شرح دعای صنمی قریش - جلسه 5

از شجره طوبی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

شرح دعای صنمی قریش

جلسه: 5

أعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین

ولعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی قیام یوم الدین


اجمال جلسات گذشته

در جلسات قبل بیان کردیم؛ میزان اوّلیه در عالم، توحید خدای رحمن است و چون توحید الهی در برابر شرک قرار دارد، پس میزان اوّلیۀ تمام خیرها، یگانگی‏ها، رفاه‏ها، سرورها، بهجت‏ها، دارایی‏ها، بقاها، دوام‏ها، صفاها، خوشی‏ها، کمالات و نیکی‏ها و غیر آنها توحید الهی، و میزان اوّلیۀ تمام شرارت‏ها، شقاوت‏ها، بدی‏ها، دوگانگی‏ها، گرفتاری‏ها، اندوه‏ها، گرفتگی‏ها، ناداری‏ها، زوال‏ها، و غیر آنها شرک به خدای متعال است.

و همچنین گفتیم؛ توحید الهی بدون جایگاهی برای آشکاری، در عالم نمایان نخواهد شد و در مقابل آن، شرک به خدا با تمام تاریکی‏هایش بدون جایگاهی برای آشکاری، در عالم خودنمایی نخواهد کرد.

و همچنین بیان کردیم؛ توحید خدای متعال دارای حقیقتی اوّلیه و پرتوهای ثانویه‏ای است که آن پرتوهای ثانویه، تشعشعات آن نور اصیل به شمار می‏روند و به همین شکل، شرک الهی دارای دو جهت است؛ اوّلاً: ظلمت و شرّ اوّلیه، و ثانیاً: شرورت‏ها و زشتی‏ها و ظلمات ثانویه.

سلسه مقامات نزولی اهل بیت علیهم السلام در ظهور توحید الهی، همچنین درکات دشمنانشان در آشکاری شرک

و همچنین گفتیم؛ جایگاه‏های توحید الهی، همانند اصل توحید، دارای میزان و مظهری اوّلیه هستند و اصل توحید الهی از آن جایگاه‏های اوّلیه نمایان می‏شود، و همچنین جایگاه‏های اوّلیۀ توحید، دارای پیروانی‏اند که آثار و کمالات الهی از آنها بروز می‏کنند. و از طرفی گفتیم؛ همانطوری که شرک به خدا دارای حقیقتی اوّلیه و شئونات و پیامدهای ثانویه‏ای است، جایگاه‏های شرک نیز دارای ظلمت‏های اوّلیه و فروع و خصوصیات ثانویه‏ای هستند که از ظلمت‏های اوّلیه اطاعت می‏کنند.

و در ادامه بیان شد؛ اهل بیت علیهم السلام در توحید الهی، میزان و معیار اوّلیه‏اند و شیعیان ایشان نیز در کمالات، انوار و شئونات توحید الهی، میزان و معیار بعدی هستند، و در مقابل؛ دشمنان اهل بیت علیهم السلام در شرک به خدای رحمن، میزان اوّلیه‏اند و در این موضوع نقشی زیربنایی دارند و پیروان آنها موازین بعدی و وسیله ظهور پیامدهای شرک به خدای‏اند.

پس در نتیجه با بیان این مراتب است که مطلب دیگری آشکار می‏شود و آن، اینکه همانطور که اهل بیت علیهم السلام در یک تقسیم بندی کلّی دارای دو جایگاه هستند: اوّلاً: دارای مقاماتی اوّلیه‏اند که زیربنای تمام فضائل، مراتب و مقامات آنهاست. ثانیاً: دارای مقاماتی بعدی‏اند که میزان کثرت و شئونات بی‏نهایت مقامات اوّلیۀ آن بزرگواران است؛ همینطور در طرف مقابل، این مطلب ثابت است که دشمنان اهل بیت علیهم السلام دارای دو جایگاه‏اند: اوّلاً؛ جایگاه‏هایی اوّلیه و اصیل، و ثانیاً؛ جایگاه‏های فرعی ثانویه.

و این حقایق سلسله‏ای همان حقیقت بسیار عظیم الهی توحیدی ولایی‏ای است که بعض بزرگان شیعه و حکمای عالی مقام و توحید و ولایت شناسان تاریخ شیعه و میان داران و رساننده گان حقایق توحید و ولایت اهل بیت علیهم السلام به شیعیان و پیروان آل طه و یس فرموده‏اند که خداوند منّان دو سلسله نور و ظلمت در عالم هستی قرار داده و اهل بیت علیهم السلام در رأس و مبدأ سلسله نور و دشمنان اوّلیه آن بزرگواران در رأس و مبدأ سلسله ظلمت قرار دارند و این دو سلسله از این دو مبدأ شروع شده تا به جمادهای طیّب و خبیث می‏رسد.

سلسله نور و ظلمت و اهل بیت علیهم السلام و دشمنانشان

پس با بیان این مطالب تا به اینجا انسان به این واقعیّت می‏رسد که دشمنان اوّلیۀ اهل بیت علیهم السلام در اصل، دو نفر بوده‏اند؛ ابوبکر و عمر، زیرا در این دعای شریف می‏بینید با اینکه از چهار نفر نام برده شده و امیر المؤمنین علیه السلام فرموده‏اند: «اللَّهُمَّ الْعَنْ صَنَمَيْ قُرَيْشٍ وَجِبْتَيْهَا وَطَاغُوتَيْهَا وَإِفْكَيْهَا وَابْنَتَيْهِمَا»، ولی در ادامه وقتی در مقام توضیح و تفسیر بر می‏آیند، می‏فرمایند: «اللَّذَینِ» که به معنای آن دو نفر است و این نشان دهندۀ این است که میزان اوّلیه در شرک الهی؛ آن دو نفرند و بخاطر همین است که آن بزرگوار در ابتدای این دعای شریف برای آن دو نفر چهار صفت آورده و فرموده‏اند: «صَنَمَيْ قُرَيْشٍ وَجِبْتَيْهَا وَطَاغُوتَيْهَا وَإِفْكَيْهَا»، پس نخستین آنها ابابکر، و دوّمی آنها عمر، و سوّمی و چهارمی آنها دو دختر آن دو هستند که در خانۀ رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم ساکن بودند و مانند پدرانشان ـ که فسادهای داخلی و خارجی خانۀ آن بزرگوار را تنظیم و تدوین می‏کردند ـ تمام فسادهای داخلی خانۀ رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را تنظیم و تدوین می‏کردند، و افرادی همانند عثمان، عمرو بن عاص، معاویه و خالد بن ولید در مراحل بعدی قرار می‏گیرند.

راه شناخت مبدأ ظلمت و دشمنان اهل بیت شناخت اهل بیت علیهم السلام است

پس اگر قصد دارید جایگاه این دو نفر را دریابید و متوجّه شوید که امیر المؤمنین علیه السلام قصد بیان چه مطلبی را در حق آنها دارند؛ باید به اهل بیت علیهم السلام رو آورید و دریابید که ایشان دارای چه مقام و منزلتی هستند، زیرا این دو نفر، ضدِّ هر جایگاهی که آن بزرگواران در مقامات توحید، عدالت، صدق و... داشته باشند را دارایند و این دو پایه‏های اوّلیۀ شرک و دشمنی با اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هستند.

چهار مقام اوّلیه اهل بیت علیهم السلام و چهار مقام توحید

اهل بیت علیهم السلام دارای چهار مقام اوّلیه و اصیل هستند که این چهار مقام، در پیاده سازی و نمایان کردن توحید خدای منّان در حکم مقامات اوّلیۀ آنها است، زیرا عرض کردیم؛ این بزرگواران آینه‏ها و جایگاه‏های اوّلیۀ تجلّی توحید خدای متعال هستند و توحید الهی دارای چهار مقام است.

مقام اوّل: احدیّت ذاتی خداوند و مقام بیان

مقام اوّل؛ مقام احدیّت خدای متعال است و این بدین معناست که خداوند متعال را به یگانگی بشناسید و تنها به یک خدا معتقد باشید و اعتقاد به ثانویّت و چند خدایی نداشته باشید، و نیز خدای منّان را به وحدت بشناسید و احدی الذات دانید و هیچگونه ترکیب، جهت، حیث و... از گونه‏های ترکیب در او نبینید و او را منزّه از هر عیب و نقص دانید.

مقام دوّم: واحدیّت خداوند و مقام اسماء و صفات و مقام معانی

مقام دوّم؛ بعد از شناخت یگانگی خدا و ثابت قدمی در این اعتقاد که خداوند در این مورد می‏فرماید: {إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي‏ كُنْتُمْ تُوعَدُون * نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآَخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ * نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ}‏[1]؛ «به يقين كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداوند يگانه است، سپس استقامت كردند؛ فرشتگان بر آنان نازل مى‏شوند كه نترسيد و غمگين مباشيد و بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است. ما ياران و مددكاران شما در زندگى دنيا و آخرت هستيم و براى شما هرچه دلتان بخواهد در بهشت فراهم است، و هرچه طلب كنيد به شما داده مى‏شود. اينها وسيله پذيرايى از سوى خداوند غفور و رحيم است».

