی الطوسی (424ـ426) و بشارة المصطفى (58 و 59) و كشف الغمّة (ج1، ص400ـ401) و فی المستدرك على الصحیحین (ج3، ص139) روى بسنده عن الأصبغ بن نباتة، عن أبی أیوب الأنصاری، قال: سمعت النبی صلّى اللّه علیه و آله یقول لعلی بن أبی طالب علیه السّلام: تقاتل الناكثین و القاسطین و المارقین بالطرقات و النهروانات و بالسعفات، قال أبو أیوب: قلت: یا رسول اللّه مع من نقاتل هؤلاء الأقوام؟ قال: مع علی بن أبی طالب. و فی أسد الغابة (ج4، ص33) بسنده عن أبی سعید الخدری، قال: أمرنا رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله بقتال الناكثین و القاسطین و المارقین، فقلنا: یا رسول اللّه أمرتنا بقتال هؤلاء، فمع من؟ فقال صلّى اللّه علیه و آله: مع علی بن أبی طالب، معه یقتل عمّار بن یاسر. و فی كنز العمال (ج8، ص215) بسنده عن یحیى بن عبد اللّه بن الحسن، عن أبیه، قال: كان علی علیه السّلام یخطب، فقام إلیه رجل، فقال: یا أمیر المؤمنین... أخبرنا عن الفتنة، هل سألت عنها رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله؟ قال علیه السّلام: نعم، إنّه لمّا نزلت هذه الآیة من قول اللّه عزّ و جلّ: الم * أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَكُوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یفْتَنُونَ علمت أنّ الفتنة لا تنزل بنا و رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله حی بین أظهرنا، فقلت: ما هذه الفتنة الّتی أخبرك اللّه بها؟ فقال: یا علی، إنّ أمّتی سیفتنون من بعدی .... فقلت: بأبی أنت و أمّی، بین لی ما هذه الفتنة الّتی یبتلون بها؟ و على ما أجاهدهم بعدك؟ فقال: إنّك ستقاتل بعدی الناكثة و القاسطة و المارقة، و حلّاهم و سمّاهم رجلا رجلا. و انظر شرح الأخبار (ج1، ص141) و الخرائج و الجرائح (115) و المسترشد (296) و كشف الیقین (224، 352) و كفایة الأثر (117، 122) و الخصال (145) و بشارة المصطفى (59، 142) و تفسیر القمّی (ج1، ص283) و مناقب ابن شهرآشوب (ج3، ص147) و الجمل (50، 80) و تقریب المعارف (213) و إثبات الوصیة (127) و أمالی الطوسی (366، 726) و تفسیر العیاشی (ج2، ص84). و المستدرك للحاكم (ج3، ص139) و فرائد السمطین (ج1، ص278- 286) و تاریخ بغداد (ج8، ص340- 341) و (ج13، ص186- 187) و أنساب الأشراف (ج2، ص138) و كفایة الطالب (167- 171) و مطالب السئول (61- 63) و أسد الغابة (ج4، ص32- 33) و الدرّ المنثور (ج6، ص18) و الاستیعاب (ج3، ص1117) و ینابیع المودّة (ج1، ص79، 128) و (ج2، ص59) و تذكرة الخواص (5) و كنوز الحقائق (161) و كنز العمال (ج6، ص72، 82، 88، 154، 319، 392) و مناقب الخوارزمی (110) و الریاض النضرة (ج2، ص240) و مجمع الزوائد (ج7، ص238) و (ج9، ص235)»، صطرف من الأنباء و المناقب، ص510-512.
[15]. بحار الأنوار، ج28، ص189- 208.
[16]. «لما اجتمع المهاجرون على بیعة أبی بكر أقبل أبو سفیان و هو یقول: أما و الله إنی لأرى عجاجة لا یطفئها إلا الدم یا لعبد مناف فیم أبو بكر من أمركم أین المستضعفان أین الأذلانـیعنی علیا و العباسـما بال هذا الأمر فی أقل حی من قریش! ثم قال لعلی: ابسط یدك أبایعك فو الله إن شئت لأملأنها على أبی فصیل (یعنی أبا بكر) ... خیلا و رجلا، صفامتنع علیه علی علیه السلام فلما یئس منه قام عنه و هو ینشد شعر المتلمس: و لا یقیم على ضیم یراد به/ إلا الأذلان عیر الحی و الوتد *** هذا على الخسف مربوط برمته/ و ذا یشج فلا یرثی له أحد»، صشرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج1، ص221.
