معرفة الله بالله؛ معرفة النفس معرفة الله / مبحث بیست و سوم
تلازم اندازه کمال نفس با کمال رب
گفته شد که در حدیث «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[1] یا «أَعْرَفُكُمْ بِنَفْسِهِ أَعْرَفُكُمْ بِرَبِّه»[2] یا «اِعْرِف نَفْسَكَ أيّها الإنْسَان تَعْرِف رَبَّك»،[3] میشود که دلالت معرفت نفس بر معرفت رب، از این جهت باشد که چون نفس کامل است، به واسطه کمال خود بر کمال رب دلالت میکند؛ یعنی «من عرف نفسه بالکمال عرف ربه بالکمال». از طرف مقابل هم میتوان گفت که رب که مدلول است، هر چه کاملتر باشد، نفس هم به همان اندازه کامل باشد تا دلیل باشد
و مطابقت تام و کامل بین دلیل و مدلول صورت پذیرد.
پس اگر مثلاً رب که مدلول است، 80 درجه کمال داشته باشد، و در نفس که دلیل است 50 درجه باشد، در نتیجه، دلالت در نفس 30 درجه کم دارد، از این رو نمیتواند آیت و دلیل کامل برای رب باشد، بلکه دلیل ناقص است. اما چون امیرالمؤمنین علیه السلام کلام را بر نحوه کمال و مطابقت تمام تنظیم میکنند نه بر نحوه نقص، از این رو باید کمال نفس مطابق کمال رب، و کمال رب مطابق کمال نفس باشد.
دلیل و مدلول بودن نفس و رب را میتوان جابجا نمود
بنابر این میتوان از هر دو طرف به طرف دیگر استدلال کرد؛ یعنی هم میتوان گفت: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»، «أَعْرَفُكُمْ بِنَفْسِهِ أَعْرَفُكُمْ بِرَبِّه»،[4] «اِعْرِف نَفْسَكَ أيّها الإنْسَان تَعْرِف رَبَّك»، و هم میتوان گفت: «من عرف ربه عرف نفسه»، «اعرف ربک تعرف نفسک»، «اعرفکم بربه اعرفکم بنفسه». طرف اول را فرمودهاند، اما طرف دوم را نفرمودهاند، ولی میشود که دلیل و مدلول جایگاه خود را عوض کنند؛ یعنی دلیل مدلول شود و مدلول دلیل؛ نفس جای رب قرار گیرد و رب جای نفس.
مراتب معارف ربها به نفسها در بزرگی و کوچکی
چون نفس آیتی از آیات رب است، یا اینکه جایگاه آیتی از آیات رب است، یا دارای آیاتی از آیات رب است، یا جایگاه آیاتی از آیات رب است، یا دارای همه آیات رب است و یا جایگاه همه آیات رب است؛ میشود همه اینها باشد، چون باید دید که نفس چه نفسی است تا ببینیم رب او چه ربی است. برای مثال گاهی گفته میشود: «انا رب الابل» و گاهی گفته میشود: «رب السماوات و الارض»؛ در رب مضاف، هر دو گفته میشود. وقتی گفته میشود که «انا رب الابل»، ربوبیت به اندازه ابل است، ابل به اندازه این ربوبیت است، چون جایگاه ظهور رب است، و اگر گفته شود: «رب السماوات و الارض»، ربوبیت در اینجا به اندازه سماوات و ارض است، و اگر گفته شود: «رب العالمین»، ربوبیت به اندازه عالمین است. زیرا رب در سماوات و ارض یا در عالمین ظهور کرده است.
ربوبیتهای گوناگون خداوند
پس ربوبیتهایی که الله تعالی در عالم دارد، گوناگون و متفاوتاند و در همه موارد هم الله تعالی رب است. وقتی میگویید: «رب البیت الحرام» و مانند آنها، باز هم الله رب است؛ یعنی الله تعالی یکی است، اما ربوبیتهای او مختلف و گوناگون است.