و همچنین در آیۀ دیگر می‏فرماید: {يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَفِي الْآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمينَ وَيَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاء}[2]؛ «خداوند كسانى را كه ايمان آوردند، بخاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان، استوار مى‏دارد هم در اين جهان و هم در سراى ديگر، و ستمگران را گمراه مى‏سازد، خداوند هر كار را بخواهد انجام مى‏دهد».

و خطاب به رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم، در آیه‏ای دیگر می‏فرماید: {وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَيْ‏ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذي جاءَ بِهِ مُوسى‏ نُوراً وَهُدىً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطيسَ تُبْدُونَها وَتُخْفُونَ كَثيراً وَعُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَلا آباؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في‏ خَوْضِهِمْ يَلْعَبُون}‏[3]؛ «آنها خدا را درست نشناختند كه گفتند: خدا، هيچ چيز بر هيچ انسانى نفرستاده است، بگو: چه كسى كتابى را كه موسى آورد، نازل كرد؟! كتابى كه براى مردم نور و هدايت بود، امّا شما آن را بصورت پراكنده قرار مى‏دهيد قسمتى را آشكار، و قسمت زيادى را پنهان مى‏داريد و مطالبى به شما تعليم داده شده كه نه شما و نه پدرانتان از آن با خبر نبوديد، بگو: خدا، سپس آنها را در گفتگوهاى لجاجت‏آميزشان رها كن تا بازى كنند».

باید در کمالات الهی وارد شوید و باید بدانید که خدا، عالِم، کریم، جواد و رحمن و .... است، پس مقام اوّل، مقام توحید و یگانه بینی و مقام دوّم، آن است که خدای یگانه دارای چه صفات و کمالاتی است و چه حقایق کمالیه‏ای را در عالم منتشر کرده و می‏کند، اهل بیت علیهم السلام مقام اوّل را، مقام بیان می‏نامند، به معنای مقام یگانگی خدای متعال و مقام دوّم را مقام معانی می‏نامند، یعنی ظهور کمالات خداوند سبحان از جایگاه‏ها و مخلوقات عالم.

مقام سوّم: رابطه خدا با خلق و مقام ابواب

مقام سوّم؛ رابطۀ بین صفات کمالیۀ خداوند متعال با خلق است، بدین معنا که خلق از چه راهی با اوصاف کمالیۀ خدای منّان مرتبط هستند، بطور مثال؛ جود خداوند از چه راهی به خلق می‏رسد و خلق صاحب جود و کرم می‏شوند، و به همین شکل در باقی صفات الهی تفکّر کنید.

پس این مقام کانال و راه رسیدن صفات کمالیه به خلق است و اهل بیت علیهم السلام این مقام را مقام ابواب نامیده‏اند و واضح است که اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ابواب خدای رحمن هستند.

مقام چهارم: تعیّن یافتن آثار صفات خداوند و مقام امامت

و مقام چهارم؛ بدین شکل است که واضح است کمالاتی که از خدای متعال بواسطۀ ابواب الهی به خلق می‏رسد باید اندازۀ معیّنی داشته باشد، یعنی به طور مثال؛ صفت جود، بخشش، کرم و دیگر صفات الهی در جای معیّن و صحیحشان عملی شوند و این همان مطلبی است که فرمودند: ایمان انسان وقتی کامل می‏شود که خدای متعال را معطی و مانع بداند. پس نباید در همۀ موقعیّت‏ها کریم باشد یا همیشه غضب کرده و منتقم باشد بلکه باید در جای معیّنش بخشش کند و در جای دیگر مانع شود.

پس جایگاه‏ها باید مشخّص شوند و اگر قرار باشد انسان در هر جا و در هر موقعیّتی بخشندگی کند؛ پس دیگر هیچ فرقی بین کافر و مؤمن و درست کار و بدکار نخواهد گذاشت! و اگر کسی اینگونه شود؛ حالش همانند حاتم طایی خواهد بود که نقل است؛ حاتم طایی در جنگی حضور داشت که دشمن مقابلش از او نیزه‏اش را مطالبه کرد و او نیز نیزه‏اش را به او عطا کرد، در این هنگام هم رزم او به او گفت: آیا نیزه‏ات را به کسی دادی که دشمنت بود و با همان نیزه به تو حمله خواهد کرد؟ حاتم در جوابش گفت: او از من درخواست کرد و من هم باید به او بدهم. معنای این رفتار؛ بی معیاری است.

پس انسان نباید اینگونه باشد، زیرا اینگونه عمل کردن، معیارها و ارزش‏ها را از بین می‏برد و این مطلب مثل همان ضرب المثلی است که می‏گویند: ترحّم بر پلنگ تیزدندان ستم کاری بُوَد بر گوسفندان.

بر میزان و معیار تعلّق گرفتن صفات الهی و اهل بیت علیهم السلام

پس کمالات الهی باید به طور منظّم و مرتّب، همراه با محدودیّت خاصی به خلق برسد و خلق نیز در همان محدودۀ خاص، عمل کنند. و این مطلب، همان عمل امیر المؤمنین علیه السلام است که در یک موقعیّت، جوانان رشید، رعنا و زیبا را گردن می‏زدند، در حالی که به اندازۀ ذرّه‏ای ناراحت نمی‏شدند، بلکه از این کار، بسیار راضی و خشنود بودند و بسیار لذّت می‏بردند.

اگر بخواهید علّت لذّت مولا از این کار را بدانید؛ پس به عنوان نمونه به این مثال دقت کنید، اگر در حیاط منزلتان صدها کبوتر زیبا داشته باشید ولی در عین حال علم داشته باشید که ده عدد اینها، واقعاً کبوتر هستند و باقی آنها، عقرب و رتیل‏هایی هستند که به شکل کبوتر در آمده‏اند و هرجایی که نوک می‏زنند را مسموم می‏کنند و اطرافشان را نابود می‏سازند، شما در این موقعیّت چه کاری انجام می‏دهید؟ حتماً آنهایی که به شکل کبوتر درآمده‏اند را از بین خواهید برد، همچنین از شما می‏پرسم؛ آنها را با خوشحالی و رضایت نابود می‏کنید یا با سختی، ناراحتی و اجبار؟ حتماً با رضایت و شادی این کار را انجام می‏دهید، زیرا نزد خود ایمان دارید که اینها کبوتر نیستند و در لباس کبوتر درآمده‏اند تا انسان‏ها و خلایق سالم را بگزند و نابود کنند.

امیر المؤمنین علیه السلام شیطان‏های بصورت انسان را می‏کشند

پس امیر المؤمنین علیه السلام نیز بر همین میزان است که آنانی که در لباس انسانیّت ظاهر شده‏اند ولی حقیقتشان انسان نبود زیرا با حقیقت انسانیّت که توحید الهی و طرفداری از پیروان توحید الهی بود، می‏جنگیدند و باید بدانید انسان نماها تمام همّشان را در دشمنی با توحید خداوند متعال گذاشته بودند و اگر قدرت و موقعیّتش را پیدا می‏کردند، تمام حق جویان را از بین می‏بردند و اینها همان افرادی بودند که امیر المؤمنین علیه السلام در حال آنها فرمودند: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ‏ وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ»‏[4]، و به همین مضمون رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «وُجُوهُهُمْ وُجُوهُ الْآدَمِيِّينَ وَقُلُوبُهُمْ‏ قُلُوبُ‏ الشَّيَاطِين»‏[5].

و به همین خاطر است که امیر المؤمنین علیه السلام در حق کافران فرمودند: شیطان در سینه‏های آنها لانه کرده و به زبان‏های آنها سخن می‏گوید‏[6]. پس دیگر انسان نیستند، بلکه شیاطینی در شکل انسانند!

و به همین خاطر امام صادق علیه السلام می‏فرمایند: سخت‏ترین حالت برای مؤمن آن است که دشمنش را در شکل خود می‏بیند[7]. یعنی می‏بیند که دشمنش همانند او نماز می‏خواند و روزه می‏گیرد.

و این است که امیر المؤمنین علیه السلام در شورایی که عمر قرار داد فرمودند: من چه زمانی با اوّلی‏هایتان بودم و با آنها مقایسه می‏شدم که اکنون با امثال شما مقایسه شوم؟‏

پس انسان سالم و طرفدار توحید الهی، اینچنین کسانی را به راحتی گردن می‏زند و اعلای این مطلب، امیر المؤمنین علیه السلام است که به جوان زیبای رعنا نگاه می‏کردند ولی حقیقتش را شیطان می‏دیدند و او را مخالف توحید الهی می‏یافتند، در این حالت او را به راحتی گردن می‏زدند.

پیاده شدن و نمایان گشتن صفات قهر و جلال و لطف و جمال الهی در اهل بیت علیهم السلام

پس می‏بینید صفت قهّاریت و جبّاریت خدای متعال به درستی در امیر المؤمنین علیه السلام نمایان شده، و در طرف مقابل باید صفت رحمانیّت و بخشندگی خدای متعال نیز در ولی الله پیاده شده باشد و آینۀ لطف الهی باشد و می‏بینید که امیر المؤمنین علیه السلام، به زن و بچه فردی که گردن زده بودند، خدمت می‏کردند و از آنها عذرخواهی می‏نمودند و دست مهربانی بر سر یتیمش می‏کشیدند و مادر بی‏شوهرش را کمک می‏کردند و در حالی که آن زن، امیر المؤمنین علیه السلام را نمی‏شناخت، می‏فرمودند: تو از علی ابن ابیطالب علیه السلام بگذر‏[8].