[17]. (17) الاسراء: 16.
[18]. الصوارمالمهرقة، ص224.
[19]. صحیح البخاری، ج7، ص9، صج5، ص138، صج8، ص161، صصحیح مسلم، ج5، ص76.
[20]. برای نمونه: «عَنْ عُمَرَ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَكْتُبُ كُلَّمَا أَسْمَعُ مِنْكَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فِي الرِّضَا وَ الْغَضَبِ قَالَ نَعَمْ فَإِنِّي لَا أَقُولُ فِي ذَلِكَ كُلِّهِ إِلَّا الْحَقَّ»، صعوالي اللئالي، ج1، ص68.
[21]. تفسیر القمی، ج2، ص155. این روایت، که خلیفه اول برای امتناع از پس دادن فدک به حضرت زهرا سلام الله علیها به دروغ آن را به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نسبت داد، در منابع متعدد نقل شده است، صرجوع شود به: بحار الانوار، ج29، ص105، «باب نزول الآيات في أمر فدك و قصصه و جوامع الاحتجاج فيه».
[22]. الأمالی (للصدوق)، ص595.
[23]. «إِنَّ مُعَاوِیةَ مَرَّ بِحَلْقَةٍ مِنْ قُرَیشٍ فَلَمَّا رَأَوْهُ قَامُوا لَهُ غَیرَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ فَقَالَ لَهُ: یا ابْنَ عَبَّاسٍ! مَا مَنَعَكَ مِنَ الْقِیامِ كَمَا قَامَ أَصْحَابُكَ إِلَّا مَوْجِدَةٌ فِی نَفْسِكَ عَلَی بِقِتَالِی إِیاكُمْ یوْمَ صِفِّینَ! یا ابْنَ عَبَّاسٍ إِنَّ ابْنَ عَمِّی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عُثْمَانَ قُتِلَ مَظْلُوماً! قَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَعُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ قَدْ قُتِلَ مَظْلُوماً أَ فَسَلَّمْتُمُ الْأَمْرَ إِلَى وُلْدِهِ؟ وَ هَذَا ابْنُهُ! قَالَ: إِنَّ عُمَرَ قَتَلَهُ مُشْرِكٌ! قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَمَنْ قَتَلَ عُثْمَانَ؟ قَالَ: قَتَلَهُ الْمُسْلِمُونَ. قَالَ: فَذَلِكَ أَدْحَضُ لِحُجَّتِكَ وَ أَحَلُّ لِدَمِهِ إِنْ كَانَ الْمُسْلِمُونَ قَتَلُوهُ وَ خَذَلُوهُ فَلَیسَ إِلَّا بِحَقٍ! قَالَ مُعَاوِیةُ: فَإِنَّا قَدْ كَتَبْنَا فِی الْآفَاقِ نَنْهَى عَنْ ذِكْرِ مَنَاقِبِ عَلِی وَ أَهْلِ بَیتِهِ فَكُفَّ لِسَانَكَ یا ابْنَ عَبَّاسٍ وَ ارْبَعْ عَلَى نَفْسِكَ! فَقَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ: أَ فَتَنْهَانَا عَنْ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ؟ قَالَ: لَا. قَالَ: أَ فَتَنْهَانَا عَنْ تَأْوِیلِهِ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَنَقْرَؤُهُ وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا عَنَى اللَّهُ بِهِ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَأَیمَا أَوْجَبُ عَلَینَا قِرَاءَتُهُ أَوِ الْعَمَلُ بِهِ؟ قَالَ مُعَاوِیةُ: الْعَمَلُ بِهِ. قَالَ: فَكَیفَ نَعْمَلُ بِهِ حَتَّى نَعْلَمَ مَا عَنَى اللَّهُ بِمَا أَنْزَلَ عَلَینَا؟ قَالَ: سَلْ عَنْ ذَلِكَ مَنْ یتَأَوَّلُهُ عَلَى غَیرِ مَا تَتَأَوَّلُهُ أَنْتَ وَ أَهْلُ بَیتِكَ! قَالَ: إِنَّمَا أُنْزِلَ الْقُرْآنُ عَلَى أَهْلِ بَیتِی فَأَسْأَلُ عَنْهُ آلَ أَبِی سُفْیانَ أَوْ أَسْأَلُ عَنْهُ آلَ أَبِی مُعَیطٍ أَوِ الْیهُودَ وَ النَّصَارَى وَ الْمَجُوسَ؟ قَالَ لَهُ مُعَاوِیةُ: فَقَدْ عَدَلْتَنَا بِهِمْ وَ صَیرْتَنَا مِنْهُمْ؟ قَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ: لَعَمْرِی مَا أَعْدِلُكَ بِهِمْ غَیرَ أَنَّكَ نَهَیتَنَا أَنْ نَعْبُدَ اللَّهَ بِالْقُرْآنِ وَ بِمَا فِیهِ مِنْ أَمْرٍ وَ نَهْی أَوْ حَلَالٍ أَوْ حَرَامٍ أَوْ نَاسِخٍ أَوْ مَنْسُوخٍ أَوْ عَامٍّ أَوْ خَاصٍّ أَوْ مُحْكَمٍ أَوْ مُتَشَابِهٍ وَ إِنْ لَمْ تَسْأَلِ الْأُمَّةُ عَنْ ذَلِكَ هَلَكُوا وَ اخْتَلَفُوا وَ تَاهُوا. قَالَ مُعَاوِیةُ: فَاقْرَءُوا الْقُرْآنَ وَ تَأَوَّلُوهُ وَ لَا تَرْوُوا شَیئاً مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ فِیكُمْ مِنْ تَفْسِیرِهِ وَ مَا قَالَهُ رَسُولُ اللَّهِ فِیكُمْ وَ ارْوُوا مَا سِوَى ذَلِكَ! قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِی الْقُرْآنِ: یرِیدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ . قَالَ مُعَاوِیةُ: یا ابْنَ عَبَّاسٍ اكْفِنِی نَفْسَكَ وَ كُفَّ عَنِّی لِسَانَكَ وَ إِنْ كُنْتَ لَا بُدَّ فَاعِلًا فَلْیكُنْ ذَلِكَ سِرّاً وَ لَا یسْمَعُهُ أَحَدٌ مِنْكَ عَلَانِیة»، صكتاب سلیم، ج2، ص782ـ784.
[24]. (9) التوبة: 1-2.
[25]. تفسیر فرات الکوفی، ص159.
[26]. (9) التوبة: 1.
[27]. إعلام الورى، ص125.
[28]. (22) الحج: 52.
[29]. (24) النور: 26.
[30]. «إِنَّ النَّاسَ آلُوا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم إِلَى ثَلَاثَةٍ آلُوا إِلَى عَالِمٍ عَلَى هُدًى مِنَ اللَّهِ قَدْ أَغْنَاهُ اللَّهُ بِمَا عَلِمَ عَنْ عِلْمِ غَیرِهِ وَ جَاهِلٍ مُدَّعٍ لِلْعِلْمِ لَا عِلْمَ لَهُ مُعْجَبٍ بِمَا عِنْدَهُ قَدْ فَتَنَتْهُ الدُّنْیا وَ فَتَنَ غَیرَهُ وَ مُتَعَلِّمٍ مِنْ عَالِمٍ عَلَى سَبِیلِ هُدًى مِنَ اللَّهِ وَ نَجَاةٍ ثُمَّ هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى»، صالكافی، ج1، ص34.
[31].«الحمد لله الواحد العدل، الحمد لله الذي... قدم المفضول على الأفضل لمصلحة اقتضاها التكليف و اختص الأفضل من جلائل المآثر و نفائس المفاخر بما يعظم عن التشبيه و يجل عن التكييف...»، صشرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج1، ص3.
[32]. (6) الانعام: 112.
[33]. (25) الفرقان: 31.