پس دلیل و مدلول همراه و همگون یکدیگرند و هرگز در نقص و کمال، از یکدیگر جدایی ندارند؛ در نتیجه اگر نفسی که دلیل است کوچک باشد، ربی هم که در این دلیل آشکار میشود کوچک است و آیتی از آیات الهی و صفتی از صفات خداوند است؛ همچنین اگر نفس کامل باشد، ربی که در آن ظهور کرده نیز کامل است.
تناسب نفس و رب با هویت در «نفسه» و «ربه»
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»، نفرمودند: «من عرف نفسه، فقد عرف الرب»، زیرا نسبت همیشه محفوظ است، چون نفس به هویت نسبت داده شده، از این رو عظمت و بزرگی نفس به اندازه هویت است که با تعبیر «ه» است؛ لذا نفس رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم به اندازه هویت رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم است، و نفس امیرالمؤمنین علیه السلام به اندازه هویت امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ حالا که نفسشان به اندازه هویتشان شد، پس «ربه» هم اضافه به همان ضمیر شده که برمیگردد به هویت شخص. پس یک هویت است و این یک هویت، طوری کمال دارد که گاهی کمال نفس را به آن نسبت میدهیم و میگوییم «نفسه» و گاهی کمال رب را نسبت میدهیم و میگوییم «ربه».
پس کمال هر نفسی به اندازه هویت آن نفس است و کمال هر ربی به اندازه کمال نفس است، پس کمال هر ربی به اندازه کمال هویتی است که نفس به آن هویت اضافه شده است.
یگانگی «نفسه» و «ربه» در هویت
عکس آن را نیز میتوان گفت که کمال هر ربی به اندازه هویتی است که رب به آن هویت اضافه شده است، و کمال هر ربی به اندازه کمال نفس است، و کمال هر نفسی، به اندازه آن هویتی است که نفس دارد. پس هویت در هر دو یکی است.
سیر صعود نفس و دلیل مجادله و موعظه حسنه
لکن در کلام اول، یعنی در «من عرف نفسه عرف ربه»، از پایین به بالا شروع شده، از خلق به سوی خدا و از کثرت به سوی وحدت است؛ که به قول متکلمین، دلیل «انّ» گفته میشود، یعنی از معلول پی به علت بردن؛ همچنین دلیل مجادله و موعظه حسنه گفته میشود، البته هر کدام در جایگاه خود.
سیر نزول رب و دلیل حکمت
و گاهی از طرف بالا شروع میکنیم؛ یعنی رب دلیل میشود و نفس مدلول، لذا میگوییم: «من عرف ربه فقد عرف نفسه». لذا کمال رب هر اندازه باشد، کمال نفس هم همان اندازه است. اینجا که از بالا به سوی پایین و از عالی سوی دانی و از وحدت به سوی کثرت و از علت به سوی معلول شروع شده، دلیل «حکمت» است. این سیر، سیر نزول است که از رب شروع شده و در نفس خاتمه مییابد که دلیل حکمت است که از نقطه علم سوی کثرات علم میآید؛ از مؤثر به آثار رسیدن و از موصوف به صفات رسیدن و از منیر به انوار رسیدن است. در حالی که در سیر اولی، سیر صعود بود، که از آثار به مؤثر رسیدن و از صفات به موصوف رسیدن بود.
لزوم نزول رب و صعود نفس تا رفع دوگانگی و ثبوت یگانگی
اینجا مطلب دیگری روشن میشود و آن اینکه ما یک نفس داریم و یک رب؛ باید نفس را به جایگاهی برسانیم که مناسبت کامل با رب پیداکند، و رب را به جایگاهی برسانیم که مناسبت کامل با نفس پیدا کند، تا هر یک دلیل دیگری باشد. مناسبت کامل هم جایی رخ میدهد که هر دوئیتی و غیریتی از میان برداشته شود. چون تا وقتی که دوئیت و غیریت محفوظ باشد، دو جهت موجود است و تا وقتی که دو جهت باشد، دو نحوه کمال وجود دارد که یکی کمال نفس است و دیگری کمال رب؛ این فاقد کمال آن است و آن فاقد کمال این است. پس باید به جایی برسند که دوئیت از میان برداشته شود.