پس می‏بینید این دو با هم جمع شده که در یک موقعیّت خشم الهی نمایان می‏شود و در موقعیّتی دیگر لطف و رحمت خدا ظاهر می‏گردد. پس اگر صفات الهی بطور منظّم در خلق پیاده نشوند و در جای مناسب خود قرار نگیرند و در موضع رحم، رحم و در موضع خشم، خشم نباشد؛ تمام نظام عالم برچیده خواهد شد. پس انسان‏ها زمانی می‏توانند به کمالات الهی دست یابند و واجد صفات الهی شوند و صفات خدا در آنها بروز کند که در راه صحیحی که خدا قرار داده است حرکت کنند.

ولی خداوند و ظهور صفات جمال و جلال از مراتب وجودی او

در همین مورد، حدیثی قدسی که یکی از روایات متواتر اسلامی است، وارد شده که خداوند منّان می‏فرماید: «مَا يَزالُ عَبْدي‏ يَتَقَرَّبُ‏ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَلِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا وَرِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بِهَا[9]؛ همواره بندۀ من بواسطۀ نافله‏ها بسوی من تقرّب می‏جوید تا او را دوست بدارم، پس زمانی که دوستش داشتم، گوش او می‏شوم که بواسطه‏اش می‏شنود و چشم او می‏شوم که بواسطه‏اش می‏بیند، و زبان او می‏شوم که بواسطه‏اش سخن می‏گوید، و دست او می‏شوم که بواسطه‏اش عطا می‏کند و پای او خواهم شد که بوسیلۀ آن حرکت می‏کند».

خدای متعال می‏فرماید: دست او خواهم شد، بدین معنا که جود و کرم و در مقابل آن، قهّاریتش را نیز بواسطه دست آن مؤمن جاری می‏کند.

حضرت موسی علیه السلام و ظهور صفات الهی

همچنین در این مورد می‏توان حضرت موسی علیه السلام را مثال زد، البته مطلبی که گفته می‏شود نه بدین معناست که شأن و صفات کریمه آن حضرت را منحصر در این مطلب کنیم؛ بلکه شئونات و صفات کمالیه انبیاء الهی بالاتر و عظیم‏تر از این است!

می‏بینید که حضرت موسی علیه السلام با دستشان دو کار را انجام می‏دادند، یکی؛ عصا که بواسطۀ آن، قهر و غلبه می‏کردند و قهّاریت و خشم الهی را بوسیلۀ آن جاری می‏ساختند و گاهی در حق کسانی که بدان‏ها رحم می‏کردند و قصد نجات آنها را داشتند از عصا استفاده می‏نمودند، بلکه از عصا بیشتر در حق فرعون و کفّار آن زمان استفاده می‏کردند. و می‏دانید که ایشان با همان عصا رود نیل را شکافتند تا بنی اسرائیل نجات یابند و فرعون و کفّار در آن غرق شوند.

پس خدای سبحان بواسطۀ دست حضرت موسی علیه السلام، قهّاریت و غضب خویش را پیاده کرده، و در طرف مقابل آن؛ ایشان دست خود را در جیب خود فرو می‏کردند و با خارج کردن آن، دستشان نورانی می‏شد و می‏درخشید، در حدی که در روز روشن، نور دست آن حضرت جلوی نور خورشید را می‏گرفت و این نور، نور الهی است و نور محبّت خدای منّان است که به این واسطه، طالبان حق و حقیقت به سمت آن حضرت می‏آمدند.

پس معنای اینکه خدای رحمن می‏فرماید: دست او می‏شوم؛ روشن است که بدین معنی است که از طرفی، بواسطۀ او بر دشمنان و کفّار و مخالفین توحید غضب می‏کنم و از طرفی اگر قرار باشد که خوبی و صفا و کمالات را در عالم منتشر کنم، بواسطۀ او این کار را می‏کنم. و همچنین می‏فرماید: زبان و چشم و گوش او می‏شوم که معانی خاص خود را دارد.

اگر صفات خدا بر میزان و معیار معیّن ظهور نکند؛ نظام بهم می‏ریزد

اگر صفات الهی در خلق، در جا و اندازۀ معیّن و منظّم جاری شود، صحیح است ولی اگر به اندازۀ اندکی، کم یا زیاد شود و در آن، تغییر و تحوّل رخ دهد، نظام عالم نابود خواهد شد و کفر، جای ایمان و ایمان، جای کفر را خواهد گرفت.

پس اگر کسی همانند حاتم طایی عمل کند و به هر کس و ناکسی بخشش کند و همانطور که به انسان مؤمن می‏بخشد به ملحد نیز ببخشد و به ظالم و مظلوم نیز سخاوت کند و اگر همه را یکسان بیندیشد؛ در این صورت عدالت در عالم برقرار نخواهد شد!

پس باید پیگیر روال صحیح باشید و به همین دلیل محتاج مقام چهارم هستیم که اهل بیت علیهم السلام از آن به امامت تعبیر کرده‏اند، و آن بزرگواران در این مقام، صفات و کمالات الهی چه آن دسته که مربوط به مؤمنین است و چه آن دسته که مربوط به کفّار و مشرکین است را بطور صحیح و بر اساس حکمت در عالم جاری می‏کنند. این مقام، مقام امامت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است.

اجمال چهار مقام توحید و اهل بیت علیهم السلام

پس معلوم شد که اهل بیت علیهم السلام دارای چهار مقام هستند، مقام اوّل: مقام بیان که مقام نمایان کردن یگانگی خدای متعال است، مقام دوّم: مقام معانی است که آن بزرگواران در روایات گوهربارشان از این مقام به عنوان مقام اسماء و صفات خداوند متعال نام برده‏اند، مقام سوّم: مقام مجرا و کانالی که از آن، این کمالات در عالم جاری می‏شود، و مقام چهارم: مقام امامت است که جایگاه اندازه گیری و معیّن کردن میزان این کمالات است که از هر یک از صفات الهی به چه میزان و در چه جایی باید تجلّی پیدا کرده و جاری شود.

پس اگر این چهار مقام باشد؛ کمالات و توحید خدای رحمن در عالم به درستی جاری می‏شود، امّا چنانچه یکی از این چهار مقام وجود نداشته باشد؛ توحید الهی در عالم به شکل صحیح و حقیقی جاری نخواهد شد و مخلوط به شرک خواهد گشت.

مقام پنجم: اهل بیت علیهم السلام و مقام بشریّت

بعد از این چهار مقام حقیقی، باید گفت: اهل بیت علیهم السلام دارای مقامی دیگر هستند که پنجمین مقام آنهاست و آن؛ مقام بشریّت آن بزرگواران است، که مقام امامت ایشان در لباس بشریّت ـ که مقام پنجم است ـ آشکار می‏شود.

همینطوری که این چهار مقام در اهل بیت علیهم السلام وجود دارد و آل الله معیار و میزان اوّلیه در توحید الهی هستند؛ در طرف مقابل نیز این چهار مقام به شکل شرکی وجود دارد.

چهار صفت اوّلیه دشمنان اهل بیت علیهم السلام و ضدّیّت با آن بزرگواران

به همین خاطر است که امیر المؤمنین علیه السلام در این دعای شریف فرمودند: «اللَّهُمَّ الْعَنْ صَنَمَيْ قُرَيْشٍ وَجِبْتَيْهَا وَطَاغُوتَيْهَا وَإِفْكَيْهَا» و آنها را با این چهار کلمه توصیف کرده‏اند که این چهار کلمه، چهار صفت اوّلیۀ آنهاست و باقی مطالبی که در این دعا ذکر شده، خصوصیّات و شئونات این چهار صفت هستند.

پس اجمالاً بیان کردیم که در ابتدای دعای شریف چهار صفت که اصل و پایه اوّلیه همه پلیدی‏ها، خباثت‏ها و شرور شرکی است ذکر شده و تمام مطالب دیگر، خصوصیّات، شئونات و آثار این چهار صفت هستند که در آن دو نفر وجود داشته است.

قائم مقام خداوند بودن اهل بیت علیهم السلام

پس همان طوری که اهل بیت علیهم السلام دارای مقامات چهارگانه‏اند، دشمنان ایشان نیز دارای درکات چهارگانه هستند و بهتر همین است که از مراتب شرک به درکه تعبیر کنیم زیرا مقام به معنای قیام، عظمت و بزرگی است که خدای متعال در این مورد در قرآن کریم می‏فرماید: {أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَى كُلِّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي الْأَرْضِ أَمْ بِظَاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مَكْرُهُمْ وَصُدُّوا عَنِ السَّبِيلِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ}[10]‏؛ «آيا كسى كه بالاى سر همه ايستاده (و حافظ و نگهبان و مراقب همه است) و اعمال همه را مى‏بيند (همچون كسى است كه هيچ يك از اين صفات را ندارد)؟! آنان براى خدا همتايانى قرار دادند بگو: آنها را نام ببريد، آيا چيزى را به او خبر مى‏دهيد كه از وجود آن در روى زمين بى‏خبر است، يا سخنان ظاهرى مى‏گوييد؟!، (نه، شريكى براى خدا وجود ندارد) بلكه در نظر كافران، دروغ‏هايشان زينت داده شده (و بر اثر ناپاكى درون، چنين مى‏پندارند كه واقعيّتى دارد) و آنها از راه (خدا) بازداشته شده‏اند و هر كس را خدا گمراه كند، راهنمايى براى او وجود نخواهد داشت».