[34]. «أَنَّ عَمْرَو بْنَ عَبْدَ وَدَّ كَانَ فَارِسَ قُرَيْشٍ الْمَشْهُورَ يُعَدُّ بِأَلْفِ فَارِسٍ وَ كَانَ قَدْ شَهِدَ بَدْراً وَ لَمْ يَشْهَدْ أُحُداً فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ الْخَنْدَقِ خَرَجَ مُعَلَّماً لِيَرَى النَّاسُ مَقَامَهُ فَلَمَّا رَأَى الْخَنْدَقَ قَالَ مَكِيدَةٌ لَمْ نَعْرِفْهَا مِنْ قَبْلُ وَ حَمَلَ فَرَسَهُ عَلَيْهِ فَعَطَفَهُ وَ وَقَفَ بِإِزَاءِ الْمُسْلِمِينَ وَ نَادَى هَلْ مِنْ مُبَارِزٍ فَلَمْ يُجِبْهُ أَحَدٌ فَقَامَ عَلِيٌّ علیه السلام وَ قَالَ أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ إِنَّهُ عَمْرٌو اجْلِسْ فَنَادَى ثَانِيَةً فَلَمْ يُجِبْهُ أَحَدٌ فَقَامَ عَلِيٌّ ع وَ قَالَ أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ إِنَّهُ عَمْرٌو اجْلِسْ فَنَادَى ثَالِثَةً فَلَمْ یجِبْهُ أَحَدٌ فَقَامَ عَلِی علیه السلام وَ قَالَ: أَنَا یا رَسُولَ اللَّهِ! فَقَالَ لَهُ: إِنَّهُ عَمْرٌو! فَقَالَ علیه السلام: وَ إِنْ كَانَ عَمْراً! فَاسْتَأْذَنَ النَّبِی صلّی الله علیه و آله و سلّم فِی بِرَازِهِ فَأَذِنَ لَهُ. قَالَ حُذَیفَةُ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ: فَأَلْبَسَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم دِرْعَهُ الْفُضُولَ وَ أَعْطَاهُ ذَا الْفِقَارِ وَ عَمَّمَهُ عِمَامَتَهُ السَّحَابَ عَلَى رَأْسِهِ تِسْعَةَ أَدْوَارٍ وَ قَالَ لَهُ: تَقَدَّمْ. فَلَمَّا وَلَّى قَالَ النَّبِی صلّی الله علیه و آله و سلّم: بَرَزَ الْإِیمَانُ كُلُّهُ إِلَى الشِّرْكِ كُلِّهِ، اللَّهُمَّ احْفَظْهُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ مِنْ فَوْقِ رَأْسِهِ وَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیه»، صتأویل الآیات، ص443-444.
[35]. رجوع شود به: بحار الانوار، ج39، ص1، «باب ما ظهر من فضله صلوات الله عليه يوم الخندق».
[36]. اشاره به ابتدای آیه شریفه 77 از سوره آل عمران که در ادامه میآید.
[37]. (3) آل عمران: 77.
[38]. ثواب الأعمال، ص215.
[39]. مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبينَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فيها مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خالِدٌ فِي النَّارِ وَ سُقُوا ماءً حَميماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ ، ص(47) محمد: 15.
[40]. الکافی، ج1، ص34.
[41]. الکافی، ج1، ص33.
[42]. «نَجْوَى الْعَارِفِینَ تَدُورُ عَلَى ثَلَاثَةِ أُصُولٍ: الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ وَ الْحُبِّ، صفَالْخَوْفُ فَرْعُ الْعِلْمِ وَ الرَّجَاءُ فَرْعُ الْیقِینِ وَ الْحُبُّ فَرْعُ الْمَعْرِفَةِ فَدَلِیلُ الْخَوْفِ الْهَرَبُ وَ دَلِیلُ الرَّجَاءِ الطَّلَبُ وَ دَلِیلُ الْحُبِّ إِیثَارُ الْمَحْبُوبِ عَلَى مَا سِوَاهُ. فَإِذَا تَحَقَّقَ الْعِلْمُ فِی الصَّدْر خَافَ وَ إِذَا صَحَّ الْخَوْفُ هَرَبَ وَ إِذَا هَرَبَ نَجَا وَ إِذَا (أَشْرَقَ) نُورُ الْیقِینِ فِی الْقَلْبِ شَاهَدَ الْفَضْلَ وَ إِذَا تَمَكَّنَ مِنْ رُؤْیةِ الْفَضْلِ رَجَا وَ إِذَا وَجَدَ حَلَاوَةَ الرَّجَاءِ طَلَبَ وَ إِذَا وُفِّقَ لِلطَّلَبِ وَجَدَ وَ إِذَا تَجَلَّى ضِیاءُ الْمَعْرِفَةِ فِی الْفُؤَادِ هَاجَ رِیحُ الْمَحَبَّةِ وَ إِذَا هَاجَ رِیحُ الْمَحَبَّةِ اسْتَأْنَسَ فِی ظِلَالِ الْمَحْبُوبِ وَ آثَرَ الْمَحْبُوبَ عَلَى مَا سِوَاهُ وَ بَاشَرَ أَوَامِرَهُ وَ اجْتَنَبَ نَوَاهِیهُ وَ اخْتَارَهُمَا عَلَى كُلِّ شَیءٍ غَیرِهِمَا»، صمصباح الشریعه، ص119-120.