روا بودن سه نوع مطلب در حدیث
پس انسان میتواند سه نوع مطلب بگوید:
اول، اینکه جدایی نفس و رب، محفوظ باشد: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»؛
دوم، اینکه جدایی و افتراق برداشته شود و گفته شود: «من عرف ربه فقد عرف ربه»؛ یعنی عینیت را بیان کند، لکن نفس را برداریم و جای آن رب بگذاریم؛
سوم، اینکه رب را برداریم و نفس را جای رب بگذاریم: «من عرف نفسه فقد عرف نفسه».
نوع اول: حفظ دوئیت نفس و رب
نوع اول را نوعاً کسانی گفتهاند که دوئیت میان نفس و ربی که در جمله امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است - نه دوئیت بین نفس و رب در همه عالم، بلکه دوئیت در همین جایگاه - را حفظ کردهاند؛ در نتیجه وقتی اثنینیت را حفظ کردند، پس باید جهتی در نفس باشد که در رب نباشد و جهتی در رب باشد که در نفس نباشد تا اینکه دوئیت صدق کند. از این رو چون نمیتوان گفت که در رب جهت نقص وجود دارد، پس ناچاریم که بگوییم که در نفس جهت نقص وجود دارد؛ چون رب را نمیتوان گفت که ناقص باشد چون ربوبیت در هر جای عالم که باشد، وصف خداوند است و نمیشود ناقص باشد.
در دوگانگی نفس و رب، همه معارف ناقص است
پس وقتی نفس را از رب جدا کردیم و به جایگاه یگانگی نرساندیم، باید تفاوت بین آن دو باشد و تفاوت بین آن دو این است که رب کامل باشد و نفس ناقص. از این رو هرگز نفس، آیت کامل رب نیست. پس انسانها که در دایره نفس خود میخواهند خدا را بشناسند و این راه را راه خدا قرار دادهاند، راهی است که همواره در نقصان است و هرگز در کمال نیست. از طرف دیگر، فرمودند: «أَعْرَفُكُمْ بِنَفْسِهِ أَعْرَفُكُمْ بِرَبِّه»؛ یعنی میزان اعرف بودن را در نفس قرار دادند؛ پس همه معرفتهای ربی که از غیر راه معرفت نفس به دست میآید، پایینتر است از معرفت ربی که از راه معرفت نفس به دست میآید. در نتیجه، تمام معارف عالم که رب با آن شناخته میشود ناقصاند و هرگز معرفت کاملی به رب در عالم پیدا نمیشود، حتی در آقا رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم؛ یعنی در جایی که مصداق «نفسه» رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم باشد، اگر دوئیت بین نفس و رب را حفظ کنیم، پس باید آن ربی که رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم به واسطه معرفت نفسش به آن معرفت مییابد، کاملتر از نفس آن حضرت باشد؛ یعنی آن رب، چیزی را داشته باشد که نفس آن حضرت آن را نداشته باشد و نفس باید ناقص باشد تا دوئیت رخ دهد. رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم هم که میزان اولیه همه معرفتهای همه نفسها است و همه شعاع و پرتو معرفت نفس آن حضرت است و معرفتش به خدا همان معرفت نفسش میباشد و معرفتش به خدای متعال از راه سایر عالم، مرحله بعدی است و ناقصتر از راه شناخت خدا از طریق معرفت نفس خود است؛ در نتیجه، رسولخدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز هرگز نباید کمال معرفت به رب را داشته باشد، در حالی که اینگونه نیست، زیرا انسانهایی در عالم هستند که معرفتشان کامل است.
[1]. غرر الحكم و درر الكلم، ص: 588، ح301.
[2]. جامع الأخبار(للشعيري)، ص: 4.
[3]. مشارق أنوار اليقين في أسرار أمير المؤمنين عليه السلام، ص: 299.
[4]. جامع الأخبار(للشعيري)، ص: 4.