و همچنین است که امیر المؤمنین علیه السلام در مورد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده‏اند: «أشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ اسْتَخْلَصَهُ فِي الْقِدَمِ عَلَى سَائِرِ الْأُمَمِ عَلَى عِلْمٍ مِنْهُ بِهِ انْفَرَدَ عَنِ التَّشَاكُلِ وَالتَّمَاثُلِ مِنْ أَبْنَاءِ الْجِنْسِ وَأْتَمَنَهُ آمِراً وَنَاهِياً عَنْهُ أَقَامَهُ فِي سَائِرِ عَالَمِهِ فِي الْأَدَاءِ و مَقَامَهُ إِذْ كَانَ‏ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَلَا تَحْوِيهِ خَوَاطِرُ الْأَفْكَارِ وَلَا تُمَثِّلُهُ غَوَامِضُ الظِّنَنِ فِي الْأَسْرَارِ- لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْجَبَّار[11]؛ شهادت مى‏دهم كه محمّد بنده و فرستاده اوست، در روزگاران گذشته او را از ميان همه امّت‏ها برگزيده چون مى‏دانست با ديگر همنوعان خود همگون و همانند نيست، او را برگزيد تا از جانب او امر کننده و نهى كننده باشد و در سراسر جهان آفرينش قائم مقام او باشد، زيرا چشم‏ها او را درنيابند و باطن انديشه‏ها پى به وى نبرند و پندارها و گمان‏هاى ژرف و عميق نتوانند او را در درون مجسّم سازند، هيچ معبودى جز او نيست كه پادشاهى قدرتمند و مسلّط است».

پس خدای متعال، رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را در تمام عوالمش قائم مقام خود قرار داده، بنابراین میزان این است که از مراتب شرکی به درکه تعبیر کنیم.

آیه نور و مقامات چهارگانه اهل بیت علیهم السلام

و به همین خاطر است که خدای متعال در قرآن کریم در طرف توحیدی فرموده: {اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في‏ زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَلا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضي‏ءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليم}‏[12]؛ «خداوند نور آسمان‏ها و زمين است مثل نور خداوند همانند چراغدانى است كه در آن چراغى (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گيرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون يك ستاره فروزان، اين چراغ با روغنى افروخته مى‏شود كه از درخت پربركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى (روغنش آن چنان صاف و خالص است كه) نزديك است بدون تماس با آتش شعله‏ور شود نورى است بر فراز نورى و خدا هر كس را بخواهد به نور خود هدايت مى‏كند، و خداوند به هر چيزى داناست».

خداوند متعال فرموده نور الهی، همچون مشکات است و مشکات محل آشکاری نور، و در آن چراغی است و آن چراغ هم در زجاجه است و زجاجه نیز کوکب درّی است، پس می‏بینید که در این آیه، چهار مقام ذکر شده، مقام اوّل؛ مشکات، دوّم؛ مصباح، سوّم؛ زجاجه و چهارم؛ کوکب درّی. و مسائل بعدی‏ای که ذکر شده، شئونات و خصوصیّات این چهار مقام هستند.

و همچنین می‏بینید در چند آیه بعد که در مورد شرک، سخن به میان آمده فرموده: {أَوْ كَظُلُماتٍ في‏ بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور}[13]؛ «يا همچون ظلماتى در يك درياى عميق و پهناور كه موج آن را پوشانده، و بر فراز آن موج ديگرى، و بر فراز آن ابرى تاريك است ظلمت‏هايى است يكى بر فراز ديگرى، آن گونه كه هرگاه دست خود را خارج كند ممكن نيست آن را ببيند، و كسى كه خدا نورى براى او قرار نداده نورى براى او نيست»، و در اینجا نیز چهار جایگاه و درکه بیان شده، جایگاه و درکه اوّل؛ بحر لجّی، دوّم؛ موج، سوّم؛ من فوقه موج و چهارم؛ سحاب و بعد از آن فرموده که ظلماتی است که بعض آن روی بعض دیگر است، و در آیه نور نیز به همین شکل فرموده نوری است روی نور دیگر.

چهار جایگاه ظهور نور توحید مقام و چهار جایگاه خودنمائی شرک درکه است

پس خدای متعال در هر کدام از دو طرف چهار مقام و درکه و جایگاه را بیان فرموده، با این تفاوت که در سلسله نور از بالا به طرف پایین است یعنی از مقام وحدت توحیدی به طرف شئونات، تجلّیات و آثار توحیدی است، امّا در سلسله ظلمت از پایین به طرف بالا است یعنی از مبدأ شرکی به طرف آثار، صفات و جایگاه‏های خودنمایی شرکی است، به این جهت طرف نور را مقام گوییم و طرف ظلمت را درکه نامیم.

پس درست این است که مراتب شرکی را درکه بنامید.

عظمت چهار مقام و جایگاه اهل بیت علیهم السلام

پس اجمالاً باید بدانید، چهار کلمه‏ای که امیر المؤمنین علیه السلام در این دعای شریف فرموده‏اند، بسیار عظیم و دقیق است و این چهار کلمه در برابر چهار مقام بیان، معانی، ابواب و امامت اهل بیت علیهم السلام قرار می‏گیرد، و همینطوری که در طرف توحیدی چهار مقام وجود دارد به شکلی که اگر یکی از این مقامات وجود نداشته باشد حقایق توحیدی جاری نخواهد شد، یعنی اگر اهل بیت علیهم السلام، مقام بیان و یگانگی خدای متعال را در عالم پیاده نمی‏کردند؛ عالم بویی از توحید الهی نمی‏برد، و اگر رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم آنچنان که باید دارای اسماء و صفات الهی نبودند؛ در عالم از اسماء و صفات الهی هیچ خبری نبود، اگر رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم واسطۀ جریان صفات الهی در عالم نبودند؛ صفات الهی به خلق نمی‏رسید، و اگر آن بزرگوار بواسطۀ مقام رسالت و امامتشان این صفات را تنظیم و معین نمی‏کردند و مشخّص نمی‏نمودند که کجا بخشش و ترحّم و کجا غضب رخ دهد؛ اساس عالم برچیده می‏شد، پس همۀ این مقامات مانند زنجیری به یکدیگر متّصل هستند و با فقد هرکدام از این صفات، باقی صفات ضایع خواهند شد.

لزوم چهار درکه و جایگاه در طرف شرک

طرف دیگر نیز همین حکم را دارد که اگر طرف شرک دارای این چهار حقیقت نبود، یعنی حقیقت صنم، جبت، طاغوت و افک را نداشته باشد؛ اصل شرک، صفات شرکی و پیاده کردن صفات شرکی و در تنظیم صفات شرکی که در کدام موقعیّت به چه حدّی باشد که یک جا به نفاق نمایان شود و در جای دیگر به ظلم ظاهری به صورت صحیح رخ نمی‏داد.

نفاق اوّلی و دوّمی و منافق‏تر بودن اوّلی

به عنوان مثال؛ اوّلی و دوّمی را در نظر بگیرید، بدانید؛ ملعون اوّلی از ملعون دوّمی بدتر و خبیث‏تر بود، زیرا نفاق او از دوّمی بیشتر بود و معنای نفاق آن است که انسان حقیقت خود را مخفی می‏کند و خود را در لباس چیز دیگری نمایان می‏سازد و حقیقت اوّلیۀ خود را بواسطۀ آن لباس می‏پوشاند و به همین خاطر است که در کفّار نفاق وجود ندارد، زیرا امر خود را واضح کرده‏اند، ولی افرادی که اطراف رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم را گرفته بودند و به ظاهر شهادتین می‏گفتند، وقتی نزد دوستان خود باز می‏گشتند؛ ابراز دوستی با آنها می‏کردند و می‏گفتند: ما با شما هستیم و پیامبر خدا را مسخره می‏کنیم که خدا در قرآن کریم در وصف آنها می‏فرماید: {وَإِذَا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلى‏ شَياطينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُن}‏[14]؛ «و هنگامى كه افراد باايمان را ملاقات مى‏كنند و مى‏گويند: ما ايمان آورده‏ايم، ولى هنگامى كه با شيطان‏هاى خود خلوت مى‏كنند مى‏گويند: ما با شمائيم، ما فقط (آنها را) مسخره مى‏كنيم».

پس نفاق بدتر است و می‏بینید که ابابکر در اوّلین روزهایی که به اهل بیت علیهم السلام ظلم می‏کردند، نفاق را جاری می‏کرد و گریه می‏کرد و کسانی که بین جمعیّتی که در جریان حمله به خانه امیر المؤمنین علیه السلام بودند، گریه نکردند؛ عمر و خالد بن ولید بودند[15] و ابابکر دست بر سر حسنین علیهما السلام می‏کشید و می‏گفت: فدای شما شوم[16] و حضرت زهرا سلام الله علیها وقتی برای مطالبۀ حقشان آمدند، گفت: من از مال خودم هرچه می‏خواهی به تو می‏دهم و فدای تو می‏شوم ولی چه کنم که فدک از آن بیت المال است و باید آن را به مسلمین بازگردانم و من خلاف راه رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم را نمی‏روم[17].