[43]. المحاسن، ج1، ص277.
[44]. الأمالی (للطوسی)، ص569.
[45]. حق الیقین، ص547.
[46]. (7) الاعراف : 46.
[47]. (23) المؤمنون : 74.
[48]. الكافی، ج1، ص184.
[49]. تفسیر العیاشی، ج1، ص12.
[50]. (34) سبأ: 18.
[51]. (14) ابراهیم: 37.
[52]. الکافی، ج8، ص311-312.
[53]. (28) القصص: 85.
[54]. تفسیر القمی، ج2، ص147.
[55]. التوحید، ص460.
[56]. الکافی، ج1، ص171.
[57]. «أَبُو عَلِی مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ... عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهما السلام قَالَ: قُبِضَتْ (فاطمة) فِی جُمَادَى الْآخِرَةِ یوْمَ الثَّلَاثَاءِ لِثَلَاثٍ خَلَوْنَ مِنْهُ، سَنَةَ إِحْدَى عَشْرَةَ مِنَ الْهِجْرَةِ وَ كَانَ سَبَبُ وَفَاتِهَا أَنَّ قُنْفُذاً مَوْلَى عُمَرَ لَكَزَهَا بِنَعْلِ السَّیفِ بِأَمْرِهِ، فَأَسْقَطَتْ مُحَسِّناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذَلِكَ مَرَضاً شَدِیداً، وَ لَمْ تَدَعْ أَحَداً مِمَّنْ آذَاهَا یدْخُلُ عَلَیهَا. وَ كَانَ الرَّجُلَانِ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِی (صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) سَأَلَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْ یشْفَعَ لَهُمَا إِلَیهَا، فَسَأَلَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِ السَّلَامُ) فَأَجَابَتْ. فَلَمَّا دَخَلَا عَلَیهَا قَالا لَهَا: كَیفَ أَنْتِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ؟ قَالَتْ: بِخَیرٍ بِحَمْدِ اللَّهِ. ثُمَّ قَالَتْ لَهُمَا: مَا سَمِعْتُمَا النَّبِی (صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) یقُولُ: فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی، فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی، وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَى اللَّهَ؟ قَالا: بَلَى. قَالَتْ: فَوَ اللَّهِ، لَقَدْ آذَیتُمَانِی. قَالَ علیه السلام: فَخَرَجَا مِنْ عِنْدِهَا وَ هِی سَاخِطَةٌ عَلَیهِمَا. قَالَ (محمد بن همام): وَ رُوِی أَنَّهَا قُبِضَتْ لِعَشْرٍ بَقِینَ مِنْ جُمَادَى الْآخِرَةِ، وَ قَدْ كَمَلَ عُمُرُهَا یوْمَ قُبِضَتْ ثَمَانِی عَشْرَةَ سَنَةً، وَ خَمْسَةً وَ ثَمَانِینَ یوْماً بَعْدَ وَفَاةِ أَبِیهَا، فَغَسَلَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (عَلَیهِ السَّلَامُ)، وَ لَمْ یحْضُرْهَا غَیرُهُ، وَ الْحَسَنِ، وَ الْحُسَینِ، وَ زَینَبَ، وَ أُمِّ كُلْثُومٍ، وَ فِضَّةَ جَارِیتِهَا، وَ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیسٍ، وَ أَخْرَجَهَا إِلَى الْبَقِیعِ فِی اللَّیلِ، وَ مَعَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ، وَ صَلَّى عَلَیهَا، وَ لَمْ یعْلِمْ بِهَا، وَ لَا حَضَرَ وَفَاتَهَا، وَ لَا صَلَّى عَلَیهَا أَحَدٌ مِنْ سَائِرِ النَّاسِ غَیرُهُمْ، وَ دَفَنَهَا فِی الرَّوْضَةِ، وَ عَفَى مَوْضِعَ قَبْرِهَا وَ أَصْبَحَ الْبَقِیعُ لَیلَةَ دُفِنَتْ وَ فِیهِ أَرْبَعُونَ قَبْراً جُدَداً؟ وَ إِنَّ الْمُسْلِمِینَ لَمَّا عَلِمُوا وَفَاتَهَا جَاءُوا إِلَى الْبَقِیعِ، فَوَجَدُوا فِیهِ أَرْبَعِینَ قَبْراً، فَأَشْكَلَ عَلَیهِمْ قَبْرُهَا مِنْ سَائِرِ الْقُبُورِ، فَضَجَّ النَّاسُ وَ لَامَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً، وَ قَالُوا: لَمْ یخَلِّفْ نَبِیكُمْ فِیكُمْ إِلَّا بِنْتاً وَاحِدَةً، تَمُوتُ وَ تُدْفَنُ وَ لَمْ تَحْضُرُوا وَفَاتَهَا وَ لَا دَفْنَهَا وَ لَا الصَّلَاةَ عَلَیهَا! بَلْ وَ لَمْ تَعْرِفُوا قَبْرَهَا! فَقَالَ وُلَاةُ الْأَمْرِ مِنْهُمْ: هَاتُوا مِنْ نِسَاءِ الْمُسْلِمِینَ مَنْ ینْبُشُ هَذِهِ الْقُبُورَ حَتَّى نَجِدَهَا فَنُصَلِّی عَلَیهَا وَ نَزُورَ قَبْرَهَا. فَبَلَغَ ذَلِكَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ)، فَخَرَجَ مُغْضَباً قَدِ احْمَرَّتْ عَینَاهُ، وَ دَرَّتْ أَوْدَاجُهُ وَ عَلَیهِ قَبَاؤُهُ الْأَصْفَرُ الَّذِی كَانَ یلْبَسُهُ فِی كُلِّ كَرِیهَةٍ، وَ هُوَ یتَوَكَّأُ عَلَى سَیفِهِ ذِی الْفَقَارِ، حَتَّى وَرَدَ الْبَقِیعَ، فَسَارَ إِلَى النَّاسِ مَنْ أَنْذَرَهُمْ، وَ قَالَ: هَذَا عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَدْ أَقْبَلَ كَمَا تَرَوْنَهُ، یقْسِمُ بِاللَّهِ لَئِنْ حُوِّلَ مِنْ هَذِهِ الْقُبُورِ حَجَرٌ لَیضَعَنَّ السَّیفَ فِی رِقَابِ الْآمِرِینَ. فَتَلَقَّاهُ عُمَرُ وَ مَنْ مَعَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ، وَ قَالَ لَهُ: مَا لَكَ یا أَبَا الْحَسَنِ، وَ اللَّهِ لَنَنْبِشَنَّ قَبْرَهَا وَ لَنُصَلِّینَّ عَلَیهَا. فَضَرَبَ عَلِی (عَلَیهِ السَّلَامُ) بِیدِهِ إِلَى جَوَامِعِ ثَوْبِهِ فَهَزَّهُ ثُمَّ ضَرَبَ بِهِ الْأَرْضَ، وَ قَالَ لَهُ: یا ابْنَ السَّوْدَاءِ، أَمَّا حَقِّی فَقَدْ تَرَكْتُهُ مَخَافَةَ أَنْ یرْتَدَّ النَّاسُ عَنْ دِینِهِمْ، وَ أَمَّا قَبْرُ فَاطِمَةَ فَوَ الَّذِی نَفْسُ عَلِی بِیدِهِ لَئِنْ رُمْتَ وَ أَصْحَابُكَ شَیئاً مِنْ ذَلِكَ لَأَسْقِینَّ الْأَرْضَ مِنْ دِمَائِكُمْ، فَإِنْ شِئْتَ فَاعْرِضْ یا عُمَرُ! فَتَلَقَّاهُ أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ: یا أَبَا الْحَسَنِ، بِحَقِّ رَسُولِ اللَّهِ وَ بِحَقِّ مَنْ فَوْقَ الْعَرْشِ إِلَّا خَلَّیتَ عَنْهُ، فَإِنَّا غَیرُ فَاعِلِینَ شَیئاً تَكْرَهُهُ. قَالَ: فَخَلَّى عَنْهُ وَ تَفَرَّقَ النَّاسُ وَ لَمْ یعُودُوا إِلَى ذَلِك»، صدلائل الإمامة، ص134-137، صبحار الأنوار، ج43، ص170-172.