می‏بینید که این حرکات به وضوح حاکی از نفاق هستند، امّا عمر به صورت واضح در برابر اهل بیت علیهم السلام شمشیر کشید و هنگامی که به او خبر دادند که در این خانه، حضرت زهرا سلام الله علیها حضور دارد، گفت: هرکه می‏خواهد باشد و زنان برای ما مسأله‏ای نیستند و ما را از بافته‏های ناقص زن‏ها رها کنید[18] و ظلمش را به وضوح نشان داد و وقتی حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها به او فرمودند: آیا خانه را بر ما که درونش هستیم آتش می‏زنی؟ عمر در جواب گفت: آری به خدا قسم این کار را می‏کنم. پس نفاق در ابابکر بسیار قوی‏تر از عمر بود و در عمر نسبت به ابابکر کمتر بود، پس ابابکر نسبت به عمر پست‏تر بود، پس اصل ظلم و فسادهای عالم از اوّلی بود.

اهل بیت علیهم السلام اصل همه حقایق توحیدی و اوّلی و دوّمی اصل همه شرک

پس اجمالاً همانطوری که اهل بیت علیهم السلام، اصل تمام حقایق توحیدیه در عالم هستند؛ اوّلی و دوّمی در چهار درکه‏ای که ذکر شد اصل تمام خبائث عالم هستند. و همانطوری که اهل بیت علیهم السلام از قریش هستند؛ اوّلی و دوّمی نیز از قریش هستند، با این تفاوت که اهل بیت علیهم السلام از قریشی هستند که با نور الهی است ولی آنها از قریش شرکی هستند.

پس انسان باید در این چهار صفت بسیار دقّت کند که در برابر چهار صفت توحیدی اهل بیت علیهم السلام قرار می‏گیرند و اوّلی و دوّمی نیز اصل شرک الهی هستند.


الحمد لله ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین

دریافت فایل (MP3) (PDF)


[1]. فصّلت: 30 ـ 32.

[2]. إبراهیم: 27.

[3]. الأنعام: 91.

[4]. نهج البلاغة، ص118، الخطبة 87: عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَتَجَلْبَبَ الْخَوْفَ‏ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى‏ فِي قَلْبِهِ وَأَعَدَّ الْقِرَى‏ لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ وَهَوَّنَ الشَّدِيدَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ وَارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلاً وَسَلَكَ سَبِيلاً جَدَداً قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ الشَّهَوَاتِ وَتَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ إِلَّا هَمّاً وَاحِداً انْفَرَدَ بِهِ فَخَرَجَ مِنْ صِفَةِ الْعَمَى وَمُشَارَكَةِ أَهْلِ الْهَوَى وَصَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى وَمَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ وَسَلَكَ سَبِيلَهُ وَعَرَفَ مَنَارَهُ وَقَطَعَ غِمَارَهُ‏ وَاسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا وَمِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِي أَرْفَعِ الْأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَيْهِ وَتَصْيِيرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ كَشَّافُ عَشَوَاتٍ‏ مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ دَلِيلُ فَلَوَاتٍ‏ يَقُولُ فَيُفْهِمُ وَيَسْكُتُ فَيَسْلَمُ قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ وَأَوْتَادِ أَرْضِهِ قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْيُ الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ يَصِفُ الْحَقَّ وَيَعْمَلُ بِهِ لَا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلَّا أَمَّهَا وَلَا مَظِنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ‏ فَهُوَ قَائِدُهُ وَإِمَامُهُ يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ‏ وَيَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ‏ وَآخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَلَيْسَ بِهِ فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَأَضَالِيلَ مِنْ ضُلَّالٍ وَنَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَقَوْلِ زُورٍ قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ وَعَطَفَ الْحَقَ‏ عَلَى أَهْوَائِهِ يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَيُهَوِّنُ كَبِيرَ الْجَرَائِمِ يَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَفِيهَا وَقَعَ وَيَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَبَيْنَهَا اضْطَجَعَ فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ‏ وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ وَلَا بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ وَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ‏ وَأَنَّى تُؤْفَكُونَ‏ وَالْأَعْلَامُ‏ قَائِمَةٌ وَالْآيَاتُ وَاضِحَةٌ وَالْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ‏ وَكَيْفَ تَعْمَهُونَ‏ وَبَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ وَهُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَأَعْلَامُ الدِّينِ وَأَلْسِنَةُ الصِّدْقِ فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ‏ أَيُّهَا النَّاسُ خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ صلّی الله علیه و آله و سلّم إِنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَلَيْسَ بِمَيِّتٍ وَيَبْلَى مَنْ بَلِيَ مِنَّا وَلَيْسَ بِبَالٍ فَلَا تَقُولُوا بِمَا لَا تَعْرِفُونَ فَإِنَّ أَكْثَرَ الْحَقِّ فِيمَا تُنْكِرُونَ وَاعْذِرُوا مَنْ لَا حُجَّةَ لَكُمْ عَلَيْهِ وَهُوَ أَنَا أَ لَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ الْأَكْبَرِ وَأَتْرُكْ فِيكُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ قَدْ رَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ الْإِيمَانِ وَوَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَالْحَرَامِ وَأَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي وَفَرَشْتُكُمُ‏ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَفِعْلِي وَأَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسِي فَلَا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْيَ فِيمَا لَا يُدْرِكُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ وَلَا تَتَغَلْغَلُ إِلَيْهِ الْفِكَر.

[5]. الخصال ج1، ص154، ح192: عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: الْجِنُّ عَلَى ثَلَاثَةِ أَجْزَاءٍ فَجُزْءٌ مَعَ الْمَلَائِكَةِ وَجُزْءٌ يَطِيرُونَ فِي الْهَوَاءِ وَجُزْءٌ كِلَابٌ وَحَيَّاتٌ وَالْإِنْسُ عَلَى ثَلَاثَةِ أَجْزَاءٍ فَجُزْءٌ تَحْتَ ظِلِّ الْعَرْشِ يَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ وَجُزْءٌ عَلَيْهِمُ‏ الْحِسَابُ‏ وَالْعَذَابُ وَجُزْءٌ وُجُوهُهُمْ وُجُوهُ الْآدَمِيِّينَ وَقُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ.

جامع الأخبار، ص129: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم‏ يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ وُجُوهُهُمْ وُجُوهُ الْآدَمِيِّينَ وَقُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ كَأَمْثَالِ الذُّبَابِ الضِّرَارِ سَفَّاكُونَ لِلدِّمَاءِ لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ‏ إِنْ تَابَعْتَهُمُ‏ ارْتَابُوكَ‏ وَإِنْ حَدَّثْتَهُمْ كَذَّبُوكَ وَإِنْ تَوَارَيْتَ عَنْهُمُ اغْتَابُوكَ السُّنَّةُ فِيهِمْ بِدْعَةٌ وَالْبِدْعَةُ فِيهِمْ سُنَّةٌ وَالْحَلِيمُ بَيْنَهُمْ غَادِرٌ وَالْغَادِرُ بَيْنَهُمْ حَلِيمٌ وَالْمُؤْمِنُ فِيمَا بَيْنَهُمْ مُسْتَضْعَفٌ وَالْفَاسِقُ فِيمَا بَيْنَهُمْ مُشَرَّفٌ صِبْيَانُهُمْ عَارِمٌ وَنِسَاؤُهُمْ شَاطِرٌ وَشَيْخُهُمْ لَا يَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَلَا يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ الِالْتِجَاءُ إِلَيْهِمْ خِزْيٌ وَالِاعْتِدَادُ بِهِمْ ذُلٌّ وَطَلَبُ مَا فِي أَيْدِيهِمْ فَقْرٌ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَحْرِمُهُمُ اللَّهُ قَطْرَ السَّمَاءِ فِي أَوَانِهِ وَيُنْزِلُهُ فِي غَيْرِ أَوَانِهِ يُسَلِّطُ عَلَيْهِمْ شِرَارَهُمْ فَيَسُومُونَهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَهُمْ فَيَدْعُو خِيَارُهُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ.

[6]. نهج البلاغة، ص53، الخطبه7: اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ‏ مِلَاكاً وَاتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً فَبَاضَ وَفَرَّخَ‏ فِي صُدُورِهِمْ وَدَبَّ وَدَرَجَ‏ فِي حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَنَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ‏ وَزَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ‏ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ‏ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ وَنَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِه‏.

[7]. علل الشرائع، ج2، ص608:... قَالَ أُخْبِرُكَ يَا إِبْرَاهِيمُ خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى بَعْدَ ذَلِكَ أَرْضاً سَبِخَةً خَبِيثَةً مُنْتِنَةً ثُمَّ فَجَّرَ مِنْهَا مَاءً أُجَاجاً آسِناً مَالِحاً فَعَرَضَ عَلَيْهَا وَلَايَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلَمْ تَقْبَلْهَا فَأَجْرَى ذَلِكَ الْمَاءَ عَلَيْهَا سَبْعَةَ أَيَّامٍ حَتَّى طَبَّقَهَا وَعَمَّهَا ثُمَّ نَضَبَ ذَلِكَ الْمَاءَ عَنْهَا ثُمَّ أَخَذَ مِنْ ذَلِكَ الطِّينِ فَخَلَقَ مِنْهُ الطُّغَاةَ وَأَئِمَّتَهُمْ ثُمَّ مَزَجَهُ بِثُفْلِ طِينَتِكُمْ وَلَوْ تَرَكَ طِينَتَهُمْ عَلَى حَالِهَا وَلَمْ يَمْزُجْ بِطِينَتِكُمْ لَمْ يَشْهَدُوا الشَّهَادَتَيْنِ وَلَا صَلَّوْا وَلَا صَامُوا وَلَا زَكَّوْا وَلَا حَجُّوا وَلَا أَدَّوُا الْأَمَانَةَ وَلَا أَشْبَهُوكُمْ فِي الصُّوَرِ وَلَيْسَ شَيْ‏ءٌ أَكْبَرَ عَلَى الْمُؤْمِنِ مِنْ أَنْ يَرَى صُورَةَ عَدُوِّهِ مِثْلَ صُورَتِهِ، الخبر.

[8]. مناقب آل أبي طالب، ج2، ص115: وَنَظَرَ عَلِيٌّ إِلَى امْرَأَةٍ عَلَى كَتِفِهَا قِرْبَةُ مَاءٍ فَأَخَذَ مِنْهَا الْقِرْبَةَ فَحَمَلَهَا إِلَى مَوْضِعِهَا وَسَأَلَهَا عَنْ حَالِهَا فَقَالَتْ بَعَثَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ صَاحِبِي إِلَى بَعْضِ الثُّغُورِ فَقُتِلَ وَتَرَكَ عَلِيٌّ صِبْيَاناً يَتَامَى وَلَيْسَ عِنْدِي شَيْ‏ءٌ فَقَدْ أَلْجَأَتْنِي الضَّرُورَةُ إِلَى خِدْمَةِ النَّاسِ‏ فَانْصَرَفَ‏ وَبَاتَ لَيْلَتَهُ قَلِقاً فَلَمَّا أَصْبَحَ حَمَلَ زِنْبِيلاً فِيهِ طَعَامٌ فَقَالَ بَعْضُهُمْ أَعْطِنِي أَحْمِلْهُ عَنْكَ فَقَالَ مَنْ يَحْمِلُ وِزْرِي عَنِّي يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَتَى وَقَرَعَ الْبَابَ فَقَالَتْ مَنْ هَذَا قَالَ أَنَا ذَلِكَ الْعَبْدُ الَّذِي حَمَلَ مَعَكِ الْقِرْبَةَ فَافْتَحِي فَإِنَّ مَعِي شَيْئاً لِلصِّبْيَانِ فَقَالَتْ رَضِيَ اللَّهُ عَنْكَ وَحَكَمَ بَيْنِي وَبَيْنَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَدَخَلَ وَقَالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ اكْتِسَابَ الثَّوَابِ فَاخْتَارِي بَيْنَ أَنْ تَعْجَنِينَ وَتَخْبِزِينَ وَبَيْنَ أَنْ تُعَلِّلِينَ‏ الصِّبْيَانَ لِأَخْبِزَ أَنَا فَقَالَتْ أَنَا بِالْخُبْزِ أَبْصَرُ وَعَلَيْهِ أَقْدَرُ وَلَكِنْ شَأْنَكَ وَالصِّبْيَانَ فَعَلِّلْهُمْ حَتَّى أَفْرُغَ مِنَ الْخَبْزِ فَعَمَدَتْ إِلَى الدَّقِيقِ فَعَجَنَتْهُ وَعَمَدَ عَلِيٌّ علیه السلام إِلَى اللَّحْمِ فَطَبَخَهُ وَجَعَلَ يُلْقِمُ الصِّبْيَانَ مِنْ اللَّحْمِ وَالتَّمْرِ وَغَيْرِهِ فَكُلَّمَا نَاوَلَ الصِّبْيَانَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً قَالَ لَهُ يَا بُنَيَّ اجْعَلْ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فِي حِلٍّ مِمَّا مَرَّ فِي أَمْرِكَ فَلَمَّا اخْتَمَرَ الْعَجِينُ قَالَتْ يَا عَبْدَ اللَّهِ سُجِرَ التَّنُّورُ فَبَادَرَ لِسَجْرِهِ فَلَمَّا أَشْعَلَهُ وَلَفَحَ فِي وَجْهِهِ جَعَلَ يَقُولُ ذُقْ يَا عَلِيُّ هَذَا جَزَاءُ مَنْ ضَيَّعَ الْأَرَامِلَ وَالْيَتَامَى فَرَأَتْهُ امْرَأَةٌ تَعْرِفُهُ فَقَالَتْ وَيْحَكِ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ فَبَادَرَتِ الْمَرْأَةُ وَهِيَ تَقُولُ وَا حَيَايَ مِنْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ بَلْ وَا حَيَايَ مِنْكِ يَا أَمَةَ اللَّهِ فِيمَا قَصَّرْتُ فِي أَمْرِكِ‏.

[9]. الكافي، ج2، ص352، ح7: عَنْ حَمَّادِ بْنِ بَشِيرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي وَمَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ‏ عَلَيْهِ‏ وَإِنَّهُ‏ لَيَتَقَرَّبُ‏ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَلِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَإِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَمَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ مَوْتِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَأَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ‏.

المؤمن، ص32، ح61: وَعَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: نَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَى النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يَقُولُ مَنْ أَهَانَ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنَ فَقَدِ اسْتَقْبَلَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَمَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنُ بِمِثْلِ‏ أَدَاءِ الْفَرَائِضِ‏ وَإِنَّهُ لَيَتَنَفَّلُ لِي حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَيَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا وَرِجْلَهُ الَّتِي يَمْشِي بِهَا وَمَا تَرَدَّدْتُ فِي شَيْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي فِي مَوْتِ [فَوْتِ‏] عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَأَنَا أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ‏ وَإِنَّ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يَسَعُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَلَوْ حَوَّلْتُهُ إِلَى الْغِنَى كَانَ شَرّاً لَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ لَا يَسَعُهُ إِلَّا الْغِنَى وَلَوْ حَوَّلْتُهُ إِلَى الْفَقْرِ لَكَانَ شَرّاً لَهُ‏ وَإِنَّ عَبْدِي لَيَسْأَلُنِي قَضَاءَ الْحَاجَةِ فَأَمْنَعُهُ إِيَّاهَا لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَهُ‏.

[10]. الرعد: 33.

[11]. مصباح المتهجّد، ج2، ص752: حَدَّثَنَا الْفَيَّاضُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الطَّرَسُوسِيُ‏ بِطُوسَ سَنَةَ تِسْعٍ وَخَمْسِينَ وَمِائَتَيْنِ وَقَدْ بَلَغَ التِّسْعِينَ‏ أَنَّهُ شَهِدَ أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام فِي يَوْمِ الْغَدِيرِ وَبِحَضْرَتِهِ جَمَاعَةٌ مِنْ خَاصَّتِهِ قَدِ احْتَبَسَهُمْ لِلْإِفْطَارِ وَقَدْ قَدَّمَ إِلَى مَنَازِلِهِمْ‏ الطَّعَامَ‏ وَالْبِرَّ وَالصِّلَاتِ وَالْكِسْوَةَ حَتَّى الْخَوَاتِيمَ وَالنِّعَالَ وَقَدْ غَيَّرَ مِنْ أَحْوَالِهِمْ وَأَحْوَالِ حَاشِيَتِهِ وَجُدِّدَتْ لَهُ آلَةٌ غَيْرُ الْآلَةِ الَّتِي جَرَى الرَّسْمُ بِابْتِذَالِهَا قَبْلَ يَوْمِهِ وَهُوَ يَذْكُرُ فَضْلَ الْيَوْمِ وَقِدَمَهُ‏ فَكَانَ مِنْ قَوْلِهِ علیه السلام حَدَّثَنِي الْهَادِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنِي جَدِّي الصَّادِقُ قَالَ حَدَّثَنِي الْبَاقِرُ قَالَ حَدَّثَنِي سَيِّدُ الْعَابِدِينَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي الْحُسَيْنُ قَالَ اتَّفَقَ فِي بَعْضِ سِنِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام الْجُمُعَةُ وَالْغَدِيرُ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ عَلَى خَمْسِ سَاعَاتٍ مِنْ نَهَارِ ذَلِكَ الْيَوْمِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ حَمْداً لَمْ يُسْمَعْ بِمِثْلِهِ وَأَثْنَى عَلَيْهِ ثَنَاءً لَمْ يَتَوَجَّهْ إِلَيْهِ غَيْرُهُ فَكَانَ مَا حُفِظَ مِنْ ذَلِكَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْحَمْدَ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَى حَامِدِيهِ طَرِيقاً مِنْ طُرُقِ الِاعْتِرَافِ بِلَاهُوتِيَّتِهِ وَصَمَدَانِيَّتِهِ وَرَبَّانِيَّتِهِ وَفَرْدَانِيَّتِهِ وَسَبَباً إِلَى الْمَزِيدِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَمَحَجَّةً لِلطَّالِبِ مِنْ فَضْلِهِ وَكَمَّنَ فِي إِبْطَانِ اللَّفْظِ حَقِيقَةَ الِاعْتِرَافِ لَهُ بِأَنَّهُ الْمُنْعِمُ عَلَى كُلِّ حَمْدٍ بِاللَّفْظِ وَإِنْ عَظُمَ وَأَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ شَهَادَةً نُزِعَتْ عَنْ إِخْلَاصِ الطَّوِي وَنُطْقَ اللِّسَانِ بِهَا عِبَارَةً عَنْ صِدْقٍ خَفِيٍّ أَنَّهُ‏ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ إِذْ كَانَ الشَّيْ‏ءُ مِنْ مَشِيَّتِهِ فَكَانَ لَا يُشْبِهُهُ مُكَوَّنُهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ اسْتَخْلَصَهُ فِي الْقِدَمِ عَلَى سَائِرِ الْأُمَمِ عَلَى عِلْمٍ مِنْهُ انْفَرَدَ عَنِ التَّشَاكُلِ وَالتَّمَاثُلِ مِنْ أَبْنَاءِ الْجِنْسِ وَانْتَجَبَهُ آمِراً وَنَاهِياً عَنْهُ أَقَامَهُ فِي سَائِرِ عَالَمِهِ فِي الْأَدَاءِ مَقَامَهُ إِذْ كَانَ‏ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَلَا تَحْوِيهِ خَوَاطِرُ الْأَفْكَارِ وَلَا تُمَثِّلُهُ غَوَامِضُ الظِّنَنِ‏ فِي الْأَسْرَارِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْجَبَّارُ قَرَنَ الِاعْتِرَافَ بِنُبُوَّتِهِ بِالاعْتِرَافِ بِلَاهُوتِيَّتِهِ وَاخْتَصَّهُ مِنْ تَكْرِمَتِهِ بِمَا لَمْ يَلْحَقْهُ فِيهِ أَحَدٌ مِنْ بَرِيَّتِهِ فَهُوَ أَهْلُ ذَلِكَ بِخَاصَّتِهِ وَخَلَّتِهِ إِذْ لَا يَخْتَصُّ مَنْ يَشُوبُهُ التَّغْيِيرُ وَلَا يُخَالِلُ مَنْ يَلْحَقُهُ التَّظْنِينُ وَأَمَرَ بِالصَّلَاةِ عَلَيْهِ مَزِيداً فِي تَكْرِمَتِهِ وَطَرِيقاً لِلدَّاعِي إِلَى إِجَابَتِهِ فَصَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَكَرَّمَ وَشَرَّفَ وَعَظَّمَ مَزِيداً لَا يَلْحَقُهُ التَّنْفِيدُ وَلَا يَنْقَطِعُ عَلَى التَّأْبِيدِ وَأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى اخْتَصَّ لِنَفْسِهِ بَعْدَ نَبِيِّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم مِنْ بَرِيَّتِهِ خَاصَّةً عَلَّاهُمْ بِتَعْلِيَتِهِ وَسَمَا بِهِمْ إِلَى رُتْبَتِهِ وَجَعَلَهُمُ الدُّعَاةَ بِالْحَقِّ إِلَيْهِ وَالْأَدِلَّاءَ بِالْإِرْشَادِ عَلَيْهِ لِقَرْنٍ قَرْنٍ وَزَمَنٍ زَمَنٍ أَنْشَأَهُمْ فِي الْقِدَمِ قَبْلَ كُلِّ مَذْرُوٍّ وَمَبْرُوٍّ أَنْوَاراً أَنْطَقَهَا بِتَحْمِيدِهِ وَأَلْهَمَهَا شُكْرَهُ وَتَمْجِيدَهُ وَجَعَلَهَا الْحُجَجَ عَلَى كُلِّ مُعْتَرِفٍ لَهُ بِمَلَكَةِ الرُّبُوبِيَّةِ وَسُلْطَانِ الْعُبُودِيَّةِ وَاسْتَنْطَقَ بِهَا الْخَرَسَاتِ بِأَنْوَاعِ اللُّغَاتِ بُخُوعاً لَهُ فَإِنَّهُ‏ فَاطِرُ الْأَرَضِينَ وَالسَّمَاوَاتِ وَأَشْهَدَهُمْ خَلْقَهُ وَوَلَّاهُمْ‏ مَا شَاءَ مِنْ أَمْرِهِ جَعَلَهُمُ تَرَاجِمَ مَشِيَّتِهِ وَأَلْسُنَ إِرَادَتِهِ عَبِيداً لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَما خَلْفَهُمْ وَلا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏ وَهُمْ مِنْ‏ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ‏ يَحْكُمُونَ بِأَحْكَامِهِ وَيَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِهِ وَيَعْتَمِدُونَ حُدُودَهُ وَيُؤَدُّونَ فَرْضَهُ وَلَمْ يَدَعِ الْخَلْقَ فِي بُهَمٍ صُمّاً وَلَا فِي عَمْيَاءَ بُكْماً بَلْ جَعَلَ لَهُمْ عُقُولاً مَازَجَتْ شَوَاهِدَهُمْ وَتَفَرَّقَتْ فِي هَيَاكِلِهِمْ وَحَقَّقَهَا فِي نُفُوسِهِمْ وَاسْتَعْبَدَ لَهَا حَوَاسَّهُمْ فَقَرَّرَ بِهَا عَلَى أَسْمَاعٍ وَنَوَاظِرَ وَأَفْكَارٍ وَخَوَاطِرَ أَلْزَمَهُمْ بِهَا حُجَّتَهُ وَأَرَاهُمْ بِهَا مَحَجَّتَهُ وَأَنْطَقَهُمْ عَمَّا شَهِدَ بِأَلْسُنٍ ذَرِبَةٍ بِمَا قَامَ فِيهَا مِنْ قُدْرَتِهِ وَحِكْمَتِهِ وَبَيَّنَ عِنْدَهُمْ بِهَا لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيى‏ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ‏ بَصِيرٌ شَاهِدٌ خَبِيرٌ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَمَعَ لَكُمْ مَعْشَرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي هَذَا الْيَوْمِ عِيدَيْنِ عَظِيمَيْنِ كَبِيرَيْنِ لَا يَقُومُ أَحَدُهُمَا إِلَّا بِصَاحِبِهِ لِيُكْمِلَ عِنْدَكُمْ جَمِيلَ صَنِيعَتِهِ وَيَقِفَكُمْ عَلَى طَرِيقِ رُشْدِهِ وَيَقْفُو بِكُمْ آثَارَ الْمُسْتَضِيئِينَ بِنُورِ هِدَايَتِهِ وَيَشْمَلَكُمْ‏ مِنْهَاجَ قَصْدِهِ وَيُوَفِّرَ عَلَيْكُمْ هَنِي‏ءَ رِفْدِهِ فَجَعَلَ الْجُمُعَةَ مَجْمَعاً نَدَبَ إِلَيْهِ لِتَطْهِيرِ مَا كَانَ قَبْلَهُ وَغَسْلِ مَا كَانَ‏ أَوْقَعَتْهُ مَكَاسِبُ السَّوْءِ مِنْ مِثْلِهِ إِلَى مِثْلِهِ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ وَتِبْيَانِ خَشْيَةِ الْمُتَّقِينَ وَوَهَبَ مِنْ ثَوَابِ الْأَعْمَالِ فِيهِ أَضْعَافَ مَا وَهَبَ لِأَهْلِ طَاعَتِهِ فِي الْأَيَّامِ قَبْلَهُ وَجَعَلَهُ لَا يَتِمُّ إِلَّا بِالايْتِمَارِ لِمَا أُمِرَ بِهِ وَالِانْتِهَاءِ عَمَّا نُهِيَ عَنْهُ وَالْبُخُوعِ بِطَاعَتِهِ فِيمَا حَثَّ عَلَيْهِ وَنَدَبَ إِلَيْهِ فَلَا يَقْبَلُ تَوْحِيدَهُ إِلَّا بِالاعْتِرَافِ لِنَبِيِّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم بِنُبُوَّتِهِ وَلَا يَقْبَلُ دَيْناً إِلَّا بِوَلَايَةِ مَنْ أَمَرَ بِوَلَايَتِهِ وَلَا تَنْتَظِمُ أَسْبَابُ طَاعَتِهِ إِلَّا بِالتَّمَسُّكِ بِعِصَمِهِ وَعِصَمِ أَهْلِ وَلَايَتِهِ فَأَنْزَلَ عَلَى نَبِيِّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فِي يَوْمَ الدَّوْحِ مَا بَيَّنَ بِهِ‏ عَنْ إِرَادَتِهِ فِي خُلَصَائِهِ وَذَوِي اجْتِبَائِه‏ وَأَمَرَهُ بِالْبَلَاغِ وَتَرْكِ الْحَفْلِ بِأَهْلِ الزَّيْغِ وَالنِّفَاقِ وَضَمِنَ لَهُ عِصْمَتَهُ مِنْهُم‏، الخبر.

[12]. النور: 35.

[13]. النور: 40.

[14]. البقرة: 14.

[15]. كتاب سليم بن قيس، ج2، ص587:... قَالَ:‏ قُلْتُ لِسَلْمَانَ: أَ دَخَلُوا عَلَى فَاطِمَةَ سلام الله علیها بِغَيْرِ إِذْنٍ قَالَ إِي وَاللَّهِ وَمَا عَلَيْهَا مِنْ خِمَارٍ فَنَادَتْ وَا أَبَتَاهْ وَا رَسُولَ اللَّهِ يَا أَبَتَاهْ فَلَبِئْسَ مَا خَلَّفَكَ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ وَعَيْنَاكَ لَمْ تَتَفَقَّأْ فِي قَبْرِكَ تُنَادِي بِأَعْلَى صَوْتِهَا فَلَقَدْ رَأَيْتُ‏ أَبَا بَكْرٍ وَمَنْ حَوْلَهُ يَبْكُونَ [وَ يَنْتَحِبُونَ‏] مَا فِيهِمْ إِلَّا بَاكٍ غَيْرَ عُمَرَ وَخَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ وَالْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ وَعُمَرُ يَقُولُ إِنَّا لَسْنَا مِنَ‏ النِّسَاءِ وَرَأْيِهِنَّ فِي شَيْ‏ءٍ، الخبر.

[16]. تاريخ مدينة دمشق، ج30، ص307: عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ اَلْأَصْبَهَانِيِّ قَالَ: جَاءَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍ إِلَى أَبِي بَكْرٍ وَهُوَ عَلَى مِنْبَرِ رَسُولِ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَقَالَ: اِنْزِلْ عَنْ مَجْلِسِ أَبِي، قال: صَدَقْتَ إِنَّهُ مَجْلِسُ أَبِيكَ، ثُمَّ أَجْلَسَهُ فِي حَجْرِهِ ثُمَّ بَكَى. فَقَالَ عَلِيٌ علیه السلام: وَاللَّهِ مَا هَذَا عَنْ أَمْرِي قَالَ: صَدَقْتَ وَاللَّهِ مَا اتَّهَمتُكَ.

السقيفة وفدك، ص105: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا قَالَ حَدَّثَنِي اِبْنُ عَائِشَةَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ عَمِّهِ قَالَ لَمَّا كَلَّمَتْ فَاطِمَةُ أَبَا بَكْرٍ بَكَى ثُمَّ قَالَ يَا اِبْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ وَاللَّهِ مَا وَرَّثَ أَبُوك دِينَاراً ولا دِرْهَماً وَأَنَّهُ قَالَ إنَّ الأنبياءَ لاَ يورثون فَقَالَتْ أَنَّ فَدَكَ وَهَبَهَا لِي رَسُولُ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَالَ فَمَنْ يَشْهَدُ بِذَلِكَ فَجَاءَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَشَهِد، الخبر.

[17]. السقيفة وفدك، ص104: وروى هشام بنُ محَمَّد عن أَبِيهِ قَالَ قَالَتْ فاطِمَةُ لِأَبِي بَكْرٍ إِنَّ أُمَّ أَيْمَنَ تَشْهَدُ لِي أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَعْطَانِي فَدَكَ فَقَالَ لَهَا يَا ابنة رَسُولِ اَللَّهِ وَاللَّهِ مَا خَلَقَ اَللَّهُ خَلْقاً أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَبِيكَ وَلَوَدِدْتُ أَنَّ اَلسَّمَاءَ وَقَعَتْ عَلَى الأَرْضِ يَوْمَ مَاتَ أَبُوك واللَّهِ لَأن تَفْتَقِرَ عَائِشَةُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِن أن تَفتَقِري أَتراني أُعطِيَ الأحمَرَ والأبْيَضَ حَقَّهُ وأظْلِمَكِ حَقَّكِ وأنتِ بِنتُ رَسُولِ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم إِنَّ هَذَا اَلْمَالَ لَمْ يَكُنْ لِلنَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم، وإِنَّمَا كَانَ مَالاً مِنْ أَمْوَالِ المُسْلِمينَ يَحْمِلُ النَّبِيُّ بِهِ الرِّجَالَ ويُنْفِقُهُ في سَبِيلِ اللَّهِ فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَلِّيتُهُ كَمَا كانَ يَلِيهِ قَالَتْ وَاللَّهِ لاَ كَلَّمْتُكَ أَبَداً قَالَ وَاللَّهِ لاَ هَجَرْتُكِ أَبَداً قالت وَاللَّهِ لَأَدْعُوَنَّ اَللَّهَ عَلَيْكَ قَالَ واللّه لَأَدْعُوَنَّ اَللَّهَ لَكِ فَلَمَّا حَضَرَتْهَا الوَفاةُ أوصَت أَلاَّ يُصَلِّيَ عَلَيْهَا فَدُفِنَتْ لَيْلاً وَصَلَّى عَلَيْهَا عَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ المُطَّلِبِ وكانَ بَيْنَ وَفَاتِهَا وَوَفَاةِ أَبِيهَا اثْنَتَانِ وسَبْعُونَ لَيْلَةً.

السقيفة وفدك، ص115: وَعَن عروة عَنْ عَائِشَةَ أَنَّ أَزْوَاجَ اَلنَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَرْسَلْنَ عُثْمَانُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَذَكَرَ اَلْحَدِيثَ قَالَ عُرْوَةُ وَكَانَتْ فَاطِمَةُ قَدْ سَأَلَتْ مِيرَاثَهَا مِنْ أَبِي بَكْرٍ مِمَّا تَرَكَهُ اَلنَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم فَقَالَ لَهَا بِأَبِي أَنْتِ وأُمِّي وبِأَبِي أَبُوكِ وأُمِّي ونَفْسِي إِنْ كُنْتِ سَمِعْتِ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم شَيْئاً أوْ أَمَرَكِ بَشِئ لَمْ أَتَّبِعْ غَيْرَ مَا تَقُولِينَ وأَعْطَيْتُكِ مَا تَبْتَغِينَ وإلاَّ فَإنِّي أتَّبِعُ مَا أُمِرْتُ بِه.

السقيفة وفدك، ص115: عَنْ أَبِي البختري ّ قَالَ لَها أبُو بَكرٍ لَمَّا طَلَبتُ فَدَكَ بِأَبِي أَنْتَ وأُمِّي أَنْتَ عِنْدِي الصَّادِقَةُ اَلْأَمِينَةُ إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم عَهِدَ إلَيكِ في ذلِك عَهْداً أو وَعدَكِ بِهِ وَعداً صَدَّقْتُكِ وَسَلَّمْتُ إلَيْكِ فَقالَتْ لَم يَعهَدْ إليَّ في ذَلِكَ بِشئ وَلَكِنَّ اَللَّهَ تعالى يَقولُ يُوصِيكُمُ اَللَّهُ فِي أَوْلاَدِكُمْ فَقَالَ أَشْهَدُ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم يَقُولُ إِنَّا مَعَاشِرَ اَلْأَنْبِيَاءِ لاَ نُورِّثُ.

[18]. كتاب سليم بن قيس، ج2، ص584:... فَقَالَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها أُحَرِّجُ عَلَيْكُمْ‏ أَنْ تَدْخُلُوا عَلَى بَيْتِي [بِغَيْرِ إِذْنٍ‏] فَرَجَعُوا وَثَبَتَ قُنْفُذٌ الْمَلْعُونُ فَقَالُوا إِنَّ فَاطِمَةَ قَالَتْ كَذَا وَكَذَا فَتَحَرَّجْنَا أَنْ نَدْخُلَ بَيْتَهَا بِغَيْرِ إِذْنٍ فَغَضِبَ عُمَرُ وَقَالَ مَا لَنَا وَلِلنِّسَاءِ ثُمَّ أَمَرَ أُنَاساً حَوْلَهُ أَنْ يَحْمِلُوا الْحَطَبَ‏ فَحَمَلُوا الْحَطَبَ وَحَمَلَ مَعَهُمْ عُمَرُ فَجَعَلُوهُ حَوْلَ مَنْزِلِ عَلِيِّ وَفَاطِمَةَ وَابْنَيْهِمَا علیهم السلام ثُمَّ نَادَى عُمَرُ حَتَّى أَسْمَعَ عَلِيّاً وَفَاطِمَةَ علیهما السلام وَاللَّهِ لَتَخْرُجَنَّ يَا عَلِيُّ وَلَتُبَايِعَنَ‏ خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ وَإِلَّا أَضْرَمْتُ عَلَيْكَ بَيْتَكَ النَّارَ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ سلام الله علیها يَا عُمَرُ مَا لَنَا وَلَكَ فَقَالَ افْتَحِي الْبَابَ وَإِلَّا أَحْرَقْنَا عَلَيْكُمْ بَيْتَكُمْ فَقَالَتْ يَا عُمَرُ أَ مَا تَتَّقِي اللَّهَ تَدْخُلُ عَلَى بَيْتِي فَأَبَى أَنْ يَنْصَرِفَ وَدَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ ثُمَّ دَفَعَهُ فَدَخَلَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ سلام الله علیها وَصَاحَتْ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ عُمَرُ السَّيْفَ وَهُوَ فِي غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ يَا أَبَتَاهْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَنَادَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَبِئْسَ مَا خَلَّفَكَ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ فَوَثَبَ عَلِيٌّ علیه السلام فَأَخَذَ بِتَلَابِيبِهِ ثُمَّ نَتَرَهُ‏ فَصَرَعَهُ وَوَجَأَ أَنْفَهُ وَرَقَبَتَهُ وَهَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَكَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَمَا أَوْصَاهُ بِهِ فَقَالَ وَالَّذِي كَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ يَا ابْنَ صُهَاكَ‏ لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ‏ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ‏ صلّی الله علیه و آله و سلّم لَعَلِمْتَ أَنَّكَ لَا تَدْخُلُ بَيْتِي، الخبر.